PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : تسلط بر خود



azad1
2012/04/26, 09:20
سماجت و موفقيت در كار


يكي از كليدهاي موفقيت در هر كاري پافشاري و ثابت قدمي است. وقتي كه فهميديد كه دقيقاً چه كاري مي خواهيد انجام دهيد، ناگهان در برابر خود فهرست بزرگي از كارهايي مي بينيد كه بايد انجام دهيد و معمولاً در آغاز شور و شوق بيشتري براي انجام كارها وجود دارد ولي براي موفقيت درست زماني است كه شور و شوق شما كم مي شود يك چيز ديگر هم احتياج داريد و آن پافشاري در انجام كارهاست. سماجت همانند يك عضله است هر چه بيشتر تقويت شود قوي تر مي شود. به علاوه شما هم قوي تر شده ايد و مهارتها و تجارب بيشتري بدست آورده ايد. پس به موفقيت نزديكتر شده ايد.

در راه رسيدن به هدف هميشه موانعي ايجاد مي شوند كه در برخورد اول عبور از آنها غير ممكن به نظر مي رسد. اين موانع را به عنوان قسمتي از زندگي خود فرض كنيد. فرض كنيد شغل شما پايداري در پيمودن مسير براي عبور از اين موانع است.



اگر اين موانع در زندگي شما وجود نداشتند شانسي براي به مبارزه طلبيدن خود نداشتيد. و زمانيكه به موفقيت مي رسيديد ديگر شيريني آن موفقيت را نمي چشيديد. هدف خود را تبديل به يك مبارزه يا رقابت كنيد.

اگر در زندگي افراد موفق مطالعه كرده باشيد متوجه مي شويد كه اكثريت آنها بيشتر با شكست مواجه شده اند تا با موفقيت. ولي آنها يك تفاوت اساسي دارند و آن پافشاري در رسيدن به هدف است. هر بار كه فرد موفق به مانعي برخورد مي كند يا شكست مي خورد دوباره باز مي گردد و باقدرت بيشتر ادامه مي دهد. و در نهايت به آن موفقيت بزرگ مي رسد. بله در پشت هر موفقيت بزرگ شكستهاي كوچك و بزرگي وجود دارند كه آن فرد اگر در راه خود ثابت قدم نبود و بعد از هر كدام از آن ناكامي ها متوقف مي شد اكنون صاحب چنين موفقيتي نبود.

به عنوان مثال والت ديزني 302 بار براي پروژه اول خود از طرف سرمايه گذاران جواب رد شنيد ولي هر بار از نو شروع كرد. اين پافشاري و سماجت در رسيدن به هدف سبب شده كه هنوز پس از سالها ميلياردها نفر از برنامه هاي ديزني لذت ببرند و طرفدار آن باشند.

كلنل ساندرز براي بدست آوردن بهترين دستور پخت جوجه سرتاسر ايالات متحده آمريكا را رانندگي كرد و در 1009 تا از آن رستورانها آن چه را كه مي خواست نيافت ولي اكنون مرغ سوخاري او در تمام دنيا طرفدار دارد.

بايد توجه داشته باشيد كه روشهاي خود را هميشه مورد ارزيابي مجدد قرار دهيد چون هميشه راه بهتري وجود دارد. اگر كاري را اشتباه انجام داده ايد. اكنون وقت تغيير روش است. با هر بار بازنگري كار خود چيزهاي جديدي مي آموزيد. و راه جديدتري براي رسيدن به هدف پيدا مي كنيد.

امروز روزي است كه بايد سفر خود را آغاز كنيد. از سماجت و پافشاري امروز براي موفقيت فردا استفاده كنيد.
.farstak.com

azad1
2012/04/26, 09:21
مديريت استرس در مواقع سخت


تيتر خبرهايي كه اين روز ها مرتباً از سخت شدن شرايط اقتصادي منتشر مي شود، مشكلات و اقساط خانه و ماشين، هزينه بالاي اجاره خانه، ترافيك و همه مشكلاتي كه هر روز با آنها دست پنجه نرم مي كنيد، استرس زا هستند و در بسياري از ما سبب افزايش اضطراب و نگراني مي شوند و در نتيجه بالانس مواد شيميايي عصبي در مغزمان تغيير مي كند. استرس بر حافظه و ميزان تمركز دخالت مي كند و سبب آشفتگي و عدم آرامش مي شود كه براي سلامت مغز بسيار مضر است و رويهمرفته آسودگي خاطر را بر هم مي زند. در اين مقاله چگونگي كنترل اضطراب را به طور مؤثر فرا مي گيريد. همين طور راههاي فروكش كردن اضطراب و ايجاد آرامش را ياد مي گيريد. اما اگر تحت استرس شديدي هستيد بهتر است علاوه بر خواندن اين چند سطر با يك روانشناس هم مشورت كنيد.





1ــ سلامت مغز = سلامت بدن

به طور ميانگين افراد در روز ، 60000 فكر و عقيده را در ذهنشان تجربه مي كنند و حدود 80 درصد از اينها افكار منفي هستند. اين تأثيرات منفي الگوها و رفتارها به طور ناخودآگاه است و باعث تحميل بيماري بر بدن مي شود. مي توان با اظهار مثبت نگري آن هم به صورت مكرر، واكنش استرس را تغيير داد تا الگوي رفتاري «مثبت نگري» ملكه ذهن شود.

به جاي استرس به خود القاي قدرت و توانايي كنيد: من قوي هستم، من سپاسگزارم، من از اين طريق كسب موفقيت مي كنم. اين القائات مثبت را در كل روز تكرار كنيد تا استرس را دگرگون و روش رفتاري نا خود آگاه شما تغيير يابد.

2ــ مواد محرك را كاهش دهيد.

استرس، نگراني، بيخوابي و مشغوليت فكري به طور ثانويه با مصرف زياد قهوه، ايجاد مي شوند. محرك سيستم عصبي مركزي بر خلاف نوشيدن زياد قهوه، سعي در آرامش فكر و راحتي بدن دارد. از هم اكنون شروع كنيد. سعي كنيد تنها براي يك هفته مواد محرك را كاهش دهيد. تا ببينيد چگونه با كاهش مواد محرك، اثر استرس بر بدنتان كاهش مي يابد.

حال سعي كنيد قهوه را از برنامه غذايي حذف كنيد و يا حتي بهتر، چاي گياهي بنوشيد. همين طور نوشابه ها و نوشيدني هاي ديگري كه حاوي مواد محركند را كاهش دهيد.



3ــ تنفس عميق، اضطراب را فرو مي نشاند.

اگر در شرايط پر استرسي هستيد، ممكن است متوجه تنفس كم عمق و تنفس دهاني خود شده باشيد. متأسفانه، افراد بالغ زيادي در همه وقت تنفس كم عمق دارند، تا جايي كه در طولاني مدت تنفس شكمي را از ياد مي برند و مانند زمان كودكي تنفس مي كنند.

اين تنفس كم عمق دائمي، شرايط استرسي بدني را تشديد مي كند كه اين حالت بدن را به احساس استرس وا مي دارد.

زماني كه ياد بگيريد همه روز تنفس عميق كنيد ــ يعني تنفس از راه ديافراگم شكمي ــ استرس عمومي بدن را كاهش خواهيد داد و به فوايد ديگر ناشي از آن مثل كاهش فشار خون و ضربان قلب دست مي يابيد.

تخمين زده شده 70 درصد از سموم و ضايعات بدن از طريق دستگاه تنفسي از بدن خارج مي شود. پس از هم اكنون تنفس عميق را شروع كنيد!

پيشنهاد مي شود در بخشي از برنامه هر روزتان 20 تا 30 دقيقه در روز تمرين تنفس عميق كنيد. بدن در پاسخ به اين تنفس عميق آرامش مي يابد. تنفس صحيح را ياد بگيريد.

علاوه بر تلاش براي كاهش استرس كه سبب انضباط فكري ــ روحي مي شود تمريناتي مانند تاي چي، يوگا، كي گونگ و تمرينات فكري تمركزي همگي به بهبود تنفس صحيح در زندگي روزمره تان كمك مي كنند.



4ــ براي كاهش اضطراب از گياهان كمك بگيريد.

سنبل كوهي، كه گاهي بعنوان «مسكن طبيعي» شناخته مي شود براي تنظيم سيستم عصبي استفاده مي شود و تنش، كج خلقي، خستگي عصبي و استرس و اضطراب قرن حاضر را كاهش مي دهد. البته سنبل كوهي بعنوان يك داروي مسكن، اعتياد آور نيست و بي خوابي را غير از سستي صبحگاهي برطرف مي كند كه اغلب اين سستي و بي حالي مربوط به وابستگي به تجويز داروهاي خواب آور است.

دانه شيزاندرا هزاران سال است كه در چين بعنوان داروي «احساس حيات بخش زندگي» شناخته مي شود، باعث افزايش تحمل بدني و تمركز فكري مي شود، در حالي كه در همان زمان سبب آرامش بخشي و برطرف كننده ناراحتي مي شود. اين گياهان را به شكل چاي يا كپسول به هيچ وجه قبل از خواب استفاده نكنيد. بسياري از بيماران نتايج عالي از اين اكسير قوي آرامش گرفته اند. فرمول طبيعي همه گياهان، روح و جان آدمي را آرامش مي بخشند.



5ــ ماده مغذي گبا (GABA) را امتحان كنيد.

يك مغز سالم نياز به تنظيم مواد شيميايي عصبي بين تحريك عصبي و آرامش عصبي دارد. گبا (گاما امينو اسيد باتيريك) عمده ترين فرستنده عصبي براي فرو نشاندن سيگنال هاي عصبي است كه مي تواند از رسيدنپيامهاي مربوط به اضطراب و تشويش به مغز جلوگيري كند. اگر سطح گبا از ميزان مورد نياز خيلي كمتر باشد سبب افزايش اضطراب، بيخوابي، كج خلقي و افسردگي مي شود.

پيشنهاد مي شود وعده غذايي گبا شامل ماهي، بويژه ماهي ماكرل و سبوس گندم ميل كنيد يا بصورت روزانه 250 تا 500 ميلي گرم قرص همراه با ويتامين B6 بخوريد.



6ــ از سرو كله زدن براي كمك به افراد پر استرس بپرهيزيد.

اغلب ما در طي روز از خبرها و كارهاي بد سرمان را به درد مي آوريم. راهش اين است كه خود را از انجام كاري براي چنين اشخاصي رهايي بخشيم و به چنين شخصي كه خاطر شما را مكدر مي كند فقط در حال حركت دست دهيد و سعي كنيد كمتر با او روبرو شويد.

پيشنهاد مي شود به فرد ديگري كمك كنيد و ذهنتان را به طور كامل به اين فرد و نيازهايش متمركز كنيد. براي انجام كارهاي خير داوطلب شويد. اين كار براي بهبود تمركزتان و كاهش اضطراب و استرس شگفت انگيز است. و در عين حال اعتماد به نفس شما را افزايش مي دهد.

farstak.com
سرزنده باشيد، قوي و شاد زندگي كنيد.

azad1
2012/04/26, 09:28
7 دلیل براي خستگی شما!


داشتن خواب کافی اما باز هم احساس خستگی ؟!به نظر شما دلیل چیست؟ قبل از اینکه به خاطر سبک زندگی، داشتن فعالیت های متنوع و ... خود را سرزنش کنید ، بهتر است در مورد علل و ریشه خستگی های مبهم و بی دلیل مطالب زیر را مطالعه فرمایید.


اگر شما مانند بسیاری از زنان، صدای خمیازه های کشدار و بلند هر روز و هر ساعته آزارتان می دهد بهتر است به دنبال دلیل بگردید. به گفته پزشکی از مرکز قلب زنان، بیشترین شکوه و شکایت بیماران از خستگی می باشد. البته در بعضی موارد فعالیت بیش از اندازه و عدم خواب کافی می تواند تنها دلیل محکم و مستدل باشد . اگر شما تنها 5 الی 6 ساعت در شب می خوابید مسلما خستگی بر شما غلبه خواهد کرد . اما اگر شما به طور نورمال 7 الی 8 ساعت خواب سالم در شب داشته باشید ولی همچنان احساس خستگی کنید ، این زمانی است که باید به پزشک مراجعه کنید تا دلیل اصلی آن آشکار شود و در اغلب موارد این زمانی است که خستگی شما دلیل و نشانه ای از یک بیماری جدی است البته اغلب متخصصان دلیل آن را مشکلات خفیفی می دانند که به راحتی قابل درمان است.
و اما 7 دلیل اصلی خستگی



- کم خونی: اگر شما در سالهای باروری بسر می برید و به خصوص اگر شما دچار قاعدگی ها ی شدید می شوید یا دارای تومور فیبروئید و یا پولیپ رحمی هستید ویا اگر اخیرا به دلیل زایمان خون زیادی از دست داده اید همه این دلایل می توند باعث کم خونی شود ، یعنی دلیل اصلی خستگی در خانمها.زمانی که به دلیل خونریزی دچار کمبود و نقصان هموگلوبین می شوید مشکلات بروز می کند.همو گلوبین یک نوع پروتئین غنی از آهن در گلوبول قرمز خون است که مسئول حمل اکسیژن از ریه ها به سایر بخش ها و ارگان ها ی بدن است. زمانیکه بافت ها و ارگانها اکسیژن کافی دریافت نکنند نتیجه آن بروز خستگی خواهد بود . دلیل کم خونی همچنین می تواند خونریزی داخلی یا کمبود آهن ، فولیک اسید و یا ویتامین 12 B باشد. کم خونی همچنین ممکن است بدلیل بیماریهای مزمنی همچون ناراحتی ها ی کلیوی باشد که علائم آن به صورت گیجی ، احساس سردی و بی حوصلگی بروز کند. برای تشخیص دقیق کم خونی با مراجعه به پزشک و انجام تست خون تشخیص امکان پذیر خواهد شد. درمان نیز با استفاده از قرص های حاوی آهن می باشد و یا مصرف کافی غذاهای آهن داری چون اسفناج، بروکلی و گوشت قرمز. که در صورت مداوای صحیح ، احساس خستگی شما نیز تا بعد از 30 روز حتما مرتفع می شود.


- کم کاری تیرو ئید: اگر شما عموما تنبل ، کم فعالیت و یا حتی به مقدار خفیف افسرده هستید ، دلیل آن می تواند کم کاری تیروئید باشد. تیروئید غده ای پروانه ای شکل و کوچک است که در ابتدای ابتدای گلو قرار دارد و متابولیسم بدن را کنترل می کند. به گفته یک مرکز تیروئید امریکایی در سن 60 سالگی 17 درصد از کل زنان دچار اختلال عملکرد تیروئید هستند و بیشتر آنها نمی دانند. و دلیل عمده آن نوعی اختلال خود ایمنی به نام هاشیموتوز تیروئیدتیز(hashimoto thyroiditis ) است .
این وضعیت سبب می شود که بدن سلولهای مسئول تولید تیروکسین و سایر هورمون های مترشحه توسط غده تیروئید را تخریب کند و نتیجه آن کم کاری غده تیروئید یا هیپوتیروئیدیسم یا کاهش متابولیسم خواهد شد. تست خون با عنوان T3 وT4 به بررسی مقدار هورمون تیروئید می پردازد . اگر این هورمون ها به مقدار کم باشد مصرف هورمون های سنتتیک سرعت شما را بالا برده و در نتیجه احساس بهتری خواهید داشت.
- عفونت دستگاه ادرار: اگر چه اغلب زنان عفونت دستگاه ادرار را با علائمی همچون سوزش و یا تکرر ادرار متوجه می شوند اما در بعضی موارد خستگی می تواند تنها نشانه و علامت آن باشد . تمام زنان علائم مشخص و بارزی برای این بیماری ندارند و خستگی می تواند تنها نشانه آن باشد. در اکثر مواقع عفونت دستگاه ادرار به دلیل وجود باکتری در این دستگاه است که اغلب نتیجه عدم رعایت بهداشت در هنگام طهارت (مثلا شستشو از عقب به جلو) و یا آمیزش جنسی که می تواند خطر را افزایش دهد زیرا باعث وارد کردن باکتری از واژن به درون مجرای پیشاب یا میزرا ه می شود. اگر پزشک شما به وجود این بیماری مظنون شد با دادن تست ادرار تشخیص راحت تر می شود. مداوای این بیماری نیز به نسبت سریع و آسان است و با مصرف آنتی بیوتیک خوراکی مداوا می شود و در صورت مداوا تا بعد از یک هفته احساس خستگی نیز از بین می رود. اگر علائم مجددا برگشت دوباره تست دهید زیرا در بعضی زنان این عفونت بصورت مزمن وجود دارد . در این حالت با پزشک خود در مورد روشهای پیشگیری مثل مصرف آنتی بیوتیک با دوز پایین مشورت کنید.

- مصرف بیش ا زاندازه کافئین : اغلب افراد برای رفع خستگی و کسب انرژی دوباره به خوردن قهوه و یا نوشیدنی های دیگر می پردازند . اما در بعضی از زنان مصرف کافئین نتیجه عکس خواهد داشت . گزارش شده است که کافئین محرک است اما در صورت مصرف زیاد نتیجه عکس خواهد داشت . در بعضی بیماران سوئ استفاده از کافئین ، خستگی را به همراه دارد و اگر فکر می کنید این بدین معنا است که شما نیاز به کافئین بیشتر دارید تا خستگی را برطرف کند اشتباه می کنید. هرنوع تلاش برای حل معضل خستگی با مصرف بیشتر کافئین وضعیت را بدتر می کند. و اما راه حل . کافئین را تا حد ممکن از برنامه غذایی خود حذف کنید . نه تنها کافئین بلکه شکلات ، چایی و بعضی از داروهای حاوی کافئین نیز می تواند باعث خستگی مبهم شود .

--آلرژی غذایی: در حالیکه هدف از خوردن غذا کسب انرژی است پزشکان معتقدند بعضی از غذاها نیز می تواند آلرژی زا باشد و نتیجه عکس داشته باشد . بنابر این غذاهایی با این خاصیت می تواند سبب خستگی شما شود . شواهد نشان می دهد که غذاهای آلرژی زا سبب خستگی می شود و حتی این خستگی ممکن است اولین علامت هشداردهنده در مورد این غذاها باشد . بنابرا ین اگر تا 30 دقیقه بعد از خوردن هرنوع غذا شروع به خمیازه کشیدن کردید بهتر است که آن غذا را از رژیم غذایی خود حذف کنید. همچنین می توانید در مورد هر غذایی تست آلرژی بدهید.


---احساس خفگی در خواب: اگر شما به اندازه کافی و لازم نمی خوابید حتما احساس خستگی می کنید. اما چه چیزی می تواند باعث عدم خواب راحت شود؟ در یک مورد احساس تنگی نفس در خواب که یک نوع اختلال خواب است سبب می شود که شما مداومتا دچار قطع خواب شوید . و این اتفاق اغلب در شب می افتد و در هر بار تنگی نفس شما برا ی مدت طولانی بیدار مانده و چرخه منظم خواب شما دچار اختلال خواهد شد . تنها نشان این اختلال نیز خستگی مداوم است که به همراه دارد. د راین اختلال مجرای فوقانی تنفس دچار انسداد می شود و در زنان چاق و با اضافه وزن پبیش می آید. خرو پف کردن یکی ز نشانه های این اختلال است. برای تشخیص این بیماری نیاز به آزمایشات مخصوص به خود است. اگر شما دچار این اختلال هستید پزشک شما به شما پیشنهاد خواهد کرد که وزن خود را کم نمایید و سیگار را نیز ترک کنید. د رمراقبت های پزشکی با استفاده از وسایلی این مجرای تنفسی را در هنگام خواب باز می کنند . در موارد حاد جراحی لازم است تا از بازشدن مجرا و سلامت آن اطمینان حاصل شود. عدم درمان این اختلال احتما ل حمله قلبی را افزایش می دهد.

--بیماری های قلبی تشخیص داده نشده : اگر بعد از فعالیت های سبک که معمولا خستگی به همراه ندارد احساس خستگی کردید بهتر است با پزشک خود در این مورد صحبت کنید. طبق مطالعات ، خستگی مفرط بعد از انجام کارهای معمولی مثل جارو زدن خانه یا مواردی ا ز این قبیل ممکن است به دلیل نوعی ناراحتی قلبی باشد. اما این بدان معنا نیست که هربار خمیازه کشیدید نگران شوید که شاید مبتلا به بیماری قلبی هستید . د راکثر مواقع خستگی نشان اولیه بیماری قلبی نیست بلکه ارتباط با چیزهای دیگر دارد . در عین حال بیماری های قلبی سردسته علل مرگ در زنان است و لذا توجه به آن ضرورت دارد. بنابراین اگر خستگی به دنبال هر فعالیت بروز کرد بهتر است برای آزمایشات قلبی به پزشک مراجعه کنید . اگر خستگی شما مربوط به فعالیت قلب شما بود داروها و تولیداتی وجود دارد که در این زمینه به شما کمک کند و احساس خستگی شما را رفع نمود ه و انرژی شما را احیا کند.

azad1
2012/04/26, 09:29
مواد غذایی استرس زا
استرس چیست؟

استرس فشاری است كه در اثر تغییرات ایجاد شده در محیط به بدن تحمیل می شود. بعضی از استرس ها مفید هستند، اما وقتی از كنترل خارج می شوند، بدن به صورت های مختلفی از آثار سوء آن ها رنج می برد.

استرس تحمیل شده، انرژی بدنی و ذهنی را تحت تأثیر قرار می دهد. به دنبال استرس، كاهش انرژی ذهنی و بدنی، خستگی، بی خوابی، تحریك پذیری و احساس افسردگی، افزایش ضربان قلب، بالارفتن فشار خون، افت قندخون، آسیب پذیری سیستم ایمنی و تغییر در وضعیت اشتها ایجاد می شود. مجموع موارد ذكر شده تأثیرات نامطلوبی بر فعالیت فرد سالم گذاشته و باعث تضعیف بدن می شوند



در شرایط استرس، تولید سلول های ایمنی نوع لنفوسیت T افزایش می یابد ومقدار زیادی سم در بدن انسان جمع می شود. تولید هورمون آدرنالین به دنبال استرس و شرایط ناموزون با بدن، افزایش می یابد. تولید بیشتر آدرنالین به بدن كمك می كند تا انرژی بیشتری برای مقابله با شرایط جدید داشته باشد. از طرفی تولید آدرنالین، ذخایر موادقندی را تخلیه می كند. افزایش ترشح هورن های بدن، پاسخ طبیعی بدن ما به استرس است. غذا بر روی فعالیت مغزی تأثیر می گذارد. به عبارتی موادغذایی بر روی فعالیت تركیبات شیمیایی به نام نوروترانسمیتر( انتقال دهنده های عصبی ) اثر می گذارند. این تركیبات برای هوشیاری بدنی لازم هستند.

شاید این سؤال برای شما هم پیش آمده باشد كه آیا غذا در كنترل استرس مؤثر است یا نه؟

مصرف موادغذایی در زمان استرس بر پایه شواهد علمی است. اكثر مردم به این موضوع واقف هستند كه در زمان استرس بیشتر غذا می خورند و انتخاب آنها بیشتر از گروه مواد قندی و نشاسته ای است.

اسیدهای آمینه برای ورود به مغز از طریق جریان خون مغزی، با اسیدآمینه تریپتوفان رقابت می كنند و اجازه ورود به تریپتوفان را نمی دهند. مصرف مواد حاوی كربوهیدرات تولید هورمون انسولین را تحریك می كنند. ترشح هورمون انسولین از ورود اسیدهای آمینه به مغز جلوگیری كرده و فقط به اسیدآمینه تریپتوفان اجازه می دهد تا وارد سلول مغزی شود. تریپتوفان باعث ترشح هورمون سروتونین می شود و سروتونین از مهمترین ناقلین مغزی است و كاهش آن سبب بی خوابی، بی علاقگی، فقدان انرژی، عدم تمركز حواس و افسردگی می شود.

توجه به این موضوع مهم است كه غذاهایی كه ترشح سروتونین را افزایش می دهند، دارای چربی های پنهان هستند، بنابراین همانطور كه سطح سروتونین( هورمون آرام بخش ) افزایش می یابد، چربی هم وارد گردش خون می شود. علاوه بر این بدن در پاسخ به استرس، هورمون كورتیزول بیشتری ترشح می كند. افزایش ترشح هورمون كورتیزول، ترشح اسید معده را زیاد كرده و به مخاط معده آسیب می رساند.هورمون كورتیزول فعالیت هورمون انسولین را مختل می كند، و چربی ها را كه به طور ناآگاهانه در زمان استرس وارد بدن می شوند، به راحتی ذخیره می كند.

در سنین بالای 40 سال كاهش متابولیسم( سوخت و ساز) بدن، فرد را برای استرس آماده تر می كند. در این شرایط هورمون هایی ترشح می شوند كه اشتها را زیاد كرده و چربی را ذخیره lمیکند



چه موادغذایی باعث ایجاد استرس می شوند؟

كافئین ماده ای محرك است كه در قهوه، چای، كولاها، شكلات و تعدادی از داروها وجود دارد. مصرف زیاد موادغذایی حاوی كافئین همانند استرس عمل می كند و گاهی اوقات علائم آن را بدتر می كند.

