PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : کوروش همیشه زنده - 29 اكتبر روز جهاني كوروش كبير - روزي به افتخار ايرانيان



PASHA
2011/10/29, 09:33
http://forums.boursy.com/imported/2011/10/103.jpg


۷ آبان روز کوروش بزرگ می باشد

روز ۲۹ اکتبر روز جهانی کوروش بزرگ می باشد

این روز جشن ملی ایران زمین است

روز کوروش بزرگ بر شما ایرانیان در هر کجای ایران زمین و جهان مبارک باد

زنده باد ایران زمین درود بر کوروش بزرگ

PASHA
2011/10/29, 10:25
http://www.vatanfa.com/pic/pasargad2.jpg




29 اكتبر روز جهاني كوروش كبير - روزي به افتخار ايرانيان ۷ آبان ماه مطابق با بيست و نهم اكتبر روز جهاني كوروش (سايرس دي) نام گذاري شده است كه از دير باز پارسيان، يهوديان، دوستداران حقوق بشر و هواداران اداره جهان به صورت ملل مشترك المنافع آن را گرامي مي دارند و رعايت مي كنند. اين روز به مناسبت تكميل تصرف امپراتوري بابل به دست ارتش ايران (اكتبر سال ۵۳۹ پيش از ميلاد) و پايان دوران ستمگري در دنياي باستان برقرار شده است . ۲۵۴۴ سال پيش در همين ماه اعلاميه تاريخي كوروش بزرگ در زمينه حقوق افراد و ملل انتشار يافته بود كه نخستين سنگ بناي يك دولت مشترك المنافع جهاني و هر سازمان بين المللي بشمار مي آيد. " اينك كه به ياري مزدا ، تاج سلطنت ايران و بابل و كشورهاي جهات اربعه را به سر گذاشته ام ، اعلام مي كنم : تا روزي كه من زنده هستم و مزدا توفيق سلطنت را به من مي دهد دين و آيين و رسوم ملتهايي كه من پادشاه آنها هستم ، محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت كه حكام و زير دستان من ، دين و آئين و رسوم ملتهايي كه من پادشاه آنها هستم يا ملتهاي ديگر را مورد تحقير قرار بدهند يا به آنها توهين نمايند . من از امروز كه تاج سلطنت را به سر نهاده ام ، تا روزي كه زنده هستم و مزدا توفيق سلطنت را به من مي دهد ، هر گز سلطنت خود را بر هيچ ملت تحميل نخواهم كرد و هر ملت آزاد است ، كه مرا به سلطنت خود قبول كند يا ننمايد و هر گاه نخواهد مرا پادشاه خود بداند ، من براي سلطنت آن ملت مبادرت به جنگ نخواهم كرد . من تا روزي كه پادشاه ايران و بابل و كشورهاي جهات اربعه هستم ، نخواهم گذاشت ، كسي به ديگري ظلم كند و اگر شخصي مظلوم واقع شد ، من حق وي را از ظالم خواهم گرفت و به او خواهم داد و ستمگر را مجازات خواهم كرد . من تا روزي كه پادشاه هستم ، نخواهم گذاشت مال غير منقول يا منقول ديگري را به زور يا به نحو ديگر بدون پرداخت بهاي آن و جلب رضايت صاحب مال ، تصرف نمايند .من تا روزي كه زنده هستم ، نخواهم گذاشت كه شخصي ، ديگري را به بيگاري بگيردو بدون پرداخت مزد ، وي را بكار وادارد . من امروز اعلام مي كنم ، كه هر كس آزاد است ، كه هر ديني را كه ميل دارد ، بپرستد و در هر نقطه كه ميل دارد سكونت كند ،مشروط بر اينكه در آنجا حق كسي را غصب ننمايد ،و هر شغلي را كه ميل دارد ، پيش بگيرد و مال خود را به هر نحو كه مايل است ، به مصرف برساند ، مشروط به اينكه لطمه به حقوق ديگران نزند . من اعلام مي كنم ، كه هر كس مسئول اعمال خود مي باشد و هيچ كس را نبايد به مناسبت تقصيري كه يكي از خويشاوندانش كرده ، مجازات كرد . مجازات برادر گناهكار و برعكس به كلي ممنوع است .اگر يك فرد از خانواده يا طايفه اي مرتكب تقصير ميشود ، فقط مقصر بايد مجازات گردد ، نه ديگران . من تا روزي كه به ياري مزدا ، سلطنت مي كنم ، نخواهم گذاشت كه مردان و زنان را بعنوان غلام و كنيز بفروشند و حكام و زير دستان من ، مكلف هستند ، كه در حوزه حكومت و ماموريت خود ، مانع از فروش و خريد مردان و زنان بعنوان غلام و كنيز بشوند و رسم بردگي بايد به كلي از جهان برافتد . و از مزدا خواهانم ، كه مرا در راه اجراي تعهداتي كه نسبت به ملتهاي ايران و بابل و ملتهاي ممالك اربعه به عهده گرفته ام ، موفق گرداند." كلمه كوروش به معناي خورشيد وار ( كور = خورشيد) و( وش = مانند) مي باشد .ايرانيان كوروش را "پدر" و يونانيان كه ممالكشان را فتح كرده بود" سرور"و يهوديان كه آزادي را به ايشان بازگردانده بود" مسح كننده"و بابليان اورا" مردوك به منزله مورد تاييد" مي ناميدند. تبار كوروش از پدر به پارس ها و از مادر به مادها مي رسد. اشيتو و يگو پادشاه ماد شبي خوابي در مورد دخترش ماندانا مي بيند ، براي وي آنگونه تعبير كردند كه از دخترت فرزندي زاده مي شود كه بر مادها غلبه خواهد كرد. اين موضوع سبب شد كه او تصميم بگيرد كه دخترش را به بزرگان ماد ندهد زيرا از اين ترس داشت كه دامادش مدعي خطر براي وي شود . دخترش را به(پارسها) كمبوجيه اول كه در آن زمان در جنوب غربي ايران حكومت داشتند شوهر داد . ماندانا پس از ازدواج با كمبوجيه بار دار شد و شاه اينبار خواب ديد از شكم دخترش درختي روييده كه شاخ وبرگهاي آن زمين را پوشانيده كه مجدد براي وي تعبير كردند كه از ماندانا فرزندي بوجود خواهد آمد كه بر جهان غلبه خواهد كرد . وي دخترش را طلبيد و زاده ي وي را به هارپاگ(از بستگان و سپهسالار وي بود ) سپرد و دستور داد طفل رانابود كند . هارپاگ هم مي دانست كه ممكن است روزي ماندانا انتقام فرزند خود بگيرد و هم اينكه از سر پيچي از دستور شاه هراس داشت, بنابر اين كوروش را به يكي از چوپانهاي شاه به نام ميترادات (مهرداد) داد و از وي خواست بدستور شاه طفل را ميان جنگل رها كند . چوپان فرزند را به خانه برد و همسر وي كه تازه صاحب فرزندي مرده شده بود به شوهرش اسرار ورزيد كه طفل را نگه داشته و فرزند مرده خويش را به جنگل برده و جسد تيكه شده وي را به هارپاگ دهند بدين ترتيب انها سرپرستي طفل را به عهده گرفتند . يك روز كوروش كه پسر چوپان معروف بود با اميرزادگان بازي مي كرد و آنها كوروش را در بازي به شاهي قبول كردند و چون پسر آرتم(يكي از شاهزادگان)ازكوروش فرمانبرداري نكرد كوروش دستور داد وي را تنبيه كنند پسر آرتم نيز موضوع را به شكايت به پدر و پدر نيز به شاه گفته كه پسر چوپان فرزندش را تنبيه كرده . شاه نيز چوپان و كوروش را احضار كرده و از ايشان در خصوص عمل كوروش سوال كرده و كوروش نيز در پاسخ به شاه گفته آنها مرا به شاهي پذيرفتند چون او از من فرمانبرداري نكرد او را تنبيه كردم حال اگر شايسته مجازات هستم تصميم با شماست. شاه از دلاوري كوروش و شباهتش با خود به فكر افتاده و چون زمان رها كردن فرزند دخترش به جنگل با سن كوروش برابر بوده آرتم را قانع كرده و از چوپان در خصوص پدر مادر كودك سوالاتي كرده و چون به جواب قانع كننده نرسيده تحت شكنجه از وي اعتراف گرفته و هارپاگ را احضار كرده و چون او چوپان راديد موضوع را فهميده و به شاه گفت مي خواستم هم دستور شما را اجرا كرده باشم و هم اينكه مرتكب قتل فرزند دخترت نشده باشم. بدين ترتيب كوروش در دربار كمبوجيه اول اخلاق والاي انساني پارس ها و فنون جنگي و نظام پيشرفته آنها را آموخت و با آموزشهاي سختي كه سربازان پارس فرا مي گرفتند پرورش يافت. گفتني است مرحوم علامه طباطبايي ذوالقرنين را كه قرآن از او به عنوان حاكمي عادل و نيك سيرت ياد شده كوروش كبير دانسته است .

arak_bourse
2011/10/29, 10:47
تبريك اين روز رو به همه ايرانيان تبريك مي گويم. روزي كه بزرگ شاه ايراني به دنيا آمد

PASHA
2011/10/29, 10:48
آیا میدانید : ۲۹ اکتبر روز جهانی کوروش کبیر است و این روز فقط در تقویم ایران نیست؟

ـ آیا میدانید : چند سال دیگر ، با نابودی کامل تخت جمشید باید سپاسگذار کشورهایی چون فرانسه باشیم که چندی از تخت جمشید را در موزه های خود حفظ کردند.



ـ آیا میدانید: اولین سیستم استخدام دولتی به صورت لشگری و کشوری به مدت ۴۰سال خدمت و سپس بازنشستگی و گرفتن مستمری دائم را کورش کبیر در ایران پایه گذاری کرد.

ـ آیا میدانید : کمبوجیه فرزند کورش بدلیل کشته شدن ۱۲ ایرانی در مصر و اینکه فرعون مصر به جای عذر خواهی از ایرانیان به دشنام دادن و تمسخر پرداخته بود ، با ۲۵۰ هزار سرباز ایرانی در روز ۴۲ از آغاز بهار ۵۲۵ قبل از میلاد به مصر حمله کرد و کل مصر را تصرف کرد و بدلیل آمدن قحطی در مصر مقداری بسیار زیادی غله وارد مصر کرد . اکنون در مصر یک نقاشی دیواری وجود دارد که کمبوجیه را در حال احترام به خدایان مصر نشان میدهد. او به هیچ وجه دین ایران را به آنان تحمیل نکرد و بی احترامی به آنان ننمود.

ـ آیا میدانید : داریوش کبیر با شور و مشورت تمام بزرگان ایالتهای ایران که در پاسارگاد جمع شده بودند به پادشاهی برگزیده شد و در بهار ۵۲۰ قبل از میلاد تاج شاهنشاهی ایران رابر سر نهاد و برای همین مناسبت ۲ نوع سکه طرح دار با نام داریک ( طلا ) و سیکو ( نقره) را در اختیار مردم قرار داد که بعدها رایج ترین پولهای جهان شد

ـ آیا میدانید : داریوش کبیر طرح تعلیمات عمومی و سوادآموزی را اجباری و به صورت کاملا رایگان بنیان گذاشت که به موجب آن همه مردم می بایست خواندن و نوشتن بدانند که به همین مناسبت خط آرامی یا فنیقی را جایگزین خط میخی کرد که بعدها خط پهلوی نام گرفت .

ـ آیا میدانید : داریوش در پایئز و زمستان ۵۱۸ – ۵۱۹ قبل از میلاد نقشه ساخت پرسپولیس را طراحی کرد و با الهام گرفتن از اهرام مصر نقشه آن را با کمک چندین تن از معماران مصری بروی کاغذ آورد .

ـ آیا میدانید : داریوش بعد از تصرف بابل ۲۵ هزار یهودی برده را که در آن شهر بر زیر یوق بردگی شاه بابل بودند آزاد کرد.

ـ آیا میدانید : داریوش در سال دهم پادشاهی خود شاهراه بزرگ کورش را به اتمام رساند و جاده سراسری آسیا را احداث کرد که از خراسان به مغرب چین میرفت که بعدها جاده ابریشم نام گرفت .

ـ آیا میدانید : اولین بار پرسپولیس به دستور داریوش کبیر به صورت ماکت ساخته شد تا از بزرگترین کاخ آسیا شبیه سازی شده باشد که فقط ماکت کاخ پرسپولیس ۳ سال طول کشید و کل ساخت کاخ ۸۰ سال به طول انجامید.

ـ آیا میدانید : داریوش برای ساخت کاخ پرسپولیس که نمایشگاه هنر آسیا بوده ۲۵ هزار کارگر به صورت ۱۰ ساعت در تابستان و ۸ ساعت در زمستان به کار گماشته بود و به هر استادکار هر ۵ روز یکبار یک سکه طلا ( داریک ) می داده و به هر خانواده از کارگران به غیر از مزد آنها روزانه ۲۵۰ گرم گوشت همراه با روغن – کره – عسل و پنیر میداده است و هر ۱۰ روز یکبار استراحت داشتند .

ـ آیا میدانید : داریوش در هر سال برای ساخت کاخ به کارگران بیش از نیم میلیون طلا مزد می داده است که به گفته مورخان گران ترین کاخ دنیا محسوب میشده . این در حالی است که در همان زمان در مصر کارگران به بیگاری مشغول بوده اند بدون پرداخت مزد که با شلاق نیز همراه بوده است .

ـ آیا میدانید : تقویم کنونی ( ماه ۳۰ روز ) به دستور داریوش پایه گذاری شد و او هیاتی را برای اصلاح تقویم ایران به ریاست دانشمند بابلی “دنی تون” بسیج کرده بود . بر طبق تقویم جدید داریوش روز اول و پانزدهم ماه تعطیل بوده و در طول سال دارای ۵ عید مذهبی و ۳۱ روز تعطیلی رسمی که یکی از آنها نوروز و دیگری سوگ سیاوش بوده است .

ـ آیا میدانید : داریوش پادگان و نظام وظیفه را در ایران پایه گزاری کرد و به مناسبت آن تمام جوانان چه فرزند شاه و چه فرزند وزیر باید به خدمت بروند و تعلیمات نظامی ببینند تا بتوانند از سرزمین پارس دفاع کنند .

ـ آیا میدانید : داریوش برای اولین بار در ایران وزارت راه – وزارت آب – سازمان املاک -سازمان اطلاعات – سازمان پست و تلگراف ( چاپارخانه ) را بنیان نهاد.

ـ آیا میدانید : اولین راه شوسه و زیر سازی شده در جهان توسط داریوش ساخته شد.

ـ آیا میدانید : داریوش برای جلوگیری از قحطی آب در هندوستان که جزوی از امپراطوری ایران بوده سدی عظیم بروی رود سند بنا نهاد.

ـ آیا میدانید : فیثاغورث که بدلایل مذهبی از کشور خود گریخته بود و به ایران پناه آورده بود توسط داریوش کبیر دارای یک زندگی خوب همراه با مستمری دائم شد.

PASHA
2011/10/29, 10:54
منشور حقوق بشر کورش
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد

http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/0/03/Cyrus_cilinder.jpg/200px-Cyrus_cilinder.jpg

منشور حقوق بشر کوروش یا استوانهٔ کوروش دوم (بزرگ) لوحی از گل پختهاست که در سال ۵۳۸ پیش از میلاد به فرمان کوروش دوم هخامنشی پادشاه و بنیانگذار شاهنشاهی هخامنشی نگاشته شدهاست. نیمهٔ نخست این لوح از زبان رویدادنگاران بابلی و نیمهٔ پایانی آن سخنان و دستورهای کورش به زبان و خط میخی اکدی (بابلی نو) نوشته شدهاست. این استوانه در سال ۱۲۵۸ خورشیدی/ ۱۸۷۹ میلادی در نیایشگاه اِسَگیله (معبد مردوک، خدای بزرگ بابلی) در شهر بابل باستانی پیدا شده و در موزه بریتانیا در شهر لندن نگهداری میشود.[۱] این منشور یکی از بزرگترین نشانههای روحیهٔ بردباری در فرهنگ ایرانی است. [۲]

payan
2011/10/29, 10:57
به یادتان می اورم تا بدانید ،که زیباترین منش ادمی محبت اوست،پس محبت کنید،چه به دوست،چه به دشمن،که دوست را بزرگ کند و دشمن را دوست !

کوروش کبیر

PASHA
2011/10/29, 11:00
كورش بزرگ


كورش بزرگ فرزند كمبوجيه و ماندانا اولين كسي بود كه فلات ايران را براي نخستين بار در تاريخ زير يك پرچم در آورد و پادشاهي ايران را تشكيل داد.

در سال 546 قبل از ميلاد , كراسوس شاه ليديا با انديشه پيروزي بر سرزمين پارسيان يورشبر ايران زمين را آغاز كرد. وي پيش از يورش, از كاهن معبد دلفي در يونان در زمينه يورش به پارسيان نگر(نظر)خواهي كرد و كاهن به او وعده داد كه اگر حمله كند, امپراطوري بزرگي را نابود خواهد كرد.جنگ با ايران براي ليديا يك فاجعه تاريخي بود. كروسوس بسختي شكست خورد. كورش خاك ليديا را در هم نورديد. كروسوس به اسارت ايرانيان در آمد و خاك ليديا(تركيه فعلي) ضميمه شاهنشاهي كورش قرار گرفت و مرزهاي شرقي ايران به درياي اژه رسيد. كورش كراسوس را بخشيد و از او يك فرمانده با وفا ساخت و بعدها همين كراسوس و ارتش ليديا براي پيشبرد هدفهاي امنيت گسترانه كورش نبردها كردند.

كورش كه شخصيتي آزاد انديش و عاري از پي دورزي(تعصب) بود , خدايان و اديان ملل شكست خورده را به رسميت شناخت , همگان را در اجراي مراسم دينيشان آزاد گذاشت, معابدشان را در زير پوشش كمكهاي دولتي قرار داد و بدينسان دل هاي همه ي ملت هاي مغلوب را بسوي خويش جلب كرد. چشم تاريخ تا آن هنگام چنان فاتح پر مهر و شفقتي را به خود نديده بود و ملت هاي مغلوب در برابر اين همه مهر و بزرگواري چاره اي جز محبت او را نداشتند و دوستي او در دل همه اقوام تحت قرمانروائي ايران ريشه دواند.

پس از اينكه مرزهاي شرقي ايران در جوار بابل قرار گرفت, آوازه انساندوستي و بزرگمنشي كورش به ميانرودان رسيد و بابليان را كه از جور ستمگري به نام نبونهيد به تنگ آمده بودند بر آن داشت كه دست استمداد بسوي كورش دراز كنند. فتح امپراطوري بابل براي كورش با همكاري مردم بابل و هماهنگي روحانيون مردوخ انجام شد.

كورش بزرگ با ايماني كه به اهورا مزدا داشت, جهان گشائي را به هدف برقرار كردن آشتي و آسايش و برابري و از ميان بردن ستم و ناراستي انجام ميداد. هر كشوري را كه گشود, فرمانروائيش را دوباره به همان حكومتگران پيشين واگذاشته بود تا از سوي او سرزمين خودشان را با دادگري اداره كنند. در هيچ جا به معابد و متوليان امور ديني ملل مغلوب آسيب وارد نكرد

كورش پس از تسخير بابل اعلام بخشش همگاني كرد, اديان بومي را آزاد اعلام كرد, هيچ انساني را به بردگي نگرفت و سپاهيانش را از تجاوز به جان و مال رعايا باز داشت و دستور داد خرابيهاي جنگ را بازسازي كنند و در اين راه خود پيش قدم شد و شروع به بازسازي ديوار شهر كرد. در ميانرودان چهل هزار يهودي توسط شاهان آشور و بابل براي بردگي به اين منطقه آورده شده بودند. كورش دستور آزادي آنها را صادر كرد و به آنها وعده داد موجبات برگشتشان را به سرزمينشان فراهم كند.بعد از فتح ميانرودان, شام(سوريه) . فينيقيه و فلسطين نيز ضميمه خاك ايران شدند

در استوانه معروف به اعلاميه حقوق بشر اين پادشاه انساندوست چنين نوشته است:

منم كورش شاه جهان, شاه بزرگ, شاه شكوهمند, شاه بابل, شاه سومر و اكاد, شاه چهار اقليم بزرگ جهان, پور كمبوجيه شاه بزرگ شاه انشان, نوه كورش شاه بزرگ شاه انشان, از دودمان شاهان روزگاران دور…. هنگامي كه دوستانه قدم درون بابل نهادم و در ميان هلهله هاي شادي مردم كاخ شاهان و تختگاه آنها را به تصرف در آوردم سلطان بزرگ مردوخ دلهاي نيك مردان بابل را با من همراه ساخت زيرا من همواره بر آن بودم كه او را بزرگ بدارم و بستايم. سپاه بزرگ من در آرامش و نظم وارد بابل شدند من به هيچكس اجازه ندادم كه در سومر و اكاد دست به تجاوز و تعدي بزند.من در بابل و ديگر شهر هاي مقدس نظم و امنيت برقرار كردم.از آن پس مردم بابل به آزادي رسيدند و يوغ بردگي از دوششان برداشته شد… مردم اين سرزمينها را به سرزمينهايشان برگرداندم و املاكشان را به آنان باز دادم

PASHA
2011/10/29, 11:07
آخرين سخنان كورش بزرگ


«فرزندان من، دوستان من! من اكنون به پايان زندگي نزديك گشته ام. من آن را با نشانه هاي آشكار دريافته ام.
وقتي درگذشتم مرا خوشبخت بپنداريد و كام من اين است كه اين احساس در کردار و رفتار شما نمایانگر باشد، زيرا من به هنگام كودكي، جواني و پيري بختيار بوده ام. هميشه نيروي من افزون گشته است، آنچنانكه هم امروز نيز احساس نميكنم كه از هنگام جواني ناتوانترم.
من دوستان را به خاطر نيكوييهاي خود خوشبخت و دشمنانم را فرمانبردار خويش ديده ام.

زادگاه من بخش كوچكي از آسيا بود. من آنرا اكنون سربلند و بلندپايه باز ميگذارم. در اين هنگام كه به سرای ديگر ميگذرم، شما و ميهنم را خوشبخت ميبينم و از اين رو میخواهم كه آيندگان مرا مردي خوشبخت بدانند.
بايد آشكارا جانشین خود را اعلام كنم تا پس از من پريشاني و نابساماني روي ندهد.
من شما هر دو فرزندانم را يكسان دوست ميدارم ولي فرزند بزرگترم كه آزموده تر است كشور را سامان خواهد داد.
فرزندانم! من شما را از كودكي چنان پرورده ام كه پيران را آزرم داريد و كوشش كنيد تا جوانتران از شما آزرم بدارند.
تو كمبوجيه، مپندار كه عصاي زرين پادشاهی، تخت و تاجت را نگاه خواهد داشت. دوستان یکرنگ براي پادشاه عصاي مطمئنتري هستند.
هر كس بايد براي خويشتن دوستان يكدل فراهم آورد و اين دوستان را جز به نيكوكاري به دست نتوان آورد.
به نام خدا و نیاکان درگذشته ي ما، اي فرزندان اگر ميخواهيد مرا شاد كنيد نسبت به يكديگر آزرم بداريد.
پيكر بيجان مرا هنگامي كه ديگر در اين گیتی نيستم در ميان سيم و زر مگذاريد و هر چه زودتر آن را به خاك باز دهيد. چه بهتر از اين كه انسان به خاك كه اينهمه چيزهاي نغز و زيبا ميپرورد آميخته گردد.
من همواره مردم را دوست داشته ام و اكنون نيز شادمان خواهم بود كه با خاكي كه به مردمان نعمت ميبخشد آميخته گردم.

هم اكنون درمی یابم که جان از پيكرم ميگسلد ... اگر از ميان شما كسي ميخواهد دست مرا بگيرد يا به چشمانم بنگرد، تا هنوز جان دارم نزديك شود و هنگامي كه روي خود را پوشاندم، از شما خواستارم كه پيكرم را كسي نبيند، حتي شما فرزندانم.
از همه پارسيان و هم پیمانان بخواهيد تا بر آرامگاه من حاضر گردند و مرا از اينكه ديگر از هيچگونه بدي رنج نخواهم برد شادباش گويند.
به واپسین پند من گوش فرا داريد. اگر ميخواهيد دشمنان خود را تنبيه كنيد، به دوستان خود نيكي كنيد.
خداحافظ پسران گرامی و دوستان من، خدانگهدار.»

پس از اين گفتار، كورش بزرگ روي خود را پوشاند و درگذشت.

بابای دارا
2011/10/29, 11:21
http://1.aped.comeze.com/images/2db718637599.jpg

كوروش، ملقب به کوروش بزرگ یا کوروش کبیر همچنین معروف به کوروش دوم، نخستین پادشاه و بنیانگذار شاهنشاهی هخامنشی بود. کوروش به مدت سی سال، از سال ۵۵۹ تا ۵۲۹ پیش از میلاد، بر ایران سلطنت کرد.

دربارهٔ کوروش تمام مورخین توافق دارند که شاهی بود با عزم، عاقل و مهربان که در موارد مشکل به عقل بیش از قوه متوسل میشد و برخلاف پادشاهان آشور و بابل، با مردم مغلوب رئوف و مهربان بود. جنگ و بوی خون او را برخلاف فاتحان دیگر مغرور نکرد و رفتار او با پادشاهان مغلوب لیدیه و بابل سیاست تسامح او را بخوبی نشان میدهد. با پادشاهان مغلوب به اندازهای مهربانی میکرد که آنها دوست کوروش شده و در مواقع مشکل به او یاری مینمودند. با مذهب و معتقدات مردم کاری نداشت بلکه برای جذب قلوب ملل آداب مذهبی آنها را محترم میداشت. شهرها و ممالکی که در تحت تسلط او در میآمدند، هیچگاه معرض قتل و غارت واقع نمیشدند. آنچه درباب وی برای مورخ جای تردید ندارد، قطعاً این است که لیاقت نظامی و سیاسی فوقالعاده در وجود او، با چنان انسانیت و مروتی در آمیخته بود که در تاریخ پادشاهان شرقی پدیدهای بهکلی تازه به شمار میآمد. کوروش از ذکر عناوین و القاب احتراز داشت، در کتیبههایی که از او مانده، این عبارت ساده خوانده میشود، من کوروش شاه هخامنشی هستم. حال آنکه شاهان دیگر خود را خدا میخواندند.

ایرانیان کوروش را پدر و یونانیان او را سرور و قانونگذار مینامیدند و به وی به چشم یک فرمانروای آرمانی مینگریستند. یهودیان این پادشاه را، به منزله مسیح پروردگار به شمار میآوردند، ضمن آنکه بابلیان او را مورد تأیید مردوک میدانستند. ‎

بوف کور
2011/10/29, 11:35
دعای کورش
روزی بزرگان ایرانی ومریدان زرتشتی از کوروش بزرگ خواستند که برای ایران زمین دعای خیر کند وایشان بعد از ایستادن در کنار اتش مقدس اینگونه دعا کردن:
خداوندا اهورا مزدا ای بزرگ آفریننده آفریننده این سرزمین بزرگ،سرزمینم ومردمم راازدروغ و دروغگویی به دور بدار

بعد از اتمام دعا عده ای در فکرفرو رفتند واز شاه ایران پرسیدند که چرا این گونه دعانمودید؟
فرمودند:چه باید می گفتم؟ یکی جواب داد :برای خشکسالی دعا مینمودید؟
کوروش بزرگ فرمودند: برای جلو گیری از خوشکسالی ...انبارهای اذوقه وغلات می سازیم
دیگری اینگونه سوال نمود: برای جلوگیری از هجوم بیگانگان دعا می کردید ؟
ایشان جواب دادند: قوای نظامی را قوی میسازیم واز مرزها دفاع می کنیم
گفتند:برای جلوگیری از سیلهای خروشان دعا می کردید ؟
پاسخ دادند: نیرو بسیج میکنیم وسدهایی برای جلوگیری از هجوم سیل می سازیم
و همینگونه سوال کردندوبه همین ترتیب جواب شنیدند...
تا این که یکی پرسید: شاها منظور شما از این گونه دعا چه بود؟!

