PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : *آشنایی با تاریخ وفرهنگ اقوام*



PASHA
2011/11/03, 18:51
تاریخ ترکان ایران

تاریخ حضور ترکان در ایران،تاکنون بحثھای داغی را برانگیخته است. برخی، تاریخ ترکان
ایران را از دوران باستان و زمان سومریان که قرائنی بر ترک بودن آنان اقامه شده است، شروع
میکنند و برخی نیز با نادیده انگاشتن قرائن تاریخی، حضور ترکان را تا زمان سلاجقه و حتی
بعد از آن نفی میکنند.
نگارنده در این مقاله به اختصار حضور ترکان قبل از زمان سلجوقیان و بعد از آن را بخصوص
در مناطق شرقی آذربایجان و عراق عجم (شیراز و اصفھان و ساوه و تھران (ری) و قزوین و
قم) یعنی مناطقی که تاریخ نگاران دیگر در مورد آنھا تمرکز نکردهاند خواھد پرداخت. شایان
ذکر است که منابع من در این پژوھش، کتب مورخین اسلامی در سدهھای میانه است. چرا
که تاریخ ترکان این مناطق از این زاویه کمتر بررسی شده است. اصرار نگارنده برای استفاده
از این منابع دلیل دیگری نیز دارد. معمول کسانی که حضور ترکان را در ایران انکار کردهاند در
واقع با حذف و جرح مطالب این منابع به این کار دست زدهاند که برای پاسخ به آنان لاجرم باید
به این منابع استناد کرد و دیگر اینکه مطالب موجود در این منابع، سخنان ھمدیگر را تکمیل و
تایید میکنند و یک نوع تواتر تاریخی بر حضور پررنگ ترکان در ایران، در این تواریخ دیده می
شود.
یکی از این کتابھا تاریخ قم است. این کتاب در سال ٣٧٨ ھ/ ٩٨٨ م حدود نیم قرن قبل از
حضور سلجوقیان در ایران توسط حسن بن محمد بن حسن قمی به زبان عربی نگاشته شده
است. اصل عربی این کتاب به دست ما نرسیده است اما ترجمهای از این کتاب در سالھای
٨٠۶ ھجری قمری به دست حسن بن علی بن حسن عبدالملک قمی انجام گرفته -٨٠۵
است که باز تنھا یک جلد (جلد اول) آن به دست ما رسیده است.
مولف این کتاب در ص ٣٧ به روستایی به نام ترک آباد اشاره میکند که نام روستا خود
دلیل حضور ترکان در آن است. در جای دیگر از ساخته شدن رستاق انار توسط ترکان سخن
میگوید. به نوشته این مورخ انار نام یکی از نوادگان افراسیاب ترک است که این رستاق را
رستاق انار، آن را نام نھاندهاند به ”انار بن سیاران بن سھره بن » : نیز به وی نسبت دادهاند
( تاریخ قم ص ۶٩ ) « افراسیاب ترکی
.( در قم نام میبرد (تاریخ قم ص ١٣۵ ،١١۴ ،۵۵ « شادقولی » ھمچنین او از منطقه
شادقولی یک کلمه ترکی به معنای غلام شاه یا پیشکار شاه است که ھم به معنای اسم
شخص و ھم به معنای اسم منطقه در تواریخ متعدد مربوط به قم، به کار رفته است.
شادقولی اکنون به دو منطقه در استان قم اطلاق میشود که یکی شھرکی در جنوب غربی
٢
استان قم است که ساکنان بومی آن را ترکان خلج تشکیل میدھند. این شھرک قبلا روستا
بوده و بعد به شھر چسبیده است و دیگری نام تپهایست که اکنون حفاریھای باستانی بر
روی آن انجام میشود. در واقع وجود تپه باستانی شادقولی در قم و ھمچنین ذکر نام
شادقولی در ھزار سال قبل از این در تاریخ قم خود دلیل بسیار روشنی برای حضور دیرین
ترکان در این منطقه است.
یکی دیگر از مولفانی که به حضور ترکان در این مناطق اشاره کرده است علامه محمود
کاشغری (قرن پنجم ھجری) است. وی در کتاب معروف خود دیوان لغات الترک بعد از اشاره
بسیاری از ترکان، قزوین را مرز سرزمین » : به بنای قزوین توسط دختر افراسیاب مینویسد
نیز در این مرز قرار دارد. چرا که لفظ قُم، در ترکی به (Qum ترکان میدانند. شھر قم (=قوم
دیوان لغات الترک، ترجمه ) « معنای ماسه است و دختر افراسیاب در آنجا به شکار میرفت
( فارسی، ص ۵٠٢
البته حضور ترکان در این مناطق به معنای انکار اقوام و ملتھای دیگر نیست. بلکه اقوی این
است که ترکان در کنار سایر اقوام در این مناطق زندگی کردهاند.
قرائن دیگری نیز بر حضور ترکان در این منطقه وجود دارد. از جمله نخستین دولت ترک در
ایران پس از اسلام در قرن سوم ھجری و قبل از سلجوقیان و غزنویان در این منطقه تشکیل
شده است. مورخان معاصر ایرانی معمولا به جھت اغراض خاص خود از این دولت ترک نام
و پایتخت آن شھر شیراز بوده است که (Sübkəri) نمی برند. نام این دولت، دولت سُبکری
بر مناطقی چون کرمان,اصفھان و دیگر بخشھای عراق عجم تسلط داشته است. این دولت
اگر چه دولتی مستعجل و کم عمر بوده است اما با توجه به اینکه منشور امارت از خلیفه
بغداد گرفته است و ھمچنین نقش مھمی در زوال صفاریان داشته است و نیز نخستین دولت
ترکان در دوران بعد از اسلام در ایران است بسیار شایان توجه است. ملک الشعرای بھار به
و این سُبكری شبیه » : نقش دولت ترک سبکری در زوال صفاریان توجه داشته و مینویسد
طغرل كافر نعمت، غلام آل سبكتکین است كه خاندان خداوندان خویش را به خیر خیر
(٣٢٩- ٢۵٣ و ابنخلدون: ج ۴، ص ٢٣٠ – تاریخ سیستان: ص ٢٨۵ ) « برداشتند
بسیاری از نامھای مناطق موجود در عراق عجم و آذربایجان نامھایی ھستند که در زبان
ترکی دارای معنا ھستند و یا نام شخصیتھا و قھرمانان ترک را تداعی میکنند. برای مثال
نام ساوه نامی است که در فارسی معنای مشخصی ندارد. اما واژه ساوه در تاریخ ترکان
دارای یک ھویت ویژه است برای مثال آن گونه که از متون تاریخی پیداست نام پادشاه گؤک
تورکھا ساوه بوده است .در مقدمه شاھنامه بایسنقری (ابومنصوری) میخوانیم:
و در ھنگام که ساوه شاه ترک بر در ھری آمد پیش او شد بجنگ و ساوه شاه را با نیزه … »
( سبک شناسی بھار، ج ٢، ص ٧ ) « بیفکند
در شاھنامه فردوسی نیز جنگ ساوه شاه با بھرام چوبین به تفصیل آمده است و تصریح
(۴۶۴- شده است که ساوه شاه، شاه ترکان بوده است. (شاھنامه: ص ۴۶٠
به ھر حال بحث حضور ترکان در ایران، از زمانھای باستان تاکنون یک نظریه جدید نیست.
ابن خلدون که در جھان به پدر جامعه شناسی مشھور است و یکی از چھرهھای ارجمند
جھان اسلام به شمار میرود، در تاریخ معروف خود می نویسد:
و فی الکتب ان ارض ایران ھی ارضالترک …فاما علماء الفرس و نسابتھم فیابون »
من ھذا کله: در کتابھا ھست که ایران سرزمین ترکان است اما دانشمندان و نسب شناسان
تاریخ ابن خلدون ج ٢ص ١۵۴ چاپ موسسه ) «. فارس به کلی این مسئله را انکار میکنند
الاعلمی و ص ١٨١ انتشارات دارالفکر)
٣
فردوسی نیز به حضور ترکان در مرکز و شمال ایران اشاره کرده است. شھرری یعنی
بخش جنوبی تھران و آمل، دو شھری ھستند که شاھنامه آنھا را شھرھای تورانی یعنی
شھرھای ترکان قلمداد کرده است. وی می نویسد:
کز ایران اگر زال زر با دو مرد، »
بیایند و جویند با او نبرد
گران مایه اغریرث نیک پی،
« سپه واگذارد از آمل به ری
اغریرث بنا بر متن شاھنامه، یک سردار تورانی خراسانی است و زال زر، حاکم نشینی
در سیستان، که فردوسی در مقاطعی مانند بیت بالا، آن را ایران نیز خوانده است، بدین
« ترتیب تصور فردوسی در این ابیات از آمل و ری، دو شھر تورانی است
نگارنده نمی خواھد به بحث ترکان و آذربایجان بپردازد و بیشتر تاریخ ترکان و ادبیات آنان در
بخشھای شرقی آذربایجان و عراق عجم را مد نظر دارد اما از آنجاییکه شبھاتی از جانب انکار
کنندگان ھویت تاریخی ترکان آذربایجان ھمواره مطرح میشود ارائه چندین سند تاریخی خالی
از فایده نخواھد بود.
طبری در جلد نخست تاریخ خود در ذکر پادشاھان یمن مینویسد: تبع پادشاه یمن
ثم إلى الموصل …» معاصر بشتاسب و ھمچنین اردشیر بھمن بن اسفندیار بن بشتاسب بود
وی به انبار و سپس موصل رفت و از آنجا راھی « ثم إلى أذربیجان فلقی الترك بھا فھزمھم
( آذربایجان شد و در آنجا ترکان را دید و شکستشان داد. (طبری ج ١ ص ۴٠۴
به این واقعه اشاره کرده است. « ج ١ ص ١٢ » ابن خلدون نیز در تاریخ خود
و فیھا غزا مسلمه بن » : ھمچنین طبری در باب وقایع سال نود ھجری می نویسد
عبدالملک الترک حتی بلغ الباب من ناحیه آذربیجان ففتح حصونا و مدائن ھنالک: در این
سال ( ٩٠ ھجری)مسلمه بن عبدالملک با ترکان جنگید و تا منطقه باب الابواب (دربند)
( طبری ج ٥ ص ٢٢۶ ) .«. آذربایجان رسید و در آنجا شھرھا و قلعهھا را فتح کرد
ھمچنین طبری در وقایع سال ٩٩ ھجری از شبیخون ترکھا به عربھای فاتح و مسلمان در
آذربایجان سخن میگوید: و فی ھذه السنه اغارت الترک علی آذربیجان فقتلو من
( المسلمین جماعه. (طبری: ج ۵، ص ٣٠٩
عین ھمین واقعه را ابن کثیر در البدایه و النھایه ج ٩ ص ٢٠٩ نقل کرده است.
اما شاید جالبتر از ھمه ، سخن دیگری از طبری باشد که آذربایجان را سرزمین ترک نامیده
و فی ھذه السنه غزا الجراح بن عبدالله » : است. وی در وقایع سال ١٠۴ ھجری مینویسد
الحکمی و ھو امیر علی ارمینیه و آذربایجان ارض الترک ففتح علی یدیه بلنجرم و ھزم
الترک: و در این سال جراح بن عبدالله الحکمی جنگ کرد. او امیر ارمنستان و آذربایجان،
طبری ) «. سرزمین ترکان بود. وی بلنجرم را با دستان خویش فتح کرد و ترکان را شکست داد
ج ۵ ص ٣۶٨ ) مولف البدایه و النھایه نیز در ج ٩ ص ٢۵۶ به این امر اشاره کرده است.
غیر از قرائن و اسناد و کتب تاریخی میتوان به اسناد دیگری نیز اشاره کرد. ناصر خسرو
در تبریز قطران نام شاعری را دیدم، شعری نیک » در سفرنامه خود تصریح میکند که
میگفت، اما زبان فارسی نیک نمیدانست.(گزیده سفرنامه ناصر خسرو ص ۵). به زعم
٤
تاریخ نگاران رضاخانی، قطران تبریزی فارسی دری را نیک نمیدانسته و به زبان پھلوی
تبریزی! حرف میزده است.
علاوه بر وجود لغات ترکی در شعر قطران میتوان به لغت فرس اسدی نیز در باب رواج
زبان ترکی در آذربایجان استناد کرد. اسدی طوسی مولف لغت فرس اسدی که در قرن پنجم
میزیسته است لغات فارسی و ترکی رایج در خراسان را در کتاب خود گردآوری کرده است و
علاوه بر آن به برخی از کلمات و لغات رایج در مناطق دیگر ایران نیز اشاره نموده است. وی در
لغت فرس، )«. پای افزار بود، به آذربایجان چارق خوانند » : توضیح لغت پالیک مینویسد
( ص ٢٧٧
عین لغت چارق که در قرن پنجم در آذربایجان استعمال میشده است در دیوان لغات
الترک محمود کاشغری نیز آمده است و از واژهھای اصیل ترکی به شمار میرود. کاشغری
مینویسد:
یعنی: او به پای خود, چارق ol ažaqın çarıqladı اُلْ اَذاقِنْ جَرقْلادی : çarıqladı جَرِقْلادی »
دیوان لغات الترک، ترجمه فارسی ) «.(çarıqlar-çarıqlamaq پوشید. (جَرِقْلارْ- جَرِقْلاماقْ
( ص ۵٧٧
با توجه به قرائن و اسناد فوق حضور ترکان در این مناطق بلکه در کل ایران، از دیرباز در
میان مورخان امری مسلم بوده است که متاسفانه تاریخ نویسان معاصر بر اساس نظریه یک
کشور – یک ملت رضاخانی به پنھانکاری در این زمینه پرداختهاند. البته حضور ترکان در این
منطقه به ھیچ وجه به معنای این نیست که بعدھا گروھھای مھاجر ترک ھمراه سلجوقیان و
سایر سلسلهھای ترک از آسیای میانه به ایران نیامدهاند. اما مھم اینست که قبل از آمدن
« ارض الترک » این ترکھای مھاجر نیز ایران و آذربایجان به تصریح ابن خلدون و طبری
(سرزمین ترکان) بوده است.

PASHA
2011/11/03, 18:56
جمعیت ترکان ایران چقدر است؟

بر اساس اطلاعات منبع زبان شناسی sil [1] ترکیب جمعیتی ایران در سال 1998 به صورت زیر بوده است:
جمعیت کل ایران بر اساس آمار دولتی 65,758,000
متکلمین زبان ترکی آذربایجانی
قشقاییها (ترکی آذربایجانی)
متکلمین ترکی خراسانی ( نزدیک به ترکی آذربایجانی)
متکلمین زبان ترکی ترکمنی 23,500,000
1,500,000
400,000
2,000,000
متکلمین زبان فارسی* 22,000,000
متکلمین زبان لری* 4,280,000
متکلمین زبان کردی و کرمانجی* 3,450,000
متکلمین زبان گیلکی* 3,265,000
متکلمین زبان مازندرانی* 3,265,000
متکلمین زبان عربی 1,400,000
متکلمین زبان بلوچی* 856,000
متکلمین زبان تالشی و تاکستانی* 332,000
متکلمین زبان ارمنی 170,800
بقیه زبانها 700,000
متاسفانه تاکنون سرشماری رسمی و درستی برای تعیین ترکیب جمعیتی ایران صورت نگرفته و آمارهای موجود اکثراً مغرضانه و در جهت کم نشان دادن جمعیت ملتهای غیر فارس در ایران بوده است. بر اساس آمار تقریبی فوق جمعیت ترکان آذربایجانی بدون در نظر گرفتن ترکان ترکمنی 25،400،000 نفر (62/38% جمعیت ایران) بوده واکثریت نسبی این کشور را تشکیل می دهند که این رقم را تا 30 میلیون نفر نیز تخمین زده اند. جمعیت فارس زبانها نیز 22 میلیون نفر می باشد. بر اساس این آمار جمعیت ترکهای ایران حدود27،400،000 نفر می باشد و کل متکلمین زبانهای خانواده ایرانی (نه لهجه ها یا گویشهای فارسی! که با علامت * مشخص شده است) 37،500،000 می باشد. پس ایران نه فقط سرزمین ملت فارس بلکه سرزمین ملتهای مختلف ترک و کرد و عرب وفارس و بلوچ و عرب و … است. لازم به ذکر است که حدود 8 میلیون ترک آذربایجانی در جمهوری آذربایجان، بیش از 500،000 نفر در ترکیه وحدود یک میلیون نفر در عراق (عمدتا شهر کرکوک و اطراف آن) زندگی می کنند. ترکان آذربایجانی در شهرهای مختلف ایران و به خصوص استانهای آذربایجانشرقی ، آذربایجانغربی، اردبیل، زنجان، همدان، قزوین، تهران و مرکزی و بخشهائى از استانهاى گيلان، كردستان و كرمانشاهان زندگی می کنند. بخش عمده ملت ترك در جنوب ايران دراستانهاى فارس، اصفهان، بوشهر، كرمان، چهار محال و بختيارى و استانهاى مجاور و عمده ملت ترك در شمال شرق ايران در استانهاى خراسان شمالى، خراسان رضوى، گلستان و مازندران ساكنند[23]ּ بعد نيست بدانيم كه كشور ايران از بابت جمعيت تركها بعد از تركيه در رتبه دوم قرار دارد و تهران نيز بعد از استانبول دومين شهری است كه بيشترين جمعيت ترك را در خود جای داده است.
تاریخ ترکان آذربایجان و ایران
دو دیدگاه عمده در مورد تاریخ ترکان ایران وجود دارد که اصولاً با هم تناقضی نیز ندارند:
نظریه اول[2] : سرزمین اصلی ترکان آسیای میانه مناطق بین کوههای اورال و آلتای بوده است که اولین مهاجرت ترکها به آذربایجان در قرن هفتم قبل از میلاد همراه با اقوام ایسکیت- سکاها صورت گرفت. مهاجرتهای بعدی در قرنهای چهارم و پنجم میلادی با آمدن هونها اتفاق افتاده است. ترکان قدیم بلغار، خزر، آغاجری ، كنگر، بارسيل، آوار و سابیرها که بعضی به اروپای شرقی هم مهاجرت کرده اند، به آذربایجان آمده و در اینجا سکونت نمودند. در زمان انوشیروان (كه خود از طرف مادرى فرزند شاهزاده آغ هونها-هپتاليتهاى زرد پوست بود[23]) نیز عده ای از اقوام ترک در آذربایجان اسکان داده شدند[38]. از قرن هفتم میلادی عده ای از قبایل اوْغوُز ابتدا به خراسان و از آنجا به آذربایجان کوچ کردند. در قرن دهم میلادی عده ای از ترکان خزر بعد از مغلوب شدن به روسهای کیف به آذربایجان آمدند. از اواخر قرن نهم میلادی به بعد از آسیای میانه قبایل پچه- نک، اوغوز و قبچاق ازمسیر شمال دریای خزر به غرب کوچ کردند و عده ای از آنها هم به آذربایجان آمدند. مهاجرت انبوه ترکان به ایران ، خصوصاً به آذربایجان در زمان سلاجقه انجام گرفت. با حمله مغولها نیز تعدادی از اقوام ترک به صورت قسمتی از سپاهیان مغول به ایران مهاجرت كردند.
نظریه دوم [4] [8] : بر اساس این نظریه تركان در ایران تاریخی هفت هزار ساله دارند و زبان تركی از نظر زبان شناسی ادامه زبانهای مادر سومری و ایلامی است. زبانهای ایلامی و سومری همانند زبانهای ترکی جزء زبانهای التصاقی است ( در این مورد توضیح داده خواهد شد) و بین زبانهای سومری –ایلامی و ترکی اشتراکات لغوی نیز وجود دارد. تمدن ایلام در جنوب غرب ایران که با تهاجم هخامنشیان به ایران برچیده شد یکی از متمدن ترین تمدن های ایران از 3000 سال قبل از میلاد بوده است. حکومت هخامنشیان نیز برروی ویرانه های این تمدن نهاده شد و حتی دربار هخامنشی که در ابتدا از خود خط و نوشتاری نداشت از خط و زبان ایلامی استفاده می کرد. سومریها نیز از 5000 سال قبل از میلاد تا سال2000 قبل از میلاد که توسط آشوریها و بابلیها نابود شدند شاید اولین تمدن دنیا را در بین النهرین در عراق فعلی تاسیس کرده بودند. سومریها اولین مبدعین خط و قانون محسوب می شوند. بر اساس این نظریه ریشه ترکان ایران را می توان در عبور اقوام سومری و ایلامی ازمنطقه آذربایجان و سکونت احتمالی در این منطقه و دیگر مناطق ایران و سکونت دیگر اقوام التصاقی زبان (غيرهند و ايرانى زبان) نظیر هوریها ، آراتتاها، کاسسی ها ، قوتتی ها، لولوبی ها ، اورارتو ها، ایشغوزها ، ماننا ها، گیلزان ها و کاسپی ها در منطقه آذربایجان و ایران جست.
البته احتمال اینکه فقط مهاجرتهای مؤخر طبق نظریه اول از ناحیه آسیای میانه به ناحیه آبادتر و احتمالا پرجمعیت تر آذربایجان موفق به تغییر بافت منطقه آذربایجان شده باشد، کم بوده و ترکیبی از هردو نظریه محتمل تر است. یعنی اجداد ترکان اولین مهاجرین یا اولین ساکنین منطقه بودند که با آمدن دیگر اقوام ترک ، زبان و فرهنگ آنها تکوین یافته است. البته نظریه های تحریفی و مغرضانه دیگری نیز وجود دارد که طبق آنها ترکان اقلیتی مهاجم و تجاوزگر نمایانده می شوند که به زور زبان خود را در ایران تحمیل کرده اند! در ادامه مطلب به نقد این نظریات و رد آنها خواهیم پرداخت.

PASHA
2011/11/03, 19:05
اقوام ترک
گروه قومی محل زندگی
ترک ترکیه ترکیه، قبرس، آلمان، بلغارستان، یونان، گرجستان
آذربایجانی ایران، جمهوری آذربایجان، روسیه، گرجستان، ترکیه
ازبک ازبکستان، افغانستان، پاکستان، تاجیکستان
اویغور چین، پاکستان، قزاقستان
قزاق قزاقستان، روسیه، پاکستان، چین و ازبکستان ۰
تاتار روسیه، ترکیه، اوکراین، ازبکستان، فنلاند
ترکمن ترکمنستان، پاکستان، ایران، افغانستان٬عراق
قرقیز قرقیزستان، پاکستان
باشقیر روسیه
چوواش روسیه
یاکوت روسیه
گاگااوز مولداوی
خلج ایران، افغانستان
شاهسون ایران، آذربایجان - ترکیه

PASHA
2011/11/03, 19:07
سلسلههای ترکزبان/ترکتبار که در ایران بعد از اسلام حکومت کردند عبارتند از:

غزنویان (۱۱۷۶-۹۷۷ میلادی)
سلجوقیان (۴۲۹ ه. ق. – اواخر قرن ششم)
خوارزمشاهیان
ایلخانان
تیموریان
آق قویونلوها
قراقویونلوها
افشاریان
قاجاریه

PASHA
2011/11/03, 19:15
ترکان افشار


افشارها طایفهای هستند که در ایران، ترکیه و افغانستان پراکندهاند. مراکز اصلی سکونت آنان استانهای فارس، کرمان و خراسان است؛ اما تیرههایی از آنان را در استانهای آذربایجان، زنجان، قزوین، کرمانشاه، کهگیلویه و بویراحمد و همدان میتوان یافت.
افشارها در صحنه تاریخ [ویرایش]

افشارها تحت اداره آقسنقر اتابکان موصل را تشکیل دادند و اینها در فتح آناطولی نقش مهمی ایفا نمودند. از طرف ملکشاه آقسنقر قاسمالدوله لقب گرفت و ولایت حلب یافت. عمادالدین زنگی حکومت اتابکان موصل را تشکیل داد(۱۱۴۶_۱۱۲۸) و از طرف خلیفه اقب فاتح گرفت و در جنگهای صلیبی شرکت کرد. پسر و جانشین نورالدین محمود به علم و ادبیات علاقه داشت. شیرکوه (ابوحارث اسدالدین) و صلاحالدین ایوبی تحت لوای او بودند و به کمک او حکومت فاطمی را برانداختند(۱۱۷۱). بعد از صلاحالدین فرزندش نتوانست قدرت پدر را پیدا کند و در قرن سیزده میلادی تابع مغولها شدند. در نتیجه افشارها به جنوب آناطولی کوچ کردند و به کمک دیگر ترکمنان حکومت خانی قرهمان را تشکیل دادند.

افشارهای آناطولی بیشتر از احفاد سه خانوادهاند که از حلب آمدهاند و عبارتند از:

قوت بیگلی اوغوللاری
گؤندؤز اوغوللاری
کوپک اوغوللاری

افشارهای ایران

افشارهای ایران عبارتند از: شاملو، اصانلو، قاسملو، ایناللو، آراشلو، گؤندؤزلو، تکشلو، کهگیلولو، قرخلو، تکهلو و ایمیرلو. این طایفهها از قبیلههای گؤندؤزلو و کؤپکلو و افشارهایی که از آسیای میانه آمدهاند، تشکیل یافتهاست

این ایل در تمام ایران پراکندهاند ولی عمدهترین خالصترین و نژادهترین آنان در استان خراسات شمالی زندگ میکنند

PASHA
2011/11/03, 19:20
شاهسون


شاهسَوَن (به لهجهی ترکی اِلسَوَنی: شَسَوَن یا شَهسَوَن) نام تعدادی از گروه های ایلی است که در بخش هایی از شمال غرب ایران بویژه دشت مغان و اردبیل و نواحی خرقان و خمسه، واقع در میان زنجان و تهران به سر میبرند. شواهد موجود بیانگر آن است که اگر نه همه، دست کم تعدادی از این گروه ها از دشت مغان به خرقان و خمسه کوچیده اند.(که البته نباید این گروه را با اتحادیه ایل خمسه فارس اشتباه گرفت

خاستگاه ایل شاهسون

با وجود اسناد نسبتا فراوانی که راجع به تاریخ شاهسونها وجود دارد، منشا پیدایش شاهسونها و ایل شاهسون هنوز در پردهی ابهام قرار دارد. گمان میرود ایل شاهسون مجموعهای از گروههای قبایلی باشند که حدودا بین قرن شانزدهم و هیجدهم به صورت اتحادی ای گردهم آمدند. در قرن حاضر دربارهی منشا پیدایش شاهسونها سه روایت متفاوت وجود دارد. از جمله این روایات از جانب سرجان ملکم است با این شرح که میگوید:
« "شاه عباس اول از همان آغاز سلطنت ناگزیر به مقابله با زیاده طلبی امیران بزرگ قبایل قزلباش برخاست. وی بدین منظور، برخی از سران قزلباش را به خاک هلاکت نشاند و برای مقابله با طغیان قبایل قزلباش قبیلهای تاسیس نمود و آن را شاهسون یعنی دوستدار شاه نامید و از همه مردان قبایل خواست تا به عنوان عضوی از این قبیله ثبت نام نمایند. شاه این قبیله را به عنوان فداییان و سرسپردگان خاندانش در نظر گرفت و با حمایت ویژهای که از این قبیله به عمل آورد، آن را از دیگران متمایز و بر جسته ساخت." »

ولادیمیر مینورسکی در مقاله ای با عنوان "شاهسون" که در دایرهالمعارف اسلامی درج گردیده است، خاطر نشان میکند که اسناد و شواهد موجود روایت مالکم را تا حدی مغشوش ساخته است زیرا منابع تاریخی عصر صفوی ما را به این حقیقت که شاه عباس اول قبیلهای را ایجاد نموده و آنرا شاهسون نامیده باشد رهنمون نمیسازد.

روایت شاهسونها متفاوت با روایت مالکم است. اما در تضاد با آن نیست و تنها در جزئیات اختلاف وجود دارد. شاهسونها نیز مهاجرت اجدادشان را ار آناتولی تائید نمودهاند. روایت رسمی و مورد قبول افراد ایل که در نوشتههای مربوط به ایل شاهسون نیز منعکس گردیده، در قرن حاضر اولویت یافته است. به اعتقاد شاهسونها ایل شاهسون از سی و دو طایفه با موقعیتی برابر تشکیل شده است. شاهسونها مدعی هستند که آنان هیچ وقت تحت امر یک رئیس ارشد نبودهاند.. مطابق نظریههای رایج، شاهسونها در زمان صفویه در مغان به سر می بردهاند. اما در مورد بومی بودن و یا مهاجر بودن آنها به منطقه و در صورت پذیرش مهاجرت، بر سر زمان مهاجرت اختلاف دیدگاه وجود دارد.

با توجه به روایات و سندیت های تاریخی موجود ، اتحادیه ایل شاهسون از چند طایفه شامل بومیان دشت مغان (احتمالا آلان ها و تیره مهرگانیان آریایی نژاد " آینالی ها = آئینه ای ها، مهرپرستان" ) و مهاجرینی مانند اعقاب طوایف افشار و طوایف شاملو (مهاجر از آناتولی) و برخی از قبایل قزلباش و غزهای ترک نژاد آسیای میانه، تشکیل یافته باشد که تحت یک اتحادیه سیاسی، نظامی و اجتماعی خاص با زبان رسمی ترکی ائیلیاتی برای افراد ایل، گرد هم آمده اند و در سده های ۱۶ تا ۱۸ میلادی نقش سیاسی و نظامی پر رنگی را در تاریخ منطقه و حتی ایران داشته اند.

پیشینه تاریخی شاهسون ها
آذربایجان و مغان [ویرایش]

از زمان های بسیار قدیم اقوامی در سرزمین مغان سکنی گزیده اند که ایرانیان به ایشان آلان یا آلانی گفته اند و این کلمه را در زبان اروپایی قدیم مخصوصا در یونانی آلبان و سرزمین آن ها را آلبانیا ضبط کرده اند. در زمان های بعد آران را شامل سرزمینی که در میان شروان و آذربایجان ایران بوده است می دانستند. به طور کلی نام آلان ها از آغاز قرن اول میلادی در تاریخ ذکر شده است. [۴]

مرحوم سعید نفیسی نام قدیمی مغان را آموکان میداند، او در بخش معرفی سرزمین آلانیان و مردم آن دیار مینویسد :
« "پای تازیان در سرزمین آران در خلافت عثمان بن عفان (۳۵-۲۳ هجری) باز شد. پیش از این خاندانی از آلانیان در این سرزمین پادشاهی داشتند که منقرض شده بودند ود. این خاندان را در این دوره آلانشاه و یا ایرانشاه خوانده اند. منطقه مغان نیز در این دوره به عنوان منطقه ای مستقل و تحت فرمانروای خاندان آموکان شاه اداره می شده است. آموکان نام کهن موقان (مغان) است که اکنون به غلط موغان یا مغان نوشته میشود.

حاج زین العابدین شیروانی در کتاب " بستان السیاحه" در مورد موقعیت مغان چنین مینویسد :
« " بعضی او را به واو نویسند. ولایتی است مشهور و دیاریست مذکور، مشتمل است بر بلاد قدیم و نواحی عظیمه و مراتع دلکش و موضع بسیار خوش از اقلیم پنجم و هوایش خرم و محدود است از شمال به ولایت شیروان و از جنوب به ملک آذربایجان و از شرق به ارض تالش و از مغرب به گرجستان . [۶] »

امروزه، مردم محلی و بومی منطقه به خصوص شاهسون ها، مغان را آران یا گرمسیری میگویند.