یك ماده محرك، ترشح اسید معده و هورمون های تیروئیدی را بیشتر می كند. این مسئله ضمن ایجاد اضطراب، فعالیت كلیه ها را بیشتر می كند. با افزایش فعالیت كلیه ها، دفع ادراری افزایش می یابد.

كافئین، همچنین جذب آهن دریافتی از طریق مواد گوشتی مانند( گوشت مرغ و قرمز) را مهار می كند و سبب ایجاد كم خونی ناشی از فقر آهن می شود.

اغلب مردم كافئین را به عنوان عاملی محرك برای افزایش انرژی مصرف می كنند. این یك احساس كاذب از انرژی است و در واقع غدد فوق كلیوی را خسته می كند؛ چون هورمون های آدرنالین كه هورمون های استرس نامیده می شوند، از غدد فوق كلیوی ترشح می شوند.

كافئین می تواند سردرد ایجاد كند، بنابراین مصرف آن را كاهش دهید و در صورت تمایل به مصرف قهوه، قهوه بدون كافئین را مصرف كنید.

از عوامل محرك دیگر فسفر است كه به نوشیدنی های گازدار اضافه می كنند. مصرف نوشابه های گازدار، تعادل كلسیم و فسفر بدن را به هم می زند. عدم تعادل بین كلسیم و فسفر، باعث كاهش كلسیم خون و افزایش برداشت كلسیم از استخوان ها و افزایش خطر پوكی استخوان به خصوص در خانم ها می شود. فسفر همچنین بر روی اسید كلریدریك معده كه برای هضم غذا لازم است، تأثیر منفی می گذارد و علاوه بر آن برای افرادی كه مشكل دفع دارند، مضر است. آب های معدنی و آب چشمه فسفر ندارند.

افزودنی ها و نگه دارنده هایی مانند نیتریت و نیترات كه به موادغذایی مانند سوسیس، كالباس و ماهی دودی برای محافظت از تخریب اضافه می كنند، با مواد شیمیایی، تركیب شده و موادی به نام نیتروزامین ها را تولید می كنند.

مونوسدیم گلوتامات از افزودنی هایی است كه مردم خاور دور برای حفظ رنگ سبزی های كنسروی و گوشت های پخته اضافه می كنند. این تركیب شیمیایی باعث سردرد، واكنش های پوستی و سوزش در ناحیه پشت گردن می شود.

بهترین راه حل برای كاهش اثرات مواد افزودنی، كاهش مصرف غذاهای حاوی مواد افزودنی است.

مصرف بیش از حد موادقندی ساده مانند شكر نیز به عنوان عاملی برای ایجاد استرس و تحریك پذیری شناخته شده اند. مصرف بیش از حد موادغذایی حاوی قندهای ساده مانند دونات، كیك وشكلات در طول روز باعث خستگی و تحریك پذیری فرد می شوند كه با افزودن مقداری مواد حاوی پروتئین، اثر این مواد را می توانید مهار كنید

azad1
2012/04/26, 09:34
چرا افراد خوش بین، موفق ترند؟

--------------------------------------------------------------------------------

هموطن سلام:

«اگر قرار باشد جملهاي را انتخاب كنم تا با آن تمامي پند و اندرزم را بيان كرده باشم، فقط خواهم گفت: هرگز نگــذار افكار بد به ذهنت راه يابد!» كنفوسيوس آيا شما از جمله افرادي هستيد كه مغلوب احساسشان ميشوند و يا جزو افرادي هستيد كه با فكر و درايت بر احساسشان كنترل دارند؟

نميدانم شما جز افراد خوشبين هستيد يا نه، اما اگر در اطرافتان با افراد خوشبيني سروكار داشته باشيد و نگاهي بهخصوصيات و ويژگيهاي اساسي اين افراد بيندازيد، درمييابيد كه رمز موفقيت و بشاش بودن اين افراد در نوع نگاه آنها به زندگي و مسائل پيرامونشان و همچنين كنترل آنها برافكار و احساسشان است، زيرا اين افراد بهخوبي به اين امر واقفاند كه سرنوشت زندگيشان فقط بهدست خودشان رقم ميخورد و خود حاكم بر سرنوشتشان هستند و نه محكوم به سرنوشتشان.

آنها ميدانند كه در اين درياي پرتلاطم زندگي، خود سكاندار كشتيشان هستند و بهخوبي ميدانند كه چگونه كشتي زندگيشان را در جز و مد زندگي با ديدي باز به افقي زيبا و دلنشين كه سرشار از انرژي مثبت است به جلو هدايت كنند. اگر شما هم مايليد كه بر سرنوشت و بر امور زندگي خود مسلط باشيد، پس بايد بدانيد كه بايستي ابتدا از خودتان شروع كنيد ( از كوزه همان برون تراود كه در اوست)؛ بدينمنظور بايستي بيش از پيش بر خود و بهخصوص بر احساستان كنترل داشته باشيد. زماني كه اراده ميكنيد خود حاكم بر زندگيتان باشيد، ديگر مثل توپ در زمين بازي زندگي به اينسو و آنسو پرتاب نخواهيد شد، و در اين زمان است كه ديگر احساس مستأصل بودن و فنا شدن در وادي زندگي را نخواهيد داشت.

فرد خوشبين آنطور كه دوست دارد و احساس ميكند رفتار ميكند (البته در چهارچوب رفتاري عاقلانه و انساني) صرفنظر از اينكه ديگران چه ميگويند، چه ميكنند و يـــا اوضاع و احوال چگونه است، چرا كه اينگونه افراد بهخوبي ميدانند كه عظمت، شكوه و زيبايي زندگي و نوع حيات آنها در نگاه و ديد آنهاست چرا كه زندگي زيباست و خداونــد متعـــال - خالق او - تمامي اين زيباييها را در اختيار اشرف مخلوقاتش قرار داده كه البته براي درك و لمس اين زيباييها بايد حس و حال ديگري داشت و داشتن اين حس و حال اكتسابي است و بايد آن را فرا گرفت.

البته به نظر ميآيد كه خوشبين بودن و رضايتمندي از زندگي با مسائل و مشكلاتي كه در زندگي با آن روبهرو هستيم، كميدور از ذهن باشد، اما با صبر و شكيبايي و با علم به اينكه خوشبختي و سعادت انسان در گرو خواست و اراده اوست و بستگي به طرز فكر او دارد، ميتوان داشتن حس خوب را در خويشتن تقويت كرد و نگذاشت سختيهاي زندگي ما را از پا درآورد و بازنده زندگي كند. بهعنوان مثال بهتر است در هر شرايطي كه قرار ميگيريد بهجاي اينكه عجولانه و بدبينانه تصميم بگيريد بــــا خودتان كمي خلوت كنيد و جنبههاي مثبت و منفي آ ن را بسنجيد و بعد واقــعبينــانــه - نـــــه عجولانه - تصميم بگيريد. بهجاي اينكه در سختيها احساس ياس و درماندگي كنيد ميتوانيد با كميتامل بر اوضاع و احوال آنطور كه مايليد تاثيرگذار باشيد.

اگــر موفق به انجام اين كار شديد بدانيد كه قدمي بزرگ برداشتهايد. البته برداشتن عينك بدبيني و تبديل آن به عينك خوشبيني زمان ميبرد و مسلما فرد تمايل دارد از عينك قبلي كه به آن عادت كرده، استفاده كند، اما سعي كنيد كه خود را به عينك جديد عادت دهيد و بدانيد كه فقط با عينك خوشبيني است كه ميتوان كمتــر احساس نگـــراني، عدماطمينان، ياس و درماندگــي كرد. پس بكوشيم تا عظمت نگــــاه خود را دريابيم و با انرژي مثبتي كه در ما نهفته شده است با انرژي موجود در كائنــــات، همآهنگ و همآواز شويم.

azad1
2012/04/26, 09:36
7 عادت آرامش بخش
ميخواهيد آرام و خونسرد و خوددار باشيد . در اين دنياي شلوغ و پر استرس کمي آرامش داشته باشيد؟ اما ذاتا هميشه مسوول امور و عهده دار نظم و ترتيب بوده ايد و احساس ميکنيد همه کارها بايد تحت کنترل شما باشد
ميخواهيد آرام و خونسرد و خوددار باشيد . در اين دنياي شلوغ و پر استرس کمي آرامش داشته باشيد؟ اما ذاتا هميشه مسوول امور و عهده دار نظم و ترتيب بوده ايد و احساس ميکنيد همه کارها بايد تحت کنترل شما باشد ولي براي يک بار هم که شده اين عادت کنترل کردن همه امور را رها کنيد و بگذاريد زندگي مسير خود را بپيمايد؛ چگونه؟
خيلي راحت, با خواندن و عمل کردن به اين پيشنهادها:

1. مسئوليتهاي متعدد را نپذيريد: ممکن است از اينکه همواره کارهاي بسياري را با هم انجام ميدهيد به خود بباليد ولي به طور قطع در حين کار احساس نداشتن تمرکز, نگراني و خستگي ميکنيد. در عهده داري کارها را يک به يک و به نوبت انجام دهيد. قدر لحظههاي عمر خود را بدانيد و از انجام کاري که به عهده گرفته ايد لذت ببريد و پس از انجام آن احساس موفقيت کنيد.

2. به موفقيتهاي خود بها دهيد: يک موفقيت, پيروزيهاي بعدي را به دنبال ميآورد و احساس خود کم بيني را از انسان دور ميکند. هر موقع مايوس شديد تنها کافي است به يک چيز که موجب بالندگي شماست يا يک زمينه که در آن موفق بوده ايد فکر کنيد.

3. به نيازتان اهميت دهيد: هميشه به فکر راضي و خوشحال کردن ديگران نباشيد. کمي هم به فکر نيازهاي معقول و مقبول خود باشيد. اين به معني خودخواهي نيست. به نقطه نظرات ديگران گوش دهيد ولي در عين حال انعطاف پذير باشيد و نسبت به احساسات و عواطف خود نيز واقع گرا و بي رو دربايستي باشيد.

4. از کار خود لذت ببريد: اگر هميشه براي انجام کاري تحت فشار هستيد يا از انجام کاري طفره ميرويد به اين معني است که از کاري که انجام ميدهيد لذت نمي بريد اما به هر حال ناچاريد. پس روي جنبههاي لذت بخش آن تمرکز کنيد. يک ديد مثبت ميتواند تنشهاي دروني شما را بزدايد و به شما فرصت دهد که دريابيد چه تغييرات دراز مدتي را ميتوانيد ايجاد کنيد. براي مثال ميتوانيد به تقدير و ستايش پاياني کار فکر کنيد يا به دستمزد حاصل از آن.

5. انعطاف پذير باشيد: يک برنامه روزمره داشتن بسيار خوب و معقول است اما اجازه ندهيد که رعايت چنين برنامه اي سبب تنش و اضطراب شما شود. سختگيريهاي شديد سبب ميشود فرصتها را از دست بدهيد پس انرژي خود را بيهوده تلف نکنيد.

6. ميان کار و زندگي تعادل برقرار کنيد: تداخل و ادغام زندگي کاري و اداري با زندگي خصوصي موجب اختلالات فيزيکي و عاطفي ميشود. برنامه و زماني را براي توقف کار انتخاب کنيد و به آن پاي بند باشيد. در خانه به کار فکر نکنيد و توجه خود را به زندگي خانوادگي معطوف کنيد.
7. عکس العملهايتان را تغيير دهيد: شايد هميشه نتوانيد شرايط تنش زا را عوض کنيد پس سعي کنيد گاهي ديدگاه خود را نسبت به شرايط تغيير دهيد و احساسات خود را عوض کنيد.

azad1
2012/04/26, 09:38
siavash
من 6 ماهیست که وارد این بازار شده ام و چون حدود 14 ساله که در زمینه خودشناسی و شناخت مطالعه می کنم از آغاز آشنایی با این بازار خیلی مراقب تاثیرات بد خصوصیات مزمن روانی ای که مانع حرکت درست و منطقی در این بازار میشن بودم.
تا الان هم می بینم که همین هوشیاری نسبی خیلی کمکم کرده.
مقوله " من " یا " نفس " بسیار گسترده و عمیقه و به نظر من هر کس میخواد وارد این بازار بشه باید اول مدتی خودشناسی کنه .دلیل اون هم روشنه : مخربترین حالات مزمن روانی یعنی زیاده خواهی ، شتاب و ترس تنها با خودشناسی درست و واقعی تضعیف میشن و بنابراین نمیتونن بر کارکرد معامله گر تاثیر بذارن.

بحث مفصلیه که به حتم پیش از این به اون پرداخته شده.

mosen
Patience is a virtue. ALWAYS wait for each bar to complete. Waiting for a setup to complete is of the greatest importance because failed setups are more common than completed ones.

Disciplined stops are vital to survival. Always place a stop immediately after entering a trade. What if a tree drops on your cable lines or the computer crashes in the middle of a trade? (personally had this happen several times)

Trade what you SEE, not what you believe.

Its ok to lose. Lets try and keep it to no more than half of all trades.

Education is cheap, its ignorance that is expensive! Your never too smart or know it all. Keep learning till you stop breathing.

Again... Patience pays. It is best to sit in cash and WAIT for a truly awesome trade opportunity.

Examine all trades in the light of multiple time frames. I personally use a 1, 5, 15 minute and 1 hour chart. Always keeping my mind on each candle in each time frame. How far can that bar move? The ATR (average true range) can be visually seen and taken into account with the other time frames.


omidvaram mofid bashan

movafagh bashid
forexaraz.com

azad1
2012/04/26, 09:39
محدوديت ذهني و محدوديتي واقعي

حيوانات به سادگي به ما نشان مي دهند که چطور مي توان محدوديتهاي ذهني تحميل شده را پذيرفت . کک و فيل و دلفين مثالهاي خوبي هستند

ککها حيوانات کوچک جالبي هستند آنها گاز مي گيرند و خيلي خوب مي پرند آنها به نسبت قدشان قهرمان پرش ارتفاع هستند.اگر يک کک را در ظرفي قرار دهيم از آن بيرون مي پرد . پس از مدتي روي ظرف را سرپوش مي گذاريم تا ببينيم چه اتفاقي رخ مي دهد . کک مي پرد و سرش به در ظرف مي خورد و با کمي سر درد پايين مي آيد . دوباره مي پرد و همان اتفاق مي افتد . اين کار مدتي تکرار مي شود . سر انجام در ظرف را بر مي داريم کک دوباره مي پرد ولي فقط تا همان ارتفاع سرپوش برداشته شده درست است که محدوديت فيزيکي رفع شده است ولي کک فکر مي کند اين محدوديت همچنان ادامه دارد

فيلها را مي توان با محدوديت ذهني کنترل کرد . پاي فيلهاي سيرک را در مواقعي که نمايش نمي دهند مي بندند . بچه فيلها را با طنابهاي بلند و فيلهاي بزرگ را با طنابهاي کوتاه به نظر مي آيد که بايد بر عکس باشد زيرا فيلهاي پرقدرت به سادگي مي توانند ميخ طنابها را از زمين بيرون بکشند ولي اين کار را نمي کنند علت اين است که آنها در بچگي طنابهاي بلند را کشيده اند و سعي کرده اند خود را خلاص کنند . سرانجام روزي تسليم شده دست از اين کار کشيده اند. از آن پس آنها تا انتهاي طناب مي روند و مي ايستند آنها اين محدوديت را پذيرفته اند
دکترادن رايل يک فيلم آموزشي در مورد محدوديتهاي تحميلي تهيه کرده است . نام اين فيلم “ مي توانيد بر خود غلبه کنيد “ است در اين فيلم يک نوع دلفين در تانک بزرگي از آب قرار مي گيرد نوعي ماهي که غذاي مورد علاقه دلفين است نيز در تانک ريخته مي شود . دلفين به سرعت ماهيها را مي خورد . دلفين که گرسنه مي شود تعدادي ماهي ديگر داخل تانک قرار مي گيرند ولي اين بار در ظروف شيشه اي دلفين به سمت آنها مي آيد ولي هر بار پس از برخورد با محافظ شيشه اي به عقب رانده مي شود پس از مدتي دلفين از حمله دست مي کشد و وجود ماهيها را نديده مي گيرد . محافظ شيشه اي برداشته مي شود و ماهيها در داخل تانک به حرکت در مي آيند آيا مي دانيد چه اتفاقي مي افتد ؟ دلفين از گرسنگي مي ميرد غذاي مورد علاقه او در اطرافش فراوان است ولي محدوديتي که دلفين پذيرفته است او را از گرسنگي مي کشد .
ما دلفين نيستيم فيل و کک هم نيستيم ولي مي توانيم از اين آزمايشات درس بگيريم زيرا ما هم محدوديت هايي را مي پذيريم که واقعي نيستند به ما مي گويند يا ما به خود مي گوييم نمي توان فلان کار را انجام داد و اين براي ما يک واقعيت مي شود محدوديت ذهني به محدوديتي واقعي تبديل مي شود و به همان مستحکمي . چه مقدار از آنچه ما واقعيت مي پنداريم واقعيت نيست بلکه پذيرش ماست.

azad1
2012/04/26, 09:40
روشهايي براي کاهش استرس


--------------------------------------------------------------------------------

هورمون هاي مسئول شرايط پراسترس نظير آدرنالين، نورآدرنالين و کورتيزول باعث مي شوند که سرعت پمپاژ قلب بالا رفته ، فشار خون نيز به تبعيت از آن بالا مي رود، تنفس سريع تر شده ، تعريق افزايش مي يابد و هضم يا به طور کلي فعاليت دستگاه گوارش کاهش مي يابد. فعاليت بدني باعث تخليه دستگاه گردش خون از اين هورمون ها مي گردد . اما شرايطي را تصور کنيد که پشت ميز نشسته ايد يا در حال رانندگي هستيد و مرتبا شرايط استرس زا و پر تنشي را تجربه و تحمل مي کنيد . در اين وضعيت اين دسته از هورمون ها در دستگاه گردش خون باقي مي ماند و باعث سردرد و اضطراب بيشتر مي گردد. و سرانجام بدن لبريز از تنش گرديده و کوچکترين اتفاقي باعث ايجاد بحران و ناراحتي مي شود.

علائم فيزيکي استرس
انواع دردها، لرزش و سرگيجه، از دست دادن اشتها يا برعکس پرخوري،مشکلات گوارشي، ساييدن دندانها ، بي خوابي، مشکلات تنفسي، تته پته کردن در سخن يا تند تند صحبت کردن، احساس خستگي، ابتلا به عفونت هاي مکرر و از دست دادن ميل جنسي از جمله علائم ابتلا به استرس است که به اين صورت در ظاهر شخص عارض مي شود.

علائم رفتاري استرس
استرس باعث ايجاد افسردگي، ناراحتي، اضطراب ، دستپاچگي ، احساس عدم کفايت و شايستگي، بدبيني و عدم رضايت و خشنودي مي شود و اين تما م چيزهايي است که شرايط پرتنش و استرس زا براي انسان به ارمغان مي آورد.

آيا استرس باعث بيماري مي شود؟
استرس مستقيما منجر به بروز بيماري مي شود ، اما فاکتور قابل توجهي براي ابتلا به انواع بيماري هاست ،نظير بيماري هاي آلرژيک ، آسم ، ميگرن، سندرم روده تحريک پذير، اگزما ، تحريک پذيري و خشونت ، سورياس و کهير مي شود.همچنين فاکتوري موثر در بروز فشار خون بالا و بيماري هاي قلبي است.

******
واما روش مقابله با اين وضعيت:

1* از خود سوال کنيد!
شرايطي را که باعث ايجاد استرس و اضطراب در شما شده است را بيان کنيد. از خود بپرسيد که چرا بيش از اندازه آزرده و رنجيده خاطر هستيد؟نگراني شما بابت چيست؟(من نمي توانم به مشکل غلبه کنم، شغلم را از دست مي دهم، مجبورم خانه خود را بفروشم......)اين کار باعث مي شود که به گونه اي موثر تر و بهتر با مشکلات دست و پنجه نرم کنيد . ليستي از روش هاي مقابله با مشکلات را تهيه کنيد و به ارزيابي اختيارات خود بپردازيد.

2* تنفس عميق
تنفس آرام و عميق از ناحيه ديافراگم ، يکي از موثرترين روش ها براي مقابله با استرس و کنترل آن مي باشد. در حالي که تنفس سريع و کوتاه باعث مي شود که نتوانيد بر استرس و تنش غلبه کنيد. آرام باشيد و با چند تنفس عميق سعي کنيد خود را کنترل کنيد. اين کار باعث مي شود که سرعت تنفس شما به حد نورمال برسد. اگر نمي توانيد به شرايط استرس زا غلبه کنيد ، از نظر روحي خود را تقويت کنيد. ابراز بي اعتنايي کنيد، آه بکشيد ، شانه ها را به حالت آرامش انداخته و از خود بپرسيد : کي به کيه ؟

3 * 15 دقيقه سلامتي براي روان
بارها و بارها خوانده ايد ، اما تا حالا عمل کرده ايد؟!! آرام گرفتن و استراحت يا به اصطلاح رها کردن بدن از شرايط پر تنش باعث مي شود که فشار خون کم شده، تنفس آرام تر شده، سرعت قلب و متابوليسم کمتر شود و در نهايت بدن بتواند تعادل خود را حفظ کند.
اينکار تنها 15 دقيقه طول مي کشد. به پشت دراز کشيده ، پاها را رها کنيد، دست ها را در دو طرف بدن قرار دهيد، چشمانتان را ببنديد و با کشيدن آه ، تنش را از بدن خارج کنيد. آرام نفس بکشيد، بعد از هر تنفس کمي مکث کنيد. تنش را از ساق پا ، پا و انگشتان پا رها کنيد. همين کار را با اندام هاي بالايي انجام دهيد. شانه ها را به حالت استراحت پايين بياندازيد. سعي کنيد ماهيچه هاي صورت را از حالت منقبض خارج کنيد و چين و چروک آن را بزداييد. از بروز اين تغيير در ماهيچه ها آگاه باشيد. يعني اين اتفاق را احساس کنيد.
هر زمان آماده ايد ، به آرامي چشم ها را باز کنيد و کمي بدن را بکشيد. زانو ها را تا کنيد و مجدد باز کنيد. ساير روش هاي کنترل استرس عبارتند از
مديتيشن
اين کار شامل يک استراحت فوق العاده بدني و روحي است .مستقيم بنشينيد، چشمان خود را ببنديد و خود را رها کنيد. فکر خود را روي يک چيز متمرکز کنيد. چهار مرتبه نفس عميق بکشيد ، سپس به شعله شمع يا گلي نگاه کنيد يا کلمه اي مثل "صلح" يا غيره ...را براي 15 تا 20 دقيقه تکرار کنيد.
تجسم
وضعيتي آرام،منظره اي زيبا ، صدايي خوش آهنگ، بويي خوش رايحه را تصور کنيد. جملات خوش بينانه اي مثل " من احساس آرامش مي کنم" " من سرشار از عشق هستم" را تکرار کنيد. قبل از بروز هر نوع شرايط پر استرس، آن را تصور کرده و ذهن مرور کنيد که چه اتفاقي خواهد افتاد و سرانجام اينکه خود در وضعيتي تصور کنيد که کاملا آرام و راحت بر اين شرايط غلبه کرده ايد.
مديتيشن فعال
تمام توجه خود را به آنچه مي خواهيد انجام دهيد معطوف کنيد. مثل خوردن غذا يا حتي بيرون گذاشتن زباله. شکل ، ساختار، و حرکت بدن خود را بنگريد.روي شرايطي که بدون استرس از آينده يا گذشته تجربه مي کنيد ، تمرکز و تاکيد کنيد.
يوگا
اين ورزش ترکيبي است از تمرينات کششي، کنترل صحيح تنفس، رها شدن ومديتيشن.
تحرک
ورزش باعث مي شود که هورمون هاي موثر در وضعيت استرس از بدن زايل شده و در عوض هورمون هاي موثر در احساس آرامش يعني آندروفين ها آزاد شوند. بنابراين روزانه 30 دقيقه به انجام تمرينات بدني متعادل و سه يا پنج بار در هفته فعاليت ايروبيک به مدت 15 تا 60 دقيقه بپردازيد.

azad1
2012/04/26, 09:42
بسیاری از دردهای جسمی ریشه روانی دارد

بسیاری از افرادی که با دردهای جسمی قفسه سینه، تنگی نفس درد شانه و سایر دردهای جسمی به مراکز درمانی مراجعه می کنند، درد آنها ناشی از استرس و اضطراب است.


دکتر "محسن میرابی" در حاشیه برگزاری نهمین کنگره روانپزشکان ایرانی در گفت و گو با خبرنگاران گفت: ریشه بسیاری از دردهای

جسمی ، ناراحتی های روانی است که خود را به صورت دردهای جسمانی نشان می دهند.


وی گفت: بررسی های مختلف در بیماران دچار سکته قلبی نشان می دهد ، بسیاری از این بیماران بعد از بیماری خود، دچار افسردگی های شدید می شوند که نیازمند درمان و مشاوره های روانی هستند.