وکوروش تبسمی نمودند واین گونه جواب دادند :
من برای هر سوال شما جوابی قانع کننده آوردم ولی اگر روزی یکی از شما نزد من آید و دروغی گوید که به ضرر سرزمینم باشد من چگونه از آن باخبر گردم واقدام نمایم؟ پس بیاییم از کسانی شویم که به راست گویی روی آورند ودروغ را از سرزمینمان دور سازیم...که هر عمل زشتی صورت گیرد باعث اولین آن دروغ است

http://up98.org/upload/server1/01/v/e52dfkrn4tq7yumyds.jpg

payan
2011/10/29, 12:11
متن حقوق بشر کوروش بزرگ که به صورت شعر تنظیم شده :

جهان در سیاهی فرو رفته بود
به بهبود گیتی امیدی نبود

نه شایسته بودی شهنشاه مرد
رسوم نیاکان فراموش کرد

بناکرد معبد به شلاق و زور
نه چون ما برای خداوند نور

پی کار ناخوب دیوان گرفت
خلاف نیاکان به قربان گرفت

نکرده اراده به خوبی مهر
در اویخت با خالق این سپهر

در آواز مردم به جایی رسید
که کس را نبودی به فردا، امید

به درگاه مردوک یزدان پاک
نهادند بابل همه سر به خاک

شده روزمان بدتر از روز پیش
ستمهای شاهست هر روز بیش

خداوند گیتی و هفت آسمان
ز رحمت نظرکرد بر حالشان

برآن شد که مردی بس دادگر
به شاهی گمارد در این بوم وبر

چنین خواست مردوک تا در جهان
به شاهی رسد کوروش مهربان

سراسر زمینهای گوتی وماد
به کوروش شه راست کردار داد

منم کوروش و پادشاه جهان
به شاهی من شادما ن مردمان

منم شاه گیتی شه دادگر
نیاکان من شاه بود و پدر

روان شد سپاهم چو سیلاب و رود
به بابل که در رنج و آزار بود

براین بود مردوک پروردگار
که پیروز گردم در این کارزار

سرانجام بی جنگ و خون ریختن
به بابل درآمد ، سپاهی ز من

رها کردم این سرزمین را زمرگ
هم امید دادم همی ساز وبرگ

به بابل چو وارد شدم بی نبرد
سپاه من آزار مردم نکرد

اراده است اینگونه مردوک را
که دلهای بابل بخواهد مرا

مرا غم فزون آمد از رنجشان
ز شادی ندیدم در آنها نشان

نبونید را مردمان برده بود
به مردم چو بیدادها کرده بود

من این برده داری برانداختم
به کار ستمدیده پرداختم

کسی را نباشد به کس برتری
برابر بود مسگر ولشکری

پرستش به فرمانم آزاد شد
معابد دگر باره آباد شد

به دستور من صلح شد برقرار
که بیزار بودم من از کارزار

به گیتی هر آن کس نشیند به تخت
از او دارد این را نه از کار بخت

میان دو دریا در این سرزمین
خراجم دهد شاه و چادر نشین

ز نو ساختم شهر ویرانه را
سپس خانه دادم به آواره ها

نبونید بس پیکر ایزدان
به این شهر آورده از هر مکان

به جای خودش برده ام هر کدام
که دارند هر یک به جایی مقام

ز درگاه مردوک عمری دراز
بخواهند این ایزدانم به راز

مرا در جهان هدیه آرامش است
به گیتی شکوفایی دانش است

غم مردمم رنج و شادی نکوست
مرا شادی مردمان آرزوست

چو روزی مرا عمر پایان رسید
زمانی که جانم ز تن پر کشید

نه تابوت باید مرا بر بدن
نه با مومیایی کنیدم کفن

که هر بند این پیکرم بعد از این
شود جزئی از خاک ایران زمین

سيد ياسر شريعت
2011/10/29, 12:48
: سخنان بزرگان جهان در مورد کورش بزرگ ::


آنچه در زیر می خوانید سخنانیست که به صورت مشتیی از خروار از میان گفته های بزرگان و مشاهیر دنیا در مورد مردی که بی شک از تاثیر گذارترین ، بر جسته ترین و ستایش شده ترین افراد در طول تاریخ تمدن بشریت بوده و هست. مردی که تورات او را «مسیح » و یونانیان او را «سرور» و « قانونگذار»می نامند و دوست و دشمن به بزرگمنشی و آزادگی او شهادت داده اند:صاحب نخستین منشور حقوق بشر در دنیا: کورش بزرگ



● افلاطون (۴۷۷ تا ۳۴۷ پیش از میلاد):
پارسیان در زمان شاهنشاهی کورش اندازه میان بردگی و آزادگی را نگاه می داشتند. از اینرو نخست خود آزاد شدند و سپس سرور بسیاری از ملتهای جهان شدند. در زمان او (کورش بزرگ) فرمانروایان به زیر دستان خود آزادی میدادند و آنان را به رعایت قوانین انسان دوستانه و برابری ها راهنمایی می کردند. مردمان رابطه خوبی با پادشاهان خود داشتند از این رو در موقع خطر به یاری آنان می شتافتند و در جنگ ها شرکت می کردند. از این رو شاهنشاه در راس سپاه آنان را همراهی می کرد و به آنان اندرز می داد. آزادی و مهرورزی و رعایت حقوق مختلف اجتماعی به زیبایی انجام می گرفت.



● گزنفون (۴۴۵ پیش از میلاد):
مهمترین صفت کورش دین داری او بود. او هر روز قربانیان برای ستایش خداوند می کرد. این رسوم و دینداری آنان هنوز در زمان اردشیر دوم هم وجود دارد و عمل می شود. از صفت های برجسته دیگر کورش عدل و گسترش عدالت و حق بود.
ما در این باره فکر کردیم که چرا کورش به این اندازه برای فرانروایی عادل مردمان ساخته شده بود. سه دلیل را برایش پیدا کردیم. نخست نژاد اصیل آریایی او و بعد استعداد طبیعی و سپس نبوغ پروش او از کودکی بوده است.
کورش نابغه ای بزرگ، انسانی والامنش، صلح طلب و نیک منش بود. او دوست انسانها و طالب علم و حکمت و راستی بود. کورش عقیده داشت پیروزی بر کشوری این حق را به کشور فاتح نمی دهد تا هر تجاوز و کار غیر انسانی را مرتکب شود. او برای دفاع از کشورش که هر ساله مورد تاخت و تاز بیگانگان قرار می گرفت امپراتوری قدرتمند و انسانی را پایه گذاشت که سابقه نداشت. او در نبردها آتش جنگ را متوجه کشاورزان و افراد عام کشور نمی کرد. او ملتهای مغلوب را شیفته خود کرد به صورتی که اقوام شکست خورده که کورش آنان را از دست پادشاهان خودکامه نجات داده بود وی را خداوندگار می نامیدند. او برترین مرد تاریخ، بزرگترین، بخشنده ترین، پاک دل ترین انسان تا این زمان بود.



● هرودوت ( ۴۸۴ تا ۴۲۵ پیش از میلاد):
هیچ پارسی یافت نمی شد که بتواند خود را با کورش مقایسه کند. از اینرو من کتابم را درباره ایران و یونان نوشتم تا کردارهای شگفت انگیز و بزرگ این دو ملت عظیم هیچگاه به فراموشی سپرده نشود. کورش سرداری بزرگ بود. در زمان او ایرانیان از آزادی برخوردار بودند و بر بسیاری از ملتهای دیگر فرمانروایی می نمودند بعلاوه او به همه مللی که زیر فرمانروایی او بودند آزادی می بخشید و همه او را ستایش می نمودند. سربازان او پیوسته برای وی آماده جانفشانی بودند و به خاطر او از هر خطری استقبال می کردند.



● ویل دورانت :
کورش از افرادی بوده که برای فرمانروایی آفریده شده بود. به گفته امرسون همه از وجود او شاد بودند. روش او در کشور گشایی حیرت انگیز بود. او با شکست خوردگان با جوانمردی و بزرگواری برخورد می نمود. بهمین دلیل یونانیان که دشمن ایران بودند نتوانستد از آن بگذرند و درباره او داستانهای بیشماری نوشته اند و او را بزرگترین جهان قهرمان پیش از اسکندر می نامند. او کرزوس را پس از شکست از سوختن در میان هیزم های آتش نجات داد و بزرگش داشت و او را مشاور خود ساخت و یهودیان در بند را آزاد نمود. کورش سرداری بود که بیش از هر پادشاه دیگری در آن زمان محبوبیت داشت و پایه های شاهنشاهی اش را بر سخاوت و جوانمردی بنیان گذاشت.



● ویکتورهوگو:
هم چنان که کوروش در بابل عمل کرده بود ناپلئون نیز آرزو داشت از سراسر جهان یک تاج و تخت بسازد و از همه مردم گیتی یک ملت پدید آورد.



هارولد لمب (دانشمند امریکایی) :
در شاهنشاهی ایران باستان که کورش سمبول آنان است آریایی ها در تاجگذاری به پندار نیک گفتار نیک کردار نیک سوگند یاد می کردند که طرفدار ملت و کشورشان باشند و نه خودشان. که این امر در صدها نبرد آنان به وضوح دیده می شود که خود شاهنشاه در راس ارتش به سوی دشمن برای حفظ کیان کشورشان می تاخته است.



● پاپ کلمنت پنجم(در وصف کورش بزرگ):
برای ما همین قدر که تو جانشین عادل هستی کافی است که ترا با نظر احترام بنگریم.



● پرفسور ایلیف انگلیسی:
در جهان امروز بارزترین شخصیت جهان باستان کورش شناخته شده است. زیرا نبوغ و عظمت او در بنیانگذاری امپراتوری چندین دهه ای ایران مایه شگفتی است. آزادی به یهودیان و ملتهای منطقه و کشورهای مسخر شده که در گذشته نه تنها وجود نداشت بلکه کاری عجیب به نظر می رسیده است از شگفتی های اوست.



● دکتر هانری بر( دانشمند فرانسوی) :
این پادشاه بزرگ یعنی کورش هخامنشی برعکس سلاطین بی رحم و ظالم بابل و آسور بسیار عادل و رحیم و مهربان بود زیرا اخلاق روح ایرانی اساسش تعلیمات زردشت بوده. به همین سبب بود که شاهنشاهان هخامنشی خود را مظهر صفات (خشترا) می شمردند و همه قوا و اقتدار خود را از خدواند دانسته و آنرا برای خیر بشر و آسایش و سعادت جامعه انسان صرف می کردند.
ژنرال سرپرسی سایکس(ژنرال، نویسنده، و جغرافیدان انگلیسی) (پس از دیدار از آرامگاه کورش بزرگ):
من خود سه بار این آرامگاه را دیدار کرده ام، و توانسته ام اندک تعمیری نیز در آنجا بکنم، و در هر سه بار این نکته را یاد آورده شده ام که زیارت آرامگاه اصلی کورش، پادشاه بزرگ و شاهنشاه جهان، امتیاز کوچکی نیست و من بسی خوشبخت بوده ام که به چنین افتخاری دست یافته ام. براستی من در گمانم که آیا برای ما مردم آریایی (هند و اروپایی) هیچ بنای دیگری هست که از آرامگاه بنیادگذار دولت پارس و ایران ارجمندتر و مهمتر باشد.



● کنت دوگوبینو فرانسوی :
شاهنشاهی کورش هیچگاه در عالم نظیر نداشت. او به راستی یک مسیح بود زیرا به جرات میتوان گفت که تقدیر او را چنین برای مردمان آفرید تا برتر از همه جهان آن روز خود باشد. نیکلای دمشقی کورش شاهنشاه پارسیان در فلسفه بیش از هر کس دیگر آگاهی داشت. این دانش را نزد مغان زرتشتی آموخته بود.



● پرفسور کریستن سن( ایران شناس شهیر) :
شاهنشاه کورش بزرگ نمونه یک پادشاه “جوانمرد” بوده است. این صفت برجسته اخلاقی او در روابط سیاسی اش دیده می شده. در قواینن او احترام به حقوق ملتهای دیگر و فرستادگان کشورهای دیگر وجود داشته است و سر لوحه دولتش بوده. که این قوانین امروز روابط بین الملل نام گرفته است.



● آلبر شاندور فرانسوی :
کورش یکسال پس از فتح بابل برای درگذشت پادشاه بابل عزای ملی اعلام نمود. برای کسی که دشمن خودش بود. او مطابق رسم آزادمنشی اش و برای اینکه ثابت کند که هدف فتح و جنگ و کشتار ندارد و تنها به عنوان پادشاهی که ملتش او را برای صلح پذیرفته اند قدم به بابل گذاشته است و در آنجا تاجگذاری نمود. او آمده بود تا به آنان آزادی اجتماعی و دینی و سیاسی بدهد. در همین حین کتیبه های شاهان همزمان او حاکی از برده داری و تکه تکه کردن انسان های بی گناه و بریدن دست و پای آنان خبر می دهد.



● پرفسور گیریشمن :
کمتر پادشاهی است که پس از خود چنین نام نیکی باقی گذاشته باشد. کورش سرداری بزرگ و نیکوخواه بود. او آنقدر خردمند بود که هر زمانی کشور تازه ای را تسخیر می کرد به آنها آزادی مذهب میداد و فرمانروای جدید را از بین بومیان آن سرزمین انتخاب می نمود. او شهر ها را ویران نمی نمود و قتل عام و کشتار نمی کرد. ایرانیان کورش را پدر و یونانیان که سرزمینشان بوسیله کورش تسخیر شده بود وی را سرور و قانونگذار می نامیدند و یهودیان او را مسیح خداوند می خوانند.



● کنت دوگوبینو (مورخ فرانسوی):
تا کنون هیچ انسانی موفق نشده است اثری را که کورش در تاریخ جهان باقی گذاشت، در افکار میلیون ها مردم جهان بوجود آورد. من باور دارم که اسکندر و سزار و کورش که سه مرد اول جهان شده اند کورش در صدر آنها قرار دارد. تا کنون کسی در جهان بوجود نیامده است که بتواند با او برابری کند و او همانطور که در کتابهای ما آمده است مسیح خداوند است. قوانینی که او صادر کرد در تاریخ آن زمان که انسانها به راحتی قربانی خدایان می شدند بی سابقه بود.



● کلمان هوار :
کورش بزرگ در سال ۵۵۰ قبل از میلاد بر اریکه پادشاهی ایران نشست. وی با فتوحاتی ناگهانی و شگفت انگیز امپراتوری و شاهنشاهی پهناوری را از خود بر جای گذاشت که تا آن روزگار کسی به دنیا ندیده بود. کورش سرداری بزرگ و سرآمد دنیای آن روزگار بود. او اقوام مختلف را مطیع خود کرد. او اولین دولت مقتدر و منظم را در جهان پایه ریزی کرد. برای احترام به مردمان کشورهای دیگر معابدشان را بازسازی کرد. وی پیرو دین یکتا پرستی مزدیسنا بود. ولی به هیچ عنوان دین خود را بر ملل مغلوب تحمیل ننمود.



● اخیلوس (آشیل) شاعر نامدار یونانی (در تراژدی پارسه):
کورش یک تن فانی سعادتمند بود. او به ملل گوناگون خود آرامش بخشید. خدایان او را دوست داشتند. او دارای عقلی سرشار از بزرگی بود.



● بوسویه(سیاستمدار وشاعر فرانسوی)( ۱۷۶۸ ۱۸۴۸ میلادی):
ایرانیان از دوران حکومت کوروش به بعد عظمت و بزرگواری معنوی خاصی را اساس حکومت خود قرار دادند براستی چیزی عالی تر از آن وحشت فطری نیست که ایشان از دروغ گفتن داشتند و همیشه آن را گناهی شرم آور می دانستند



● مولانا ابوالکلام احمد آزاد فیلسوف هندی :
کورش همان ذوالقرنین قرآن است. وی پیامبر ایران بود زیرا انسانیت و منش و کردار نیک را به مردمان ایران و جهان هدیه داد. سنگ نگاره او با بالهای کشیده شده به سوی خداوند در پاسارگاد وجود دارد.



● دیودوروس سیسولوس (۱۰۰ پس از میلاد):
کورش پسر کمبوجیه و ماندان در دلاوری و کارآیی خردمندانه حزم و سایر خصایص نیکو سرآمد روزگار خود بود. در رفتار با دشمنان دارای شجاعتی کم نظیر و در کردار نسبت به زیر دستان به مهر و عطوفت رفتار میکرد. پارسیان او را پدر می خواندند.
.


● فرانسوا شاتوبراین نویسنده بزرگ فرانسوی :

کوروش بزرگ که تاج پادشاهی ماد و پارس را بر سر نهاده بود بزرگترین امپراتوری دوران کهن را بوجود آورد ولی اداره این امپراتوری را بر اساس حکومت مطلقه قرار نداد،زیرا نیمی از قدرت به شورایی تعلق داشت که قسمتی از مقام سلطنت را تشکیل می داد.از لحاظ عدل و قوانین که او برای حکومت وضع کرد و بعدا قوانین قضایی حکومتی ایران شد ، قوانین بی آلایش بود.



● بن مایه ها:
کوروش کبیر( بنیانگذار شاهنشاهی هخامشیان) اثر هارولد آلبرت لمب با ترجمه دکتر صادق رضازاده شفق به کوشش شرکت مطالعات نشر کتاب پارسه
تاریخ هردوت اثر جرج راولینسن و با ترجمه وحید مازندرانی به کوشش انتشارات علمی و فرهنگ
کوروش کبیر تالیف هارولد آلبرت لمب با ترجمه دکتر صادق رضازاده شفق انتشارات پارسه
دکتر هانری بر دانشمند فرانسوی تمدن ایران باستان
کورش کبیر آلبر شاندور/محمد قاضی انتشارات زرین
کورش کبیر مولانا ابوالکلام آزادعلممحمد ابراهیم باستانی پاریزی
تاریخ ایران/ژنرال سرپرسی سایکس
ایران از آغاز تا اسلام ~رومن گیرشمن، محمد معین (مترجم) نشر: معین
ایران و تمدن ایرانی کلمان هوار، حسن انوشه (مترجم نشر: امیرکبیر
تا ایران باستان اثر سرپرسی سایکس
ایران و تمدن ایرانی کلمان هوارترجمه حسن انوشه
تاریخ تمدن ویل دورانت (جلد ۱ مشرق زمین گهواره تمدن)

PASHA
2011/10/29, 14:28
به خاطر سه چیز هیچگاه کسی را مسخره نکنید : چهره،والدین(پدرومادر) و زادگاه چون انسان هیچ حق انتخابی در مورد آنها ندارد.

کوروش بزرگ

Captain Nemo
2011/10/29, 14:54
روز جهانی کوروش گرامی باد




http://forums.boursy.com/imported/2011/10/107.jpg

کوروش، ملقب به کوروش بزرگ یا کوروش کبیر و همچنین معروف به کوروش دوم، نخستین پادشاه و بنیانگذار شاهنشاهی هخامنشی بود. کوروش به مدت سی سال، از سال ۵۵۹ تا ۵۲۹ پیش از میلاد، بر ایران سلطنت کرد.

دربارهٔ کوروش تمام مورخین توافق دارند که شاهی بود با عزم، عاقل و مهربان که در موارد مشکل به عقل بیش از قوه متوسل میشد و برخلاف پادشاهان آشور و بابل، با مردم مغلوب رئوف و مهربان بود.
جنگ و بوی خون او را برخلاف فاتحان دیگر مغرور نکرد و رفتار او با پادشاهان مغلوب لیدیه و بابل سیاست تسامح او را بخوبی نشان میدهد. با پادشاهان مغلوب به اندازهای مهربانی میکرد که آنها دوست کوروش شده و در مواقع مشکل به او یاری مینمودند. با مذهب و معتقدات مردم کاری نداشت بلکه برای جذب قلوب ملل آداب مذهبی آنها را محترم میداشت. شهرها و ممالکی که در تحت تسلط او در میآمدند، هیچگاه معرض قتل و غارت واقع نمیشدند. آنچه درباب وی برای مورخ جای تردید ندارد، قطعاً این است که لیاقت نظامی و سیاسی فوقالعاده در وجود او، با چنان انسانیت و مروتی در آمیخته بود که در تاریخ پادشاهان شرقی پدیدهای بهکلی تازه به شمار میآمد. کوروش از ذکر عناوین و القاب احتراز داشت، در کتیبههایی که از او مانده، این عبارت ساده خوانده میشود، من کوروش شاه هخامنشی هستم. حال آنکه شاهان دیگر خود را خدا میخواندند.

http://forums.boursy.com/imported/2011/10/108.jpg


ایرانیان کوروش را پدر و یونانیان او را سرور و قانونگذار مینامیدند و به وی به چشم یک فرمانروای آرمانی مینگریستند. یهودیان این پادشاه را، به منزله مسیح پروردگار به شمار میآوردند، ضمن آنکه بابلیان او را مورد تأیید مردوک میدانستند.

بوف کور
2011/10/29, 15:11
هر چی بیشتر می خونم این تاپیکو بیشتر متاسف می شم
از کجا به کجا رسیدیم ؟!!!!!!!!!

Jamshidyar
2011/10/29, 15:42
به احتمال زیاد ایشان همان پیامبر الهی بوده است که از وی به عنوان ذوالقرنین در قرآن نام برده شده

مات
2011/10/29, 15:50
كوروش بزرگ روزت مبارك

oldlover
2011/10/29, 18:27
: سخنان بزرگان جهان در مورد کورش بزرگ ::


آنچه در زیر می خوانید سخنانیست که به صورت مشتیی از خروار از میان گفته های بزرگان و مشاهیر دنیا در مورد مردی که بی شک از تاثیر گذارترین ، بر جسته ترین و ستایش شده ترین افراد در طول تاریخ تمدن بشریت بوده و هست. مردی که تورات او را «مسیح » و یونانیان او را «سرور» و « قانونگذار»می نامند و دوست و دشمن به بزرگمنشی و آزادگی او شهادت داده اند:صاحب نخستین منشور حقوق بشر در دنیا: کورش بزرگ



● افلاطون (۴۷۷ تا ۳۴۷ پیش از میلاد):
پارسیان در زمان شاهنشاهی کورش اندازه میان بردگی و آزادگی را نگاه می داشتند. از اینرو نخست خود آزاد شدند و سپس سرور بسیاری از ملتهای جهان شدند. در زمان او (کورش بزرگ) فرمانروایان به زیر دستان خود آزادی میدادند و آنان را به رعایت قوانین انسان دوستانه و برابری ها راهنمایی می کردند. مردمان رابطه خوبی با پادشاهان خود داشتند از این رو در موقع خطر به یاری آنان می شتافتند و در جنگ ها شرکت می کردند. از این رو شاهنشاه در راس سپاه آنان را همراهی می کرد و به آنان اندرز می داد. آزادی و مهرورزی و رعایت حقوق مختلف اجتماعی به زیبایی انجام می گرفت.



● گزنفون (۴۴۵ پیش از میلاد):
مهمترین صفت کورش دین داری او بود. او هر روز قربانیان برای ستایش خداوند می کرد. این رسوم و دینداری آنان هنوز در زمان اردشیر دوم هم وجود دارد و عمل می شود. از صفت های برجسته دیگر کورش عدل و گسترش عدالت و حق بود.
ما در این باره فکر کردیم که چرا کورش به این اندازه برای فرانروایی عادل مردمان ساخته شده بود. سه دلیل را برایش پیدا کردیم. نخست نژاد اصیل آریایی او و بعد استعداد طبیعی و سپس نبوغ پروش او از کودکی بوده است.
کورش نابغه ای بزرگ، انسانی والامنش، صلح طلب و نیک منش بود. او دوست انسانها و طالب علم و حکمت و راستی بود. کورش عقیده داشت پیروزی بر کشوری این حق را به کشور فاتح نمی دهد تا هر تجاوز و کار غیر انسانی را مرتکب شود. او برای دفاع از کشورش که هر ساله مورد تاخت و تاز بیگانگان قرار می گرفت امپراتوری قدرتمند و انسانی را پایه گذاشت که سابقه نداشت. او در نبردها آتش جنگ را متوجه کشاورزان و افراد عام کشور نمی کرد. او ملتهای مغلوب را شیفته خود کرد به صورتی که اقوام شکست خورده که کورش آنان را از دست پادشاهان خودکامه نجات داده بود وی را خداوندگار می نامیدند. او برترین مرد تاریخ، بزرگترین، بخشنده ترین، پاک دل ترین انسان تا این زمان بود.



● هرودوت ( ۴۸۴ تا ۴۲۵ پیش از میلاد):
هیچ پارسی یافت نمی شد که بتواند خود را با کورش مقایسه کند. از اینرو من کتابم را درباره ایران و یونان نوشتم تا کردارهای شگفت انگیز و بزرگ این دو ملت عظیم هیچگاه به فراموشی سپرده نشود. کورش سرداری بزرگ بود. در زمان او ایرانیان از آزادی برخوردار بودند و بر بسیاری از ملتهای دیگر فرمانروایی می نمودند بعلاوه او به همه مللی که زیر فرمانروایی او بودند آزادی می بخشید و همه او را ستایش می نمودند. سربازان او پیوسته برای وی آماده جانفشانی بودند و به خاطر او از هر خطری استقبال می کردند.



● ویل دورانت :
کورش از افرادی بوده که برای فرمانروایی آفریده شده بود. به گفته امرسون همه از وجود او شاد بودند. روش او در کشور گشایی حیرت انگیز بود. او با شکست خوردگان با جوانمردی و بزرگواری برخورد می نمود. بهمین دلیل یونانیان که دشمن ایران بودند نتوانستد از آن بگذرند و درباره او داستانهای بیشماری نوشته اند و او را بزرگترین جهان قهرمان پیش از اسکندر می نامند. او کرزوس را پس از شکست از سوختن در میان هیزم های آتش نجات داد و بزرگش داشت و او را مشاور خود ساخت و یهودیان در بند را آزاد نمود. کورش سرداری بود که بیش از هر پادشاه دیگری در آن زمان محبوبیت داشت و پایه های شاهنشاهی اش را بر سخاوت و جوانمردی بنیان گذاشت.



● ویکتورهوگو:
هم چنان که کوروش در بابل عمل کرده بود ناپلئون نیز آرزو داشت از سراسر جهان یک تاج و تخت بسازد و از همه مردم گیتی یک ملت پدید آورد.



هارولد لمب (دانشمند امریکایی) :
در شاهنشاهی ایران باستان که کورش سمبول آنان است آریایی ها در تاجگذاری به پندار نیک گفتار نیک کردار نیک سوگند یاد می کردند که طرفدار ملت و کشورشان باشند و نه خودشان. که این امر در صدها نبرد آنان به وضوح دیده می شود که خود شاهنشاه در راس ارتش به سوی دشمن برای حفظ کیان کشورشان می تاخته است.



● پاپ کلمنت پنجم(در وصف کورش بزرگ):
برای ما همین قدر که تو جانشین عادل هستی کافی است که ترا با نظر احترام بنگریم.



● پرفسور ایلیف انگلیسی:
در جهان امروز بارزترین شخصیت جهان باستان کورش شناخته شده است. زیرا نبوغ و عظمت او در بنیانگذاری امپراتوری چندین دهه ای ایران مایه شگفتی است. آزادی به یهودیان و ملتهای منطقه و کشورهای مسخر شده که در گذشته نه تنها وجود نداشت بلکه کاری عجیب به نظر می رسیده است از شگفتی های اوست.



● دکتر هانری بر( دانشمند فرانسوی) :
این پادشاه بزرگ یعنی کورش هخامنشی برعکس سلاطین بی رحم و ظالم بابل و آسور بسیار عادل و رحیم و مهربان بود زیرا اخلاق روح ایرانی اساسش تعلیمات زردشت بوده. به همین سبب بود که شاهنشاهان هخامنشی خود را مظهر صفات (خشترا) می شمردند و همه قوا و اقتدار خود را از خدواند دانسته و آنرا برای خیر بشر و آسایش و سعادت جامعه انسان صرف می کردند.
ژنرال سرپرسی سایکس(ژنرال، نویسنده، و جغرافیدان انگلیسی) (پس از دیدار از آرامگاه کورش بزرگ):
من خود سه بار این آرامگاه را دیدار کرده ام، و توانسته ام اندک تعمیری نیز در آنجا بکنم، و در هر سه بار این نکته را یاد آورده شده ام که زیارت آرامگاه اصلی کورش، پادشاه بزرگ و شاهنشاه جهان، امتیاز کوچکی نیست و من بسی خوشبخت بوده ام که به چنین افتخاری دست یافته ام. براستی من در گمانم که آیا برای ما مردم آریایی (هند و اروپایی) هیچ بنای دیگری هست که از آرامگاه بنیادگذار دولت پارس و ایران ارجمندتر و مهمتر باشد.



● کنت دوگوبینو فرانسوی :
شاهنشاهی کورش هیچگاه در عالم نظیر نداشت. او به راستی یک مسیح بود زیرا به جرات میتوان گفت که تقدیر او را چنین برای مردمان آفرید تا برتر از همه جهان آن روز خود باشد. نیکلای دمشقی کورش شاهنشاه پارسیان در فلسفه بیش از هر کس دیگر آگاهی داشت. این دانش را نزد مغان زرتشتی آموخته بود.



● پرفسور کریستن سن( ایران شناس شهیر) :
شاهنشاه کورش بزرگ نمونه یک پادشاه “جوانمرد” بوده است. این صفت برجسته اخلاقی او در روابط سیاسی اش دیده می شده. در قواینن او احترام به حقوق ملتهای دیگر و فرستادگان کشورهای دیگر وجود داشته است و سر لوحه دولتش بوده. که این قوانین امروز روابط بین الملل نام گرفته است.



● آلبر شاندور فرانسوی :
کورش یکسال پس از فتح بابل برای درگذشت پادشاه بابل عزای ملی اعلام نمود. برای کسی که دشمن خودش بود. او مطابق رسم آزادمنشی اش و برای اینکه ثابت کند که هدف فتح و جنگ و کشتار ندارد و تنها به عنوان پادشاهی که ملتش او را برای صلح پذیرفته اند قدم به بابل گذاشته است و در آنجا تاجگذاری نمود. او آمده بود تا به آنان آزادی اجتماعی و دینی و سیاسی بدهد. در همین حین کتیبه های شاهان همزمان او حاکی از برده داری و تکه تکه کردن انسان های بی گناه و بریدن دست و پای آنان خبر می دهد.