نظامی گنجوی در مورد مغان میگوید:
به فصل گل به موقان است جایش که تا سرسبز باشد خاک پایش
مهاجرت چادرنشینان ترک به مغان و آذربایجان

ظهور ترکان در منطقه شرقی آذربایجان به مهاجرت گروهی از ترکان غز که نخستین هسته ترک را در آذربایجان تشکیل میدهند، مربوط می شود. ترکان غز که بیشتر در مناطق شرقی دریای مازندران ساکن بودند برای اولین بار در سال 396 ه.ق به خراسان روی آوردند

سلطان محمود غزنوی که خود از سلاطين بزرگ ترک بود در سال 426 ه.ق (1025م) به فرارود (ماوراءالنهر) لشکر کشید و ارسلان اسرائیل را دستگیر کرد. پس ار آن اتباع سابق ارسلان به این ادعا که از جور و ستم امرای خود در زحمت بودند، از سلطان محمود تقاضا نمودند تا به آنان اجازه دهد در شمال خراسان مسکن کنند و حفاظت از آن نواحی را به عهده گیرن. سلطان محمود از این رو اجازه داد تا چهار هزار خانوار ترکمن (سلجوقیان و گروه های چادرنشین غز) از جیحون بگذرد و در نزدیک فراوه، سرخس و ابیورد سکونت نمایند. [۸]

این قوم در زمان سلطنت جانشینان سلطان محمود سر به طغیان برداشته و برای پیدا کردن اقامتگاه بهتر وسیع تر به شمال غرب ایران سرازیر شده و خود را به حوالی کوه سبلان رسانیدند. عده زیادی از آنان در اردبیل و دشت مغان و مجاور آن اقامت گزیدند و موجب ترویج زبان ترکی بین اهالی ساکن آذربایجان شدند که امروزه ما آن را زبان تركي آذری می گوییم. [۹]
صفویه و شاهسون [ویرایش]

در اواخر قرن شانزدهم میلادی پس از این که بیشتر تیره های سنی و شیعه خود را از زیر سلطه ظالمانه امپراطوری عثمانی نجات بخشیده و به ایران پناهنده شدند ، یون سور پاشا هم به منظور کسب اجازه در مورد آوردن قبیله اش به ایران به نزد شاه عباس آمده مه مورد موافقت شاه عباس قرار گرفت و شاه عباس به آن ها آزادی انتخاب محل داد که این قبایل، دشت مغان (مرکز ایل شاهسون امروزی ) را انتخاب کردند. شاه عباس به آنان نام شاهسون داد و از این مقطع ایل شاهسون با ورود طوایف آناتولیلایی گسترش می یابد. یون سور پاشا ابتدا دارای مذهب سنی بود ولی بعد ها تغییر مذهب داده و به مذهب شیعه گرایید. پس از مرگ یون سور پاشا، شش فرزندش سرزمینی را که او تحت اختیار داشت بین خود تقسیم کردند. احتمالا یون سور پاشا را میتوان پیشگام و از سردودمان های اصلی ایل شاهسون امروزی دانست. [۱۰] [۱۱] از این تاریخ طرفداران شاه عباس به عنوان شاهسون درمی آیند و بعدها به شعبات دیگری به شرح زیر تقسیم می شوند :

الف) شاهسون های آذربایجان

1-شاهسونهای اردبیل (از مراتع ییلاقی بلندیهای ارسباران استفاده میکنند)
2-شاهسونهای مشکینشهر ( از مراتع ییلاقی بلندیهای مشکینشهر استفاده میکنند)

ب)شاهسونهای خرقان، خمسه، استان مرکزی، قم و تهران

1-ایل بزرگ شاهسون بغدادی ( در زمان نادرشاه از مناطق شمالی عراق به خراسان کوچ داده شدند سپس به شیراز رفتند)
2-ایل بزرگ شاهسون اینانلو (بخش اعظم آن از شیراز به استان مرکزی، قزوین و بخشهای شمالی اراک کوچانده شدند)

قاجاریه و شاهسون

شاهان قاجار نیز مانند سلاله ماقبل خود از قدرت نظامی عشایر برای ایجاد ثبات و تحکیم سیاسی خود و فشار مالیاتی بر طبقات تهیدست استفاده میکردند. در اوایل تاسیس حکومت قاجاریه طی لشکر کشی های آقامحمد خان به ایروان و تفلیس، فعالیت های زیادی در قلمرو شاهسون به وقوع پیوست، خصوصا موقع لشکرکشی عباس میرزا علیه روس ها، کوچ نشین های شاهسون در طی حوادثی که منجر به نبرد مصیبت بار اصلاندوز شد سهم بسزایی را به عهده داشتند. بر طبق قرارداد گلستان که در سال 1813 میلادی بین ایران و روسیه منعقد گردید، روس های در منطقه تالش و بخش های شمالی مغان ساکن شدند و این امر باعث تهدید سرزمین های قشلاقی شاهسون گردید. در دومین جنگ ایران و روس در سال 1826 م ایل شاهسون به نفع هر دو طرف وارد محاربه شدند . ظاهرا شاهسونان شمال مغان در پشتیبانی روس ها و شاهسونان جنوب به اتفاق قبایل افشار به حمایت از سپاه عباس میرزا میجنگیدند.بر اساس قرارداد ترکمن چای به سال 1828 میلادی مرزهای ایران از سمت شمال محدود و به شکل امروزی درآمد و در نتیجه قسمت بزرگی از منطقه قشلاقی شاهسون نیز از بین رفت.

دوره پهلوی و شاهسون

با توجه به اینکه هدف رضاخان ایجاد حکومت قوی مرکزی بود، تضعیف سازمان ایلی و از بین بردن قدرت طوایف یکی از مهم ترین خواسته های وی بود. در تعقیب این هدف و پس از خلع سلاح عشایر قانون معروف تخته قاپو در سال های 1312-1313 به مورد اجرا گذاشته شد . نیروهای دولتی عشایر را وادار نمودند که کانون های استقرار خود، یعنی چادرها را برچیده و سکونت گاه های دائمی برای خود ایجاد کنند. عشایری که مقاومت نموده و کماکان به انتظار در آلاچیق و اوبه های عشایری به سر میبرند مورد تهاجم قرار گرفته و نتیجتا بسیاری از عشایر ناگزیر به اطراق گردیده و به تدریج سکونت کاه هایی ایجاد کردند، دراین شرایط رمه را می بایست چوپانان به صحرا برده در کومه ها به سر برند، البته شاهسون ها عمدتا به عنوان چوپان، کماکان دام خود را کوچ داده و با دشواری بسیار درو از چشم مامورین دولتی کوچ می نمودند. با سقوط رضاخان در شهریور 1320، عشایر دوباره آلاچیق را برپا نموده و اوبه ها را سازمان دادند و کوچ بار دیگر آغاز گشت. تخته قاپوی رضاخان هرچند موجب شد که جامعه عشایری شاهسون با مشکلات عدیده ای درگیر شود و انسجام ایلی تا حدی بر هم بریزد ولی روی هم رفته این برنامه اسکان مبتنی بر زور ناموفق بود و تا سال 1327 که آغاز برنامه های عمرانی در دشت مغان است، منطقه مذبور منحصرا قشلاق عشایر شاهسون بوده و رمه داری مبتنی بر کوچ رکن بارز حیات اقتصادی اجتماعی منطقه بود

PASHA
2011/11/03, 22:14
* آشنایی با ترکان قشقایی

مردم قشقایی ترک زبان هستند و قرن هاست که در جنوب فلات ایران ساکن هستند. اینان قبل از این که به فارس مهاجرت کنند، در دیار ماورالنهر و خراسان ساکن بوده اند و سپس به حوزه اصفهان و فارس کوچ کرده اند.

در مورد نام این ایل نوشته های گوناگونی به رشته تحریر در آمده است که اکثر آن ها به حدس و گمان و تعبیر های شخصی استوار است. و برای آشنا شدن به سوابق تاریخی برخی از این نوشته ها را با هم مرور می کنیم:

1. میرزا حسن فسائی صاحب فارسنامه ناصری است. وی این کتاب را در سال 1312 هجری قمری در دوره ناصرالدین شاه تقریر کرده است. او معتقد است:

«کلمه ریشه ای این نامّ، واژه ترکی "قاچ قائی" به معنی "گریخته" بوده است. " چون ایل خلج از اراضی ممالک به خاک عراق عجم آمدند گروهی از آنها فرار کرده در مملکت فارس توقف نمودند و مردمان خلج این گروه را قاچ قائی گفتند یعنی گریخته و بعد از تغییرات لفظی قشقائی شد.

در زبان ترکی به گریخته می گویند(قچ خنده). حال چگونه این کلمه به قشقایی تبدیل شده است ذکری به میان نیامده است. من هم مدت ها در این مورد بررسی و فکر می کردم که این نویسنده چرا قشقاییان را فراری خوانده است. بعد از مدت ها مطالعه فکر می کنم که راهی برای این مطلب پیدا کرده ام که در این نوشته به آن خواهم پرداخت.

مستشرق روس واسیلی ولادیمروویچ بارتولد در جلد چهارم دایره المعارف اسلامی در مورد کلمه قشقاقئی چنین نوسته است:

" مکان اصلی قشقائی ها نا معلوم است. در زبان ترکی غربی کلمه قاشقا به معنای خال سفید در پیشانی حیوانات مانند اسب و گوسفند و گاو و امثال آن است . همچنین این لغت به معنی پهلوان پر دل و جرات و نترس می باشد. »شاید« کلمه قشقائی مشتقی از این کلمه باشد به خصوص اسب پیشانی سفید. بنا بر این مشکل است که ماخذ این کلمه از کاشمر یا قاچقائی را قبول کرد."

این مستشرق هم به «شاید» پناه برده است. و تنها نظرش را اعلام کرده است و مستندی ندارد.

- ظل السلطان که خود سالها والی و حاکم فارس و اصفهان بوده است. در زندگینامه و خاطرات خود که به " تاریخ مسعودی" معروف است در مورد قشقائی ها چنین نوشته است: .......... این قشقائیان همان کاشغریان اند. قرا تاتارها که به حکم سلطان محمد خوارزمشاه برای تقویت اتابک به فارس آمدند. چون در نوشتجات ترکی اغلب به جای قاف،کاف رااستمعال می کنند و معمول است در نوشتجات آنها، و می نویسند. این کاشغریها بعد از اینکه متوطن فارس شدند. فارسیان به معمول زبان خود کاف را انداخته قاف را استعمال کردند. قشقری گفتندازکثرت استعمال قشقائی شدند."

ظل السلطان هم از کاشغر به قاشقر رسیده است که از آنجا نیز به قاشق آیی خاتمه داده است.

-حاج میرزا محمد جعفر خورموجی در حقایق الاخبار ناصری در ذیل وقایع سال ۱۲۶۷ هجری قمری در مورد قشقائیان نوشته است: "وجه تسمیه ایشان به قشقایی آنچه از آثار و سیر ظاهر و آشکار میشود این است که این طایفه از ترکمانان " دشت قُبچاق " بوده و با " اتابکان سُلغُری " به این مرز و بوم به اتفاق آمده اند ،چون از تیره " طایفه یَموت " که مسمی به " قشقه " میباشند لهذا به قشقایی مسمی شدند ".

این نوشته به طایفه یموت که معروف به قشقه بوده اند اشاره دارد اما بررسیها نشان می دهد که در میان طایفه یموت از نام قشقه یادی نشده است.

ما به همین چند فقره بسنده می کنیم، چون بقیه نوشته ها کمتر از اینان به موضوع نزدیک هستند. و ما برای بررسی موضوع از نوشته فسایی شروع می کنیم که چرا وی قشقاییان را «فراری» نامیده است.

مهاجرت ترکان به فارس

مهمترین دوره مهاجرت ترکان به ایران با آمدن سلجوقیان آغاز میشود. ولی قبل از مهاجرت سلجوقیان ، ترکان غز در ایران پراکنده بودند۰ تعدادی از این ترکان در ری ونواحی آن اطراق داشتند که به آنها ترکان "غز عراقی" گفته میشد. این تاریخ مصادف با سالهای قبل از ۳۹۶ هجری قمری(385 شمسی) است.

این گروه از ترکان که شامل طایفه خلج وترکان غز بودند که در نواحی خراسان و نزدیکیهای مرو نشیمن داشتند. که توسط سلطان محمود به خراسان آورده شده بودند ولی به علت ظلم و ستمی که بر آنها وارد میشد ناگزیر از مهاجرت (فرار) شدند و روانه کرمان واز انجا به سپاهان (اصفهان ) روی آورده بودند. و گروهی از آنان نیز به سوی آذربایجان رهسپارشدند .

نوشته فسایی مربوط به این مورد تاریخی است و به همین دلیل، در فارس به این ترکان،«فراری» می گفتند. چون از دست سلطان مسعود (فرار ) کرده بودند. اما با سپری شدن زمان آنها نام اصلی خود را که همان قشقایی و خلج بود باز یافته اند. و گروهی از آنان که به آذربایجان رفته بودند نیز در تاریخ نام برده شده است از جمله:

مرحوم مشیرالدوله پیر نیا در تصحیح تواریخ کل نژادهای ایران۰ تحقیقات وسیعی بعمل آورده در این مورد می نویسد:

" ایل قشقائی از ایلات قفقاز است که هنوز هم قریب بیست هزار خانوار در بند قفقاز بنام "کشکائی" موجود و ساکن می باشند و حتی در یک قسمت از کوه وکمر در بند قفقاز به لفظ ترکی حجاری شده است که ترجمه آن چنین است. ( در اینجا می نشینند ایلات کشکائی)."..

ترکان خلج که در حال حاضر عضوی از طوایف تشکیل دهنده ایل قشقائی هستند همراه این ترکان بوده اند.

- سعید نفیسی در تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در جلد اول صفه ۱۸ چنین آورده است:

" پیوستگی ترکان غربی با یکدیگر به اندازه ای است که هنوز طوایفی بنام قشقائی که ضبط درست آن قاشقایی است ،در دورترین نقاط شمالی قلمرو ترکان غربی هستند وهمین نام در میان ترک زبانان جنوب ایران دیده می شود. آهنگها و سرودهائی هم هست که هر دو گروه با این همه مسافت و بیش از سیصد سال زمانی که در میان شان هست هنوز می خوانند و تغنی می کنند"

با این مقدمه می خواهیم بدانیم که چرا به این قوم «قشقایی» گفته می شود؟

١- قشقا) سرزمینی است در ترکستان قدیم که در حال حاضر در ازبکستان واقع است و نام رسمیش (ایالت قشقه دریا) می باشد . در تاریخ ایران نیز نام سرزمین قشقا در کتاب تاریخ حبیب السیر ثبت است.

٢- یک زبان نیز به نام زبان ترکان «کشکا» نیز در همین وادی موجود است که درست آن همان قشقا است ولی چون کتاب به زبان انگلیسی بوده است و به دلیل این که انگلیسی زبان ها «ق» ندارند و به جای آن k و یا q استفاده می نمایند به جای قشقا – کشکا ترجمه یا خوانده شده است.

٣-یک رود بزرگی نیز به نام «قشقا دریا" در همین ازبکستان و در ابالت قشقا دریا وجود دارد که شهرک ها و روستاهای دور و نزدیک آن را ترکان تشکیل می دهند و به نام ترکان قشقه ای معروف هستند.

بنا بر این آیا بهتر نیست که ما سرزمین اولیه این قوم را این دیار قشقا بدانیم و مردم آن را ترکان قشقایی بنامیم؟؟؟ که به دیار خراسان کوچ کرده و سپس به فارس آمده اند؟

اما از چه زمان ترکان قشقایی به فارس آمده اند؟

چنانچه اشاره کردیم این ترکان همان گروهی هستند که سلطان مسعود غزنوی آنان را در خراسان آزار و اذیت نموده و آنها از دست این سلطان غزنوی که خود نیز ترک نژاد بود ناگزیر به فرار به سوی سپاهان شدند. و این تاریخ مصادف با سال 396 هجری قمری و برابر با 385 شمسی است. بنا بر این اگر قشقاییان همین گروه یا در میان آن ها بوده باشند باید تاریخ مهاجرت آن ها به اصفهان و دامنه های زاگروس مصادف با همین سال باشد. یعنی بیش از یک هزار سال پیش.

به علاوه قدیمی ترین سندی که نام قشقایی را بر خود دارد نوشته ای است در تاریخ جامع التواریخ حسنی است که به نقل از آن ایرج افشار می نویسد:

«تا آنجا که من دست یافته ام قدیمی ترین متن فارسی که نام قشقائی را به عنوان عشیره در بر دارد کتاب جامع التواریخ حسنی، تالیف تاج الدین حسن ابن شهاب یزدی، از سال ۸۵۵-۸۵۷ هجری(831 تا 833 شمسی) است. در قسمتی که به احوال باز ماندگان و شاهزادگان تیموری اختصاص دارد ذیل اطلاع در باره حکومت سلطان ابراهیم در شیراز اینطور نوشته است:

" بای قره چون به حوالی شیراز رسید سلطان ابراهیم لشگر بیرون آورده مصاف دادند. لشکریان ابراهیم غیبت نمودند و سلطان ابراهیم هزیمت یافته به ابر قوه آمد و بای قره پادشاه شد. بر حسب قرار چون به گندمان رسید احشام قشقائی معلوم کردند و اورا گرفته پیش امیر زاده رستم بردند. او اعلام سریر اعلی کرد." این واقع مربوط به سال ۵۴۳ هجری قمری (528 شمسی ) است.(گندمان از سرزمین های ایل نشینان دره شوری در میان ترکان قشقایی است.)

احتمال قریب به یقین این است که ترکان قشقایی از سرزمین قشقا قرن ها قبل کوچیده و به همراه غزان به دیار ماوراء النهر و از آن جا به خراسان رهسپار شده اند و در سالهای 390 تا 400 هجری قمری (380 تا 390 شمسی) به فارس کوچ کرده اند.



شهریاران گمنام - نوشته کسروی صفحات ۵۹ تا ۶۱-

به نقل از باورد تا ابیورد یا ابوالورد نوشته مظفر قهرمانی

تاریج اجتماعی و سیاسی ایران - تالیف سعید نفیسی انتشازات بنیاد

حبیبالسیر فى اخبار افراد البشر ، کتابى در تاریخ عمومى تا سال 930 ه.ق، به فارسى، تألیف محمدبن غیاثالدین خواندمیر*. این کتاب، که به اختصار حبیبالسیر نامیده میشود، به همت دکتر «محمد دبیرسیاقی» در انتشارات خیام در 1337 چاپ شده است.

اقوام مسلمان شوروی -شیرین آکنیز - ترجمه علی خزائی مهر – انتشارات استان قدس رضوی

[6] ، ایرج افشار- کتاب آگاه ایلات و عشایر -1362 ص ۲۴۸

این مقاله با استفاده از کتاب تاریخ سیاسی و اجتماعی ایل بزرگ قشقایی نوشته نوروز فولادی تهیه شده است.

PASHA
2011/11/03, 22:21
منشاء و معنا و قدمت واژه ترك


برخي از محققان تاريخ و زبان تركي از جمله خانم “عادله آيدين” بر آنند كه نام “ترك” از فعل “دورماق” (ايستادن – توقف كردن) پديد آمده است.

روند پيدايي اين نام چنين بوده است. فعل دورماق زبان تركي آذري معاصر، در ميان اكثر اقوام ترك آسياي ميانه در دوران باستان و معاصر به صورت “تورماق” بكار رفته و مي رود. يعني صداي “د” به “ت” تبديل مي شود. اين تبديل يك تحول عادي فونتيك است.

.

بخشي از تركان باستان به سبب ضرورت هاي اقتصادي زندگي خويش، كوچرو بوده و به صورت اتحاديه هاي طايفه اي مي زيستند.

برخي از قبايل و طوايف اين اتحاديه ها ،بهر روي، برهبري پيشوايان خويش از تركيب اتحاديه جدا شده، يكجانشين شدند. اين هنگام ديگر قبايل اتحاديه آنان را “توروگ” (صفت فعلي “تورماق” به معني ساكن شده ،يكجانشين) ناميدند و اين واژه بعدها به تدريج به نام برخي قبايل ترك تبديل شد.

.

بعدها با به وجود آمدن دولت “گوي ترك” دو صداي پسين منحني(قالين دوداقلانان) در واژه ” توروق” turuk (يعني فونم هاي U) تحت تاثير صداي نازك “اؤ =ö در كلمه گوي (به معني خدا و آسمان) قرار گرفته و براساس قانون هماهنگي مصوٌت ها در زبان تركي به “توروك” Türük (گؤي توروك) تبديل مي شود و كلمه اخير هنگام كاربرد مستقل آن بصورت “توروك” تلفظ مي شود. دولت گوي ترك در سده هاي هفتم و هشتم ميلادي قوام داشت.

.

با رواج الفباي عربي ميان تركان در ادوار متاخرتر اين واژه بصورت “تورك” نوشته شده است، از آنجا كه در الفباي عربي براي صداي نازك پهن (اينجه دوداقلانان) “او” Ü حرف مستقلي وجود ندارد و اين صدا با حركه مشخص مي شود. لذا با اسقاط اين حركه ، كلمه مزبور، هم در تلفظ و هم در كتابت به شكل ” تورك” تحول يافته است.

.

اصطلاح ترك چگونه و چه زماني پديد آمده است؟

.

“ترك” اصطلاحي است كه پس از ميلاد عموميت و شمول يافته است. ليكن اين واژه مدتها پيش از ميلاد بوجود آمده و برخي قبايل ترك به اين مسمي گشته اند. اين كلمه داراي تلفظ هاي مختلف بوده است.



.

ما در منابع عاشوري قبل از ميلاد به نام “ترك” بر مي خوريم. به نوشته پامپولسكي در منابع آشوري از سكونت “توروگ” ها =ترك ها در حوزه درياچه اروميه سخن رفته است. در برخي منابع نشان داده شده است كه اين گزارش منابع آشوري مربوط به قرن ۱۴ قبل از ميلاد است.

.

در برخي منابع نشان داده است كه اين گزارش منابع آشوري مربوط به قرن ۱۴ قبل از ميلاد است.

در منابع اورارتويي نيز اطلاعاتي مبني بر سكونت “توروخ”ها در ناحيه اطراف درياچه اروميه وجود دارد. از آنجا كه اطلاعاتو گزارشات مذكور منابع آشوري و اورارتوئي اشاره به ناحيه واحدي دارند مي توان احتمال داد كه گزارش هر دو منبع مربوط به قوم واحدي است. مربوط بودن گزارشات منابع اورارتوئي به چندين سده پس از منابع آشوري بيانگر آن است كه اين قوم (توروگ ها ) قرن هاي متمادي در اراضي آذربايجان جنوبي سكونت داشته اند.

.

بنابراين بر اساس منابع موثق تاريخي بطور قطع مي توان گفت كه از ۱۵۰۰ سال قبل از ميلاد تا ۶۱۲ ق . م . و محتملا پيش و پس از اين دوران نيز در اراضي اطراف درياچه اروميه قبيله يا قبايل و يا اتحاديه قبايل “ترك” سكونت داشته اند

.

بون تركها (Bun Turkler)

به نوشته مير علي سيدوف ” بون ترك”ها در سده چهارم قبل از ميلاد در آذربايجان و سرزمين هاي مجاور آن مي زيسته اند. به گفته وي در كتابي بنام “كارتليني نين مراجعتي”قيد شده است كه وقتي اسكندر پسران “لوتا”را به فرار وا داشت با “بون ترك”هاي خشمگين مواجه شد. آنان در سواحل رودكي مي زيستند و در چهار شهر سكونت داشتند و “بون ترك” و يا”بون توروگ “ها ناميده شده اند. محقق گرجي “ي.س.تاكايشيويلي” اين قبايل را ترك دانسته مي نويسد:«بون ترك ها يا تركان و يا تورانيانند»

.

آكادميسين مار “بون تركها” را به معني “تركان محلي” دانسته است. برخي ديگر از محققان نيز اين نام را “هون ترك” دانسته اند. گرجي تفاوتي ميان “بون ترك”ها و قيپچاق”ها نمي بينند. اين امري كاملا طبيعي است چرا كه زبان ،عادات و رسوم، اعتقادات ديني، شيوه زندگي و… اين هر دو قوم يكي بود. هر دوي اين اقوام ترك بودند.

.

به نوشته مير علي سيدوف در برخي زبانهاي تركي از جمله در زبان تركان كومان ،قيرغيز، تاتار و قاراقيرغيز، واژه«بون» به معني “نسل نژاد”بود بدين ترتيب “بون ترك” به معني نسل و نژاد ترك بوده است.

.

از اينرو نيز در ميان تركان اتنونيم هايي چون «بون سووار»(نسل سووار=سابير)، “بون قيپچاق”(نسل قيپچاق)،”بون اوغوز”(نسل اوغوز) وجود داشت. بنابراين اقدامي با نام ترك در دوران پيش از ميلادهم در آذربايجان سكونت داشته اند.

.

“هايلان توروگ”ها(خايلان توروك ها)

.

در سده پنجم ميلادي در آذربايجان شمالي “خايلان توروگ”ها و يا “هون”ها سكونتداشتند. براساس منابع ارمني پادشاه آنان “آران” نام داشت. به نوشته منابع،هايلان ترك ها جزو اتحاديه طوايف هون بودند كه در اواسط سده پنجم قبل از ميلاد در قفقاز شمالي مي زيستند.

.

سيدوف نشان مي دهد كه واژه “هايلان” در زبانهاي تركي با شقيردي و اغوزي به معني “برگزيده”و”محترم”بوده است. بدين ترتيب هايلان ترك به معني تركان محتشم مي باشد.

.

توركوت ها

.

توركوت ها طوايفي بودند كه با “تلل”ها مي زيستند.از اين دو قوم “تلل”ها از اتحاديه هون جدا شده و دچار سختي و مشقت شدند. ليكن توركوت ها زندگي در كنار هون ها را ترجيح دادند. توركوت ها در دامنه هاي كوه هاي آلتاي مي زيستند و پيشه آنها آهنگري و تا حدودي نيز دامداري بود.

.

بدين ترتيب اگر چه قوم ترك با اين نام (ترك) بصورت عام از دوران پس از ميلاد يعني از عهد دولت گوي ترك بدينسو معروف گشته ليكن واژه ترك از قرن ۱۴ ق.م شناخته است.

.

ريشه زبان تركي و جايگاه آن در بين ملل

.

هرمن وانبري (Herman vanberi) مي نويسد: زيبايي كمال زبان تركي تا بدان پايه است كه جايگاه آن حتي از زبان عربي كه گفته مي شود :گويا از طرف زبان شناسان زبده اي ساخته و پرداخته شده سپس جهت استفاده در اختيار آنان قرار گرفته است، نيز شامختر مي باشد .

.

در عين حال ماكس مولر (Max Muller) زبان شناس شهير قرن ۱۹ م. بر اين باور است كه:« ابزار گرامري زبان تركي چنان منظم و قانونمند، چنان كامل مي باشد كه اين تصور را به ذهن متبادر مي سازد كه شايد بنا به رهنمود يك فرهنگستان، از سوي زبان شناسان خبره ساخته و پرداخته جهت استفاده ارائه شده باشد…زماني كه ما زبان تركي را با دقت و موشكافي مي آموزيم، با معجزه اي روبرو مي شويم كه خرد انساني در عرصه زبان از خود نشان داده است.

.

گفتني است سازمان بين الملل علمي فرهنگي يونسكو اخيرا طي آماري زبان تركي را سومين زبان زنده و با قاعده دنيا معرفي كرده است.

منابع :

تاريخ ديرين تركان ايران

پروفسور دكتر محمد تقي زهتابي

نگاهي نوين به تاريخ ديرين تركهاي ايران

تاليف : محمد رحماني فر

PASHA
2011/11/03, 22:23
افسانه مان قوردها



اين افسانه بشكلوسيع در ميان تركان قيرقيز از قديمالايام بصورت سينه به سينه نقل گرديدهتا اينكه در عصر حاضر توسط "چنگيز آيتماتف" نويسنده بزرگ قرقيزي در رماني به نام "گون وار عصره بدل" (روزي به درازي قرن) انعكاس خود را يافته است .
"مان قورد" درحقيقت بعنوان صفت جانشين موصوف به كساني كه فاقد "شعور ملي" بوده و بطوركامل از خود بيگانه گرديدهاند اطلاق ميشود . مان قورد كسي است كه نسبتبه ايل و تبار و قوم و خويش خود بيگانه شده و هيچ وابستگي فرهنگي به قومخود احساس نميكند . او به راحتي زبان مادري و حتي مام ميهن و مادر حقيقي خود را در جاي جاي گفتارش به تحقير و تمسخر ميگيرد و فرهنگ خودي را نفيو به فرهنگ بيگانه بهديده احترام فوقالعاده مينگرد و در اين كار آنقدرپيش ميرود كه حتي حاضر ميشود طبق افسانه به دستور ارباب، قلب مادر خودرا نيز نشانهي تير كند و او را از پاي درآورد بدون اينكه خم به ابروبياورد يا متاثر گردد . بدين جهت مان قورد يك بي اصل و نسب كامل است كه بيشتر به كوبيدن مظاهر و منافع ملي خود ميپردازد .
واژه "مان" در تركيغير از معني مثل و مانند در تركيب تركمان (ترك مانند) و ائلمان (ائلمانند) معني عيب و نقص را نيز در خود دارد و مان قورد در حقيقت مفهوم "گرگ ناقص" يا به بيان واضحتر "انسان ناقص" را در قاموس تركان افادهميكند . با توجه با اينكه در اين قاموس بوز قورد بعنوان انسان كامل واصيل است لذا مان قورد بعنوان انسان ناقص تلقي ميگردد . به عبارتديگر مان قورد به معني "گرگ ننگين" يا "انسان ننگين" است. اين ننگ بيشترگريبان گير همان بوزقوردهاست كه اسير دشمن شده و بعد از شستشوي مغزي بهننگ ايل و تبار و جامعه و ايدئولوژي خود بدل ميشوند .در شكل جديد مانقوردها در رسانههاي گروهي وادار به مصاحبه بر عليه ايدئولوژي قبلي خويش ميگردند .
افسانه مان قورددر مورد منشا و چگونگي مان قورد شدن بوز قوردها سير مسخ آنان از گرگ كامل (انسان كامل) به گرگ ناقص (انسان ناقص) را به تفصيل چنين بيان ميكند .
روز و روزگاري درصحراي "ساري اؤزيه" آسياي مركزي اقوام مختلف زندگي ميكردند . يكي از اين اقوام قوم ترك نايمان بود . نايمانها دشمناني به نام " ژوان ژوان"ها داشتند . ژوان ژوانها مبتكر مان قورد گردانيدن اسراي خود بودند . آنهااسيران جوان قبيله نايمان را گرفته و طي شكنجههاي سخت و طاقتفرسا حافظتاريخي آنان را مختل كرده و از آنها فردي بي بند و بار نسبت به قوم و قبيله خود ميساختند .
مان قوردها طوريتربيت ميشدند كه تنها دستورات ارباب خود را مثل روبوت، و آدم آهنيهابكار ميبستند اگر ارباب مان قورد ميگفت پدر و مادرت را بكش در چشم بهمزني بدون هيچگونه ترحمي آنان را به قتل ميرساندند .
افسانه ميگويد :در منطقه ساري اؤزيه چاههاي زيادي وجود داشت و همه جا سرسبز و خرم بودولي ناگهان قحطي بزرگي اتفاق افتاد و اقوام ساكن در آن صحرا به جاهاي ديگر كوچ كردند . قوم ژوان ژوانها نيز كه مبتكر شستشوي مغزي جوانان بودندمجبور به كوچ گرديده بسوي رود اديل (اتيل)- كه همان ولگا باشد- رفتند. آنها چون به لعنت و نفرين الهي به جزاي مان قورد كردن جوانان دچار شدهبودند موقع گذر از روي آبهاي يخ بسته ولگا همگي از كوچك و بزرگ و انسان و حيوان با شكسته شدن يخها به عمق آبها مثل فرعون- فرورفته و از روي زمين محو و نابود شده به جزاي خود ميرسند .
افسانه در مورد چگونگي مان قورد سازي ژوان ژ وانها ميگويد : ژوان ژوانها وقتيكساني را اسير ميگرفتند آنها را به صحرا برده موهاي سرشان را از ته مي تراشيدند، بعد شتري را سر بريده و از پوست گردن شتر كه از سفتترين قسمت پوست شتر است قطعاتي را جدا كرده و بلافاصله به سر اسير چسبانيده ، آنرامحكم ميبستند . بعد از اين كار دستبند و پايبند اسيران را محكم كرده آنها را در زير آفتاب سوزان رها ميكردند .
بعد از مدتي موي سرآنها رشد كرده و چون جايي براي رشد خود نمييافتند برگشته بتدريج داخل مغزاسير ميشدند . در اين موقع بيشتر جوانان تاب تحمل اين غذاب را نياورده فوتميكردند ولي آنهايي كه ميماندند در اثر برخورد موها با سلولهاي حافظهتمام خاطرات گذشته خود را از دست داده و تنها مهارتهاي آنان درتيراندازي ميماند . آنها به دستور ارباب خود هر كس را كه دستور ميدادبلافاصله تيرباران ميكردند . چون از بين ده اسير يك اسير مان قورد شده وبقيه ميمردند لذا ارزش يك مان قورد ده برابر يك غلام بود و اگر كسي مان قورد كسي را ميكشت مجبور به پرداخت جريمه سنگين ميشد .
افسانه ميگويد:روزي پسر جواني بنام "ژول آمان" (يول آمان) فرزند پيرزني بنام "نايمان آنا" براي گرفتن انتقام خون پدر خود از ژوان ژوانها كه در جنگ با آنان كشته شده بود به اتفاق ساير جوانان قبيله نايمان به ژوان ژوانها حمله كرده و بعد از جنگي قهرمانانه اسير ميشود . ژوان ژوانها او رامانقورد كرده و به چوپاني گلههاي خود ميگمارند ."نايمان آنا" براي نجات پسرش به منطقه ژوان ژوانها رفته و پسر خود را ميبيند كه چوپان گله شدهاست . مادر به فرزند نزديك شده و اسمش را ميپرسد . پسر جواب ميدهد كه نامشمان قورد است. مادر در ميان حسرت و نااميدي از پدر و مادر و ايل و تبارشميپرسد . پسر جوان تنها يك جواب دارد آنهم : من مان قورد هستم . مادر سعيميكند حافظهي پسر جوانش را به كار بياندازد . "چنگيز ايتماتف" - نويسندهمعروف قرقيزي - در همان رمان "روزي به درازي قرن" بقيه ماجرا را چنين بهرشته قلم ميكشد كه مادر خطاب به پسرش ميگويد : " اسم تو ژول آمان استميشنوي؟ تو ژول آمان هستي . اسم پدرت هم دونن باي(Donan bay)است پدرتبادت نيست؟ آخر او در زمان كودكيت به تو تيراندازي ياد ميداد . من هم مادرتو هستم، تو پسر من هستي، تو از قبيله نايمان هستي متوجه شدي؟ تو نايمانهستي .
او (مان قورد) با بياعتنايي كامل به سخنان مادرش گوش ميداد . گويي اصلا اين حرفها ربطي به او ندارد .
نايمان آنا باز دوباره تلاش كرد كه حافظه پسرش را بكار بياندازد لذا با التماس گفت:
اسمت را بيادبياور . . .ببين اسمت چيست مگر نميداني كه پدرت دونن باي است؟ اسم تو مانقورد نيست ژول آمان است . براي اين اسمت را ژول آمان گذاشتهايم كه تو درزمان كوچ بزرگ نايمانها بدنيا آمدي . وقتي تو بدنيا آمدي ما سه روز تمامكوچ خود را متوقف كرديم".
“نايمان آنا” براياينكه احساسات پسرش را تحريك كند و او را به ياد كودكي خود بياندازد برايشترانه و لالايي و باياتي ميخواند ولي هيچ تاثيري در پسر جوان نميكند . دراين موقع ارباب ژول آمان پيدا شده و نايمان آنا از ترس او پنهان ميشود.ارباب ژول آمان از او ميپرسد آن پيرزن به تو چي ميگفت؟ ژول آمانميگويد او به من گفت كه من مادرت هستم . ارباب ژل آمان ميگويد تو مادرنداري تو اصلا هيچ كس را نداري فهميدي، وقتي آن پيرزن دوباره پيشت آمد اورا با تير بزن و بكش . او بعد از دادن "حكم تير" به دنبال كار خود ميرود .نايمان آنا وقتي ميبيند او رفت از مخفيگاه خويش خارج شده ميخواهد كهدوباره حافظه تاريخي و قومي و خانوادگي پسر جوان را بكار بياندازد لذا بهاو نزديك ميشود . اما ژول امان با ديدن نايمان آنا بدون هيچ ترحمي دراطاعت كوركورانه از دستورات اربابش قلب مادرش را نشانه گرفته و او را ازپشت شتري كه سوارش شده بود سرنگون ميسازد . قبل از اينكه پيكر بيجاننايمان آن به زمين بيفتد روسري او به شكل پرندهاي بنام دونن باي درآمدهو پرواز ميكند . گويي اين پرنده روح نايمان آنا را در جسم خود دارد. از آنزمان پرندهاي در صحراي ساري اؤزيه پيدا شده و به مسافرين نزديك گرديدهو دايماً تكرار مي كند:
"به ياد آر از چه قبيلهاي هستي، اسمت چيست؟ اسم پدرت دونن باي است، دونن باي، دونن باي . . ."
پيكر بيجاننايمان آنا در محلي كه بعدها بنام او به قبرستان "آنا بيت" معروف گرديده به خاك سپرده ميشود . پسر مان قورد او حتي براي گراميداشتخاطره مادر بر سر قبر او نيز حاضر نميشود چراكه او خود را بي پدر ومادر و بياصل و نسب ميدانست .
ماجراي بوزقوردهاو تشكيل امپراطوري بزرگ "گؤك ترك" در رمان بزرگ"Boz Kurtlar"نوشته"atsiz"در كتابي 555 صفحهاي و ماجراي مان قوردها در كتاب : "KUH Bapecpa bəpabəp"(گون وار عصره برابر) نوشته چنگيز آتيماتف، در 348 صفحهچاپ و منتشر شده است . كتاب اخير با نام "روزي به درازي قرن" به زبان فارسيو با نام"Gun olur asra bedel"گون اولور عصره بدل به زبان تركياستانبولي و به نام"گون وار عصره برابر" به تركي آذربايجان ترجمه شده استترجمه شده است .
بر اساس اين رمانمشهور چنگيز آتيمايف در سال 2000 نمايشنامهاي در تئاتر شهر استانبول بانام اصلي"mankurt"(مان قورد) و با نام فرعي"Gun uzar yuz yil olur"(گون اوزار يوز ييل اولور) به صحنه برده شده است .
بدين ترتيب دو اثربزرگ از دو نويسنده سترگ از دو افسانه كهن ترك چاپ ومنتشر شده كه در يكيبه ماجراي تركان اصيل و در ديگري به ماجراي تاسفبار تركان از خود بيگانهپرداخته ميشود .
باشد كه روز و روزگاري ديگر داستانهاي كهن ترك بشكلهاي هنري از قبيل رمان و نمايشنامه و فيلم درآمده و بازسازي گردد .