متخصص روانپزشکی اظهار داشت: نه تنها بیماری های قلبی و عروقی بلکه بسیاری از بیماری های دیگر همچون دیابت، فشار خون بالا، ناراحتی های گوارشی ریشه روانی دارند که بسیاری از پزشکان به این امر واقف نیستند و روش های درمانی آنها موثر واقع نمی شود.

به گفته این متخصص گاهی یک بیمار مبتلا به افسردگی که بیماری او به صورت دردهای جسمی تظاهر پیدا می کند

بعد از مراجعات مختلف به پزشکان غیر متخصص روانپزشکی ، درمان های موثری دریافت نمی کند، در صورتی که با مراجعه به

روانپزشک در همان مراحل اولیه می توان روش های درمانی کارآمد را به کار گرفت.


عضو کمیته علمی نهمین همایش انجمن روانپزشکان ایران اظهار داشت: برخی بررسی ها نشان می دهد ۳۰ تا ۴۰ درصد بیماران بستری در بیمارستان ها ، اصل بیماری آنها افسردگی و اضطراب است که به صورت بیماری جسمی بروز داده شده است.


وی با بیان اینکه افسردگی در ۸۰ درصد موارد به درمان جواب می دهد گفت: این در صورتی است که بیمار باید با مراجعه به روانپزشک ، به تشخیص درست بیماری خود کمک کند و در مراجعات به پزشکان غیر متخصص وقت خود را تلف نکند.


میرابی اضافه کرد: نه تنها در ایران بلکه در بسیاری از کشورها همچون آمریکا نیز اغلب داروهای تجویزی بیماران روانی به دست افراد غیر روانپزشک صورت می گیرد.

عضو کمیته علمی نهمین همایش انجمن روانپزشکان ایران در خصوص افسردگی یادآور شد: افسردگی بعد از دست دادن عزیزان ، ۹ ماه تا یکسال طبیعی است اگر بعد از این مدت از بین نرفت باید درمان شود و با مراجعه به روانپزشک مشاوره های روانی به بیمار داده شود. وی افزود: گاهی افسردگی ناشی از تغییر محیط است به این صورت که تغییر در محل زندگی از محیطی کوچک تر به محیطی بزرگتر ایجاد استرس و اضطراب می کند و در صورت عدم انطباق با فضای جدید، فرد دچار افسردگی می شود.


میرابی ادامه داد: گاهی انتظارات غیر منطقی از خود و اجتماع ، استرس به فرد وارد می کند. فرد باید برای کاهش تنش و استرس ارتباط منطقی با محیط برقرار کند و ساعات باقی مانده و زمان های شخصی خود را همان گونه که می خواهد سپری کند.

azad1
2012/04/26, 09:44
روش هايي براي کاهش دردهاي ناشي از پشت ميزنشيني

با خود مهربان باشيد



دکتر مجيد صادقي هشجين*

اگر شما با کامپيوتر کار مي کنيد يا کار اداري فراواني داريد که موجب مي شود ساعات زيادي را پشت ميز کارتان بگذرانيد، احتمال اينکه در پايان روز در ناحيه پشت و گردن احساس گرفتگي يا درد داشته باشيد، زياد خواهد بود. نگران نشويد، دليل اين حس، پيري و ازکارافتادگي نيست. تحقيقات جديد نشان داده است که حتي کودکان دبستاني و راهنمايي هم در صورتي که مدت طولاني پشت ميز يا مقابل کامپيوتر مشغول انجام تکاليف خود باشند دچار چنين مشکلي خواهند شد. در واقع نشستن مقابل کامپيوتر تبديل به شيوه يي از زندگي امروز شده است. فناوري کامپيوتر در عين اينکه بازدهي و توانايي اداره ها را تا حد فراواني تشديد کرده، کار با آن نيز عوارضي در گردن، پشت و شانه هاي کاربران ايجاد کرده است. دکتر «بابي ارنشتاين» يکي از پزشکان پرسابقه مشکلات جسمي گفته است؛ «مردم به سادگي وقت بسياري را به حالت نشسته مي گذرانند. شيوه نشستن آنها، همراه با حرکات مکانيکي و تکرارشونده و اينکه مدت طولاني در يک حالت قرار گرفته اند، دردهاي مختلفي در بدن آنها ايجاد مي کند که در صورت تغيير رويه ندادن به شکل مزمن درخواهد آمد.»

---

مشکلات عمده يي که کاربران کامپيوتر از آن شکايت دارند هر نوع درد عمومي تا دردهاي موضعي چون گردن درد، درد قسمت هاي بالايي يا پاييني پشت و دردهايي در مچ دست و لگن را دربر مي گيرد. علائم هشداردهنده جدي تري چون خواب رفتگي يا بي حسي، نشان دهنده مشکلات جدي تر و مزمن تري هستند که در اثر جدي نگرفتن دردهاي کوچک در طول زمان ايجاد شده اند. بنا به گفته دکتر «ارنشتاين»؛ «هنگامي که درد، دليلي چون آسيب هاي ناشي از زمين خوردگي يا تصادفات و... نداشته باشد، دليل آن معمولاً به نوع کار بستگي دارد. مشکل در ابتدا به صورت يک درد يا گرفتگي بروز مي کند که چند روز دوام مي آورد و ظاهراً دليل خاصي هم ندارد. گاهي اوقات مشکل به صورت يک حس ناراحتي کلي و خشکي بدن و مفاصل خواهد بود و اکثراً هنگام خواب توجه فرد مبتلا را به خود جلب مي کند يعني زماني که آنها در آرامش بوده و بيشتر متوجه بدن خود هستند.»

طرز قرارگيري بدن و «ارگونومي»

«ارگونومي» شاخه يي از علم مهندسي است که به طراحي ابزار و لوازمي براي حفظ سلامت فيزيکي بدن هنگام کار مي پردازد. درد غالباً در اثر حفظ مداوم يک حالت نادرست قرارگيري بدن ايجاد مي شود. مثال هاي رايج آن شامل تايپ همزمان با صحبت تلفني با نگه داشتن گوشي تلفن در گودي گردن، چرخاندن مداوم سر از چپ به راست هنگام تايپ از روي يک متن و نگاه کردن به صفحه کامپيوتر يا فقط با نشستن به مدت طولاني است. «ارگونومي» به نگه داشتن بدن در حالت صحيح کمک مي کند. صندلي هايي با طراحي «ارگونوميک»، بالش ها، پدهاي بالشتک دار براي ماوس و خود ماوسي که با شيوه «ارگونوميک» طراحي شده باشد در کاهش و پيشگيري از چنين ناراحتي هايي بسيار موثر هستند.

راهکارهاي عمومي

در صورت نبودن وسايل «ارگونوميک» بايد از روش هاي زير براي رفع مشکل خود استفاده کنيد.

- هنگامي که بدن بيش از حد به جلو خم شده باشد، شانه و عضلات گردن قادر به نگه داشتن وزن سر نيستند. به ياد داشته باشيد که بيشتر دردهاي ناحيه گردن و پشت که هنگام کار با کامپيوتر عارض مي شوند، به دليل قرارگيري نادرست بدن روي صندلي و پشت ميز است. اين مساله يک مشکل عمومي بين کودکان مدرسه يي و بزرگسالان کارمند است.

- هنگام کار پشت خود را تا حد امکان صاف نگه داريد. از خم شدن روي صفحه کليد بپرهيزيد و سعي کنيد صفحه کليد را تا حد امکان بالا بياوريد تا مجبور نباشيد ساعت هاي طولاني به پايين نگاه کنيد. مدام صاف نشستن را به خود يادآوري کنيد. حتي مي توانيد يک يادداشت روي صفحه نمايشگر (مانيتور) کامپيوتر خود نصب کنيد و هر بار با ديدن آن طرز نشستن خود را تنظيم کنيد. طي زمان بالاخره به صاف نشستن عادت خواهيد کرد.

- اگر شما هنگام کار در ساعات طولاني، به درد جدي در ناحيه گردن مبتلا مي شويد، شايد به جابه جا کردن صفحه نمايشگر نياز باشد. پزشکان اعتقاد دارند ساختار و استخوان بندي طبيعي گردن بعضي افراد طوري است که نگاه کردن به چپ يا راست در مدت زمان طولاني، موجب دردهاي شديد گردن مي شود. اين افراد مي توانند به سادگي و با جابه جا کردن صفحه نمايشگر روي ميز خود از بروز اين مشکل جلوگيري کنند.

- شايد شما تبليغاتي را با اين مضمون ديده باشيد که کار کردن با کامپيوترهاي قابل حمل (لپ تاپ) يا با قرار دادن صفحه کليد روي پا چقدر آسان است. اما اين طور نگاه کردن به پايين مي تواند خسارات جبران ناپذيري بر گردن و ستون مهره ها وارد کند. اگر مشکلي چون گرفتگي و خشکي گردن داريد، از اين حالت قرار دادن کامپيوتر بپرهيزيد.

- استراحت و انجام حرکات کششي بهترين راه مقابله با دردهاي اينچنيني است. مدام به خود يادآوري کنيد که در بين کار به خود استراحت بدهيد. بايستيد، چند حرکت کششي انجام دهيد و پشت خود را صاف کنيد. اگر بتوانيد هر 15 دقيقه حتي کشش کوتاهي هم به عضلات خود بدهيد ايده آل است، در غير اين صورت سعي کنيد هر 45 دقيقه از جاي خود بلند شويد، چند قدم راه رفته و کششي به عضلات خود بدهيد. به اين کار که کلاً حدود سه تا پنج دقيقه طول مي کشد، به چشم يک نوع وقت تلف کردن نگاه نکنيد. در طول زمان متوجه خواهيد شد که ارزشش را دارد و بازده کاري شما هم بيشتر شده است.

وضعيت نشستن صحيح و استفاده از کامپيوتر

با يک معاينه کوتاه متوجه مي شويد که آيا صندلي شما مشکل ساز هست يا خير؛ آيا ارتفاع صندلي شما طوري هست که قرارگيري شما بدون اشکال و خميدگي يا کش آمدن عضلات تان انجام بگيرد؟ مشکلي با تنظيم صفحه کليد و صندلي خود نداريد؟ اگر مشکلي هست، يک صندلي ديگر را امتحان کنيد. از همه بهتر اين است که صندلي خريداري کنيد که مخصوص افرادي با مشکلات پشت طراحي شده است. اين صندلي ها شايد گران باشند يا خنده دار به نظر برسند اما درد موضوع خنده آوري نيست و اگر چيزي بتواند در کم کردن يا پيشگيري از درد کمک کند بايد از آن استفاده کرد.

نتيجه گيري

در نهايت دلايل متعددي براي بروز درد پشت يا گردن وجود دارد و خودتان بهتر از هر کس مي توانيد آن را بيابيد. فقط نکته در اين است که اين درد بيش از هر چيز ريشه يي فيزيکي دارد، بيش از حد به امکانات رواني بروز چنين دردهايي نينديشيد، چون تنش هاي عصبي، نارضايتي شغلي، فشارهاي عصبي، کمبود خواب و... ممکن است گاهي موجب درد شوند اما گردن درد، گردن درد است و هنگامي که مي توانيد با اجراي نکات ساده آن را برطرف کنيد، چرا زندگي را به کام خود تلخ مي کنيد؟

*فيزيوتراپيست

azad1
2012/05/02, 12:17
نظریه بازیها
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد


کلاس درس برخطی مربوط به موضوع این مقاله در کلاسهای درس اینترنتی در بخش اقتصاد موجود است.
نظریه بازی (به انگلیسی: Game Theory) شاخهای از ریاضیات کاربردی است که در علوم اجتماعی و به ویژه در اقتصاد، زیستشناسی، مهندسی، علوم سیاسی، روابط بینالملل، علوم کامپیوتر و فلسفه مورد استفاده قرار گرفته است. نظریه بازی در تلاش است توسط ریاضیات رفتار را در شرایط راهبردی یا بازی، که در آنها موفقیت فرد در انتخاب کردن وابسته به انتخاب دیگران میباشد، بدست آورد.
یک بازی شامل مجموعهای از بازیکنان، مجموعهای از حرکتها یا راهبردها (Strategies) و نتیجهٔ مشخصی برای هر ترکیب از راهبردها میباشد. پیروزی در هر بازی تنها تابع یاری شانس نیست بلکه اصول و قوانین ویژهٔ خود را دارد و هر بازیکن در طی بازی سعی میکند با به کارگیری آن اصول خود را به برد نزدیک کند. رقابت دو کشور برای دستیابی به انرژی هستهای، سازوکار حاکم بر روابط بین دو کشور در حل یک مناقشهٔ بینالمللی، رقابت دو شرکت تجاری در بازار بورس کالا نمونههایی از بازیها هستند.
نظریهٔ بازی تلاش میکند تا رفتار ریاضی حاکم بر یک موقعیت استراتژیک (تضاد منافع) را مدلسازی کند. این موقعیت زمانی پدید میآید که موفقیت یک فرد وابسته به راه بردهایی است که دیگران انتخاب میکنند. هدف نهایی این دانش یافتن راهبرد بهینه برای بازیکنان است.

تاریخچه
درسال ۱۹۲۱ یک ریاضیدان فرانسوی به نام امیل برل (Emile Borel) برای نخستین بار به مطالعهٔ تعدادی از بازیهای رایج در قمارخانهها پرداخت و تعدادی مقاله در مورد آنها نوشت. او در این مقالهها بر قابل پیشبینی بودن نتایج این نوع بازیها به طریق منطقی، تأکید کرده بود.
اگرچه برل نخستین کسی بود که به طور جدی به موضوع بازیها پرداخت، به دلیل آن که تلاش پیگیری برای گسترش و توسعهٔ ایدههای خود انجام نداد، بسیاری از مورخین ایجاد نظریهٔ بازی را نه به او، بلکه به یوهان ون نیومن (John Von Neumann) ریاضیدان مجارستانی نسبت دادهاند.
آن چه نیومن را به توسعهٔ نظریهٔ بازی ترغیب کرد، توجه ویژهٔ او به یک بازی با ورق بود.او دریافته بود که نتیجهٔ این بازی صرفاً با تئوری احتمالات تعیین نمیشود. او شیوهٔ بلوف زدن در این بازی را فرمولبندی کرد. بلوف زدن در بازی به معنای راهکار فریب دادن سایر بازیکنان و پنهان کردن اطلاعات از آنهاست.
در سال ۱۹۲۸ او به همراه اسکار مونگسترن(Oskar Mongenstern) که اقتصاددانی اتریشی بود، کتاب تئوری بازیها و رفتار اقتصادی را به رشتهٔ تحریر در آوردند. اگر چه این کتاب صرفاً برای اقتصاددانان نوشته شده بود، کاربردهای آن در در روانشناسی، جامعهشناسی، سیاست، جنگ، بازیهای تفریحی و بسیاری زمینههای دیگر به زودی آشکار شد.
نویمن بر اساس راهبردهای موجود در یک بازی ویژه شبیه شطرنج توانست کنشهای میان دو کشور ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی را در خلال جنگ سرد، با در نظر گرفتن آنها به عنوان دو بازیکن در یک بازی مجموع صفر مدلسازی کند.
از آن پس پیشرفت این دانش با سرعت بیشتری در زمینههای مختلف پی گرفته شد و از جمله در دههٔ ۱۹۷۰ به طور چشمگیری در زیستشناسی برای توضیح پدیدههای زیستی به کار گرفته شد.
در سال ۱۹۹۴ جان نش(John Nash) به همراه دو نفر دیگر به خاطر مطالعات خلاقانه خود در زمینهٔ تئوری بازی برندهٔ جایزه نوبل اقتصاد شدند. در سالهای بعد نیز برندگان جایزهٔ نوبل اقتصاد عموماً از میان نظریهپردازان بازی انتخاب شدند.
کاربردها
نظریه بازی در مطالعهٔ طیف گستردهای از موضوعات کاربرد دارد. از جمله نحوه تعامل تصمیم گیرندگان در محیط رقابتی به شکلی که نتایج تصمیم هر عامل موثر بر نتایج کسب شده سایر عوامل می باشد. در واقع ساختار اصلی نظریه بازی ها در بیشتر تحلیلها شامل ماتریسی چند بعدی است که در هر بعد مجموعه ای از گزینه ها قرار گرفته اند که آرایه های این ماتریس نتایج کسب شده برای عوامل در ازاء ترکیب های مختلف از گزینه های مورد انتظار است. یکی از اصلی ترین شرایط بکارگیری این نظریه در تحلیل محیط های رقابتی, وفاداری عوامل متعامل در رعایت منطق بازی است. در صورتی که این پیش شرط به هر دلیل رعایت نگردد, یا بایستی در انتظار نوزایی ساختار جدید دیگری از منطق تحلیلی بازیگران متعامل بود و یا به دلیل عدم پیش بینی نتایج بازی و یا گزینه های مورد انتظار سیستم تصمیم گیرنده به سراغ سایر روش های تحلیل در یک چنین محیط های تصمیم گیری رفت. هر چه قدر توان پیش بینی گزینه ها و نتایج حاصل از انتخاب آنها بیشتر باشد, عدم قطعیت در این تکنیک کاهش می یابد. نوعی از بازی نیز وجود دارد که به دلیل اینکه امکان برآورد احتمال وقوع نتایج در آنها وجود ندارد به بازی های ابهام شهرت دارند.
این نظریه در ابتدا برای درک مجموعهٔ بزرگی از رفتارهای اقتصادی به عنوان مثال نوسانات شاخص سهام در بورس اوراق بهادار و افت و خیز بهای کالاها در بازار مصرفکنندگان ایجاد شد.
تحلیل پدیدههای گوناگون اقتصادی و تجاری نظیر پیروزی در یک مزایده، معامله، داد و ستد، شرکت در یک مناقصه، از دیگر مواردی است که نظریه بازی در آن نقش ایفا میکند.
پژوهشها در این زمینه اغلب بر مجموعهای از راهبردهای شناخته شده به عنوان تعادل در بازیها استوار است. این راهبردها اصولاً از قواعد عقلانی به نتیجه میرسند. مشهورترین تعادلها، تعادل نش است. براساس نظریهٔ تعادل نش، اگر فرض کنیم در هر بازی با استراتژی مختلط ، بازیکنان به طریق منطقی و معقول راهبردهای خود را انتخاب کنند و به دنبال حد اکثر سود در بازی هستند، دست کم یک راهبرد برای به دست آوردن بهترین نتیجه برای هر بازیکن قابل انتخاب است و چنانچه بازیکن راهکار دیگری به غیر از آن را انتخاب کند، نتیجهٔ بهتری به دست نخواهد آورد.
کاربرد نظریه بازیها در شاخههای مختلف علوم مرتبط با اجتماع از جمله سیاست (همانند تحلیلهای بروس بوئنو د مسکیتا)، جامعه شناسی، و حتی روان شناسی در حال گسترش است.
در زیست شناسی هم برای درک پدیدههای متعدد، از جمله برای توضیح تکامل و ثبات و نیز برای تحلیل رفتار تنازع بقا و نزاع برای تصاحب قلمرو از نظریه بازی استفاده میشود.
امروزه این نظریه کاربرد فزایندهای در منطق و دانش کامپیوتر دارد. دانشمندان این رشتهها از برخی بازیها برای مدلسازی محاسبات و نیز به عنوان پایهای نظری برای سیستمهای چندعاملی استفاده میکنند.
هم چنین این نظریه نقش مهمی در مدلسازی الگوریتمهای بر خط (Online Algorithms) دارد.
کاربردهای این نظریه تا آن جا پیش رفته است که در توصیف و تحلیل بسیاری از رفتارها در فلسفه و اخلاق ظاهر میشود.
انواع بازی
نظریه بازی علی الاصول میتواند روند و نتیجهٔ هر نوع بازی از دوز گرفته تا بازی در بازار بورس سهام را توصیف و پیشبینی کند.
تعدادی از ویژگیهایی که بازیهای مختلف بر اساس آنها طبقهبندی میشوند، در زیر آمدهاست. اگر کمی دقت کنید از این پس میتوانید خودتان بازیهای مختلف و یا حتا پدیدهها وروی دادههای مختلفی را که در پیرامون خود با آنها مواجه میشوید به همین ترتیب تقسیمبندی کنید.
متقارن - نامتقارن (Symmetric - Asymmetric)
بازی متقارن بازیای است که نتیجه و سود حاصل از یک راه برد تنها به این وابسته است که چه راهبردهای دیگری در بازی پیش گرفته شود؛ و از این که کدام بازیکن این راهبرد را در پیش گرفتهاست مستقل است. به عبارت دیگر اگر مشخصات بازیکنان بدون تغییر در سود حاصل از به کارگیری راهبردها بتواند تغییر کند، این بازی متقارن است. بسیاری از بازیهایی که در یک جدول ۲*۲ قابل نمایش هستند، اصولاً متقارناند.
بازی ترسوها و معمای زندانی (در ادامه توضیح داده خواهد شد.) نمونههایی از بازی متقارن هستند.
بازیهای نامتقارن اغلب بازیهایی هستند که مجموعهٔ راهبردهای یکسانی برای بازیکنان در بازی وجود ندارد. البته ممکن است راهبردهای یکسانی برای بازیکنان موجود باشد ولی آن بازی نامتقارن باشد.

مجموع صفر - مجموع غیر صفر(Zero Sum - Nonzero Sum)
بازیهای مجموع صفر بازیهایی هستند که ارزش بازی در طی بازی ثابت میماند و کاهش یا افزایش پیدا نمیکند. در این بازیها، سود یک بازیکن با زیان بازیکن دیگر همراه است. به عبارت سادهتر یک بازی مجموع صفر یک بازی برد-باخت مانند دوز است و به ازای هر برنده همواره یک بازنده وجود دارد.
اما در بازیهای مجموع غیر صفر راهبردهایی موجود است که برای همهٔ بازیکنان سودمند است.

تصادفی - غیر تصادفی (Random - Nonrandom)
بازیهای تصادفی شامل عناصر تصادفی مانند ریختن تاس یا توزیع ورق هستند و بازیهای غیر تصادفی بازیهایی هستند که دارای راهبردهایی صرفاً منطقی هستند. در این مورد میتوان شطرنج و دوز را مثال زد.

با آگاهی کامل – بدون آگاهی کامل (Perfect Knowledge – Non-Perfect Knowledge)
بازیهای با آگاهی کامل، بازیهایی هستند که تمام بازیکنان میتوانند در هر لحظه تمام ترکیب بازی را در مقابل خود مشاهده کنند، مانند شطرنج. از سوی دیگر در بازیهای بدون آگاهی کامل ظاهر و ترکیب کل بازی برای بازیکنان پوشیدهاست، مانند بازیهایی که با ورق انجام میشود.
نمونههایی از بازیها
بازی ترسوها (Chicken Game)
دو نوجوان در اتومبیلهایشان با سرعت به طرف یکدیگر میرانند، بازنده کسی است که اوّل فرمان اتومبیلش را بچرخاند و از جاده منحرف شود.
بنابراین:
اگر یکی بترسد و منحرف شود دیگری میبرد؛
اگر هر دو منحرف شوند هیچکس نمیبرد اما هر دو باقی میمانند؛
اگر هیچکدام منحرف نشوند هر دو ماشینهایشان ( و یا حتی احتمالاً زندگیشان را) میبازند؛
معمای زندانی(Prisoner’s delimma)
نوشتار اصلی: معمای زندانیها
دو نفر متهم به شرکت در یک سرقت مسلحانه، در جریان یک درگیری دستگیر شدهاند و هر دو جداگانه مورد بازجویی قرار میگیرند. در طی این بازجویی با هریک از آنها جداگانه به این صورت معامله میشود:
اگر دوستت را لو بدهی تو آزاد میشوی ولی او به پنج سال حبس محکوم خواهد شد.
اگر هر دو یکدیگر را لو بدهید، هر دو به سه سال حبس محکوم خواهید شد.
اگر هیچکدام همدیگر را لو ندهید، هر دو یکسال در یک مرکز بازپروری خدمت خواهید کرد.
در این بازی به نفع هر دو زندانی است که هر دو گزینه سوم را انتخاب کنند، ولی چون هر کدام از آنها به دنبال کسب بهترین نتیجه برای خود یعنی آزاد شدن است و به طرف مقابل نیز اعتماد ندارد دوست خود را لو میدهد و در نتیجه هر دوی زندانیها متضرر میشوند.
منابع
http://en.wikipedia.org/wiki/Game_theory
برای مطالعه بیشتر
در ویکیانبار پروندههایی دربارهٔ نظریه بازیها موجود است.

• ویدیوهای آموزشی نظریهی بازیها به زبان فارسی: http://xonomics.com/
• عبدلی قهرمان «نظریه بازیها و کاربردهای آن» انتشارات جهاد دانشگاهی دانشگاه تهران سال ۱۳۸۶ ISBN 0-415-

azad1
2012/05/03, 09:46
روانشناسي بازار سهام
تورم را رصد كنيد تا ثروتمند شويد


گروه بورس- اگر چه در دنيا اغلب ثروتمندان در كنار رسيدن به رفاه لازم اهدافي همچون كسب شهرت را جستوجو ميكنند، اما در ميان سرمايهگذاران موفق جهان هستند افرادي كه ناشناس مانده و البته خواهان ناشناخته ماندن هم هستند، ولي عقايد جالب و خواندني در مورد ثروتمند شدن دارند؛ مثل برنارد مست كه از بيم تورم و كاهش قدرت خريدش در دوران پيري ثروتمند ميشود.