● پرفسور گیریشمن :
کمتر پادشاهی است که پس از خود چنین نام نیکی باقی گذاشته باشد. کورش سرداری بزرگ و نیکوخواه بود. او آنقدر خردمند بود که هر زمانی کشور تازه ای را تسخیر می کرد به آنها آزادی مذهب میداد و فرمانروای جدید را از بین بومیان آن سرزمین انتخاب می نمود. او شهر ها را ویران نمی نمود و قتل عام و کشتار نمی کرد. ایرانیان کورش را پدر و یونانیان که سرزمینشان بوسیله کورش تسخیر شده بود وی را سرور و قانونگذار می نامیدند و یهودیان او را مسیح خداوند می خوانند.



● کنت دوگوبینو (مورخ فرانسوی):
تا کنون هیچ انسانی موفق نشده است اثری را که کورش در تاریخ جهان باقی گذاشت، در افکار میلیون ها مردم جهان بوجود آورد. من باور دارم که اسکندر و سزار و کورش که سه مرد اول جهان شده اند کورش در صدر آنها قرار دارد. تا کنون کسی در جهان بوجود نیامده است که بتواند با او برابری کند و او همانطور که در کتابهای ما آمده است مسیح خداوند است. قوانینی که او صادر کرد در تاریخ آن زمان که انسانها به راحتی قربانی خدایان می شدند بی سابقه بود.



● کلمان هوار :
کورش بزرگ در سال ۵۵۰ قبل از میلاد بر اریکه پادشاهی ایران نشست. وی با فتوحاتی ناگهانی و شگفت انگیز امپراتوری و شاهنشاهی پهناوری را از خود بر جای گذاشت که تا آن روزگار کسی به دنیا ندیده بود. کورش سرداری بزرگ و سرآمد دنیای آن روزگار بود. او اقوام مختلف را مطیع خود کرد. او اولین دولت مقتدر و منظم را در جهان پایه ریزی کرد. برای احترام به مردمان کشورهای دیگر معابدشان را بازسازی کرد. وی پیرو دین یکتا پرستی مزدیسنا بود. ولی به هیچ عنوان دین خود را بر ملل مغلوب تحمیل ننمود.



● اخیلوس (آشیل) شاعر نامدار یونانی (در تراژدی پارسه):
کورش یک تن فانی سعادتمند بود. او به ملل گوناگون خود آرامش بخشید. خدایان او را دوست داشتند. او دارای عقلی سرشار از بزرگی بود.



● بوسویه(سیاستمدار وشاعر فرانسوی)( ۱۷۶۸ ۱۸۴۸ میلادی):
ایرانیان از دوران حکومت کوروش به بعد عظمت و بزرگواری معنوی خاصی را اساس حکومت خود قرار دادند براستی چیزی عالی تر از آن وحشت فطری نیست که ایشان از دروغ گفتن داشتند و همیشه آن را گناهی شرم آور می دانستند



● مولانا ابوالکلام احمد آزاد فیلسوف هندی :
کورش همان ذوالقرنین قرآن است. وی پیامبر ایران بود زیرا انسانیت و منش و کردار نیک را به مردمان ایران و جهان هدیه داد. سنگ نگاره او با بالهای کشیده شده به سوی خداوند در پاسارگاد وجود دارد.



● دیودوروس سیسولوس (۱۰۰ پس از میلاد):
کورش پسر کمبوجیه و ماندان در دلاوری و کارآیی خردمندانه حزم و سایر خصایص نیکو سرآمد روزگار خود بود. در رفتار با دشمنان دارای شجاعتی کم نظیر و در کردار نسبت به زیر دستان به مهر و عطوفت رفتار میکرد. پارسیان او را پدر می خواندند.
.


● فرانسوا شاتوبراین نویسنده بزرگ فرانسوی :

کوروش بزرگ که تاج پادشاهی ماد و پارس را بر سر نهاده بود بزرگترین امپراتوری دوران کهن را بوجود آورد ولی اداره این امپراتوری را بر اساس حکومت مطلقه قرار نداد،زیرا نیمی از قدرت به شورایی تعلق داشت که قسمتی از مقام سلطنت را تشکیل می داد.از لحاظ عدل و قوانین که او برای حکومت وضع کرد و بعدا قوانین قضایی حکومتی ایران شد ، قوانین بی آلایش بود.



● بن مایه ها:
کوروش کبیر( بنیانگذار شاهنشاهی هخامشیان) اثر هارولد آلبرت لمب با ترجمه دکتر صادق رضازاده شفق به کوشش شرکت مطالعات نشر کتاب پارسه
تاریخ هردوت اثر جرج راولینسن و با ترجمه وحید مازندرانی به کوشش انتشارات علمی و فرهنگ
کوروش کبیر تالیف هارولد آلبرت لمب با ترجمه دکتر صادق رضازاده شفق انتشارات پارسه
دکتر هانری بر دانشمند فرانسوی تمدن ایران باستان
کورش کبیر آلبر شاندور/محمد قاضی انتشارات زرین
کورش کبیر مولانا ابوالکلام آزادعلممحمد ابراهیم باستانی پاریزی
تاریخ ایران/ژنرال سرپرسی سایکس
ایران از آغاز تا اسلام ~رومن گیرشمن، محمد معین (مترجم) نشر: معین
ایران و تمدن ایرانی کلمان هوار، حسن انوشه (مترجم نشر: امیرکبیر
تا ایران باستان اثر سرپرسی سایکس
ایران و تمدن ایرانی کلمان هوارترجمه حسن انوشه
تاریخ تمدن ویل دورانت (جلد ۱ مشرق زمین گهواره تمدن)
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش بازجوید روزگار وصل خویش.
محققان خارجی برای تحقیق خود ارزش فراوان و کوشش فراوان بکار میگیرند سپاس از همه انان که ما را بخود ما شناساندن و جالب هست پادشاه مشنگی که خود را وارث کورش میخواند یک سنگ یک متر فضای سبز برای این آرامگاه نگذاشت جایی که میتواند در فضایی آزاد سالیانه میلیارد ها دلار درامد توریستی و بعلاوه هزاران فرصت شغلی برای این مردم مهیا کند خود این محل دارای پتاسیل بسیار هست فضای باز آب فراوان و هوای نمونه و بسیار معتدل به امید روزی که باز خیر و برکت از این سرزمین اهواریی برخیرد و اباد ترین نقطه جهان شود برای همین این خاک اهوارایی اگر قدرش دانسته شود

رامین
2011/10/29, 18:37
كسي تا حالا از خودش پرسيده چرا كوروش اينقدر تبليغ ميشه؟
پرسيده كوروش چه فرقي با نادرشاه داره؟
پرسيده منبع اين حرفايي كه از كوروش نقل ميشه چيه؟
.
.
.
.
من فقط عرض كنم اين موضوع رو كه ذوالقرنين همون كوروش بوده رو علما قبول ندارن

222
2011/10/29, 20:41
مبارک باد بر تمام کسانی که ایرانی می اندیشند و ایرانی زندگی میکنند.

Jamshidyar
2011/10/29, 20:52
كسي تا حالا از خودش پرسيده چرا كوروش اينقدر تبليغ ميشه؟
پرسيده كوروش چه فرقي با نادرشاه داره؟
پرسيده منبع اين حرفايي كه از كوروش نقل ميشه چيه؟
.
.
.
.
من فقط عرض كنم اين موضوع رو كه ذوالقرنين همون كوروش بوده رو علما قبول ندارن
چرا دوست عزیز. ایه ا.. مکارم بهش اشاره کرده

وحید 20
2011/10/29, 21:14
زاد روز کوروش بزرگ بر همه آرياييها فرخنده باد

وحید 20
2011/10/29, 21:42
آيا كوروش كبير همون ذوالقرنين است؟

در مورد اينكه ذوالقرنين همان كوروش است، مفسران دلايل گوناگونى ارائه داده اند، كه به هر صورت در قرآن، در چند آيه از يك پادشاه، بسيار تعريف و تمجيد شده و از عادل بودن آن بسيار گفته شده است كه متعاقباً به آن اشاره خواهيم كرد ـ تا قبل از دهه هاى اخير ذوالقرنين را به اسكندر مقدونى نسبت مى دادند كه اصولاً مفسران عربى بر آن صحه مى گذاشتند و غربيها آن را تأييد مى كردند و به اصطلاح عاميانه نمك آن را هم زياد مى كردند و متأسفانه تمام ممالك شرق حتى درايران، اسكندر را با پسوند ذوالقرنين نام مى بردند مثل كتاب: كشف الحقايق عن نكت الآيات والدقايق، اما در سده اخير مفسران و تاريخ دانان در اين احوال تحقيقات زيادى كردند، آيت الله طباطبايى در تفسير الميزان خود آورده است: (ذوالقرنين همان كوروش كبير است كه در سال (۵۲۹ـ۵۶۰ق. م) مى زيسته وهمو بوده كه امپراتورى ايران را تأسيس و ميانه دومملكت فارس و ماد را جمع نمود وبابل را مسخر كرد و به يهود اجازه مراجعت از بابل به اورشليم را صادر كرد و مصر را به تسخير خود درآورد… آنگاه رو به سوى مشرق نهاده و تا اقصى نقاط مشرق پيش رفت). تابنده گنابادى نيز گفته: (نظريه اى كه اخيراً مورد تأييد دانشمندان واقع شده، اين است كه ذوالقرنين همان كوروش كبيراست ـ هر چند بيشتر مفسرين او را با اسكندر مقدونى يكى مى دانسته اند و يا عده اى او را از اتباع يمن مى دانند و اين دونظريه بيشتر شهرت دارد ولى اخيراً طبق استدلالات و مطابق مجسمه كوروش با مشخصات آيات راجع به ذوالقرنين كه پيدا شده، اين عقيده به همه نظريه ها رجحان پيدا كرده است) واقعيت نيز همين است كه مشخصات كوروش كبير، با ذوالقرنين تا حد زياد و كاملى مطابقت دارد، البته بعد از انقلاب اسلامى ـ به دليل جشنهاى ۲۵۰۰ساله شاهنشاهى كه به نام كوروش گرفته مى شد ـ و به عنوان يكى از اركان تأييد آن سلطنت (متكبر) مستكبر وحتى پايه گذار شاهنشاهى ايران، مورد توجه و بازگويى مكرر قرار مى گرفت و اين جشنها، دربدترين شرايط برگزار مى شد كه حساسيت زيادى را در مورد كوروش پديد آورد و صحبت در اين باب كمى با احتياط انجام مى شد. در حالى كه اصلاً چنين قضايايى در موردكوروش صادق نبود، كوروش خود، اولاً: سلطنت ستمگر ماد را از بين برد تا خود جمهورى تشكيل دهد. ثانياً: كوروش پايه گذار سلطنت نبودچون قرنها قبل سلطنت در ايران توسط مادها و ايلامى ها بود.
ثالثاً: كوروش هيچگاه خشونت و تندى پادشاهان قبلى خود را نداشت و هميشه با لطافت و عطوفت برخورد مى كرد.
به هر صورت در اين مورد كمى وقفه ايجاد شد كه خوشبختانه با همت بعضى افراد، دوباره اين بحث شروع و حتى شكل تازه تر و منطقى ترى به خود گرفت.
آيات قرآن در مورد ذوالقرنين: آيات (۱۸ـ۸۲) سوره كهف
(از تو درباره ذوالقرنين مى پرسند، بگو اكنون درباره او با شما سخن خواهم گفت: او را در زمين پادشاهى داديم و همه وسايل حكمرانى (حكمروايى) را برايش فراهم كرديم، بدين وسيله تا آنجا راند كه محل غروب خورشيد است و چنان مى نمايد كه خورشيد در چشمه اى كه آب تيره رنگ دارد فرومى رود، در آنجا قومى يافت.
به او گفتيم اكنون مى توانى درباره آنها به عذاب و ستم رفتار كنى و يا اينكه به رفتار نيكوگرايى. گفت كسى كه بيداد كرد زود خواهد بودكه عذاب بيند و پس از آنكه به سوى خدا رفت باز عذابى شديد دامنگير اوست، اما كسى كه ايمان آورد و رفتار نيكو كرد سزاى اونيك است و از طرف خدا نيز در كار او گشايشى حاصل مى شود. پس راهى پيش پاى او گذاشتيم و او تا بدان جا رفت كه خورشيد طلوع مى كند و قومى در آنجا يافت كه ميان ايشان و آفتاب حجابى و پوششى نبود بدين طريق بدانچه لازم بود از او آگاه شديم. باز همچنان رفت تا رسيد به جايى كه ميان دو ديوار عظيم بود و در آنجا قومى يافت كه زبان نمى فهميدند، آن قوم گفتند يا ذوالقرنين، يأجوج و مأجوج در اين سرزمين دست به فساد و خرابكارى زده اند، پول و مال لازم در اختيار تو مى نهيم تا ميان ماو ايشان سدى بنا كنى. گفت: خدا آنقدر به من توانايى داده كه از مال شما بى نيازم، فقط به نيروى بازو مرا يارى كنيد، تا بين شما و آنها ديوارى برپا كنم.تخته هاى آهن بياوريد آنقدر كه بتوان با آن دو كوه را به هم برآورد پس گفت آنقدر در آن دميدند تا همچو آتش گرديد و بعد به كمك آب آن را به شكل مطلوب درآورده، سد را ساختند، كه آن قوم يأجوج و مأجوج نمى توانستند از آن بگذرند يا در آن رخنه ايجاد كنند.
ذوالقرنين گفت: اين خواست و رحمت خدا بود و چون خواست خدا فرارسد، آن را ويران خواهد ساخت. خواست و وعده خدا حق است… (۱۸ـ۸۲) سوره كهف
البته در آيه هاى ديگر هم اشاره اى به ذوالقرنين شده ولى چون آيه هاى مذكور مهم بوده ذكر شده است در آيه هاى فوق آنچه در باب شخصيت ذوالقرنين مستفادمى گردد حاوى نكات زير است:
۱ـ لقب ذوالقرنين را قرآن بر آن ننهاده است و از اينجاست كه در قرآن مى آيد: (ويسئلونك عن ذى القرنين) يعنى از تو درباره ذوالقرنين مى پرسند، كه بدان معناست كه اين لقب از قبل بر او بوده است.
۲ـ خداوند كشورى را به كف كفايت او سپرده ووسايل حكمرانى و سلطنت را براى او فراهم ساخته است.
۳ـ جنگهاى بزرگ او، اول در غرب و بعد به حد مغرب و آنجا هم كه خورشيد غروب مى كند. به چشم ديده مى شود و در مشرق به صحرا مى رسد و به تنگه ها و مناطق صعب العبور كه ساكنين اين مناطق مورد هجوم قرار مى گيرند كه قوم مهاجم يأجوج و مأجوج وحشى و بدون تربيت و فرهنگ بوده اند .
۴ـ ذوالقرنين در برابر هجوم دشمنان، سدى بنا كرده است.
۵ـ سد مذكور نه تنها از سنگ و آجر بلكه از آهن و پولاد هم نيز بوده است.
۶ـ ذوالقرنين عادل و رعيت نواز بوده و از قتل و غارت و خونريزى جلوگيرى مى كرده و با مغلوبين مثل شكست خورده هاى معمول آن زمان، رفتار نمى كرد.
۷ـ به مال دنيا حريص نبود و به دنبال اندوختن زر و سيم و مال نبود و به آن اعتنايى نداشت. درباره ذوالقرنين در قرآن آمده: «انا مكنا فى الارض و آتيناه من كل شى سببا) به او قدرت و توانايى اداره كشور را بخشيديم و همه گونه طرق را كه براى بنياد نهادن حكومت و فتوحات خود لازم داشت برايش فراهم ساختيم. از سبك خاص كلام قرآن يكى اين است كه وقتى فتح يا موفقيتهاى بزرگى را كه از طرف كسى صورت مى گيرد مستقيماً به خدا نسبت مى دهد و مى خواهد تأكيد كند كه امرى بزرگ و خارق العاده و برخلاف موازين طبيعى صورت گرفته و عنايت خداوندى بوده كه سبب چنين كارى شده است. وقتى در احوال كوروش كبير بررسى مى كنيم، مى بينيم جزئيات زندگى او با حيات ذوالقرنين قرآن مطابق است. زندگى كوروش در محيطى كه حوادث گيج كننده آن را فراگرفته بود شروع شد به حدى كه بعدها به صورت افسانه درآمد. به محض اينكه پا به دنيا گذاشت جد مادرى اش سخت ترين و كينه توزترين دشمن وى گرديد تا حدى كه به قتل طفل معصوم فرمان داده ولى مأمور قتل از اين كار سرباز زد و از روى رحم و عطوفت، او را از چنگال مرگ نجات بخشيد. كوروش در دشتها و كوهستانها بزرگ شد و در جوار جوانان گمنام و بدون فرهنگ پرورش يافت. در همين حال ناگهان و بى سابقه احوال او تغيير يافت و به ميدان سعى و عمل رانده شد، ترقيات او بسيار سريع انجام گرفت، كشور (مادها) بدون مزاحمت در برابرش زانو زد. معلوم است كه سير حوادث يك زندگى عادى هرگز چنين نيست و اين همه اتفاق در زندگى يك فرد، مسلماً امرى غيرعادى و نادر و عجيب به شمارمى رود. قرآن كريم مى فرمايد (و آتيناه من كل شىء سببا) هرگونه وسايل كار و موفقيت را در دسترس او نهاديم، ملاحظه مى شود كه چگونه كلمات آيه با حقيقت وقايع تطابق دارد. جوانى كه ديروز چوپانى گمنام بيش نبود، امروز بر تخت پادشاهى نشسته و همه گونه وسايل، بدون جنگ وخونريزى برايش فراهم آمده است. مورخين بزرگ يونانى مثل هرودوت، گزنفون، كتزياس و … مى نويسند: «تمام قبايل پارس از دل و جان قبول فرمانروايى او را نمودند و براى اولين بار در تاريخ، كشور متحدى از دولت ماد و پارس تشكيل شد و نيروهاى فراوان كه تا آن روز سابقه نداشت، برگرد كوروش جمع آمد). همينطور حمله به منطقه كوهستانى شمال و جلوگيرى از خرابكارى قومى به نام يأجوج و مأجوج و بناى سدى را در آنجا مى گذارد. اين در حدود درياى خزر شروع مى شود و به كوههاى قفقاز مى رسد، درآنجا پس دو كوه دره اى است كه سد در آنجا بنا مى شود. قرآن در اين مورد مى فرمايد: (حتى اذا بلغ بين السدين وجد من دونها لايكادون يفقهون قولاً) يعنى قومى كوهستانى و وحشى بودند كه از مدنيت و فهم و سخنگويى نصيبى نداشتند. مقصود از دو سد در اينجا دو ديواره اى است كه به شكل كوه بلند در قفقاز قرار دارد. در مشرق قفقاز، درياى خزر راه عبور به شمال را سد مى كند، در مغرب نيز درياى سياه مانع از عبور به طرف شمال است در وسط اين دو ديوار نيز سلسله جبال بسيار بلند و مرتفعى است كه در حكم يك ديوار طبيعى بين جنوب و شمال محسوب مى شود و قبايل شمال براى هجوم به نواحى جنوب هيچ راهى نداشتند جز تنگه اى كه در ميان اين رشته كوهها وجود داشت و كوروش در اين تفكر سدى آهنين بنا كرد و بدين وسيله جلوى مهاجمين را گرفت و تمام قبايل جنوب را از آسيب آنها رهانيد و با اين سد دروازه آسياى غربى و نواحى شمالى را قفل نمود و اما طوايفى كه در قرآن به ذوالقرنين شكايت بردند به احتمال بسيار زياد همان (كوسى) يا در كتيبه داريوش به (كوسيا) نامبرده شده اند. اين قبايل در گيلان (توالش) و در قسمتى از استانهاى زنجان و اردبيل فعلى سكنا داشتند، كه در آن زمان هم شكايتى به اين شكل به كوروش كرده بودند و اين قبايل همان قبايلى هستند كه بعدها از نام آنها بر روى درياى خزر، كاسپين نهادند كه در حال حاضر به اين نام در مجامع بين المللى شناخته مى شود (البته به روايتى). اما ابوكلام آزاد، در اوايل دوران بعد از استقلال هند، وزير فرهنگ نخست وزير جواهر لعل نهرو بود، او جزو اولين كسانى بود كه كوششهاى بسيار زيادى درپيدا كردن آن سد انجام داد وبا بررسى هاى انجام گرفته كه ماهها طول كشيد توانست فلزاتى يافت كند كه به صورت مشبك بوده و در آن سنگ و خاك و حتى سرب يافت شده است و با حالتى كه اين فلزات (آهن) داشت مى توان به قدرت و استقامت آن سد پى برد. با همه اين تفاسير بايد گفت كسانى كه ذوالقرنين را به كوروش نسبت مى دهند، بدانند كه اصلاً اسكندر در طول حيات خود سدى نساخته بود فقط بعضى مواقع آبراههايى ساخت كه اصلاً قابل تأمل نيست و زندگى اسكندر مقدونى در طول حياتش سراسر قتل و غارت و ويرانى بوده است.
برگرفته از سایت http://arteshesorkh.com/forum/showthread.php?t=2094

Captain Nemo
2011/10/29, 22:19
درود بيكران بر ابر مرد ايران زمين كوروش بزرگ



http://forums.boursy.com/imported/2011/10/35.gif

کیوان
2011/10/29, 22:58
با تشکر از ایجاد کننده تاپیک در گرامیداشت عزیزی که هیچگاه عظمت شخصیتش را جهان در طول اعصار نشناخت و افسوس و صد افسوس که حاکمان خودمان که می بایست پاسدار این تنها یادگار عظمت ما ایرانیان می بودند خود نابودگران این تمدنند!

در اینجا تنها چند نمونه کوچک از جملات بسیار پر مغز و پرمعنای کوروش کبیر را نقل میکنم.جملاتی که بشر امروزه به حقیقت وجودی آنها پی برده...روحش شاد


من یاور یقین و عدالتم . من زندگی خواهم ساخت . من خوشی های بسیار خواهم اورد. من ملتم را سر بلند ساحت زمین خواهم کرد ، زیرا شادمانی او شادمانی من است.

دستانی که کمک می کنند پاکتر از دست هایی هستند که رو به اسمان دعا میکنند.

خدوندا ، دستهایم خالی است و دلم غرق در ارزوها پس یا به قدرت بیکرانت دستانم را توانا گردان یا دلم را از ارزوهای دست نیافتنی خالی.

وقتی توبیخ را با تمجید پایان میدهید افراد درباره رفتار و عملکرد خود فکر می کنند ، نه رفتار و عملکرد شما
.
افتاب به گیاهی حرارت می دهد که سر از خاک بیرون اورده باشد.
وقتی زندگی چیز زیادی به شما نمی دهد به خاطر این است که شما چیز زیادی از ان نخواسته اید.

دشوارترین قدم همان قدم اول است.

کار بزرگ وجود ندارد به شرطی که ان را به کارهای کوچکتر تقسیم کنیم.

کارتان را اغاز کنید توانایی انجامش به دنبال می آید.

انسان همان می شود که اغلب به ان فکر میکند.

افراد موفق کار های متفاوت انجام نمی دهند بلکه کارها را بگونه ای متفاوت انجام میدهند.

آمن خادمی
2011/10/30, 01:42
هرگزنخواب کورش

دارا جهان ندارد،
سارا زبان ندارد
بابا ستاره ای در

!هفت آسمان ندارد

کارون ز چشمه خشکید،

البرز لب فرو بست

حتا دل دماوند،

آتش فشان ندارد



دیو سیاه دربند،

آسان رهید و بگریخت
رستم در این هیاهو،

گرز گران ندارد

روز وداع خورشید،

زاینده رود خشکید
زیرا دل سپاهان،

نقش جهان ندارد

بر نام پارس دریا،

نامی دگر نهادند
گویی که آرش ما،

تیر و کمان ندارد

دریای مازنی ها،

بر کام دیگران شد
نادر ز خاک برخیز،

میهن جوان ندارد



دارا ! کجای کاری،

دزدان سرزمینت
بر بیستون نویسند،

دارا جهان ندارد

آییم به دادخواهی،

فریادمان بلند است

اما چه سود،

اینجا نوشیروان ندارد

سرخ و سپید و سبز است

این بیرق کیانی

اما صد آه و افسوس،

شیر ژیان ندارد



کوآن حکیم توسی،

شهنامه ای سراید

شاید که شاعر ما

دیگر بیان ندارد



هرگز نخواب کوروش،

ای مهرآریایی

بی نام تو،وطن نیز

نام و نشان ندارد

مجيد رادمنش
2011/10/30, 02:33
پرچم ایران در زمان کوررش کبیر

http://1.aped.comeze.com/images/ffaa9f5182c2.jpg

( ۵۵۹سال پیش ازمیلاد)