PASHA
2011/11/03, 22:29
اصانلو


اُصانْلو، یا اُصالو، نام گروهی ایلی - عشایری از اقوام ترکزبان ایران است.[۱]

نزدیک به ۱۲۰۰ نفر از مردم طایفه اصانلوی خمسه زنجان به دستور آقا محمد خان قاجار به گرمسار کوچانده شدند. اصانلویان به زبان ترکی با واژگان فارسی آمیخته شده سخن میگویند.[۲]

طایفه اصانلوی استان تهران و گرمسار[۲] به ۱۰ تیره به نامهای قباخلو، قزللو، کنشلو، چوزوکلو، چاپشلو، یوردخانی، ترامشلو، جورابلو، خالقلو و میرآخورلو -میراخوری تقسیم شده است.[۳]

PASHA
2011/11/03, 22:31
تركهاى گرمسار- استان سمنان

استان سمنان شامل 4 شهرستان سمنان٫ شاهرود٫ دامغان و گرمسار ميباشد. هرچند كه در هر چهار شهرستان اين استان گروههاى تاريخى ترك به طور پراكنده ساكن مىباشند٫ عمده تركهاى استان سمنان در شهرستان گرمسار متمركز شده اند. منطقه گرمسار كه تا اوايل قرن حاضر به “خوار ري“ شهرت داشته است در يكصد كيلومتري جنوب شرقي پايتخت تهران و بر سر راه اصلي تهران مشهد قرار دارد. تنوع قومي در اين منطقه از فارسستان به قدري است كه لقب جزيره اقوام به آن نهاده شده است. مهمترين مليتهاى ساكن اين شهرستان علاوه بر فارسها٫ تركها (گروههاى ايلى اصانلو، پازوكي، نفر، باصري، قشقايى٫…)٫ عربها (عرب عامري، عرب معصومي، عرب سرهنگي، عرب درازي٫ كتي٫ سيدهاي طباطبايي..)٫ تبرىها (اليكايي يا علي كايي)، لرها (هداوند)٫ كردها و گيلكها مىباشند.

در اين منطقه مانند تمام نواحى ايران به توپونيم هاى تركى بسيار مىتوان برخورد كه يادگار اسكان تركهاى باستان (چمن كنگرخاني٫ كوه هاي جابان٫ رود گلزگن)٫ ميانه (محال قزانچاي) و متاخر (رود دليچاي به تركي به معني رود ديوانه٫ كوههاي قاري داغ يا قارلي داغ به تركي يعني كوه برفي٫ قرا هرانده) است. در اين نوشته به كوتاهى به چند گروه ايلى ترك متاخر ساكن استان سمنان فارسستان٫ كه حكام و سلاطين ترك ايران به منظور ايجاد حفاظي براي شرق و نواحى جنوب تهران پايتخت بعدى دولت تركى قاجار از تجاوزات مكرر سواران تركمن، به اين ناحيه كوچ داده اند٫ اشاره مىشود. (نواحى غرب و بخشى از جنوب استان تهران اساسا ترك نشين و جز آذربايجان جنوبى است):

1- اصانلو٫ اوصانلو٫ آصانلو٫ آسانلو٫ اوسانلو٫ اسانلو ها (Osanlou٫ Asanlu٫Osanlu)

از جمله مهمترين ايلات ترك سردره خوار و دشت خوار (گرمسار فعلي) ايل اصانلو است. ايل اوصانلو از ايلات خمسه آذربايجان (استانهاى زنجان و قزوين كنونى) است كه به اين نواحى احتمالاً از جنوب مراغه مهاجرت نموده و در مركز شهرستان زنجان به دامپروري و كشاورزي روزگار مي گذرانيده است. (امروزه در اين ناحيه در محل التصاق رود بزينه كه از كوههاى غربى خرقان سرچشمه مىگيرد و رود قزل اؤزه ن٫ قريه اى بنام اوصانلو وجود دارد). آغا محمدخان قاجار شاه ترك ايران پس از تاسيس دولت تركى قاجاريه و انتخاب تهران به پايتختی خود٫ برای حراست از تهران از حملات تركمنها بخشى از ايل ترك اصانلو از خمسه آذربايجان (استانهاى زنجان و استان قزوين فعلى) را به استان تهران و سمنان خوار كوچانيده است.

آسانلو ها در گذشته نقش تعيين كننده اى در اوضاع سياسى منطقه داشته اند. برخى از نظاميان آسانلو كه در خدمت ارتش دولت تركى قاجار بودند به همراه سران ايل آسانلو در جنگهاى عديده اى شركت كرده اند. از سران و روساي ايل اصانلو در دوره سلطنت رضاخان ميتوان از رشيدسلطان، سيف اله خان، آقارضاخان و جليل خان نام برد. پس از آنكه آسانلوها در گرمسار ساكن شده اند٫ دامدارى شغل عمده ايشان گشته است. در آن ايام تعداد آنها بيش از هزار و دويست خانوار مىبود. (در سال 1987 تنها حدود 28 خانواده ويا 43 نفر به طور مشخص وابسته به طائفه اصانلو در تهران زندگى مىنمودند). مهمترين طوايف اين ايل عبارتند از قباخلو (Qobakhlou)، قزلو (Qozlou)، جورابلو (Jorablou)، ترامشلو Torameshlou، چوزوكلو (Chozouklou)، ميرآخورلو (Mir Akhorlou )، چاپشلو (Chapeshlou) ، يوردخانلو (Yourkhanlou)، رشمه لو (Rashmehlou)، خالقلو (Khalqolou)، ايمان خانلو (Iman Khanlou) و كنشلو (Koneshlou). در سالهاى اخير آسانلوها در روستاهاى ده سلطان٫ دولت آباد٫ سعدآباد٫ سوداوغلان٫ مگس تپه٫ فند٫ شاه سفيد٫ ياترى سفلى٫ رشمه٫ محمود آباد٫ موقوفه٫ محمودآباد نايب ابراهيمى و غيره ساكن بوده اند.

ريشه نام اصانلو: “اوسون” ويا “ياسون” به مغولى-تركى به معنى خانوار و تيره مىباشد. ساكاها (Sacae) در قرون 2 و 3 پيش از ميلاد تحت حاكميت اتحاد طوائفى بنام اوسون بوده اند كه زبانشانشان تركى ولى تبارشان مغولى بوده است. اوسونها بعدها به دو گروه “كانگلى” و “آلانى” تقسيم شده اند كه اين گروه دوم به نواحى مجاور درياى خزر مهاجرت نموده است. اوسونها در اثر حملات متوالى تركهاى آلتايى در قرون 5 و 6 ميلادى بافت و انسجام طائفه اى خويش را از دست داده اند. همچنين “اوس”٫ “اوص” در زبانهاى مجارى (os٫osh) تركى چواشى(ios) ٫ تركى (yas ٫ yash) و ديگر زبانهاى اورال آلتايى (ecˆie٫acˆ’cˆe٫as’i٫ässe, es ٫aš٫ jase٫ azä٫ âcˆcˆeˆ٫ ic’a ٫ iz’a ٫ oc’e ٫ isä ٫ese as٫ ôs, ais) به معانى نيا٫ باستانى٫ پدربزرگ٫ مسن٫ برادر و يا دايى بزرگتر مىباشد. (منشا كلمه تركى-مغولى “ياسا” به معنى قانون و آداب و عرف نيز از همين ريشه است). همچنين اين كلمه در زبانهاى اورال آلتايى و لهجه هاى تركى (تركمنى٫ تاتارى٫ چواشى٫ چغتايى٫ باشقردى٫ اويغورى٫ كاماس٫ خاراكاس …٫) به اشكال äs٫ is٫ vazˆov٫ as٫ vezˆer٫ uus٫ es, oz٫ oˆš٫ موجود بوده و به معانى توانايى٫ حافظه٫ درك٫ هوش٫ ذكا٫ دراكه٫ روان٫ عاقل٫ تيز هوشى بكار رفته است.

2- پازوكى-بازوكا (Bazooka)

ايل ترك پازوكي حدود ۴۰۰ سال پيش در زمان سلطنت خاندان تركى صفويه (دوره شاه اسماعيل صفوى) همراه با ايل “آسايشلو” از اروميه آذربايجان تبعيد شده و اكثريت آنها در خوار و ورامين و بخشى نيز در روستاهاي طرود و حصاربن فيروزكوه اسكان يافته اند. طبق كتاب سفر به استرآباد٫ مازندران و گيلان و تخمين هاى صنيع الدوله تعداد آنها بالغ بر 600-700 خانوار مىشده است كه عموما در راديان كه مهمترين روستاى خوار مىباشد و نيز در شاه بوغ ساكن شده بودند. بازوكىها به زبان ملى خود تركى (آذرى) سخن مىگويند هرچند كه تمام آنها به روانى فارسى نيز صحبت مىكنند.

3- نفر

تركهاى نفر در روستاي قشلاق نفر ساكن هستند. زبان طائفه نفر شيوه اى از تركى آذربايجانى (جنوبى) بشمار مىرود. افراد ايل نفر اصلا از شيراز به گرمسار مهاجرت كرده اند. ايل تركى نفر كوچكترين ايل اتحاديه طوائف بئش اويماق (خمسه) مىباشد. (ديگر ايلهاى كنفدراسيون خمسه عبارتند از اينانلو٫ بهارلو٫ باصرى٫ و عرب). ايل نفر خمسه عموما در ناحيه گراش ساكن بوده و شمارشان به چند صد خانوار بالغ مىشود. در تركيب ايل ترك نفر در جنوب ايران٫ گروههاى كوچك عرب و لر نيز داخل شده است.

4- باصرى

ايل باصرى كه به لحاظ تبارى تركيبى از گروههاى لر٫ عرب و ترك مىباشد٫ نيز مانند ايل تركى نفر يكى از ايلات پنجگانه بئش اويماق (كنفدراسيون خمسه) جنوب ايران مىباشد. اين ايل محتملا از خراسان به اين ناحيه كوچ كرده است.

5-قشقايى

در دو سده گذشته چندين خانوار از گروههاى ترك قشقايى (همچنين ايلزاده بختيارى٫ ميش مست عرب …) به طائفه تبرى (مازندرانى) اليكايى ملحق شده اند. اين گروهها اكنون به لهجه اليكايى كه لهجه اى از زبان تبرى شمرده مىشود سخن مىگويند. منشا ايل اليكايي٫ اليكا است كه منطقه اي به همين نام در چالوس مىباشد. ييلاق آنها شامل ارتفاعات شمال گرمسار معروف به گيلور و مناطق ييلاقي فيروزكوه ،دماوند و پلور در استان تهران و قشلاق آنها حواشي كوير شرق و غرب گرمسار است .

6-كردهاي گرمسار شامل دو طايفه شادلو و قراچورلو مي باشد. اگر نه همه٫ حداقل بخشى از اين گروهها را تركهاى كرد شده تشكيل مىدهد. تاريخ استقرار آنها به سال ۱۰۰۶ ه ق كه حركت كردها از جنوب قفقاز (آذربايجان شمالى) به آذربايجان جنوبى و از آنجا به خوار و ورامين و از آنجا به خراسان انتقال يافته اند، ميرسد.

نگاهى به وضعيت تركهاى شهرستان گرمسار:

تركهاى ساكن در شهرستان گرمسار بخشى از خلق ترك آذرى با تاريخ و مذهب و زبان و تبار مشترك مىباشند. اينان هرچند در نزديكى شرقىترين مناطق آذربايجان جنوبى (يعنى مناطق ترك نشين غرب و جنوب استان تهران) قرار دارند به سبب دورى جغرافيايى از بدنه اصلى توده ترك در آذربايجان و خراسان بشدت از روند از دست دادن زبان مادرى و ملى خود تركى آسيب ديده اند. روند مسخ فرهنگ و هويت تركى و از دست دادن زبان ملى-مادرى تركى را سياست فارس سازى (فارسلاشديرما٫ تفريس) دولت٫ كه اضافتا سعى در تراشيدن و پررنگتر كردن هويت طائفه اى و جايگزين كردن اين هويت قبيله اى به جاى هويت ملى ترك براى گروههاى ايلى ترك ايران دارد تشديد كرده و باعث ايجاد بحران هويت براى گروههاى ترك سراسر ايران بويژه آنهايى كه در خارج آذربايجان ساكنند (مانند شمال خراسان و جنوب ايران) و يا تعلق طائفه اى دارند شده است.

در همين راستاست كه در تمام منابع رسمى و غيررسمى ايرانى-فارسى گروههاى ايلى و جغرافيايى ترك ايران مانند قشقايى ها و تركهاى خراسان هر كدام به شكل گروههاى منفرد٫ جدا و پراكنده ترك زبان و نه به شكل زير گروههاى خلق و مليت ترك معرفى مىشوند و بدين ترتيب سعى مىشود كه خلق ترك در ايران از يك مليت واحد و منسجم داراى اكثرُيت به دهها گروه مختلف پراكنده و جداى ترك زبان اقليت تبديل شود. به همين جهت است كه مىبايست هميشه و با اصرار تاكيد شود كه تمام گروههاى ترك ايران فارغ از استان محل سكونتشان و يا لهجه تركىشان ويا طائفه شان٫ همه بخشى از خلق و مليت ترك آذرى در ايران مىباشند. همچنين مىبايست تاكيد شود كه تركهاى ايران و آذربايجان و خراسان “ترك” اند نه “ترك زبان”. (منظور نژادپرستان وطنى از كاربرد تعبير تركزبانان براى خلق ترك٫ اين است كه گويا اين خلق اصلا فارس و آريايى بوده كه بعدها زبان خويش را به تركى تغيير داده است). در نتيجه اين سياستهاست كه اكثريت مطلق تركهاى شهرستان گرمسار نيز مانند بسيارى ديگر از تركهاى ايران زبان ملى و مادرى خود تركى٫ اين مهمترين عامل تشكل هويت ملى و مليت ترك خود را از دست داده و آغاز به تكلم به زبان فارسى نموده اند.

تركهاى استان سمنان و شهرستان گرمسار مانند ديگر تركهاى فارسستان در معرض خطر نابودى كامل آنهم در مدت زمان بسيار كوتاهى قرار دارند. تحصيل به زبان مادري خود زبان تركى در دوره ابتدائى مدارس و تاسيس كانال تلويزيونى سراسرى به زبان تركى براى جلوگيرى از تشديد بحران هويت قومي و عقب ماندگي مدنى و استحاله تركهاى گرمسار و ديگر تركهاى ايران در قوميت مسلط فارس ضرورى است.

PASHA
2011/11/03, 22:36
خاستگاه ایل اینانلو

اوغوزها كه اجداد تركان آسياي صغير( تركيه ) و آذربايجان و عراق و تركمن ها را تشكيل ميدهند مهمترين اقوام ترك هستندو قبل از آنكه اسلام بياورند در شمال تركستان زندگي مي كردند . بطوري كه از منابع چيني و سنگ نوشته هاي اورخون معلوم مي شود، اوغوزها در فاصله قرون 8 ـ 7 ميلادي در مناطق جنگلي و كوهستاني "اوتوكن" (در سيبري) زندگي مي كردند. در منابع چيني از آنهابه نام "هوگوت" ياد شده است و محمود كاشغري هم در ( كتاب خود به نام ) " ديوان لغات ترك " اوغوز و تركمن را يكي دانسته است . از نظر ريشه ي لغوي درباره ي اوغوز نظريات مختلفي ابزار شده است: اوغوز بمعني تيرهايا قبيله ها (اوق + اوز) يا "اوق لار" آمده (در تركي قديم "اوز" و "ايز" علامت جمع بوده است)همچنين آوغوز يا آغوز به معني اولين شيري است كه از پستان جانوران گرفته ميشود ......"اوغوزها" بعد از تشرف به دين اسلام با تشكيل بزرگترين امپراطوريها مانند امپراطوري سلاجقه و عثماني نقش مهمي در تاريخ ايفاء نموده اند. نام "اوغوز" ابتدا در يكي از سنگ نوشته هاي "يني سئي" به عنوان نام "ايل" ذكر شده است. در سنگ نوشته هاي اورخون كه مربوط به خاقانهاي "گوك تورك" در قرن هشتم ميلادي است از اوغوزها ياد شده است. در امپراطوري "گوگ تورك"، "اوغوزها"، قسمت مهم جامعه ترك را تشكيل مي دادند. در اينزمان "اوغوزها" در سواحل نهر "تولا" (شمال مغولستان كنوني) زندگي مي كردند و هم چنين قسمت اعظم لشكريان "ايستمي خان"، خاقان دولت غربي "گوگ تورك" را "اوغوزها" تشكيل مي دادند. بنظر مي رسد اوغوزهايي كه در قرن دهم ميلادي در سواحل رود "سيحون" زندگي مي كردند اولاد "اوغوز"هاي اخير با شند . از قرن دهم ميلادي اوغوزهاي ناحيه سيحون اسلام آوردند و از قرن يازدهم بطرف ايران و آسياي صغير سرازيرشدند و از طرف مسلمانان به نام "تركمن" ناميده شدند بطوري كه بعد از دو قرن نام "ترك" و "تركمن" جاي "اوغوز" را گرفت . در سال 1035 ميلادي قسمتي ازاوغوزها به "خراسان" آمدند و بعد از جنگ و جدال بالاخره "خراسان" را از "غزنويان" ( ترك هاي غزنوي )گرفتند و دولت سلاجقه را تشكيل دادند. در راس آنها برادران "چاغري بيگ" و "طغرل بيگ" فرزندان "سلجوق" از قبيله "قينيق" يكي از 24 قبيله "اوغوزها" بودند. آنها در مدت كوتاهي بعد از فتح ايران به "آسياي صغير" حمله ور شدند و بعد از فتح "ملازگرد" (1071 ميلادي) در اندك مدتي قسمت عمده آسياي صغير را اشغال كردند و امپراطوري سلجوقي را تشكيل دادند.... در قرن يازدهم، دسته اي ديگر از اوغوزها از شمال "خزر" و "درياي سياه" به بالكان رفتند و در آنجا مستقر شدند. تركان كوچ نشين برخلاف قبايل عرب و كرد به شكل "ايل" يعني: مجموعه ي قبيله ها زندگي مي كردند. "اوغوزها" به مجموعه قبايل خود كه از يك قوم بودند و سازمان مستقل سياسي را تشكيل مي دادند "ائل" يا "ايل" مي گفتند. در ميان ساير قبايل ترك به جاي "ايل"، "بودون" يا "اولوس" گفته مي شد.

ايل "اوغوز" از 24 قبيله يا "بوي " تشكيل مي شد كه هركدام مهر يا تمغاي مخصوص داشتند. هر شش قبيله داراي يك "اونقون" (توتم) بودند. "اونقون"ها، مرغان شكاري (عقاب و شاهين و باز و امثال آنها) بودند و در نظر تركان مقدس شمرده مي شدند و گوشتشان حرام بود. هر قبيله مهر خود را بر احشام و اسبهاي خود مي زدند.

هر "قبيله" يا "بوي" به چند "اوبا" يا "طايفه" (اويماق، يوروك) تقسيم مي شد رئيس ايل "يابقو" و رئيس قبيله "بيگ" ناميده مي شد. عنوان "بيگ" ارثي بود و "يابقو"ها از ميان "بيگ"ها انتخاب مي شدند. كلمه "ايل" بمرور زمان معني "كشور" را هم پيدا كرده است ولي در قديم به سرزمين ايل و قبيله و طايفه "يورد" گفته مي شد. "اوغوزها" ارتش و تشكيلات كشوري خود را به دو قسمت يمين و يسار تقسيم مي كردند، برخلاف "مغول"ها شاخه يا جناح راست مهمتر از شاخه چپ بوده است. شاخه راست را "بوز اوخ" (تير خاكستري)، شاخه چپ را "اوچ اوخ" (سه تير يا سه قبيله )مي گفتند. اداره ايل و حكومت در دست "بوز اوخ"ها و علامت آنها كمان بود. علامت "اوچ اوخ" ها تير بود و به همين مناسبت "طغرل بيگ" وقتي وارد "نيشابور" شد (سال 1038 ميلادي) كماني به بازو و سه تير به كمر داشت كه نشانه فرمانروايي بر دو جناح "اوغوز" بوده است....

در "ديوان لغات الترك" و "جامع التواريخ" و "تاريخ آل سلجوق" اثر "علي يازيچي اوغلو" از قبايل و طوايف اوغوز مفصلاً ياد شده است. .... "ابوالغازي بهادرخان خيوه اي" در(كتابهاي) "شجره تراكمه" و "شجره ترك" ضمن شرح حال اوغوزان از 24 قبيله اوغوز نامبرده است از اين قرار: 1- قينيق (قبيله سلجوقيان) 2- قاييق 3- بايندر 4- ايوا (يا ييوا) 5- سالغور (يا سالور) 6- افشار7- بيگدلي (زبان بيگ)8- بوگدوز 9- بيات 10- يازقير 11- اينور (ياايمور) 12- قارابولوك 13- آلكابولوك 14- ايغدير 15- اورگير 16- توتيركا 17- اولايوندلوق 18- توگر 19- بچه نك 20- چووالدير 21- چپنــي 22- چـاروق 23- ياپرلي 24- قارقين .....(سيري در تاريخ زبان و لهجه هاي تركي - صفحه ي 113و بعد)

اینانلو ها

اینانلو یا آینالو یا ایناللو یکی از چند قبایل ترک اغوز بود که طی سده یازدهم از آسیای میانه به جانب آذربایجان کوچ نمودند. از آن پس منابع از حضور چندین گروه اینانلو در مناطق ایران وآناطولی سخن گفته اند.(۱) در مورد این مطلب که اینانلوها بعد از ورود به ایران در کدام منطقه ساکن شدند نظریاتی مختلفی وجود دارد.

۱-گروهی از مورخین را نظر بر این است که اینانلوها اول درمغان آذربایجان ساکن شدند سپس شاهان صفوی ؛ افشار وقاجار آنها را به مناطق دیگر از جمله مناطق فارس نشین کوچانیده اند.فورتسکیو ومینورسکی جزو این گروه از مورخان می باشند. "اینانلوها یی که در تهران؛ ساوه وقزوین قشلاق ود خرقان ییلاق می کنند ؛توسط آقا محمد خان قاجار از دشت مغان به این نواحی کوچانیده شده اند."(فورتیسکیو)(۲)

"آنها در مغان زندگی می کردند نادرشاه آنان را برای ایجاد سد دفاعی در برابر کردهای بیلبس به ناحیه خمسه کوچانیدند."(مینورسکی)

۲- گروهی دیگر از مورخین اعتقاد دارند که اینانلوها در بدو ورود به ایران در مناطق فارس نشین اقامت گزیدند. بعدا در دوره شاه عباس تیره های از اینانلوها وارد منطقه مغان شده اند(فسایی)

صاحب فارسنامه ناصري درمورد پيشينهي تاريخي آنان مينويسد كه اصل اين اينانلو از «تركستان است كه در زمان سلاطين مغول بفارس آمده توقف نمودهاند و در بيشتر اوقات چندين هزار نفر لشگر سواره و پياده ازاين ايل در ركاب سلاطين خدمت نمودهاند قشلاق اين ايل يعني جاي زمستانة آنها بلوك حفر و داراب و فساست و ييلاق آنها بلوك رامجرد و مرودشت …. و اين ايل بهچندين تيره قسمت شدهاند مانند:

3- در گزارشهای گروه سوم از مورخین چنین آمده است که یک گروه از اینانلوها همزمان با ینصر پاشا آز آناتولی به مغان آمده اند.این مورخان اعتقاد دارند که ینصر پاشا نامی به همراه اتباع خود از آسیای صغیربه ایران آمدو از شاه عباس اذن اقامت خواست شاه با خرسندی تقاضای ینصر پاشا را اجابت نمود وطوایف تحت تابعیت ائرا شاهسون نامید وبه ینصر پاشا فرمان داد تا برای اتباع خودییلاق قشلاق مناسبی بیابد. ینصر پاشا پس از گشت وگذارهای فراوان مغان وییلاقات کوه سبلان را در ایالت اردبیل انتخاب نمود وبه همراه خود که شامل 3300چادر بودند در آنجا اقامت اختیار کرد . .(راده؛اگرانوویچ و مارکف).

4-همچنین به نظر گروهی دیگردر زماني كه امير تيمور كوره كن (كوره كن درزبان تركي يعني داماد كه در فارسي گوركان تلفظ شده است.امير تيمور كوره كن خود از تركان ايل "بارلاس" بود )به قصد توسعه امپراطوري خود به آسياي صغير لشگر كشيد ايل "بيگدلي" در نواحي آسياي صغير و شام (سوريه) سكونت داشت. با تسلط امير تيمور بر اين نواحي به صلاحديد وي بعضي ازايلات "اوغوز" از جمله ايل: "بيگدلي، افشار، قاجار، اينانلو، تكللو، استاجلو" به همراهي امير تيمور رهسپار موطن پيشين خود يعني تركستان شدند (سال 800 قمري) چرا كه به سبب روحيه سلحشوري و جانبازي تركان و مهاجرتهاي گوناگون از جمعيت آنان در تركستان (آسياي ميانه) كاسته شده بود . در طي اين مسير به هنگام گذر از ايران، با تقاضاي خواجه علي سياهپوش (840-794 ق) كه از اجداد "شاه اسماعيل صفوي" بود و در اين هنگام در "اردبيل" به ارشاد و تربيت نفوس مستعدان مشغول بود، امير تميور به ايلات: " بيگدلي" و "افشار" و .. اجازه داد كه در ايران ساكن شوند وعده ای از این اسرای آزاد شده به اوطان خود برگشته وبقیه نیز در اردبیل و حوالی آن در سلک مریدان شیخ صفوی ماندگار شدند.(تاریخ دشت مغان. میرنبی عزیززاده). بدين ترتيب اين گروه از ايلات ترك به تركان بومي و باستاني ايران كه فرزندان تركهاي متمدن سومري و ايلامي و اورارتويي و مادي و لولوببي و ..... بودند , پيوستند.

با مقایسه وتجزیه وتحلیل نظریات 4گروه مورخان فوق عقلی ومنطقی بنظر میرسد که ورود اینانلوها از آناطولی به اردبیل به صورت تدریجی انجام گرفته یک گروه در دوره خواجه علی سیاهپوش به همراه امیر تیمور بصورت اسرا وارد اردبیل شده اند وپس تقاضای خواجه علی سیاهپوش از امیر تیمور از اسارت آزاد و با تغییر مذهب از سنی عثمانی به شیعه غلات ساکن حوالی اردبیل شده اند. وگروه دیگر که خود در عثمانی دارای مذهب شیعه غلات بوده وبه علت آزار واذیت شیعیان توسط عثمانیها به شاه عباس پناه آورده و با اجازه واذن شاه عباس درییلاقات وقشلاقات حوالی اردبیل ساکن شده اند.

در مناطق فارس نشین ؛نواحی خرقان ؛خمسه موطن امروزی اینانلوها می باشد .قشلاق این ایل یعنی جای زمستانه آنها بلوک حفر و داراب و فسا ؛ اطراف گوی داغ و قلعه محمد علی خان نزدیک جاده قدیم تهران و قم و نواحی مجاور ساوجبلاغ و بوئین زهراست و ییلاق آنها در خرقان نزدیک گمیش لو؛ بلوک رامجرد و مرودشت …. و این ایل بهچندین تیره قسمت شدهاند مانند:

ابوالوردی، اسلاملو، افشار اوشاغی، امیرحاجی، ایرانشاهی، بلاغی، بیات، چهاردهچریک، چیان، رادبگلو، دهو، دیندارلو، رئیسبگلو، زرندقلی، سُرکلو، سکّز، قورت، قرهقره، چغیلو، کرائی، گوکپر

آگاهیهای بیشتر دراین زمینه حاکی از آنست که پنجهزار خانوار از ایل اینانلو «از سنه 1295 زندگانی چادرنشینی را ترک گفته و به زراعت (پرداختهاند) و محل اقامت آنها بیشتر در مشرق و جنوبشرقی ایالت فارس است ….».

در مغان : درتقسیم بندی طوایف زیرگروه اینانلو یا اینکه اینانلو خود زیر گروه کدام طایفه بود به نوشته های مورخین روس وآلمان استناد می کنیم:

اگرانوویچ(ogranovich ) کمیسرسرحدی روسیه درامورشاهسونهای بیله سواردر1870م :

طوایف اصلی مغان وزیرمجموعه های این طوایف رابشرح زیر گزارش می کند:

قوجابیگلو( شامل 2تیره 400چادر) با طوایف فرعی مرادلو (200)ادولو(100) خلیفه لو(400)

بنده علی بیگلو(شامل 3تیره؛800چادر)با سه طایفه فرعی علی بابا بیگلو(200)بیگ باغی لو (100) خلفلو(50)

پولاتلو(شامل3تیره؛600چادر)با طوایف فرعی شیخ لو(250) آبی بیگلو((100) قوزاتلو(400) یورتچی(400)دورسون خوجالو(350)تکله(سه تیره؛600) یکه لو(50)

دمیرچی لو (شامل3تیره؛800چادر) با طوایف فرعی اینانلو(400)حاجی خوجالو(600) عربلو(100)

ساری خان بیگلو(شامل400چادر) با طوایف فرعی اجیرلو

طوایف پیر ایواتلو ؛ کلاش؛ کور عباسلو؛ گیکلو؛ یورتچی؛دورسون خوجالو که گفته می شود از طایفه اینانلو منشعب شده اند (ریچاردتاپر63-62) در اواخر قرن نوزدهم در زمره طوایف مستقل ایل شاهسون در آمدند.