اين قسمت از كتاب 23 اصل موفقيت وارن بافت كه روايتگر زندگي نامه جالب اين سرمايهگذار ناشناخته از قول يكي از نزديكانش است را در ادامه بخوانيد:
هنگامي كه در هنگكنگ مشغول آزمايش طرح خود با عنوان خصوصيات شخصيتي سرمايهگذار (اين طرح، نقاط ضعف و قوت يك سرمايهگذار را مشخص ميكند) بودم، براي اولين بار با برنارد ملاقات كردم. از پاسخهاي او به پرسشنامه، كاملا متوجه شدم كه او تمام روشهاي پيروزمندانه سرمايهگذاري به غير از يك مورد را رعايت ميكند، كه اين امر مرا متحير كرد. به نظر ميرسيد كه از يكي از روشهاي مهم ـ هنگامي كه تصميم خود را در مورد خريد يا فروش چيزي گرفتيد، فورا اقدام به انجام آن كنيد ـ پيروي نميكند.
در اين مورد از او پرسيدم، زيرا ترديد داشتم كه شايد در ساختار پرسشهاي من نقصي وجود داشته باشد. او به من گفت كه صبح هر روز به بررسي پرتفوي سهام خود ميپردازد و تصميمات سرمايهگذاري خود را اتخاذ ميكند، اما تمام سفارشهاي خود را به بانكي در سوئيس ميسپارد. با توجه به اختلاف زماني، برنارد براي انجام سفارشهاي خود از طريق تلفن بايد در هنگكنگ تا بعد از ظهر صبر كند، زيرا در آن موقع است كه در زوريخ بازار شروع به كار ميكند. هنگامي كه با او آشنا شدم و روش او را درك كردم، مشخص شد كه او در واقع از تمام 23 روش پيروي ميكند.
برنارد گواه زندهاي است مبني بر اينكه لازم نيست شما سرمايهگذاري با صدها ميليون دلار سبد سهام يا حتي متخصصسرمايهگذاري باشيد تا با موفقيت از اين روشهاي پيروزمندانه پيروي كنيد.
علاوه بر اين، برنارد هيچگونه انگيزه جاه طلبي براي مطرحشدن نام خود، همچون بافت يا شوارتز ندارد. او نميخواهد سرمايه ديگران را مديريت كند و ترجيح ميدهد ناشناس بماند. هدف او بسيار ساده است، همانطور كه به من گفت: «در حالي كه در سن هفتاد و پنج سالگي هستم، نميخواهم قفسههاي يك سوپر ماركت را پر كنم تا از اين طريق هزينههاي زندگيام را تامين كنم. شاهد بودهام كه اين روند براي ديگران رخ داده است اما چنين اتفاقي براي من رخ نخواهد داد».
آنچه برنارد به عنوان بزرگترين تهديد براي امنيت مالي آينده خود مورد توجه قرار ميدهد، زياني است كه در اثر تورم در قدرت خريد پول ايجاد ميشود. همان طور كه او ميگويد، امروزه ارزش يك دلار كمتر از 5 درصد ارزش يك دلار در صد سال قبل، ميباشد. در مقابل، قدرت خريد يك اونس طلا نسبتا ثابت مانده است.
اين بحث، موضوعي است كه برنارد به طور مفصل به مطالعه آن پرداخته است. او حتي پايان نامه مقطع دكتراي خود در دانشگاه «سنت گالن» را در مورد بانكهاي مركزي و ذخاير طلاي آنها نوشته است (گرچه به دليل دريافت يك پيشنهاد جالب كاري در آسيا در واقع او هرگز پايان نامه خود را ارائه نداد). او مجذوب تاريخ و نظريه پول شده است و امروزه دانش او در اين زمينه، مبناي فلسفه سرمايهگذاري او را تشكيل ميدهد.
اولين سرمايهگذاري او روي نقره و در سال 1985 بود. او به ياد ميآورد كه به تعطيلات رفته بود و حتي به مدت ده روز هيچگونه روزنامهاي نخوانده بود. هنگامي كه با تاكسي به سوي فرودگاه ميرفت تا به خانه برگردد، در روزنامه از رشد 20 درصدي نقره باخبر شد. او فورا به شناسايي سود خود اقدام كرد.
نابغه سرمايهگذاري محو ميشود
در آن زمان، برنارد تنها به صورت تفنني در بازارها مشغول بود. تمركز اصلي او به ايجاد شركتش معطوف بود. او به من گفت كه تا سال 1992 هيچگونه سرمايهگذاري مهمي انجام نداده است. يكي از دوستان برنارد در بخش بازرگاني بانك بزرگي در سوئيس كار ميكرد. آنها با يكديگر وارد بازار معاملات آپشن نقره شدند و به ميزان 60000 دلار خريد كردند. كمي پس از ورود آنها به بازار، قيمت نقره به شدت افزايش يافت. به اينترتيب آنها سرمايه خود را ده برابر كردند!
برنارد اينگونه به خاطر آورد: «ما احساس نابغه بودن كرديم!»
ميخواستم بدانم كه پس از آن چه اتفاقي افتاد. آنها از طريق فروش استقراضي شاخص S&P سعي در تكرار موفقيت خود داشتند. اما قيمت سهام شركتهاي موجود در بورس آمريكا پايين نيامد و آنها افزايش سرمايهگذاري خود را آغاز كردند. در حالي كه احساس نابغه بودن داشتند، برنارد و دوستش به فروش استقراضي خود افزودند، اما تنها شاهد رشد شديد بازار بودند. برنارد گفت: «نابود شدم. تمام سود حاصل از سرمايهگذاري روي نقره به علاوه سرمايهگذاري ابتدايي خود را از دست دادم و سپس متحمل زيان بيشتري نيز شدم».
در آن زمان بود كه برنارد متوجه اين واقعيت شد، كه اولين اقدام براي سرمايهگذاري موفق «حفاظت از خود در برابر خويشتن» ميباشد.
ايجاد قوانين
برنارد دست به كاري زد كه افراد بسيار كمي اقدام به انجام آن ميكنند. او چندين ماه را به ايجاد يك روش كامل سرمايهگذاري اختصاص داد و زمان بيشتري را صرف آزمايش اين روش كرد و به اينترتيب توانست به هدف اصلي خود دست يابد: اطمينان يافتن از داشتن استقلال و امنيت مالي در باقي زندگي.
او هدف اصلي سرمايهگذاري خود را حفظ قدرت خريد سرمايه خود تعريف كرد. برنارد بر اين باور است كه ايمنترين راه براي رسيدن به اين هدف، سرمايهگذاري روي فلزات گرانبها، به ويژه طلا ميباشد.
برنارد داراييهاي خود را به چهار بخش تقسيم كرد: بيمه عمر، املاك و مسكن، شمش طلا و يك پرتفوي سهام متشكل از سهام مربوط به معادن و سرمايهگذاري در معاملات آتي فلزات گرانبها.
او تمام اين چهار گروه را كاملا مجزا از يكديگر حفظ ميكند، تا حدي كه براي رهن داراييهاي خود و براي نگهداري از شمشهاي طلاي خود از بانكهاي مختلفي استفاده ميكند.
سه گروه اول از داراييهاي او ستون اصلي امنيت مالي او را تشكيل ميدهند. هدف او از حفظ اين سبد سهام و ايجاد سودي است كه از طريق آن ميتواند مالكيت خود در مورد طلا را افزايش دهد.
برنارد تصور ميكند كه كالاها، از جمله طلا، در حال حاضر پايينتر از ارزش واقعي خود ارزشگذاري شدهاند و اين باور، مبناي اصلي سيستم سرمايهگذاري طراحي شده توسط او ميباشد.
طلا يا سهام طلا؟
برنارد مالك مقداري طلا است اما از آنجا كه بهرهاي به طلا تعلق نميگيرد، داشتههاي او در طول زمان افزايش نمييابد. براي محقق ساختن اين هدف او اقدام به خريد سهام شركتهاي حفاري معادن طلا نمود. خود او اينگونه ميگويد: «افزايش قيمت سهام اين معادن به طور معمول در حدود 2 يا 3 برابر افزايش قيمت خود اين فلز است.»
برنارد سيستم سرمايهگذاري كاملي با معيارهاي دقيق براي انتخاب سهام معادن، در هنگام خريد، طراحي كرده است. اولين معيار مورد توجه او مكان سرمايهگذاري است. او از سرمايهگذاري در شركتهايي كه در كشورهاي خاصي واقع شدهاند، خودداري ميكند. علت اين كار او چيست؟ او ميگويد: «من به هيچ وجه به اين بازارها اطمينان نميكنم. حقوق اموال و دارايي در اين كشورها حوزهاي كاملا ناامن است. آنها دچار فساد هستند و دولتها هر كاري كه مايلند انجام ميدهند».
برنارد به طور توجيهپذير از اين موضوع هراس دارد كه روزي از خواب بيدار شود و متوجه شود كه معادن شركتي كه او در آن سرمايهگذاري كرده است تعطيل شده و سهام او بيارزش شده است.
در مرحله بعد برنارد به انواع ارز توجه ميكند. در آن زمان كه با او مصاحبه كردم، يعني ژوئن 2004، او از هيچگونه سهام معادن در استراليا يا آفريقاي جنوبي «عمدهترين كشورهاي توليدكننده طلا در جهان» برخوردار نبود. دليل آن اين بود كه دلار استراليا و راند آفريقاي جنوبي هر دو به شدت در برابر دلار آمريكا با افزايش ارزش روبهرو شده بودند.
برنارد گفت: «تا حدود يك سال پيش، مقداري سهام طلاي آفريقاي جنوبي را داشتم، اما هنگامي كه متوجه شدم آنها نميتوانند براي من سودي ايجاد كنند، آنها را فروختم. با وجود اينكه آنها داراي حجم زيادي از طلا هستند، اما به دليل رشد بسيار زياد راند در برابر دلار، آنها نميتوانند آنرا با سود چنداني از زمين خارج كنند.»
معيار بعدي او، مديريت است. همچون بافت، او نيز ميخواهد از رفتار مناسب مديران با سهامداران مطمئن باشد. برنارد ميخواهد با مديراني سرمايهگذاري كند كه در گذشته با موفقيت سپردهها را توسعه دادهاند. او همچنين پروژههاي كنوني آن شركت را بررسي ميكند تا ديدگاههاي آنها را ارزيابي نمايد.
برنارد تمام اطلاعات خود را از طريق اينترنت جمع آوري ميكند. او ميگويد: «شما پنج سال قبل امكان انجام چنين كاري را نداشتيد. اما اكنون حجم زيادي از اطلاعات در دسترس شما قرار دارد.» وب سايت شركتها، گزارشهاي سالانه، اطلاعات مالي، اطلاعيههاي رسمي و مواردي از اين قبيل را در دسترس قرار ميدهند. اطلاعات مربوط به قيمت سهام در كنار نمودارهاي قيمتهاي گذشته آنها كاملا در دسترس ميباشد كه ابزار بسيار سودمندي براي برنارد هستند.
اهميت حجم سرمايهگذاري
از ميان حدود 350 سهمي كه او بررسي كرد، 47 سهم با معيارهاي او مطابقت داشت. به تبعيت از رويكرد آماري ويژه، او مالكيت تمام آنها را به دست ميآورد اما سرمايهگذاري مشابهي در تمام آنها انجام نميدهد. ميزان تخصيص سرمايه براي هر يك از آنها به ارزيابي او از جايگاه آن شركت در چرخه توسعه، بستگي دارد.
براي او، سهام معادن به سه دسته تقسيم ميشوند:
• شركتهاي توليدكنندهاي كه معمولا سود سهام پرداخت ميكنند.
• شركتهايي كه به واسطه اكتشافات اثبات شده خود همچنان در فرآيند توسعه قرار دارند، كه اغلب در شراكت با يكي از شركتهاي عمده معدني ميباشند.
• شركتهاي اكتشافي كه صرفا در زمينه اكتشافات فعاليت دارند و احتمال از بين رفتن تمام سرمايه آنها در كنار احتمال كسب سودي كلان از طريق يك كشف بزرگ، وجود دارد.
برنارد احساس ميكند كه شركتهاي قرار گرفته در دسته دوم ـ آنهايي كه به توليد نزديكتر هستند ـ داراي بهترين تناسب از نظر ريسكپذيري ـ پاداش هستند. آنها در حال تبديل شدن از مصرفكنندگان پول نقد به توليدكنندگان بزرگ پول نقد هستند. بنابراين پرتفوليوي سهام برنارد به سوي اين دسته از شركتها بيشتر است.
در حال حاضر او كمترين حجم از سرمايهگذاري خود را به توليدكنندگان موجود اختصاص ميدهد، زيرا احساس ميكند كه اين شركتها كمترين ميزان اهرم در مورد قيمت طلا را ارائه ميكنند. برنارد همچنين قوانين مفصلي در مورد زمانبندي خريد و فروش سهام خود دارد.
منبع:www.bourse24.ir

azad1
2012/05/10, 08:39
روانشناسي بازار سهام
راههايي كه به موفقيت در بازار سهام ختم ميشود


برنارد را كه ميشناسيد. همان سرمايهگذاري كه هفته گذشته به شما معرفي شد، فردي كه از ترس تورم به سرمايهگذاري در بازارهاي سهام پرداخت و البته روشهاي منحصر به فردي هم براي خود داشت.


در دومين و البته آخرين بخش از زندگينامه او، منتشر شده در كتاب 23 اصل موفقيت وارن بافت به بررسي ديگر روشها و دلايل موفقيت برنارد در بازار سهام ميپردازيم.
مرور اين بخش از زندگينامه او يك پيام مهم دارد و آن اينكه يك سرمايهگذار موفق بايد حواسش به همه جا باشد.
اين بخش از زندگينامه برنارد كه از سوي يكي از نزديكانش نقل شده است را در ادامه بخوانيد:
برنارد به من گفت «رفتن به هنگكنگ بهترين تصميمي بود كه تا به حال در مورد امور مالي گرفتهام. نرخ ماليات به حدي پايين است كه ميتوانم در اينجا بهتر از هر جاي ديگري در جهان، سرمايه خود را افزايش دهم.»
در شهري كه تعداد ماشين رولز رويس در آن بيش از هر جاي ديگر دنيا است، برنارد حتي يك ماشين شخصي ندارد. «چرا بايد در جايي كه اتوبوسها عالي و تاكسيها ارزان و فراوان هستند، ماشين شخصي داشته باشيم؟»
هنگامي كه ارزش يكي از سهام او دو برابر ميشود، برنارد نيمي از آن سهام را ميفروشد و سرمايهگذاري ابتدايي خود را باز پس ميگيرد. در نتيجه، او ميگويد، «در حدود يك سوم از سهام من، در حقيقت به رايگان به دست آمده است.»
بايد حواستان به همه جا باشد
يكي ديگر از قوانين خروج، اين است كه در هنگام بالاتر رفتن قيمت طلا از هدف قيمتي تعيين شده، سودهاي خود را در بانك قرار دهد. اگر طلا طبق انتظارات برنارد رشد كند، گاهي اوقات ظرف چند سال بعد از آن، او تمام سهام معادن خود را خواهد فروخت و به دنبال حوزه ديگري براي سرمايهگذاري خواهد گشت.
او سه ساعت در روز را به تماشاي رويدادهاي سياسي و اقتصادي كه ميتواند بر داراييهاي او اثرگذار باشد، اختصاص ميدهد و به دنبال گزينههاي جديدي براي اضافه كردن به فهرست سهام مورد تاييد ميگردد و همچنين سهام كنوني خود را تحت نظر ميگيرد تا از ادامه روند آنها به سوي معيارهاي سرمايهگذارياش مطمئن شود. اگر چنين روندي را نداشته باشند، آنها را ميفروشد.
برنارد سهام خود را بدون استفاده از اهرم ميخرد و سپس از آنها به عنوان وثيقهاي براي تامين مالي خريدهاي آتي شمس طلا استفاده ميكند كه دومين عامل در راهبرد تجاري او به شمار ميرود.
در صورتي كه قيمت طلا به بالاتر از ميزان معيني برسد، او شروع به فروش سهام خود ميكند. او اين پول را دريافت ميكند و از آن براي تحويل گرفتن طلاهايي كه از طريق قراردادهاي آتي خريداري كرده است، استفاده ميكند. اين شمشها را به اندوخته اوليه فلزات گرانبهاي خود اضافه ميكند.
موقعيتشناس خوبي باشيد
براي محافظت از خود در برابر سقوط فاجعهآميز قيمت طلا و اجتناب از ورشكستگي، او دستورهاي توقف زيان را براي سهام خود به خوبي تنظيم كرده است. علاوه بر اين او از ضربه گير محافظ بسيار بزرگي، برخوردار است. «سرمايهگذاري خود در زمينه طلا را با ميانگين قيمتي در حدود 310 دلار براي هر اونس (در مقايسه با قيمت كنوني 408 دلار) انجام دادم، بنابراين طلا بايد سقوط بسيار شديدي داشته باشد كه باعث نگراني من شود.»
رويكرد كلي او بسيار محتاطانه است. بر خلاف خريدار معمولي خانه كه مدت زمان اقساط وام رهني خود را افزايش ميدهد تا در زمان افزايش قيمت ملك، سرمايه پرداخت شده را به دست آورد، برنارد حتي در هنگام ارزشيابي داراييهاي خود، درآمدهاي تحقق نيافته خود را به حساب نميآورد.
تنها سودي كه او به عنوان بخشي از خالص دارايي خود محسوب ميكند آن بخشي از سود است كه براي او تحقق يافته است و همچنين در حالي كه سود تحقق نيافته را به حساب نميآورد اما زيانهاي تحقق نيافته را از داراييهاي خود كم ميكند. به عبارت ديگر او پرتفوليوي سهام خود را با توجه به بهاي تمام شده يا قيمت بازار ـ هر كدام كه كمتر باشد ــ ارزشيابي ميكند.
سرمايهگذاري شبيه بازي شطرنج است
فرض اصلي برنارد بر اين است كه كالاها كمتر از ارزش واقعي خود ارزشگذاري شدهاند. سرانجام آنها به صورت كامل ارزشگذاري خواهند شد. بنابراين او ميداند كه سيستم كنوني او روزي كارآيي خود را از دست خواهد داد.
در واقع او اين انتظار را دارد كه زماني در پنج يا ده سال آينده، تمام سهام معادن خود را بفروشد و طلاي مربوط به قراردادهاي آتي خود را تحويل گيرد و احتمالا حتي برخي از شمشهاي اندوخته اوليه خود را بفروشد.
«سرمايهگذاري همچون بازي شطرنج است. شما بايد به دقت در مورد زمان حال فكر كنيد، اما همچنين بايد به آينده و به حركات چهارم، پنجم، ششم يا هفتم خود توجه داشته باشيد». به اينترتيب او هم اكنون به گسترش حيطه خود به سهام بخش انرژي، توجه دارد، و آزمايش گونه ديگري از سيستم خود در اين حيطه را آغاز كرده است.
يك سرمايهگذار تجربي باشيد
همچون سرمايهگذاران مشهوري كه تا اينجا در موردشان صحبت كرديم، برنارد نيز سيستمي طراحي كرده است كه تمام 12 مورد ضروري را در خود جاي داده است. و به مانند رويكرد سرمايهگذاري آنها، رويكرد سرمايهگذاري برنارد نيز بسيار شخصي و اختصاصي است و كاملا بر مبناي سابقه منحصر به فرد، مطالعات، تجارب و علايق شخصي او طراحي شده است.
برنارد ميگويد: «برخي از دوستانم فكر ميكنند كه ديوانه هستم، اما من از روش كنوني خود بسيار خرسند هستم و شبها بسيار راحت ميخوابم.» او به من گفت : «از اين روش پيروي ميكنم زيرا در حال حاضر اين امنترين راهي است كه من براي حفظ قدرت خريد سرمايه خود، ميشناسم. اگر راه بهتري سراغ داشته باشم، از آن راه تبعيت ميكنم و همين امروز آن راه را جايگزين روش خود ميكنم.»
با وجود اينكه روش او كاملا غير متعارف است، اما براي او موثر واقع شده است. او به دقت از آن پيروي ميكند. براي اطمينان يافتن از عدم تخطي از اين روش، او يادداشتي حاوي رهنمودها ـ قانونهاي خودش ـ را نگه ميدارد و دائما به آنها مراجعه ميكند.
از اشتباهاتتان نترسيد
او ميپذيرد كه گاهي اوقات مرتكب اشتباه ميشود. او در ادامه به من گفت: اگر مرتكب اشتباه شديد، اصلا نترسيد! اگر بترسيد توانايي هر اقدامي را از دست ميدهيد و به بدترين دشمن خود تبديل ميشويد. من فقط با خود ميگويم: آه چه اشتباهي! و بدون تحت تاثير قرار گرفتن احساسات عملكرد خود را بازبيني ميكنم و اقدامات ضروري را انجام ميدهم.»
او به من گفت كه فهرست خود را هر شش ماه يكبار به دقت مرور، و فعاليتهاي خود را ارزيابي ميكند تا از رعايت قوانين خود، مطمئن شود و به اين موضوع توجه دارد كه آيا نكته جديدي براي بهبود اين قوانين، آموخته و يا كشف كرده است.
چنين سختگيري و صرف وقت و انرژي در هر حيطهاي غير معمول است. اما اين عاملي است كه برنارد را همچون بافت، شوارتز، آيكان و تمپلتون به سرمايهگذاري بسيار موفق تبديل كرده است.
منبع: www.bourse24.ir

azad1
2012/05/17, 05:10
روانشناسي بازار سهام
ندانستن عيب نيست...


گروه بورس- «ندانستن عيب نيست، نپرسيدن عيب است» ضربالمثل قديمي و البته بسيار كاربردي است كه در روابط اجتماعي بارها با آن برخورد كردهايم.