آهنگ کوروش بزرگ ------- http://dead-umber.persiangig.com/audio/Hamed_Fard.mp3

رامین
2011/10/30, 10:59
آيا كوروش كبير همون ذوالقرنين است؟

در مورد اينكه ذوالقرنين همان كوروش است، مفسران دلايل گوناگونى ارائه داده اند، كه به هر صورت در قرآن، در چند آيه از يك پادشاه، بسيار تعريف و تمجيد شده و از عادل بودن آن بسيار گفته شده است كه متعاقباً به آن اشاره خواهيم كرد ـ تا قبل از دهه هاى اخير ذوالقرنين را به اسكندر مقدونى نسبت مى دادند كه اصولاً مفسران عربى بر آن صحه مى گذاشتند و غربيها آن را تأييد مى كردند و به اصطلاح عاميانه نمك آن را هم زياد مى كردند و متأسفانه تمام ممالك شرق حتى درايران، اسكندر را با پسوند ذوالقرنين نام مى بردند مثل كتاب: كشف الحقايق عن نكت الآيات والدقايق، اما در سده اخير مفسران و تاريخ دانان در اين احوال تحقيقات زيادى كردند، آيت الله طباطبايى در تفسير الميزان خود آورده است: (ذوالقرنين همان كوروش كبير است كه در سال (۵۲۹ـ۵۶۰ق. م) مى زيسته وهمو بوده كه امپراتورى ايران را تأسيس و ميانه دومملكت فارس و ماد را جمع نمود وبابل را مسخر كرد و به يهود اجازه مراجعت از بابل به اورشليم را صادر كرد و مصر را به تسخير خود درآورد… آنگاه رو به سوى مشرق نهاده و تا اقصى نقاط مشرق پيش رفت). تابنده گنابادى نيز گفته: (نظريه اى كه اخيراً مورد تأييد دانشمندان واقع شده، اين است كه ذوالقرنين همان كوروش كبيراست ـ هر چند بيشتر مفسرين او را با اسكندر مقدونى يكى مى دانسته اند و يا عده اى او را از اتباع يمن مى دانند و اين دونظريه بيشتر شهرت دارد ولى اخيراً طبق استدلالات و مطابق مجسمه كوروش با مشخصات آيات راجع به ذوالقرنين كه پيدا شده، اين عقيده به همه نظريه ها رجحان پيدا كرده است) واقعيت نيز همين است كه مشخصات كوروش كبير، با ذوالقرنين تا حد زياد و كاملى مطابقت دارد، البته بعد از انقلاب اسلامى ـ به دليل جشنهاى ۲۵۰۰ساله شاهنشاهى كه به نام كوروش گرفته مى شد ـ و به عنوان يكى از اركان تأييد آن سلطنت (متكبر) مستكبر وحتى پايه گذار شاهنشاهى ايران، مورد توجه و بازگويى مكرر قرار مى گرفت و اين جشنها، دربدترين شرايط برگزار مى شد كه حساسيت زيادى را در مورد كوروش پديد آورد و صحبت در اين باب كمى با احتياط انجام مى شد. در حالى كه اصلاً چنين قضايايى در موردكوروش صادق نبود، كوروش خود، اولاً: سلطنت ستمگر ماد را از بين برد تا خود جمهورى تشكيل دهد. ثانياً: كوروش پايه گذار سلطنت نبودچون قرنها قبل سلطنت در ايران توسط مادها و ايلامى ها بود.
ثالثاً: كوروش هيچگاه خشونت و تندى پادشاهان قبلى خود را نداشت و هميشه با لطافت و عطوفت برخورد مى كرد.
به هر صورت در اين مورد كمى وقفه ايجاد شد كه خوشبختانه با همت بعضى افراد، دوباره اين بحث شروع و حتى شكل تازه تر و منطقى ترى به خود گرفت.
آيات قرآن در مورد ذوالقرنين: آيات (۱۸ـ۸۲) سوره كهف
(از تو درباره ذوالقرنين مى پرسند، بگو اكنون درباره او با شما سخن خواهم گفت: او را در زمين پادشاهى داديم و همه وسايل حكمرانى (حكمروايى) را برايش فراهم كرديم، بدين وسيله تا آنجا راند كه محل غروب خورشيد است و چنان مى نمايد كه خورشيد در چشمه اى كه آب تيره رنگ دارد فرومى رود، در آنجا قومى يافت.
به او گفتيم اكنون مى توانى درباره آنها به عذاب و ستم رفتار كنى و يا اينكه به رفتار نيكوگرايى. گفت كسى كه بيداد كرد زود خواهد بودكه عذاب بيند و پس از آنكه به سوى خدا رفت باز عذابى شديد دامنگير اوست، اما كسى كه ايمان آورد و رفتار نيكو كرد سزاى اونيك است و از طرف خدا نيز در كار او گشايشى حاصل مى شود. پس راهى پيش پاى او گذاشتيم و او تا بدان جا رفت كه خورشيد طلوع مى كند و قومى در آنجا يافت كه ميان ايشان و آفتاب حجابى و پوششى نبود بدين طريق بدانچه لازم بود از او آگاه شديم. باز همچنان رفت تا رسيد به جايى كه ميان دو ديوار عظيم بود و در آنجا قومى يافت كه زبان نمى فهميدند، آن قوم گفتند يا ذوالقرنين، يأجوج و مأجوج در اين سرزمين دست به فساد و خرابكارى زده اند، پول و مال لازم در اختيار تو مى نهيم تا ميان ماو ايشان سدى بنا كنى. گفت: خدا آنقدر به من توانايى داده كه از مال شما بى نيازم، فقط به نيروى بازو مرا يارى كنيد، تا بين شما و آنها ديوارى برپا كنم.تخته هاى آهن بياوريد آنقدر كه بتوان با آن دو كوه را به هم برآورد پس گفت آنقدر در آن دميدند تا همچو آتش گرديد و بعد به كمك آب آن را به شكل مطلوب درآورده، سد را ساختند، كه آن قوم يأجوج و مأجوج نمى توانستند از آن بگذرند يا در آن رخنه ايجاد كنند.
ذوالقرنين گفت: اين خواست و رحمت خدا بود و چون خواست خدا فرارسد، آن را ويران خواهد ساخت. خواست و وعده خدا حق است… (۱۸ـ۸۲) سوره كهف
البته در آيه هاى ديگر هم اشاره اى به ذوالقرنين شده ولى چون آيه هاى مذكور مهم بوده ذكر شده است در آيه هاى فوق آنچه در باب شخصيت ذوالقرنين مستفادمى گردد حاوى نكات زير است:
۱ـ لقب ذوالقرنين را قرآن بر آن ننهاده است و از اينجاست كه در قرآن مى آيد: (ويسئلونك عن ذى القرنين) يعنى از تو درباره ذوالقرنين مى پرسند، كه بدان معناست كه اين لقب از قبل بر او بوده است.
۲ـ خداوند كشورى را به كف كفايت او سپرده ووسايل حكمرانى و سلطنت را براى او فراهم ساخته است.
۳ـ جنگهاى بزرگ او، اول در غرب و بعد به حد مغرب و آنجا هم كه خورشيد غروب مى كند. به چشم ديده مى شود و در مشرق به صحرا مى رسد و به تنگه ها و مناطق صعب العبور كه ساكنين اين مناطق مورد هجوم قرار مى گيرند كه قوم مهاجم يأجوج و مأجوج وحشى و بدون تربيت و فرهنگ بوده اند .
۴ـ ذوالقرنين در برابر هجوم دشمنان، سدى بنا كرده است.
۵ـ سد مذكور نه تنها از سنگ و آجر بلكه از آهن و پولاد هم نيز بوده است.
۶ـ ذوالقرنين عادل و رعيت نواز بوده و از قتل و غارت و خونريزى جلوگيرى مى كرده و با مغلوبين مثل شكست خورده هاى معمول آن زمان، رفتار نمى كرد.
۷ـ به مال دنيا حريص نبود و به دنبال اندوختن زر و سيم و مال نبود و به آن اعتنايى نداشت. درباره ذوالقرنين در قرآن آمده: «انا مكنا فى الارض و آتيناه من كل شى سببا) به او قدرت و توانايى اداره كشور را بخشيديم و همه گونه طرق را كه براى بنياد نهادن حكومت و فتوحات خود لازم داشت برايش فراهم ساختيم. از سبك خاص كلام قرآن يكى اين است كه وقتى فتح يا موفقيتهاى بزرگى را كه از طرف كسى صورت مى گيرد مستقيماً به خدا نسبت مى دهد و مى خواهد تأكيد كند كه امرى بزرگ و خارق العاده و برخلاف موازين طبيعى صورت گرفته و عنايت خداوندى بوده كه سبب چنين كارى شده است. وقتى در احوال كوروش كبير بررسى مى كنيم، مى بينيم جزئيات زندگى او با حيات ذوالقرنين قرآن مطابق است. زندگى كوروش در محيطى كه حوادث گيج كننده آن را فراگرفته بود شروع شد به حدى كه بعدها به صورت افسانه درآمد. به محض اينكه پا به دنيا گذاشت جد مادرى اش سخت ترين و كينه توزترين دشمن وى گرديد تا حدى كه به قتل طفل معصوم فرمان داده ولى مأمور قتل از اين كار سرباز زد و از روى رحم و عطوفت، او را از چنگال مرگ نجات بخشيد. كوروش در دشتها و كوهستانها بزرگ شد و در جوار جوانان گمنام و بدون فرهنگ پرورش يافت. در همين حال ناگهان و بى سابقه احوال او تغيير يافت و به ميدان سعى و عمل رانده شد، ترقيات او بسيار سريع انجام گرفت، كشور (مادها) بدون مزاحمت در برابرش زانو زد. معلوم است كه سير حوادث يك زندگى عادى هرگز چنين نيست و اين همه اتفاق در زندگى يك فرد، مسلماً امرى غيرعادى و نادر و عجيب به شمارمى رود. قرآن كريم مى فرمايد (و آتيناه من كل شىء سببا) هرگونه وسايل كار و موفقيت را در دسترس او نهاديم، ملاحظه مى شود كه چگونه كلمات آيه با حقيقت وقايع تطابق دارد. جوانى كه ديروز چوپانى گمنام بيش نبود، امروز بر تخت پادشاهى نشسته و همه گونه وسايل، بدون جنگ وخونريزى برايش فراهم آمده است. مورخين بزرگ يونانى مثل هرودوت، گزنفون، كتزياس و … مى نويسند: «تمام قبايل پارس از دل و جان قبول فرمانروايى او را نمودند و براى اولين بار در تاريخ، كشور متحدى از دولت ماد و پارس تشكيل شد و نيروهاى فراوان كه تا آن روز سابقه نداشت، برگرد كوروش جمع آمد). همينطور حمله به منطقه كوهستانى شمال و جلوگيرى از خرابكارى قومى به نام يأجوج و مأجوج و بناى سدى را در آنجا مى گذارد. اين در حدود درياى خزر شروع مى شود و به كوههاى قفقاز مى رسد، درآنجا پس دو كوه دره اى است كه سد در آنجا بنا مى شود. قرآن در اين مورد مى فرمايد: (حتى اذا بلغ بين السدين وجد من دونها لايكادون يفقهون قولاً) يعنى قومى كوهستانى و وحشى بودند كه از مدنيت و فهم و سخنگويى نصيبى نداشتند. مقصود از دو سد در اينجا دو ديواره اى است كه به شكل كوه بلند در قفقاز قرار دارد. در مشرق قفقاز، درياى خزر راه عبور به شمال را سد مى كند، در مغرب نيز درياى سياه مانع از عبور به طرف شمال است در وسط اين دو ديوار نيز سلسله جبال بسيار بلند و مرتفعى است كه در حكم يك ديوار طبيعى بين جنوب و شمال محسوب مى شود و قبايل شمال براى هجوم به نواحى جنوب هيچ راهى نداشتند جز تنگه اى كه در ميان اين رشته كوهها وجود داشت و كوروش در اين تفكر سدى آهنين بنا كرد و بدين وسيله جلوى مهاجمين را گرفت و تمام قبايل جنوب را از آسيب آنها رهانيد و با اين سد دروازه آسياى غربى و نواحى شمالى را قفل نمود و اما طوايفى كه در قرآن به ذوالقرنين شكايت بردند به احتمال بسيار زياد همان (كوسى) يا در كتيبه داريوش به (كوسيا) نامبرده شده اند. اين قبايل در گيلان (توالش) و در قسمتى از استانهاى زنجان و اردبيل فعلى سكنا داشتند، كه در آن زمان هم شكايتى به اين شكل به كوروش كرده بودند و اين قبايل همان قبايلى هستند كه بعدها از نام آنها بر روى درياى خزر، كاسپين نهادند كه در حال حاضر به اين نام در مجامع بين المللى شناخته مى شود (البته به روايتى). اما ابوكلام آزاد، در اوايل دوران بعد از استقلال هند، وزير فرهنگ نخست وزير جواهر لعل نهرو بود، او جزو اولين كسانى بود كه كوششهاى بسيار زيادى درپيدا كردن آن سد انجام داد وبا بررسى هاى انجام گرفته كه ماهها طول كشيد توانست فلزاتى يافت كند كه به صورت مشبك بوده و در آن سنگ و خاك و حتى سرب يافت شده است و با حالتى كه اين فلزات (آهن) داشت مى توان به قدرت و استقامت آن سد پى برد. با همه اين تفاسير بايد گفت كسانى كه ذوالقرنين را به كوروش نسبت مى دهند، بدانند كه اصلاً اسكندر در طول حيات خود سدى نساخته بود فقط بعضى مواقع آبراههايى ساخت كه اصلاً قابل تأمل نيست و زندگى اسكندر مقدونى در طول حياتش سراسر قتل و غارت و ويرانى بوده است.
برگرفته از سایت http://arteshesorkh.com/forum/showthread.php?t=2094

با تشکر از شما علامه این موضوع را مطرح و سپس رد کرده!!
در کل روش حوزه اینه که اول یه حرفی میزنن که انگار طرفدار دو اتیشه اون نظر هستند.......ولی بعد با انتقاد اونو رد میکنن
در مطلب بالا همان طرح موضوع علامه طباطبایی اورده شده
در کل اساس پادشاهی بر ظلمه و پادشاه عادل کلمه متناقضیه و قران از کوروش تمجید نکرده تا جایی که ما میدونیم(این نظر من است و ممکن است اشتباه باشد)

PASHA
2011/10/30, 13:51
http://maadweb.com/wp-content/uploads/2010/12/korosh-kabir.jpg


ایرانی هرگز زانو نخواهد زد حتی اگر آسمانش کوتاهتر از قامتش باشد(کوروش بزرگ)

در برابر تقدیر خداوند بمانند کودکی یک ساله باش که وقتی او را به هوا می اندازی می خندد چرا که ایمان دارد که تو او را خواهی گرفت(کوروش بزرگ)

از کسانیکه از من متنفرنند سپاس.:آنها مرا قویتر می کنند. از کسانیکه مرا دوست دارنندممنونم:آنان قلب مرا بزرگتر می کنند. از کسانیکه مرا ترک می کنند متشکرم:آنان به من می آموزند که هیچ چیز تا ابد ماندنی نیست.از کسانیکه با من می مانند سپاسگذارم”آنان به من معنای دوست واقعی را نشان می دهند.

PASHA
2011/10/30, 14:04
دستانی که کمک می کنند پاکتر از دستهایی هستند که رو به آسمان دعا می کنند.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

اگر میخواهید دشمنان خود را تنبیه کنید به دوستان خود محبت کنید.


* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

آنچه جذاب است سهولت نیست، دشواری هم نیست، بلکه دشواری رسیدن به سهولت است .

* * * * * * * * ** * * * * * * * * *

وقتی توبیخ را با تمجید پایان می دهید، افراد درباره رفتار و عملکرد خود فکر می کنند، نه رفتار و عملکرد شما

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

سخت کوشی هرگز کسی را نکشته است، نگرانی از آن است که انسان را از بین می برد .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

اگر همان کاری را انجام دهید که همیشه انجام می دادید، همان نتیجه ای را می گیرید که همیشه می گرفتید .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

افراد موفق کارهای متفاوت انجام نمی دهند، بلکه کارها را بگونه ای متفاوت انجام می دهند.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

پیش از آنکه پاسخی بدهی با یک نفر مشورت کن ولی پیش از آنکه تصمیم بگیری با چند نفر .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

کار بزرگ وجود ندارد، به شرطی که آن را به کارهای کوچکتر تقسیم کنیم .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

کارتان را آغاز کنید، توانایی انجامش بدنبال می آید .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

انسان همان می شود که اغلب به آن فکر می کند .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

همواره بیاد داشته باشید آخرین کلید باقیمانده، شاید بازگشاینده قفل در باشد

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

تنها راهی که به شکست می انجامد، تلاش نکردن است .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

دشوارترین قدم، همان قدم اول است .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

عمر شما از زمانی شروع می شود که اختیار سرنوشت خویش را در دست می گیرید .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

آفتاب به گیاهی حرارت می دهد که سر از خاک بیرون آورده باشد .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

وقتی زندگی چیز زیادی به شما نمی دهد، بخاطر این است که شما چیز زیادی از آن نخواسته اید .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

من یاور یقین و عدالتم من زندگی ها خواهم ساخت، من خوشی های بسیار خواهم آورد من ملتم را سربلند ساحت زمین خواهم کرد، زیرا شادمانی او شادمانی من است.

PASHA
2011/10/30, 14:11
هرگز نخواب کوروش،
color][/b]

دارا جهان ندارد، سارا زبان ندارد
بابا ستاره ای در هفت آسمان ندارد

کارون ز چشمه خشکید، البرز لب فرو بست
حتا دل دماوند، آتش فشان ندارد

دیو سیاه دربند، آسان رهید و بگریخت
رستم در این هیاهو، گرز گران ندارد

روز وداع خورشید، زاینده رود خشکید
زیرا دل سپاهان، نقش جهان ندارد

بر نام پارس دریا، نامی دگر نهادند
گویی که آرش ما، تیر و کمان ندارد

دریای مازنی ها، بر کام دیگران شد
نادر، ز خاک برخیز، میهن جوان ندارد

دارا کجای کاری، دزدان سرزمینت
بر بیستون نویسند، دارا جهان ندارد

آییم به دادخواهی، فریادمان بلند است
اما چه سود، اینجا نوشیروان ندارد

سرخ و سپید و سبز است این بیرق کیانی
اما صد آه و افسوس، شیر ژیان ندارد

کو آن حکیم توسی، شهنامه ای سراید
شاید که شاعر ما دیگر بیان ندارد

هرگز نخواب کوروش، ای مهر آریایی
بی نام تو، وطن نیز نام و نشان ندارد



بانو سیمین بهبهانی

rhhk610
2011/10/30, 14:14
متاسفانه تاریخسازی در ایران به یک مرض تبدیل شده و تحقیر و استثمار و ... تاریخ تمدن و زبان اقوام در جهت نیل به نیاتی پست مورد تمسخر و بازی گرفته شده!!! و آثار باستانی به یغما رفته و گاها" بنام قومی دگر ثبت میگردد! حال برخی چه نیاتی دارند؟ و همین قضیه باعث اختلال و تنفر بین اقوام گردیده و حال آنکه انسانیت که باید سرلوحه رفتار و اعمال باشد از یاد رفته و جای خود را به ریا و دروغ و جعل سپرده! تاریخ ایران نیز محدود به سلسله هایی گشته و قبل و بعد از آنها بفراموشی سپرده میشود! سومریان(بنا کننده اولین تمدن بشری)، عیلامیان،مانناها و اوراتورها.... در کجای تاریخند؟

کیوان
2011/10/30, 15:48
در برابر تقدیر خداوند بمانند کودکی یک ساله باش که وقتی او را به هوا می اندازی می خندد چرا که ایمان دارد که تو او را خواهی گرفت(کوروش بزرگ)

این جمله چقدر پرمعنا و قشنگ بود. خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم >:d

arak_bourse
2011/10/30, 22:59
هرگز نخواب كوروش
شعر زيبايي بود. لذت بردم

PASHA
2011/10/31, 00:11
متاسفانه تاریخسازی در ایران به یک مرض تبدیل شده و تحقیر و استثمار و ... تاریخ تمدن و زبان اقوام در جهت نیل به نیاتی پست مورد تمسخر و بازی گرفته شده!!! و آثار باستانی به یغما رفته و گاها" بنام قومی دگر ثبت میگردد! حال برخی چه نیاتی دارند؟ و همین قضیه باعث اختلال و تنفر بین اقوام گردیده و حال آنکه انسانیت که باید سرلوحه رفتار و اعمال باشد از یاد رفته و جای خود را به ریا و دروغ و جعل سپرده! تاریخ ایران نیز محدود به سلسله هایی گشته و قبل و بعد از آنها بفراموشی سپرده میشود! سومریان(بنا کننده اولین تمدن بشری)، عیلامیان،مانناها و اوراتورها.... در کجای تاریخند؟

سلام
شنیدی می گویند که تاریخ را فاتحان می نویسند
حالا حکایت ماهم هم همین است .متاسفانه این ... چنان تاریخ را سانسور کرده اند که
باعث بی هویتی شدیدی درمیان ایرانیان گردیده است .
ایران از قدیم کشور اقوام بوده است وهیچگاه مسئله نژاد و... مطرح نبوده است .
کسی که درایران زندگی می کند .همیشه می گوید که من ایرانی هستم .
ایرانی بودن به معنای پارس وترک و عرب وترکمن و... نیست . ایرانی بودن فراتر ازاین حرف هاست .
واقوام ایرانی اجزای تشکیل دهنده ایران هستند .
همه ما باید به گذشتگان خود را بشناسیم . وبه افتخارات و ضعف های گذشتگان خود نیز آگاه باشیم .
کسی که از گذشته خودش آگاهی نداشته باشد .بی هویت است .
ماباید تمام اقوام از تاریخ گذشتگان خودشان آگاه باشیم .ولی درایران اینگونه نشده است .
مثلا اکثر ترک های ایران از تاریخ گذشته خودشان آگاهی ندارند .چرا؟ به دلیل سانسور و ...
ویا اقوام دیگر ...
نتیجه این کاره این می گرددکه وقتی یک ایرانی به خارج از کشورمی رود باید سعی بکند که نگوید من ایرانی هستم .
درمورد سایر اقوام درایران نیز اینگونه است . من خودم درهمین ایرانش هم خیلی ها رادیده ام که زیر هویت اصلی خودشان زده اند . به اصطلاحی همرنگ جماعت شده اند .که این نیز بماند . حرف بسیاری برای گفتن دارد .
واما کوروش متعلق به همه ایرا نیان است . الان هم که متعلق به کل جهان است . وباعث افتخارتمام ایرانیان است . کوروش نماد فرهنگ ایرانی بودن برای مااست .
وکسی می تواند بگوید من ایرانی هستم . که برخلاف این فرهنگ عمل نکند .
اگر بشود ودوستان یاری بکنند در قسمت مباحث آزاد شرکت کنند تا یک تایپیکی رادراین مورد ایجاد بکنیم وبه شناساندن تاریخ گذشتگان خود و قوم ونژادخودمان وخدماتی را که به ایران کرده اند بپردازیم ، خیلی خوب می شود .

arak_bourse
2011/10/31, 08:56
واقعا در كشورهاي ديگه خصوصا همين كشور هاي همجوار عرب زبان با ايراني ها خيلي بد برخورد مي كنند. به ايراني مثل يك هندي و افغاني نگاه مي كنند اگرچه ايراني هاي ساكن همين كشورها همه وضعيت مالي خوبي دارند ولي با ايران و ايراني بد هستند

MASOUD
2011/10/31, 09:37
روز پدر را به همه پدران ایرانی تبریک میگویم .

رامین
2011/10/31, 16:32
سلام
شنیدی می گویند که تاریخ را فاتحان می نویسند
حالا حکایت ماهم هم همین است .متاسفانه این ... چنان تاریخ را سانسور کرده اند که
باعث بی هویتی شدیدی درمیان ایرانیان گردیده است .
ایران از قدیم کشور اقوام بوده است وهیچگاه مسئله نژاد و... مطرح نبوده است .
کسی که درایران زندگی می کند .همیشه می گوید که من ایرانی هستم .
ایرانی بودن به معنای پارس وترک و عرب وترکمن و... نیست . ایرانی بودن فراتر ازاین حرف هاست .
واقوام ایرانی اجزای تشکیل دهنده ایران هستند .
همه ما باید به گذشتگان خود را بشناسیم . وبه افتخارات و ضعف های گذشتگان خود نیز آگاه باشیم .
کسی که از گذشته خودش آگاهی نداشته باشد .بی هویت است .
ماباید تمام اقوام از تاریخ گذشتگان خودشان آگاه باشیم .ولی درایران اینگونه نشده است .
مثلا اکثر ترک های ایران از تاریخ گذشته خودشان آگاهی ندارند .چرا؟ به دلیل سانسور و ...
ویا اقوام دیگر ...
نتیجه این کاره این می گرددکه وقتی یک ایرانی به خارج از کشورمی رود باید سعی بکند که نگوید من ایرانی هستم .
درمورد سایر اقوام درایران نیز اینگونه است . من خودم درهمین ایرانش هم خیلی ها رادیده ام که زیر هویت اصلی خودشان زده اند . به اصطلاحی همرنگ جماعت شده اند .که این نیز بماند . حرف بسیاری برای گفتن دارد .
واما کوروش متعلق به همه ایرا نیان است . الان هم که متعلق به کل جهان است . وباعث افتخارتمام ایرانیان است . کوروش نماد فرهنگ ایرانی بودن برای مااست .
وکسی می تواند بگوید من ایرانی هستم . که برخلاف این فرهنگ عمل نکند .
اگر بشود ودوستان یاری بکنند در قسمت مباحث آزاد شرکت کنند تا یک تایپیکی رادراین مورد ایجاد بکنیم وبه شناساندن تاریخ گذشتگان خود و قوم ونژادخودمان وخدماتی را که به ایران کرده اند بپردازیم ، خیلی خوب می شود .
میدونم جواب دادن به این حرفا احتمالا باعث مشکلاتی برام میشه ولی چه کنم که وظیفه خودم میدونم
جناب محترم مدرک شما برای اینکه اعراب تاریخ مارو سانسور کردند چیست؟
بفرمایید در سلسله هخامنشیان که هزاران ایرانی بدست خود همین پادشاهان قتل عام شدند دقیقا چه چیزی برای افتخار وجود داره(منبع تورات)
بفرمایید تاریخ هخامنشیان که بسیار مبهم هم هست اتفاقا! چرا قابل افتخار تر از تاریخ صفویان و یا مثلا سلجوقیان هست؟

لطفا بفرمایید در زمانی که یونانیان دانشمندانی مثل سقراط افلاطون-ارسطو-بقراط-بطلمیوس و مورخی مثل هرودت داشتند ما چه دانشمندی داشتیم؟
بفرمایید یک عراقی که کشورش جز قلمرو کوروش بوده احتمالا الان با ما چه فرقی داره از این لحاظ؟
بفرمایید مردم استان فارس باید بیشتر به این تاریخ افتخار کنند یا ما؟

بفرمایید دانشمندانی مثل ابن سینا- فارابی - رازی - شیخ بهایی - ابوریحان - خوارزمی وبسیاری دیگه درکدام زمان زندگی میکردند؟ایا اینها باعث افتخارند یا کوروش؟
بفرمایید چرا چیزایی که خلاف عقل به کوروش نسبت داده میشه واکنشتونو برانگیخته نمیکنه مثلا اینکه در مصر چنان کرد در حالیکه مصر جز قلمروش نبوده یا یونان!!
یا اینکه به فلان جا حمله کرد اما اونارو نکشت و ازاد گذاشت پس چرا حمله کرد؟!!!

بازم سوال قبلیمو که کسی جواب نداد میپرسم چرا کوروش اینقدر تبلیغ میشه؟
اگر کسی خواست بحث منطقی کنه لطفا به تمام سوالات جواب بده

کیوان
2011/10/31, 17:33
...
بازم سوال قبلیمو که کسی جواب نداد میپرسم چرا کوروش اینقدر تبلیغ میشه؟
اگر کسی خواست بحث منطقی کنه لطفا به تمام سوالات جواب بده
ببخشید نمی خواستم وارد بحث بشم اما مجبورم یک اشاره ای کنم.
اتفاقا کوروش بزرگ اصلا تبلیغ نمی شد. حکومت ما سالهای زیادی تلاش کرد تصویری از کوروش و پادشاهان ایرانی ارائه کند که اکنون در تصورات شما هست ، پادشاهانی که قتل عام ، ظلم و جور می کردند و خرافات ترویج می دادند و تمام اندیشمندان و دانشمندان ما از زکریا و بوعلی سینا و ... همه بعد از ورود اسلام بود که ناگهان شکفته شدند! این دقیقا ناآگاهی تاریخی است که خواستند برای ایرانیان تصویر کنند. اما همیشه گفته اند خورشید هیچگاه پشت ابر نمی ماند.
مساله اینست که راههای تحقیق و رسیدن به حقیقت در سرزمین خودمان دقیقا به دلیل مسائل مذهبی و سیاسی بسته و محدود استو تنها اطلاعاتی قابل دسترس است که مورد تایید و نظارت دیدگاه حکومت مذهبی باشد. اسامی دانشمندان بعد از اسلام به راحتی قابل مشاهده میباشد و داستانها و فیلمها از ان میسازند . اما آیا این به معنی آنست که ایرانیان قبل از آن در جهالت و نادانی به سر میبردند؟! اندیشمند و متفکری وجود نداشت؟ چه کسی با اطمینان می گوید؟ من می گویم 100 در صد وجود داشتند. بیشتر یا کمتر را نمی دانم اما حتما وجود داشتندو وقتی که الگوی جامعه ان دوران کوروش ، چنین تفکرات قرن بیستمی داشت چرا مردمانش نداشته باشند؟ خوبو بد همه جا و همه وقت بوده. اگر جنگ بد است و برای کوروش بد است پس احد و خندق هم برای محمد بد است. بهتر است بیطرفانه و بدون تعصب قضاوت کنیم. اگر واقعه تاریخی بدست اوردیم با ریز جزئیات میتوانیم در مورد آن بحث کنیم که انگاه بهتر است برویم تاپیک در بخش تاریخ. در دوران هخامنشیان و پادشاهی خشایار شاه کشتار بزرگی از ایرانیان انجام شد و نفرت از این سلسله از آنجا شروع شد. اما آیا میدانید که این توطئه یهودیان ناسپاس مورد رافت کوروش کبیر بود که هنوز پس از هزاران سال همچنان بر علیه پارسیان ادامه دارد؟!

رامین
2011/10/31, 18:18
ببخشید نمی خواستم وارد بحث بشم اما مجبورم یک اشاره ای کنم.
اتفاقا کوروش بزرگ اصلا تبلیغ نمی شد. حکومت ما سالهای زیادی تلاش کرد تصویری از کوروش و پادشاهان ایرانی ارائه کند که اکنون در تصورات شما هست ، پادشاهانی که قتل عام ، ظلم و جور می کردند و خرافات ترویج می دادند و تمام اندیشمندان و دانشمندان ما از زکریا و بوعلی سینا و ... همه بعد از ورود اسلام بود که ناگهان شکفته شدند! این دقیقا ناآگاهی تاریخی است که خواستند برای ایرانیان تصویر کنند. اما همیشه گفته اند خورشید هیچگاه پشت ابر نمی ماند.
مساله اینست که راههای تحقیق و رسیدن به حقیقت در سرزمین خودمان دقیقا به دلیل مسائل مذهبی و سیاسی بسته و محدود استو تنها اطلاعاتی قابل دسترس است که مورد تایید و نظارت دیدگاه حکومت مذهبی باشد. اسامی دانشمندان بعد از اسلام به راحتی قابل مشاهده میباشد و داستانها و فیلمها از ان میسازند . اما آیا این به معنی آنست که ایرانیان قبل از آن در جهالت و نادانی به سر میبردند؟! اندیشمند و متفکری وجود نداشت؟ چه کسی با اطمینان می گوید؟ من می گویم 100 در صد وجود داشتند. بیشتر یا کمتر را نمی دانم اما حتما وجود داشتندو وقتی که الگوی جامعه ان دوران کوروش ، چنین تفکرات قرن بیستمی داشت چرا مردمانش نداشته باشند؟ خوبو بد همه جا و همه وقت بوده. اگر جنگ بد است و برای کوروش بد است پس احد و خندق هم برای محمد بد است. بهتر است بیطرفانه و بدون تعصب قضاوت کنیم. اگر واقعه تاریخی بدست اوردیم با ریز جزئیات میتوانیم در مورد آن بحث کنیم که انگاه بهتر است برویم تاپیک در بخش تاریخ. در دوران هخامنشیان و پادشاهی خشایار شاه کشتار بزرگی از ایرانیان انجام شد و نفرت از این سلسله از آنجا شروع شد. اما آیا میدانید که این توطئه یهودیان ناسپاس مورد رافت کوروش کبیر بود که هنوز پس از هزاران سال همچنان بر علیه پارسیان ادامه دارد؟!
خواستم فقط به بخشای خاصیش جواب بدم اما دیدم همش خاصه!!
اولا تشکر میکنم و تبریک میگم بخاطر قلم شیوا و منطقیتون
اما بنده عرض کردم لطفا به تمام سوالات جواب بدین که بنده مجبور نشم دوباره بپرسم!
کوروش بزرگ منظورتون یه لقب برای کوروشه یا ایشون رو شایسته بزرگی میدونید؟اگر منظورتون فقط یه عنوان مثل عنوان خان برای چنگیزخان که هیچی اما اگر منظورتون اینکه که واقعا بزرگ بوده باید از شما بپرسم چه چیز باعث شد پیامبر اسلام رو بنام خطاب کنید انگار از دشمنانتون بوده و به کوروش لقب بدین؟
کوروش بزرگ تبلیغ نمیشد این ادعای شماست بنده مستند عرض میکنم کوروش در زمان شاه مخلوع بوسیله همین یهودیها تبلیغ میشد بعد از انقلاب چند سالی متوقف شد وحالا بازهم بطور گسترده تبلیغ میشه از جمله روز جهانی کورورش کبیر!!
خب حالا که ماه از پشت ابر اومده بیرون به قول شما از افتخاراتمون در اون زمان بگین و از دانشمندانمون
من نگفتم بعد از اسلام دانشمندان یهو شکفته شدم اما قطعا خدمتتون عرض میکنم بدلیل توصیه اکید اسلام به علم اموزی استعداد نهفته ایرانیان بعد از اسلام بالفعل درامد(بذارید یه مثال بزنم در زمان قاجار مردم ایرانی بودن دیگه!اما حکومت بی لیاقت بود و ما پیشرفت علمی و حتی معماری و سیاسی رو شاهد نیستیم اما حالا که نظام حمایت میکنه میبینیم که هرروز جوانان ما یه انحصارو میشکنن درسته استعداد ایرانی ها از معدل جهانی بالاتره(گفته رهبر معظم انقلاب)اما چرا زمان قاجار یا کوروش شکفته نشد؟
کدام راه تحقیق بروی شما بستس بفرمایید من بازش کنم!
فیلم ابن سینارو ساختن چون شایسته این بوده تازه در شان ایشون هم نبود اما کو مفاخر برتر قبل از اسلام که فیلمشونو بسازیم؟ضمنا منکه فیثاغورس و بطلمیوس رو از رو فیلمشون نمیشناسم مثل خوارزمی از ر نظریاتشون میشناسم
من نگفتم جنگ بده!!میگم حرفایی به کوروش نسبت میدن که حلافه عقل مثل جنگ بی هدف!!
ضمنا خیلی حرف تو حرف اوردین(ازادی تو مملکت که خیلی زیاده نظرم نمونش روزنامه شرق و اینکه جنگهای صدر اسلام بیشتر تحمیلی بود و اینکه در همشون باهم 1000 نفر از دو طرف کشته نشد-مایلم بحث اصلی رو ادامه بدم)
اما اینکه یهودیها بر سلسله هخامنشی تسلط داشتند کاملا موافقم و یکی از دلایل اصلی که الان دارن اونو تبلیغ میکنن همینه(کوروش بهشون پناه داد خشایارشاه رو تحریک کردند به یونان حمله کنه و هزاران ایرانی رو در روز 13 فروردین بکشه و هامان و....)
و برخی میگویند هخامنش در واقع خاخام منش بوده اشاره به حکومتی که در ان ایرانیان را کشتند بی گناه

behnam
2011/10/31, 19:10
آرشیت دانا نخستین فیلسوف ایران

آرشیت دانا (حدود دوم ژانویه 476 پیش از میلاد زاده شد و در 28 فوریه 330 پیش از میلاد مسیح درگذشت) نخستین فیلسوفی که نامش در تاریخ ایران باستان آورده شده است او 146 سال عمر کرد و در این مدت چهار مناظره بزرگ بین او و سه فیلسوف یونانی یعنی سقراط ، افلاطون و ارسطو رخ داد که در هر چهار بار اندیشمندان یونانی در مقابل دانش و اندیشه برتر او کرنش نمودند . با سقراط در اسوس و با افلاطون دو بار ، یک بار در آتن و بار دیگر در ساردس و با ارسطو در زادگاهش استاگیرا .