در دوره صفویان اینانلوها ازنیروهای عمده ناحیه مغان بوده و بخش بزرگی از این ایل ازجمله گروههای تشکیل دهنده اتحادیه قیزیلباش های شاملو بودند.

ییلاقات وکوه اینانلو در حور

ییلاقات اینانلو در دامنه کوهستان سرسبز اینانلو ی حور با مختصات جغرافیایی 38°12'39"N 48°40'21"E : گسترده شده است. اینانلو مرتفعترین ییلاق دهستان بوده از سمت مشرق مشرف به خلج لر یوردی ؛ اسکندر یوردی هاچا قیه و.... جنگلهای تالش ازسمت شمال مشرف به بند آغزی ؛چیر ؛بیچنک و.... ازسمت جنوب متصل به ییلاقات قیزیل قیه واز سمت مغرب مشرف به دهستان حور می باشد . وجود چشمه های با آب گوارا وزلال و چمنزارهای جنت سا با انواع گونه های گیاهی هر بیننده ای را جذب می نماید. این منطقه در دوران قاراقویونلوها و آق قویونلوها منطقه ییلاقی وگوکپر (پیره ناخیرچی امروزی) محل اسکان اینانلوها بوده است . در اینکه نام یکی از دو تیره اصلی اینانلوهای شاهسون گوکپر بوده هیچ شکی وشبه ایی نیست .امروزه نیز در خمسه فارس گوکپر نام یکی از تیره های اینانلو می باشد . وجود ییلاقاتی با نام اینانلو و در نزدیکی آن وجود آبادی بنام گوکپر (نام یکی از دو تیره اینانلو) چه معنا ومفهومی می تواند داشته باشد. از آن گذشته رسم ایل اینانلو نیز بر همین منوال بوده که محل سکونت خود را به نام ایل خود؛" اینانلو" نامگذاری می کرده اند نمونه بارز آن در 15 کیلومتری اردبیل به تبریز روبروی سه راهی سرعین؛ نام روستای محل اسکان اینانلوهای امروزی همان اینانلو می باشد. کوچروان ترک و بعدها شاهسون علاوه بر ییلاقات اینانلو در سایر ییلاقهای تالش وباغرو تملک وتصرفاتی داشتند. قبل از اینانلوها جلایریان در منطقه جلایر ؛ همزمان با اینانلوها ؛خلج ها در خلجلر یوردی وقارا قویونلوها در اسکندر یوردی و ..... ساکن بوده اند و تا دوران معاصر نیز برخی شاهسونهای مغان بر ییلاقات قسمت غربی اینانلو تصرف وتملک داشتند.

پیره ناخیرچی یا گوکپر؟

در اوایل پیروزی انقلاب ایران در سال 1357 که کاوش بی رویه وآزادانه آثار باستانی منطقه توسط یغماگران بصورت شبانه روزی انجام می گرفت و علاوه بر اهالی منطقه از گوشه وکنار ایران چپاولگران ناآگاه آثار ملی مثل قوم مغول جهت حفر و به غارت بردن آثار زیر خاکی روانه منطقه حور می شدند.

از زبان یکی از نسخه خوانان آن زمان شنیدم که اسم پیره ناخیرچی در کتب خطی وقدیمی گوکپر است. از سال 57 تا سال 88 در سطور کتب چاپی وخطی واینترنت دنبال این کلمه می گشتم . که خوشبختانه گمشده خود را در کتاب ریچارد تاپر یافتم. .

گوکپر نام یکی از دو تیره اصلی اینانلوهای شاهسون بوده است. یکی از سران برجسته تیره گوکپر اینانلوی شاهسون مدعی شده که اجداد وی در زمان شاه عباس اول به مغان کوچیده ودر زمره شاهسونها درآمدند . اما وی اشاره به این مطلب نمی کند اجداد او از کدام ناحیه کوچیده ودر مغان ساکن شدند.(فارسنامه ناصری 1313)

[غلامحسينخان شاهسون سرتيپ توپخانه مباركه ولدالصدق حسينخان شهابالملك ميگفت كه در زمان شاه عباس كه بعضي از ايلات شاهيسون شدند اجداد من با طايفة خود ازایل كوگپر برخواسته (برخاسته!) شاهيسون شدند يعني شاهدوست]؛

PASHA
2011/11/03, 22:40
در ابتدا لازم ميدانم كه هدف از نگارش اين مقالات را براي خوانندگان محترم روشن سازم.

در مقالات موجود در اين سايت به هيچ وجه قصد توهين به هيچ قوم و يا تمجيد از برخي اقوام ديگر را نداريم و تمام مطالب اين مقالات كاملا اثبات شده ميباشند و در اكثر موارد منبع نيز ذكر شده است. همچنين به خوانندگاني كه در مطالب موجود در اين سايت ذره اي مشكوك ميباشند، توصيه ميكنيم حتماً منابع ذكر شده را تهيه و مطالعه كنند.

اينجانب به هيچ وجه به برتري نژادي معتقد نبوده و به شدت با آن مخالف ميباشم. اما در پي برخي تبعيض قائل شدن ها در نظام نژادپرست جمهوري اسلامي ايران بر آن شدم تا مقاله اي را تهيه و در آن برخي از واقعيات موجود را براي كساني كه به دنبال حقيقت هستند روشن سازم.

آري، ما در كشوري زندگي ميكنيم كه در آن فقط فارس ها را انسان ميدانند و ساير قوميتها حتي اگر فرهنگي كهن تر و غني تر از فارسها داشته باشند. مجبور هستند تا زبان و فرهنگ فارس ها را تبليغ كنند. البته تاريخ ثابت كرده است كه هيچ حكومت نژادپرستي دوام ندارد و مطمئن باشيد كار اين رژيم رو به پايان است.

در اين مقاله به شما اثبات خواهيم كرد كه تركها اولين ساكنان آذربايجان بوده اند و از هفت هزار سال قبل در اين منطقه زندگي كرده و از همان زمان تاكنون به زبان تركي صحبت كرده اند. متاسفانه در سالهاي اخير، يعني از زمان رژيم پهلوي تاكنون تمامي حاكمان ايران به نوعي ترك ستيز بوده و سعي بر اين داشته اند كه با مدارك جعلي ثابت كنند كه آذربايجاني ها آريايي بوده و ترك نيستند. بلكه از حدود هزار سال پيش ( حتي در بعضي موارد مدتي كمتر از پانصد سال ) تحت فشار حكومتهاي ترك زبان؛ به اين زبان روي آورده اند. آنها براي رسيدن به اين هدف گاهاً از تعدادي خود فروخته و خائن آذربايجاني نيز كمك گرفته اند كه ميتوان مهمترين آنها را احمد كسروي ملعون دانست.

اما ماه هيچگاه پشت ابر نمانده و نميماند. مطمئن باشيد كه كساني همچون پروفسور زهتابي در آذربايجان هستند كه ميتوانند دروغهاي صدها كسروي را برملاكنند.

مرحوم شادروان پروفسور محمد تقي زهتابي شخصي است كه شايد بتوان آن را درخشان ترين ستاره قرن حاضر آذربايجان دانست. ايشان تمام عمر خود را وقف مردم آذربايجان و زبان مادري و تاريخ آنها كرد. اگر مشتاق هستيد كه تاريخ واقعي آذربايجان را مطالعه كنيد به شما كتاب معروف ايشان را كه هم به زبان فارسي ( با عنوان "تاريخ ديرين تركان ايران" ) و هم به زبان تركي ( با عنوان "ايران توركلرينين اسكي تاريخي" ) منتشر شده است را توصيه مي كنيم. نام اين سايت را هم به احترام پروفسور زهتابي از نام همين كتاب اخذ كرده ايم. البته با وضعي كه از حكومت نژادپرست ايران سراغ داريم فكر ميكنم تهيه كردن اين كتاب كار بسيار مشكلي باشد.

در اين كتاب تاريخ واقعي آذربايجان را با تمام اسناد و مدارك واقعي و با استناد به نظرات ده ها تاريخ شناس معتبر و معاصر جهان ميتوانيد مطالعه كنيد.

پروفسور زهتابي پس انتشار جلد اول اين كتاب در سال 1377 در همان سال دار فاني را وداع گفت. مسئولين خود فروخته جمهوري اسلامي مرگ ايشان را مرگ طبيعي ذكر كردند. اما واقعيت چيز ديگري است. چطور ممكن است كسي كه هيچگونه ناراحتي قلبي نداشته، به يكباره با ايست قلبي در جا جان خود را از دست بدهد. و اين در حالي است كه اين اتفاق در همان سالي است كه جلد اول كتاب ايشان به چاپ رسيد و جلد دوم اين كتاب در حال تكمبل براي چاپ بود. از آنجا كه با چاپ جلد دوم اين كتاب تمامي دروغهايي كه اين شئونيست ها تا آن روز تحويل مردم ايران داده بودند فاش ميشد، شئونيست ها آن بزرگوار را شهيد كردند. اما با تلاش برخي از شاگردان و دوستداران آن مرحوم، جلد دوم اين كتاب نيز در سال 1378 در تبريز به چاپ رسيد و دروغهاي پان فارسهاي آرياپرست فاش شد.

آري، فارس هاي شئونيست كه طاقت شنيدن واقعيت را نداشتند ايشان را به شهادت رساندند و مرگ ايشان مرگ طبيعي نبود. دليل اين ادعا هم كاملاً روشن است. مسئولين خائن مملكت بعد از مرگ ايشان حق هيچگونه تحقيق و تفحسي را در مورد مرگ مرموز ايشان به مردم آذربايجان ندادند و حتي بارها و بارها عده زيادي را در سر مزار ايشان به جرائم نامعلوم دستگير كرده اند.

پروفسور زهتابي در كتاب خود با دلايل و مدارك كاملاً مستند ثابت ميكند كه از هفت هزار سال قبل، يعني زماني كه اسمي از فارس در جهان شنيده نشده بود. تركها در آذربايجان و اطراف آن زندگي كرده اند و خدمات زيادي به تمدن بشري ارائه كرده اند. از مهمترين اقوام ترك آن زمان ميتوان به سومرها ، ايلامي ها ، كاسي ها ، قوتتي ها ، خزرها، لولوبي ها، كاسپي ها، اورارتو ها و ... اشاره كرد. اينان كساني بودند كه اخراعات مهمي همچون خط و چرخ را به جهان عرضه كردند. روز را به 24 ساعت و هر ساعت را به 60 دقيقه و هر دقيقه را به 60 ثانيه تقسيم كردند. دايره را به 360 درجه تقسيم كرده و نسبت هاي مثلثاتي را كشف كردند. آنها اولين كساني بودند كه قانونگذاري را براي بشر به ارمغان آوردند. انواع فلرات را كشف كرده و هنر فلزكاري را بوجود آوردند. اما شئونيست ها از برملا شدن اين اسرار راضي نبودند و تاريخ دروغين و جعلي خود را در خطر ميديدند.

آري دليل شهادت پروفسور زهتابي علاقه به وطن و بيان واقعيت و راستگويي بيش از حد بود. البته نمونه هاي اين چنيني را در تاريخ آذربايجان ميتوان به وفور يافت كرد. كساني كه به علت راستگويي و درستكاري و مطالبه حق خود خائن و ياقي و يا تجزيه طلب قلمداد ميشدند. و امروز حتي جمهوري اسلامي به زبان آوردن اسم آنها را يا جرم ميداند يا با اكراه از آنها ياد ميكند. از اين دست افراد ميتوان به بزرگاني چون : سيد جعفر پيشه وري ، ستارخان ، باقرخان ، شريعتمداري و حتی بابک خرمدین و صدها آذربايجاني مخلص ديگر اشاره كرد.

PASHA
2011/11/06, 12:02
ایل بایات

واژه بیات که به صورت بایات هم ضبط شده به معنای ثروتمندو پرنعمت است . اصل این قبیله در نسبنامه های افسانه ای ترکان به «بای آت » پسر دوم گون خان پسر اغوزخان است.

قبیله بیات همچون سایر قبایل بزرگ ترک علامتی مخصوص دارد.

ورود قبیله بیات به فلات ایران در اوایل قرن پنجم و مقارن حملات غزان و سلجوقیان ذکر شده است و در مسیر کوچ نظامی خود تا صحاری شام و سواحل مدیترانه پیش رفته اند. در این پیشرویهای پرماجرا گروههایی از این قبیله بتدریج در بعضی نواحی عراق عجم کردستان (اراک) و لرستان استقرار یافتند. چنانکه خبر انتصاب امیرسنقر بیاتی (مقتول ???) به نیابت حکومت بصره از جانب امیر آق سنقر بخاری اقطاع دار این ولایت از سابقه دراز حضور بیاتها در ایران و عراق عرب حکایت می کند (ابن خلدون ج ? ص ??). استقرار قبیله بیات در بعضی نواحی غربی ایران پس از چندی به تشکیل دولت محلی کوچکی در اراضی میان لرستان کوچک و عراق عرب انجامید اما خصومت حاکمان بیات و اتابکان لر سرانجام به انقراض حکومت بیات منجر شد و اتابک شجاع الدین خورشید شاه حاکم لرستان که از دست اندازیهای مکرر ترکان بیات به متصرفات خویش خشمگین بود بر سر آنان تاخت . در نتیجه آخرین حاکم بیات هزیمت یافت و قلمرو او که به ولایت بیات مشهور بود به تصرف سپاه خورشیدشاه درآمد

(حمدالله مستوفی ????ش الف ص ??? معین الدین نطنزی ص ?? ـ ?? بدلیسی ص ??).



رؤسای طوایف بیات عراق عجم که ظاهرا بزرگترین گروه از آق بیات به شمار می آمدند در سالهای سلطنت شاه طهماسب اول (???ـ???) از جمله بزرگان دولت صفوی محسوب می شدند. سلیمان بیگ و برادرش حسن بیگ یوزباشی قورچیان بیات پیش از اینکه به سبب رفاقت با اسماعیل میرزا پسر شاه طهماسب اول مغضوب شوند از امرای بزرگ و مقرب شاه صفوی بودند (نویدی ص ??? تاریخ قزلباشان ص ??). حتی صدماتی که شاه صفوی بر این طوایف وارد آورد مانع از اطاعت و خدمتگزاری آنان نشد. هنگامی که القاص میرزا برادر شورشی شاه طهماسب با حمایت سلیمان قانونی پادشاه عثمانی از عراق عرب تا قم پیش آمد جمعی از طوایف بیات عراق عجم که در حدود قم می زیستند به مقابله با القاص میرزا شتافتند. جنگجویان این طایفه در جنگ مغلوب و به دستور القاص میرزا کلیه اسرای طایفه بیات اعدام شدند ( عالم آرای شاه طهماسب ص ???). طوایف بیات عراق عجم همچنین مدتی در ملازمت و خدمتگزاری سلطان مصطفی میرزا پسر شاه طهماسب بودند. سلطان مصطفی میرزا که از دوستداران سلطنت برادر خود سلطان حیدر میرزا بود پس از قتل برادر به دست هواداران اسماعیل میرزا برادر دیگر خود به امیدنجات به میان طایفه بیات گریخت . حاجی اویس بیگ بیات حاکم طایفه که در ظاهر پذیرای شاهزاده متواری شده بود بازداشت محترمانه او را به قزوین اطلاع داد و پس از ورود شاه اسماعیل دوم (حک : ???ـ ???) به قزوین او را به حضور شاه رسانید (اسکندرمنشی ص ??? منجم یزدی ص ??ـ?? حسینی استرآبادی ص ??). در اوایل سلطنت شاه عباس اول (???ـ ????) که حکومت قلمرو علیشکر ـ همدان ـ به محمد باقر میرزا پسر خردسال شاه عباس تفویض شد اغورلو سلطان بیات حاکم طایفه بیات و نواحی کزاز و کرهرود به نیابت از او به حکومت همدان رفت . اما شاهوردی خان حاکم لرستان کوچک که از مدتها قبل قصد تصرف بعضی مناطق تابعه همدان را داشت قلت یاران اغورلوسلطان را مغتنم شمرد و به بروجرد مقر او حمله برد. در این جنگ اغورلو سلطان کشته شد و لشکریان بیات متفرق شدند. تا اینکه شاه عباس خود به جنگ شاهوردی خان رفت و پس از شکست دادن او متوجه ایل بیات شد و کلیه مناصب موروثی اغورلو سلطان را به برادر او شاهقلی سلطان بیات تفویض کرد. وی که از تأخیر ایل بیات در امداد به اغورلو سلطان خشمگین بود به خواهش شاهقلی سلطان از مجازات ایل بیات درگذشت و پس از دریافت سه هزار تومان پول و سه هزار کره اسب بیاتی نژاد که همواره مورد توجه قزلباشان بود به قزوین بازگشت (اسکندرمنشی ص ???ـ??? بدلیسی ص ??ـ?? تاریخ قزلباشان همانجا ).

لازم به ذکر است که درمیان مردمان اطراف نوبران وکردر(کردخورد) دشت بیات(بایات اجاغی ، میچینک،یاتان ،سامان ،خان آقا و... فراهان افسانه شاهوردی خان معروف است ،او خان قوم بایات است که ایستاده قرآن می خواند و به لرها حکومت می کند. چهره ی اورا چنین توصیف میکنند،همیشه زلف های مشکی خود را درزیر کلاه پنهان می کرد،. صورت درازوبینی کمی بزرگ،ریش تُنک، چشم های عقابی داشت، قد نسبتا بلند، بالا تنه کوتاه پاهای کشیده و ابرمردی است که بعد ازشکست در جنگ بین اقوام که به خاطر بزرگ منشی آن شکست را قبول می کند تا رسم برادر کشی را بشکند.خان در دره ی گولجه از اطراف میچینک اقامت میگزیند؛ودراین مرغزار اسب های او که به تاراج رفته اند یکی بعد از دیگری می آیند. با امدن اسب ها ،اودر دامنه تپه های گولجه دست تنها پنجاه زاغه می سازد بعد از تمام شدن زاغه ها رمه های به تاراج رفته اوهزار میش وبره و هفتصد بزو بزغاله وگاوهای پیشانی سفیدنر بر میگردند.برگشتن گاوهای نر را خوش یمن برای کشاورزی می گیرد .درغروب همان روز اَ ل اروادی (زنی برای دست ،از کنیزان بزرگ اجنه) از فر خداوندی به او هدیه می شود وبا قراردادن سنجاقی یا جوال دوزی در یقیه لباسش آل را مطیع خود میسازد،وتمام منطقه را زیر کشت میبرد.

درروایت شفاهی عامه نقل می شود ؛ آلآروادی زنی بود باهیکلی تنومند،چشمانی درشت ،پیشانی بلند وموهای وزوزی. دارای پستانای بزرگ و آویزان بود که هنگام دویدن مجبور می شد آنهارا ماننده کیسه ای برروی شانه هایش بیاندازد تا سرعت حرکت او را نگیرد. اَل آروادی دستهای بابرکتی داشت ،چنان که در یک نیم گرد نیم روزی خورشید تمام رمه را میدوشید. وبرای آوردن آب خمیر گندم وجو درروزاِشمّه( شنبه اِشمّه انمک وارد کار شدن) از چشمه ایغور (یک کیلو متری میچینک ) راهی آن جا می شد ساعت ها درنگ می کرد تا آب مخصو ص خمیر را از چشمه بگیردواگر آب خمیرآن روز ازچشمه نمی آمد درروز دُشمّه(یکشنبه روی کار پهن شدن) به چشمه سنگستان درچهار کیلومتری بایات اجاغی می رفت اگر آب خمیر ان روز هم نمی آمد در روز بَنَمّه (سه شنبه بلنمک روز پیچیده شدن درکار) به چشمه ای در دره اُوزخان(اوزچایی درپنج کیلومتری گولجه سه کیلو متری روستای کوسلر)می رفته واز آن چشمه آب میآورد ،وقتی او با آن ویژه گی آب را برای خمیرمهیا می کرد نان آن خمیرتا یک سال تمام نمی شد.

آل، شاهوردی خان رادر کارهای دیگر نیز معین وخدایار بوده مخصوصا در امور کشاورزی وبرداشت گندم .میگویند مرز کرت هارا به مدد او انجام میداد ومَثل سن با س من چک وار را به اَلآروادی نسبت می دهند.نقل می کنند که بعد ازآن که زن شاهوردی خان جوال دوز را از یقیه اَل آروادی بیرون کشیدو به او فهماند که خان برای رضای خدا اوراآزاد کرده است و دردامنه کوه دارسو برای او غاری ساخته تا درآن زندگی کند، آل اروادی به کوه رفت ،تازمانی که خان زنده بود گاه گاه از کوه به کنار چشمه می آمده ومانند طوطی همین چند کلمه را با آوازی محزون می گفته وباحرکات دست به زنها ی کنار چشمه می فهماند که همیشه حاضر به خدایاری ومدد خان است.

PASHA
2011/11/06, 12:15
سخناني تأثر برانگيز از ارسلان آلبايراق

من يک تركم و آذربايجاني هستم، ايراني نيستم، اگر ايراني بودم زبان و ادبيات بسيار غني تركي تدريس مي شد!
من يک تركم و آذربايجاني هستم، ايراني نيستم، اگر ايراني بودم زبان تركي ملت 30 ميليوني ما تحقير نمي شد!
من يک تركم و آذربايجاني هستم، ايراني نيستم، اگر ايراني بودم زبان تركي ملت 30 ميليوني ما ممنوع نمي شد!
من يک تركم و آذربايجاني هستم، ايراني نيستم، اگر ايراني بودم زبان تركي ملت 30 ميليوني ما مورد انواع هجومها قرار نمي گرفت!
من يک تركم و آذربايجاني هستم، ايراني نيستم، اگر ايراني بودم زبان 15 ميليون فارس بر ملت مظلوم ما تحميل نمي شد!
من يک تركم و آذربايجاني هستم، ايراني نيستم، اگر ايراني بودم با تحميل زبان بيگانه، سعي در محو كردن فرهنگ و زبان ترکي نميکردند!
من يک تركم و آذربايجاني هستم، ايراني نيستم، اگر ايراني بودم به صدها طومار حق طلبانه ملت آذربايجان اندکي اعتناء ميکردند!
من يک تركم و آذربايجاني هستم، ايراني نيستم، اگر ايراني بودم تاريخ 7000 ساله ملت 30 ميليوني آذربايجان تحريف نمي شد!
من يک تركم و آذربايجاني هستم، ايراني نيستم، اگر ايراني بودم شخصيتهاي تاريخي ملت کبير ما مورد توهين قرار نمي گرفت!
من يک تركم و آذربايجاني هستم، ايراني نيستم، اگر ايراني بودم موسيقي و رقص جهانگير آذربايجان را محلي خطاب نمي کردند!
من يک تركم و آذربايجاني هستم، ايراني نيستم، اگر ايراني بودم مرا تعمدا و شيادانه آذري خطاب نمي کردند!
من يک تركم و آذربايجاني هستم، ايراني نيستم، اگر ايراني بودم نام ازلي و ابدي آذربايجان را آذر آبادگان نمي گفتند!
من يک تركم و آذربايجاني هستم، ايراني نيستم، اگر ايراني بودم تبار و نژاد مرا به دروغ آريايي نمي خواندند!

وادامه آن در http://azerses.110mb.com/arsalan.html

PASHA
2011/11/06, 12:21
قوم سالار


سالار به اقوام ترک ساکن ایالت گانسو چین اطلاق میشود که در غرب شهر لانچو در حاشیه جنوبی رود هوانگهو زندگی میکنند. معیشت ترکهای سالار اغلب از راه زراعت و دامپروری است.[۱]

سالارها از دو قبیله قارامان و آقمان تشکیل شدهاند و از جمله پنجاه و شش قوم ساکن سرزمین چینند که جمهوری خلق چین آنان را به رسمیت شناختهاست. جمعیت آنان در آخرین سرشماری (در سال ۲۰۰۰ میلادی) ۱۰۴٬۵۰۳ نفر بودهاست و عمدتاً درQinghai (در منطقه خودمختار سالارنشین Xunhua)، هوالُنگ(منطقه خودمختار قوم هوئی)، گانسو (در Jishishan منطقه خودمختار اقوام بُنان و دُنگ زیانگ و سالار) و در زینجیانگ (حوزه خودمختار ایل قزاق) زندگی میکنند. نیاکان سالارها ترکهای کوچنده اوغوز بودند که با تبتیها، قوم چینی هان و قوم hui مواصلت کردند.

سالارها مسلمانند و جامعه آنان فلاحتی و پدرسالارانه است.


محمود کاشغری در دیوان لغاتالترک از قوم سالغُر (صالغُر) نام برده که علامتشان[۲] بدین شکل است.[۳] Salur.JPG

بنا به روایت کاشغری سالارها همان نژاد سالغُر اوغوزها هستند. آنان در دوران حکمرانی خاندان یوان در قرن چهاردهم و پانزدهم میلادی از سمرقند و تورفان کوچ کردهاند و چنین به نظر میرسد که آمیختن آنان با اقوام تبتی، هان و هوئی قومی دورگه به وجود آوردهاست.

روایت شدهاست که سالارها از ناحیه سمرقند به ساحل هوانگهو کوچیدهاند. سالارها از اوایل حکومت مغولی یوان تا ابتدای قرن سیزدهم میلادی در استان Qinghai چین سکنی گزیده بودند. به هنگام فتوحات چنگیزخان، آنان به عنوان قبیله خراسانی سالیر شناخته میشدند. یکی از فرماندهان سالیر پذیرفت که دو قائممقام خود یعنی آقمان و قرامان را به عنوان سرباز اجیر به لشکر مغول تسلیم کند. اینچنین ترکمنان سالیر مانع قتل و ویرانیای شدند که لشکریان مغول بر امپراطوری خوارزمشاهیان نازل میکردند. چهل سال بعد از غلبه چنگیزخان بر خوارزم دو قائم مقام سالیر، آقمان و قرامان نیز در محاصره دیااُیو در سی چوآن شرکت جستند که دژ سلسله سانگ بود. بعداً قرامان و نیروهای تحت امرش سمرقند را (که امروزه جزو ازبکستان است) ترک کردند و در ناحیه Qinghai ساکن شدند؛ جایی که امروزه به Xunhua معروف است.اعقاب قرامان هنوز زبان ترکی خود را که به زبان سالار معروف است، حفظ کردهاند.

طبق عقیده قوم سالار، اجدادشان در طی قرون چهاردهم و پانزدهم احتمالاً از یک قبیله اوغوز از ترکان سلجوقی نهایتاً در ایالت کانسو (محل کنونیشان) مقیم شدهاند. در سراسر دوره تاریخی سالارها این اعتقاد وجود داشتهاست که اجداد آنان با تبتیها، قوم چینی هان و مغولان ادغام شدهاند تا آنکه سالار امروزی شکل یافتهاست. حاصل شورش سالارها در سال ۱۷۸۱ برای ترکان سالار فاجعهآمیز بود؛ همچنانکه ارتش خاندان Qing به شدت این قیام را سرکوب کرد؛ به گونهای که ۴۰٪ از کل جمعیت سالارها در این واقعه کشته شدند.

PASHA
2011/11/06, 12:28
مردم خلج


قوم خُلج یا قوم خَلَچ یا قوم خُلچ یا قوم خُولج به باقی ماندگان قوم هپتالیان گفته میشود. در واقع آنان شعبهای از یک قوم قدیمی ترک هستند که در سالهای ۵۵۵ میلادی تحت عنوان خولِس نامیده میشدند. این زمان قبل از ظهور ترکان و اضمحلال حکومت هپتالیان در غرب آلتایی بود. خلجها به عنوان طرفداران وفادار حکمران ترکان غربی به نزد فرستادهٔ روم آمدند. اصطخری محل اقامت خلجها را در ناحیهٔ کابل ذکر کرده است. امروزه خلجها در افغانستان ساکن هستند.[۱]

خلجها طایفهای باشند از صحرانشینان و ترکان.[۲] خلج به گروهی از مردم و دستهای از ترکها اطلاق میشود.[۳] نشانههایی تاریخی نشان میدهد که خلجها احتمال دارد در اصل مردمی آریایینژاد و گروهی از سکاها بودهاند که در آسیای میانه ترکیزبان شدهاند.[۴]

محمود کاشغری در دیوان لغاتالترک (که در اواسط قرن پنجم هجری تألیف شده) در شرح لغت ترکمان، خلجها را از اقوام اوغوز ساکن اویغورستان(سینکیانگ فعلی) میداند و با اشاره به جدایی خلجها از سایر ترکمانان آنان را دو قبیله از بیست و چهار طایفه ترکمن دانسته است؛ جز آنکه دو قبیله از خلج از ایشان ممتاز شدند به برخی چیزها؛ لذا آن دو قبیله در عداد ایشان شمرده نمیشوند.[۵]

بسیاری از خلجها در حمله یعقوب صفاری به افغانستان قتل عام شدند؛ ولی در دولت سامانیان و غزنویان این تیره از ترکان وارد اردو شدند.[۶]

غوریان در لشکرکشیهای خود ازافراد قبیله خلج بهره میگرفتند و سلطان غیاث الدین محمود موفق شد درسال ۶۰۲ه/۱۲۰۶م با مساعدت خلجها در فیروزکوه قدرت را به دست آورد.[۷]

محل سکونت [ویرایش]

خلج نام قبیله ترک و اسم ترکی آن (Qalaç) قلچ است. این قبیله از قرن چهارم در جنوب افغانستان بین سیستان و هند ساکن بودهاند.[۸] ابن خردادبه آنها را در شمار قبایل ترک استپهای آسیای میانه آوردهاست. به گفته او منزلگاههای زمستانی آنها در آن سوی «سیر دریا» در ناحیه تلاس در مجاورت زمینهای قرلق واقع بودهاست.[۹] قرلق، قرلغان، قرلغ و قرلیغ همه اشکال مختلف یک کلمهاند و آن قبیلهای بودهاست از اتراک در شمال و شمال شرقی ماوراءالنهر معروف به حسن صورت و طول قامت و تناسب خلقت.[۱۰] همچنین آنها در این سوی جیحون در سواحل جنوبی و غربی آن زندگی میکردهاند.[۱۱]

ابناثیر در مورد مرگ یعقوب لیث (۲۶۵هجری/۸۷۹ میلادی) آوردهاست که امیر صفاری در جریان فتوحاتش در شرق افغانستان به زنبیل یا حاکم محلی در زمین داور حمله کرده و خلجها (الخلخیه) و مردم زابلستان را تحت انقیاد در آورده بود.[۱۲] این مطلب را تاریخ سیستان با ذکر پیکارهای یعقوب علیه خلجها و ترکان تأیید میکند.

گروههای موسوم به خلجی اکنون در افغانستان زیست میکنند که به ترکی کهن خلجی سخن میگویند. در منابع اسلامی موطن ترکان ساکن حد فاصل سیستان تا هندوستان و تخارستان و افعانستان جنوبی خلجستان کبیر نامیده شدهاست. ابوالغازی بهادر کتاب شجره تراکمه به روایت ابوالفضل بیهقی سلطان محمود در حمله به هندوستان بسیاری از خلجها را در اردوی خود از حوالی خراسان به هندوستان برد و آنان را با غوریان متحد ساخت و شماری از آنان را در بنگال ساکن کرد.[۱۳] خلج نام طایفهای است معروف و در آن موقع در ناحیه زمین داور سکنی داشتهاند.[۱۴] در برخی از کتب تاریخی مانند ظفرنامه شرفالدین یزدی[۱۵] و تاریخ گیتیگشا[۱۶] از پراگندگی خلجها در اطراف ساوه، قم و کاشان سخن رفتهاست. زینالعابدین شیروانی از پراکندگی خلجها در ایالت فارس، عراق عجم، خراسان، کابل و توران (آسیای میانه) سخن گفتهاست.[۱۷] اصطخری نیز مکان خلجها را زمین داور و آنها را مهاجران قدیمی به این منطقه دانسته و گفتهاست که آنها گلهدار بودند و نیز آداب و رسوم ترکی، وضعیت ظاهری و زبان خود را حفظ کرده بودند.[۱۸] صاحب فارسنامه ناصری از پراکندگی آنان در میان قشقاییان خبر داده و از دو خاننشین خلجستان به سرپرستی حاجعلیقلیبیگ و میرزاقاسمبیک صحبت کردهاست.[۱۹] حدودالعالم خلج را رعایای گلهدار منطقه غزنه - البته به صورت گروههای متفرق در بلخ و تخارستان و بخشهایی از بست - به شمار آوردهاست.[۲۰]

محل عمده سکونت خلجها در غرب ایران است که هنوز هم تحت نام «خلجستان» شناخته میشود. خلجستان از بخشهای شهر قم است که از شمال به جعفرآباد و از خاور و جنوب به حومه قم از جنوب باختری به شهرستان آشتیان و از باختر به شهرستان تفرش محدود میگردد. جمعیت بخش خلجستان بر اساس سرشماری سال ۱۳۷۰ برابر است با ۱۴۲۸۸ نفر.[۲۱]۷۲ منطقهای کوهستانی که در جنوب غربی تهران در مسیر همدان و در غرب ساوه واقع شدهاست و قسمت عمده شهرستانهای اراک و ساوه در استان یا ایالت مرکزی را در بر میگیرد. نه تنها در این منطقه بلکه در نواحی مجاور واقع در ایالت بختیاری از مناطق زاگرس مرکزی روستاهایی با نامهایی مانند خلج، خلجآباد، نهر خلج(از توابع فریدن)[۲۲] و غیره مشاهده میشود که حاکی از منزلگاههای قدیمیتر اعضای قبیله خلج است.[۲۳] مطالعاتی کهاز منابع بعد از اسلام به عمل آمده، نشان میدهد که خلجها در سدههای نخستیناسلام در سه منطقه میزیستهاند:

۱) بلاساغون (سویاب قدیم) پایتخت ترکستان در کرانه راست رود چو و شمالغربی ایسیگول (بیشکک امروزی)

۲) پنجیکت

۳) بین دو رود آمودریا و سند

در نیمهٔ قرن هفتم میلادی دستهای از اقوام خلج و اوغوز در سیستان و کابل ساکن شدند و گروهی از آنان در قرن هشتم میلادی در هندوستان سلسلهٔ ترک شاهی را تأسیس نمودند که بروی سکههایآنها به رسم سایر قبایل ترک روی تاج پادشاه شکل گرگ ترسیم شده بود. البته خلجها بعد از اسلام نیز در هندوستان حکومتی به نام «سلسلهٔ خلجیان» تشکیل دادهاند.