افرادي كه نميدانند و البته دوست ندارند كه ديگران بدانند كه آنها نميدانند، میتوانند به خود و دیگران آسیب برسانند تا جايي كه در پس رفتار نامناسب اين افراد، خيلي از انسانها به كجراهه تغيير مسير ميدهند، آن هم فقط به اين خاطر كه آنها خود را دانا به هر چيز معرفي كردهاند.
اين در حالي است كه در جوامع پيشرفته دنيا اصل «ندانستنعيب نيست، نپرسيدن عيب است» حتي در افراد موفق سرشناس جهان نيز پذيرفته شده است. مرور زندگينامه افراد موفقي مثل وارن بافت، آيكان، جورجي شورتز، برنارد، تمپلتون و... همه حاكي از عطش اين افراد براي دانستن و آموزش است.در كتاب 23 اصل موفقيت در بازار سهام از قول يكي از سرمايهگذاران موفق دنيا ميخوانيم: روزي در كلاس تنيس، مربي به زمين كناري اشاره كرد و از من پرسيد: «فكر ميكني سابقه آنها در بازي تنيس چقدر است؟»در زمين كناري، دو زوج به صورت دو نفره مشغول بازي بودند كه سن همه آنها ميان 55 تا 65 سال به نظر ميرسيد. براي چند لحظه بازي آنها را تماشا كردم. متوجه شدم كه هيچ يك از آنها، نكاتي كه من به تازگي آموخته بودم را رعايت نميكنند. در واقع ضربه زدن آنها به توپ همانند ضربههاي من پيش از آموزش ديدن، بود. بنابراين گفتم: «فكر ميكنم، دو يا سه سال است كه تنيس بازي ميكنند.»مربي پاسخ داد: «در حدود 15 تا 20 سال است! آنها هرگز آموزش نديدهاند. هرگز عملكرد خود را ارتقا ندادهاند و پس از اين نيز نخواهند داد. با وجود اينكه تو يك بازيكن مبتدي هستي، ميتواني با استفاده از چيزهايي كه به تازگي ياد گرفتهاي در مقابل بازيكناني مانند آنها بايستي و بر آنها پيروز شوي.»حتي اگر بداني كه هرگز به مسابقات ويمبلدون نخواهي رفت، يا شانسي براي بازي با تايگر وودز در مسابقات استادان تنيس نداري، با اين حال ميداني كه ميتواني سطح بازي خود را با يادگيري تكنيكهايي كه حرفهايها به آن مسلط هستند، به شدت ارتقا دهي.به همينترتيب حتي اگر انتظار نداشته باشيد كه به وارن بافت يا جورجي شوارتز بعدي تبديل شويد، آموختن روشهاي بزرگترين سرمايهگذاران جهان مطمئنا نتايج سرمايهگذاري شما را بهبود ميبخشد.
فهرست برداري از فعاليتها
پيش از آنكه به جايگاه مورد نظر خود برسيد، بايد از جايگاه كنوني خود آگاه باشيد. به همين دليل است كه مربي تنيس يا گلف در ابتدا از شما ميخواهد تا چند ضربه بزنيد. سپس او ميتواند تشخيص دهد كه چه كاري را درست و چه كاري را به اشتباه انجام ميدهيد و متوجه ميشود كه براي ارتقاي سطح بازي شما از كجا آغاز كند.در صورتي كه از من بخواهيد تا مربي سرمايهگذاري شما باشم، من نيز دقيقا چنين كاري را انجام ميدهم. مجموعهاي از پرسشها را در مورد سرمايهگذاريهاي گذشته شما ميپرسم و رفتارهاي سرمايهگذاري شما را مشخص ميكنم، به اينترتيب ميتوانم روشهاي خوب و بد شما در سرمايهگذاري را تشخيص دهم.بگذاريد براي اهميت دانستن مروری دوباره داشته باشيم به زندگينامه ژئوف؛ يكي از مشتريان من كه اگر پول خود را در بانك قرار داده بود و اصلا سرمايهگذاري نميكرد 5 ميليون دلار به نفع او بود. هنگامي كه ژئوف سرمايهگذاريهاي قبلي خود را بررسي كرد، متوجه شد كه در سرمايهگذاريهايي كه به تنهايي و بر اساس تشخيص خودش، اقدام كرده بود، موفق به كسب سود شده است. او به من گفت: «ميتوانستم آن قيمتها را مشاهده كنم كه به طرز چشمگيري مناسب بودند. آن معاملات عملا با قيمتي بسيار ارزان در حال انجام بودند.»تمام كارهاي ديگر او منجر به ناكامي شده بود. حتي در زمينه مسكن نيز ـ هنگامي كه با شريك خود سرمايهگذاري كرد ـ چنين بود. دليل اين تفاوت چه بود؟ او تنها به توصيه ديگران اقدام به خريد سهام ميكرد. با از دست دادن پول زيادي از اين طريق، او سپس چندين ميليون دلار در يك شهرك مسكوني سرمايهگذاري كرد كه اين شهرك به يكي از مشاوران او در بازار سهام مربوط ميشد! (اكنون با گذشت ده سال، اگر خوش شانس باشد فقط سرمايه ابتدايي خود را به دست ميآورد.)به اينترتيب چرا او به صورت شخصي، سرمايهگذاريهاي بيشتري در بخش مسكن انجام نداد؟ شور و اشتياق ثروت زيادي كه افراد ديگر از طريق سهام به دست آورده بودند، او را كور كرد و هرگز اين توفيق شامل حال او نشد كه به بررسي نقاط ضعف و قوت خود بپردازد. همچون بسياري از افراد كه به گمان خود سرمايهگذار هستند، تنها چيزي كه او با خود به مجلس ميبرد دسته چك بزرگش بود.
برندهها و بازندهها
آنچه من از ژئوف خواستم، تقسيم بندي سرمايهگذاريهاي گذشتهاش به دو دسته برندهها و بازندهها بود. اين كار، اقدامي بسيار موثر است كه به شما كمك ميكند تا فورا كارهاي صحيح و كارهاي اشتباه خود را مشخص نماييد.تنها كافي است كه تمام سرمايهگذاريهايي كه تا كنون انجام دادهايد را به دو دسته تقسيم كنيد: آنهايي كه براي شما سودآور بودند و آنهايي كه موجب زيان شما شدهاند. سپس سرمايهگذاريهاي هر دسته را بررسي كنيد تا نقاط مشترك آنها را بيابيد و همچنين تفاوت آنها با سرمايهگذاريهاي دسته ديگر را نيز مشخص كنيد. در مورد هرسرمايهگذاري فكر كنيد و از خود بپرسيد كه چه اقداماتي انجام داديد: دليل شما براي خريد آن چه بوده است؟ چگونه به خريد آن ترغيب شديد؟ آيا خودتان تحقيق كرديد يا از ايدههاي شخص ديگري پيروي كرديد؟ آيا بدونترديد عمل كرديد يا در انجام آن تعلل كرديد؟ آيا با اطمينان ميدانستيد كه چه كاري انجام ميدهيد، يا در هنگام تماس گرفتن با كارگزار همچنانترديدها شما را آزار ميداد؟ (اگر احساس اطمينان داشتيد، آيا اين احساس در واقع اعتماد به نفس مفرط بود؟) هنگامي كه آن را خريديد، آيا ميدانستيد كه چه ميزان از رشد قيمت باعث خواهد شد تا آن را بفروشيد؟ آيا تا آنجا كه در توان شما بود خريد كرديد، يا سرمايه ناچيزي را به آن اختصاص داديد؟
من يك بازنده هستم
مشكلات سرمايهگذاري ژئوف عميقتر از آن بود كه تنها به رفتارهايش مربوط شود. باور اساسي او در مورد خودش به عنوان يك سرمايهگذار اين بود: «من يك بازنده هستم.» وقتي تشخيص دادم كه او در واقع در يكي از حوزههاي سرمايهگذاري موفق عمل كرده است، او به سادگي نسبت به اين موضوع بياعتنايي كرد و به من يادآوري كرد كه او يك بازنده بوده است و ادامه داد: «حتي بازندهها نيز گاهي اوقات شانس ميآورند.» پيش از آنكه ژئوف بتواند هرگونه روش موفق سرمايهگذاري را بپذيرد، مجبور بودم روي او كار كنم تا باور منفي خود در مورد خودش را تغيير دهد. ما تمايل داريم تا باورهاي خود را ثابت فرض كنيم. در واقع آنها در طول زمان تغيير ميكنند. در نمونهاي پيش پا افتاده، احتمالا شما زماني به بابا نوئل، خرگوش يكشنبه مقدس و فرشته مهربون اعتقاد داشتهايد و اگر به گذشته بينديشيد، مطمئنا متوجه ميشويد كه بسياري از باورهاي پيچيده شما در طول زمان تغيير كردهاند.
برخلاف ژئوف، وارن بافت و جورجي شوارتز هر دو بر اين باورند كه شايسته موفقيت و كسب منفعت هستند و خودشان مسوول سرنوشت خود هستند. داشتن چنين باورهايي براي موفقيت در سرمايهگذاري ضروري است.
باورها غالبا از تجارب ناشي ميشوند. اگر فردي مانند ژئوف باشيد ممكن است احتياج به كمي كمك داشته باشيد تا باورهاي خود را تغيير دهيد. گرچه براي اغلب افراد، تنها تغيير تجربهها از طريق عمل كردن به روشهاي پيروزمندانه سرمايهگذاري ميتواند براي تبديل باورهاي منفي به باورهاي مثبت كافي باشد.
منبع: www.bourse24.ir

azad1
2012/07/04, 13:02
نظم، مهارت هاي ذهني و روانشناسي معاملات

آيا مي خواهيد از ويژگي هايي که شما را به يک معاملهگر ماهر بدل مي سازند، آگاه شويد؟ يا هنوز تلاش مي کنيد که تنها از معاملاتتان سود به دست بياوريد؟ معامله آنقدر که افراد تصور مي کنند کار آساني نيست، اما واقعاً چرا از ميان افرادي که وارد بازار معاملاتي مي شوند، 90 درصد شکست مي خورند؟

من بيش از دو دهه است که معامله مي کنم و در اين زمان به آموزش معامله هم مشغول بوده ام و همچنين با بسياري از معاملهگران مصاحبه کرده ام، بسياري از معامله گراني که من با آن ها آشنا شدم، بعد از سالها کار تنها به فکر کسب سود از معاملاتشان هستند و تلاش مي کنند که ميزان سرمايه اي که در حساب معاملاتي شان دارند را افزايش دهند.

بسياري از معامله گران اين امر را درک نمي کنند که موفقيت معاملاتي از ايمان و اعتماد به خودشان به دست مي آيد. اين يک نوع نگرش است. من فکر مي کنم که فردي برنده هستم. معامله مي کنم که موفق شوم، نه اينکه ضرر کنم. حقيقت اين است که معامله، همانطور که همه شما مي دانيد، نوعي بازي است که مجموع آن صفر است. شما يا برنده هستيد يا بازنده. چرا معامله گري اجازه مي دهد که ضررهايش بيشتر و بيشتر شوند؟ چرا معامله گري که در معامله اي به سود مي رسد اجازه نمي دهد که اين معامله ادامه پيدا کند؟ چرا اشتباه مي کنيد و چرا اشتباهاتتان را تصحيح نمي کنيد؟ جواب همه اين پرسش ها به طرز فکر و درون شما بر مي گردد. اين امر مربوط به روانشناسي معامله است نه دانش فني معاملهگر. همه افرادي که براي معاملات برنامه ريزي مي کنند، بايد در اولين قدم خودشان را به خوبي بشناسند. شايد اين گفته احمقانه به نظر برسد، اما من ديده ام که 95 درصد از معامله گران در زمان برنامه ريزي براي معاملات اين بخش مهم را در نظر نمي گيرند.

سوالي که مطرح مي شود اين است که «چرا افراد کمي در اين بازار مي برند و افراد زيادي شکست مي خورند؟»

بهتر است اول وضعيت را بررسي کنيم. همه معامله گران ابزار کم و بيش مشابهي، تحقيقات مشابهي، نمودارهاي مشابهي، نرخ هاي مشابهي، روشهاي معاملاتي مشابهي و ... در دست دارند. خوب، پس چرا زماني که همه به مجموع مشابهي براي معاملات دسترسي دارند، تنها تعداد کمي از آن ها مي توانند در طولاني مدت سود کسب کنند؟

خوب، واضح است که تنها چيزي که در اين مجموعه متغير است شخص است، يعني خود شما!

اگر کسي از من بخواهد که سه ويژگي ذهني/احساسي مهمي که اکثر معامله گران موفق فارکس از آن برخوردارند را نام ببرم. من اين موارد را ذکر مي کنم:

نظم و علاقه

اعتماد به نفس و شجاعت

صبر و پشتکار

ممکن است معامله گري يک روش و يک سيستم عالي معاملاتي در اختيار داشته باشد، اما از نظر ذهني فرد ضعيفي باشد و چنين شخصي بي شک بازنده خواهد بود. اين در حالي است که اگر شخصي نظم لازم را داشته باشد و از مهارتهاي ذهني و رواني خوبي برخوردار باشد، حتي با يک سيستم متوسط هم مي تواند معاملهگر موفقي باشد. من به تازگي با معامله گري مصاحبه کردم که هيچ چيز در باره نوسانگر ها يا ris ها يا موج اليوت نمي دانست. او از يک سيستم معاملاتي بسيار ساده بر مبناي شکست مثلثها و خطوط روند استفاده مي کرد، اين همه چيزي بود که در اختيار داشت و با همين سيستم بيش از 700 پيپ سود از معامله فارکس به دست آورده بود.

او سيستمي ساده، مجموعه اي از قوانين و مجموعهاي از اهداف واقعي و قابل دستيابي در اختيار داشت و تنها کاري که مي کرد پيروي از اين قوانين بود! (نه استفاده از علمي پيچيده و پيشرفته!) به تازگي معامله گري به من گفت: «من بهترين کتاب هاي نوشته الدر، مارک داگلاس، توني ترنر، مجموعه کندل استيک هاي نيسون، ادوين لفور و ... را خوانده ام. اما تازه بعد از خواندن همه آن ها به اين نتيجه رسيده ام که "راز" معامله موفق اين است که هيچ رازي وجود ندارد! حالا ديگر سيستمي از بهترين استراتژي هايي که با وضعيت رواني و ذهني من سازگار است طراحي کرده ام و از همه مهمتر اکنون يک برنامه معاملاتي دقيق دارم.»

نظم و علاقه

نظم – اکثر معامله گران در روند کاري خود تابع نظم نيستند، و اگر اينطور بود شکست نمي خوردند. اين معامله گران شکست خورده در واقع حتي از شنيدن کلمه نظم متنفرند! همانطور که جک شوگر در کتاب خود با عنوان "جادوگران بازار جديد" نوشته است: «نظم احتمالاً کلمه اي است که بيش از هر کلمه ديگر در سخنان معامله گران باتجربه اي که با آن ها مصاحبه کرده ام، شنيده ام. بسياري از اوقات آن ها با لحني پوزش طلبانه از اين امر حرف مي زنند و براي مثال مي گويند: مي دانم که شما هزاران بار اين حرف را شنيده ايد، اما باور کنيد که نظم واقعاً اهميت زيادي دارد.»

نظم به شما اجازه مي دهد که کارها (معاملات) مفيد بيشتري انجام دهيد و بر طبق برنامه تان کار (معامله) کنيد. نظم – عادت به فرمانبرداري – کليد موفقيت است که در نهايت به يک عادت بدل مي شود، براي مثال شما عادت مي کنيد که برنامه معاملاتي داشته باشيد و عادت مي کنيد که از برنامه معاملاتي تان پيروي کنيد. در اين شرايط است که مي توانيد از اين قانون طلايي پيروي کنيد که هيچ سيگنالي وجود ندارد، هيچ معامله اي در کار نيست.

علاقه – بسياري از ما يک سوم عمرمان را صرف کار مي کنيم، بنابراين حق داريم که از کاري که انجام مي دهيم احساس رضايت داشته باشيم و زماني اين احساس رضايت به وجود مي آيد که ما کارمان را دوست داشته باشيم. در واقع پولي که از کار به دست مي آوريم، محصول دست دوم موفقيتمان در کارهايي است که دوستشان داريم.

چطور مي شود که در کاري موفق باشيد، به دنبال مهارت هاي معاملاتي مفيد برويد، از خدمات يک معلم خوب استفاده کنيد، بالا و پايين هاي بازار را دنبال کنيد .... و ندانيد که چرا داريد اين کار را مي کنيد؟ مايکل جوردن – ستاره بسکتبال آمريکا – روزي گفت: «اگر عاشق بازي باشيد، استعدادتان خودش را نشان مي دهد.» آيا امکان دارد که معامله کردن را دوست نداشته باشيد، ولي در اين کار موفق شويد.

در نهايت بايد در زمينه اين جفت مهارت رواني (نظم / علاقه) گفت: شما بايد منظم باشيد و با بازار ارتباط احساسي داشته باشيد.

اعتماد به نفس و شجاعت:

يکي از ويژگي هاي اساسي معامله گران موفق اين است که اين افراد خودشان را باور دارند. آنان از نظر ذهني از اعتماد به نفس و شهامت لازم براي دنبال کردن برنامه هايشان، کنار نگذاشتن قوانين، عمل کردن بر خلاف روش ديگران و مشاهده نتيجه (ديدن تصوير کلي)، برخوردارند.

فعاليت هايي مانند معامله، شناخت از وضعيت و شناخت رقبا براي شما کافي نيست، شما بايد خودتان را بشناسيد. به عبارت ديگر، شما بايد در برنامه معاملاتي تان بخشي را به خودتان – به ارزيابي شخصيتتان – اختصاص دهيد.

در اولين روزهايي که اقدام به معامله کرده بودم، با موقعيت هاي فراواني روبه رو مي شدم که دقيقاً مي دانستم که نرخ به کدام سمت خواهد رفت و يک برنامه معاملاتي هم داشتم، اما نمي توانستم برنامه ام را دنبال کنم. بي شک حرص، ترس و ديگر موانع احساسي راه من را سد مي کردند. اگر اجازه بدهيد که چنين وضعيتي برايتان اتفاق بيفتد، همه دانش، برنامه ريزي و اطلاعاتي که داريد بي فايده مي شود.

به عبارت ديگر اگر اعتماد به نفس نداشته باشيد، فرقي نمي کند که چقدر درباره بازار آگاهي داشته باشيد، در اين شرايط تنها کاري که انجام مي دهيد کسب تجربه هاي مکرري از شکست و نگراني و پريشاني است.

چطور مي توانيد اعتماد به نفس داشته باشيد؟ بايد تا جاي ممکن بياموزيد، منظم بودن را تمرين کنيد، و شخصيتتان را رشد دهيد. هر چه بيشتر درباره بازار بدانيد، هر چه بيشتر روش معاملاتي و بازار و از همه مهم تر خودتان را بشناسيد،... معامله گر ماهرتر و موفق تري خواهيد بود. هر چه ماهر تر شويد، ترس شما کمتر مي شود. مهارت همان عدم وجود ترس است. زماني که اعتماد به نفس پيدا کنيد، برنده ايد.

صبر و پشتکار

در اين عصر و دوران خشنودي هاي لحظه اي، مردم به دنبال هيجانات و لذت هاي بي خطر، پول زياد بدون تلاش، غذاي زياد بدون خطر چاقي و البته معامله موفق بدون کار و تمرين زياد هستند.

بازار بهتر از من و شما شرايط را مي داند بنابراين براي انجام يک معامله عجله نکنيد، شما بايد صبور باشيد و براي ديدن يک سيگنال درست صبر کنيد – قانون طلايي اين است زماني که سيگنالي وجود ندارد، معامله اي در کار نيست.

يک معامله گر موفق اين امر را درک مي کند که مي تواند از صبر کردن به نتيجه برسد. همه معامله گران موفق از استعداد "صبر کردن و نگاه کردن" برخوردارند و صبر مي کنند تا وضعيت معاملاتي به آن ها فرمان دهد که وارد بازار شوند. معامله گران محتاط بازار فارکس با کمک موارد زير در بازار صبر پيشه مي کنند:

گوش دادن به بازار - بازار به طور مداوم اطلاعات معاملاتي با ارزشي را ارايه مي کند و شما بايد در يک وضعيت ذهني قرار بگيريد که بتوانيد ببينيد که با توجه به فعاليت بازار و سيگنالهايي که سيستم معاملاتي تان به شما نشان مي دهند، کجا بايد واقعاً دستورات معاملاتي خود را اجرا کنيد. زمان هايي که فکر مي کنيد بهتر از بازار از وضعيت آگاه هستيد و به آنچه که بازار به شما مي گويد گوش نمي دهيد، قضاوتتان ضعيف مي شود و در اين زمان است که شما منطقتان را کنار مي گذاريد و اين ترس يا اميد است که بر شما چيره مي شود.

کنار نشستن در زمان تشکيل يک روند - شايد اين عبارت به گوش شما هم رسيده است که نشستن رو به روي مونيتور در طول يک روز معاملاتي مثل اين است که پاي ميز قمار بنشينيد و تلاش کنيد که دست به قمار نزنيد. معامله گران موفق در بازار فارکس ياد گرفته اند که نمي توانند بر خلاف روندهاي بزرگ نرخ يک جفت ارز اقدام به معامله کنند. نبايد اجازه دهيد که بي صبري وادارتان کند که بر خلاف يک روند معامله کنيد.

صبوري تنها براي اجراي معامله درست به کار نمي آيد. اين ويژگي زماني که شما معامله اي را آغاز کرده ايد نيز نقش مهمي دارد. شما بايد بدانيد که چطور تا وقتي که زمان بستن معامله فرا نرسيده است، صبر کنيد. اگر يک معامله موفق را خيلي زود ببنديد، نمي توانيد ميزان پولي که در حسابتان است را به حد دلخواه افزايش دهيد. در نتيجه در اين هنگام است که فاکتور ذهني ماندگاري و ثبات وارد عمل مي شود. ممکن است شما صبر کنيد تا سيگنال هاي معاملاتي خوبي به وجود بيايند و بعد وارد بازار شويد، اما اگر به دقت مسائل بازار را زير نظر نگيريد و با پشتکار قوانين خرج را دنبال نکنيد، نمي توانيد در طولاني مدت جلو ضررهايتان را بگيريد.

«با معاملات موفق صبور باشيد، با معاملات ناموفق کاملاً بي صبر باشيد. به ياد داشته باشيد که حتي اگر 30 درصد موارد معاملاتتان درست باشد، مي توانيد سود خوبي از معامله / سرمايه گذاري هايتان به دست بياوريد، اگر ميزان ضررهايتان کم و ميزان سودهايتان زياد باشد.»

دنيس گراتمن

موفقيت در معامله به يادگيري تحليل هاي تکنيکال پايه، تکنيک هاي معاملاتي، عادات خوب در زمينه مديريت پول و نحوه کنترل ذهنتان وابسته است. اين يادگيري، مراحل مختلفي دارد. با يادگيري اين موارد مي توانيد به معاملهگري حرفه اي بدل شويد. بعد يک جنبه ديگر وارد عمل مي شود، آموزش شخصي و ادامه يادگيري به منظور غلبه بر موانعي که موجب مي شود معامله گر به قله ترقي برسد و در طول دوران کاري خود در همين سطح باقي بماند.

آيا واقعاً به يک معلم يا مربي نياز داريد؟ بهترين بازيگران گلف جهان فکر مي کنند که به مربي نياز دارند! براي مثال تايگر وودز بيش از 1 ميليون دلار در هر سال براي داشتن مربي هزينه مي کند. البته او در هر سال در حدود 50 ميليون دلار درآمد دارد. حتي بهترين ورزشکاران جهان نيز از وجود مربي استفاده مي کنند تا بتوانند کار خود را بهتر کنند. شما به اين دليل هزينه مربي مي پردازيد که بتوانيد مسيري که همه معامله گران براي يادگيري طي مي کنند را در زمان کوتاه تري پشت سر بگذاريد و در عين حال سطح موفقيت خود را بالاتر ببريد. به ياد داشته باشيد که اگر شما يک معامله گر حرفه اي هستيد و يا مي خواهيد چنين معامله گري باشيد، در حقيقت داريد نوعي تجارت انجام مي دهيد و بايد براي بهبود کارتان هزينه کنيد.

معامله گران امروزي از اين نظر خوش شانس هستند و تسهيلات و منابع فراواني در دسترس آن ها است. وقتي من کار معاملاتي ام را در دو دهه پيش آغاز کردم، منابعي که براي معامله گران خرد وجود داشت بسيار ناچيز بود، تعداد معلم ها و مربي هاي معاملاتي بسيار کم بود، اينترنت و نشريات و رسانه هاي تخصصي در اين زمينه وجود نداشت و در حقيقت معامله گر واقعاً تنها بود.

من، بعد از ده سال معامله، در مجموع ضرر کرده بودم. در اين دوره بحران هايي هم به وجود آمده بود مثل بحران سال 87 يا جنگ خليج فارس در سال 91. معامله کردن کار سختي بود. زماني که توانستم به يک شرکت معاملاتي آمريکايي بروم و يک مربي معاملاتي پيدا کنم، وضعيتم فرق کرد.

من به دنبال خدماتي بودم که يک مربي مي توانست به من ارايه کند. مربي من بيش از هر چيز بر روانشناسي تاکيد داشت، زمينه اي که من در تمام آن سال ها فراموش کرده بودم. از آن زمان به بعد زندگي من به عنوان يک معامله گر به کلي تغيير کرد و من ديگر در وضعيت سابق قرار نگرفتم. معامله کردن به کار آساني براي من بدل شد و من توانستم به راحتي سد ها را پشت سر بگذارم.

همانطور که قبلاً گفتم در نظر نگرفتن روند بازار، شما را به خطر مي اندازد. اما حالا مي خواهم اين را هم اضافه کنم که توجه نداشتن به روانشناسي معاملات، موجب عدم موفقيت شما در بازار مي شود.

«شکست اين است که کسي از افت و خيزهاي خود درس نگيرد، اگر بتوانيد از تجارب خود استفاده کنيد، بدانيد که در مسير موفقيت گام برمي داريد.»

نوشته جي لاخاني

ترجمه بيتا ابراهيمي

azad1
2012/07/04, 13:11
نقش نسبت r/r در بازارهای مالی

هر تریدر بر مبنای سیستم معاملاتی خود به یک winning ratio (نسبت تعداد پوزیشن های برنده به کل پوزیشن ها ) می رسد که می تواند تابعی از کیفیت سیستم معاملاتی و استاپ و تارگت انتخابی باشد.

معمولا تریدر ها در تعیین نقطه خروج سلیقه ای عمل می کنند.برای اینکه میانگین نتایج معاملات مثبت باشد باید بین استاپ و تارگت یک رابطه مشخص ریاضی برقرار باشد.منحنی ضمیمه این نقطه تعادل سود و زیان را نشان می دهد.برای هر winning ratio اگر RRR (نسبت متوسط سود به متوسط ضرر معاملات -Reward to Risk Ratio ) بالای منحنی باشد عملکرد سیستم مثبت است . نقاط پایین منحنی به معنی انتخاب نا مناسب نسبت سود به زیان می باشد که برای هر سیستمی منجر به ضرر در دراز مدت می شود.

برای تعیین حداقل RRR که می تواند منجر به سود شود از روابط زیر استفاده کنید:

Winning Ratio=1 / (1 + RRR)

RRR= (1/ Winning Ratio) - 1
برای مثال با Winning Ratio =0.4 نسبت متوسط سود به زیان باید حداقل 1.5 باشد.با توجه به این موضوع اگر استاپ 20 پیپ باشد حداقل سودی که می تواند منجر به نتیجه ای مثبت است 30 پیپ است.در نتیجه گذاشتن استاپ 20 پیپ و خروج در 5-10 از ترس ورود معامله به ضرر در دراز مدت منجر به ضرر بزرگتری شده و سرمایه به مرور کاهش می یابد.

فایل پیوست 374


سوال: سوال من اينه كه معامله گراني كه با پيپ پايين در همين حد 7يا 10 پيپ كار مي كنند چه جوري در مقابل ضرر حسابشونو ايمن يا مديريت مي كنند يا اصلا معامله با اين مقدار پيپ كم در اين بازار منطقي هستش يا نه !
عرض کنم که استاپ بزرگ و سودهای کوچک نتاقضی با اصول مدیریت سرمایه ندارد .بازای هر RRR می توان WR داشت که منجر به سود شود.