کتاب معروف او (( اساس جهان )) می باشد . مردم در آن زمان معتقد بودند که آرشیت دانا آب جاودانگی سرکشیده است و عمرش بی پایان می باشد اما در فوریه 330 پیش از میلاد توسط لازاروس جاسوس یونانی کشته شد وقتی خبر مرگ آرشیت در زادگاهش ترشیز (کاشمر کنونی) را به ارسطو دادند او گریست و گفت کاش همانند او در تاریخ یونان نیز می داشتیم .

مشهورترین شاگرد او بانو ورتا ( 414 تا 314 پیش از میلاد ) است . بانو ورتا نخستین زن فیلسوف جهان است .

behnam
2011/10/31, 19:18
ورتا نخستین اندیشمند و فیلسوف زن جهان

بانو ورتا ( 414 تا 314 پیش از میلاد ) فیلسوف و خردمند بزرگ تاریخ ایران درسال 401 هنگامی که 13 سال داشت به شاگردی آرشیت دانا ( نخستین فیلسوفی که در ایران باستان از او یاد شده است) در آمد در آن زمان آرشیت دانا 75 ساله بود . گفته می شود ورتا استعداد و حافظه بی نظیری داشت همه دانش های زمان خویش را به سرعت آموخت در 15 سالگی تقریبا تمام علوم زمان خویش را می دانست . او عاشق اندیشه های استادش بود و تا پایان عمر ازدواج نکرد وقتی آرشیت دانا در 146 سالگی درگذشت او 86 سال سن داشت .

ورتا فیلسوفی بزرگ بود مورخان شرق او را مرجع دانش جهان در زمان زندگی اش می دانستند از همه جای دنیا برای آموختن به سویش می آمدند دانش نامه او (( مادر )) نام دارد .

او را پس از آرشیت دانا از اولین نظریه پردازان دموکراسی می نامند . که در نهایت آن اندیشه ها توسط مهرداد یکم پادشاه اشکانی به شکل ایجاد مجلس مهستان بروز یافت . او در سپیده دم 4 اکتبر 314 پیش از میلاد در سالروز تولد خود در زادگاهش سرخس ، در سن 100 سالگی توسط اسپیروپولوس جاسوس یونانی کشته شد .

arak_bourse
2011/10/31, 20:32
كوروش تو خوابيدي و نديدي در مملكت ما هر روز اختلاس و دزدي انجام ميشه و فقر و بدبختي و تحقير ايرانيان چطور در همه جا انجام ميشه.

کیوان
2011/10/31, 20:44
خواستم فقط به بخشای خاصیش جواب بدم اما دیدم همش خاصه!!
اولا تشکر میکنم و تبریک میگم بخاطر قلم شیوا و منطقیتون
اما بنده عرض کردم لطفا به تمام سوالات جواب بدین که بنده مجبور نشم دوباره بپرسم!
کوروش بزرگ منظورتون یه لقب برای کوروشه یا ایشون رو شایسته بزرگی میدونید؟اگر منظورتون فقط یه عنوان مثل عنوان خان برای چنگیزخان که هیچی اما اگر منظورتون اینکه که واقعا بزرگ بوده باید از شما بپرسم چه چیز باعث شد پیامبر اسلام رو بنام خطاب کنید انگار از دشمنانتون بوده و به کوروش لقب بدین؟
کوروش بزرگ تبلیغ نمیشد این ادعای شماست بنده مستند عرض میکنم کوروش در زمان شاه مخلوع بوسیله همین یهودیها تبلیغ میشد بعد از انقلاب چند سالی متوقف شد وحالا بازهم بطور گسترده تبلیغ میشه از جمله روز جهانی کورورش کبیر!!
خب حالا که ماه از پشت ابر اومده بیرون به قول شما از افتخاراتمون در اون زمان بگین و از دانشمندانمون
من نگفتم بعد از اسلام دانشمندان یهو شکفته شدم اما قطعا خدمتتون عرض میکنم بدلیل توصیه اکید اسلام به علم اموزی استعداد نهفته ایرانیان بعد از اسلام بالفعل درامد(بذارید یه مثال بزنم در زمان قاجار مردم ایرانی بودن دیگه!اما حکومت بی لیاقت بود و ما پیشرفت علمی و حتی معماری و سیاسی رو شاهد نیستیم اما حالا که نظام حمایت میکنه میبینیم که هرروز جوانان ما یه انحصارو میشکنن درسته استعداد ایرانی ها از معدل جهانی بالاتره(گفته رهبر معظم انقلاب)اما چرا زمان قاجار یا کوروش شکفته نشد؟
کدام راه تحقیق بروی شما بستس بفرمایید من بازش کنم!
فیلم ابن سینارو ساختن چون شایسته این بوده تازه در شان ایشون هم نبود اما کو مفاخر برتر قبل از اسلام که فیلمشونو بسازیم؟ضمنا منکه فیثاغورس و بطلمیوس رو از رو فیلمشون نمیشناسم مثل خوارزمی از ر نظریاتشون میشناسم
من نگفتم جنگ بده!!میگم حرفایی به کوروش نسبت میدن که حلافه عقل مثل جنگ بی هدف!!
ضمنا خیلی حرف تو حرف اوردین(ازادی تو مملکت که خیلی زیاده نظرم نمونش روزنامه شرق و اینکه جنگهای صدر اسلام بیشتر تحمیلی بود و اینکه در همشون باهم 1000 نفر از دو طرف کشته نشد-مایلم بحث اصلی رو ادامه بدم)
اما اینکه یهودیها بر سلسله هخامنشی تسلط داشتند کاملا موافقم و یکی از دلایل اصلی که الان دارن اونو تبلیغ میکنن همینه(کوروش بهشون پناه داد خشایارشاه رو تحریک کردند به یونان حمله کنه و هزاران ایرانی رو در روز 13 فروردین بکشه و هامان و....)
و برخی میگویند هخامنش در واقع خاخام منش بوده اشاره به حکومتی که در ان ایرانیان را کشتند بی گناه

اتفاقا من ترجیح میدم فقط به بخشهای خیلی مختصری اشاره کنم. اصولا من علاقه ای ندارم خیلی مفصل در مرود مسائل عقیدتی ام صحبت کنم و سعی میکنم صرفا اشاراتی داشته باشم. در مورد متن شما هم اگر بخوام تعمیم بدم(مثل آزادی و روزنامه شرق! و ...)بدجوری سیاسی میشه ;) ترجیح میدم از خیلی از بخشهای صحبتهایتان عبور کنم.
نه اتفاقا من کبیر کوروش را هرچند که لقب ایشان است ولی دقیقا به دلیل شایستگیش گفتم. و در مورد اینکه چرا پیامبر را "محمد" نامیدم ، نه! سخت در اشتباهید. او را اینگونه خطاب میکنم چون او را صمیمانه دوست دارم. برایش لقب به کار نمی برم و توصیف نمی کنم چون احتیاجی به ان ندارد و شناخته شده است. لا اقل برای من. در مورد جنگ که بعنوان مثال عنوان کردم میدانیم که موضوعی است ماهیتا منفی و زشت، ولی گاها بسته به شرایط زمان و مکان اجتناب ناپذیر و یا با در نظر گرفتن اهدافی میتواند مثبت هم باشد ولی چون "جنگ" است پس قطعا خساراتی جانی و مالی هم در بر خواهد داشت. مقایسه ام بر این مبنا بود که با توجه به شخصیت و با توجه به جملات اندیشمندانه کوروش که نمونه هایش در صفحات قبل هست، من کشورگشایی ها و جنگهای بدون خونریزی و بدون اسیر او را آنگونه نمی بینم که از او اهریمن تصور کنم. این جمله را قبول ندارم که چون در زمان شاه از کوروش تجلیل میشد پس اگر اکنون از او یادی میکنیم پس حتما صهیونیزم و یهود در تلاشند. اتفاقا با توجه به آنکه شما نیز سابقه هجوم و نفوذ یهود ، کشتار 13 فروردین و داستان هامان را میدانید پس بهتر باید بدانید که نفع آنها در بزرگی ما نیست. اگر اکنون کوروش بعد از این سالها سکوت خفقان آور مجددا به یادها می اید و درخششی گرفته است به پاسداشت آگاهی های نسل جدید از آنچه بودند به وجود امده. مطمئن باشید آن خاخام ها بزرگی کوروش را نمی خواهند.

PASHA
2011/10/31, 21:03
به این دلایل میتوانی به ایرانی بودنت افتخار کنی


داریوش در سال دهم پادشاهی خود شاهراه بزرگ کوروش را به اتمام رساند و جاده سراسری آسیا را احداث کرد که از خراسان به مغرب چین میرفت که بعدها جاده ابریشم نام گرفت.



تقویم کنونی (ماه ۳۰ روز) به دستور داریوش پایه گذاری شد و او هیاتی را برای اصلاح تقویم ایران به ریاست دانشمند بابلی "دنی تون" بسیج کرده بود. بر طبق تقویم جدید داریوش روز اول و پانزدهم ماه تعطیل بوده و در طول سال دارای ۵ عید مذهبی و ۳۱ روز تعطیلی رسمی که یکی از آنها نوروز و دیگری سوگ سیاوش بوده است.



فیثاغورث که بدلایل مذهبی از کشور خود گریخته بود و به ایران پناه آورده بود توسط داریوش بزرگ دارای یک زندگی خوب همراه با مستمری دائم شد.



داریوش برای جلوگیری از قحطی آب در هندوستان که جزوی از امپراطوری ایران بوده سدی عظیم بروی رود سند بنا نهاد.



داریوش بعد از تصرف بابل ۲۵ هزار یهودی برده را که در آن شهر بر زیر یوق بردگی شاه بابل بودند آزاد کرد.



کمبوجیه فرزند کورش بدلیل کشته شدن ۱۲ ایرانی در مصر و اینکه فرعون مصر به جای عذر خواهی از ایرانیان به دشنام دادن و تمسخر پرداخته بود ، با ۲۵۰ هزار سرباز ایرانی در روز ۴۲ از آغاز بهار ۵۲۵ قبل از میلاد به مصر حمله کرد و کل مصر را تصرف کرد و بدلیل آمدن قحطی در مصر مقداری بسیار زیادی غله وارد مصر کرد . اکنون در مصر یک نقاشی دیواری وجود دارد که کمبوجیه را در حال احترام به خدایان مصر نشان میدهد. او به هیچ وجه دین ایران را به آنان تحمیل نکرد و بی احترامی به آنان ننمود

.

داریوش بزرگ با شور و مشورت تمام بزرگان ایالتهای ایران که در پاسارگاد جمع شده بودند به پادشاهی برگزیده شد و در بهار ۵۲۰قبل از میلاد تاج شاهنشاهی ایران رابر سر نهاد و برای همین مناسبت ۲ نوع سکه طرح دار با نام داریک (طلا) و سیکو (نقره) را در اختیار مردم قرار داد که بعدها رایج ترین پولهای جهان شد.



داریوش بزرگ طرح تعلیمات عمومی و سوادآموزی را اجباری و به صورت کاملا رایگان بنیان گذاشت که به موجب آن همه مردم می بایست خواندن و نوشتن بدانند که به همین مناسبت خط آرامی یا فنیقی را جایگزین خط میخی کرد که بعدها خط پهلوی نام گرفت



اولین بار پرسپولیس به دستور داریوش بزرگ به صورت ماکت ساخته شد تا از بزرگترین کاخ آسیا شبیه سازی شده باشد که فقط ماکت کاخ پرسپولیس ۳سال طول کشید و کل ساخت کاخ۸۰سال به طول انجامید.

داریوش برای ساخت کاخ پرسپولیس که نمایشگاه هنر آسیا بوده ۲۵هزار کارگر به صورت ۱۰ ساعت در تابستان و ۸ ساعت در زمستان به کار گماشته بود و به هر استادکار هر ۵ روز یکبار یک سکه طلا (داریک) می داده و به هر خانواده از کارگران به غیر از مزد آنها روزانه ۲۵۰ گرم گوشت همراه با روغن -کره - عسل و پنیر میداده است و هر ۱۰ روز یکبار استراحت داشتند.

داریوش در هر سال برای ساخت کاخ به کارگران بیش از نیم میلیون طلا مزد می داده است که به گفته مورخان گران ترین کاخ دنیا محسوب میشده. این در حالی است که در همان زمان در مصر کارگران به بیگاری مشغول بوده اند بدون پرداخت مزد که با شلاق نیز همراه بوده است.



داریوش پادگان و نظام وظیفه را در ایران پایه گزاری کرد و به مناسبت آن تمام جوانان چه فرزند شاه و چه فرزند وزیر باید به خدمت بروند و تعلیمات نظامی ببینند تا بتوانند از سرزمین پارس دفاع کنند.

داریوش برای اولین بار در ایران وزارت راه- وزارت آب -سازمان املاک -سازمان اطلاعات- سازمان پست و تلگراف (چاپارخانه) را بنیان نهاد.

اولین راه شوسه و زیر سازی شده در جهان توسط داریوش ساخته شد.



در طول سلطنت داریوش بزرگ ۲۴۲ حکمران بر علیه او شورش کرده بودند و او پادشاهی بوده که با ۲۴۲ مورد شورش مقابله کردو همه را بر جای خود نشاند و عدالت را در سرتاسر ایران بسط داد. او در سال آخرپادشاهی به اندازه ۱۰ میلیون لیره انگلستان ذخیره مالی در خزانه دولتی بر جای گذاشت.



داریوش در سال ۵۲۱ قبل از میلاد فرمان داد :من عدالت رادوست دارم ، از گناه متنفرم و از ظلم طبقات بالا به طبقات پایین اجتماع خشنود نیستم.



اولین سیستم استخدام دولتی به صورت لشگری و کشوری به مدت ۴۰سال خدمت و سپس بازنشستگی و گرفتن مستمری دائم را کورش بزرگ در ایران پایه گذاری کرد



.

آیا میدانید حذف بخش هخامنش از کتاب درسی تاریخ به تصویب رسید!!!

آیا میدانید فرزندان ما دیگر حتی اسم کوروش بزرگ را نخواهند شنید!!!

آیا میدانید چند سال دیگر ، با نابودی کامل تخت جمشید باید سپاسگذار کشورهایی چون فرانسه باشیم که چندی از تخت جمشید را در موزه های خود حفظ کردند!!!

آیا میدانید 29 اکتبر روز جهانی کوروش بزرگ است و این روز فقط در تقویم ایران نیست!!!

PASHA
2011/10/31, 21:12
این همه حق خوری!!!!!!!!!!


بنیاد جهانی ویکی پدیا، ده شخصیت بزرگ هزاره دوم را که بر جهان اثر گذاشتند، معرفی کرد. یوهان سباستین پری باخ، مدیر این موسسه اعلام کرد، به هر کدام از کشورهایی که دانشمندان آن جایزه «ویکی سال» را دریافت کنند، ده میلیون دلار جایزه اهدا میکند.

براساس اعلام این موسسه جهانی، ده شخصیت برتر هزاره قبل چنین معرفی شدند:

آلبرت اینشتین، ریاضیدان آمریکایی

بیل گیتس، مخترع آمریکایی

مولوی، شاعر و ترانه سرای اهل ترکیه!!!!

زکریای رازی، دانشمند بزرگ عرب!!!!!

حکیم عمر خیام، دانشمند بزرگ افغانی!!!!!

اسحاق نیوتن، دانشمند بزرگ انگلیسی

ابن سینا، دانشمند و پزشک عربستان سعودی!!!!!

فردوسی طوسی، شاعر بزرگ روسی!!!!!

فردریش نیچه، فیلسوف بزرگ آلمانی

دکتر کامران وفا، فیزیکدان بزرگ آمریکایی!!!!!

arak_bourse
2011/10/31, 21:30
هرچي ايراني تاپ بوده زدن به اسم خودشون. بابا يكي نيست به اينها حالي كنه همين كشورهايي هم كه نام برديد متعلق به امپراظوري بزرگ ايران بوده.

behnam
2011/10/31, 21:34
دانـشـمـندان ایـرانـی دوران بـاسـتـان

اسکیلاس- دوره هخامنشی (زمان حکومت داریوش از سال 486- 521 ق.م.) دریا نورد و مکتشف و مهندس سازنده قنات
ستاسپ- دوره هخامنشی ( زمان حکومت خشایار شاه 2466-486 ق.م.) دریا نورد و مکتشف
بوبراندا-دوره هخامنشی (زمان خشایار شاه) مهندس
آرتاخه-دوره هخامنشی (زمان خشایار شاه) مهندس و سازنده کانال آتوس
استانس- دوره هخامنشی شیمیدان و استاد دموکریتوس
برازه- دوره ساسانی (زمان فرمانروائی اردشیر( 241-226 م) مهندس و احیا کننده شهر فیروز آباد
برانوش- دوره ساسانی- سازنده شادروان شوشتر
فرغان- دوره ساسانی- سازنده تاق کسرا
جهن برزین- دوره ساسانی - سازنده تخت (تاقدیس)
شیده- دوره ساسانی - سازنده کاخ خورنق

ابولؤلؤ(فیروز) - قاتل عمربن خطاب - هنرمند ، صنعت کار و سازنده آسیابهای بادی

PASHA
2011/10/31, 22:46
کسانی که از اعراب دفاع می کنند این مطالب را هم بخوانند بد نیست .
تاریخ همیشه بعث عبرت بوده است .
تاریخ برای این است که یک اشتباه دوبارتکرار نشود .
من قصدم توهین به اعراب نیست . ولی اینکه گفته می شود اعراب به ایران فرهنگ وتمدن آورده اند!!!!!!


اعراب با ایران چه کردند!


در واپسین سالهای شاهنشاهی ساسانی اوضاع کشور آشفته گردید . به طوری که بعد از پادشاهی انوشیروان دادگر هرمزد بر تخت نشست و بعد از او خسرو پرویز که این دوره ها به نام دوره های شکوه و جلال ایرانیان نام گرفته است.ولی بعد از آنها در مدت کمتر از 6 سال در حدود 6 پادشاه بر تخت نشستند و اوضاع کشور رو به هرج و مرج میرفت . در سال 12 هجری یزدگرد سوم در یک کودتا نظامی توسط افسری به نام رستم فرخزاد بر تخت نشست تا شاید ایران به نظم گذتشه خود بازگردد . ولی یزدگرد جوانی میهن پرست ولی بی تجربه بود که برای پادشاهی لیاقت کافی نداشت . سلطنت او هیچ تاثیری در مرتب کردن اوضاع اجتماعی آن زمان نداشت و ایران به مرز فروپاشی و یا شاید بتوان گفت دور جدیدی از شاهنشاهی که افسران پارتی برای آن مبارزه میکردند قرار داشت .زیرا افسران پارتی در داخل با ارتش یزدگرد مقابله میکردند تا در یک کودتای نظامی به سلسله ساسانیان خاتمه دهند و سلسله جدیدی از پارتیان را روی کار بیاورند . با تمام این تواصیف در سال 11 هجری ابوبکر در مدینه به جای پیامبر نشست و جنگهای خونین را آغاز کرد که با نام "رده" معروف گردید . او همه قبایل مدینه را متحد کرد و همه را در زیر یک پرچم در آورد . خیزشی بزرگی در عربستان آغاز شده بود تا مرزهای عراق و ایران را از آن خود کنند . زیرا عربستان از صحراهای سوزان و گرم و غیر قابل زندگی تشکیل میشد و آنان در آرزوی دست یافتن به مکانهایی سرسبز و آب و علف دار بودند . بخت از ساسانیان برگشته بود و کشور در آستانه تحولی نو و شاهنشاهی جدیدی قرار داشت در سال 12 هجری "مثی ابن حارثه " به فکر افتاد تا حمایت مدینه را جلب کند و و با ابوبکر مذاکره نماید . او اوضاع آشفته ایران را تشریح کرد و از او خواست تا نیرو در اختیارش گذارد تا به جنوب فرات حمله کند و به نام گسترش اسلام غنایم بسیاری را کسب نماید . به گفته طبری : عربهای از شوکت و قدرت ایرانیان خبر داشتند و میدانستند که آنان ملتهایی هستند که جهان را به زیر سلطه خود در آورده اند . به همین جهت در فکر حمله به ایران نبودند و تنها قصد تصرف شهرهایی از عراق منجمله حیره را کردند . در سال 12 هجری "خالدبن ولید" رهسپار حیره شد و از تمام قبایل درخواست کمک نمود . او در این جنگهای رشادتهایی از خود نشان داد که نام وی را سیف الله گذاشتند ( شمشیر الله ) . به گفته طبری : در میان راه به حیره دهستان های بساری برای ایجاد رعب و و حشت به آتش کشیده شد و آنان را ویران نمودند . بعد از ورود به حیره مردم شهر توان مبارزه را در خود ندیدند و قراردادی فی مابین آنان منعقد شد تا سالیانه 190 هزار درهم به مدینه باج پرداخت کنند خالد ابن ولید پس از پیروزی "حیره" و فتح آن شهر به فکر تصرف "مناطق آرامی نشین" عراق افتاد . مردمان آنجا مسیحیان ایرانی بودند که با آرامش زندگی میکردند . وی لشگر بزرگی را روانه آنجا نمود . افسر ارشد شهر برای آنکه حاضر به تسلیم نگردید و حاضر به فرار هم نشده بود تصمیم به زنجیر کردن خود و سربازانش کرد . که این نبرد بعد ها به " ذات السلاسل " مشهور گردید . "طبری" مینوسد خالد پس از کشتن سربازان دربند که در حدود 700 نفر بودند - زنجیر آنان را به عنوان غنیمت برداشت و افسر مافوق را گردن زد . وزن زنجیرها "هزار رطل" گزارش شد که در حدود 450 کیلوگرم بوده است . این جنگ در شهر کاظمه در شمال کویت واقع بود که در آن زمان زیر مجموعه امپراتوری ایران بوده است . این نخسین بار در تاریخ بشریت بود که زنان و مردان ایرانی توسط عربان قتل عام می شدند.
در سال ۶۳۶ میلادی اعراب مسلمان به ایران حمله کردند. بسیاری از ما از جنایت اعراب کم و بیش شنیده ایم. کیست نداند تازیان با ما چه کردند. اما از اسناد و جزئیات این وقایع بی خبریم. این فقر آگاهی تا آنجا پیش رفته است که متاسفانه عدهای نیز بر این گمان هستند که ایرانیان با آغوش باز به استقبال اعراب شتافتند و اسلام را پذیرفتند. در آن دوران وحشتناک، نپذیرفتن اسلام به معنی از دست رفتن جان و مال و ناموس بوداسناد جنایات اعراب در دهها کتاب معتبر بیان شده است که آن را غیر قابل انکار میکند. اعرابِ شبهجزیرهٔ عربستان در طی گشودن پیاپی شهرهای ایران قساوتی در خور شهرت تاریخیشان بروز دادند. سوزاندن شهر، آتش زدن کتب، برکندن درختان، کشتار مردان و برده گرفتن زنان و کودکان و فروش آنان در بازارهای عربستان از جمله این جنایت بود. بارها کار بدانجا رسانیدند که مردان اسیر را میکشتند تا جوی خون برانند.ایرانیان در جنگ جلولاء و جنگ نهاوند از خود مقاومت درخشانی نشان دادند. اعراب مسلمان در این جنگ سفاکی و خشونت بسیار. در این جنگ تعداد فراوانی از زنان و کودکان ایرانی به اسارت رفتند و از اموال و غنیمتها؛ چندان نصیب اعراب مسلمان گردید که در هیچ کتابی اندازه ی آن ذکر نشده است. عبدالحسین زرین کوب در کتاب دو قرن سکوت مینویسد: فاتحان، گریختکان را پی گرفتند؛ کشتار بیشمار و تاراج گیری باندازه ای بود که تنها سیصد هزار زن و دختر به بند کشیده شدند. شست هزار تن از آنان به همراه نهصد بار شتری زر و سیم بابت خمس به دارالخلافه فرستاده شدند و در بازارهای برده فروشی اسلامی به فروش رسیدند؛ با زنان دربند به نوبت همخوابه شدند و فرزندان پدر ناشناختهی بسیار بر جای نهادند.پس از تسلط اعراب نیز ایرانیان هرگز دست از مقاومت در برابر آنان بر نداشتند. درطول سالهای اشغال در همه شهرها و ولایات ایران؛ اعراب مسلمان با مقاومتهای سخت مردم روبرو شدند. در اکثر شهرها؛ پایداری و مقاومت ایرانیان بیرحمانه سرکوب گردید که به موارد ذیل میتوان اشاره کرد:

فتح بحرین ایران و وادار کردن آنان به دادن خراج

در سال 13 هجری ابوبکر فوت میکند و مشاورش عمرابن خطاب با وصیت ابوبکر و آرای مردم خلیفه مسلمانان می گردد جنایاتی که عمر در تاریخ ثبت نمود برای بشریت تعجب انگیز بود . عمر در سال 13 هجری در ماه رمضان راهی فرات جنوبی شد .ولی بخت یار او نبود زیرا سپهسالار ایران به نام بهمن جازویه لشگری بزرگ برای مقابله با وی آماده ساخت . در این نبرد بیش از 4000 عرب کشته شد و فرماندهان و سربازان عربها به بیابانهای گریختند . در همین حین ایران مشغول درگیری های داخلی بود زیرا افسری به نام فیروزان با هواداران خود مشغول نبرد با رستم فرخزاد بود . بهمن جازویه با کمک مهران به یاری رستم شتافتند تا از کودتای داخلی فیروزان که از پارتیان بود خودداری کنند . طبری ذکر میکند : پارتیان بر ضد رستم و پارسی ها بر ضد فیرزوان نبرد میکردند عمر با "جریر ابن عبدالله" قراردادی منعقد ساخت تا هر چه زمین در جنوب عراق است و وی بتواند آنان را فتح کند یک چهارمش به تملک خود او و افراد قبیله اش در خواهد آمد و بقیه آن به مدینه تعلق دارد . این وعده عمر قبایلی مانند ( اشعر - همدان - نخع - کنده سکون - جز اینها ) را ترقیب کرد تا به سپاه اسلام در جنوب عراق بپوندند و یکی شوند . در نتیجه در سال 15 هجری لشگری عظیم وارد جنوب عراق شد و در نتیجه آبادیها ویران شد و زمینهای کشاورزی با خاک یکسان شدند

نبرد خونین ایرانیان در قادسیه

رستم در حدود چهار ماه در منطقه بلاش آباد در پادگان آن شهر که بعدها سابط نام گرفت اردو زد تا مبادا لشگر عربها نزدیک پایتخت ایران در تیسفون گردند . رستم از اوضاع ایران به خوبی آگاه بود زیرا خودش شاه را به سلطنت رسانده بود تا کشور به مرز فروپاشی نیافتد و خوب میدانست که درگیری های داخلی و کودتاهای چند تن از افسران پارتی و اوضاع کشور مانع از یکپارچگی ارتش ایران میشود .