اقوام خلج، در زمان غزنویان علیه سلطان مسعود غزنوی قیام کردند، و در پیروزی سلجوقیان بسیار تأثیرگذار بودند، سرانجام نیز همراه سلجوقیان به عراق عجم آمده، ابتدا در خرقان ساوه ساکن شدهاند. خلجها در زمان هجوم چنگیزخان مغول به همراه خوارزمشاهیان از سمرقند دفاع کردند و به اتفاق ترکمانان سپاهی به فرماندهی «سیفالدین قراملک» جهت حمایت از سلطان جلالالدین خوارزمشاه تشکیل داده، در جنگ پروان، مغولان را سخت شکست دادند.

PASHA
2011/11/09, 16:24
ترکمن ها

ترکمان در منابع شرقی- از اعقاب قبایل اغوز هستند که در شمال دریای آرال زندگی می کرده اند و در حدود قرن دهم میلادی ، با گسترش امپراطوری سلجوقی به سوی جنوب و غرب مهاجرت کرده اند.

بعضی از قبایل در سرزمینی مسکن گزیدند که بعدها به نام آنها نامیده شد. قبایل دیگر راه خود را به سوی آذربایجان و آناتولی ادامه دادند، امری که نشان دهنده خویشاوندی قدیمی آذربایجانی ها و ترک های ترکیه با ترکمن ها می باشد. از حدود قرن دهم میلادی به بعد در نوشته های جهانگردان و جغرافیدانان عرب به اسم ترکمنبرمی خوریم.

بین سالهای 1879 و 1875 آخرین منطقه ترکستان به تصرف روسها در می آید و به امپراطوری تزاری و سپس در سال 1925 به اتحاد جماهیر شوروی ضمیمه می شود. ترکمن ها، مردمانی با فرهنگ و سنتهای کوچ نشینی به مدت چندین دهه تحت سیاست روسی سازی قرار میگیرند که با سیاست اسکان و اشتراکی سازی شوروی شدت می یابد و این امر در دهه 1930 به اوج خود می رسد. این سیاست و پیامدهای آن باعث مهاجرت صدها هزار ترکمن به سوی افغانستان می شود.

قبل از اشغال روسها جمعیت ترکمنستان در حدود 1150000 نفر بوده است. ولی به دلیل اینکه هیچگونه حکومت مرکزی وجود نداشته این رقم ، تقریبی بیش نیست.





جغرافیای تاریخی و خاستگاه اولیه ترکمن ها



حوزه شرقی سیر دریا ( سیحون) از دیرباز خاستگاه اولیه قوم ترکان بوده است، وجود کتیبه های متعدد نظیر کتیبه ی اورخون در ینی سئی و کتیبه ی "کول تکین" از وجود ترکان در این نواحی خبر می دهند.



سیاحان از وجود ترکمن ها در شهرهای ینی کنت و ایسی گول (دریاچه بالخاش) خبر دادند.



مولف حدود العالم در سال 372 هجری در ذکر دریای ایسی گول می نویسد: "دریای ایسی گول میان چگل و تغزغز است." این نوشته که در قرن چهارم هجری نوشته شده تا اندازه ای موقعیت اغوز را تشریح می کند.



مقدسی جغرافی دان عرب در ضمن شمارش شهرهای اسپیجاب از خورسوغ، ترار، شغلجان، طراز، چکل، برسخان، میرکی و اردو نام می برد.



اسپیجاب در کتاب دیوان لغات الترک محمود کاشغری مولف قرن ششم هجری به صورت "آق شهر" و "سایرام" نیز آمده است. اسپیجاب منطقه ی حایل بین دو قوم ترکان بوده که یکی از آنان ترکان اوغوز (ترکمن ها) و دسته ی دیگر قارلیق بود.



بنا به قول مقدسی، "جنگجویان اسلام نخستین بار در منطقه ی اسپیجاب در قصبه ای به نام سوران (سابران) با اغوزها روبرو شدند."



نام ترکمن نخستین بار در دایره المعارف چینی قرن هشتم میلادی آمده است. هم چنین ترکمن را نام قومی از اقوام زرد پوست ترک زبان دانسته اند که از چندین هزار سال پیش در شمال دریاچه «ایسیک گول» (بالخاش) در شمال مغولستان زندگی می کرده اند. نویسندگان ایران برای نخستین بار در قرن پنجم هجری قمری به قومی ترک نژاد به نام ترک یا ترکمانان که در آسیای مرکزی ساکن بوده اند، اشاره می کنند.

PASHA
2011/11/09, 16:29
افسانه پیدایش اقوام

افسانه پیدایش قوم ترکمن جامعه شناسان و اتنو لوژیست ها (عالمان علم طوایف بشر ) بر این عقیده اند که با آّگاه نبودن از گذشته خود، آینده را نگریسستن از محالات است. و با اعتقاد بر این اصل است که نیاکان ما و گذشتگان نژادهای دیگر دانستن هفت نسل را به هر فردی از افراد یک قوم واجب و فرض دانسته اند. در تاریک اتراک، اغوز ، اجداد تمام قبایل ترک و ترکمن معرفی شده و مورخین و محققین قدیم ، اطلاعات افسانه آمیزی را در این مورد به دست داده اند که با وجود افسانه گونه اش ما را به دریافت حقایقی از تاریخ اقوام ترک و قبایل انشعابی از اغوز و پیدایش ترکمن راهنمایی می کند و آشنا می سازد. 2240 سال پس ازتوبه حضرت آدم، با دعای حضرت نوح(ع)، واقعه عظیم طوفان نوح رخ داد. پس از طوفان، تنها 80 انسان که به نوح(ع) ایمان آورده بودند در روی زمین باقی ماندند که 40 زن و 40 مرد بودند. سه تن از آنان نیز فرزندان حضرت نوح بودند که حام(Ham) ، سام(Sam) و یافث(Yafeth) نام داشتند. نقل می کنند که روزی هنگامی که حضرت نوح (ع) در حال استراحت بود، وزیدن باد ، باعث نمایان شدن عورت ایشان گردید. حام این موضوع را می بیند و می خندد. سام، حام را سرزنش می کند و یافث نیز فورا آن را می پوشاند.نوح (ع)، از این ماجرا آگاه می شود و برای همین ، حام را شماتت می کند و در حق او دعای بد می کند و از اینرو فرزندان حام تا قیامت سیه چرده شده اند و در حق سام و یافث نیز دعای خیر می کند و لذا از فرزندان این دو اهل فضل بسیارند. نوح (ع) زمین را از جنوب تا شمال ، سه قسم کرد و قسمت اول از طرف جنوب را به حام داد . حام در سودان زیسته و جد سیاهپوستان است. قسمت میانه را به سام داد ، سام پدر اعراب و فرس است و در خاورمیانه زندگی می کرد. و بالاخره قسمت سوم را به یافث داد و او را به جانب مشرق فرستاد. یافث جد مشترک ترک ها و زرد پوستان است. بنابراین این سه برادر جد مشترک تمام انسان های امروزی هستند.« ترکان یافث را ابوبجه(ابولجه) خان خوانده اند و تمامی مغولان و اصناف اتراک و صحرانشینان را از نسل وی می دانند و شرح آن حال بر این تقریر می کنند که ابوبجه خان صحرانشین بود و ییلاق او در اورتاق و کرتاق که کوه های عظیم و بلند است و در آن حدود شهری است اینانج نام و قشلاق او هم در آن حدود به موضعی که نام او، یورسوق و قاقیان و قارقروم(قراقوروم) و شهر تلاس و قاری صیرم، در نزدیکی آن موضع افتاده و قاری صیرم ، شهری قدیم و عظیم است.» ابو بجه خان پسری داشت بنام دیب بایقوی، بسیار با کفایت و با شوکت و او نیز چهار پسر داشت به اسامی قراخان، آورخان، کرخان و گزخان.در آن ایام مجموعا آن قوم کافر بودند. پس از دیب بایقوی، قراخان جانشین پدر شد و از وی پسری به وجود آمد که سه شبانه روز پستان مادر را نگرفت و شیر نخورد. مادرش سخت نگران شد و هر شب در خواب می دید که آن پسر ، به مادر می گوید : اگر تو خدا را بپرستی من شیر تو را خواهم خورد. مادرش نیز چون آن قوم کافربود از بیم جان خود و فرزندش نمی توانست این موضوع را به کسی ابراز کند. ولی در نهان خداپرست شد و به خدای بزرگ ایمان آورد. آن گاه آن پسر شیر مادر را خورد. این پسر در یک سالگی دارای هوش و ذکاوت فوق العاده گردید و آثار نبوغ در وی نمایان شد و پدرش با مشاهده این وضع دریافت که این پسر در آتیه شخص بزرگ و معتبری خواهد شد. لذا برای نامگذاری وی با خویشان به مشورت پرداخت . در همین حال کودک به قدرت الهی به زبان آمد و گفت نام مرا اغوز بگذارید.حاضران از صحبت کودک دچار تعجب و حیرت شدند ونام او را اغوز گذاشتند. وقتی اغوز به سن ازدواج رسید ، پدرش دختر عموی اوغوز، دختر گزخان را به عقد او در آورد. اوغوز به دختر گفت اگر به خدا ایمان بیاوری من تو را دوست خواهم داشت و گر نه من به تو نزدیک نمی شوم. دختر نیز قبول نکرد و تهدید کرد که به پدرت خواهم گفت.اوغوزنیز هرگر به او نزدیکی نکرد. قراخان وقتی که دید اوغوز همسرش را دوست ندارد ، از روی علاقه ای که به پسرش داشت دختر دیگر برادرش یعنی دختر کرخان را به عقد او در آورد.اوغوز به این دختر نیز می گوید که اگر به خدا ایمان نیاوری من به تو نزدیک نمی شوم. ولی او هم قبول نمی کند. قراخان این بار نیز چون می بیند اوغوز به هیچ یک از همسرانش علاقه ندارد به خاطر محبت بیش از حد نسبت به اغوز تصمیم می گیرد دختر دیگر برادرش آورخان را را به عقد او در آورد.روزی اغوز هنگامی که از شکار بر می گشت ، کنار رودخانه دختر آورخان را می بیند که در حال تماشای کنیزانی است که رخت می شویند.اغوز جلوتر رفته به دختر عمویش می گوید : می دانی که پدرم قبلا دو همسر برایم گرفت و هر دو دختر عمویم هستند.با این وجود من از آنها بیزارم ، زیرا آنها به خداوند آسمان ایمان ندارند. اکنون اگر به یکتایی خداوند اقرار کنی و به او ایمان بیاوری من تو را دوست خواهم داشت. دختر جواب داد من از قبل خداوند را نمی شناسم و نمی دانم، اما از حرف تو نمی گذرم ، هر چه بگویی انجام می دهم. اغوز گفت: من دلم می خواهد که تو به خدا ایمان بیاوری. دختر گفت ایمان آوردم و خدا را دوست دارم. آن گاه قراخان دختر آورخان را به عقد اغوز در آورد. از آن پس اغوز همیشه در کنار همسرش بود زیرا او نیز به خدا ایمان آورده بود. در مقابل از پدر و عمو هایش دوری می گزید. چرا که آنها کافر بودند. او همواره نام خدا را به زبان عربی در زیر لب زمزمه می کرد و هرگز از ورد زبانش دور نمی شد و هیچکس معنای ورد الله را نمی دانست . لذا فکر می کردند که آواز است. روزی قراخان در جمع خانوادگی از عروسان خود راجع به اوغوز سوال می کند. در این هنگام دو همسر اول اوغوز ، برای گرفتن انتقام از وی، به قراخان می گویند که پسرت از دین ما خارج شده و خدای آسمان را می پرستدو ما را نیز می خواست به راه خود بکشاند ولی ما قبول نکردیم و برای همین است که از ما بیزاری می جوید . ولی همسر سومی به حرف او گوش کرد و به دین او رفت. در آن هنگام اوغوز به همراه دوستانش به شکار رفته بود. قراخان پس از آگاه شدن از این موضوع ، تمام برادران و برادرزادگان و خویشان را جمع کرد و گفت: پسرم اوغوز در کودکی عظیم مقبل و مستعد می نمودو مرا به او دلبستگی تمام بود و این زمان کار بد پیش گرفته و از دین ما برگشته ، او را زنده نتوان گذاشت. همه آن جمع از آن سخن رنجیدند و همگی تصمیم به قتل او گرفتند. همسر اوغوز که از جریان باخبر شد ، فورا زنی از همسایگان را که به وی اعتماد داشت پیش اوغوز فرستاد و او را خبردار کرد . اوغوز به همراه یاران و دوستانش در مقابل پدر و عموها و عموزاده هایش صف آرایی کرد. جنگ آغاز شد و تا 75 سال (؟) نیز به طول انجامید تا اینکه روزی قراخان بر اثر ضربه شمشیر کشته شد و برادران و عموهای اوغوز تسلیم شدند و اوغوز به فرمانروایی آنها رسید و تا تلاس و صیرم و بخارا را تصرف کرد. از اوغوز شش پسر به وجود آمد به اسامی گون خان(آفتاب)، آی خان(ماه)، الدوز خان(ستاره)، گوک خان(آسمان)، داغ خان(کوه) و دنگیزخان(دریا). هریک از این پسران دارای چهار پسر شدند که از آن 24 نفر، 24 قبیله ترک به وجود آمدند و هر یک با نام و لقب خاص که تمام اتراک از این 24 نفر هستند. اوغوز تمامی کشورهای ایران، توران، مصر، شام، روم، فرنگ و دیگر ولایات را تصرف کرد و سپس به سرزمین اصلی خود در اورتاق و کرتاق بازگشت. به مرور زمان از آن اقوام ، شعب زیادی بوجود آمدند و هر یک اسم و لقبی یافتند مانند اوغوز که امروزه تمام آن اقوام را مجموعا ترکمن می گویند. روزی شش پسر اوغوز به شکار رفته بودند و کمانی زرین با سه تیر طلایی یافتند و نزد پدر آوردند تا تقسیم کند. وی کمان را به سه پسر بزرگتر داد و سه تیر را به سه پسر کوچکتر ، و فرمود: به اقوامی که از نسل سه پسری که کمان به ایشان داده شده ، لقب و کنیت بوزوق(پاره کردن) بگویند.زیرا کمان را به ضرورت باید پاره کرد تا بتوان تقسیم کرد. وی لشکر دست راست را به این سه پسر و خانواده آنها سپرد و لقب اقوامی که از نسل آن پسرانی هستند که تیرها را به ایشان داد اوجوق ( اوچ + اوق = سه تیر ) کرد و لشکر دست چپ را به آنها سپرد. تخت پادشاهی را نیز به قوم بوزوق داد و پس از مرگ اوغوز خان، طبق وصیت وی ، گون خان جانشین پدر شد. از آن پس این مناسبات همواره رعایت می شد. حتی وقتی که طغرل وارد نیشابور شد کمانی به بازو و سه تیر به کمر به نشانه فرمانروایی بر دو جناح اوغوز داشت. طغرل فرزند سلجوق از قبیله قینیق یکی از 24 قبیله اوغوزها بود که سلسله سلجوقیان را تشکیل داد. پس از آنکه گون خان جانشین پدر خود اوغوز گردید، وزیرش ایکیت ارقیل خواجه که شخصی دوراندیش بود به او گفت: اوغوز پادشاهی بزرگ بود و ممالک روی زمین گرفته و خزائن و اموال و چهارپایان بیشمار دارد و آنرا جمله به شما که فرزندان آنید گذاشته و از هر یک از شما ( شش برادر ) چهار پسر مقبل بوجود آمده ، من بعد مبادا که این فرزندان جهت مال و ملک مخاصمت و منازعت کنند، مصلحت در آن باشد که منصب و راه و نام ولقب هر یک علیحده معین و مقرر گردد و هر یک را نشانی و تمغائی باشد که فرمان ها و خزائن و گله و رمه بدان نشان و تمغا مخصوص گردانند تا هیچکدام با یکدیگر مجادله و عناد نتوانند کرد. و فرزندان و اعقاب ایشان هر یک نام و کنیت و راه خود دانند تا موجب ثبات دولت و دوام نیکنامی ایشان باشد. گون خان آن سخن را پسندید و لذا برای هر یک قبیله مهر و تمغای مخصوص قرار داد و برای هر چهار قبیله نیز یک اونقون (توتم) معین کرد. اونقون ها مرغان شکاری (عقاب، باز، شاهین و امثال آن) بودند و در نظر ترکان مقدس شمرده می شدند و گوشتشان حرام بود.هر قبیله مهر خود را بر احشام و اسبهای خود می زدند. هنگامیکه در قرن یازدهم میلادی اسلام به صورت عمومی درآمد، مسلمانان به اوغوزهای مسلمان ، ترکمن می گفتند. سرانجام در اوایل قرن سیزدهم میلادی نام ترکمن جایگزین کلمه اوغوز شد.قدیمی ترین سند اسلامی که در آن نامی از ترکمن به میان آمده ، احسن التقاسیم مقدسی است که در قرن چهارم هجری نوشته شده است. قبایل بوزوق: 1- فرزندان گون خان: قایی(محکم) ، بایات(توانگر) ، آلقراولی(موفق) ، قرا ائولی(دارای چادر سیاه) 2- فرزندان آی خان: یازیر(حاکم به کشورهای بسیار) ، دوگر(برای جمع شدن) ، دودرغا(کشورگشایی و حکومت) ، بایرلی(؟) 3- فرزندان اولدوزخان: اوشار(چالاک و علاقمند به حیوانات) ، قزاق یا قیزیق(قوی) ، بیکدلی(مانند بزرگان عزیز است) ، قارقین( غذای زیاد سیر کننده) قبایل اوجوق: 1- فرزندان گوگ خان: بایندر(جای پر نعمت) ، بچنه(رزمنده با غیرت) ، چاو ولدور(باشرف-مشهور) ، چبنی(مبارز) 2- فرزندان داغ خان: سالور(در هز جا شمشیرش می برد) ، ایمور( نیکو توانگر) ، آلا یونتلی(دارای چهارپایان نیکو) ، اورکز(نیکو کار و با نظام) 3- فرزندان دنگیز خان: ییگدیر(خوبی و بزرگی و مردانگی) ، بوگدر(متواضع و خدمتگزار) ، ییوه(سرور همه) ، قینیق(عزیز جامعه)

منابع:

1- جامع التواریخ- خواجه رشیدالدین فضل الله ، دکتر بهمن کریمی ، اقبال تهران 1362 2- فضائل الترکمان- عبدالرحمن آخوند تنگلی قراقچی ، ناشر: نور محمد آخوند بازیار سخاوی 3- طوایف ترکمان- سید علی میرنیا ، انتشارات اطلس 1366 4- تاریخ، زبان و لهجه های ترکی-دکتر جواد هیئت

PASHA
2011/11/09, 16:36
ما ترک هستیم یا آذربایجانی ؟

ما ترک هستیم و در قسمت های وسیعی از منطقه (ایران، جمهوری آذربایجان، ترکیه و عراق) به خصوص مرزهای تاریخی آذربایجان زندگی می کنیم، اگر بخواهیم به ملت و هویت ملی مان اشاره کنیم باید بگوییم «ما ترک هستیم» و اگر بخواهیم به محل سکونت خود یا انشعاب و لهجه ترکی خود اشاره کنیم می توانیم بگوییم که «ما آذربایجانی هستیم» یا « ما ترک آذربایجانی هستیم». می دانیم که زبان اکثر ترکان ایران به خصوص ساکنین منطقه آذربایجان، ترکی آذربایجانی است و در کنار آن ترکی ترکمنی و خراسانی و دیگر لهجه های ترکی نیز در ایران وجود دارد. لفظ آذری به دو معنی بکار می رود:

آذری به عنوان زبان باستانی جعلی

2- آذری به معنی خلاصه شده آذربایجانی.

مصلحت آنست که بخاطر جلوگیری از سوء استفاده محافل شونیستی، از استفاده لفظ آذری حتی به معنی دوم آن نیز خودداری کنیم. در این نوشته در بعضی از موارد ملت ترک آذربایجانی به اختصار ملت آذربایجان نامیده شده اند.

آیا نژادی به نام نژاد فارس یا نژاد ترک داریم؟

نظریه پردازان شونیسم فارس قصد دارند زبان فارسی را زبان یک نژاد خاص و خالص، یعنی نژاد آریا معرفی کنند و از طرفی دیگر همه کسانی را که شناسنامه ایرانی دارند آریایی معرفی نمایند!

این، به مفهوم برابر قراردادن مجموعه نژادی با مجموعه فرهنگی زبانی و برابر قرار دادن مرزهای سیاسی با مرزهای ژنتیکی است! ادعای اینکه تمام فارس زبان ها و همه ایرانی ها از یک نژاد، یعنی از یک پدر و مادر بوجود آمده اند و در طول تاریخ از اختلاط با دیگر نژادها و اقوام منزه مانده اند، ادعایی خنده دار است که فقط می تواند از ذهن علیل نژادپرستان تراوش کرده باشد. ما نژادی به نام فارس و نژاد ترک نداریم!! بلکه ملت های ترک و فارس را داریم.

از طرفی دیگر نیز زبانی خالص و ناب نیز نداریم! چنین ادعایی نیز بیشتر ادعایی شونیستی است. همه زبان ها در طول تاریخ از یکدیگر تأثیر گرفته اند و در کنار یکدیگر رشد کرده و تکوین یافته اند. البته بعضی از این تأثیرات در جهت تکامل یک زبان بوده و برخی در جهت تضعیف آن.

تعویض نام مکان ها و شهرها

از دیگر اقدامات شونیسم که با سرکارآمدن دیکتاتوری رضاخان آغاز شد تغییر نام مکان ها به اسامی فارسی در ایران بود! سیستم شونیسم علاوه بر تکه تکه کردن آذربایجان در استان هایی با اسامی مختلف چون آذربایجان شرقی و غربی و همدان و زنجان و مرکزی و اخیراً اردبیل و قزوین اعطای بعضی قسمت های منطقه آذربایجان به استتان های همجوار ( تهران، گیلان، کردستان و کرمانشاهان)، به تعویض نام بعضی شهرها نیز اقدام کردند که از آن جمله اند ( منبع 18 ):

باش سوما = صومعه علیا، آشاغی سوما = صومعه سفلی، سئیوان = سگبان، کئچی قیران = بزکش، بین گول = هزاربرکه، موتاللیق = متعلق، جووت = جوبند، کوشک سارای = کشک سرای، پشتو = پشتاب، پینه شالوار = شادباد، گون دوغان = کندوان، میو = میاب، موجا = خواجه مرجان، ارومیه = رضائیه، سالماس = شاهپور، سولدوز = نقده، قول قاسیم = گول قاسم، توفارقان = آذرشهر-دهخوارگان، قره چور = سیاه چور، شارابخانا = شرفخانه، کوجووار = کجاآباد، داش آتان = دانش آباد، بارش = بارنج، خاروانا = خروانق، سیداوا = سعیدآباد، اووشا = افشار، سلمان کندی = سلمان کند، ینگی جه = نیکجه، سوماقلو = سماق ده، تاتائوچای = سیمین رود-قوشاچای، ایکی سو = میاندوآب، قره گولی = کج ساران، واسمیش = باسمنج، قره سو = سیاه چشمه، آرازبار = ارسباران، یام = پیام، ملیک کندی = ملکان، آجی چای = تلخه رود، هلاکو = هرزند، باش بولاق = سرچشمه، سووش بولاق = مهاباد، قاراچای = سیه رود، قوروچای = شاه آباد، دوه چی = شتربان، انه مه = انانق، قره سو = سیاه آب، قره گؤل = سیاه گل، قیزیل اوزن = سفیدرور، قبله بولاق = قبله چشمه، زنگان = زنجان، سایین قالا = شاهین دژ، خیوه(خیاو) = مشگین شهر، میشوو = میشاب، ساوالان = سبلان، قافلانتی = قافلانکوه، خوجا = خواجه، ساری قه یه = سارقیه، آخماقه یه = حکقیه، گوموش تپه = گومیشان، گوموش قه یه = دمشقیه، تیکان تپه = تیکاب.

شونیسم ها به نام های ترکی در مرزهای سیاسی ایران کفایت نکرده و نام منطقه ای در جمهوری آذربایجان یعنی آران را هم به همه جمهوری آذربایجان (آذربایجان شمالی) نسبت دادند تا بدینگونه نام آذربایجان را از صحنه سیاسی دنیا محو کنند!

اما علی رغم آرزوی این دشمنان اکنون ملت آذربایجان در شمال رود آراز دارای دولتی مستقل، پرچم و سرود ملی و عضویت در سازمان ملل و پارلمان اروپاست.

شروع تبعیض های حکومت مرکزی از 80 سال قبل نسبت به آذربایجان و البته دیگر مناطق و ملت های غیرفارس زبان، نظیر کردها، ترکمن ها، عرب ها و بلوچ ها منحصر به مسائل فرهنگی و محدود کردن زبان آنها نبود، بلکه تبعیضات سیاسی و اقتصادی را نیز به ملت های غیرفارس روا داشتند.

انتصاب استانداران، فرمانداران و رؤسای دولتی غیرآذربایجانی و یا وابسته برای آذربایجان که درد مردم منطقه را درک نمی کنند از سیاست های سیستم شونیستی در ایران بوده و هست، حتی نفوذ فعالین سیاسی ترک و دیگر ملت های غیرفارس که درد ملت خود را درک می کنند، در سیستم حکومتی به سختی امکان پذیر است. بازگشت قسمتی از بودجه بعضی استان های ترک به تهران به عنوان سرمایه مازاد، نمونه ای از عوارض چنین سیاستی می باشد.

امروز آثار تبعیض اقتصادی در آذربایجان برای کسانی که شهرهای استان های آذربایجانی و شهرهای استان های تهران و فارس و اصفهان و خراسان را دیده اند ، ملموس است و از خود حتماً پرسیده اند که آیا این وضعیت برای منطقه مستعد و پرظرفیت آذربایجان شایسته می باشد؟!

البته قدمت تبعیض های اقتصادی در آذربایجان نیز به زمان رضاشاه می رسد... تبریز در اثر هجوم سیل های خانه برانداز در سال 1308 متحمل خسارات فراوانی شد. در آن زمان که با صرف هزینه 500 میلیون ریال راه مخصوص آبعلی و آمل ساخته می شد و از محل مالیات های جمع آوری شده از آذربایجان در دهات مازندران و سوادکوه سدهای سیمانی ساخته می شد، مرکز برای تعمیر سد تبریز و جبران خسارت 30 میلیون ریالی سیل به مردم، در اتاق های وزارت کشور دست به دست می مالید و بالاخره وزارت کشور تصمیم گرفت شهرداری تبریز برای تعمیر سد تبریز از بانک ملی وام گرفته و بتدریج از محل درآمد شهرداری مستهلک سازد... .

در تابستان سال 1319 غله آذربایجان را که در محل 350 الی 400 ریال خرواری قیمت داشت، آقای مستوفی استان دار دست نشانده رضاخان بدون توجه به مایحتاج مردم تبریز خرواری 140 ریال خریداری کرده و به مرکز حمل می کرد و در فصل زمستان مردم شهر تبریز بی آذوقه ماندند و ناچار غله مانده و گندیده گرگان را خرواری 600 ریال خریداری کردند.

فرمانده ارتش تبریز از کیفیت جوهای خریداری شده به مستوفی می نویسد: « به علت فاسد بودن اسب های ارتش نمی خورند» و آقای مستوفی در حضور جمعی با نهایت بی شرمی چنین گفتند: « باکی نیست، حالا که اسب های ارتش نمی خورند می دهم خرهای تبریز بخورند!...» ( منبع 14 ).



آسیمیلاسیون

از تبعیض ها و تحریف ها وتحقیرها هر چند خلاصه نوشتیم، اما هدف از این اقدامات چیست؟ البته همانطوریکه گفته شد هدف نهایی، استعمار ملت های ایرانی است و ابزار شونیسم نیز در راه رسیدن به این هدف آسیمیلاسیون یا حل کردن ملت های غیر فارس در داخل ملت فارس است. در این راه نیز زبان ما را هدف گرفتند. آنها می دانستند اگر زبان ما را نابود کنند ادبیات و تاریخ ما را نیز می توانند انکار کنند.

آموزش و پرورش و انتشار کتاب و مجله به زبان مادریمان را محدود کردند و در نتیجه زبان ما محدود به مکالمات روزمره و سطحی شد. وقتی زبان نیز پشتوانه نوشتاری نداشته باشد و دایره استفاده از آن از مکالمات روزمره تجاوز نکند، کلمه ها فراموش شده و زبان فقیر می شود. این فقر نیز خبیثانه دستاویزی برای تحقیر افرادی (بخصوص نسل های جدید تر) می گردد که بی خبر از همه جا زبان مادری شان را از آنها مضایقه کرده اند!

آنها متهم می شوند که شما زبانتان لهجه ای بیش نیست که ملغمه ای از زبان فارسی می باشد ! نه شاعر دارید و نه ادبیات! دو تا شاعر دارید آنهم شعر فارسی گفته اند !

اجدادتان نیز وحشیانی بوده اند که به ایران حمله کرده اند ! و بیچاره جوانی که خواندن و نوشتن به زبان مادری اش را نمی داند و نگذاشته اند تاریخ صحیح خود را بخواند و گوش او را با نژاد پاک آریا و زبان برتر فارسی کر کرده اند ، و تاکنون نامی از دده قورقورد و فضولی و نسیمی نشنیده است، شروع به باور کردن دروغ ها و تهمت های این مکاران نژادپرست می کند.

جوک ها و تحقیر های گستاخانه نیز او را بیشتر دچار حس حقارت نموده و گاه کار به جایی می رسد که خود ناخواسته هم سوی سیستم شونیسمی گشته و هویت خود را انکار می کند. می گوید من آذری هستم نه ترک! از ترکی صحبت کردن می پرهیزد!

لهجه ترکی خود را پنهان می کند! اسامی کوروش و داریوش را برای کودکان ترک خود انتخاب می کند! با کودکان خود فارسی سخن می گوید یعنی به زبانی که خود سخن گفتن به آن را درست بلد نیست! مهاجرت به تهران و بریدن از زادگاه خود، برای او تبدیل به آرزو می شود و در تهران نیز اگر بپرسی ترکی یا فارس می گوید پدر و مادرم ترک است ولی من بچه تهرانم! برای اینکه حساب خود را از ترک ها جدا بسازد، در تعریف جوک های ضد ترکی با جوکرها همگام می شود! او دیگر ترک نیست او آسیمیله شده و اختیارش در دست اربابان شونیست اس

ماهور
2011/11/10, 12:05
سلام
امکان داره از آداب و رسوم این اقوام نیز عکس بزارید؟؟
ممنونم به خاطر مطالب مفید و پربارتان جناب پاشا

PASHA
2011/11/24, 21:41
http://forums.boursy.com/imported/2011/11/191.jpg


قشقایی یکی از ایلات بزرگ ترک ایران است و از ایلهای بزرگ ایران از لحاظ جمعیت به شمار میرود. زبان قشقاییها ترکی قشقایی است که همانند و شبیه زبان ترکی آذربایجانی است.Ethnologue report for language code: qxq[مدرک بهتر] و در طبقه بندی زبانها شاخه از زبان ترکی آذربایجانی محسوب می شودLinguistic Lineage for Kashkay[مدرک بهتر] قشقاییها شیعه جعفری هستند و به آداب و رسوم خود علاقهمندند. مرکز اصلی این ایل استان فارس است.اما به دلیل وسعت اراضی وقلمرو در دیگر استانها نیز ساکن میباشند از جمله: کهکیلویه وبویراحمد، چهارمحال بختیاری( جونقان- بلداجي، بروجن، سامان)، خوزستان(هفتکل)و اصفهان(قسمتهایی ازسمیرم، شهرضا، دهاقان وفریدن). بوشهر ( دشتستان و دشتی )قشقاییها در دورههای مختلف بهتدریج به این سرزمین کوچیده و در آن ساکن شدهاند. عشایر ترکزبان در سراسر ایران پراکندهاند. استقرار ایلات ترک در مناطق گوناگون ایران در دوران سلجوقیان، مغولان، تیموریان و صفویه شدت یافتهاست. البته برخی مردم شهر جونقان در استان چهارمحال و بختیاری را اصیلترین قشقایی هایی میدانند که بواسطه تتبعید توسط شاهان صفوی به سرزمین بختیاری کوچانده شده اند.جمعیت ایل قشقائی نیم میلیون (تخمین سال ۱۹۸۶) Library of Congress-Qashqais) و ۱٬۵۰۰٬۰۰۰ Languages of Iran-ethnologue و 2.750.000 تخمین زده میشود.