مثلا اگر سیستم شما 10 پیپ سود بدهد و استاپ 50 پیپ باشد، RRR=0.2 بر اساس مطالب بالا 0.83 اوقات باید برنده باشید تا میانگین صفر باشد و ضرر نکنید .درصد برد های بالاتر از 83% منجر به سود می شود.

اما دلیل اصلی که اکثر منابع ، تریدر ها را به RRR>2 تشویق می کنند مساله پایداری سیستم است.مثلا برای سیستم شما کافیست درصد برد معاملات 80% شود تا ضرر کنید.اما اگر WR=2 باشد حتی اگر 33% معاملات ضررده باشند ضرر نخواهید کرد و مجموع معاملات صفر است.

به اعتقاد من به دلیل کثرت پارامترهای تاثیر گذار روی مارکت تلاش برای رسیدن به درصد برد بالا کاری سخت و طاقت فرسا و کم بازده است زیرا هر کدام از این پارامترها(اخبار، شایعات، هزاران معامله گر مهم و بزرگ بازار) براحتی در یک لحظه می توانند موجب حرکت بازار به هر طرفی بدون هشدار قبلی بشوند.

ولی اگر بتوانید RRR را بالا ببرید در مقابل این قضیه ایمن می شوید و حتی درصد برد در حدود 50% و کمتر نمی تواند موجب ضرر شود.

بعلاوه Efficiency سیستم های با RRR بالا بیشتر است.نه تنها امکان ضرر کمتر است بلکه پتانسیل سوددهی بالاتری نسبت به روش های با WR بالا و RRR پایین دارند.

برای بهبود یک سیستم سه راه حل وجود دارد:
1-کاهش ضرر متوسط
2-افزایش سود متوسط
3-افزایش درصد برد

http://www.sahmiran.com/

azad1
2012/07/19, 07:34
در بورس هرگز احساساتي نشويد

دكتر فان تارپ متخصص و روانشناس برجسته معاملات بازار سهام در ادامه سلسله مطالب مرتبط با روانشناسي بازار سهام منتشر شده در سايت بورس24 مينويسد: مدتي پيش به يك مصاحبه راديويي با بيل وايزنانت گوش ميدادم. بيل داراي مدرك دكتراي روانشناسي باليني بود و در آن زمان در حدود 20 سال فعاليت مرتبط درماني انجام داده بود. آن زمان كه به مصاحبهاش گوش ميكردم، او ديگر يك معاملهگر و مربي معاملات شده بود.

هر كسي نميتواند معاملهگر موفقي باشد و زندگي خود را از طريق معامله در بازار بگرداند. بيل بر اساس پژوهشهاي صورت گرفته سه عامل را در موفقيت در معاملات مشخص كرده بود. اما پيش از آنكه به اين سه عامل بپردازم، اجازه دهيد با يكديگر به سوالات يك امتحان كوچك پاسخ دهيم.
1.آيا زياد نگران ميشويد؟
2.آيا در شرايط دشوار آرام ميمانيد؟
3.آيا به طور كلي زياد به ديگران اعتماد ميكنيد؟
4.شما به طور معمول با حداكثر سرعت مجاز رانندگي ميكنيد يا كمتر از آن؟
5.آيا يك كمال گرا هستيد؟
6.آيا پيش از آنكه پروژه جديدي را آغاز كنيد، بايد پروژه قبلي را به پايان رسانيده باشيد؟
7.آيا دوست داريد پروژهها را تمام كنيد؟
8.آيا ميزان هوش شما از متوسط بالاتر است؟
9.آيا رياضي شما خوب است و به طور كلي در حل مساله قوي هستيد؟
10.آيا هنگامي كه رانندگي ميكنيد و چراغ سبز ميشود گاز ميدهيد تا از ماشين كناري خود تندتر برويد؟
براي هر پاسخ «بله» به خود يك امتياز بدهيد. البته به جز سوالهاي 1 و 10 كه پاسخ آنها بايد «خير» باشد. هر چه كه نمره شما بيشتر باشد، احتمال اين كه معاملهگر موفقي شويد بيشتر خواهد بود.
ويژگيهاي زير از خصوصياتي است كه معاملهگران موفق از آنها برخوردار هستند:
1.ثبات وضعيت عاطفي/ احساسي
ثبات عاطفي به معناي كنترل خود تحت شرايط فشار است. معاملهگر موفق بايد تحت شرايط دشوار بتواند آرامش خود را حفظ نمايد. معاملهگراني كه نمره بالايي از ثبات احساسي كسب ميكنند، سطح نگراني پاييني دارند، آرام ميمانند، راحت هستند و سطح شك و ترديد آنها نيز پايين است. آنها معمولا به افراد و شرايط اعتماد ميكنند، مسووليت معاملات خود را به عهده ميگيرند و زيانها را به گردن گردانندگان بازار نمياندازند. البته معاملهگران موفق براي انجام تمام كارهاي خود دلايل خوب و كافي دارند.
2.نظم و انظباط
معاملهگران موفق كساني هستند كه ميتوانند از قوانين پيروي كنند. آنها افرادي هستند كه هنگام رانندگي حد سرعت مجاز را رعايت ميكنند. آنها كمال گرا هستند و به كار خود افتخار ميكنند. همچنين دوست دارند كاري را از ابتدا تا پايان انجام دهند و از انجام و تكميل آنها لذت ميبرند. خلباناني كه عادت دارند چك ليستها را مرتبا ببينند، ميتوانند معاملهگران موفقي شوند. شخصي كه به سادگي با محركهاي عاطفي بيروني برانگيخته ميشود، از نظم كافي برخوردار نيست، هرگز نميتواند معاملهگر موفقي شود.
3.هوش
بيل ميگويد معاملهگران موفق به طور معمول باهوش هستند. نيازي نيست كه آي كيوي انيشتين را داشته باشند، اما از حد متوسط باهوش تر هستند. توانايي آنها در حل مساله قوي است و با اعداد و ارقام خوب كار ميكنند. آنها ميفهمند و ميدانند كه معامله با احتمالات همراه است و هر معامله لزوما همان طور كه پيش بيني ميشود پيش نخواهد رفت.
شش توصيه براي موفقيت در معاملات
1.تمام زيانهاي احتمالي را پيش از وارد شدن به صحنه نبرد بپذيريد. اين موضوع اعتماد به نفس لازم را براي شجاعانه معامله كردن به شما خواهد داد. كسي كه ميداند شكست جزئي از هر نبرد است، تمام نيروي خود را فارغ از نتيجه آن به كار خواهد بست.
2.خود را از نظر ذهن و جسم و روح متمركز و يكسان كنيد. انجام تمرينات تنفس عميق ميتواند اعصاب شما را آرام نمايد و اجازه ندهد ترس و هيجان بر شما فائق آيند.
3.به مهارتها و درك دروني(حسي) خود اعتماد نماييد. متخصصان ميگويند، در معاملات نه تنها بايد به ابزارهايي كه در اختيار داريد اعتماد كنيد، بلكه بايد به حس دروني خود تكيه كنيد. به هر حال تغييرات لازم را در سيستم خود ايجاد كنيد تا مطمئن شويد، سيستم و ابزاري كه از آن استفاده ميكنيد، كارايي لازم را دارند. اگر يك صداي دروني در وجود شما نيست، بايد آن قدر به معاملات مجازي بپردازيد تا از آن صداي دروني حسي برخوردار شويد.
4.موفقيت را به روشني و وضوح تصور كنيد. اين موضوعي است كه در بسياري از متون روانشناسي توصيه اي اكيد به شمار ميرود. به بيان ديگر، ميتوانيد مثبت بينديشيد. نتايج مثبت را براي خود تصور كنيد و از اين راه است كه آنها را محقق خواهيد ساخت. بله، ممكن است سه سال طول بكشد تا به اين مرحله برسيد، اما اميد و تلاش خود را از دست ندهيد.
5.براي غلبه بر ترس فقط در زمان حال زندگي كنيد. متخصصان ميگويند ترس منجر به تحليل افراطي ميشود. تجديد افكار و تصميمها سيستم موجود را نابود ميكند. بر روي معاملات همان طور كه پيش ميروند تمركز كنيد،
نه اين كه به نتايجي كه ممكن است اتفاق بيفتد. هرگز نميتوانيد آنچه كه اتفاق ميافتد را كنترل كنيد، اما ميتوانيد تلاش كنيد آنچه اتفاق ميافتد را به خوبي مديريت كنيد.
6.هنگامي كه كاري را آغاز كرده اي، هرگز آن را متوقف نكن. معاملهگران موفق تمام كارها و پروژههاي خود را تمام ميكنند. اگر فكر ميكنيد اعتماد به نفس لازم براي انجام يك معامله را داريد، پس تا آخر بازي با آن بمانيد. براي معامله خود برنامهريزي نماييد و بر اساس آن معامله نماييد. اگر در همان ابتدا، ترديد داريد، اصلا معامله نكنيد. بدانيد كه اين معامله موفقيتي بزرگ برايتان خواهد بود و سپس پيش برويد.
منبع: www.bourse24.ir

azad1
2012/07/26, 08:46
روانشناسي بازار سهام
شناسايي 11 مانع در انجام معاملات موفق

بورس 24- در چهارمين قسمت مطلب جذاب روانشناسي در بازار سهام توماس. اس. بولكووسكي متخصص مشهور روانشناسي بازارهاي مالي در جهان 11 مانع در انجام معاملات موفق را تشريح كرده است.

مانع 1: تعريف نشدن زيان
پيش از آنكه معاملهاي انجام دهم، هدف قيمتي خود و همچنين نقطه قيمتي دستور توقف زيان را مشخص ميكنم. از خود ميپرسم اگر سهام به چه قيمتي برسد يعني اينكه من اشتباه كردهام؟ برخي معاملهگران هدفهاي قيمتي خود را مشخص نميكنند. بايد اعتراف كنم اگر وقت كافي براي تمركز دقيق روي تمام معاملاتم نداشته باشم، تنها موردي كه دقت بسياري به آن خواهم نمود، همين اهداف قيمتي و قيمت توقف زيان خواهد بود. البته اگر در مورد دستور توقف زيان، احتمال بدهيد كه قيمت سهمي پايين ميرود و احتمال بالارفتن آن كم است، بهتر است اصلا آن را نخريد.
مانع 2: ترديد
شما سيگنال معاملاتي خود را دريافت ميكنيد. اما اكنون چه بايد كرد؟ مثلا، ميبينيد كه قيمت دارد پايين ميآيد و معتقد هستيد كه اگر كمي صبر كنيد قيمت مجددا بالا خواهد رفت و از زيان خارج خواهيد شد. ممكن است درست فكر كنيد. البته به همان اندازه هم احتمال دارد كه اشتباه كنيد. چيزي كه روشن است اين است كه شما داريد سيگنال دريافتي معاملاتي خود را ناديده ميگيريد و اين خيلي بد است. براي معامله خود برنامهريزي كنيد و بر اساس همان برنامه معامله نماييد. اگر قيمت پايين بيايد و به قيمت دستور توقف زيان برسد، سهم خود را بفروشيد. زيان كردن بايد براي شما به همان اندازه آسان باشد كه سود كردن. اگر اين گونه احساسي نسبت به زيان كردن نداريد، پس بايد بيشتر تمرين كنيد.
مانع 3: عقايد سرسختانه يا تعصبي
بدترين معاملاتي كه انجام دادهام آنهايي بودهاند كه به تصور خودم ميدانستم روند تغيير قيمت سهم چگونه خواهد بود. هنگامي كه چيزي كه فكرش را نميكردم اتفاق ميافتد، فلج ميشوم و نميتوانم باور كنم و نميتوانم ماشه را براي خارج شدن از بازار بكشم. زيان به طور مداوم ادامه مييابد و معلوم نيست تا كجا ادامه مييابد.
اكنون كه درباره اين مشكل ميدانم، سعي ميكنم تمام جوانب يك معامله را به دقت بررسي كنم و خودم را براي سقوط ناگهاني قيمت نيز آماده ميكنم. اجازه ندهيد عقايدتان بر معاملات شما تاثير بگذارند. تنها قيمت است كه اهميت دارد نه چيز ديگر.
مانع 4: معامله به روش خودكشي
تا حالا آن قدر از دنيا عصباني بودهايد كه احساس كنيد هيچ اهميتي ندارد چه اتفاقي برايتان بيفتد؟ يادم ميآيد زماني با همين حس و حال به يك روز معاملاتي نزديك شدم. شرطهاي بسيار بزرگ و خطرناكي بستم اما يادم نميآيد كه برنده شدم يا بازنده. احتمالا برنده نشدم. اكنون آموختهام كه در هنگام ناراحتي يا عصبانيت معامله نكنم. بهتر است شما هم اين كار را نكنيد.
مانع 5: معامله در حالت شادي بسيار
اين مورد دقيقا برعكس حالت قبلي است، اما جالب است كه نتايج مشابهي با آن دارد. تا كنون چند بار پشت سر هم چندين معامله موفقيت آميز انجام دادهايد؟ در آن هنگام احساس شادي بسياري خواهيد داشت. هنگامي كه چنين احساسي به شما دست دهد بايد آماده باشيد كه بازار درس بسيار بدي به شما بدهد!
اما اكنون ميدانم كه هنگامي كه چنين احساسي از شعف و غرور مرا گرفته است، معامله نكنم.
مانع 6: از دست دادن شكست قيمت به سمت بالا
اين مورد اصلا در مورد بد وارد شدن به يك معامله نيست. بلكه درباره عدم توانايي در وارد شدن به يك معامله است. يعني به طور كلي يك فرصت را از دست ميدهيد. داريد قيمت را دنبال ميكنيد كه ناگهان شاهد جهش قيمت خواهيد بود.
زماني در مورد يك سهم همين بلا به سرم آمد. الگوي سروشانه را در تغييرات قيمت سهمي ديده بودم و آن را به ليست سهمهايي كه بايد مراقبشان ميبودم اضافه كردم. سپس عقب نشستم و صبر كردم و بيشتر منتظر ماندم. در همين هنگام بود كه ديدم قيمت بالا و بالا و بالاتر رفت و هر روز كه قيمت بالاتر ميرفت با خودم ميگفتم: «بايد زودتر آن را ميخريدم.»
مانع 7: از دست دادن تمركز
يادم ميآيد هنگامي كه معاملات روزانه و نوسان گيري را آغاز كرده بودم، نوري كه به درون اتاق ميتابيد برايم مشكل ايجاد ميكرد. در واقع تمركزم را بر هم ميزد. همين طور، هنگامي كه سگم پارس ميكرد يا تلفن زنگ ميزد، حواسم پرت ميشد. هنگامي كه در حال انجام معامله هستيد، سعي كنيد تمركز خود را حفظ نماييد.
مانع 8: صحيح گفتن يا پول درآوردن؟
تنها معاملهگران كمي هستند كه معتقدند فروش بخشي از سهام در روز اول به قصد سود، واقعا كار درستي است. اگر از اين گونه افراد بپرسيد كه: «برنده شدن مهمتر است يا پول درآوردن؟»، خواهند گفت: «پول در آوردن». اما در واقع اين گونه عمل نميكنند. آنها بخشي از سهام در حال بالارفتن خود را خيلي زود ميفروشند و اجازه نميدهند سودهاي بيشتر نصيبشان شود.
آنها در واقع يك احساس نياز ميكنند و آن اين است كه به خود بگويند امروز بالاخره سودي نصيبم شد. در واقع آنها ميخواهند به خود ثابت كنند، درست حدس زده اند يا درست عمل كردهاند.
در اين مواقع هميشه با خود يك حساب و كتاب كنيد. بهتر نبود تمام سهم را با قيمت بالاتر ميفروختيد؟ جواب اين سوال را بايد از معاملات ناموفقي كه قيمت سهم در آنها پايين ميرود جست و جو كرد. هنگامي كه قيمت در حال پايين رفتن است، آيا بهتر نيست تمام سهم خود را همان ابتداي كار بفروشيد و خارج شويد؟ البته كه بله.
بله بهترين كار اين است كه هنگام پايين رفتن قيمت تمام سهم را يكجا فروخت و هنگام بالارفتن قيمت با تمام توان همان اول كار خريد كرد، مگر اينكه مثلا بخواهيد درصد يك سهم را در پرتفوليوي خود كم كنيد.
مانع 9: عدم همخواني يا هماهنگي
اگر قرار است تنها گاهي اوقات بر اساس سيستم معاملاتي خود و سيگنالهايي كه به شما ميدهد، عمل كنيد، اصلا چه لزومي دارد كه از يك سيستم استفاده كنيد؟ شما نميتوانيد از قبل تشخيص دهيد كه يك معامله موفقيت آميز خواهد بود يا خير. بنابراين بايد به هر سيگنالي توجه كنيد و بر اساس آن عمل نماييد. اگر نميتوانيد، سيستمي را پيدا كنيد كه بتوانيد به آن پايبند باشيد.
مانع 10: رعايت نكردن اصل مديريت سرمايه (پول)
برخي افراد به اندازه يك سهم در پرتفوي خود توجهي نميكنند و گاهي هم به درستي از ابزار اهرم استفاده نميكنند.
مديريت سرمايه يا پول به معناي حفظ سرمايه، محدود كردن زيانها و گسترده تر كردن سودها است. بنابر اين اگر نتوانيد اين كار را به خوبي انجام دهيد، بهتر است فعلا از انجام معامله دست بكشيد. اكنون كه در اواسط سال 2009 هستيم و من اين مقاله را مينويسم، زيان من در حدود 9 درصد و سود من در حدود 36 درصد است. اما نكته خوب اين است كه زيانها مربوط به درصد كمي از پرتفوي من هستند.
مانع 11: وابسته بودن به پول
اين مورد را اضافه ميكنم، زيرا مشكل بزرگي است و در عين حال راه حل سادهاي دارد. مشكل چيست؟ مشكل اين است كه شما بر روي پول تمركز ميكنيد. چند بار به خود گفتهايد: «اين زيان آن قدر زيان است كه نميتوانم سهم خود را بفروشم»؟ خيلي زياد.
چند بار به سودهاي خود نگاه كردهايد و گفتهايد بهتر است خارج شوم؟
اصلا اهميتي ندارد شما سهمي را با چه قيمتي خريدهايد، مهم آن است كه آن را با چه قيمتي ميفروشيد. سودها و زيانها را فراموش كنيد و به اين مساله توجه و تمركز كنيد كه چه اندازه به قوانين و سيستم خود پايبند هستيد و بر اساس آن عمل ميكنيد. مثلا به جاي اينكه به پايينترين قيمت روز سهمي كه داريد، نگاه كنيد و غصه بخوريد، بر اين نكته تمركز كنيد كه آيا وقت فروش است يا خير. اگر بتوانيد اين كار را انجام دهيد، استرس شما كم ميشود و عملكرد بهتري خواهيد داشت.
ساده به نظر ميرسد و البته ساده هم هست، اما معاملهگراني را ميشناسم كه نميتوانند اين گفته را درك و بر اساس آن عمل كنند. تنها با خود فكر ميكنند تمام كاري كه بايد انجام دهند، اين است كه مقداري پول از يك معامله نصيبشان شود. اين افراد هرگز معاملهگران خوبي نميشوند.
منبع: www.bourse24.ir
http://www.donya-e-eqtesad.com/Default_view.asp?@=310851

azad1
2012/07/30, 08:18
می گویند روزی 9 نفر در یک pub مشغول آبجو خوردن بودند و هر 9 نفر برای پرداخت صورتحساب آبجوئی که خورده بودند دچار مشکل بودند. در همین زمان در باز می شود و بیل گیتس وارد می شود، یکی از آنها می گوید خب، خیالمان راحت شد برای اینکه الان متوسط دارائی هر کداممان 5 میلیارد دلار است. آنچه که در بازار تاثیرگذار است تعداد نفرات نیست حجم پولیست که بازیگران می توانند در بازار به گردش بیاندازند. برای اینکه تصوری از ارقام داشته باشید جمع دارائی تحت مدیریت هج فاندها (من فقط در مورد هج فاندها دارم صحبت می کنم) در سال 2007، 7/2 تریلیون دلار بوده است (2700 میلیارد دلار) و میزان افزایش دارائی آنها تنها در سه ماهه اول 2007، 337 میلیارد دلار بوده است.(کل فروش نفت ایرات در سی سال گذشته 800 میلیارد دلار) مکانیزم روانشناسانه بازار هم باین ترتیب است که وقتی پولهائی به این عظمت در لحظه خاصی چه وارد خرید و چه وارد فروش می شوند کافیست با یک هجوم چند صد میلیون دلاری بازار را تحریک به فروش و یا خرید نمایند. پولهای بزرگ این چنینی با استفاده از سایکولوژی بازار کاملا می توانند به بازار خط بدهند. شما وقتی بازیگر بزرگی باشید لازم نیست از نیت دیگران با خبر شوید بلکه نیت دیگران را شکل می دهید. آنچه که بازار را بحرکت در می آورد تبعیت از information cascades است. من در مقاله ای به آن پرداخته ام اما بد نیست بار دیگر اینجا آن را تکرار کنم.

در دنیای اقتصاد از همین پدیده آبشار اطلاعات و همراهی فرد با جمع استفاده های بسیاری می شود. مثلا "مد" از آن جمله است. وقتی نوعی لباس در جامعه باب شد تبعیت نکردن از آن کمی غریب می نماید. مقایسه شلوارهای امروز با شلوارهای تنگ و پاچه گشاد ۳۰ سال پیش نشان می دهد که چگونه فرد مجبور به تبعیت و پیروی از مد می شود بدون آنکه خود بخواهد یا تعقل کند.
بازار بورس نیز در مقاطعی از همین قاعده تبعیت می کند و این امر بخصوص در آمریکا باعث می گردد پولهای نجومی به جیب کمپانی های فایننس و سرمایه گذاری که سهام شرکت های تو خالی و بی ارزشی را به مردم می فروشند سرازیر گردد.
حباب بازار بورس در دهه۹۰ نمونه قابل مطالعه ای از این ماجراست. در مقایسه با یک دهه پیش از آن تلویزیون های کیبلی و اینترنت، دریائی از اخبار مربوط به سرمایه گذاری های بزرگ و فایننس را در اختیار مردم قرار می دادند. یکی از بانفوذترین منابع خبری در این زمینه کانال CNBC بود. ستون نویس مجله معتبر فورچون (Fortune) در سال ١٩٩٩ نوشت: "من فکر می کنم که CNBC یعنی شبکه تلویزیونی زمان ما...". تماشای CNBC اجتناب ناپذیر شده بود. مردم در شرکت های دلالی بورس، سالن های ورزش، رستوران ها، گل فروشی ها، کارخانجات و حتی در زندانها به تماشای CNBC می نشستند.
CNBC بطور لاینقطع اخبار مربوط به بازار بورس را در اختیار مردم قرار می داد درحالیکه در پائین صفحه بطور دائم قیمت سهام شرکت های مختلف نوشته می شد. CNBC مانند پیام آوری شده بود که اطلاعات را منتقل می کرد و بقیه کار بر عهده سرمایه گذاران بود. هم چنانکه بازار داغتر می شد بر نفوذ و برد CNBC نیز افزوده می گردید. CNBC مبلّغ بازار و مشوق سرمایه گذاران گردیده بود. برای سرمایه گذاران مهم این نبود که چه چیزی در CNBC مطرح می شود بلکه مهم این بود که آن چیز در CNBC مطرح شده است.
دو اقتصاددان "جفری باس" (Jeffrey Busse) و "کلیفتون گرین" (T. Clifton Green) در خصوص تاثیرات CNBC بر بازار مطالعه ای بعمل آوردند. در یک مورد به محض اینکه گزارش مثبتی در مورد یک شرکت پخش شد ظرف مدت ١۵ ثانیه قیمت سهام شرکت مزبور افزایش یافت. حیرت انگیزتر آنکه ظرف یک دقیقه پس از شروع گزارش حجم معامله بر روی سهام شرکت مزبور به شش برابر افزایش یافت. سرعت عکس العمل بازار گواه آنست که بازار چگونه نسبت به اطلاعات داده شده عکس العمل نشان می داده است. این امر شاهدی است بر این مدعا که مردم اصولا توجهی به محتوای گزارش نداشتند. چگونه ممکن است ظرف مدت یک دقیقه از شروع گزارش تصمیم به خرید سهام یک شرکت گرفت؟ در مدت ١۵ ثانیه که اصلا نمی توان گفت هدف گزارش چیست و یا اصولا گزارش در جهت مثبت است یا منفی!
برای دلالان و مردم مهم این بود که CNBC از سهام مزبور تمجید کرده است و بس. شما نیز بعنوان یک خریدار حتی اگر به گزارش های CNBC اهمیتی نمی دادید همین که می دانستید عنقریب است که مردم سرازیر شوند و سهام شرکت مزبور را بخرند می خواستید سریعتر عمل کرده و از این خوان نعمت چیزی هم نصیب شما گردد. اگر دیر می جنبیدید باید بهای بیشتری را می پرداختید و ضرر می کردید لذا مسابقه ای برای خرید در می گرفت. بدتر از همه آنکه حتی ستون نویسان بازار بورس بطور دائم در اهمیت اظهار نظرهای CNBC قلمفرسائی می کردند و باعث می شدند بازهم جایگاه شبکه مزبور بالاتر رود.

azad1
2012/08/02, 06:46
روانشناسي بازار سهام
يك راز براي رسيدن به موفقيت در معاملات


گروه بورس- راز اصلي براي رسيدن به موفقيت در معاملات چيست؟ تعهد و پايبندي.
سه شرايط متفاوت زير را براي «باب» معاملهگر در نظر بگيريد:
1.او معاملهاي انجام ميدهد كه سود كمي نصيبش ميكند. اما در اين معامله او از قواعد سيستم سرمايه گذاري خود تبعيت نميكند.