رستم مذاکره با یزدگرد نمود تا شاهنشاه ایران را در خطر عربها قرار دهد . ولی یزدگرد که در فکر شکوه و جلال گذشته ایران بود و از اوضاع خراب ایران اطلاعی نداشت و از طرفی روحیه ملی و وطن پرستانه اش اجازه این را به او نمیداد که با عربها از در مذاکره در آید فرمان حمله را صارد نمود او چندین بار به عربها کمک نموده و آنان را از قحطی بیرون آورده بود و همیشه از آنان در برابر کشورهای متجاوز محافظت نموده . لیکن هرگز تصور نمی کرد روزی آنان قصد تجاوز به امپراتوری ایران را داشته باشند . بنابراین رستم را وادار به جنگ نمود . ولی باز رستم چندین تن از فرماندهان عرب را دعوت به ایران کرد تا گفتگو کنند . ولی هیچ نتیجه ای در بر نداشت بلاذری مینویسد : که " بص بهری " هزار درهم پول و یک طیلسان به خالد داد و تعهد کرد در تمام امور با لشگر عرب باشد و ضد ایران وارد جنگ شود و افرادش به عنوان جاسوسان مدینه وارد ایران شوند . سپس ابوبکر نامه ای به وی داد و وعده کارگزاری خلیفه مسلمانان را به او داد رستم فرخزاد در محرم سال 16 هجری با سپاهی 60 هزار نفری از فرات عبور کرد و در کنار شعبه ای از فرات اردو زد . به گفته طبری رستم چنیدن مذاکره با فرماندهان عرب کرد ولی آنان تنها سه راه را برای او گذاشتند : یا مسلمان شوند - یا بجنگند و کشته شوند - یا حاضر به دادن خراج گردند . طبری اذعان دارد که بعد از این پیشنهادات رستم با فرماندهان ارتش و شاهنشاه گفتگو نمود . ولی هیچ کدام حاضر به باج دادن به عربها نشدند . "طبری" رستم را پس از این گفتگو همیشه برای ایران در حال گریه مینامد .او میدانست که این نبرد آخرین جنگ او خواهد بود و ایران به دست عربها فتح خواهد شد . رستم از رود حیره عبور کرد و دربرابر لشگر عربها صف آرایی نمود . در این هنگام به گفته بلاذری طوفانی سخت و گرد و غبار بزرگی در بیابانهای شمالی به راه افتاد که طوفان در جهت چشم لشگر ایرانیان بود و موافق جهت لشگر عرب . رستم پس از دیدن این منظره گفت : بنگرید که امروز روز جنگ است و باد هم به کمک عربان آمده است و از روبرو بر ما میوزد . فریادهای لشگر عرب از دور به گوش میرسده است . به گفته طبری در نبرد قادسیه 33 قبیله عرب با لشگر سعد ابی وقاص همراهی نمودند . عرب چیزی برای از دست دادن نداشت . او آمده بود تا یا به سرزمینهای پر نعمت ایران دست پیدا کند و یا در راه خدا کشته شود . جنگ آغاز شد و روز نخست ایرانیان 500 تن از عربان را کشتند . بیشترین کشته شدگان از قبیله بنی سعد بود . روز دوم ایرانیان بر عربها چیره شدند و بیش از 2000 تن از آنان کشته شدند . در این نبرد 4 تن از سرداران بزرگ ایران به نامهای پیروزان - بندوان - بهمن جازویه - بزرگمهر همدانی کشته شدند . روز سوم نیز همین گونه بود و عربها دست به شگردی نطامی زدند و چشم فیلهای سپاه را کور کردند و آنان به حالت رمیده شدند و تعداد کثیری از ایرانیان در زیر دست و پای فیلان کشته شدند . روز چهارم نبرد تا پاسی از شب ادامه داشت پس از فرارسیدن شب ایرانیان به اردگاه های خویش بازگشتند و سلاحها را بر زمین نهادند و استراحت کردند . چند ساعت پس از این استراحت شبیخون بزرگی از لشگر عرب به سوی ایرانیان وارد شد و نبرد خونینی در شب هنگام شروع گشت و عده کثیری از ایرانیان و عربها کشته شدند . در همین شب به گفته طبری رستم توسط یک عرب سر بریده شد و شالوده ارتش ایران با کشته شدن رستم فرخزاد از هم پاشیده شد و به ترتیب فرماندهان به قتل رسیدند.

با کشته شدن رستم سپاه ایران به حالت متزلزل در آمد و خود شاهنشاه یزدگرد در راس ارتش قرار گرفت و آماده مقابله با مسلمانان در برابر هجوم آنان به پایتخت گشت . به گفته طبری جنوب عراق بعد از فتح مسلمانان ویران و روستاها و شهرهای آنجا دچار قحطی شد و در سال 17 هجری بخش زیادی از مردم آنجا از گرسنگی تلف شدند . وبا و بیماریهای مرگبار روانه آنجا شد حدود 9 ماه از رخداد قادسیه سعد ابی وقاص چندین لشگر روانه ماورای فرات کرد . در این هنگام یزدگرد در منطقه بابل عراق بر کرانه فرات مستقر شده بود تا سد راه لشگر مسلمانان از ورود به پایتخت ایران شود . مهران - هرمزان - نخویرگان که از سرداران ایران بودن وی را یاری دادند فیروزان حدود 9 ماه پس از قادسیه از سعد ابی وقاص شکست خورد و لشگرش کشته شدند و بابل به تصرف سعد در آمد . این فتح مسلمانان را نزدیک به تیسفون کرد و خطر حمله جدی شد . "هرمزان" برای جمع آوری لشگری از مردم راهی اهواز گشت . "فیروزان" به همین قصد راهی نهاوند شد . "شهریار درکوتی" به نزدیکی تیسفون رفت و در انجا مستقر شد . "نخویرگان" در غرب تیسفون در ناحیه شرقی بابل مستقر شد . "فرخان و پیهومان" هر کدام در نواحی از جنوب غرب تیسفون مستقر شدند . ولی باز این لشگر آرایی ها ایرانی ها در برابر عربهای جنگجو و قبایل متعدد عربستان ناچیز بود و از طرفی دیگر کشور در مرحله بحران قرار داشت . به گفته طبری شمار لشگر عرب بیش از 100 هزار مرد جنگجو بوده است . لشگر ایران بعد از مقاومت هایی شکسته شد و عربان تیسفون را محاصره کردند . در نتیجه یزدگرد از ناحیه غرب پایتخت به شرق تیسفون منتقل شد . شهر تیسفون یکی از آبادترین - پررونق ترین - زیباترین و متمدن ترین شهرهای خاورمیانه بود . ثروتهای 1200 سال شاهنشاهی ایران در آنجا اندوخته شده بود . مجسمه های طلای پادشاهان گذشته - مجمسه طلای حیوانان - تاج های شاهنشاهی نوشیروان و خسروپرویز - جامهای زرین چندین هزار ساله و . . . از طرف دیگر خبر این منابع ایران به گوش مردمان عربستان رسید و به گفته تاریخ نویسان عرب بیش از نیم میلیون نفر برای بدست آوردن این جواهرات و طلاها روانه تیسفون شدند . مدافعان ایرانی بیش از دو ماه مقاومت نمودند . در همین حین هیئتی از ایران جهت صلح و پیشنهاد دادن جنوب عراق راهی لشگر عربان شد . ولی مسلمانان آن را رد کردند و محاصره شهر را ادامه دادند . در نتیجه مردمان از گرسنگی گربگان و سگان شهر را خوردند و به تدریج از روی ناچاری شهر را تخلیه کردند تیسفون غربی در سال 19 سقوط کرد . چند ماه بعد کل پایتخت به تصرف عربها در آمد . طبری در این گزارش مینویسد : مسلمانان مهاجم در شهر به کافورهای بسیاری برخوردند و به خیال آنکه آنها نمک هستند کافورها را در غدا ریخته ولی بعد از طعم تلخ کافور متوجه شدند که نمک نیست . آنان کافورهای بسیاری را به یک تاجر دادند و از او در قبال آنهمه کافور یک پیراهن گرفتند .طبری ذکر میکند : عده زیادی از مسلمانان وقتی جامهای طلا را در کاخ دیدند رنگ سفید نقره را به رنگ زرد طلا ترجیح دادن و فریاد میزدند - چه کسی حاضر است که جامهای زرد را با جامهای سفید عوض نماید . . بلاذری درباره فتح شهر ابله مینویسد : جنگجویان مسلمان در شهر با کلوچه های ایرانی برخوردند که به آنان گفته شده بود این کلوچه های باعث فربه شدن انسان میشود . سپس آنان تعدادی از این کلوچه ها را خوردند و به بازوان خود نگریستند و پرسیدند پس چرا هیچ تفاوتی حاصل نشد ؟؟؟؟ طبری گنجینه ایران در تیسفون را بالغ بر 865 میلیون درهم تخمین زده است که در تاریخ بشریت یکی از بی سابقه ترین اموال حکومتی بوده است . وی میگوید - بعد از آنکه خمس این مبلغ برای خلیفه جدا شد - بقیه جواهرات و گنجینه پادشاهان گذشته ایران بین 60 هزار جنگچوی مسلمان تقسیم شد و به هر کدام از آنان 12 هزار درهم رسید . یکی دیگر از فجایع تاریخ ایران پاره شده فرش بهرستان بود این فرش که در 900 متر مربع ( 60 ذرع در 60 ذرع ) از ابریشم و زمرد و جواهرات بافته شده بود نمونه ای از هنر و عظمت ایران بود و شاهان را در شکارگاه و بزمهای سالانه و باغهای وسیع نشان میداد . مسلمانان فرش بهارستان را روانه مدینه نمودند تا خلیفه از آن بهره برد . عمر با دیدن این هنر شگفت تاریخی بر آن شد تا آنرا تکه تکه کنند وبین مسلمین تقسیم کنند. یکی دیگر از افتخارات تاریخ ایران درفش ملی کاویانی بود که از زمان اردشیر بابکان تا آن روز دست به دست چرخیده بود و هر پادشاهی به آن جواهری نصب مینموده و در تمام جنگهای به عنوان پرچم ایران حمل میشده زیرا آنرا یادگار فتح کاوه آهنگر و درفش چرمی او علیه ضحاک میدانستد . مسعودی مینویسد : درفش از پوست پلنگ ساخته شده بود و نگینهای یاقوت و مروارید و جواهرات سلطنتی به آن آویزان بوده مسعودی قیمت درفش کاویانی را بالغ بر دو میلیون و دویست هزار درهم تخمین زده است مسعودی اذعان میکند که درفش اصلی در خزانه ملی نگهداری میشده و درفشی مشابه در جنگهای برده میشده است . به گفته وی عربها اورنگ سلطنتی خسرو پرویز و دیگر اشیایی که از طلا ساخته شده بودند مانند مجسمه سر پادشاهان گذشته را ذوب کردند و از آن شمش طلا گرفتند !! "سعد" که مرد زیرکی بود از دیدن آنهمه جلال و جبروت یکه خورد و تصمیم بر آن گرفت که در آنجا بماند و سپاهیان دیگری را روانه جنگ با ایرانیان کند تا خود از آنهمه بزرگی و عظمت و زنان زیبای روی ایرانی که به اسارت در آمده بودند بهره گیرد . که بعدها برادرش چندین بار به این کار او اعتراض نمود.

نبرد خونین جلولا - تکریت و خانقین

به گفته طبری سپاه اعراب 80 بار به شهر جلولا حمله کرد . زیرا نیروزهای ایرانی به مقابله برخواسته بودند . اما فرمانده ایرانیان شخصی به نام خرزاد خرهرمزد ( پسر عموی رستم ) بود که تا آخرین دم جنگید . به دلیل طولانی شدن جنگ نیروهای اعراب چنیدن ماه در نزدیکی جلولا منتظر ماندند . در همین اثنا چنیدن لشگر به شمار عربها اضافه شد . آنان شروع به آتش کشیدن مزارع و روستاهای اطراف کردند تا رعب و وحشت در دل مردمان شهر جلولا ایجاد شود . به گفته طبری مهران جان سالم بدر برد ولی در جنگ دیگری کشته شد . ولی فیروز از دیگر مبارزان ایرانی خود را به شادفیروز رساند تا لشگری برای مبارزه مهیا کند . جلولا به رسم دیرینه عرب تاراج شد و غنائم بسیاری بدست آمد . به طوری که به هر مسلمان 9000 درهم رسید . ( طبری ) خمس گاوها و گوسفندان شهر که به مدینه فرستاده شد بالغ بر 6 میلیون درهم شد . ایران به دلیل آنکه 8 قرن در مقام امپراتوری منطقه قرار داشت و قبل از آن بزرگترین کشور آسیا به حساب می آمده دارای ثروتهای بیکرانی بود که به دست اعراب افتاد . پس از سقوط پایتخت یزدگرد پادگان شادفیروز را بدست "خسروشنوم" سپرد و خود با سپاهی راهی ری شد تا لشگری از مناطق اطراف جمع آوری وبازگردد..خوزستان از سال 17 زیر یورش اعراب قرار گرفت . مهمترین قبیله تارجگر "عرب بنی" تمیم نام داشت . "هرمزان" از خاندان قدیمی خوزستان بودند . او لشگری را مهیا ساخت تا جلوی ارتش عرب را بگیرد . پس از رسیدن سپاه اعراب به "بازار خوزی ها" آنجا را تاراج نمودند و هرمزان در مناطق اطراف شکست خورد و حاضر به تسلیم شد . طبق قراردادی که منعقد شد مناطق "مهرگان کدک" و "هرمزاردشیر" در دست وی باقی ماند و او والی شهر شد و او یکی از باجگذاران مدینه شد . ولی قرارداد صلح چند ماهی دوام نیافت وهرمزان دست به شورش زد . دوباره لشگری عازم شهر شد برای بار دوم قرارداد منعقد شد . ولی باز هم دوام نیافت و هرمزان مجبور به عقب نشینی به شوشتر شد .به گفته طبری بیش از 80 حمله به شوشتر برای نابودی هرمزان صورت گرفت .وی با هوادارانی که داشت به درون دژی قرار گرفت و مبارزه کرد . اعراب دژ را محاصره کردند ولی او حاضر به تسلیم نشد . در نهایت وی مجبور به درخواست امان نامه داد . او را بسته شده به مدینه بردند وی اولین سرداری بود که زنده تحویل خلیفه مسلمانان میشد . در نتیجه عمر به وی گفت که یا اسلام بیاورد و یا کشته شود . وی با پذیرفتن اسلام جان خود را حفظ کرد . عمر برای او خانه ای تهیه کرد و مقرری 2000 درهم در سال تائین کرد . بعدها که عمر ابن خطاب امیرالمومنین توسط ایرانیان ترور شد معلوم گشت هرمزان یکی از تهیه کنندگان این ترور بوده است هرمزان بعدها توسط عبیدالله پسر عمر کشته شد . از اموال شوشتر به هر سوار 3000 درهم رسید و هر پیاده 1000 درهم . سال 21 هجری

نبرد خونین نهاوند - ری - دماوند - اهواز با لشگراعراب

به گفته طبری در نبرد نهاوند به فرماندهی فیروزان سپهسالار دلیر ایران به قدری از ایرانیان کشته شد که زمین از خونها لغزنده شد و اسبان لیز خوردند و لاشه ها در شهر فراوان در سال 21 هجری . در سال 22 هجری به گفته طبری ری به دست نعیم ابن مقرن تاراج شد و ثروتهایی که از ری به دست مسلمانان افتاد دست کمی از فتح کاخ سفید تیسفون پایتخت امپراتوری ایران در بغداد نداشت . که پس از فتح ری مقرر شد این شهر 500 هزار درهم در سال به کوفه باج دهد . پس از ری نوبت به دماوند رسید و فرماندار شهر که "مهست مغان مردانشاه" بود راهی جز تسلیم نداشت مقرر شد سالانه مبلغ 200 هزار درهم باج به کوفه پرداخت نماید

فتح گناوه

در مدارک عربی از این شهر به نام "توج" یاد شده است و طبری از زبان یکی از کشتارگران عرب چنین می نویسد : تلاش برای تصرف شهر مدت زیادی به طول انجامید ولی سرانجام ایرانیان شکست یافتند و کشتار زیادی از آنان در شهر شد و تمامی اموال آنان تاراج گردید طوایف دیگری که در اطراف سواحل جنوی خلیج فارس بودند و دین شان مسیحی بود تسلیم شدند و حاضر به پرداخت خراج گردیدند . ولی فرمانده ارتش شهر که شخصی به نام " شهرک" بود حاضر به تسلیم نشد و در نتیجه در "ریشهر" اردو زد و آماده نبرد با مسلمانان عرب شد و در نبرد سختی که میان آنان روی داد وی کشته شد و اطرافیان اش به قتل رسیدند . بلاذری مینویسد : مبارزه به طول انجامید ولی در نهایت ایرانیان و شهرک کشته شدند و شهر به دست عربهای مسلمان فتح شد و غنایم زیادی را بدست آوردند . بعد از آن "فسا و داراب" بدست لشگر مسلمانان تصرف شد . طبری در باره قصد حمله عربها به شهر "مک کران" ( واقع در سیستان و بلوچشستان امروزی ) میگوید : عمر درباره این شهر از فرمانده لشگرش پرسید : این شهر چگونه است ؟ وی گفت - دشتی است کوهستانی - آبش گل آلود - میوه اش کهور - مردمانش قهرمان - خیرش ناچیز - شرش دراز و فراوانیش انداک . عمر گفت تا زمانی که مردم از من اطاعت میکنند لشگری به چنین جایی نخواهم فرستاد . لیکن عمر کثیف و پر از کشتار "عمر بن خطاب" کفاف نداد و او به دست ایرانیان ترور شد و به هلاکت رسید . پس از وی عثمان به خلافت رسید و او 1.5 سال لشگر کشی به ایران را به تعویق انداخت.

بلاذری تاریخ نگار مشهور عرب در باره مقاومت ایرانیان در برابر مسلمانان در سالهای 16 تا 23 هجری این چنین مینویسد

عتبه ابن غزوان " به شهر ابله حمله کرد و با مردمانش جنگید و شهر را با کشتار و قوه قهریه تصرف کرد . سپس به سوی فرات رفت ( شهرکی در نزدیکی کوفه ) که مقابلش فرمانده ایران بود به نام "مجاشع ابن مسعود سلمی " که به دستور شاهنشاه ایران والی آن شهر شده بود زیرا شاهنشاه ایران از خود مردمان همان شهر ها والی یا فرماندار انتخاب میکرد . "عتبه ابن غزوان" با وی با جنگ وارد شد و پس از جنگ خونین پیروز بیرون آمد و شهر با قوه قهریه گشوده شدسپس به "مذار" در بین کوفه و بصره لشگر کشید . مرزبان آنجا که ایرانی بود با مردمان شهر مقاومت نمودند و جنگیدند ولی شکست خوردند و تمام کسانی را که با وی بودند بوسیله "عتبه" فرمانده مسلمانان گردن زده شدند . سپس "عتبه" فرمانده عرب به سوی "دشتمیشان" لشگر کشید . مردم آن شهر برای مبارزه آماده شدند و در صدد حمله آمدند . عتبه تصمیم گرفت به آنان شبیخون بزند . زیرا که شبیخون سبب مرعوب شدن و کشتنشان می گردد .بعد از آن عتبه با مردمان شهر فرات وارد نبرد شد .همسر عتبه در جنگ حضور داشت و فریاد میزد اگر پیرزو نشوید شما را به خودمان راه نخواهیم داد . پس از نبرد با ایرانیان شهر فتح شد و غنایم جنگی نصیب لشگریان عرب شد در این جنگ تنها کسی که سواد خواندن و نوشتن داشت زیاد ( ابن سمیه ) بود که وی جوانی کاکلی بود و مامور صورت برداری از اموال مردمان شهر بود . وی روزی دو درهم حقوق دریافت میکرد .در آن زمان عتبه - "مغیره بن شعبه" جانشین وی در بصره بود . ( عراق که جزوی از کشورهای ایران به حساب می آمده اکنون در دست پابرهنگان عرب است .) پیمان صلح به زودی بین "دهکان میسان" و مسلمانان عرب نقض شد و ایرانیان مسیحی آنجا از در مبارزه برخواستند . مغیره بن شعبه به مسیحیان حمله ور شد و دهدار آنجا را به قتل رساند زمینهایشان را مصادره کرد و گزارش کشتار آن شهر را برای عمر فرستاد . عمر فرمان والی شهر را برای مغیره صادر کرد و او والی بصره شد و چندین سال در این مقام بود تا زمانی که موضوع زنای او با زن شوهر داری فاش شد .مغیره فرماندار بصره شد و بعد از آن به آبادی موسوم به "بازار اهواز" حمله برد و فرماندار انجا را ( دهکان بیرواز ) مجبور به صلح نمود . ولی صلح بعد از مدتی توسط ایرانیان نقض شد و جنگ شروع گشت . ابوموسا اشعری که بعد از او فرماندار بصره شده بود راه وی را ادامه داد و بازار اهواز و نهرتیری ( تیره رود ) را با جنگ شکست داد و آنجا را فتح نمود . در نتیجه روستا پس از روستا و رودی پس از رود گشوده شد و عجمان ( ایرانی ها ) از برابر آنان گریختند و مسلمانان زمینهایشان را گرفتند و از مجوسان ( زرتشتیان ) خراج گرفتند و یا به اسلام گرویدند و یا مبارزه کردند و کشته گردیدند.

بلاذری در باره نحوه برخورد با اسیران ایرانی مینوسید

در یکی از جنگها در نواحی خوارزم عربان شمار بسیار زیادی اسیر گرفتند . زمستان و سرما بود . در راه بازگشت رختهای ایرانیان از آنان گرفته و کنده شد .عده کثیری از اسیران از سرما و یخ تلف شدندپس از تمام فتوحات تنها گیلان و مازندران که طبرستان نامیده میشد در زمان معاویه تن به باجگذاری نداد و شورشی شدند و کفر می وزریدند . بلاذری درباره آنان میگوید : "جمیع اهل طبرستان حرب بودند" . در یکی از لشگر کشی اعراب مسلمان به طبرستان به رهبری "هبیره شیبانی" 10 هزار جنگجوی مسلمان راهی آنجا شدند . ولی دیلمان راه را در نواحی کوهستانی بر روی لشگر اعراب بست . جنگ درگرفت و 10 هزار نفر لشگریان اعراب کشته شدند به صورتی که حتی یک نفر هم نتوانست به کوفه و شام برگردد . تاریخ نویسان عرب از این واقعه به عنوان یکی از فجیع ترین جنگهای اسلام نام میبردند و مینویسند : مسلمانان کثیری در نبرد با مردمان طبرستان به شهادت رسیدند. در سال 78 هجری که "عبدالملک" اختیار مطلق در امور ایران و عراق را به "حجاج ابن یوسف ثقفی" داد . وی "عبیدالله ابن ابی بکره" را به حاکمیت سیستان گذاشت و "مهلب ابی صفره" را به حاکمیت خراسان گماشت . "عبیدال"له به دستور "حلاج" به کابلستان لشگر کشید ولی کابلشاه او را در دره های قندهار به دام انداخت و محاصره نمود کابلشاه از او درخواست 500 هزار درهم خسارت جنگی برای شروع کننده جنگ نمود و همچنین تعهد دهند دیگر به ملک آنان تجاوز نکنند . لیکن سپاه عرب نپذیرفت و جنگ آغاز شد . اکثر سپاه اعراب کشته شدند و خود عبیدالله مجبور به فرار شد که در راه بیابان از پای در آمد و همگان کشته شدند . حجاج برای جبران این فاجعه برای سپاه خدا مجبور به لشگر کشی بزرگی با 40 هزار تن از شیعیان کوفه و بصره شد . فرمانده این لشگر "عبدالرحمان پسر محمد ابن اشعث" بود . او با سپاهش وارد کابلستان شد و پس از فتوحاتی از در صلح با آنان در آمد و به گفتگو پرداخت . لیکن حجاج از این کار او به خشم آمد و او را سرزنش نمود . سپس جنگی میان هردو درگرفت که در حدود 3 سال در عراق به طول انجامید . و هزاران کشته برجای گذاشت . سرانجام "عبدالرحمان" شکست خورد و به کابلستان فرار کد . کابلشاه وی را گرفت و تسلیم حجاج نمود و پاداش 1میلیون درهمی دریافت کرد و همیچنین حجاج متعهد شد که سپاه اعراب وارد کابلستان نشود و باعث کشته شدن افراد آنجا نگردد .سپس حجاج بنای امپراتوری عرب پایه گذاشت و مرزهای این امپراتوری را سامان داد . او سیستم مالیاتی کشورش را که از ایرانیان گرفته میشد را مرتب نمود . بیت المال را که از غنایم جنگی ایرانیان به دست آمده بود را بین عربها تقسیم کرد . حجاج در سال 78 هجری سیستم اداری کشور را به گفته بلاذری از زرتشتیان پارسی گرفت و در آنجا اجرا کرد

تاریخ بخارا در مورد رفتار اعراب با ایرانیان اینگونه می نویسد

بیکند شهری بود از سغد . سغد مرکز تجاری بین المللی در شرق ایران در زمان ساسانیان بود و شهری بسیار زیبا و ثروتمند . اندربیکند" مردی بود که وی را دو دختر با جمال ( زیبا ) داشت . ورقا ابن نصر " فرمانده سپاه اعراب هر دو دختر را از خانه بیرون کشید . مرد ایرانی گفت : در میان این شهر بزرگ چرا دختران مرا میبری ؟ ورقا پاسخی نداد . مرد بجست و کاردی بر وی بزد . ورقا زخمی شد ولی کشته نشد . چون خبر به قتیبه رسید . گفته شد که همه شهر "حرب" هستند . در نتیجه شهر به کلی منهدم گشت . مردان قادر به جنگ قتل عام گشتند و اموال شهر به تصرف در آمد . سپس کشتار سمرقند و خوارزم شد . بعد از آن گرگان به محاصره "یزید مهلب" در آمد . طبری مینویسد او به مناسبت این مبارزه طولانی ایرانیان طبرستان با اعراب و کشتن عده زیادی از مسلمانان در آنجا آنقدر از مردمان آنها خواهد کشت که خونشان به جریان بیافتد و آسیاب ها بگردش درافتد و با خون آنها گندم و نان بپزند . محاصره بعد از 7 ماه به پایان رسید .یزید مهلب 1000 نفر را در دره ای برد و همگان را قتل عام نمود . ولی خونشان به جریان نیافتاد . لیکن دستور داد آب را به خونها ببندند تا جریان بیافتد گزارش این نبرد حاکی از آن است که 14000 هزار ترک در شبه جزیره و 40000 تن ایرانی در نبرد گرگان کشته شدند و هزاران اسیر بدست آمد و 30 میلیون درهم غنائم بدست آمد . که یک پنجم آن به مبلغ 6 میلیون درهم راهی دمشق شد .بدین ترتیب آخرین منطقه از ایران ( طبرستان ) به زیر یوق سپاه اعراب در آمد.طبری می نویسد:پس از فتوحات گسترده سپاه اعراب و کسب غنایم بسیار برای مردمان عرب عده زیادی از مسیحیان سواحل فارس کفر ورزیدند و گفتند خود مسلمانان با یکدیگر در اختلاف و جنگ هستند دین ما حداقل باعث خونریزی و ایجاد ناامنی برای ملتهای دیگر نمی شود . پس اسلام را رها کردند و مسیحی شدند در شورشی که یکی از خوارج به نام " خریت ناجی " ( خوارج نهروان ) طراحی نموده بود - عده زیادی از ایرانیان در آن شرکت کرده بودند . گروه خریت ناجی در جنگی بین آنان و نیروهای علی مجبور به عقب نشینی به خوزستان شد مردم شهر که حاضر به پرداخت خراج نبودند به خوارج پیوستند . به گفته طبری " معقل ابن قیس ریاحی " جهت سرکوب ایرانیان خوزی تبار و خوارجی راهی آنجا شد . در نتیجه 70 تن از خوارج و 300 تن از ایرانیان کشته شدند . سپاه معقل نامه ای نوشت و گفت رامهرمز را شکست دادیم و خوارج و ایرانیان کافر را مانند اقوام "عاد و ارم" نابود کردیم . سپس خریت ناجی به سواحل پارس فرار نمود . در آنجا عده از ایرانیان به او پیوستند و کفر ورزیدند .سپس یکی از خوارج به نام "ابومریم سعدی" که از شخصیتهای اصلی فتوحات ایران بود در کردستان قیام کرد وی با گروهی 400 نفری که 4 نفر آنان عرب بودند و بقیه آنان ایرانی راهی مدائن شدند . مدائن را آنان فتح کردند و راهی کوفه شدند . لشگری 700 نفری به فرماندهی " شریح ابن هانی" جهت سرکوب آنان بسیج شد لیکن خوارج که ایرانیان آن را تشکیل میدادند پیروز شدند و شایع شد که شریح کشته شده است . طبری مینوسید : ابومریم و یارانش کشته شدند و اثری از آنان نماند.در سال 37 هجری "سهل ابن حنیف با شورش ایرانیان از آن شهر بیرون رانده شد . سپس در کرمان و خوزستان شورشهای مشابهی صورت گرفت . به گفته طبری : ایرانیان با خوارج همکاری نمودند و بر ضد لشگریان اعراب کوشیدند . در سال 36 نیز اعراب به کلی از خراسان بیرون رانده شده بودند . زیرا خراسان در کنترل ایرانیان باج گذار قرار داشت .