اتومبیل نیسان قشقایی
شرکت اتومبیلسازی ژاپنی نیسان در سال ۲۰۰۷ میلادی مدل جدید و جمع و جوری از اسیووی خود با نام نیسان قشقایی به بازار ارائه کرد.این شرکت دلیل نامگذاری این ماشین را مشهور بودن افراد ایل قشقایی به سخت کوشی عنوان کرده است. این نوع نامگذاری برای دومین بار است و برای بار اول این شرکت نام یک ایل مغربی را برای یکی از ماشینهای خود انتخاب کرده بود.

PASHA
2012/02/28, 12:33
باعرض سلام وادب خدمت خانم آمن عزیز
وبا تشکر اززحمات شما وآرزوی پیروزی وسلامتی وشادکامی برای شما وسایردوستان ومدیران سایت وزین بورسی
پیام خصوصی کارنمی کرد گفتم همین جا بنویسم حالا ازآن پیام های سرگشاده شد . درهرحال شما اینجا هستید .
من که همیشه اولین جایی که پس ار کانکت شدن سرمی زنم همین جااست .خانه مجازی من هم همین جاست والان بیشتر استفاده می کنم .
من سایت بورسی را با هیچ سایت دیگری عوض نمی کنم .
الان هم چند مدتی هست که نقد شدم وکمتر معامله می کنم .هرچند که قصد داشتم به طورکامل خارج بشوم ولی بازنشد که ..
الان هم بیشتر از محضردوستان استفاده می کنم .
ان شاءا.. ازاین به بعد بیشتر درخدمت شما خواهم بود .

آمن خادمی
2012/02/28, 12:38
باعرض سلام وادب خدمت خانم آمن عزیز
وبا تشکر اززحمات شما وآرزوی پیروزی وسلامتی وشادکامی برای شما وسایردوستان ومدیران سایت وزین بورسی
پیام خصوصی کارنمی کرد گفتم همین جا بنویسم حالا ازآن پیام های سرگشاده شد . درهرحال شما اینجا هستید .
من که همیشه اولین جایی که پس ار کانکت شدن سرمی زنم همین جااست .خانه مجازی من هم همین جاست والان بیشتر استفاده می کنم .
من سایت بورسی را با هیچ سایت دیگری عوض نمی کنم .
الان هم چند مدتی هست که نقد شدم وکمتر معامله می کنم .هرچند که قصد داشتم به طورکامل خارج بشوم ولی بازنشد که ..
الان هم بیشتر از محضردوستان استفاده می کنم .
ان شاءا.. ازاین به بعد بیشتر درخدمت شما خواهم بود .

جناب پاشای عزیز
به احتمال زیاد شما هم مانند دوست من سرکار خانم ماهور برای گرفتن پیام خصوصی دچار تغییراتی که بعد از خرابی سایت اعمال شده،شده اید...
با این حال پیگیری خواهم کرد و در اولین فرصت که تغییرات بنیادی سایت اعمال بشه پیام خصوصی و دیگر مشکلات دوستان برطرف خواهد شد
امید هر جا هستین موفق و سرفراز باشید
منتظر نوشته های شما هستیم..@};-@};-@};-@};-@};-

PASHA
2012/02/28, 12:53
آشنایی با شهرهمدان

http://forums.boursy.com/imported/2012/02/844.jpg

شهر همدان بر روش طراحی شهرهای دایرهای یا متحدالمرکز استوار است که در اصطلاح جغرافیا به این گونه شهرها سبک باروک گفته میشود. میدان مرکزی همدان در حکم همان نقطهٔ مرکزی دایرهاست. بنای این میدان در سال ۱۳۰۷ خورشیدی آغاز و از اوایل ۱۳۱۱ مورد بهرهبرداری قرار گرفتهاست. شعاع میدان مرکزی همدان ۸۰ متر است. در فاصلههای دورتر از محیط این میدان بلوارها و خیابانها با شعاع بزرگتر قرار دارند که در حال حاضر به علت توسعهٔ شهر در برخی از جهتهای شهر تا دایرهٔ سوم هم رسیدهاست. به این دایرهها در اصطلاح خیابانهای کمربندی گفته میشود. ۶ خیابان اصلی شهر به نامهای باباطاهر، اکباتان، شهدا، تختی، بوعلی و شریعتی، به میدان مرکزی همدان وصل شدهاند. عرض این خیابانها ۳۰ متر است و با فاصلهٔ ۶۰ متر و زاویهٔ ۶۰ درجهای به شش جانب شهر منشعب میشوند.[۵۳]


تاریخچه

نوشتار اصلی: تاریخچه همدان


پیش از اسلام

همدان به عنوان یکی از کهنترین شهرهای ایران، از پیشینه چندهزارسالهای برخوردار است. پیش از آمدن اقوام آریایی، شهر همدان از زیستگاههای اصلی قوم کاسیان به شمار میآمدهاست.[۲۰] در کتیبههای آشوری (هزارهٔ دوم قبل از میلاد) از آنجا به عنوان یکی از ایالات کارکاشی (قوم کاسیان) یاد گردیده و آمدهاست که تیگلات پالسر یکم، شاه آشور این شهر را در ۱۱۰۰ سال پیش از میلاد فتح کردهاست.[۲۱]

در مورد زمان و چگونگی احداث و نام بنیانگذار شهر همدان بین روایتهای مورخین و جغرافیادانان یونانی و همچنین مابین مورخین اسلامی اختلافنظر وجود دارد. به گفتهٔ هرودوت این شهر را نخستین شاه ماد دیاکو بنیان نهادهاست.[۲۲]

مهاجرت مادها
شاهنشاهی ماد (۵۵۰ پ. م.) نخستین شاهنشاهی آریاییتباران در ایران

در حدود اوایل هزارهٔ دوم پیش از میلاد رویدادهایی در آسیای مرکزی پدیدار میشود که موجب نقل و انتقال اقوام و اقوام ایرانیتبار که در سرزمین پهناوری در این ناحیه ساکن بودند، میگردد. در این هنگام دو قبیلهٔ ایرانی مادی و پارسی که با یکدیگر تفاوت اندکی در گویش داشتند، بسوی سرزمینهای جنوبیتر کوچ کردند. تیرهٔ مادی در نواحی جنوب شرقی دریاچه ارومیه بین همدان و تبریز امروزی جای گرفت و بعدها تا اصفهان نیز پیش رفت.[۲۳]

در زمان مادها مهمترین راههای کاروانرو در اکباتانا تلاقی میکردند و این شهر قلب ماد قدیم به شمار میرفت معمولاً معتقدند که هگمتانه به معنی محل تجمع یا بازار یا چیزی نظیر آن است البته احتمال دیگری نیز وجود دارد که جلسات عمومی اتحادیه قبایل در این نقطه برگزار میشدهاست. در یکی از جلسات عمومی اتحادیه قبایل، دیاکو به رهبری انتخاب شد. دیاکو هگمتانه را به عنوان پایتخت خود انتخاب کرد. مکان این شهر برای پایتخت شدن کاملاً مناسب بود، زیرا مشرف بر راهی بود که به بابل و آشور میرفت.[۲۴] بر اساس نوشتههای هرودوت مورخ یونانی به دستور دیاکو نخستین پادشاه ماد در اکباتانا استحکامات عظیمی شامل ۷ دژ مشهور به قصر هفتحصار و کاخهای شاهی برپا شد.[۲۵] بیشتر پژوهندگان علوم تاریخ و باستانشناسی بر این باورند که تپه و بناهای امروزی هگمتانه، در دل شهر همدان، برجایماندهٔ بقایای همین تأسیسات میباشند.[۲۶]

از هخامنشیان تا حملهٔ اعراب


کوروش بزرگ در سال ۵۵۰ پیش از میلاد، آستیاگ، آخرین پادشاه ماد را شکست داد و همدان را مقر تابستانی خود قرار داد. بدین ترتیب با تصرف همدان اولین حکومت آریاییان به دست شاخهٔ دیگر آریایی که پارسها بودند، منقرض شد.[۲۷]

بعد از انقراض مادها همدان هر چند مرکزیت نخستین را از دست داد ولی به عنوان یکی از سه پایتخت هخامنشیان مورد توجهٔ خاص بود. وجود کتیبههای گنجنامه بقایای ستونهای سنگی کاخهای هخامنشی، جامها و الواح زرین و سیمین به دستآمده از همدان، حاکی اهمیت این منطقه در دورهٔ هخامنشیاست.[۲۸]

از نظر تاریخی مشخص است که اسکندر مقدونی دو بار از همدان دیدار کردهاست، نخست در تعقیب داریوش سوم در ۳۳۰ سال پیش از میلاد و برای دومین بار در ۳۲۴ سال پیش از میلاد در راه بازگشت از هند. اسکندر پس از ورود به همدان جشنی به مناسبت پیروزیهای خود برپا کرد. پلوتارک مینویسد، در حین برگزاری این جشن، دوست دوران کودکی اسکندر هفستیون به طور ناگهانی درگذشت. پس از این واقعه اسکندر سرزمینهای اطراف همدان را به باد غارت گرفت، باروهای شهرهای اطراف را ویران ساخت و مردم این سامان را به بهانهٔ پیشکش قربانی برای هفستیون، دوست محبوبش از دم تیغ گذراند.[۲۹] به عقیدهٔ برخی از محققان مکانی به نام مزار اسکندر که قبلاً نزدیک تپه هگمتانه قرار داشت، در اصل مزار هفستیون بودهاست.[۳۰] در اواخر دوره سلوکی شهر همدان محل تلاقی و برخورد متعدد آنان با قوای اشکانیان بود تا اینکه مهرداد یکم در سال ۱۵۵ پیش از میلاد شهر را تصرف کرد.[۲۸]


همدان پایتخت تابستانی شاهان اشکانی نیز بودهاست. در دامنهٔ تپهٔ مصلی همدان، شیر سنگی بزرگی قرار دارد. ظاهراً در زمان اشکانیان این مجسمه با مجسمهٔ دیگری که نظیر و قرینهٔ آن بوده، در سمت یکی از دروازههای شهر نصب بودهاست. بعدها عربها آن دروازه را بابالاسد خواندند.[۳۱] از دورهٔ اشکانی در همدان گورستان پارتی برجایاست. همدان یکی از آخرین پایگاههای مقاومت اشکانیان در برابر حکومت تازهنفس ساسانی بود. از آرتاباز پسر اردوان پنجم آخرین شاه اشکانی، که پس از مرگ پدرش درنبرد با سپاهیان اردشیر بابکان رهبری مبارزات را به مدت ۳ سال تا ۲۳۰ میلادی علیه اردشیر بابکان ادامه داد، سکهای یک درهمی در دست است که محل ضرب آن همدان به سال ۲۲۷ میلادیاست.[۲۸]

در دوره ساسانی شهر همدان یکی از ضرابخانههای این حکومت بوده و سکههای متعددی از این دوره در این شهر کشف شدهاست. در کتابچهای به نام شهرستانهای ایرانشهر که در زمان قباد یکم حدود ۵۰۰ میلادی به زبان پهلوی نگاشتهشده، بنای همدان به یزدگرد یکم نسبت دادهشده و این نشاندهندهٔ عملیات عمرانی مهمیاست که توسط او در همدان صورت گرفتهاست.[۲۸]


پس از اسلام

شهر همدان مقارن با تاختوتاز اعراب به ایران و فتح آن به دست مسلمانان چندان اهمیت و اعتبار داشت که اعراب گشودن آن را پس از فتح نهاوند، بزرگترین پیروزی خود بر ساسانیان شمردند.[۳۲]


از حکومت خلفای راشدین تا صفویه

بنا بر گفتهٔ طبری همدان برای بار اول به سال ۶۴۲ میلادی (۲۱ هجری)، و در برخی از منابع دیگر، در سال ۶۴۰ میلادی (۱۹ هجری) و به فاصلهٔ کوتاهی پس از فتح نهاوند با صلح توسط سپاه اعراب گشوده شد. پس از تسلط اعراب بر همدان، نخست مردم همدان قبول جزیه نمودند و صلح کردند اما چون چندی گذشت حاکم ایرانی شهر همدان که مورخین از وی به عنوان حیش و با لقب خسروشنوم یاد کردهاند، سر از اطاعت و انقیاد اعراب باز زد و دستور داد شهر را با حصارهای مستحکم، قابل مقاومت در مقابل اعراب سازند.

در سال ۶۴۴ میلادی (۲۳ هجری)، خلیفهٔ دوم عمر بن خطاب جمعی از سپاهیان را مأمور مقابله با شورش همدان نمود. خسروشنوم نیز از آذربایجان جمعی را به مدد خواست و صفی محکم بیاراست. در ده معروف به راجرود جنگی خونین به مدت سه شبانه روز بین طرفین ادامه داشت تا اینکه خود خسروشنوم به قتل رسید و ایرانیان بدون سردار روی به فرار نهادند و همدان برای بار دوم، شش ماه پس از به خلافت رسیدن خلیفهٔ سوم، عثمان به دست اعراب افتاد. در دوران خلافت عثمان نیز مردم همدان دست به شورش و اغتشاش زدند و عثمان مغیره بن شعیبه را مأمور دفع شورش قرار داد.[۳۳] بعد از فتح همدان به دست مسلمانان بهتدریج بعضی از طوایف عرب در این شهر ساکن شدند و از آن میان بنوسلمه حکومت شهر را به دست گرفت.[۳۲]


از اواسط قرن سوم حکومت شهر به دست سادات علوی افتاد. آنان به عنوان علویان در همدان حکمرانی کردند. بنای ارزشمند گنبد علویان یادگار این دورهاست.[۳۲]

در سال ۹۳۱ میلادی (۳۱۹ هجری) همدان مورد حملهٔ مردآویج، بنیانگذار سلسلهٔ آل زیار قرار گرفت. مردآویج به خاطر آنکه مردم همدان خواهرزادهٔ وی بنام ابوالکرادیس را همراه با عدهای از سپاه دیلم به قتل آوردهبودند، این شهر را عرضهٔ غارت و قتلعامی عظیم کرد. مردآویج شیر سنگی را از دروازههای شهر به خاک افکند، در نتیجه یکی از این دو مجسمهٔ تاریخی بینظیر به کلی خرد شد و دیگری هنوز هم باقیاست.[۳۴]

در قرن دهم و یازدهم میلادی (از نیمهٔ دوم چهارم هجری تا سال ۴۱۴ هجری قمری) همدان یکی از پایتختهای ایران محسوب میشد زیرا در این دوره شاخهای از خاندان آل بویه در این شهر حکومت میکردند. ابوعلی سینا دانشمند مشهور ایرانی مدتی در این شهر وزارت شمسالدوله دیلمی را به عهده داشت. آرامگاه این فیلسوف و پزشک نامدار اکنون در شهر همدان قرار گرفتهاست.[۳۵]

در دوران سلجوقیان همدان مرکز سیاسی و پایتخت این دودمان در غرب ایران بود و به همین علت چند تن از سلاطین سلجوقی از جمله سلطان مسعود بن محمد بن ملکشاه و سلطان محمد بن محمود در همدان مدفون شدند. در ابتدای این دوران تعداد زیادی مدرسه در این شهر راهاندازی شد و دانشمندان و طالبان علم و دانش از جاهای دیگر به سوی همدان روان شدند. البته این دوره کوتاهمدت بود و دلیل جنگهایی آتی که بین این سلسله و خلافت عباسی درگرفت، این شهر دچار آسیبهایی شد.[۳۶] باباطاهر عریان شاعر نامدار همدان همزمان با پادشاهی نخستین شاه سلجوقی، طغرل بیک میزیستهاست. شرح ملاقات طغرل و باباطاهر در کتاب راوندی آمدهاست.[۳۷]

مغولان در تعقیب سلطان محمد خوارزمشاه بعد از آنکه ری و قم را ویران کردند به سوی همدان حرکت کردند. همدان دو بار توسط مغولان مورد حمله قرار گرفت. بار اول در سال ۶۱۸ هجری به دلیل وحشتی که مردم داشتند، از مغولان اطاعت کردند و آنان نیز به غارت اموال اکتفا کردند.

حملهٔ دوم مغولان به همدان در سال ۶۲۷ هجری اتفاق افتاد. این بار مغولان انتظار داشتند که مردم همدان تمام و اموال و ذخایر غذایی خویش را به آنها ببخشند و اماننامه بگیرند اما این بار مردم تصمیم به مقاومت گرفتند و همگان در جنگ و پایداری تا پای مرگ همداستان شدند. پس از سه روز نبرد و کشتهشدن گروه کثیری از مغولان سرانجام شهر به دست مغولان افتاد و مردم شهر قتلعام شدند. مغولان پس از این قتلعام شهر را به آتش کشیدند.[۳۸]

محققان وجود دو تپه حاصل از گورهای جمعی در میدان وسیع محلهٔ دوگوران همدان را، آثار بازماندهٔ این قتلعام میدانند. گمان میرود بازماندگان از آنجائیکه فرصت دفن کشتگان را نداشتند، همهٔ کشتگان را به صورت دو تپه برروی هم انباشته و خاک بر آنان پوشاندند.[۳۹]

پس از به خاک و خون کشیدن مردم همدان و تسلط کامل مغولان بر این شهر بایدوخان ششمین ایلخان مغول در سال ۶۹۵ هجری در این شهر تاجگذاری کرد و به سبب اینکه به این شهر و مردم آن علاقهمند شدهبود، با کوشش تمام به ترمیم آن پرداخت و دیگر حکام مغول هم از وی پیروی کردند؛ بدین طریق در عهد ایلخانان در قرون هفتم و هشتم هجری این شهر تا حدی رونق و اهمیت سابق را باز یافت.[۴۰] خواجه رشیدالدین فضلالله همدانی در دوران فرمانروایی ۳ تن از ایلخانان مغول در مقام وزارت بود و این شهر از توجه آن وزیر بهسازگر و دانشمند برخوردار شد. ابنیهٔ مهمی مانند بقعه استرومردخای مقبرهٔ سابق باباطاهر، امامزاده اظهر و امامزاده هود و غیره از این دوره برجای ماندهاست. این رونق و آبادانی دیری نپایید و لشکریان تیمور شهر را تصرف و ویران نمودند. پس از آن همدان برای حدود ۳۰۰ سال تقریباً به فراموشی سپردهشد.[۳۲]


از صفویه تا انقلاب مشروطه


در دوره صفویه دوباره از نعمت و آبادانی بهرهمند گردید. پس از انقراض سلسلهٔ صفویه و بروز هرج و مرج در ایران در سال ۱۷۲۴ میلادی (۱۱۳۸ هجری)، شهر همدان به تصرف احمد پاشا عثمانی والی عثمانی درآمد و بر اثر مقاومت مردم در برابر قوای عثمانی، گروه بزرگی از مردم شهر قتلعام شدند.[۳۲] حزین لاهیجی که خود از نزدیک نظارهگر مقاومت مردم همدان در برابر قوای عثمانی و قتلعام آنان بوده، شرح این ماجرا را در کتاب سیاحتنامهٔ ایران خود آوردهاست.[۴۱] شش سال بعد در سال (۱۱۴۴ هجری)، نادر افشار همدان را از تصرف عثمانیها درآورد و سرانجام در سال (۱۱۴۴ هجری) به موجب پیماننامهای میان ایران و عثمانی، شهر همدان به طور قطع به ایران واگذار شد.[۴۲][۳۲]

در دوران زندیه همدان در دست امیران آن خاندان بود و در سال (۱۱۹۳ هجری) علی مرادخان نوهٔ خواهری کریمخان زند بعد از مرگ وی دم از استقلال زد و همدان را به عنوان پایتخت خود برگزید. او در این شهر به نام خود سکه ضرب کرد.[۳۲]

در سال (۱۲۰۵ هجری) آقا محمد خان قاجار همدان را تصرف کرد و برج و باروی آن را ویران کرد. در طول حکومت قاجاریان موقعیت شهر همدان به تدریج تثبیت شد. بازسازی و احداث بازار و مسجد جامع همدان و تویسرکان و ملایر از یادگارهای این دورهاست.[۳۲]
از دوران مشروطه تا معاصر [ویرایش]

مظفرالدین شاه، فرمان مشروطیت را در ۱۴ مرداد ۱۲۸۵ شمسی امضا کرد. جالب است اگر بدانید که نمونهای کوچک از نظام حکومت مشورتی حدود ۲ سال پیش از وقوع گستردهٔ انقلاب مشروطیت در همدان به وقوع پیوسته بود و علیخان ظهیرالدوله حاکم منصف و متنفذ همدان، شورائی ۵۰ نفره از برگزیدگان اعیان و اشراف و اصناف و علما و تجار و اقلیتهای دینی فراهم نمود تا در امور حکومت مشورت و همیاری و همفکری کنند. این دوران مثبت حکومت ظهیرالدوله در انسجام فرهنگی و اجتماعی همدان تأثیر فراوانی داشت، به گونهای که پس از استقرار نظام مشروطه در ایران، این منطقه از لحاظ فرهنگی، اجتماعی و سیاسی رشد بسیار چشمگیری یافت.
گردان ارمنیان تحت استخدام نیروهای انگلیسی در سال ۱۹۱۷ میلادی و در طی جنگ جهانی اول در همدان.

هر چند که متأسفانه وقوع جنگ جهانی اول این شهر و منطقه غرب کشور را تبدیل به میدان زورآزمایی دول متخاصم و دچار نابسامانیهای اجتماعی و اقتصادی فراوانی نمود. قحطی و مشکلات فراگیر شد و اینگونه بود که به ناچار تلاش معیشت و عشق حیات، مردم را از توجه به مسائل فرهنگی بازداشت.[۴۳]

در اواخر دوران قاجار شهر همدان با فاصلهٔ ۱۰ سال شاهد دو قحطی بزرگ بود. نخست در سالهای حدود ۱۲۸۶ شمسی، قحطی مصنوعی در دوران حکومت علیخان ظهیرالدوله بهخاطر مخالفت خوانین همدان با افکار مشروطهخواهانهٔ ظهیرالدوله حاکم همدان و قحطی دوم قحطی در دوران جنگ جهانی اول و در سالهای حدود ۱۲۹۶ شمسی بود. در طی این جنگ شهر همدان به تناوب به اشغال قوای روس، عثمانی و انگلیس درآمد و این شهر ستاد سپاهیان آنها بود.[۳۲] [۴۴]

رضاخان پهلوی در تاریخ ۱۲۹۴ شمسی، برابر با ۱۹۱۵ میلادی ریاست تیپ قزاقخانه همدان را (آتریاد همدان) به عهده گرفت. تعداد نفرات این تیپ بالغ بر ۱۲۰۰ نفر میشد. در همین دوران بود که شالودهٔ طرح کودتا ریخته شد و سرانجام در نتیجه مذاکرات و هماهنگیهای به عمل آمده، کودتا در روز سوم اسفند سال ۱۲۹۹ شمسی به وقوع پیوست و رضاخان به همراه قوای آتریاد همدان بدون کمترین مقاومتی وارد تهران شده و کلیه ادارات دولتی و مراکز نظامی تحت اشغال درآورد.[۴۵] در دوران جنگ ایران و عراق شهر همدان بارها هدف بمبارانهای عراق واقع شد. یکی از شدیدترین حملات بمباران در روز جمعه ۲۵ تیر ماه ۱۳۶۱ شمسی توسط جنگندههای عراق بود که همزمان با روز جهانی قدس انجام گرفت. در این حمله دهها خانهٔ مسکونی در ۴ منطقه از شهر همدان ویران شدند و ۹۷ تن از شهروندان همدانی کشته و ۵۹۵ تن دیگر زخمی شدند.[۴۶]

http://forums.boursy.com/imported/2012/02/847.jpg
تصویری نقاشی شده از همدان در سال ۱۸۵۰ میلادی

http://forums.boursy.com/imported/2012/02/851.jpg



http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%87%D9%85%D8%AF%D8%A7%D9%86

PASHA
2012/03/02, 17:55
قوم تركمن


تركمن ، قومی ترک زبان عمدتاً در آسیای میانه . این قوم بازماندة ترکمانان غُز( اُغُز) هستند. ترکمانان غز در قرون اولیة اسلامی در شبه جزیرة منقشلاغ (منقشلاق) در ساحل شرقی دریای مازندران ، و نواحی اطراف آن استقرار یافته بودند.

قوم ترکمن از اختلاط قبایل گوناگون ترکمان غُز در منقشلاغ و اُوسِت یورت (فلاتی در مشرق منقشلاق ) و رشته کوههای بَلْخان و خوارزم و بعضی قبایل بیگانه ، در قرن هشتم و نهم به وجود آمد . اکثر مردم جمهوری ترکمنستان ، اهالی دشت ترکمن (ترکمن صحرا) در شمال استان گلستان ، جماعاتی از ساکنان شمال استان خراسان و ساکنان بخشی از شمال افغانستان ترکمن اند. گروههای بزرگی از ترکمنها در جمهوریهای تاجیکستان و ازبکستان و قزاقستان و گروههایی از آنان در آستاراخان و استاوروپل روسیه سکونت دارند. در استان تسن هانِ چین نیز دهها هزار ترکمن زندگی می کنند.

http://forums.boursy.com/imported/2012/03/145.jpg

بجز ترکمنهای آسیای میانه ، بسیاری از ترک زبانان عراق ، سوریه ، اردن ، لبنان و ترکیه ترکمان نامیده می شوند. میان آنان و قوم ترکمن آسیای میانه پیوند مستقیمی ، از نوع پیوند قبایل ترکمن ایران و افغانستان و ترکمنستان و ازبکستان ، وجود ندارد. اینان اعقاب آن دسته از ترکمانان غُز یا سلاجقه اند که در قرن پنجم و ششم ، پس از مهاجرت به خاورمیانه ، تدریجاً هویت قومی خود را از دست دادند .

http://forums.boursy.com/imported/2012/03/149.jpg


بجز دشت ترکمن و شمال خراسان ، در مناطق گوناگون ایران نیز صدها هزار تن از بازماندگان ترکمنهای آقاجری (آغاجری) و افشار و ایوائی و بایندر و بیات و بیگدلی و پُرناک (پورناک) و خَلَج سکونت دارند که نام قدیمی و شباهتهای ظاهری با اجداد خود را از دست داده اند. از آن نامگذاری قدیمی بعضی نشانه های جغرافیایی باقی مانده (نظیر ناحیة تراکمة لارستان فارس ) که یادگار ترکمنهای ساکن لارستان در قرن هشتم است.

قلمرو ترکمنهایی که در آسیای میانه زندگی می کنند، به طور تقریبی ، از شمال به دریاچة آرال و فلات اُوسِت یورت ، از جنوب به رودخانة گرگان و کوههای شمال خراسان و مرزهای شمالی افغانستان ، از مشرق به آمودریا و از مغرب به دریای مازندران منتهی می شود.


ترکمنهاي ايران


ترکمنهاي ايران در منطقه ترکمن صحرا واقع در مرز شمالي ايران و جمهوري ترکمنستان و همچنين در قسمت شمال شرقي خراسان زندگي مي کنند. اغلب ترکمنهاي ايران را طوايف يموت، گوکلان، سالير و همچنين ساريق و تکه تشکيل ميهند.

اين قوم بيش از هر کالايي به فرشهاي خود علاقمند بوده و آنها را به شکلها و اندازههاي گوناگون ميبافتهاند تا نيازهاي متنوع زندگي کوچ نشيني و نيمه کوچ نشيني را برآورد، نمادهاي آن نوع زندگي را يادآوري کند و مايه شادي زندگي کوچ نشيني باشد.

بنياد اقتصادي زندگي اغلب ترکمنها، مثل همه عشاير، دامداري است. با وجود اين، اوضاع جغرافيايي و سياسي گاه امکانات بهتري مثل کشاورزي را فراهم ميآورد.


زنان عشاير و از جمله ترکمنها در انواع بافتهها چنان کاردان و مسلط بودند که با ساده ترين ابزارها مجموعه متنوع و شگفت انگيزي را ايجاد ميکردند که گاه به ويژه هنگام عروسي، بر روي شتر و اسب به نمايش گذاشته ميشد.


http://forums.boursy.com/imported/2012/03/154.jpg

کهنه ترين اين نمونهها از قرن دوازدهم هجري (هيجدهم ميلادي) عقب تر نميرود و به همين دليل، تاريخ قالي ترکمن اساساً روشن نيست.

کهنهترين و عمدهترين قاليهاي ترکمن از قرن نوزدهم ميلادي، باقي مانده است. در عين حال که بافت قالي در بين برخي از قبايل ترکمن تأييد نشده است، چندين قبيله که قديمتر، بزرگتر و نيرومندتر از همه هستند قالي مي بافته اند.

تاريخ قالي ترکمن انعکاسي از تاريخ اين قوم است. همچنان که در مورد تاريخ هيچ قبيلهاي نمي توان با اطمينان سخن گفت، بيان تاريخ قالي ترکمن نيز خالي از اشکال نيست الگوي کلي قالي ترکمن نشان از تحولات شديد ندارد، زيرا به صورت نقشهاي تکراري باقي مانده است.

http://forums.boursy.com/imported/2012/03/157.jpg
http://forums.boursy.com/imported/2012/03/160.jpg
http://forums.boursy.com/imported/2012/03/166.jpg



اين نقشها در ايران بيش از ششصد سال سابقه دارند و در بسياري از مينياتورهاي قرن هفتم هجري به بعد منعکس شده اند.
فرش ترکمن در دورانهاي گذشته، تنها از رنگهاي گياهي و سنتي بهره ميگرفته است، اما در فاصله دو جنگ بين الملل، رنگهاي طبيعي که معروف ترين آنها روناس و قرمز دانه بود از بين رفت و رنگهاي شيميايي جاي آنها را گرفت. از ره آورد اين جنگها، از بين رفتن رنگ سرخ تيره ي (فلفلي) قديم بود که به جاي آن قرمز روناسي (آنيلين)، استفاده ميشود.

http://www.talab.ir/upload/5/0.103049001284881452_68294_298.jpg
http://forums.boursy.com/imported/2012/03/171.jpg

عراق-اقوام-ترکمن های عراق
سابقه حضور ترکمن ها در شمال عراق به دروه خلافت مامون و معتصم از خلفای عباسی در قرن نهم میلادی بازمی گردد اما بیشتر آنها همزمان با مهاجرت ترکان در زمان امپراطوری سلجوقی به ایران و آناتولی (ترکیه امروزی) به شمال عراق مهاجرت کردند

ترکمنها پس از عربها و کردها سومین اقلیت قومی عراق محسوب میشوند.در شهرهای کرکوک، تلعفر، موصل، اربیل، کفری و طوز خرماتو زندگی میکنند. کارشناسان غربی تعداد ترکمنها را ۲۲۰۰۰۰ نفر و منابع ترکیه ای تعداد ترکمنهای عراق را ۲ میلیون نفر تخمین میزنند...
محل اسکان ترکمنها در عراق

جمعیت (جغرافیای) ترکمنهای عراق، از مرز ترکیه با عراق از حدود مرزی حکاری و سیرت شروع میشود.

شهر تلعفر شمالی ترین شهر ترکمن نشین جمعیتی بالغ بر ششصد هزار نفر را شامل میشود. خط جغرافیایی که از تلعفر شروع شده و با در بر گرفتن موصل به سمت غرب و جنوب ادامه پیدا کرده و دیگر منطقه ترکمن یعنی شهرستان آلتین کپری را جای داده است و در امتداد جنوبی با فاصلهای مساوی بزرگترین شهر ترکمنهای عراق، کرکوک واقع شده که این شهر در عین حال مرکز ترکمنهای عراق شمرده میشود. در اطراف شهر کرکوک مناطق مسکونی ترک نشین زیادی وجود دارد. وقتی به سمت جنوب کرکوک حرکت میکنیم، از مناطق مسکونی ترکمنها، شهرستانهای بزرگ و مهمی مانند داکوک (تاووک)، توزحورماتو، تازه خورماتو، کیفری و روستاهای بایات را که از صدها روستا تشکیل یافته را خواهیم دید.