2.او از قواعد سيستم معاملاتي خود تبعيت ميكند، اما انتظار دارد قيمت در جهت عكس حركت كند و منجر به زيان او شود.
3.او از راهنماييهاي يك مشاور معاملاتي و سرمايه گذاري با سابقه كاري عالي تبعيت ميكند، اما به او اعتماد ندارد.
اكنون به سه شرايط مشابه زير توجه نماييد:
4.باب با تبعيت از قوانين سيستم سرمايه گذاري خود سود اندكي نصيبش ميشود.
5.او به سيستم معاملاتي خود وفادار ميماند، زيرا زمان به او نشان داده است كه باعث سودآوري او خواهد شد.
6.او از راهنماييهاي يك مشاور سرمايهگذاري با سابقه كاري عالي تبعيت ميكند، زيرا به او اعتماد دارد.
تفاوت شرايط 1 تا 3 و شرايط 4 تا 6 در چيست؟ در شرايط گفته شده 1 تا 3، باب سيستم خود را ناديده ميگيرد، به آن اعتماد ندارد، و همچنين به مشاور خود هم اعتماد ندارد. در واقع او فاقد تعهد و پايبندي به سيستم يا معاملات خود است. اما در شرايط 4 تا 6، چنين تضادي وجود ندارد او اعتماد به نفس دارد، ميتواند شرايط را كنترل نمايد و متعهد به انجام صحيح معاملات است. شما ترجيح ميدهيد چگونه معاملهگري باشيد؟
يكي از راههايي كه ميتوانيد بگوييد از تعهد كافي در اين زمينه برخوردار هستيد يا خير، اين است كه ببينيد آيا قادر هستيد سودهاي مداوم در سالهاي متوالي داشته باشيد يا خير. اما سوال مهمتر آن است كه چه مدت به آنچه كه بايد، متعهد ميمانيد؟ آيا پس از چند زيان استرس شما را فرا ميگيرد و تعهد به سيستم خود را فراموش ميكنيد؟
موانعي در انجام معاملات
معاملهگران خوب ميدانند معاملات زيادي وجود دارند كه ميتوانند زيانهاي سنگيني را به آنها وارد سازند يا حتي باعث ورشكستگي شوند. كار آنها اجتناب از انجام اين معاملات است. برخي از معاملاتي كه در تعهد معاملاتي اخلال ايجاد ميكنند، چه هستند؟
اگر معاملهگري سعي كند از زيانها اجتناب كند، زيانهاي خود را كم نخواهد كرد. او با اينكه ميداند اگر سهم را بفروشد، به سرعت زيانها را جبران خواهد كرد، اما اجازه ميدهد كه يك زيان كوچك بزرگ شود. بنابراين، صبر ميكند و منتظر ميماند تا قيمت سهم بالا رود. در برخي موارد اين اتفاق ميافتد، و همين مورد عادت بد او را تقويت ميكند.
مشكل هنگامي وخيم ميشود كه يك زيان جزئي، بزرگ و بزرگتر ميشود و به يك زيان مهيب تبديل ميشود. زيان بسيار بزرگ او باعث ميشود نهايتا سهم خود را در نزديكي كف قيمت بفروشد، يعني درست هنگامي كه ممكن است روند قيمتي سهم تغيير كند. و اين بازگشت قيمت هم به طرز مشابهي اين باور غلط او را تقويت ميكند كه نبايد سهم خود را ميفروخت و به اين باور منتهي ميشود كه اگر سهم خود را فقط چند روز يا چند هفته بيشتر نگاه ميداشت، ميتوانست دست كم بدون ضرر از معامله خارج شود. مشخص است كه اگر در وهله اول اجازه نميداد كه زيان كوچكش اين چنين بزرگ شود، اصلا در چنين دوراهي گير نميكرد.
به ياد داشته باشيد كه مهم نيست چه زماني زيان ميكنيد؛ اين مشكل تقريبا هميشه گريبانگير شما است: هميشه فكر ميكنيد درست پس از فروش شما روند قيمتي سهم بر ميگردد. با فرض اينكه اگر با فروش شما روند قيمت سهم برگردد، چه تصميمي را ترجيح ميدهيد؟ صبر ميكنيد تا قيمت پايين تر بيايد يا همان اول كار آن را ميفروشيد؟ هنوز هم احتمال آن هست كه وقتي فروختيد باز هم قيمت به پايين رفتن خود ادامه دهد. بنابر اين، باز هم فروش هنگامي كه زيان كم است بهترين گزينه به نظر ميرسد. بنابراين، زيانهاي خود را كم كنيد.
فقط مواظب باشيد كه علاقه شديد شما براي كم كردن زيانها، به افراط كشيده نشود. معاملهگري را ميشناسم كه با 1يا 2درصد زيان سهم خود را ميفروشد. اين كار اشتباه است و باعث ميشود او از بيشتر معاملات خود به سرعت خارج شود. زيرا قيمت دستور توقف زيان او با قيمت معامله بسيار به هم نزديك هستند. يادگيري ميزان درست و درصد مناسب براي دستور توقف زيان براي معامله موفق حياتي به شمار ميرود.
معاملهگري كه بر روي سودهاي زيان تمركز ميكند اغلب با زيان مواجه ميشود، زيرا سهم خود را زيادتر از حد معمول نگه ميدارد و صبر ميكند تا آخرين ذرههاي سود را نصيب خود كند. البته هنگامي كه قيمت در جهت مناسب حركت نميكند، متحير و بي حركت باقي ميماند.
مثال ديگر مربوط به معامله ديگري است كه ميشناسم. او سهمي كه قيمتش 5 برابر شده بود را آنقدر نگاه داشت تا سود به سه برابر كاهش يافت. چرا اين شخص در زمان مناسب سهم خود را نفروخت؟ زيرا در فكر سود 10 برابري بود!
تنبلي و عدم نظم و سازماندهي
يك مانع ديگر بر سر راه تعهد، تنبلي و عدم نظم و برنامه ريزي است. معاملهگران تنبل نمودار قيمت سهام خود را به طور مرتب و روزانه دنبال نميكنند. بنابراين، سعي ميكنند در سايتهاي خبري مشترك شوند تا آنها اين كار را براي آنها انجام دهند. آنها با خود فكر ميكنند: «بگذار هشدارها و سيگنالهاي آن سايت خبري مرا در مورد يك معامله جديد آگاه كند.» سپس چه اتفاقي ميافتد؟ آنها ديگر روزنامه يا سايت را نميخوانند يا ديگر به راهنماييهاي مربوطه كه سيگنالها را نشان ميدهند گوش نميدهند و همچنان در حال از دست دادن پول هستند!
سپس، با خود تصميم ميگيرند يك سيستم معاملاتي خودكار را خريداري نمايند. ممكن است چند روز يا چند هفتهاي را صرف شناخت آن سيستم كنند، اما پس از چند معامله ناموفق و همراه با زيان، ديگر به سيگنالها اهميتي نميدهند. معاملهگر تنبل براي هر مشكلي كه پيش ميآيد تنها كاري انجام ميدهد كه مانند ماسك گذاشتن روي علائم بيماري است و كاري براي درمان واقعي آن انجام نميدهد. و به اين نحو مشكل مربوطه هميشه به جاي خود باقي ميماند.
يك معاملهگر تنبل را ميشناسم كه پول زيادي را خرج كرد و به كلاسهاي آموزشي زيادي رفت. اما هيچ يك از آن كلاسها و درسها هيچ پولي براي او خلق نكردند. پس از مدتي معلم خصوصي گرفت و مدعي شد كلاسها خوب بودند، اما كلاسهاي خصوصي دقيقا همان چيزي هستند كه او دنبالشان ميگشته است. اما آن هم كارآ نبود و او مجبور شد به يك اتاق گفتوگو بپيوندد و هنوز هم نتوانسته هيچ سودي نصيب خود كند. الان ميگويد اين اتاق گفتوگو معركه است! پس از اين چه خواهد كرد؟ معلوم است كه چنين فردي هيچ گونه تعهدي در مورد كار خود يا سيستمش ندارد.
انجام معامله به عنوان سرگرمي
برخي معاملهگران، معامله را به عنوان سرگرمي و نه يك كسب و كار مستقل ميپندارند. اما معاملهگران حرفهاي يك برنامه منظم و از پيش طراحي شده دارند. شما چطور؟
افراد موفق دفتري دارند كه مشخصات تمام معاملات خود را به دقت در آن ثبت ميكنند و به طور دورهاي كارهاي خود را مرور ميكنند و به دنبال عادتهاي بد ميگردند تا مانع رشد آنها شوند. استفاده از چنين دفاتر ثبت روزانهاي به آنها كمك ميكند روندهاي بازار را بهتر ببينند و زودتر متوجه شكلگيري روندهاي جديد شوند.
انجام معامله براي كسب هيجان
زني را ميشناسم كه سود بسيار زيادي در يك معامله در بازار سهام نصيب خود كرد و پس از آن تمام پول خود را وارد بازار كرد، تنها به اين دليل كه دوست دارد ساعاتي از هيجان را به زندگي خود اضافه كند. شخص ديگري را ميشناسم كه شغل تمام وقتي دارد، اما از مانيتور كردن قيمت سهام در طول روز لذت ميبرد. او معامله را براي هيجاني كه دارد انجام ميدهد. فعلا هم سود خوبي كرده! اما بمب ساعتي كه براي خود كار گذاشته اين است كه نميداند چه زماني سهام خود را بفروشد! و خطر در كمينش است!
واما راهحل...
راهحل مشكل عدم تعهد چيست؟ برخي فكر ميكنند كه جواب اين سوال را بايد از معاملهگران بسيار موفق پرسيد. آيا آنها در فروش سهم ترديد خواهند كرد يا اينكه به سرعت سهم خود را ميفروشند و وارد معامله جديدي ميشوند؟
فهرستي از مشكلات خود تهيه كنيد. اگر نميدانيد كه مشكلات شما چيستند، معاملات خود را به دقت دنبال كنيد. آيا خيلي زود سهمي را ميخريد يا خيلي دير؟ آيا خيلي زود ميفروشيد يا دير؟ آيا هنگامي كه ناراحت هستيد معامله ميكنيد يا هنگامي كه خوشحاليد؟ آيا براي هيجان معامله ميكنيد يا براي سود؟ آيا هيچ عنصر مشتركي حاكي از يك اشتباه واحد در تمام معاملات شما به چشم ميخورد؟ آيا هنگامي كه ميخواهيد معامله كنيد ترديد داريد يا بدبين هستيد؟ آيا فكر ميكنيد كه يك معامله بي ترديد موفقيت آميز خواهد بود و به همين علت سرمايه بيشتري قرار ميدهيد و دو برابر هميشه زيان ميكنيد؟ آيا سهام خود را براي مدت طولاني نگه ميداريد؟
با مسائل ذهني اي كه اين مشكلات را به وجود ميآورند، دست و پنجه نرم كنيد. با موانعي كه بر سر راه تعهد معاملاتي هستند آشتي كنيد و آنها را پشت سر قرار دهيد. آنقدر خود را براي شرايط غير منتظره و ناخوشايند مانند زيانهاي بزرگ آماده كنيد كه در صورت بروز زيانهاي كوچك، اعتماد به نفس و آرامش خود را از دست ندهيد. به خود بقبولانيد كه زيان كردن گاهگاهي بخشي از اين بازار و كسب و كار به شمار ميرود.
چه يك معاملهگر تمام وقت باشيد يا نيمه وقت، تعهد در انجام معاملات اهميت فراوان دارد و بايد با چك كردن ميزان موفقيت خود در ميانمدت و دراز مدت آن را اندازه بگيريد. موفقيت سود نيست. موفقيت يعني خوب عمل كردن و داشتن بهترين عملكرد در هر شرايط. به بهترين نحو عمل كنيد؛ سود خودش نزد شما خواهد آمد.
نوشته: توماس اس بولكووسكي
ترجمه: امير كامگار
منبع: www.bourse24.ir

azad1
2012/08/02, 10:40
شباهت تريد كردن و آشپزي

ariana

به نظر من تريد كردن شبيه آشپزي است . يعني بايد زمان لازم را به آن داد و كمتر و يا بيشتر از آن ، تريد ما را دچار مشكل مي كند . همانطور كه اگر غذا را زود برداريم هنوز خام است و اگر بيش از آن بماند ، مي سوزد !
تريد كردن هم به همين شكل است ، پس پس از تحليل و اقدام به انجام هر معامله اي ، عجله نكنيد و به آن زمان دهيد ،
ممكن است در اثر نوسانات و نويزهاي بازار حتي در ابتدا معامله شما كمي در ضرر برود ولي نگران نشويد اگر حد ضرر مناسب ( نه خيلي كم و نه خيلي زياد ) انتخاب كرده باشيد ، جاي نگراني نيست . همچنين بهتر است پس از اينكه تريد ما در سود مناسب رفت ، در اولين فرصت ممكن ( حتي الامكان قبل از اعلام خبرهاي مهم ) حد ضرر را به نقطه ورود و يا حتي در سود ، قرار داد كه در صورت برگشت بازار متضرر نشويم ، حال اجازه بدهيم كه سود اجازه رشد پيدا كند همانطوري كه غذا جا مي*افتد ! و حد ضرر را در جهت سود حركت دهيم .
پس از رسيدن به حدي كه فكر مي*كنيد ممكن است بازار برگردد يا از مقدار سود احساس رضايت كرديد ، معامله را ببنيد .
تريد كردن بسيار ساده است فقط كافيست كه اين اصول را رعايت نماييد ، اجازه دهيد كه سود شما رشد كند ولي هيچگاه به ضرر اجازه رشد ندهيد ! زمان لازم را هم براي كسب نتيجه مناسب به معامله دهيد . عجله بيش از حد و همچنين صبر بيش از حد هم ، هر دو مضر هستند ! براي سرمايه هاي كم بهتر است نتيجه معاملات خود را در همان روز بگيريد .

azad1
2012/08/02, 10:59
"""مهمترين اصل در تريد حفاظت از سرمايه استFX """

Farrokh

مهمترين هدف در معاملات سهام حفظ بقاء ميباشد ، بدين معنی كه مي بايد از خطراتی كه احتمالآ امكان دارد سرمايه را تقليل داده و يا به نابودی بكشاند اجتناب نمود . هدف بعدی ايجاد يك درآمد معقول و معين كه بطور مستمر و مكرر بتواند منجر به ازدياد سرمايه گردد بوده و آخرين هدف بدست آوردن سودهای بالاتر جهت استفاده و برآوردن آرزوهای مالی مي باشد، ولی كسب معلومات و حفظ بقاء مي بايد در رأس اهداف سرمايه گذار قرار گيرد. متأسفانه اغلب تازه واردين، بهره برداری ا ز بازار را بمنظور برآوردن رؤياهای مالی خود اشتباها تنها هدف فعاليتهای خود قرار مي دهند.

azad1
2012/08/02, 18:13
siroos2007
در کازینو هم عده ای درصد بردشان بیشتر از بقیه است گاهی فکر کرده اید چرا؟
ایا عنصری نامرئی در یک بازی بقول شما تصادفی کفه ترازو را به نفع انها سوق می دهد
ایا انها از شانس استفاده می کنند؟

بنظر من در تمام حرکات هستی نوعی نظم و قانون وجود دارد حتی در چیز هائی که ظاهری بی نظم و اشفته دارند
در بازی برد و باخت هم قانون هست اما شاید کشف و درک ان اسان نباشد شاید نیازمند نوعی شهود باشد اما این شهود معمولا نصیب کسانی می شود که بیش از دیگران زحمت و مرارت کشیده اند بنظر من تریدرهای موفق و حرفه ای ورای سیستم مناسب و داشتن انضباط بر اثر کار زیاد به نوعی ادراک شهودی رسیده اند

ادراکی شخصی و غیر قابل توضیح!
چیزی که به شکلی مبهم انها را راهنمائی می کند
اما در عین حال ابهام و تردید همیشه هست به همین دلیل ما مدیریت سرمایه رو رعایت می کنیم
هستی گاه ورای شهود ما حرکت می کند چون به ما محیط است

باید همیشه جائی برای باخت در نظر بگیریم

azad1
2012/08/02, 20:54
aliii878

من در معاملاتم از این فرمول استفاده می کنم:


1) سرمایه اولیه ضربدر 0.0001 = مقدار لات مجاز

2) مقدار لات مجاز ضربدر 10 ضربدر مقدار استاپ لاس < سرمایه اولیه ضربدر 100/3


مثلا اگر موجودی اولیه ما 1000$ باشد طبق فرمول شماره 1 مقدار لات مجاز 0.1 خواهد بود...

حالا اگر این مقدار رو (مقدار لات مجاز) در فرمول دوم قرار دهیم می بینیم که به ما استاپ لاسی برابر 30 پیپ رو می دهد....در صورتی که ما بخواهیم از مقدار استاپ بیشتری استفاده کنیم باید از حجم معاملاتمون کم کنیم(یعنی کمتر از 0.1 لات معامله کنیم) وهمین طور برای حالتی که می خواهیم از استاپ کمتری استفاده کنیم می توان حجم معاملات را افزایش داد.......

در مورداستاپ همان طور استاد فرخ تاکید داشتند از استاپ ذهنی استفاده کنیم بهتر است.

azad1
2012/08/03, 09:35
مدیریت سرمایه و ریسک
ghazmar

به نظر من ما يه استراتژي داريم براي خريد و فروش٬ كه به ما مي گه كجا بخر و چي رو بخر و كجا بفروش و چي رو بفروش.
اما استراتژي هيچ وقت بهمون نمي گه كه اين پوزيشن رو با چند لات باز كن. اينجاست كه بحث ماني منجمنت مطرح مي شه.
اگه اهل بورس بوده باشين٬ سه تا پارامتر در زمان خريد توي بورس مطرح هست. چه سهامي٬ در چه قيمتي و به چه تعداد...استراتژي براي شما نوع سهام و در چه قيمت اش رو مشخص مي كنه٬ اما چه تعدادش رو نه!

يه مثال ساده بزنم.
من توي يه بازه زماني ۸۵۰۰ دلار سودم بوده. وقتي كه حساب كردم كه توي اين مدت چند پيپ سود كرده بودم ديدم بالانس من فقط ۴۰۰ پيپ بوده. بعبارت ديگه بجاي ۴۰۰ دلار سود٬ ۸۵۰۰ دلار سود كرده بودم.
اين مابه التفاوت بين ۴۰۰ تا ۸۵۰۰ از ماني منجمنت ناشي شده. اصلا كاري به اين ندارم كه كاري كه كرده بودم درست بوده يا نبوده٬ ريسك داشته يا نداشته٬ يا هر چيز ديگه. اصلا فرض كنين بجاي ۴۰۰ دلار سود٬ ۲۰۰۰ دلار ضرر مي كردم. باز اين اختلاف ناشي از ماني منجمنت هست.
حالا ماني منجمنت چي مي گه؟
به نظر من توي ساده ترين فرمش مي گه اين پوزيشني رو كه استراتژي تاييد كرده و مي خواد بگيردش٬ آيا بگيريش يا نه و اگه مي گيريش٬ با چند لات بگيريش. به نظر من حتي مي تونه روي نقطه پروفيت و استاپ لاس هم تاثير بذاره.
مثالي بزنم. فرض كنين كه قيمت مي خوره به يه ساپورت تاريخي خيلي محكم و همه چيز هم تاييد مي كنن كه قيمت برمي گرده رو به بالا. اينجا اين ارزش رو داره كه به جاي اينكه پوزيشن تون رو با لات حداقل بگيرين٬ مثلا با ۳ برابر لات حداقل بگيرين.
يه مثال ديگه: منتظرين تا قيمت روي يه زوج ارز به يه نقطه خاص برسه و اون جا مطمپن هستين كه برمي گرده و شكي هم توش نيست. ماني منجمنت مي گه كه اگه اين وسط و قبل از رسيدن به اون زمان يه پوزيشن پيش اومد كه قطعيتش كمتر از اون يكي بود و ممكن بود كه تا اون موقع طول بكشه و ضمنا گرفتنش باعث مي شه تا مارجين كافي براي پوزيشن اصلي نداشته باشين٬ خب اون وسطي رو اصلا بي خيال شين و نگيرين و صبر كنين.
اينا مثال هاي خيلي ساده اي هستن.
يه مثال يه كم پيچيده تر - البته فقط يه كم!
فرض كنين از يه پوزيشن ۵۰ پيپ انتظار دارين. اولا من اگه باشم از ۵۰ تا فقط ۳۰ تاش رو مي خوام و بقيه اش رو بي خيال مي شم. پس پرافيت ام رو روي ۳۰ پيپ تنظيم مي كنم. حالا مي آم و به فاصله ۱۰ پيپ از محل باز كردن پوزيشن يه پوزيشن ديگه در همون جهت و اين دفعه با ۲۰ پيپ سود مي ذارم. و بعدش به فاصله ۲۰ پيپ از محل باز شدن پوزيشن يه پوزيشن با پروفيت ۱۰ و توي همون جهت مي ذارم.
اين كار باعث مي شه كه از يه حركت ۳۰ پيپ اي٬ ۶۰ پيپ سود بگيرم.

اينها مثال هاي خيلي ساده اي هستن و همون طور كه اول هم گفتم برداشت من از ماني منجمنت هستن.
مخلص كلوم٬ ماني منجمنت چيزيه كه در كنار استراتژي شما قرار مي گيره و باعث بالا رفتن ارزش سود شما نسبت به اون چه خود استراتژي به تنهايي بهتون مي ده٬ مي شه.