طبری اضافه میکند : "جعده" به ابرشهر ( نیشابور) رسید و ایرانیان آنجا کافر شده بودند و از دادن خراج خودداری می نمودند . مردم نیشابور مقاومت کردند و سپاه اعراب بی نتیجه به کوفه بازگشت . طبری مینویسد : بعد از ناکام ماندن خراسان "خلید ابن قره یربوعی" روانه خراسان شد سپاه شهر ها را محاصره کرد و بعد از مدتی شهر به تسلیم گشوده شد و قرارداد باجگذاری بسته شد بعد از آن مردمان سیستان شوریدند و "امیر ابن احمر یشکری" که از قهرمانان عرب بود با شورش مردم از شهر بیرون شد و از پرداخت باج سرباززدند . بلاذری مینویسد بدلیل آنکه فتوحات داخلی ایران ثروتهای بیشتری را نسیب لشگریان اعراب مینمود بیشتر مایل به گشودن شهرهای ایران بودند.طبری می نویسد : سعید ابن عاص" لشگری راهی گرگان نمود . مردم آنجا از راه صلح آمدند . سپس 100 هزار درهم خراج و گاه 200 هزار درهم خراج به اعراب میدادند . لیکن قرارداد از طرف ایرانیان برهم خورد و آنان از دادن خراج به مدینه سرباز زدند و کافر شدند . یکی از شهرهای کرانه جنوب شرقی دریای خزر شهر "تمیشه" بود که به سختی با سپاه اعراب نبرد کرد . "سعید عاص" شهر را محاصره کرد و آنگاه که آذوقه شهر به اتمام رسید مردم از گرسنگی زنهار ( امان ) خواستند . به آن شرط که سپاه "سعید ابن عاص" مردمان شهر را نکشد . لیکن بعد از عقد قرار داد سعید تمام مردمان شهر را به جز یک نفر را در دره ای گرد آورد و تمام افراد شهر را از لب تیغ گذراند.

بلاذری مینوسید :

"اشعث ابن قیس" آذربایجان را فتح کرد و درب آن شهر را به روی سپاه اعراب گشود . در زمان عثمان وی والی آذربایجان شد او شماری زیادی از خانواده های عرب را روانه آذربایجان کرد تا در آنجا سکنی گزینند . عشایر عرب از بصره و کوفه و شام راهی آذربایجان شدند . به گفته وی عده معدودی از عربان زمینهای عجمان را خریدند . لیکن اکثر عربان برای مصادره کردن زمینهای مجوسان با یکدیگر مسابقه نمودند - یعنی هر گروهی هرچه میتوانست مصادره میکرد . بدین صورت اموال و زمینهای ایرانیان یکی پس از دیگری به تاراج گذاشته شد .

نبرد خونین استخر و گور و سیستان

در سال 24 ابوموسا اشعری روانه پارس شد .ولی مقاومتی گروهی از مردم بر ضد آنان آغاز شده بود . در سال 28 او از ریاست بصره خلع شد و جوانی به نام عبدالله جایگزین وی شد . او بی درنگ راهی خوزستان شد . زیرا خوزستانی چندین بار شوریده بود و او برای آرام کردن آنان روانه آنجا شده بود . در همین زمان او فردی به نام عبیدالله ابن معمر را مامور لشگری کشی به استخر و گور کرد. نیروهای ایرانی مبارزه در مقابل آنان ایستادگی کردند و سپاه عرب را در رامگرد شکست داد و عبیدالله را به قتل رساند . بعد از وی خود عبدالله عامر با سپاهی راهی استخر شد . از آنجا که نیروهای نظامی شهر با یکدیگر متحد شده بودند عامر نتوانست آنان را شکست دهد . و مجبور به عقب نشینی به گور کند . مردمان گور درصدد مبارزه بر آمدن و بیش از یکسال به طور مداوم استخر و گور در حال جنگ و جدل پراکنده بود . ولی عربهای میدانستند که استخر شهر سلطنتی ایران بوده و زمانی مقدس و دارای اشیای ارزشمندی است به همین دلیل دست از آن برنداشتند و ادامه دادند . سرانجام در سال 29 ابتدا گور از پای در آمد و به کلی منهدم گشت و بعد از آن استخر و سکنه آن به کشتار شدند . بلاذری مینویسد : پس از فتح استخر همه مردمان شهر از لب تیغ گذشتند . کسی جان سالم بدر نبرد .بلاذری میگوید : عامر سوگند یادکرده بود بعد از اینهمه مدت مقابله ایرانیان استخر در برابر لشگر اعراب پس از فتح آنان - آنقدر از مردم آنجا خواهم کشت که جوی خون سرازیر شود .بلاذری کشته شدگان ایرانی را در گور حدود 40 هزار تن تخمین زد . او خبر از قتل عام بیش از 100 هزار تن ایرانی در استخر توسط عبدالله عامر خبر میدهد . او انتقامی دهشتناک و بیسابقه گرفته بود . عامر بعد از پارس راهی کرمان شد . زیرا خبر از مکان یزذگرد یافته بود . او لشگری به فرماندهی مجاشع را راهی آنجا کرد بلاذری مینویسد : پس از کشتار مردم کرمان و جیرفت و سیرجان که دربرابر عربها ایستادگی کرده بودند عده ای کثیر از ایرانیان از منطقه نقل مکان کردند و راهی سیستان شدنددر سال 30 ربیع ابن زیاد حارثی با لشگری راهی سیستان شد . دهها و روستاهای سیستان یکی پس از دیگری با مقاومت مردم از پای در آمد و آمار کشتگان بسیار گشت . در جاهایی از سیستان شهر ها محاصره شدند و مردمان از گرسنگی از پای در آمدند و تسلیم شدند . بلاذری از کشتار سیستان چنین حکایت میکند ربیع ابن زیاد که مردی بلند قامت و سیاه چهره و خشک و چروکیده بود بعد از فتح سیستان قبل از آنکه مرزبان آن شهر را به حضور بپذیرد دیواری قطور از اجساد ایرانی بنا نهاد که صف عظیمی را تشکیل داده بود . وی در بالای این دیوار بر روی اجساد ایرانیان نشست و بعد از آن مرزبان سیستان را فراخواند و قراردادی را در آن حالت منعقد ساخت که مرزبان باید هزار جوان ایرانی را به همراه خراج سالیانه تحویل عربها دهد .بعد از آن ایرانیان از قرارداد سرباز زدند و دوباره لشگری راهی سیستان شد و اینبار 2000 هزار جوان اسیر و مبلغ 2 میلیون درهم اهدایی از ایرانیان گرفتند . بعد از آن خراسان و نیشابور فتح سد و خراجهای بسیار سنگینی منعقد گشت .در سال 32 شخصی از خاندان کارن در خراسان پرچم مبارزه و طغیان بر ضد اعراب را بلند کرد . او با سپاهی که بالغ بر 40 هزار تن بود و متشکل بود از مردمان طبیس - بادغیس - هرات - کهستان و گرگان . بلاذری مینویسد : خاندان کارن با اعراب بنای جنگ نهاند و در شبیخونی از طرف عبدالله خازم فرمانده آنان به قتل رسید و مردمانش به کلی کشتار شدند .

در حمله به سیستان؛ مردم مقاومت بسیار و اعراب مسلمان خشونت بسیار کردند بطوریکه ربیع ابن زیاد (سردار عرب) برای ارعاب مردم و کاستن از شور مقاومت آنان دستور داد تا صدری بساختند از آن کشتگان (یعنی اجساد کشته شدگان جنگ را روی هم انباشتند) و هم از آن کشتگان تکیه گاهها ساختند؛ و ربیع ابن زیاد بر شد و بر آن نشست و قرار شد که هر سال از سیستان هزار هزار (یک میلیون) درهم به امیر المومنین دهند با هزار غلام بچه و کنیز. (کتاب تاریخ سیستان صفحه۳۷، ۸۰ - کتاب تاریخ کامل جلد1 صفحه ۳۰۷)

در حمله اعراب به ری مردم شهر پایداری و مقاومت بسیار کردند ؛ بطوریکه مغیره (سردار عرب) در این جنگ چشمش را از دست داد. مردم جنگیدند و پایمردی کردند... و چندان از آنها کشته شدند که کشتگان را با نی شماره کردند و غنیمتی که خدا از ری نصیب مسلمانان کرد همانند غنائم مدائن بود.(کتاب تاریخ طبری؛ جلد پنجم صفحه ۱۹۷۵)

در حمله به شاپور نیز مردم پایداری و مقاومت بسیار کردند بگونه ای که عبیدا (سردار عرب) بسختی مجروح شد آنچنانکه بهنگام مرگ وصیت کرد تا به خونخواهی او؛ مردم شاپور را قتل عام کنند؛ سپاهیان عرب نیز چنان کردند و بسیاری از مردم شهر را بکشتند. (کتاب فارسنامه ابن بلخی؛ صفحه 116 -کتاب تاریخ طبری؛ جلد پنجم صفحه 2011)

در حمله به الیس؛ جنگی سخت بین سپاهیان عرب و ایران در کنار رودی که بسبب همین جنگ بعدها به «رود خون» معروف گردید در گرفت. در برابر مقاومت و پایداری سرسختانه ی ایرانیان؛ خالد ابن ولید نذر کرد که اگر بر ایرانیان پیروز گردید «چندان از آنها بکشم که خونهاشان را در رودشان روان کنم» و چون پارسیان مغلوب شدند؛ بدستور خالد «گروه گروه از آنها را که به اسارت گرفته بودند؛ میآوردند و در رود گردن میزدند» مغیره گوید که «بر رود؛ آسیابها بود و سه روز پیاپی با آب خون آلود؛ قوت سپاه را که هیجده هزار کس یا بیشتر بودند؛ آرد کردند ... کشتگان (پارسیان) در الیس هفتاد هزار تن بود. (کتاب تاریخ طبری؛ جلد چهارم؛ صفحه ۱۴۹۱- کتاب تاریخ ده هزار ساله ایران؛ جلد دوم برگ 123)

در شوشتر؛ مردم وقتی از تهاجم قریب الوقوع اعراب با خبر شدند؛ خارهای سه پهلوی آهنین بسیار ساختند و در صحرا پاشیدند. چون قشون اسلام به آن حوالی رسیدند؛ خارها به دست و پای ایشان بنشست؛ و مدتی در آنجا توقف کردند. پس از تصرف شوشتر؛ لشکر اعراب در شهر به قتل و غارت پرداختند و آنانی را که از پذیرفتن اسلام خودداری کرده بودند گردن زدند. (کتاب الفتوح صفحه ۲۲۳ – کتاب تذکره شوشتر؛ صفحه۱۶)

در چالوس رویان؛ عبدالله ابن حازم مامور خلیفهی اسلام به بهانه (دادرسی) و رسیدگی به شکایات مردم؛ دستور داد تا آنان را در مکانهای متعددی جمع کردند و سپس مردم را یکیک به حضور طلبیدند و مخفیانه گردن زدند بطوریکه در پایان آنروز هیچ کس زنده نماند ... و دیهی چالوس را آنچنان خراب کردند که تا سالها آباد نشد و املاک مردم را بزور میبردند. (کتاب تاریخ طبرستان صفحه ۱۸۳ - کتاب تاریخ رویان؛ صفحه ۶۹)

در حمله به سرخس؛ اعراب مسلمان «همهی مردم شهر را بجز یک صد نفر؛ کشتند. (کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم؛ صفحه 208و 303)

در حمله به نیشابور؛ مردم امان خواستند که موافقت شد؛ اما مسلمانان چون از اهل شهر کینه داشتند؛ به قتل و غارت مردم پرداختند؛ بطوریکه «آنروز از وقت صبح تا نماز شام میکشتند و غارت میکردند. (کتاب الفتوح؛ صفحه 282)

در حملهی اعراب به گرگان؛ مردم با سپاهیان اسلام به سختی جنگیدند؛ بطوریکه سردار عرب (سعید بن عاص) از وحشت؛ نماز خوف خواند. پس از مدتها پایداری و مقاومت؛ سرانجام مردم گرگان امان خواستند و سعید ابن عاص به آنان «امان» داد و سوگند خورد «یک تن از مردم شهر را نخواهد کشت» مردم گرگان تسلیم شدند؛ اما سعید ابن عاص همه ی مردم را بقتل رسانید؛ بجز یک تن؛ و در توجیه پیمان شکنی خود گفت: «من قسم خورده بودم که یک تن از مردم شهر را نکشم! .. تعداد سپاهیان عرب در حمله به گرگان هشتاد هزار تن بود. (کتاب تاریخ طبری جلد پنجم صفحه ۲۱۱۶ - کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم ؛ صفحه ۱۷۸)

پس از فتح "استخر" (سالهای 28-30 هجری) مردم آنجا سر به شورش برداشتند و حاکم عرب آنجا را کشتند. اعراب مسلمان مجبور شدند برای بار دوم"استخر" را محاصره کنند. مقاومت و پایداری ایرانیان آنچنان بود که فاتح "استخر" (عبدالله بن عامر) را سخت نگران و خشمگین کرد بطوریکه سوگند خورد که چندان بکشد از مردم "استخر" که خون براند. پس خون همگان مباح گردانید و چندان کشتند خون نمیرفت تا آب گرم به خون ریختندپس برفت و عده کشته شدگان که نام بردار بودند "چهل هزار کشته" بودند بیرون از مجهولان .(کتاب فارسنامه ابن بلخی صفحه 135-- کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم صفحه 163)

رامهرمز نیز پس از جنگی سخت به تصرف سپاهیان اسلام در آمد و فاتحان عرب؛ بسیاری از مردم را کشتند و زنان و کودکان فراوانی را برده ساختند و مال و متاع هنگفتی بچنگ آوردند. (کتاب الفتوح؛ صفحه 215)

مردم کرمان نیز سالها در برابر اعراب مقاومت کردند تا سرانجام در زمان عثمان؛ حاکم کرمان با پرداخت دو میلیون درهم و دو هزار غلام بچه و کنیز؛ بعنوان خراج سالانه؛ با اعراب مهاجم صلح کردند. (کتاب تاریخ یعقوبی صفحه 62 -کتاب تاریخ طبری جلد پنجم صفحه 2116, 2118 - کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم صفحه 178,179)

جنایات اعراب تنها به این شهرها ختم نشده است و اینها تنها گوشهای از تاراج میهنمان به دست تازیان بود و آشکارا مقاومت ایرانیان در برابر آنان را ثابت میکند.در کتاب عقدالفرید چاپ قاهره-جلد ۲ صفحه ۵ -سخنی از خسرو پرویز نقل شده که میگوید: اعراب را نه در کار دین هیچ خصلت نیکو یافتم و نه در کار دنیا. آنها را نه صاحب عزم و تدبیر دیدم و نه اهل قوت و قدرت. آنگاه گواه فرومایگی و پستی همت آنها همین بس که آنها با جانوران گزنده و مرغان آواره در جای و مقام برابرند. فرزندان خود را از راه بینوایی و نیازمندی میکشند و یکدیگر را بر اثر گرسنگی و درماندگی میخورند. از خوردنیها و پوشیدنیها و لذتها و کامروانیهای این جهان یکسره بی بهره اند.

برگرفته از:

کتاب تاریخ طبری - محمد بن جریر طبرى – بازگردان ابوالقاسم پاینده- چاپ پنجم 1375 ،ناشر اساطیر

کتاب فارس نامه ابن بلخی, ناشر بنیاد فارس شناسی - چاپ 1374

کتاب تاریخ ده هزار ساله ایران -تالیف عبدالعظیم رضایی – چاپ دهم 1378

کتاب آفرینش و تاریخ، مطهر بن طاهر مقدسى (م381) ، بازگردان محمد رضا شفیعى كدكنى، تهران، آگه، چ اول، 1374ش

کتاب ملاحظاتی در تاریخ ایران، علی میرفطروس. آلمان. چاپ اول-1998

کتاب تاریخ اجتماعی ایران. مرتضی راوندی. تهران. انتشارات امیرکبیر. چاپ2. جلد2

کتاب اسلام در ایران. ایلیا پاولویچ پطروشفسکی. ترجمه کریم کشاورز.تهران. انتشارات پیام. 1363

کتاب فتوح البلدان، احمد بن یحیی بلاذری / کتاب مروج الذهب ، علی بن حسین مسعودی

کتاب غرر اخبار ملوک الفرس، ابومنصور ثعالبی / کتاب تاریخ بخارا، ابوبکر نرشخی

کتاب مجمل التواریخ و القصص- به تصحیح محمدتقی بهار / کتاب اخبار الطوال، ابوحنیفه دینوری

کتاب عقدالفرید، ابن عبدربة المالك / کتاب تاریخ طبرستان، ابن اسفندیار

کتاب تاریخ سیستان، مولانا شمسالدین محمد موالی- محمود بن یوسف اصفهانی

کتاب تاریخ رویان، مولانا اولیاءالله آملی / کتاب تذکره شوشتر، سید عبدالله شوشتری

کتاب تاریخ کامل، علی ابن اثیر / کتاب تاریخ یعقوبی، احمدبن ابی یعقوب

کتاب دو قرن سکوت، عبدالحسین زرین کوب / کتاب الفتوح، ابن اعثم کوفی

کتاب شاهنشاهی ساسانی، تورج دریایی

PASHA
2011/10/31, 22:58
نصیحت ارسطو به اسکندر


نصیحت ارسطو به اسکندر:«اگر میخواهی بر ایرانیان حکومت کنی، کشتن بزرگان آنها فایده ندارد چون ایرانیان باز جمع میشوند و تو را شکست میدهند، میان ایرانیان تفرقه بیفکن و در هر استان طایفه ای را فرمانروا کن تا دائم با هم در جدال باشند و تو آسوده بر آنان حکومت کنی» اسکندر چنین کرد و ملوک الطوایفی اشکانیان پدید آمد و زبان و فرهنگ و دین یونان در ایران رواج یافت و هر گوشه به جدال با گوشه دیگر برخاست تا پس از450سال که اردشیر بابکان، ملوک الطوایفی اشکانی را برانداخت و با اتحاد استانها، ایران را باز زنده کرد

rhhk610
2011/11/01, 00:02
واقعیت اینستکه هر کسی سعی میکنه تاریخ رو بنفع خودش بنویسه! و مونده به انصاف نگارنده و.... که وقایع رو بنگارد یا آنچه دلش میخواد یا آنچه که بابت نوشتن بهش داده اند، متاسفانه بیشتر اسناد و کتب تاریخی ایران هم از این قاعده مستثنی نیستند و رسانه ها هم کمک شایانی به این امر میکنند! زمانی یک قلدری شعار میداد "ملت واحد--زبان واحد" یعنی گوربابای تمام اقوام و زبانها و بر اساس آن شروع کردند به تاریخ نویسی و .....، حالا هم یکی میآد میگه "ایران یکپارچه تحت لوای زبان فارسی" دقیقا" همان حرف بیشعور قبلی! حال خود قضاوت کنید اینا چکار با ملت و تاریخش میکنند تا به این هدف شوم خود برسند؟(واقعا" برای یکپارچه شدن باید همه همزبان باشیم؟ پس با فرض آقایون اگر غیر از این باشد چه بر سر کشور خواهد آمد؟ آیا این افکار خود تحریک به اختلاف و جدایی نیستند؟) اما ظاهرا" رسم بر اینستکه هر کس ابزار و قدرت بیشتری داشته باشد همه افتخارات و تاریخ اقوام دیگر رو بنفع خود جعل کند و نمونه اش رو در دو پست بالایی مشاهده کردید!
و کلامی دگر اینکه چون در مورد کتابهای تاریخی که دوستان معرفی میکنند برخی از مولفینش قابل اعتماد نبوده و در راستای اهدافی که بنده گفتم نوشته شده اند و اگر بنده بیام از مستنداتی که خودم خواندم و شما از آنها اطلاعی ندارید بگم، کار به مباحثی بی نتیجه خواهد کشید....
برایتان مثالی میزنم: شبکه 2 برنامه تاریخی نشون میداد که راجع به "قیز کورپوسی= پل دختر " صحبت میکرد و میان صحبتهاش دقیقا"گفت " همین آذربایجان به این بزرگی که میشناسید زمان قدیم بفارسی صحبت میکردند و معلوم نیست کی به ترکی تغییر زبان دادند، مفهوم این جمله مبهم چیست؟ اگر سند داری بگو و گرنه.....آخه یکی نیست به این بگه زبان ترکی با 24000 فعل که صد در صد با قاعده هست و از کاملترین زبانها با 9 آواست چطور میتونه شاخه ایی از زبان فارسی باشد که تعداد فعلش 3000 تاست؟ آخر زمانیکه شاهان ترک بر سر قدرت بودند حرفی از فارس و ترک بود؟ برتری یکی بر یکی بود؟ که شما در تهران فرم چاپ میکنید آیا با ترک میتونی ازدواج کنی؟، میتونی همسایه بشی؟و...(زمان ریاست آقای لاریجانی و توسط ایشان در دانشگاه تهران پخش شد!)
سیاست یک بام و دو هوا به این میگند:طرف سخنرانی میکنه و میگه تعصب به زبان فارسی باید تبدیل به فرهنگ بشه! و در طرف مقابل به بهانه اتحاد اگر ترک بخواد طبق اصل 15 و 19 قانون اساسی بزبان خود بنویسد و صحبت کند و برای فرزندش بزبان ترکی برنامه کودک داشته باشد و... باید حبس و.... بشود(جالبه که برای جمعیت 100 هزار نفری ارمنی مدرسه و.. داریم)...
حال خود قضاوت کنید کتابهایی که داریم چقدر معتبرند؟

رامین
2011/11/01, 12:32
جناب پاشا عرض کردم اگر کسی خواست بحث کنه به سوالات بنده جواب بده
شما که کلا بحثو عوض کردی!!
از چیزایی که نوشتی استفاده کردم اما تحریف بعضیاش کاملا واضح بود(مثلا لشگر نیم میلیونی اعراب)
یه نکته رو هم باید در نظر داشته باشی که اون زمان خلیفه غاصب بوده و ظالم...................درواقع اسلام حقه نه اعراب

رامین
2011/11/01, 12:41
آرشیت دانا نخستین فیلسوف ایران

آرشیت دانا (حدود دوم ژانویه 476 پیش از میلاد زاده شد و در 28 فوریه 330 پیش از میلاد مسیح درگذشت) نخستین فیلسوفی که نامش در تاریخ ایران باستان آورده شده است او 146 سال عمر کرد و در این مدت چهار مناظره بزرگ بین او و سه فیلسوف یونانی یعنی سقراط ، افلاطون و ارسطو رخ داد که در هر چهار بار اندیشمندان یونانی در مقابل دانش و اندیشه برتر او کرنش نمودند . با سقراط در اسوس و با افلاطون دو بار ، یک بار در آتن و بار دیگر در ساردس و با ارسطو در زادگاهش استاگیرا .

کتاب معروف او (( اساس جهان )) می باشد . مردم در آن زمان معتقد بودند که آرشیت دانا آب جاودانگی سرکشیده است و عمرش بی پایان می باشد اما در فوریه 330 پیش از میلاد توسط لازاروس جاسوس یونانی کشته شد وقتی خبر مرگ آرشیت در زادگاهش ترشیز (کاشمر کنونی) را به ارسطو دادند او گریست و گفت کاش همانند او در تاریخ یونان نیز می داشتیم .

مشهورترین شاگرد او بانو ورتا ( 414 تا 314 پیش از میلاد ) است . بانو ورتا نخستین زن فیلسوف جهان است .
خیلی جالبه میشه منبعشو لطف کنید؟

سپه
2011/11/01, 20:47
م
مدرک شما برای اینکه اعراب تاریخ مارو سانسور کردند چیست؟
بفرمایید در سلسله هخامنشیان که هزاران ایرانی بدست خود همین پادشاهان قتل عام شدند دقیقا چه چیزی برای افتخار وجود داره(منبع تورات)
بفرمایید تاریخ هخامنشیان که بسیار مبهم هم هست اتفاقا! چرا قابل افتخار تر از تاریخ صفویان و یا مثلا سلجوقیان هست؟

لطفا بفرمایید در زمانی که یونانیان دانشمندانی مثل سقراط افلاطون-ارسطو-بقراط-بطلمیوس و مورخی مثل هرودت داشتند ما چه دانشمندی داشتیم؟
بفرمایید یک عراقی که کشورش جز قلمرو کوروش بوده احتمالا الان با ما چه فرقی داره از این لحاظ؟
بفرمایید مردم استان فارس باید بیشتر به این تاریخ افتخار کنند یا ما؟

بفرمایید دانشمندانی مثل ابن سینا- فارابی - رازی - شیخ بهایی - ابوریحان - خوارزمی وبسیاری دیگه درکدام زمان زندگی میکردند؟ایا اینها باعث افتخارند یا کوروش؟
بفرمایید چرا چیزایی که خلاف عقل به کوروش نسبت داده میشه واکنشتونو برانگیخته نمیکنه مثلا اینکه در مصر چنان کرد در حالیکه مصر جز قلمروش نبوده یا یونان!!
یا اینکه به فلان جا حمله کرد اما اونارو نکشت و ازاد گذاشت پس چرا حمله کرد؟!!!

بازم سوال قبلیمو که کسی جواب نداد میپرسم چرا کوروش اینقدر تبلیغ میشه؟
اگر کسی خواست بحث منطقی کنه لطفا به تمام سوالات جواب بده

هر چند سئوال خطاب به شخص دیگری بود اما نظر من
تاریخ را فاتحان نوشته اند ومی نویسند
این که از لحاظ سیاسی ونظامی ابرقدرت دوران بودیم( حداقل در ان زمان ایرانی ارزوش نبود که به کشور ابرقدرت زمانه مهاجرت کنه

به خاطر مبهم بودن ترش و کمتر بودن اطلاعات در ان دوره
بنده معتقدم کلا از لحاظ علمی جماعت مملکت گل وبلبل حرفی برای گفتن نداره ( هر چند که بالاخره دانشمندانی بوده اند)
عراقی ارزوش این بوده که مثل ایرانیها زندگی کنه ( همون جور که الان ایرانیا ارزو دارن مثل ممال مترق زندگی کنن)

سئوال کلا به نظر من غلطه
این دانشمندان اکثرا وزیرو ویل شاهان زمان خود بوده اند ( شاهان علم دوست اثرات بسیار گرانبهایی دارند)

هدف از حمله ککردن به یه کشور چیه ؟ کشتن انسانهای اون کشور؟ یا خراجگزار کردن اون کشور
تو اون زمانه ای که تمام شاهان بعد از فتح کشوری از کشته پشته می ساختند ایا جای تعجب نیست که کوروش با شکست خوردگان جنگ این کار را انجام نمی داد

سپه
2011/11/01, 20:58
خب حالا که ماه از پشت ابر اومده بیرون به قول شما از افتخاراتمون در اون زمان بگین و از دانشمندانمون
من نگفتم بعد از اسلام دانشمندان یهو شکفته شدم اما قطعا خدمتتون عرض میکنم بدلیل توصیه اکید اسلام به علم اموزی استعداد نهفته ایرانیان بعد از اسلام بالفعل درامد(بذارید یه مثال بزنم در زمان قاجار مردم ایرانی بودن دیگه!اما حکومت بی لیاقت بود و ما پیشرفت علمی و حتی معماری و سیاسی رو شاهد نیستیم اما حالا که نظام حمایت میکنه میبینیم که هرروز جوانان ما یه انحصارو میشکنن درسته استعداد ایرانی ها از معدل جهانی بالاتره(گفته رهبر معظم انقلاب)اما چرا زمان قاجار یا کوروش شکفته نشد؟
کدام راه تحقیق بروی شما بستس بفرمایید من بازش کنم!
فیلم ابن سینارو ساختن چون شایسته این بوده تازه در شان ایشون هم نبود اما کو مفاخر برتر قبل از اسلام که فیلمشونو بسازیم؟ضمنا منکه فیثاغورس و بطلمیوس رو از رو فیلمشون نمیشناسم مثل خوارزمی از ر نظریاتشون میشناسم
من نگفتم جنگ بده!!میگم حرفایی به کوروش نسبت میدن که حلافه عقل مثل جنگ بی هدف!!
ضمنا خیلی حرف تو حرف اوردین(ازادی تو مملکت که خیلی زیاده نظرم نمونش روزنامه شرق و اینکه جنگهای صدر اسلام بیشتر تحمیلی بود و اینکه در همشون باهم 1000 نفر از دو طرف کشته نشد-مایلم بحث اصلی رو ادامه بدم)
ه

اقا جدا شما به این مطالب اعتقاد دارین؟؟؟؟؟/
اقا این مطلب قرمز شده رو مدرکی سایتی کتابی چیزی دارین

جوانان غیور وطن هرروز انحصاری چیزی را نمی شکنن صدا وسیما وتبلیغاته که هرروز انی کار رو می کنه

سپه
2011/11/01, 21:15
ج
یه نکته رو هم باید در نظر داشته باشی که اون زمان خلیفه غاصب بوده و ظالم...................درواقع اسلام حقه نه اعراب

در این که حکومت بعد از محمد(ص) به صاحب برحقش ( ابرمرد تمام دوران ) نرسید من شکی ندارم
اما ظلم خلفای راشد برمردم؟؟

بعد از فتح دمشق به وسیله معاویه ابن ابوسفیان نامه ای به عمر نوشت که ای امیر المومنین لطف نموده وبه شامات تشریف فرما شوید

( شامیان اکثرا نصرانی بود ه اند)
روزی که قرار بود که خلیفه وارد شهر شود معاویه وبزرگان شهر همگی به استقبال خلیفه به در دروازه شهر رفتند

از دور مردی سیاه رو را سوار برشتری دیدند که افسار شتر بردوش مردی سفید روی وبلند قد به طرف شهر می اید
بزرگان شهر به معاویه گفتند خلیفه مسلمین با شتری و یه نفر غلام سفید رودر سرزمین های اسلام به امد وشد می پردازد

معاویه خند ه ای کرد وگفت خلیفه مسلمین ان فرد بلند قد وسفید روست
خلیفه عادت دارد در موقع مسافرت ساعتی خود برشتر سوا شود وافسار را غلامش گیرد وساعتی هم غلام برشتر وخلیفه مسلمین افسار دردست

رامین
2011/11/02, 17:17
هر چند سئوال خطاب به شخص دیگری بود اما نظر من
تاریخ را فاتحان نوشته اند ومی نویسند
این که از لحاظ سیاسی ونظامی ابرقدرت دوران بودیم( حداقل در ان زمان ایرانی ارزوش نبود که به کشور ابرقدرت زمانه مهاجرت کنه

به خاطر مبهم بودن ترش و کمتر بودن اطلاعات در ان دوره
بنده معتقدم کلا از لحاظ علمی جماعت مملکت گل وبلبل حرفی برای گفتن نداره ( هر چند که بالاخره دانشمندانی بوده اند)
عراقی ارزوش این بوده که مثل ایرانیها زندگی کنه ( همون جور که الان ایرانیا ارزو دارن مثل ممال مترق زندگی کنن)

سئوال کلا به نظر من غلطه
این دانشمندان اکثرا وزیرو ویل شاهان زمان خود بوده اند ( شاهان علم دوست اثرات بسیار گرانبهایی دارند)

هدف از حمله ککردن به یه کشور چیه ؟ کشتن انسانهای اون کشور؟ یا خراجگزار کردن اون کشور
تو اون زمانه ای که تمام شاهان بعد از فتح کشوری از کشته پشته می ساختند ایا جای تعجب نیست که کوروش با شکست خوردگان جنگ این کار را انجام نمی داد
تاریخ را فاتحان نوشتند دلیل بر تحریفه؟تازه این جمله همه جا صادق نیست مثلا الان مردم عراق تاریخ نمینویسند که با انان چه شد؟
پس به نظر شما امریکاییها الان باید به خودشون افتخار کنند که ابر قدرت هستند؟خیر قربان این طرز فکر در قاموس ما نیست
عراق هم جز قلمرو هخامنش بوده برا همین من اینو پرسیدم
ضمنا عجیبه که شما به علم ایرانیان اعتقادی نداری بخصوص باا توجه به گذشته بسیار درخشان
خیر جناب سقراط وزیر که نبود هیچ اخرش کشتنش!