همچنین وقتی از شمال به سمت جنوب حرکت کنیم با چنین روستاهایی مدام برخورد میکنیم.
زبان

زبان ترکمنهای عراقی ترکی جنوبی (اُغوز) و هم خانواده زبانهای ترکی استانبولی، ترکی آذری و ترکمنی است اما به زبان ترکی آذری بسیار نزدیک است و در واقع میتوان زبان ترکمنهای عراق را لهجهای از زبان ترکی آذربایجانی شمرد.به دلیل سلطه چندین ساله عثمانیها در منطقه و ارتباط ترکمنهای عراق با ترکیه زبان ادبی مورد استفاده ترکمنهای عراق از ترکی استانبولی با الفبای لاتین است.
مذهب


http://forums.boursy.com/imported/2012/03/176.jpg

PASHA
2012/03/02, 18:16
پیشینه تاریخ قوم ترکمن


http://forums.boursy.com/imported/2012/03/177.jpg
http://forums.boursy.com/imported/2012/03/182.jpg

پیشینه تاریخ قوم ترکمن بسیار مبهم است . واژه های ترکمان ، ترکمن ، و تراکمه تا قرن چهارم در منابع فارسی و عربی به کار نمی رفت و نویسندگان مسلمان آنان را با نام «ترک » می شناختند. در فاصلة پیروزیهای قُتَیْبة بن مسلم باهلی ، از 86 تا 96، در خراسان و ماوراءالنهر و سقوط دولت قُرلُقان مسیحیِ شهر طراز به دست امیراسماعیل سامانی در 280 ، سیردریا مرز ترکان و مسلمانان بود. از اقصای فرغانه تا اسفیجاب ( اسپیجاب) ، قرلقها سکونت داشتند و از اسفیجاب تا رودخانة امپا و سواحل و جزایر دریای مازندران ، ترکان غز می زیستند .

قرنها پیش از اسلام ، گروههایی از این اقوام ، بویژه غزها، به علت آمیختگی با ایرانیان آسیای میانه و اقوام تخاری و سُغدی ، با آنها شباهتهای ظاهری بسیاری یافته بودند. کاشغری از تأثیرات ایرانیان بر زبان ترکان و افزایش جمعیت ایرانیان در شهرهای آنان سخن گفته ، اما تاریخ آن را تعیین نکرده است . این تأثیرات پس از اسلام نیز ادامه داشت . مجاورت غزان و قرلقانِ تغییریافته با اعراب و ایرانیان مسلمان ، متضمن رویدادها و تحولاتی بود که نتایج آن در اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم آشکار گردید: شهر طراز به محل بازرگانی ترکان و مسلمانان تبدیل شد غزان نومسلمان پدیدار گردیدند و دولت ترکان مسلمان قراخانی در فرغانه و ترکستان شرقی و دولت بلغارهای مسلمان ولگا به وجود آمدند. واژة ترکمان نیز تقریباً از همین زمان متداول شده است . بر خلاف تصور رایج که قدیمترین کاربرد شناخته شدة این واژه را به ابوعبداللّه مقدسی و تقریباً به میانة نیمة دوم قرن چهارم نسبت می دهد، معروفی بلخی ، شاعر فارسی زبان نیمة اول قرن چهارم و مداح امیرعبدالملک بن نوح سامانی ، در یکی از اشعارش تعبیر «نمد پاره ای ترکمانی سیاه » را آورده است.

ریشة واژة ترکمان نامعلوم است . کاشغری به ترکیب ترک + من اشاره کرده است . ابوریحان بیرونی واژة ترکمان را به اعتبار جنبه اجتماعی آن برای ترکانی به کار می برد که مسلمان شده بودند. اما معانی برتری دهنده و تزایدی بعضی کلمات ترکی ، که مرکّب از جزء مان و صورتهای دیگر آن است (مانند دیزمان به معنای خیلی بزرگ ، بزرگی ؛ تومن به معنای ده هزار)، این تلقی را به وجود آورده که واژة ترکمان با مضمونی که نشانة عظمت است ، پیش از قرن چهارم و پنجم نیز متداول بوده است ، هرچند فقدان این اصطلاح در نخستین مکتوبات ترکی ، مانند سنگنوشته های اورخون و نیز منابع قدیمی سده های نخستین اسلامی ، در صحت این فرض تردید به وجود می آورد.

اصطلاح ترکمان در قرون بعد شمول بیشتری یافت و بر قبایل قپچاق و خلج و قنقلی ( قانقلی) و آقاجری و حتی خزرها اطلاق شد . این اصطلاح در نیمة اول قرن پنجم و هم زمان با ترکتازیهای سلاجقه در خراسان و خوارزم رواج فراوان یافت و بیهقی و گردیزی آن را برای ترکان غز به کار بردند. پیش از سلاجقه ، ترکمانان دیگری در حدود 420 از خراسان گذشته و تا آذربایجان و ارمنستان پیش رفته بودند. تقریباً در همین زمان گروههای دیگری نیز در خراسان و رشته کوههای بلخان در قلمرو غزانِ شرق دریای مازندران پراکنده شده بودند . ترکمانان عراقی نیز از غزانی بودند که پیش از سلاجقه وارد قلمرو غربی دولت غزنوی شده و مصائب فراوانی به بار آورده بودند .

ترکمانان سلجوقی در 426، پس از ناامیدی از اقامت در خوارزم و بخارا، با هفتصد سوار از آمودریا گذشتند. با پیوستن ترکمانان خوارزم و ترکمانان ساکن در رشته کوههای بلخان و دهستان به آنان ، نیرویی بزرگ پدید آمد. سلطان مسعود برای کاستن از خطر آنان و به امید ممانعت ایشان از شرارتهای ترکمانان خوارزم و رشته کوههای بلخان و ترکمانان عراقی ، سه تن از نوادگان سلجوق بن دقاق را با عنوان دهقان به حکومت دهستان و فسا و فراوه منصوب کرد . نام غز پس از این دوران بتدریج متروک شد و اصطلاح ترکمان جای آن را گرفت . این تغییر نام شامل آن دسته از قبایل غز که در سمت راست سیردریا، از دریاچه قراگول پامیر تا ولایت جَند، سکونت داشتند نیز می شد.

http://forums.boursy.com/imported/2012/03/186.jpg

راوندی در بیان پیروزی غزان ختلان بر سلطان سنجر و قتل و غارت هولناک خراسان در 548، آنان را «خیلی از ترکمانان » خوانده است . در قرن پنجم و ششم ، ترکمانان از آمودریا عبور کردند و تا کنار دریای مدیترانه پیش رفتند و در طول پنج قرن دهها دولت کوچک و بزرگ به وجود آوردند که اولین آنها سلاجقة بزرگ و آخرین آنها امپراتوری عثمانی بود .

خوارزم و نواحی شرقی دریای مازندران بخشی از قلمرو اردوی زرّین بود و در اختیار فرزندان باتوخان ملقب به صاین خان قرار داشت . در اواخر قرن نهم و اوایل قرن دهم ، مورخان ایرانی از ترکمانان خوارزم و منقشلاغ و رشته کوههای بلخان با عناوین جدیدی ، نظیر «ترکمان صاین خانی » و «ترکمان یقه » (یقه ترکمان )، یاد کرده اند که حاکی از تفاوت این مردم با سایر اقوام ترکمان خاورمیانه است . این اصطلاحات تا دورة قاجار متداول بود .

قوم ترکمن تا قرن اخیر وحدت و دولت واحد نداشتند . قبایل بزرگ ترکمن از قرن دهم ، غالباً تابع دولتهای ایران و خانات خیوه و بخارا بودند . ظاهراً هجوم اقوام بیگانه و دشمنیهای قبیله ای تا قرن سیزدهم ، موجب جابجاییهای بزرگ ترکمنها و مانع از پیدایی دولتی واحد می شد. ترکان نوغای در نیمة دوم قرن دهم طوایف سالور را از شبه جزیرة منقشلاغ اخراج کردند. پس از آنها، چادرنشینان قلموق / قالموق / کالموک به منقشلاغ حمله بردند و بسیاری از طوایف چودور و ایگدیر/ ایگدر و سونجی / سویوناجی / سونیاجی را به شمال قفقاز فرستادند . بسیاری از بازماندگان ترکمنهای منقشلاغ پس از مدتی همزیستی و همدستی با قلموقها، سرانجام تحت فشار آنان ، که به تحریک و تشویق پنهانی دولت صفوی صورت می گرفت ، به جنوب مهاجرت کردند و گروههایی از آنان تا استرآباد پیش آمدند . چند طایفه نیز به آستاراخان گریختند و از دولت روسیه درخواست حمایت کردند .

در قرن سیزدهم طوایف قزاق به اوست یورت و منقشلاغ حمله کردند و بازماندگان ترکمنها را بیرون راندند . در جنوب نیز دولت صفوی با سرکوبی طوایف مهاجم ازبک و ترکمن و جلوگیری از تجاوز آنان به خراسان و استرآباد و مازندران ، مانع توسعة قلمرو آنان شد. شاه عباس اول با انتقال طوایف پرجمعیت کردان چَمُشگَزَک لو به شمال خراسان و استقرار بخشیدن به آنان در مناطق بزرگ
آخال و اتک ، پیشروی ترکمنها و ازبکها را متوقف کرد . در اواخر دورة صفوی ، بار دیگر ازبکها و ترکمنها، به مناطق آخال و اتک رفتند و کردان را به جنوب کوههای شمالی خراسان راندند . تکه ها تقریباً در همین سالها در اطراف نسا مستقر شدند .

در نیمة قرن دوازدهم ، خانات آسیای میانه و اقوام ازبک و ترکمن به اطاعت نادرشاه در آمدند ، اما قتل نادر در 1160 و حکومت متزلزل اولاد او در خراسان برای حملة مجدد اقوام ازبک و ترکمن به خراسان فرصت مناسبی فراهم آورد. در 1200، شاهمرادخان ، حاکم بخارا، به کمک ازبکها و ترکمنها شهر مرو را تسخیر کرد و پس از قتل بیرامعلی خان (حکمران مرو) گروه کثیری از مردم را به بخارا تبعید کرد .

دولت روسیه که از زمان پترکبیر) مترصد نفوذ در آسیای میانه بود، پس از وقفه ای چهل ـ پنجاه ساله به درخواست سران بعضی قبایل ترکمن ، که مخالف حکومت خیوه بودند، بار دیگر متوجه خانات آسیای میانه شد . مأموران روسی از نیمة دوم قرن دوازدهم ، در حکومت بخارا نفوذ کرده و به مناصب عالی رسیده بودند؛ مثلاً، مهندس برناشوف ، مربی نظامی ارتش بخارا و از فرماندهان ارتش شاهمرادخان شد . کوششهای دولت روسیه برای نفوذ در آسیای میانه پس از انعقاد معاهدة ترکمان چای (1243/ 1828) سرعت بیشتری گرفت . دولت روسیه که تعهد کرده بود ایران را در تنبیه اشرار ترکمن یاری دهد، بدون درخواست دولت ایران ، ارتش خود را به خیوه فرستاد و به رغم اعتراض دولت محمدشاه قاجار، که نگران پیشروی بیشتر روسیه در قلمرو ایران بود، از تخلیة خیوه خودداری کرد .

http://www.chopogh.com/upload_images/images_medium/sozan_0_66703.jpg

دولت روسیه ، تا جنگ معروف گوک تپه در 1299/ 1881 و شکست نهایی قبایل تکه ، بی وقفه به تصرف مناطق ترکمن نشین ادامه داد و پیروزیهای خود را، با انعقاد قرارداد مرزی آخال در همان سال ، به صورت قطعی و قانونی در آورد . اسنادی از روابط ایران با مناطقی از آسیای مرکزی ، این اقدامات روند تدریجی پیدایی دولت واحد ترکمن ، و در رأس آن تلاشهای ترکمنهای تکه ، را متوقف ساخت . ترکمنهای ایران که در اوایل دورة قاجار از متحدان ایل قاجار بودند ، در دورة ناصرالدین شاه (1264ـ1313) عامل بسیاری از جنگ و ستیزهای نواحی استرآباد و خراسان به شمار می آمدند و دامنة حملات آنان ، که گاه با غارت کاروانهای مسافران همراه بود، تا طبس و قاینات و حدود میامی و مزینان کشیده می شد . این حملات منجر به درگیریهای نظامیان دولتی و ترکمنها در 1277 در حدود سرخس و مرو ــ که مرکز ترکمنها شده بود ــ گردید . به نوشتة اعتمادالسلطنه ، در چهل سال از سلطنت ناصرالدین شاه ، دهها جنگ میان ترکمنها و حکومتهای خراسان و استرآباد صورت گرفت .

صرف نظر از عواملی چون ستمگری و مطامع حکام خراسان و خوانین همسایة ترکمنها و حکام و مأموران دولتی استرآباد که وانمود می کردند قبایل ترکمن دشمن دولت ایران اند ، چادرنشینی و اوضاع نامساعد معیشتی ، گرایش قبایل ترکمن را به غارتگری تقویت می کرد . پس از تسلط دولت روسیه بر خیوه و بخارا برده فروشی در آن مناطق ممنوع شد و اتک به خراسان و مازندران قطع گردید، اما توسعه طلبیهای دولت روسیه در مناطق ترکمن نشین ایران متوقف نشد .

روسیه پس از تعیین مرزهای قطعی اش با ایران نیز به تصرف اراضی حاصلخیز دشت ترکمن ادامه داد و از 1325 تا 1335/ 1907ـ1917 چند هزار دهقان روس را در اراضی میان رودخانه های گرگان و قره سو اسکان داد . پس از انقلاب اکتبر 1917 و سقوط روسیة تزاری ، جماعتهای استعماری روسی به دست ترکمنها برچیده شدند. ترکمنهای ایران در انقلاب مشروطه ، طرفدار محمدعلی شاه بودند و در جنگهای میرسعداللّه خان ، حاکم موروثی فندرسک و ایلخانِ دولتیِ دسته ای از قبایل ترکمن ، علیه مشروطه خواهان شرکت داشتند .

http://www.mehrnews.com/mehr_media/image/2011/01/606828_orig.jpg

PASHA
2012/03/02, 18:17
چندتاعکس ازعروسی ترکمن ها

http://forums.boursy.com/imported/2012/03/196.jpg
http://forums.boursy.com/imported/2012/03/197.jpg
http://forums.boursy.com/imported/2012/03/205.jpg
http://forums.boursy.com/imported/2012/03/207.jpg
http://bayragh.persiangig.ir/bayraghpic/turkmen%20jewel%5Bbayregh.myblog.ir%5D.JPG

PASHA
2012/03/19, 19:25
اوغوز (نوروز) در كشور هاي ترك

اوغوز تورك اولكه لر ده

اوغوز (نوروز) در دنياي ترك

http://forums.boursy.com/imported/2012/03/1330.jpg

اوغوز (نوروز) در آذربايجان

بايرام در آذربايجان
http://forums.boursy.com/imported/2012/03/1334.jpg
http://forums.boursy.com/imported/2012/03/1337.jpg

اوغوز (نوروز) در تركيه
بايرام در توركيه
http://forums.boursy.com/imported/2012/03/1341.jpg
http://forums.boursy.com/imported/2012/03/1347.jpg

اوغوز (نوروز) در قرقيزستان

بايرام در قيرقيزستان
http://forums.boursy.com/imported/2012/03/1352.jpg
http://forums.boursy.com/imported/2012/03/1356.jpg
http://forums.boursy.com/imported/2012/03/1359.jpg
http://forums.boursy.com/imported/2012/03/1361.jpg

اوغوز (نوروز) در قزاقستان

بايرام در قزاقستان
http://forums.boursy.com/imported/2012/03/1363.jpg
http://forums.boursy.com/imported/2012/03/1367.jpg

اوغوز (نوروز) در تركمنستان
بايرام در توركمنيستان
http://forums.boursy.com/imported/2012/03/1371.jpg
http://forums.boursy.com/imported/2012/03/1372.jpg
http://forums.boursy.com/imported/2012/03/1374.jpg

PASHA
2012/03/19, 19:50
عید نوروز در میان قشقایی ها


نورز گلير، ياز گلير

نغمه گلير ، ساز گلير.

باغچالار دا گول اوْلسون!

گول اوسته بولبول اوْلسون!

بایرام مبارک اولسون

http://www.iranturkmenleri.ir/sahra/Azad/Azad2/NOWRUZ.TURK_dosyalar/image002.jpg
http://forums.boursy.com/imported/2012/03/1375.jpg
http://forums.boursy.com/imported/2012/03/1377.jpg
https://lh4.googleusercontent.com/-WnpazGc5XDE/TYgTOgfJUzI/AAAAAAAABlo/csnutzVifrI/tumblr_lef1bmjdqO1qzu5fbo1_500.png
https://lh5.googleusercontent.com/-tDQw_vPfhEk/TYgPhcmrNCI/AAAAAAAABlk/DAnGn8LO5Fk/firoozabad.jpg
http://img370.yukle.tc/images/9631turk_5_milyon_turk_qashqayli_guney_azerbaycan. jpg
http://mehrnews.com/mehr_media/image/2010/09/569991_orig.jpg

(حیدری)
2015/02/12, 13:45
http://forums.boursy.com/imported/2015/02/4cf656d7bdcd632146032d457206f2c4425-1.jpg
✯ رقـــص لالــه ✯

- از جمله رقص‌های فولکلوریک و قدیمی آزربایجان است.

این رقص که در گنجه آفریده شده است رقصی است باسرعت متوسط و مشخصه آن چابکی و سرعت آن است. معمولاً توسط دختران رقصیده میشود. حین رقص دستگاه مقامی نیز اجرا می‌شود و مجری رقص در جا با حرکت ظریف و روان دستها آنرا اجرا میکند.

(حیدری)
2015/02/12, 13:46
http://forums.boursy.com/imported/2015/02/dde50884e84139db874413719f20abb2425-1.jpg
✯ آغیــر قــاراداغـــی ✯

- از جمله رقصهای فولکلوریک قدیمی اهالی آزربایجان است.

ملودی رقصی است که در قره داغ آفریده شده است. در شکی و زاکاتالا بسیار مرسوم است. سرعت اجرای آن آرام است

(حیدری)
2015/02/12, 13:48
http://forums.boursy.com/imported/2015/02/95e14517d20d5691ada67edb38cc772e425-1.jpg
✯ چــال پـاپـاقـاز ✯

- جمله رقص‌های فولکلوریک قدیمی اهالی آزربایجان است.

پاپاق نام کلاهی است که فقط پیرمردها استفاده می‌کردند. رقص نیز منحصر به آنها است.این رقص توسط پیرها، افراد مسن و زنان رقصیده می‌شود. سرعت رقص خیلی آهسته‌است. حرکات ریتمیک و کمی به نحو مبالغه آمیز است

(حیدری)
2015/02/12, 13:51
http://forums.boursy.com/imported/2015/02/4b418e15ced9d06c76ab0454f1779a5e425-1.jpg
عاشیــق هــای آزربـایـجــــــ♥ـــــان

عاشیق به توده مردم عشق می ورزد و توده مردم به او . کار عاشیق توصیف آداب و رسوم ، زندگی روزمره و بیان شادی ها و آلام توده است. رپراتور عاشیق مشتمل بر تعدادی داستان یا منظومه است که معمولا تثبیت شده اند. محتوای داستانها یا حماسی یا عشقی است .و از جمله مهمترین داستانهای حماسی : کوراوغلو، قاچاق نبی، قاچاق کرم، ستارخان و… و از جمله داستانهای عشقی : یانیق کرم ،دیل غم، گوزَلّلمه و… را می توان نام برد محتوای داستانها معمولا به صورت گفتار (روایت) به وسیله عاشیق نقل می گردد. و اشعار با آواز ، به همراه قوپوز ارائه می شوند. قوپوز(ساز) انحصارا به عاشیق تعلق دارد. اهمیت قوپوز برای عاشیق به حدی است که ساز جنبه تقدس پیدا می کند. بنا به گفته عاشیق حسن اسکندری، هرگاه عاشیقی ساز خود را از دست دهد ، او جان خود را از دست داده است.

عاشیق های آزربایجان در همه اعیاد و مراسمات ، مثل عروسی و حتی جمع آوری محصولات زراعی، شرکت می کنند. ولی مکان اصلی اجرای داستانها قهوه خانه ها یا کافه عاشیق ها است . عاشیق معمولا اجرای داستان را در مقطعی مهیج، به گونه ای ناتمام می گذارد تا بتواند کنجکاوی حضّار را برانگیزد. و آنان را به حضور مداوم در قهوه خانه تا خاتمه داستان ترغیب کند. در صورت تطویل داستان ، او سعی می کند با ارائه حکایات طنز آمیز کوتاه به نام قاراوللی خستگی حضار را برطرف نماید. متاسفانه امروزه کافه عاشیق ها در آزر بایجان متروک شده است.

داستانها به طور شفاهی وسینه به سینه از استاد به شاگرد تعلیم داده می شود. و به نسل های بعدی انتقال می یابند.

عاشیق ها به ملودی خود”هاوا” می گویند. این نمونه های ملودیک در قدیم “ماهنه” نام داشتند. امروز به آنها مقام نیز می گویند. با این تفاوت که مفهوم مقام، علاوه بر آواز های داستان ، درباره ملودی های خارج از آنها نیز به کار برده می شود.

(حیدری)
2015/02/12, 13:53
http://forums.boursy.com/imported/2015/02/d8e1669720cdf675e9903f0e90ac5fb2425-1.jpg
انـواع رقص‌های فــولکلوریک قـدیمــی آزربـایـجــــ♥ـ

✔ رقص آبایی
✔ رقص آذربایجان
✔ رقص آستا قاراباغی
✔ رقص آسما کسمه
✔ رقص آغیر قاراداغی
✔ رقص آلچا گولو
✔ رقص آواری
✔ رقص آی بری باخ
✔ رقص انزلی
✔ رقص اوچ بادام بیر قوز
✔ رقص اوچ نومره. دورد نومره. بش نومره. آلتی نومره
✔ رقص اوزون دره
✔ رقص اون دورد نومره
✔ رقص ایکی آروادلی
✔ رقص بریلیانت
✔ رقص بنؤوشه
✔ رقص پهلوانی
✔ رقص تامارا
✔ رقص توی (عروسی)
✔ رقص توراجی
✔ رقص ترکمه
✔ رقص جامیش باغا گیردی
✔ رقص جنگی
✔ رقص جیرانی
✔ رقص جهری بی یم
✔ رقص چاتتادی
✔ رقص چال پاپاق
✔ رقص چیت تومان
✔ رقص خالاباجی
✔ رقص خان­ چوبانی
✔ رقص دارتما یاخام جیریلدی
✔ رقص دارچینی
✔ رقص دسمالی
✔ رقص رنگی
✔ رقص زوغالی
✔ رقص ساری باش
✔ رقص ساموخ
✔ رقص سمنی
✔ رقص شالاخو
✔ رقص شاهسونی
✔ رقص شکی
✔ رقص عنابی
✔ رقص قازاغی
✔ رقص قایتاغی
✔ رقص قوچعلی
✔ رقص قوفتا
✔ رقص قیتقیلدا
✔ رقص قیزلار بولاغی
✔ رقص قیزیل گول
✔ رقص کئچی مه مه سی
✔ رقص کسمه
✔ رقص کندیری
✔ رقص کوراغلو
✔ رقص کوراغلونون قایتارماسی
✔ رقص گلین آتلاندی
✔ رقص گلین گتیرمه
✔ رقص گلین هاواسی
✔ رقص گول گز
✔ رقص گولمه یی
✔ رقص لاله
✔ رقص مجسمه
✔ رقص میصری
✔ رقص میرزایی
✔ رقص میرواری
✔ رقص نازنازی
✔ رقص واغزالی
✔ رقص وئلاچولا
✔ رقص هالای
✔ رقص هئیراتی
✔ رقص هئیوا گولو
✔ رقص یاللی
✔ رقص یئرلی
✔ رقص یوز بیر
.

(حیدری)
2015/02/12, 13:54
http://forums.boursy.com/imported/2015/02/aac69d8311f0417386f8acca4750d1c4425-1.jpg
آی بری باخ از جمله قدیمی‌ترین رقص‌های فولکلوریک آزربایجان است که توسط خانمها اجرا می‌شود ...

پنجره‌دن داش گلیر
آی بری باخ، بری باخ!
خومار گؤزدن یاش گلیر
آی بری باخ، بری باخ!

سنی منه وئرسه‌لر
آی بری باخ، بری باخ!
هر گؤرنه خوش گلیر
آی بری باخ، بری باخ!

پنجره‌نین میللری
آی بری باخ، بری باخ!
آچتی قیزیل گوللری
آی بری باخ، بری باخ!

اوغلانی یولدان ائیله‌ر
آی بری باخ، بری باخ!
قیزین شیرین دیللری
آی بری باخ، بری باخ!

پنجره‌نی باغلاما
آی بری باخ، بری باخ!
من گئدیرم، آغلاما
آی بری باخ، بری باخ!

گئدیب، گینه گله‌رم
آی بری باخ، بری باخ!
اؤزگه‌یه بئل باغلاما
آی بری باخ، بری باخ!

(حیدری)
2015/02/12, 13:55
http://forums.boursy.com/imported/2015/02/azeritabrizlinks2015-1.jpg





سازهای موسیقی:

آلات موسیقی آذربایجانی
تار
کمانچه
قارمون
ناغارا
قوپوز
بالابان
باغلاما
اُرگ
آواز(موغام)
موسیقی کودک(ارف

(حیدری)
2015/02/17, 14:22
http://forums.boursy.com/imported/2015/02/c268f4f09ac9147747603d02c5443785425-1.jpg
یواسیز قوشلارتک در به در اولدوم
یازان بئله یازدی طالعیمیزی
سنه چوخ یالواردیم آییرما بیزی
آیردین آلاهیم آیردین بیزی
یئنه آیرلیغین یللری اسدی
فلک یامان یردن یولاری کسدی
گوز یاشیم هچ نیی قایتارماز گری
آغلاما گوزلریم آغلاما بسدی
او گدی گریه دونمز بیر داها
گدی آیرلیغا یامان تلسدی
آیرلیغ هر نیین سونی دیل کی
آغلاما گوزلریم آغلاما بسدی

(حیدری)
2015/02/21, 17:47
http://forums.boursy.com/imported/2015/02/a0c06c8dcf3288f054e9349a7cb55fc3425-1.jpg
سئوگلیم ، کؤنلوم سنین حیرانین اولسون اولماسین؟

جاندئیب ، جاندان کئچن جانانین اولسون ، اولماسون ؟

بلکه بیلمیر سن اؤزون چوخدان منیم قلبیمده سن

جانینا باغلی بو جاندا جانین اولسون اولماسین ؟

بیر گون هجران یوللاریندا کؤنلونه اوز وئرسه غم

اولدو ایلک بوسم سنین درمانین اولسون اولماسین ؟

شوخ چیچکلر گوللر اؤپسون گول دوداغیندان گره ک

عاشیقین باغچانداکی باغبانین اولسون اولماسین؟

(حیدری)
2015/04/20, 19:30
http://forums.boursy.com/imported/2015/04/ba0e8235c31909bbac35381580eb4cf1425-1.jpg




هرگئجه‌م اولدو سحر غصه فلاکت سنسیز
هر نفس چکدیم هدر گئتدی، او ساعت سنسیز

سنین اول جلب ائله‌ین وصلینه آند ایچدیم اینان
هیجرانینه یاندی کؤنول، یوخ داها طاقت سنسیز

اؤزگه بیر یاری نئجه آختاریم ای نازلی صنم
بیلیرم سنده‌دی دل، یوخ یارا حاجت سنسیز

سن منیم قلبیمه حاکیم، سنه قول اولدو کؤنول
سن عزیزسن من اوجوز بیر هئچم، آفت سنسیز

سن "نیظامی"دن اگر آرخایین اولساندا گولوم
گئجه گوندوز آراییب اولمادی راحت سنسیز

(حیدری)
2015/04/20, 19:33
http://forums.boursy.com/imported/2015/04/01090206430190185874-1.jpg
عشقونده یانیب شمعیله پرواه لر آغلار
بیچاره او قلبی توتولوب تا سحر آغلار

گولسیز نئجه دؤزسین بو قارانلیق یئله بولبول
عضقونده یانان قلب لری غم کسر آغلار

عاشیق اولانین هیجریوه یوخ ذره جه تابی
عالم گئیونوب قاره بو گون در به در آغلار

ظالیم شار آتیر تبریک ائدیر آمما
مظلوم اوتوروب قیریوین اوسته پَکر آغلار

(حیدری)
2015/04/20, 19:34
http://forums.boursy.com/imported/2015/04/23447284827998469148-1.jpg




ساچلار قارالیر حسن جمالین ایا بنزیر

یانقاقلارینین قیرمیزی سی المایا بنزیر

هئجرینده اوقدر آغلامیشام من گئجه گوندوز

گوزیاشلاریم اخدیقجا اوزومدن چایا بنزیر

گوزیولدا قولاق سسده قالیبدیر گنه سن سیز

رنگیم سولوب آخرسارالان ارپایا بنزیر

روحوم قوشو صحرای غمینده گئجه گوندوز

تك ایریلیب آواره گزن دورنایا بنزیر

سین سیتمه منی تاب وتوانیم قوتاریبدی

زینگیلتی سسیم دای بوغولان های هایا بنزیر

بایرامدا یتیشدی گنه ده عینیم آچیلمیر

نه قیش قیشا.نه یازیازا.نه یای یایابنزیر

(حیدری)
2015/07/24, 13:55
http://forums.boursy.com/imported/2015/07/d8788dbc3df8ede4aeaa914b794d9449425-1.jpg
شیر سنگی، نماد شجاعت بر مزار ایل بختیاری،اهالی این قوم شیر سنگی را که نشانه شجاعت، دلاوری، ویژگی‌هایی چون هنرمندی در شکـار و تیراندازی در جنگ و مهارت در سوارکاری است، بر آرامگاه این گروه قرار می‌دهند. در واقع شیرهای سنگی مجسمه‌هایی هستندکه در گذشته توسط سنگ تراش‌ها تراشیده می‌شدند و آنها را روی قبر افراد شجاع و دلیر ایل بختیاری قرار می‌دادند

(حیدری)
2015/07/24, 13:57
http://forums.boursy.com/imported/2015/07/e046fd88ed7b58776b81d48db12d4dc3425-1.jpg


مشاهده تصاویر بیشتر

http://forums.boursy.com/imported/2015/07/76050807192643836037-1.jpghttp://forums.boursy.com/imported/2015/07/vanushe9-1.jpghttp://forums.boursy.com/imported/2015/07/51464-1.jpghttp://forums.boursy.com/imported/2015/07/pp0gjwmmlenkhqchv9gl-1.jpghttp://forums.boursy.com/imported/2015/07/mohamadzadeh10of11-1.jpghttp://forums.boursy.com/newreply.php?do=postreply&t=1116http://forums.boursy.com/newreply.php?do=postreply&t=1116http://forums.boursy.com/imported/2015/07/03521329987511170062-1.jpghttp://forums.boursy.com/imported/2015/07/110671-1.jpg





بله از پشت کوه آمده ام !

تقدیم به همه اقوام اصیل ایرانی
------------------------------------------

بله از پشت کوه آمده ام !

و نمی دانستم بهای حفظ کردن فرهنگ کهن میهنمان ، پوزخند و تمسخر تو باشد

آن زمان که کمر ایستادن و کوشیدن نداشتی و به همه چیز پشت پا زدی

من پشت کوه ماندم !

و با فقر و نداری

سختی و رنج

تمام پیشینه پدری را حفظ نمودم

تا تو امروز در برابر مردمان دنیا سر به آسمان بسایی

و به تمدن کهنت افتخار کنی

به فرهنگی که هزاران سال در تار و پود خاک این سرزمین ریشه زده است

آری من از پشت کوه آمده ام

آمده ام تا به تو و همه کسانی که جز تحقیر و تمسخر سخنی دیگر ندارند بگویم

افتخار میکنم که از پشت کوهها آمده ام

افتخار میکنم که با هر سختی و تلخی ساختم و ملک پدری را رها نساختم

و باز هم این تو هستی که تیکه گاهی جز من نداری

و باز هم این من هستم که تا جهان هست

ریشه و اصالت سرزمین پدری را حفظ خواهم نمود

-------------------------------------------------------------------------------------------------------
ایران خانه پدری ماست. ایران سرزمین پدری ماست . همه ما از یک خانواده هستیم
همه ما یک ریشه داریم میهن سرزمین پدری است .

-------------------------------------------------------------------------------------------------------
با احترام تقدیم میگردد به همه مردمان اصیل و نجیب ایرانی که در حفظ فرهنگ و تمدن زیبای ایران کوشیدند و آن را حفظ نمودند. همه اقوام اصیل ایرانی

(حیدری)
2015/07/24, 14:04
http://forums.boursy.com/imported/2015/07/c9c61da744e2f10098f091d3ddbddc3e425-1.jpg





http://forums.boursy.com/imported/2015/07/d2mhg2omewe4bofk7d5q-1.jpghttp://forums.boursy.com/imported/2015/07/t1156r5t992fi7vc32iw-1.jpghttp://forums.boursy.com/imported/2015/07/988h7b0tf1pkf05ul8si-1.jpeghttp://forums.boursy.com/imported/2015/07/9cieio5wqbvcte798vds-1.jpg





دختر باشکوه بختیاری !
دست هایت را برای چیدن شکوفه های عشق
پیش بیاور.
می خواهم برای مژگان میترایی تو
قصیده ای عمیق بسرایم.
می خواهم شکوه کوهستان را در جلوه چشم های تو نظاره کنم
بگذار قافیه های پراکنده شعرم
با میخک موهایت مرتب شود.
بگذار کوهستان
در خنده های عمیقت غرق شود.
دختر شب های بلند
و روزهای کار و کوشش !
دنیا ایستاده است تا شکوه تو را
به نمایش بگذارد.
دنیا می خواهد خورشید را پیشکش پیشانی بلندت
و چشم های شراب آگینت بنماید.
و ماه مصمم شده است در حوض افکار روشن تو
نور بیفشاند.
تماشا کن ! چگونه ستارگان درامتداد چشمان زیبایت می رقصند
و ترانه سر می دهند.
دختر نجیب بختیاری !
دست هایت را به دست های عشق بسپار
و قلبت را به جریان رودها واگذار.
بگذار اندوه شبانگاهیت را ستارگان بدزدند
و رنج های ناپیدایت را
به دره ها بسپار.
به حرمت اندیشه نابت قلم از نوشتن باز می ماند
و عقل متحیر سر به گریبان کشیده است.
دختر بختیاری ! عشق با تو معنا می گیرد
و به تو ختم می شود.
عشق آهنگ همیشگی قلب شکوهمند توست.
دختر بختیاری دوستت می دارم

(حیدری)
2015/07/24, 14:09
http://forums.boursy.com/imported/2015/07/82ce500a034c035b5458b922fe66de91425-1.jpg




من کــُـردم ...
چون قبیله و اصالت دارم
دوستی می گفت هر قبیله اصالتی دارد
چه مهاجم یک سرزمین باشد و چه مدافع آن
قبیله من مهاجم نیست و مدافع است
لباس دیگران بر تن نمی کند
که با لباسش به دیگران هویت می بخشد
مو سیقی اش را دیگران می دزدند
تا با ان برای خود اصالتی دست و پا کنند
من کردم . پهلوان شاهنامه ی فردوسی

صاحب سرزمین آریا
آریا همان ئاریا است
و ئار یعنی آتش
من صاحب سرزمین آتشم
آری من ئاریایی ام
و چه زیباست ایران
و چه زیباست ئیران
ئیر یعنی آتش
و ئیران یعنی سرزمین آتش
من از آتش زرتشت جان می گیرم
من در آتش اسکندر جان می دهم
عجب حکایتی است بین من و سر زمین من
حکایت آتش و آرش
حکایت سرزمین آرش
آرش همان ئارش است
ئار است و رش
آتش است و سیاهی
که تیرش آتش سیاه است
بر قلب سرزمین توران
تیرش مرزی است برای ایران
آرش بمان تا ایران بماند
آرش بخوان تا ایران بخواند...

(حیدری)
2015/08/27, 21:12
http://forums.boursy.com/imported/2015/08/bdf04af5147fd0707de1315f40110ada425-1.jpg




عشقی که طراوتی بهاری دارد
در سینه خیال ماندگاری دارد

از تابش چشمهای او فهمیدم
خورشـــید نژاد بختیاری دارد

Senator1989
2015/08/27, 21:23
به نام خدا

درست روز بعد از کنکور سراسری بود که از پدرم خواستم تا برای رفتن به یک مسافرت برامون برنامه ریزی کنه. برای من که بزرگترین تفریح زندگیم مسافرت رفتنه یکسال تو خونه موندن به لطف کنکور واقعا زجراور بود.

ازهمون روز به فکر افتادیم تا برای تعطیلات عید فطر کجا بریم که نه از گرما عاصی بشیم و نه ترافیک جاده ها برامون افسوس سفر رفتن رو بیاره!

کرمانشاه،همدان و بانه سه شهری بودن که قرار بود بین اونها شهری رو انتخاب کنیم.قبلا هم به این شهرها رفته بودیم ولی به نظر میرسید با توجه به شرایط انتخاب بهتری برای ما وجود نداشته باشه.

درنهایت و با وجود مخالفت مادرم،پدرم ازطرف محل کارش جایی رو در کرمانشاه برامون گرفت. سفر ما 25 تیر ماه به سمت کرمانشاه شروع شد.برای طی کردن مسافت 526 کیلومتری تهران تا کرمانشاه بهترین مسیر از طریق ازادراه ساوه – همدانه. اگر وارد شهر همدان بشین دیدن ارامگاه ابوعلی سینا و باباطاهر خالی از لطف نیست اما همدان به تنهایی اونقدر اماکن توریستی داره که ارزش اختصاص دادن یک سفر مجزا رو داشته باشه به خصوص که همدان چند سالیه که رشد کرده و حتی تله کابینی در منطقه گنجنامه ساخته شده.

بعد از همدان و با طی کردن 90 کیلومتر به شهر کنگاور میرسین.معروف ترین جاذبه این شهر معبد اناهیتاس. معبدی که تقریبا به طور کامل از بین رفته اما ستون هایی وجود داره که نشانگر مهارت گذشتگان در معماری بوده.

35 کیلومتر که از کنگاور به سمت کرمانشاه رانندگی کنید به شهر صحنه میرسین. بار اول که به کرمانشاه اومده بودیم دراین شهر توقف داشتیم.شهری که هم جاذبه طبیعی داره و هم جاذبه تاریخی.دربند صحنه منطقه جنگلی و خوش اب وهواییه که میتونید قبل از رسیدن به کرمانشاه صبحانتون رو اونجا میل کنید و اگر هم اهل ماجراجویی هستید به دیدن قبر کیکاووس که درابتدای ورودی دربند صحنه هست یا ابشار صحنه برین. بعد از صحنه و باطی کمتر از 20 کیلومتر کوهی در مقابل شما قرار میگیره که به بانوی خفته مشهوره.کوهی که یاداور داستان معروف شیرین و فرهاد شاهکار نظامی گنجویه. کوهی که بنا به داستان ها فرهاد برای رسیدن به شیرین و پشت سر گذاشتن خسرو تراشید!


http://forums.boursy.com/imported/2015/08/1-1.jpg (http://www.LastSecond.ir) بانوی خفته از مقابل که به شکل شخصی خوابیده با زانوان خم شده است
با رسیدن به شهر تیسفون حتما در این شهر توقف کنید و از مجموعه بیستون که از میراث های جهانی ایران در یونسکو هست دیدن کنید.با وارد شدن به این مجموعه کوه های اطراف شمارو به خودش جذب میکنه.کوه هایی که دخمه هایی هم درون اون وجود داره.


http://forums.boursy.com/imported/2015/08/2-2.jpg (http://www.LastSecond.ir) کوه بیستون
این مجموعه چندین اثر مختلف داره که قدمت اونها از زمان داریوش اول تا دوره ی صفویس.اما از جالب ترین اثرها،پیکره ی الهه یونانی هرکول هست که در دوره ی سلوکی و به نشانه ای از پیروزی یونانیان بر ایرانیان ساخته شد. پیکره ای متاثر ازفرهنگ یونانی در قدیم(یعنی برهنگی) و البته کتیبه ای به این زبان در پشت مجسمه. اما فریب این مجسمه را نخورید!

مجسمه امروزی مجسمه ای کاملا یونانی نیست. اونطور که تو اینترنت خوندم در سال 73 سر این مجسمه دزدیده شد و اگر چه بعدها پیدا شد اما برای جلوگیری از تکرار این موضوع تصمیم گرفته شد تا بدلی از سر تندیس(سر امروزی) که شباهت زیادی هم به اصل ان ندارد روی پیکره قرار گیرد.


http://forums.boursy.com/imported/2015/08/3-1.jpg (http://www.LastSecond.ir) پیکره ی الهه یونانی،هرکول
در مقابل این پیکره سراب بیستو ن قرار داره . برخلاف تعریف همیشگی از سراب به نظرم سراب در کرمانشاه باید معنی دریاچه رو بده. این سراب هم دچار بحران اب بود ولی هنوز ارزش چند دقیقه استراحت مقابل اون رو داشت.


http://forums.boursy.com/imported/2015/08/4-1.jpg (http://www.LastSecond.ir) سراب بیستون
کمی جلوتر میتونین نقش برجسته مهرداد دوم شاه اشکانی رو ببینین و کتیبه که جز تعدادی خط راست چیزی از اون معلوم نیست . متاسفانه این کتیبه در دوره ی صفویه بر روی نقش مهرداد دوم حک شده است. البته تا حدودی پیکره ی مهرداد هم باقی مونده!


http://forums.boursy.com/imported/2015/08/5-1.jpg (http://www.LastSecond.ir) نقش برجسته مهرداد دوم
برخلاف بار اول که به بیستون اومده بودیم به طورکلی مسیر حرکت به سمت کتیبه ی داریوش اول برای مرمت بسته شده بود و فقط از پایین می شد این کتیبه رو دید. کتیبه ای که در اون داریوش اول پای خودش رو برسر گئومات(بردیای دروغین)گذاشته و به نشانه ی احترام نسبت به فروهر دست راست خودش رو بالا برده. این کتیبه با ظرافت تمام ایجاد شده و به تفصیل به ماجرای گئومات و نه نفری که به جرم دروغگویی دست و گردن بسته در مقابل داریوش اول ایستادن می پردازه.


http://forums.boursy.com/imported/2015/08/6-3.jpg (http://www.LastSecond.ir) کتیبه ی داریوش اول و میله های مزاحم!
اگر دوست داشته باشین میتونین مسیر رو برای دیدن کاروانسرای ایلخانی(که البته تقریبا تخریب شده) و کاروانسرای صفوی ادامه بدین . اما گرمای هوا و نگرانی از اینکه اون اثار هم به خاطر مرمت بسته باشن مارو از ادامه مسیر منصرف کرد. موقع برگشت دکه ی گردشگری رو دیدیم که برگه ی جالبی از حروف میخی رو بهمون داد که اگر بخواین میتونیین اسمتون رو با الفبای میخی روی دست بند حک کنین. کاری که ما به خاطر عجله داشتن نکردیم!


http://forums.boursy.com/imported/2015/08/7-1.jpg (http://www.LastSecond.ir) حروف میخی و معادل امروزی انها و البته تلاش من برای نوشتن اسمم با این خط!
بعد از بیستون فاصله ی زیادی تا کرمانشاه ندارین. با وجود اینکه طبق عادت برای ناهار روز اول ساندویچ اماده کرده بودیم تا در اولین پارکی که در مقصد میبینیم ناهار بخوریم اما چون هنوز ماه رمضون تموم نشده بود تصمیم گرفتیم ناهار رو در یک هتل بخوریم و اولین هتلی رو که دیدیم هتل پارسیان کرمانشاه بود. اتفاقا فرصت خوبی شد تا در همون وعده ی اول در کرمانشاه غذاهای محلی این شهر یعنی دنده کباب و خورشت خلال بادام رو امتحان کنیم،خورشتی که شباهت زیادی به قیمه داره. والبته غذایی که خودم خوردم کیوسکی بود که با کیوسکی هایی که قبلا خورده بودم فرق داشت و بهتون پیشنهاد میکنم که حتما اگه رفتید امتحانش کنید (البته کیوسکی غذای محلی کرمانشاه نیست!)

همینطور میتونید از میزهای کنارپنجره استفاده کنید و از دیدن منظره ی شهر جمع و جور کرمانشاه لذت ببرید.


http://forums.boursy.com/imported/2015/08/8-1.jpg (http://www.LastSecond.ir) نمایی ازکرمانشاه از رستوران http://forums.boursy.com/imported/2015/08/9-1.jpg (http://www.LastSecond.ir) کرمانشاه و اسمان ابی اش.چیزی که تهران کم دارد!
بعد از خوردن ناهار به محل اقامتمون که در منطقه ای مسکونی در کرمانشاه و از قضا نزدیک هتل پارسیان هم بود رفتیم. تا عصر کمی استراحت کردیم و کمی قبل از غروب به سمت مرکز شهر و برای دیدن تکیه بیگلربیگی رفتیم. میتونید ماشینتون رو در کنار خیابان پارک کنید ولی اگر جا نبود نگران نباشید؛ در خیابان مدرس که از خیابان های اصلی شهر هست چندین پارکینگ عمومی وجود داره.

تکیه بیگلربیگی در بافت قدیمی شهر قرار داره. وقتی به اونجا رسیدیم تکیه رو بسته بودن به همین خاطر مجبور شدیم برگردیم . اما خیلی هم بد نشد! این موضوع به ما فرصت داد تا کمی در خیابان های قدیمی کرمانشاه که تا حدودی به خیابان های قدیمی یزد شباهت دارن قدم بزنیم.


http://forums.boursy.com/imported/2015/08/10-1.jpg (http://www.LastSecond.ir) http://forums.boursy.com/imported/2015/08/11-1.jpg (http://www.LastSecond.ir) بافت قدیمی شهر
کم کم هوا داشت تاریک میشد. درست اون سمت خیابون مسجد جامع کرمانشاه قرار داشت. مسجدی با مناره های نسبتا بلند. شبستان اصلی این مسجد در دوره ی زندیه ساخته شده اما مناره و قسمت های جلویی تازه ساخت تر هستند.درون مسجد دیگ های بزرگ مسی و وسایل مختلف دیگه ای قرار دارن که اگر ارزش مسی بودن اونها رو کنار بگذاریم قدیمی بودن اونها ارزششون رو دو چندان میکنه. دیگهایی که برای امور خیریه مختلف اهدا شدن و اگرچه ازشون عکس گرفتم ولی متاسفانه چون عکسبرداری ممنوع بود و بانی مسجد متوجه شد ازم خواست تا اونهارو جایی منتشر نکنم.


http://forums.boursy.com/imported/2015/08/12-2.jpg (http://www.LastSecond.ir) مسجد جامع کرمانشاه
وقتی از مسجد خارج شدیم با صحنه ی عجیبی رو به رو شدیم؛ خیابونی که پر از رفت و امد و با مغازه های مختلف بود به خیابونی اروم با مغازه های تعطیل و خاموش تبدیل شده بود. کمی دلمون گرفت!تصمیم گرفتیم به خونه برگردیم و برای فردا برنامه ریزی کنیم.خونه ی ما در محله ی فرهنگیان دو بود. نزدیک اونجا بلوار شهید شیرودی قرار داشت که برخلاف مرکز شهر شبها پرازجمعیت بود،همینطور میتونستین کلی بستنی فروشی اونجا پیدا کنین. این بلوار به طاقبستان ختم میشه و بهتون پیشنهاد میکنم حتما یکبار از اونجا ردبشین ولی احتمالا باید ترافیک این بلوار رو هم تحمل کنید!


http://dl3.upload.ir/Safarname/1394/025-kermanshah-Arman-safaee/13.jpg (http://www.LastSecond.ir) بلوار شهید شیرودی(یادآور خیابان ولی عصر تهران!) http://forums.boursy.com/imported/2015/08/14-1.jpg (http://www.LastSecond.ir) بلوار شهید شیرودی
برای روز دوم دوتا گزینه داشتیم:اول اینکه بریم جوانرود و بعدش غار قوری قلعه و دوم اگر عید شده بود چون احتمال میدادیم که مغازه های جوانرود تعطیل باشن خود کرمانشاه رو بگردیم. تا نیمه های شب منتظر موندیم و معلوم شد که شنبه عید فطره،به همین خاطر خانم ها به خاطر اینکه زودتر برای خرید میرن به شدت خوشحال شدند! برای رفتن به جوانرود کافیه به میدان امام حسین(ع)که از میدان های اصلی شهر است برین و به طرف پاوه ادامه مسیر بدین. وقتی به جوانرود رسیدیم خلوتی خیابونها ما رو متعجب کرد.

در جوانرود هم مثل بانه میتونین اجناس ارزانتر پیدا کنین اما تنوع و کیفیت کالاها و البته امکانات رفاهی در حد بانه نیست. به بازارچه مرزی رفتیم که با مغازه های تک و توک باز روبه رو شدیم. تیر ما به سنگ خورده بود!در جوانرود عید فطر رو همزمان با کردستان عراق جمعه اعلام کرده بودند! دو دل شدیم بمونیم یا یکبار دیگه به این شهر بیایم اما ادامه دادیم؛ تا ظهر کم کم مغازه ها باز کردن ولی برای ناهار رستورانی باز پیدا نکردیم و از دکه هایی که فلافل رو به شیوه ای جدید و با نون لواش درست میکردن فلافل گرفتیم. یاد دکه های فلافل فروشی بندرعباس افتادیم و طعم فوق العاده ای که واقعا ارزش امتحان کردن رو داره. اما این ساندویچ ها واقعا سیرکننده نبودند؛ در جاده ی برگشت جگرکی های مختلفی بود که ما یکی از اونها رو امتحان کردیم؛ دل و قلوه ای که کاملا معلوم بود از گوسفندی که به تازگی ذبح کردن درست شده!
از جوانرود تا غار قوری قلعه راه زیادی نیست. همین که وارد غار بشین تفاوت دما رو احساس میکنین. جای جالبیه ولی هنوز کامل ساخته نشده و اینطور که در تابلوی ورودی غار نوشته بود این غار بزرگترین غار ابی آسیاست.

Senator1989
2015/08/27, 21:24
http://forums.boursy.com/imported/2015/08/15-1.jpg (http://www.LastSecond.ir)
http://forums.boursy.com/imported/2015/08/16-1.jpg (http://www.LastSecond.ir)
http://forums.boursy.com/imported/2015/08/17-2.jpg (http://www.LastSecond.ir)
http://forums.boursy.com/imported/2015/08/18-1.jpg (http://www.LastSecond.ir)
غار قوری قلعه
بعد از برگشت میتونین مسیر رو به سمت پاوه ادامه بدین و اگر به طبیعت علاقه داشته باشین به روستاهای اطراف برین ولی احتمالا باچیزی که راضی کننده باشه رو به رو نشین مخصوصا که جاده ها بعد از پاوه اونطور که توی نقشه 91 راه ها اومده خاکیه. ما به سمت کرمانشاه برگشتیم اما به طرف سراب نیلوفر تغییر مسیر دادیم. در ابتدای این شهر پاسگاه بازرسی وجود داره و منطقه گردشگریش هم رو به رو همون پاسگاهه. از اونجایی که شک داشتیم درست اومده باشیم از نگهبان اونجا پرسیدیم که دریاچه سراب نیلوفر اونجاست یا نه که جواب شنیدیم این دریاچه خشک شده و فقط محیط پارک مانند اون باقی مونده. از صداقت اون اقا واقعا خوشم اومد ولی از شنیدن این موضوع خیلی ناراحت شدیم.

خستگی خرید چندساعته در جوانرود و پیاده روی در غار ما رو از نشستن در سراب نیلوفر و دیدن دریاچه خشک شدش منصرف کرد. از سراب نیلوفر میشه مستقیما به کرمانشاه وارد شد و نیازی به برگشت دوباره به جاده روانسر- کرمانشاه نیست.


http://forums.boursy.com/imported/2015/08/19-1.jpg (http://www.LastSecond.ir)
جاده سراب نیلوفر- کرمانشاه
برای روز سوم دیدنیهای کرمانشاه رو درنظر گرفتیم. روز عید بود و خیابون ها تقریبا خالی. صبح نسبتا زود به سمت طاقبستان رفتیم. بدون شک بعد از ایوان مدائن طاقبستان با شکوه ترین بنای باقی مونده از دوره ی ساسانیه.نکته ی عجیب این بود که برخلاف بار اول که میشد کاملا تا جلوی طاق رفت چیزی مانند خندق این بار جلوی این اثر بود که با وجود تابلوی"لطفا مراقب غرق شدن کودک خود باشید" معلوم بود قبلا اونجا اب بوده ولی متاسفانه خشک شده. دریاچه معروف طاقبستان هم دچار بحران اب بود.



http://forums.boursy.com/imported/2015/08/20-1.jpg (http://www.LastSecond.ir)
دریاچه طاقبستان

http://forums.boursy.com/imported/2015/08/21-1.jpg (http://www.LastSecond.ir)
اینجا قبلا پر از اب بوده است ولی امروز.....
این مکان از دو طاق و یک سنگ نگاره تشکیل شده. قدیمی ترین اثر مربوط به اردشیر دومه که صحنه ی تاج ستانی او از موبد موبدان که هردو روی پیکره ی امپراطور روم ایستاده اند رو نشون میده. نقش الهه خورشید هم درکنار انها روی نقشی از گل نیلوفر حک شده است.



http://forums.boursy.com/imported/2015/08/22-1.jpg (http://www.LastSecond.ir)
سنگ نگاره اردشیر دوم
اما طاق کوچک مربوط به شاپور سوم میشه که در کنار شاپور دوم ایستاده و در کتیبه های دو طرف انها به یکتاپرست بودن انها و همینطور شاه شاهان بودن انها اشاره شده است.
http://forums.boursy.com/imported/2015/08/23-1.jpg (http://www.LastSecond.ir)
طاق کوچک
و در اخر طاق بزرگ که به دستور خسرو پرویز ساخته شد.

در بالای طاق تصاویری از فرشتگان و در کناره ها تصویری از گیاهان حک شده است. اما قسمت بالا و درونی طاق صحنه تاج ستانی خسرو پرویز به تقلید از سنگ نگاره اردشیر قرار داره با این تفاوت که الهه اب در کنار او ایستاده. همینطور در پایین تصویری از او سوار بر اسب معروفش شبدیز وجود داره. در بخش درونی و سمت راست طاق بزرگ صحنه شکارگاه با نوازندگان و سوارکاران با ظرافت تمام حک شده و در اخر نقشی از محمدعلی دولتشاه حاکم کرمانشاه و فرزند فتحعلیشاه در دوره ی قاجار هست که گویا جایی بهتر از این طاق برای هنرنمایی پیدا نکرده تا نقش خود را ثبت کند. این نقش ها انقدر بد حک شده بودند که به ناچار روی انها را رنگ زدند تا زیباتر جلوه کند!


http://forums.boursy.com/imported/2015/08/24-1.jpg (http://www.LastSecond.ir)
طاق بزرگ و نقش درخت زندگی در طرفین

http://forums.boursy.com/imported/2015/08/25-1.jpg (http://www.LastSecond.ir)
نقش شکارگاه وفرشته نیکی

http://forums.boursy.com/imported/2015/08/26-1.jpg (http://www.LastSecond.ir)
نقش محمدعلی دولتشاه و اطرافیانش
بعد از طاقبستان دوباره به خیابون مدرس رفتیم و خوشبختانه این بار تکیه بیگلربیگی باز بود.این مکان که در دوره ی قاجاریه ساخته شده امروزه به عنوان موزه ی خط و پارینه سنگی هم استفاده میشه. البته عکسبرداری در موزه خط ممنوعه

Senator1989
2015/08/27, 21:26
http://forums.boursy.com/imported/2015/08/27-1.jpg (http://www.LastSecond.ir)
تکیه بیگلربیگی

http://forums.boursy.com/imported/2015/08/28-1.jpg (http://www.LastSecond.ir)
http://forums.boursy.com/imported/2015/08/29-1.jpg (http://www.LastSecond.ir)
درون تکیه

http://forums.boursy.com/imported/2015/08/30-1.jpg (http://www.LastSecond.ir)
موزه پارینه سنگی و جمجمه انسان هوشمند
کمی بالاتر از تکیه و در خیابان مدرس بازار طلافروش ها قرارداره که درون این بازار مسجد عمادالدوله قرارداره. این مسجد مربوط به دوره ی قاجاره و اهمیتش بیشتر به خاطر درب ورودی این مسجد هست که از حرم امام علی(ع) به اینجا اورده شده.


http://forums.boursy.com/imported/2015/08/31-1.jpg (http://www.LastSecond.ir)
درب ورودی مسجد عمادالدوله
http://forums.boursy.com/imported/2015/08/32-1.jpg (http://www.LastSecond.ir)
مسجد عمادالدوله

http://forums.boursy.com/imported/2015/08/33-1.jpg (http://www.LastSecond.ir)
نقش ونگار ورودی مسجد با کمی رانندگی به تکیه معاون الملک در خیابان حدادعادل برین.مکانی با معماری بسیار جالب حتی بیشتر از اونچه که در کاشان وجود داره. این تکیه هم متعلق به دوره ی قاجار هست و علاوه بر نقوش مذهبی کاشی هایی متعلق به شاهان دورهای مختلف رو در اون پیدا میکنید. یادمه در سفرنامه شارل خوندم که شارل نوشته بود اگرچه اصفهان معادل نصف جهان نیست اما کاشی کاری های مساجد اصفهان درهیچ جای جهان نیست.من مطمئنم اگر شارل شانس دیدن این تکیه رو پیدا میکرد حتما راجع به دیدگاهش تجدید نظر اساسی می کرد! اگرچه خودم هنوز به اصفهان نرفتم و زیبایی های اون شهر رو ندیدم!



http://forums.boursy.com/imported/2015/08/34-1.jpg (http://www.LastSecond.ir)
کاشی کاری با مضمون مراسم قمه زنی

http://forums.boursy.com/imported/2015/08/35-1.jpg (http://www.LastSecond.ir)
کاروان اسرای کربلا در مجلس یزید ملعون

http://forums.boursy.com/imported/2015/08/36-1.jpg (http://www.LastSecond.ir)
نقش نگاره ی شاهان و شهرهای جهان

http://forums.boursy.com/imported/2015/08/37-1.jpg (http://www.LastSecond.ir)
حیاط تکیه

http://forums.boursy.com/imported/2015/08/38-1.jpg (http://www.LastSecond.ir)
حیاط تکیه از طبقه دوم

Senator1989
2015/08/27, 21:28
http://forums.boursy.com/imported/2015/08/39-1.jpg (http://www.LastSecond.ir)
ساختمان تکیه
برای خوردن ناهار دنبال رستوران ارگ بودیم(رستورانی که دوست و همکار پدرم در کرمانشاه اون رو به ما معرفی کرد؛) که ناگهان ماشینمون به طرز عجیبی شروع به دود کردن کرد. کنار خیابون ایستادیم و به امداد خودرو زنگ زدیم،در این مدت از رفتار خوب کرمانشاهی ها متعجب شدیم، بعضی از اونها می ایستادند و چون مسافر بودیم مارو به خونشون دعوت میکردن. چنین چیزی واقعا برای ما عجیب بود حتی همکار پدرم وقتی این موضوع رو فهمید خودش هم برای کمک به ما اومد و ما رو حسابی شرمنده کرد. تا اومدن امداد خودرو و درست کردن ماشین ساعت 4 شده بود. وقتی به رستوران ارگ رسیدیم با درب بسته اون روبه رو شدیم. کمی در خیابان گشتیم تا رستورانی معمولی که البته برای ما حکم گنج رو داشت پیدا کردیم. بعد از ناهار و موقع برگشت به خونه از مقابل تندیس بانوی گیلانغربی در پارک شیرین رد شدیم. این بانو به واسطه کشتن تعدادی سرباز عراقی به وسیله تبر در جنگ ایران و عراق مورد ستایش قرار گرفته است.


http://forums.boursy.com/imported/2015/08/40-1.jpg (http://www.LastSecond.ir)
تندیس بانوی گیلانغربی
بعد از کمی استراحت برای دیدن باغ گلها و باغ پرندگان کرمانشاه به بیرون رفتیم. باغ گلها هنوز جای پیشرفت زیادی داره و رایگان است. باغ پرندگان هم ارزش رفتن را دار
د مخصوصا که در مقابل ان دستفروشان بلال خوبی هم پیدا می شود! در این باغ نسبت به باغ پرندگان تهران ، پرندگان ازادی یکسانی دارند، پارک محدود تر است و البته برای دیدن ان باید ورودی بپردازید و حتی میتوانید با خریدن دانه به پرندگان غذا دهید.


http://forums.boursy.com/imported/2015/08/41-2.jpg (http://www.LastSecond.ir)
http://forums.boursy.com/imported/2015/08/42-1.jpg (http://www.LastSecond.ir)
باغ گلها

http://forums.boursy.com/imported/2015/08/43-1.jpg (http://www.LastSecond.ir)
صندلی مادرزن و زبان مادر شوهر نام های جالبی که در زبان فارسی یافت میشوند!
http://forums.boursy.com/imported/2015/08/44-1.jpg (http://www.LastSecond.ir)
باغ گلها

http://forums.boursy.com/imported/2015/08/45-1.jpg (http://www.LastSecond.ir)
باغ پرندگان

http://forums.boursy.com/imported/2015/08/46-1.jpg (http://www.LastSecond.ir)
با خرید دانه میتوانید به پرندگان غذا دهید

http://forums.boursy.com/imported/2015/08/47-1.jpg (http://www.LastSecond.ir)
طاووس ها ازادند هرکجا که میخواهند بروند حتی بالای درخت!

http://forums.boursy.com/imported/2015/08/48-1.jpg (http://www.LastSecond.ir)
باغ پرندگان
شب غذا رو در فست فود زاگرس خوردیم. حتما به این فست فود برین، اگر به صفحه های شهر کرمانشاه در شبکه های اجتماعی سری بزنید حتما اثری از این فست فود پیدا میکنید که به شما توصیه رفتن به اونجا رو میکنن. بعد از اون هم به بستنی فروشی های شهید شیرودی رفتیم. بستنی فروشی هایی که از لحاظ قیمت و کیفیت تقریبا در سطح تهران هستند و میتونید بستنی تون رو در فضای سبز بلوار میل کنید. و اما روز اخر دوباره به جوانرود رفتیم تا خانم ها مابقی خرید ها رو بکنن! برخلاف بار اول خیابون ها به شدت شلوغ بودند به حدی که به سختی جای پارک پیدا کردیم.

برای ناهار به رستوران گل و بلبل برین که ابتدای بازارچه اس. اگر ازکسی خیلی خرید کنین و در اخر ادرس یک رستوران خوب رو ازشون بخواین حتما اونرو به شما معرفی مبیکنن. بعد از ناکامی در دیدن سراب نیلوفر این بار از داخل شهر روانسر رد شدیم تا از سراب این شهر دیدن کنیم، اما بازهم جز دریاچه خشک شده چیزی ندیدیم. کاش ما اشتباه کرده باشیم و اشتباهی فکر کرده باشیم که اونجا سراب روانسره! تمام مسیر به این فکر میکردم که چرا ایران باید تا این حد دچار کمبود اب باشه. مگه تفاوت جغرافیایی و اقلیمی دریاچه ارومیه با دریاچه وان ترکیه یا سوان ارمنستان چقدره که متاسفانه این دریاچه تقریبا خشک شده اما خوشبختانه دریاچه های وان و سوان همچنان پر از اب هستن؟ یا مثلا زاینده رودی که دیگه وجود نداره. فکر کنم خیلی روی جاذبه های گردشگری برپایه اب در ایران فعلا نمیشه حساب کرد. به هر حال کمی قبل از غروب افتاب به پارک کوهستان به عنوان اخرین جا در کرمانشاه رفتیم. این پارک در نزدیکی طاقبستانه و به نحوی بام کرمانشاه محسوب میشه. دوباره ماشینمون در پارک خراب شد نمیدونستم از این موضوع باید خوشحال باشم یا ناراحت چون به من فرصتی داد تا کمی در پارک قدم بزنم و همینطور از پله هایی که به مزار شهدای گمنام ختم میشد بالا برم.اونجا دو نیمکت هم وجود داره که میتونید روی اون بنشینید و از دیدن منظره شهر مخصوصا در شب لذت ببرید. البته از لحاظ امنیتی خیلی شب موندن رو توصیه نمیکنم چون اقایی اونجا بودن که خودشون کرمانشاهی بودن و به من توصیه کردن که از اونجا بالاتر نرم(بالاتر به غاری متعلق به پیش از تمدن میرسه) و شب هم اونجا تنها نباشم.


http://forums.boursy.com/imported/2015/08/49-1.jpg (http://www.LastSecond.ir)
پارک کوهستان

http://forums.boursy.com/imported/2015/08/50-1.jpg (http://www.LastSecond.ir)
نمایی از شهر از پارک کوهستان

http://forums.boursy.com/imported/2015/08/51-1.jpg (http://www.LastSecond.ir)
دهانه غار دواشکفت

(حیدری)
2015/10/03, 14:25
http://forums.boursy.com/imported/2015/10/7ff26a7a9d65b33b88fe9b714cb2f237425-1.jpg




آنا گولدور٬ بیر گون سولار آنا دیـــــــلى شیرین اولار

آنا گولدور٬ بیر گون سولار
آنا دیـــــــلى شیرین اولار

بیزیم تــــورکو شیرین دیلدیر
خوش صدالى٬ زنگین دیلدیر

دیل گونشدیر٬ ایشیق ساچار
آزادلیــــــــــــــــــغ ا قاپى آچار

بیر گئچیــــددیر بوروق بوروق
بویوندوروق خالقى بوغــــــار

گئچیدلرده قولدور سویـــــــار
قوى یـــادلاشسین سئناتورلار

خالقى سویــان تاجیر٬ توججار
یالتاق شاعیــــر یولون آزسین
تکجه فارسى غزل یــــازسین

(حیدری)
2015/10/03, 14:31
http://forums.boursy.com/imported/2015/10/4af1557ffa40d9bccadb8a66b66383a5425-1.jpg




جلی جوانی کوردی - پوشش زیبای کوردی