رامین
2011/11/02, 17:22
اقا جدا شما به این مطالب اعتقاد دارین؟؟؟؟؟/
اقا این مطلب قرمز شده رو مدرکی سایتی کتابی چیزی دارین

جوانان غیور وطن هرروز انحصاری چیزی را نمی شکنن صدا وسیما وتبلیغاته که هرروز انی کار رو می کنه

بله جناب چرا باید بیام اینجا دروغ بگم؟!!
فک کنم ناسا رو شما قبول دارید!!ناسا قرار گرفتن ماهواره امید رو در مدار تایید کرد پس حتما بوده دیگه:d

رامین
2011/11/02, 17:25
در این که حکومت بعد از محمد(ص) به صاحب برحقش ( ابرمرد تمام دوران ) نرسید من شکی ندارم
اما ظلم خلفای راشد برمردم؟؟

بعد از فتح دمشق به وسیله معاویه ابن ابوسفیان نامه ای به عمر نوشت که ای امیر المومنین لطف نموده وبه شامات ت فرما شوید

( شامیان اکثرا نصرانی بود ه اند)
روزی که قرار بود که خلیفه وارد شهر شود معاویه وبزرگان شهر همگی به استقبال خلیفه به در دروازه شهر رفتند

از دور مردی سیاه رو را سوار برشتری دیدند که افسار شتر بردوش مردی سفید روی وبلند قد به طرف شهر می اید
بزرگان شهر به معاویه گفتند خلیفه مسلمین با شتری و یه نفر غلام سفید رودر سرزمین های اسلام به امد وشد می پردازد

معاویه خند ه ای کرد وگفت خلیفه مسلمین ان فرد بلند قد وسفید روست
خلیفه عادت دارد در موقع مسافرت ساعتی خود برشتر سوا شود وافسار را غلامش گیرد وساعتی هم غلام برشتر وخلیفه مسلمین افسار دردست

عزیز این بحث دیگه فک کنم خلاف قوانین سایت باشه!
ولی مگه حق خوری ظلم نیست؟خب حکومتو از صاحبش گرفتن یعنی چی دیگه؟!

سپه
2011/11/02, 18:49
تاریخ را فاتحان نوشتند دلیل بر تحریفه؟تازه این جمله همه جا صادق نیست مثلا الان مردم عراق تاریخ نمینویسند که با انان چه شد؟
پس به نظر شما امریکاییها الان باید به خودشون افتخار کنند که ابر قدرت هستند؟خیر قربان این طرز فکر در قاموس ما نیست
عراق هم جز قلمرو هخامنش بوده برا همین من اینو پرسیدم
ضمنا عجیبه که شما به علم ایرانیان اعتقادی نداری بخصوص باا توجه به گذشته بسیار درخشان
خیر جناب سقراط وزیر که نبود هیچ اخرش کشتنش!

در این دوره وزمانه کمتر تاریخ را فاتحان می نویسند اما باز هم می نویسند
ایا شما ندیدید افغانها به خاطر اشغال کشورشان چه جشنی راه انداخته بودند

الان مثلا شما پیش خود فکر کنید یک جوان امریکایی دوست داه مثلا به کدام کشور مهاجرت کنه؟ بنا به رشته تحصیلیم به دانشگاه شریف وامیرکبیر زیاد رفت وامد داشته ام اون بحثی که تو بوفه وسلف همش بینشون رد وبدل می شد این بود که کدوم کشور مهاجرت کنن و لعنت به شانسشان که شیطان بزرگ هم که مهاجر سخت می پذیره
احتمالن زاد شنیده اید که مغزهای زیادی از کشو فرار می کنند( اینو که بنگاه خبر پراکنی( تلویزیون) زیاد تو بوق وکرنا می کنه

عجیب نیست اعتقاد من اینه که ایرانی جماعت زیاد تو علم تاثیر گذار نبوده ( ولی با توجه به قدرت نظامی وسیاسی صنعتگران وعالمان را به کشور خود چه با زور چه بازر وارد می نمودند) چه بعد از حمله مغول به ایران اکثر صنعت گران وزنان و... راهی صحرای مغولستان شدند

سقراط که ایرانی نبود اون ایرانیان دانشمند ی که شما نوشتین همه در سایه سلطانی بوده اند . نبوده اند؟

سپه
2011/11/02, 18:51
بله جناب چرا باید بیام اینجا دروغ بگم؟!!
فک کنم ناسا رو شما قبول دارید!!ناسا قرار گرفتن ماهواره امید رو در مدار تایید کرد پس حتما بوده دیگه:d

نه من اعتقاد دارم شما راستگویید ولی اطلاعاتی که به من وشما می دن دروغه

ناسا وکلا امریکا اطلاعات زادی راجع به ایران می دهند هر جا که به نفع ما باشد به گفته انها استناد می کنیم هر جا به ضرر شیطان بزرگ هیچ غلطی نمی تواند بکند

سپه
2011/11/02, 18:55
عزیز این بحث دیگه فک کنم خلاف قوانین سایت باشه!
ولی مگه حق خوری ظلم نیست؟خب حکومتو از صاحبش گرفتن یعنی چی دیگه؟!

درست می گین چون خلاف قوانین سایت بود سعی کردم جوری بنویسم که زیاد مشکل دار نباشه

وگرنه ....

هرچی باشه الان قریب به 90-95 درصد مسلمانان جهان بعد از ذکر اسامی ان غاصب ها می گن خداوند از او راضی باشد

سپه
2011/11/03, 12:54
ا
اقا این مطلب قرمز شده رو مدرکی سایتی کتابی چیزی دارین

این تاپیک پاشا جون چی بود ما دایم توش چی ها می نویسیم.
شرمنده پاشاجان من کلا به این نکته که میگن ایرانی ها فلانن و... الرژی دام
اقا مدرکی چیزی سایتی برای این که استعداد ایرانی از متوسط جهانی بالاتره پیدا نشد؟:-w :-w

رامین
2011/11/05, 13:06
این تاپیک پاشا جون چی بود ما دایم توش چی ها می نویسیم.
شرمنده پاشاجان من کلا به این نکته که میگن ایرانی ها فلانن و... الرژی دام
اقا مدرکی چیزی سایتی برای این که استعداد ایرانی از متوسط جهانی بالاتره پیدا نشد؟:-w :-w
مدرک ماهواره امید دیگه!!
یعنی میخوای بگی دورغ بوده؟!!!!
اایرانی تو علم نقشی نداشته؟!!! واقعا این خیلی عجیبه برام:o

Jamshidyar
2011/11/05, 13:09
چو ایران نباشد تن من مباد
بدین بوم و بر زنده یک تن مباد

سپه
2011/11/05, 15:39
مدرک ماهواره امید دیگه!!
یعنی میخوای بگی دورغ بوده؟!!!!
اایرانی تو علم نقشی نداشته؟!!! واقعا این خیلی عجیبه برام:o


اقا عجب مدرکی رو کردی;) ( شیطان بزرگ اکپلوور1 رو تو سال 1957 فرستاد بالا )
شهاب 3 و حق مسلم ماست و شبیه سازی و اینا را یادتون رفت <:-p :D :)) =))


اینم از این

نیویرک تایمز اظهار داشت «پرتاب ماهواره امید فقط یک پیشرفت نمادین بودهاست چرا که ماهواره بسیار کوچک بودهاست ولی این عمل اشارات نظامی بالقوهای در پی داشتهاست»
همچنین به نوشته هفته نامه نیوزویک این یک آزمایش شکست خورده دیگر برای پرتاب این موشک داشتهاست و :«طبق تحقیقات، تکنولوژی این ماهواره به ۵۰ سال قبل بازمیگردد و این مشابه راکتی است که ماهواره اسپوتنیک-۱ روسی را در سال ۱۹۵۷ در فضا قرار داد.» پرتاب این ماهواره که به معنی افزایش برد موشکهای ایران به ۲۵۰۰ کیلومتر است

دولتهای غربی اعلام داشتند: ایران گام هراس انگیزی برداشتهاست تا موشکهای دور بردی پرتاب کند که چه بسا قادر به حمل کلاهکهای هستهای است همچنین یکی از مسئولین عالی رتبه پنتاگون در گزارشی به شبکه سی ان ان گفت ایرانیان در پرتاب موشک موفق نشدند. وی افزود وزارت دفاع اطلاعاتی در دست دارد که نشان میدهد موشکی که ایران از پرتاب آن خبر داد «به هدفی که برای آن طراحی شده بود نرسید

وهمین طور اینا


.اولین مردمان جهان که نخ
به سکه میبستند و در داخل
تلفنهای عمومی میانداختند،
ایرانیان بودند !
2.
اولین مردمانی که
توانستند از کارتهای اعتباری
تلفنهای عمومی استفاده کنند،
بدون آنکه اعتبار آن کم شود،
ایرانیان بودند !
3.
اولین مردمانی که
نوشابههای تقلبی ساختند،
ایرانیان بودند !
4.
اولین مردمانی که در
اولین صادرات به کشورهای شمالی
ایران به جای حنا، خاک رنگی
فروختند، ایرانیان بودند !
5.
اولین مردمانی که کشف
کردند دروغگویی و ریا و کلکبازی
برای موفقیت ضروری است، ایرانیان
بودند !
6.
اولین مردمان دنیا که
همزمان هم مایل هستند گرمشان شود و
هم سردشان ایرانیان بودند، چون
همزمان با روشن کردن بخاری،
پنجرهها را هم باز
میکنند !
7.
اولین مردمانی که در گروه
کمتوسعهترین کشورهای دنیا
قرار دارند ولی ادعا و توقع برترین
مردمان دنیا را دارند ، ایرانیان
بودند !

8..
اولین مردمان دنیا که کمتر از همه کار کردند اما بیشتر از همه عجله
داشتند و تندتر از همه رانندگی می کردند، ایرانیان بودند !

9.
اولین مردمان دنیا که کمتر از همه کتاب می خواندند و بیشتر از همه
اظهار فضل،ایرانیان بودند !

10.
اولین مردمان دنیا که در خانواده های دیکتاتور زندگی می کردند و انتظار
حکومت دموکرات داشتند !ایرانیان بودند

11.
اولین مردمانی که فقط به
گذشته بسیار بسیار دور خود افتخار
میکنند ولی چیزی در ۵۰۰ سال اخیر
برای دنیا نداشتهاند ، ایرانیان
بودند !

رامین
2011/11/06, 17:24
والا جناب سپه من میخواستم از باستان گرایی افراطی انتقاد کنم اما شما کاری میکنی بیام از هویتمون یکم دفاع کنم!
ماهواره ما درسته کوچیک بود اما چند کیلو از اولین ماهواره ای که هند فرستاد سنگینتر بود........این اولیش بود دومی و سومی هم رفتند و بزودی انسان هم میفرستیم
من نمیگم که الان از لحاظ تکنولوژی ما و امریکا در یک سطحیم اما باید به عقب ماندگی حدود 200 ساله علمی ما در زمان قاجار و پهلوی توجه داشته باشید
بعد از انقلاب 10 سال که وضعیت کشور خوب نبوده توی این 20 سال ما این پیشرفتارو کردیم که شما مسخرشون میکنی اما.....اما اصلا کم نیستند چرا که بجز امریکا و شوروی ایران سومین کشوریه که خودش بدون کمک کسی به فن اوری تولید سوخت هسته ای دست پیدا کرده اونم با وجود این همه عداوت و تحریم
در گذشته هم ایرانیان مسلمان کمک زیادی به پیشرفت علم کردند که فک نمیکنم لازم به تکرارش باشه!!!!!!!!!!!

آمن خادمی
2011/11/06, 17:47
من به دوستان پیشنهاد می کنم برای شناخت دقیق تر درباره سلسله هخامنشیان کتاب ها و مقاله های زنده یاد"پروفسور شاپور شهبازی" را مطالعه کنند.«پی یر بریان» هخامنشی شناس شهیر فرانسوی و «ریچارد فرای» باستان شنان انگلیسی کتاب های ایشون را ترجمه کرده اند.

طی مصاحبه تلفنی با ایشون در سال 83(زمانی که به سرطان معده دچار بود و در آمریکا زندگی می کرد) شهبازی درباره موقعیت ایران در این دوره ها ی طولانی یعنی ماقبل از ماد تا پایان ساسانیان گفت:

"تا قبل از هخامنشیان حکومت یک مسئله تجریدی بود .به این معنا که مردم فکر نمی کردند که حکومت چیست؟می گفتند این پادشاه است ،این پیامبر است،این موبد است ،این جادوگر است و شما باید اطاعت کنید.در نتیجه مردم به صورت خیلی منظم در امور فرهنگی ،اقتصادی و در امور سیاسی پیش می رفتند.این پیش رفتن مانند پیش رفتن یک رودخانه آرام است.به گونه ای نیست که طوفان و موج ایجاد کند و یک چیز تازه ای به دست بیاید."

پروفسور شهبازی زمانی که از مقایسه نمادها و نشانه های ایران باستان با آثار موجود در موزه نیویورک یا موزه لندن صحبت می کند، یادرآوری می کند:همانطور که نمی توان یک دیس پیتزا را با یک بشقاب برنج زرشک دارو زعفران مقایسه کرد؛همانطور هم نمی شود 2500 کلاخود دوره "وایکینگ ها" را که در سرتاسر موزه های اروپا پراکنده است با لوح کوچکی از دوره هخامنشی مقایسه کرد که روی آن مثلا نوشته شده،ریئس خزانه دولت! این بدان معناست که داریوش و خاندان در فلان نقطه شهر تخت جمشید صبحانه و نهار خورده اند و پول این صبحانه از خزانه دولت نه،که از پول داریوش قابل پرداخت است.این لوح کوچک در نظر یک محقق تاریخ فرهنگی نمودار این حرف است که پادشاهی رفته به مهمانخانه غذایی با خانواده اش خورده و پولش را باید از جیب خودش نه از خزانه دولتی !بله یک لوح یا سکه با مهر کوچک شاید بهتر بتواند نمودار یک فرهنگ باشد تا یک جسم کوه پیکر.

آمن خادمی
2011/11/06, 23:26
پادشاه در زمان هخامنشیان فاعل مایشا نیست

پروفسور علیرضا شاپور شهبازی:

پادشاه در زمان هخامنشیان فاعل مایشا نیست ،بلکه حاکم است؛منتها حکم وی باید بر مبنای قانون باشد.مجری قانون نه قانون گذار.قانون را هم وزاری ممالک برای خودشان وضع می کنند. وی در مقدمه "شرح مصور تخت جمشید" نوشته است:مشخصه اصلي اين دولت، احترام به آزادي فردي و قومي، بزرگداشت نظم و قانون، تشويق هنرها و فرهنگ ولايتي و ترويج بازرگاني و هنر بود. گفته "ر.گيرشمن" درباره ايجاد شاهنشاهي هخامنشي آن چنان دقيق و كلي است كه جاي دارد به نقل آن بپردازيم: تاريخ شاهنشاهي كه هخامنشي بر اثر دلاوري خود ايجاد كردند، طي ثلث دوم هزاره اول پ.م است.

ملل و تمدنهاي ديگر حيات خود ادامه ميدادند، اما در مجموعه جهان مسكون صف اول را شاهنشاهي مذكور اشغال كرده بود و مورخ هم موظف است كه تقريبا هميشه حوادث را در جريان تاريخ مذكور مورد مطالعه قرار دهد. تصور اينكه يك دولت در ايران مديون هخامنشيان است و آنان اين تصور را به حقيقت مقرون ساختند. دوام و استقلال اين دولت، ميراثي بود كه ايشان براي اخلاف به جا گذاشتند. روش اداري هخامنشيان در داخله به هيچ وجه شباهتي با روش روميان ندارد، چه در امپراتوري اينان، ملل مغلوب مجبور بودند خود را به پايه فرهنگ عمومي برسانند و در اقتصاد مشترك سهيم باشند. اين امر غالبا مستلزم آن بود كه مردمي كه اصل و منشا آنان مانند سنن و استعدادهاي ايشان مختلف بود، خود را به درجات عاليتر برسانند.

آمن خادمی
2011/11/06, 23:29
بخش دیگری از صحبت های پروفسور شهبازی

شهبازی به تمدن و فرهنگ ایرانی اشاره می کند و زمانی که به وی می گوییم اگر ما این فرهنگ و تمدن را نداشتیم و به دوران اسلامی پا می گذاشتیم ،شبیه کدام یک از کشورهای اسلامی الان بودیم ،می گوید:اگر ما این تمدن را نداشتیم ممکن بود این فکر برای ما پیش بیاید که ما هم عرب هستیم و هم مسلمان و ایرانی بودن و مسلمان بودن ما فراموش می شد.آن وقت دیگر نه کلینی و نه شیخ مفید را داشتیم و نه شیعه مذهب ما بود و نه چیزهایی که ما را به کلی از دیگر عرب ها و ترکان و مصریان مسلمان جدا می کرد.
ما یک گذرنامه ایرانی داریم که این هویت پایه اش تخت جمشید است،پایه اش ابن سینا و کلینی و صفویان و افشاریان و قاجاریان و امروزیان است.

Captain Nemo
2011/11/06, 23:56
نمیخوام دوباره بحث را شروع کنم
موافق و مخالف همیشه هست و نظراتشون قابل احترام هست
ولی اگر کوروش بزرگ نبود مطمئنا تا امروز اسمی ازش باقی نمیماند که
به نیکی ازش یاد بشه ..... مثل خیلی از پادشاهان دیگر در طول تاریخ محو
میشد ....
اون چیزی که کوروش را بزرگ کرد قدرت و تاج و تختش نبود بلکه
رسم و آیین و دین و ... بود که باعث شد هخامنشی و کوروش امروز
افتخار پارسیان باشد .

PASHA
2012/01/14, 20:25
متن ترجمه شده نامه عمربه یزدگردسوم و پادشاه ساسانی.(حتما بخونششش)

متن ترجمه شده نامه عمربه یزدگردسوم و پادشاه ساسانی

آنچه برای آگاهی هم وطنان ارجمند ایرانی در ذیل می آید متن ترجمه نامه عمر خلیفه دوم به یزدگرد سوم ساسانی و پاسخ یزدگرد به عمر می باشد. نسخه اصلی این نامه ها در موزه لندن نگهداری می شود. زمان نگاشته شدن این نامه ها مربوط می شود به پس از جنگ قادسیه و پیش از جنگ نهاوند که حدوداً چهار ماه به طول انجامید....
: نامه عمر به یزگرد

از عمر بن الخطاب خلیفه مسلمین به یزدگرد سوم شاهنشاه پارس

یزدگرد، من آینده روشنی برای تو و ملت تو نمی بینم مگر اینکه پیشنهاد مرا بپذیری و با من بیعت کنی. تو سابقا بر نصف جهان حکم می راندی ولی اکنون که سپاهیان تو در خطوط مقدم شکست خورده اند و ملت تو در حال فروپاشی است. من به تو راهی را پیشنهاد می کنم تا جانت را نجات دهی.

شروع کن به پرستش خدای واحد، به یکتا پرستی، به عبادت خدای یکتا که همه چیزرا او آفریده. ما برای تو و برای تمام جهان پیام او را آورده ایم، او که خدای راستین است.

از پرستش آتش دست بردار و به ملت خود فرمان بده که آنها نیز از پرستش آتش که خطاست دست بکشند، بما بپیوند الله اکبر را پرستش کن که خدای راستین است و خالق جهان.

الله را عبادت کن و اسلام را بعنوان راه رستگاری بپذیر. به راه کفر آمیز خود پایان بده و اسلام بیاور و الله اکبر را منجی خود بدان.

با این کار زندگی خودت را نجات بده و صلح را برای پارسیان بدست آر. اگر بهترین انتخاب را می خواهی برای عجم ها ( لقبی که عربها به پارسیان می دادند بعمنی کودن و لال) انجام دهی با من بیعت کن.

الله اکبر
خلیفه مسلمین



نامه یزگرد به عمر:

از شاه شاهان، شاه پارس، شاه سرزمینهای پرشمار، شاه آریایی ها و غیر آریایی ها، شاه پارسیان و نژادهای دیگر از جمله عربها، شاه فرمانروایی پارس، یزدگرد سوم ساسانی به عمربن الخطاب خلیفه تازیان ( لقبی که پارسیان به عربها می دهند به معنی سگ شکاری )

به نام اهورا مزدا آفریننده زندگی و خرد

تو در نامه ات نوشته ای می خواهی ما را به راه راست هدایت کنی، به راه خدای راستینت، الله اکبر، بدون اینکه هیچگونه آگاهی داشته باشی که ما که هستیم و چه را می پرستیم.

این بسیار شگفت انگیز است که تو لقب فرمانروای عربها را برای خودت غصب کرده ای آگاهی و دانش تو نسبت به امور دنیا به همان اندازه عربهای پست و مزخرف گو و سرگردان در بیابانهای عربستان و انسانهای عقب مانده بیابان گرد است.

مردک، تو به من پیشنهاد می کنی که خداوند یکتا را بپرستم در حالیکه نمی دانی هزاران سال است که ایرانیان خداوند یکتا را می پرستند و روزی پنج بار به درگاه او نماز می خوانند. هزاران سال است که در ایران، سرزمین فرهنگ و هنر این رویه زندگی روزمره ماست.

زمانیکه ما داشتیم مهربانی و کردار نیک را در جهان می پروراندیم و پرچم پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک را در دستهایمان به اهتزاز درمی آوردیم تو و پدران تو داشتند سوسمار میخوردند و دخترانتان را زنده بگور می کردید.

شما تازیان که دم از الله می زنید برای آفریده های خدا هیچ ارزشی قائل نیستید ، شما فرزندان خدا را گردن می زنید، اسرای جنگی را می کشید، به زنها تجاوز می کنید، دختران خود را زنده به گور می کنید، به کاروانها شبیخون می زنید، دسته دسته مردم را می کشید، زنان مردم را میدزدید و اموال آنها را سرقت می کنید. قلب شما از سنگ ساخته شده است. ما تمام این اعمال شیطانی را که شما انجام می دهید محکوم می کنیم. حال با اینهمه اعمال قبیح که انجام می دهید چگونه می خواهید به ما درس خداشناسی بدهید؟

تو بمن می گویی از پرستش آتش دست بردارم، ما ایرانیان عشق به خالق و قدرت خلقت او را در نور خورشید و گرمی آتش می بینیم. نور و گرمای خورشید و آتش ما را قادر می سازد که نور حقیقت را ببینیم و قلبهایمان برای نزدیکی به خالق و به همنوع گرم شود. این بما کمک می کند تا با همدیگر مهربانتر باشیم و این نور اهورایی را در اعماق قلبمان روشن می سازد.

خدای ما اهورا مزداست و این بسیار شگفت انگیز است که شما تازه او را کشف کرده اید و نام الله را بر روی آن گذارده اید. اما ما و شما در یک سطح و مرتبه نیستیم، ما به همنوع کمک می کنیم ، ما عشق را در میان آدمیان قسمت می کنیم، ما پندار نیک را در بین انسانها ترویج می کنیم، ما هزاران سال است که فرهنگ پیش رفته خود را با احترام به فرهنگ های دیگر بر روی زمین می گسترانیم ، در حالیکه شما به نام الله به سرزمینهای دیگر حمله می کنید، مردم را دسته دسته قتل عام می کنید، قحطی به ارمغان می آورید و ترس و تهی دستی به راه می اندازید، شما اعمال شیطانی را به نام الله انجام می دهید. چه کسی مسئول اینهمه فاجعه است؟

آیا الله به شما دستور داده قتل کنید، غارت کنید و ویران کنید؟

یا اینکه پیروان الله به نام او این کارها را انجام می دهند؟ و یا هردو؟

شما می خواهید عشق به خدا را با نظامی گری و قدرت شمشیر هایتان به مردم یاد بدهید. شما بیابان گردهای وحشی می خواهید به ملت متمدنی مثل ما درس خداشناسی بدهید. ما هزاران سال فرهنگ و تمدن در پشت سر خود داریم، تو بجز نظامی گری، وحشی گری، قتل و جنایت چه چیزی را به ارتش عربها یاد داده ای؟ چه دانش و علمی را به مسلمانان یاد داده ای که حالا اصرار داری به غیر مسلمانان نیز یاد بدهی؟ چه دانش و فرهنگی را از الله ات آموخته ای که اکنون می خواهی به زور به دیگران هم بیاموزی؟

افسوس و ای افسوس ... که ارتش پارسیان ما از ارتش شما شکست خورد و حالا مردم ما مجبورند همان خدای خودشان را این بار با نام الله پرستش کنند و همان پنج بار نماز را بخوانند ولی اینکار با زور شمشیر باید عربی نماز بخوانند چون گویا الله شما فقط عربی می فهمد.

من پیشنهاد می کنم که تو و همدستانت به همان بیابانهایی که سابقا عادت داشتید در آن زندگی کنید برگردید. آنها را برگردان به همان جایی که عادت داشتید جلوی آفتاب از گرما بسوزند، به همان زندگی قبیله ای ، به همان سوسمار خوردن ها و شیر شتر نوشیدنها.

من تو را نهی نمی کنم از اینکه این دسته های دزد را ( ارتش تازیان) در سرزمین آباد ما رها کنی ، در شهر های متمدن ما و در میان ملت پاکیزه ما.

این چهار پایان سنگدل را آزاد مگذار تا مردم ما را قتل عام کنند، زنان و فرزندان ما را بربایند، به زنهای ما تجاوز کنند و دخترانمان را به کنیزی به مکه بفرستند. نگذار این جنایات را به نام الله انجام دهند، به این کارهای جنایتکارانه پایان بده.

آریایها بخشنده، خونگرم و مهمان نوازند، انسانهای پاک به هر کجا که بروند تخم دوستی، عشق ، آگاهی و حقیقت را خواهند کاشت بنابراین آنها تو و مردم تو را بخاطر این کارهای جنایتکارانه مجازات نخواهند کرد.

من از تو می خواهم که با الله اکبرت در همان بیابانهای عربستان بمانی و به شهرهای آباد و متمدن ما نزدیک نشوی ، بخاطر عقاید ترسناکت و بخاطر خوی وحشی گریت.

برگرفته از كتاب كارنامه دكتر كوروش آریامنش.





- منبع نامه ها: سایت ایرانیان (البته تو ایران باز نمیشه و باید با فیلتر شکن بازش کرد!)

- توی یوتیوب هم فیلمی در این باره هست: خودتون ببینید

- متن این نامه به انگلیسی هم در اینجا

- مثل اینکه این دونامه توی کتاب "کارنامه کورش آریامنش" تالیف دکتر آله دالفک، منتشر شده که شامل مقالات و نوشته های دکتر آریامنش هست. ایشون پس از انقلاب پناهنده سیاسی در فرانسه بوده! (نام اصلی: دکتر رضا مظلومان).