حتما بچه هاي قديمي اطلاعات بهتري مي تونن بدن و اشتباهات من رو هم تصحيح كنن. بعد از اينكه كليت بحث باز و شفاف شد٬ مي تونيم بريم سراغ روش هايي كه هر كس براي ماني منجنمت خودش استفاده مي كنه.

azad1
2012/08/03, 10:16
مرد يا زن؟
Meysam Piri
تعداد آقایان تریدر حدوداً 20 برابر خانمهاست هرچند این تعداد به سرعت به سمت برابری حرکت میکند. نکته جالب توجه اینست که درصد تریدرهای موفق میان زنان بیشتر از مردان است. خانمها کمتر تکبر دارند، خصوصیتی که در ترید گناه بزرگی محسوب میشود. ضمیر مردانه – که مسئول بسیاری از مخاطرات و کشتارها و خونریزی هاست- در ترید درگیر است. آقایان نمودارها را تحلیل میکنند و پوزیشن میگیرند و پوزیشنشان باید درست باشد. اگر بازار به سمت دلخواهشان رفت، او منتظر می ماند که بیشتر و بیشتر خودش را ثابت کند و اگر بازار به جهت دیگر برود، نفس چقرش او را وادار میکند که ضرر را تحمل کند و منتظر میماند که بازار برگردد و درستی نظرش را اثبات کند.
اما خانمها بیشتر بدنبال جواب این سوالند: پول کجاست؟ هدف آنها سود کردن و ضرر نکردن است. آنها کمتر بدنبال اثبات کردن خودشان هستند. آنها مانند ترکه ای که با باد خم میشود، انعطاف پذیرند: سوار بر ترند میشوند و کمی زودتر پیاده میشوند و سودشان را به حسابشان میریزند. داشتن روزنگار و ثبت ترید از مهمترین ملزومات پیشرفت است. در اینکار هم خانمها دقیقتر و منظمتر عمل میکنند.

azad1
2012/08/04, 09:45
چرخه هاي زماني
Shakhes

در کتاب تحلیل تکنیکال جان مورفی از چرخه ای بنام چرخه های موسمی نام برده شده است که دران به موارد جالب توجهی اشاره شده است . متن زیر قسمتی از ترجمه اقای فراهانی فرد و قاسمیان لنگرودی از کتاب مذکور است .:
همه بازار ها تا حدی تحت تاثیر چرخه های موسمی سالیانه قرار دارند . چرخه موسمی گرایش برای حرکت در جهت معینی در زمانهای خاصی از سال است . در بازار های حبوبات در مواقع درو کردن محصول ...قیمت به پایین ترین سطح می رسد که این به دلیل فراوانی محصول و عرضه زیاد ان است . برای مثال در بازار های حبو بات اکثر سقف های موسمی بین ماه های اوریل و جوون رخ می دهد و اکثر کف ها ی موسمی بین اگوست و اکتبر اتفاق می افتد .
علت وقوع سقف و کف های موسمی در بازار های کشاورزی روشن است اما تمام بازار ها الگوهای موسمی را تجربه می کنند .
برای مثال مس در ماههای ژانویه و فوریه روند صعودی قوی را نشان می دهند و گرایش به رسیدن به سقف در ماه مارچ یا ابریل دارد .
نقره در ماه ژانویه قیمت پایین و در مارچ قیمت بالایی دارد .
طلا گرایش زیادی به رسیدن به کف در ماه اگست دارد .
مواد پتروشیمی در ماه اکتبر به سقف می رسند و معمولا تا بعد از زمستان به کف نمی رسند .
دلار امریکا در ماه ژانویه گرایش به رسیدن به کف دارد .
اوراق قرضه خزانه معمولا در ماه ژانویه به بالاترین قیمت می رسد و در کل می توان گفت که معمولا در 6 ماه اول سال ضعیف و در 6 ماه دوم قوی می باشد .
قویترین دوره سه ماهه در بازار سرمایه از نوامبر تا ژانویه است بعد از ان فوریه ضعیف تر است و بعد از ان در ماه های مارچ و ابریل بازار مجددا تقویت می شود . در ماه جوون بازار معمولا ارام است و در ماه جولای بازار مجددا تقویت می شود . ضعیف ترین ماه سال سپتامبر است و قویترین ماه دسامبر می باشد .

azad1
2012/08/04, 10:04
روانشناسی در ترید

سهامدار جزء

"روانشناسی در ترید، اهمیتی برابر با استراتژی و مدیریت سرمایه دارد. اکثر تریدرها به اشتباه فکر میکنند که تمام سیگنالهایی را که سیستمشان صادر میکند، باید بگیرند. احتمال واقعی هر ترید، برابر احتمال سود یا زیان آن ترید (و بازار) به همراه احتمال دنباله روی تریدر از سیستم است. زمانی که انرژی فیزیکی، ذهنی یا روحی تریدر ته میکشد یا تریدر در شرایط عصبی قرار دارد، احتمال دنباله روی از سیستم و دقت در ترید، کاهش می یابد و لذا احتمال سوددهی ترید طبق برنامه در مجموع کم میشود."
یکی از شعارهایی که اکثر تریدرها با آن آشنایی دارند این است که باید یک ترید را طراحی کرد و طرح را ترید کرد(plan a trade and trade a plan). باید پرسید که در بین این دو موضوع، کدام سختتر است؟ طراحی یک ترید یا عمل به آن طراحی؟ اکثراً معتقدند که عمل به طرح سختتر از طراحی یک ترید است، چنان که گفته اند: دوصد گفته چون نیم کردار نیست. اما چرا؟ دلایل مختلفی را برای سختی انجام یک طرح و پایبندی به آن وجود دارد: از دلایل روانشناسانه تا عوامل فیزیولوژیک.
همانطور که دوستان گرامی ام جناب محسن و آلبرتینی اشاره کردند، خانم Shull یکی از دلایل را عدم آمادگی روحی میدانند. به قولی در هنگامی که سیگنال صادر میشود، ترس، اضطراب و شک باعث از دست رفتن فرصت میشود. تریدری که فرصت را از دست داده دچار ناامیدی شده و برای جبران مافات در اولین فرصت، در تریدهای بعدی بی دقتی میکند. این بی دقتی به دلایلی که در بالا آمده است (پایین بودن آمادگی ذهنی تریدر) به احتمال زیاد به ضرر منجر میشود. حال تریدر ضرر کرده که دچار پشیمانی و افسوس شده، به ترید بیش از اندازه (overtrade) یا ترید کمتر از اندازه (undertrade) روی می آورد و این سیکل ادامه دارد...

احساسات ما به صورت انرژی الکتروشیمیایی در شبکه عصبی منتقل میشوند. همه به خاطر داریم که طبق قوانین فیزیک، انرژی تمایل به تبدیل به کار دارد تا ماده به مینیمم انرژی (انتالپی) برسد. پس زمانی که ما دچار احساسات (مثلاً ترس) هستیم، انرژی انباشته ای در بدن خود داریم که این انرژی انباشته تمایل به ظهور و کار دارد. این تعریف میتواند دلیلی بر پرتاب اشیاء توسط فرد عصبی، گریستن فرد ترسیده، بالا پریدن انسان خوشحال، ... و فشردن دکمه خرید یا فروش توسط تریدر احساساتی باشد. تریدری که دچار احساسات است، به دلیل انرژی درونی، تمایل به انجام کارهای بدون فکر دارد. حال اگر ما با کنترل احساسات، این انرژی نهفته را کنترل کنیم، چه اتفاقی می افتد؟ انفجار...
برای مقابله با این انفجار باید انرژی درونی را تخلیه نمود. برای تخلیه انرژی درونی باید در ابتدا، تظاهرات و نشانه های فیزیکی احساسات مختلف را شناسایی و یادداشت نمود. با انجام اینکار، شما میدانید که مثلاً زمانی که عصبی هستید، چه رفتاری از شما سر میزند و با مشاهده سر زدن این رفتار، فوراً میتوانید به احساسی که در آن لحظه دارید(مثلاً ترس)، پی ببرید. قدم بعدی، اعتراف به وجود احساسات است. برای مثال بگویید:" الان سر خبر است و من عصبی هستم...". و در نهایت راهی برای تخلیه این احساستان پیدا کنید. مثلاً اگر از یک ترید خیلی خوب، خوشحالید، میتوانید به دوستتان ایمیل بزنید یا خوشحالی خود را با مثلاً بالا و پایین پریدن ابراز کنید و اگر از طرف دیگر ناراحت هستید، با مثلاً گریه کردن خود را خالی کرده و آماده پیمودن ادامه مسیر موفقیت شوید.

azad1
2012/08/04, 10:38
پیشگیری از مارجین کال
raminayat

از دریا بیاموزیم

بازار فارکس شباهت زیادی به دریا و مارجین کال شدن شبیه غرق شدن در دریا است . پس به ساحل دریا برویم و بپرسیم دلائل غرق شدن در دریا چیست و چه گروه افرادی بیشتر در دریا غرق می شوند .
1. اکثر غرق شدگان در روز هائی که دریا طوفانی است غرق می شوند .
اکثر مارجین کال شدن ها در زمان هائی صورت می گیرد که نوسانات خیلی بیش از حد معمول است و حجم معامله هم بسیار بالاست از قبیل :
• خبر های بسیار مهم .
• نزدیک خطوط روند ، حمایت و مقاومت بلند مدت که برگشت یا شکست آنها با نوسانات و حجم زیادی همراه است .
• وقتی بازار بسیار آرام است ( آرامش قبل از طوفان ) و اکثر خطوط میانگین متحرک کوتاه تا بلند مدت به هم نزدیک شده و تقریبا افقی هستند که بعد از آن معمولا روند های قوی شکل می گیرد .
2. اکثر غرق شدگان مبتدی ها یا کسانی اند که تازه شنا یاد گرفته و بیش از حد به خود مغرور شده اند .
هر چند موج سواران حرفه ای از دریای آرام یا کم موج لذت چندانی نمی برند ولی افراد مبتدی تا یکی دو سال بهتر است در بازارهای خیلی پر نوسان از وارد شدن به بازار خود داری کنند .
یکی از شاخص هائی که می تواند برای تشخیص بازار پر نوسان استفاده شود ، بالا بودن اندیکاتور ATR است . می توانید یک مقدار حداکثر قابل قبول برای ATR متناسب با تایم فریم ، ریسک و استراتژی معاملاتی خود تعیین کنید و هر گاه ATR بیش از آن شد ، از بازار خارج شوید.
3. اکثر غرق شدگان قبل از غرق شدن یکی دوبار زیر پایشان خالی می شود یا موج گیر می شوند (استاپ لاسشان می خورد ) ولی توجه نمی کنند و از دریا خارج نمی شوند .
می توانید برای خود قواعدی برای توقف چند ساعته تا چند روزه معاملات تعیین کنید و به هیچ عنوان از آن عدول نکنید . مثلا با خوردن هر استاپ لاس ، معاملات را به مدت دو ساعت متوقف کنید .
4. غرق شدن یک باره صورت می گیرد نه تدریجی و قابل بازگشت هم نیست .
اکثر مارجین کال شده ها طی مدت کوتاهی کل سرمایه خود را از دست می دهند. سرمایه ای که به راحتی از دست رفته ولی به راحتی قابل جایگزینی نیست .
5. با دریا نمی توان جنگید .
دریا و بازار میلیون ها برابر ما قدرت دارند و هر حالتی که داشته باشند به درست یا به غلط ( البته به تصور ما ) باید مورد پذیرش قرار گیرد و در برابر آن سر تعظیم فرود آوریم . اگر همسفرتان پس از مواجه با یک دریای طوفانی با حالت تعجب زده بگوید « هواشناسی که گفته بود دریا آرام است . حتما بزودی دریا آرام می شود . » برای شما عجیب و خنده آور خواهد بود . آیا جملات زیر که اکثر معامله گران مبتدی قبل از کال مارجین شدن می گویند به همان اندازه تاسف آور نیست؟
• این حرکت بازار با هیچ منطق فاندامنتال جور در نمی آید و بزودی بر می گردد .
• روند بازار با هیچ منطق تکنیکال سازکار نیست و عنقریب است که معکوس شود .
• بازار اشتباه می کند . من استاپ لاس را بر می دارم تا بازار برگردد و بفهمد که اشتباه کرده است .
• مطمئنم که روند فعلی غلط و زود گذر است و با تمام سرمایه ام معامله معکوس گرفته ام .
اگر شما هم به این عادت ناپسند گرفتارید ، می توانید این ابیات را روی میز معاملات خود نصب کنید.
یکی پشه ای بر کهی (کوهی ) بنشست و خاست ------- بر آن که چه افزود زان که چه کاست
تو آن پشه ای و فارکس کوه تو ------- چو رفتی فارکس را چه اندوه تو


پرسش : چرا بانک ها و فاند ها مثل ما دائم مارجین کال نمی شوند؟
پاسخ : موسسات مالی دقیقا از مقررات مدیریت سرمایه که گفته شد پیروی می کنند و یکی از علل عمده عدم زیان شدید آنها هم همین است . هر معامله گر حدود زیان روزانه و ماهانه دارد که مثلا 2% یا کمتر برای روزانه و 8 درصد یا کمتر برای ماهانه است. با خوردن حد زیان معامله گر دیگر حق ندارد برای مدت مشخصی معاملات را ادامه دهد و اگر چند بار خوردن حد زیان ماهانه ادامه پیدا کند ، معامله گر عوض می شود.

پرسش : من نزدیک خورن حد زیان به اندیکاتورها نگاه می کنم . اگر در محدوده خرید هیجانی یا فروش هیجانی بود، حد زیان را برمی دارم تا روند بر گردد . آیا این روش بهتر از این نیست که حد زیان من بخورد؟
پاسخ : قرارداشتن در محدوده خرید یا فروش هیجانی به هیچ وجه علامتی برای برگشت بازار نیست . ممکن است قیمت 100 پیپ دیگر هم در جهت زیان شما خرکت کند و همچنان در منطقه خرید یا فروش هیجانی باشید . ولی قرار داشتن در این محدوده یک چیز خیلی مهم تر را نشان می دهد . بازار در حالت هیجان زده است . شما هم دارید نمودار را نگاه می کنید یعنی در بازار هستید . پس شما هم هیجان زده اید و نمی توانید تصمیمات درستی بگیرید . بنابراین بهتر است به حد زیان خود دست نزنید .

پرسش : من همه صحبت های شما را قبلا هم خوانده بودم . ولی نمی دانم در عمل چرا نمی توانم آنرا اجرا کنم. وقتی به نزدیک حد زیان می رسم با خودم می گویم 5 پیپ دیگر برود حتما بر می گردد و حد زیان را 5 پیپ عقب تر می برم . چند بار این کار را تکرار می کنم تا جائی که زیان من آنقدر زیاد می شود که می گویم دیگر آب از سر من گذشته و حد زیان را برمی دارم . چند بار به همین صورت مارجین کال شده ام. چه کار کنم؟
پاسخ : توجه داشته باشید که نزدیک شدن قیمت به حد زیان ، در شما هیجان زدگی ایجاد می کند. هیچ کس نمی تواند در حالت هیجان زدگی تصمیم درستی بگیرد . فرق یک معامله گر موفق با شما این نیست که معامله گر موفق در این حالات تصمیمات بهتری می گیرد . بلکه فرق او با شما این است که می داند در حالت هیجان زده اصلا نباید هیچ تصمیمی گرفت !! بهتر است به تصمیمی که قبلا در حالت غیر هیجان زده گرفته ایم احترام بگذاریم و هیچ تصمیمی نگیریم . این تصمیم بهتر که قبلا گرفته ایم همان حد زیان ماست که نباید آنرا در این شرایط هیجان زده تغییر دهیم . اگر نمی توانید خودتان را کنترل کنید بهتر است اصلا برای مدتی میز معاملات خود را ترک کنید .

azad1
2012/08/05, 09:24
Know Yourself, Know Your Setup
Meysam Piri

شما کیستید؟ توانایی ها و ضعف های شما چیستند؟ آیا با وجود بی نظمی می توانید کامیاب و موفق شوید یا حتما بایستی همه چیز به صورت منظم و با ثبات باشد؟

نسبت به بقیه کارهایی که انجام می دهید پاسخ این سوالات در معامله گری از اهمیت بیشتری برخوردار است.

در واقع معامله گری یک مسابقه روان شناسی است.اگر روش (سبک) ترید شما با ساختار شخصیتتان در تعارض باشد نه میزان مطالعه،نه بک تست های کامپیوتری و نه سمینارهای مرتبط با معامله گری هیچ یک نمی توانند تضمین کننده موفقیت شما در دراز مدت باشند.

بر خلاف تصور عموم معامله گران موفق خط مشی خود را تغییر نمی دهند ،آنها فقط بهترین موقعیت هایی را می یابند که با خط مشی آنها (استراتژی آنها ) سازگاری دارد.

به همین دلیل است که در کتابهایی نظیر "جادوگران بازار" اثر جک شواگرز معامله گران موفق بسیاری را خواهید یافت که فقط بر اساس خط مشی فکری خود و استراتژی شان در معاملات عمل می کنند و به پیشنهاداتی که از طرف دیگران ارائه می شود و به نظر آنها (دیگران )امکان پذیر است توجهی نمی کنند.

به هیچ وجه تفکر غیر قابل باوری نیست که دو تن از این جادوگران بازار (معامله گران موفق ) در مورد یک پوزیشن خاص نظری مخالف یکدیگر داشته باشند و در عین حال هر دو آنها با کسب سود از بازار خارج شوند.

در نگاه مبتدیان بازار این طرز تفکر ممکن است کمی غیر منطقی به نظر برسد.در اغلب کسب و کارها آموخته ایم که همیشه راه بهینه ای برای انجام کارها به بهترین شکل ممکن وجود دارد که پیشرفت را برایمان محقق می کند و ما را از دیگران ممتاز خواهد ساخت.

این یک قانون مهندسی است که با استفاده از قوانین علمی بهینه سازی در همه زمینه ها اعم از تولیدات خودرو تا ساخت پل ها کاربرد دارد.

اما بازارهای مالی دارای مکانیسمی احساسی هستند که شاید به همین دلیل است که مطالب (استراتژی هایی) که بیشتر جنبه مهندسی و محاسباتی دارند در معامله گری شکست می خورند.

azad1
2012/08/05, 09:37
Know Yourself, Know Your Setup
Meysam Piri
بازارهای مالی با حضور جمعیت کثیر بازیگران آن فوق العاده پیچیده هستند که هر یک از این بازیگران طرز فکر و عملکرد مخصوص به خود را دارند ،با این وجود این بازارها فرصتهای فراوانی را برای کسب سود در اختیار معامله گران آن قرار می دهد.

از زمانی که بازار ارز که بزرگترین بازار مالی در سطح دنیا محسوب می شود به وجود آمد ،تعداد بالاتر استراتژی های قابل انعطاف که می تواند با ساختار شخصیت شما هم خوانی داشته باشد این بازار را نسبت به سایر بازارهای مالی در جایگاه محبوب تری قرار داد.

حقیقت تلخ زندگی این است که ما حقیقتا تغییر نمی کنیم فقط به مرور زمان بزرگتر می شویم .

اکثر افراد موفق در هر کسب و کاری یاد گرفته اند که از توانایی های خود حداکثر استفاده را ببرند و با افزایش مهارت در کسب و کاری که به آن مشغولند نسبت به دیگر همقطاران و هم صنفان خود در موقعیت بهتری قرار بگیرند وکارهایی را که آنها (دیگران)به خوبی انجام نمی دهند به درستی انجام دهند و با این کار نقاط ضعف خود را به حداقل برسانند.

در مورد معامله گری هم همین طور است.معامله گران موفق استراتژی هائی را انتخاب می کنند که بیشترین هم خوانی و هماهنگی را با ساختار شخصیت آنها داردو هنگامی که شرایط برای معامله مناسب نیست(استراتژی آنها سیگنال نمی دهد) آنها بیرون از بازار می مانند و فقط نظاره گر هستند.این چیزی است که انجام آن خیلی ساده یا خیلی پیچیده به نظر نمی رسد.

تمامی معاملات مشکل هستند .این موضوع تا حدی عادی جلوه می کند ولی چرا این موضوع تا این اندازه مهم است؟ آیا شما نمی توانید با تمرین کافی و انضباط معامله گری را به یک عادت چنانکه دوست دارید بدل کنید؟

موضوع فقط این نیست که چه میزان انضباط دارید.اگر شما بر خلاف گرایشات طبیعی شخصیتتان معامله می کنید عاقبت در برنامه معاملاتیتان کارشکنی می کنید و در نهایت خواهید باخت.

این شاید یکی از دلایلی است که باعث می شود قاعده های کلی مانند "جلوی ضرر را بگیرید و سودها را گسترش دهید " آنطور که باید کارائی نداشته باشد و برای بیشتر معامله گران مخرب و بلا استفاده باشد تا سودمند.

هر فردی دارای شخصیتی یکتا و منحصر به فرد است و موفقیت در معامله گری ارز هنر شخصی به کار بردن مهارتهای فردی معامله گر است که فرصتهای معامله گری را در بازار فراهم می کند.

azad1
2012/08/05, 09:38
Know Yourself, Know Your Setup
Meysam Piri

حال بیایید یک آزمون از خودتان بگیرید.این به معنی یک امتحان علمی نیست.تنها هفت سوال ساده طراحی کرده ام که به وسیله آن زوایای پنهان شخصیت خود را بیابید و از آن برای بهبود معاملاتتان بهره جوئید.

اصلا نگران نباشید.هیچ جواب درست یا غلطی وجود ندارد.اما ممکن است به این وسیله بینش و درک بهتری نسبت به اینکه به عنوان یک معامله گر چه شخصیتی دارید پیدا کنید.

تا حد امکان به سوالات صادقانه پاسخ دهید:

تکرار می کنم هیچ جواب درست یا غلطی وجود ندارد ،اگر دروغ بگوئید خود را گول زده اید.

1.فرض کنیم شما می خواهید یکی از اقلام ضروری و مورد نیازتان را از فروشگاه خریداری کنید.با عجله وارد فروشگاه می شوید و جنس مورد نظرتان را به سرعت بر میدارید و به سمت پیشخوان می روید .متاسفانه بر خلاف معمول که پنج صندوقدار فعالیت می کردند تنها یکی از آنها مشغول کار است وصفی تشکیل شده که 20 مشتری دیگر جلوتر از شما هستند:

الف.فروشگاه را به سرعت ترک می کنید و جنس مورد نیازتان را همانجا می گذارید.
ب.درصف می ایستید و منتظر می مانید تا نوبتتان شود.

2.دربزرگراهی دو بانده که به سمت محل کارتان می رود در حرکتید.یک ماشین اسپرت در حالی که سعی می کند از شما سبقت بگیرد خیلی مماس از کنار شما می گذرد طوری که نزدیک است گلگیر شما را بزند:

الف.برای 15 ثانیه دستتان را روی بوق می گذارید و فحش و ناسزا می دهید.
ب.ترمز می کنید و مانع عبور او نمی شوید.



3.فرض کنید که قابلیت انجام دو کار در شما وجود دارد .به نظرتان کدام یک مفرح تر و لذت بخش تر است؟

الف.ماهی گیری
ب.اسکی

4.جایزه برنده بخت آزمایی 100 میلیون دلار است .در کنار یک دکه روزنامه فروشی مشغول خرید روزنامه هستید که متوجه می شوید یک اسکناس مچاله شده 20 دلاری در جیبتان دارید.

الف.با آن 20 بلیط بخت آزمایی می خرید.
ب.20 دلار را در کیف پولتان می گذارید.

5.نمایش بسیار شگفت انگیزی که به آن علاقه دارید در شهر در حال اجرا است،شما دو انتخاب دارید:

الف .شنبه صبح ساعت 4 صبح بیدار شوید و بلیط را از گیشه بلیط فروشی تهیه کنید.
ب.به صورت اینترنتی بلیط را برای 9 ماه بعد از آن بخرید.

6.کدام یک بدتر است:
الف.یک دندان درد دائمی با درد خفیف به مدت 1 ماه
ب.کشیده شدن دندان با داروی بیهوشی توسط دندان پزشک


7.اگر بخواهید به مدت ۱ سال یا پنجاه و دو هفته در جایی مشغول به کار شوید کدام یک از شروط زیر را قبول می کنید؟

الف.هفته ای ۲۰۰۰ دلار به صورت ثابت دریافت کنید

ب.هفته ای ۷۰۰ دلار به صورت ثابت دریافت کنید و در انتهای سال ۲۵۰۰۰۰ دلار پاداش که تضمینی در آن وجود ندارد و قطعی نیست که بتوانید به آن دست پیدا کنید را نیز دریافت کنید .

azad1
2012/08/05, 11:51
بررسي دلايل بازنده بودن بيش از 90% فعالان بازار فارکس

albertini

درصد بالای بازنده ها یک دلیل دارد و انهم لوریج بالا و عدم رعایت مدیریت سرمایه میباشد.بروکر rtfx مسابقات ماهیانه ایی برگزار میکند

که بدون لوریج میباشد. در 6 ماه گذشته درصد بازندگان بصورت زیر می باشد

70
65
70
67
71
70

حال من حساب کردم اگر تریدری متوسط در این مسابقات 30 ترید انجام دهد و هر ترید هم 3 پیپ اسپرد در نظر گرفته شود و کاملا محافظه کارانه 0.5 درصد ضرر ناشی از اسپرد باشد و ما تا این حد ضرر را جز ضرر حساب نکنیم می بینیم که در کمال تعجب درصد برندگان حتی بیشتر است. نتیجه اینکه لوریج بالا و پرداخت اسپرد در مرحله دوم عامل درصد بالای بازندگان است و هیچ عامل اسرار انگیز و مبهمی درکار نیست.

azad1
2012/08/06, 20:15
همیشه حق با اکثریت نیست

emilvr

تا به حال شده به فکر ترید گروهی بفتید؟ کاری که چند بار سعی شد در این فروم انجام بشه، برای این کار همیشه توجیه این بود چند تحلیل بهتر ( صحیح تر ) از یک تحلیله. اما اگه این موضوع رو کنار تئوری 95 درصد بازنده در بازار بذاریم بازم ترید گروهی نتیجه صحیحی به همراه داره؟ اگه کار گروهی چند نفری رو گسترش بدیم چی؟ یعنی به جای یه تیم 10 نفری، ترید های یک گروه مثلا 1000 نفری رو بررسی کنیم چی؟ اگه بر فرض 950 نفر ارز خاصی رو خریده باشن، و فقط 50 نفر این ارز رو فروخته باشن،و اگه قرار باشه تصمیم شما بر پایه تئوری "چند تحلیل بهتر از یک تحلیل" باشه، اون وقت انتخاب شما چیه؟ ارز رو می خرین یا می فروشین؟

به عکس زیر دقت کنید :
( توجه:عکس به مرور زمان از سیستم پاک شده است)

این عکس میانگین پوزیشن های باز روی چند تا از جفت ارزها رو نشون میده، این عکس مربوط به ساعاتی پیش از تریدهای تریدرهای سایت Currensee هستش . همینطور که می بینید اکثریت تریدر ها تقریبا روی تمام جفت ارز ها، برعکس روند بازار پوزیشن گرفتند. مثلا جفت ارز EURUSD اکثریت تریدرها پوزیشن های Long یا همون خرید رو داشتن درحالی که در حال حاضر این جفت ارز مدت هاست در حال ریزش به سر می بره و در حال حاضر در نقطه 1.2120 هستش.

جالب اینجاست که بیشتر تریدر هایی که با هم تو یک گروه هستیم و پوزیشن های باز خودمون رو به اشتراک می ذاریم، پوزیشن های خرید خودشون رو در نقاطی مثل : 1.3290 و حتی 1.3530 در EURUSD حفظ کردن و وقتی با بعضی از این تریدر ها که اکثرا متعلق به کشورهای آلمان، مالزی، امریکا و ... هستن صحبت کردم معتقد بودن که همچنان امید به برگشت به اون قیمتها رو برای پوزیشن هایی که حدود دو ماه پیش گرفتن ( 14 آوریل ) دارن.

آیا واقعا اکثریت اشتباه می کنن؟ آیا میشه با فرض اینکه اکثریت اشتباه می کنن، بگیم برخلاف نظر اکثریت پوزیشن گرفتن نتیجه مثبتی به همراه داره؟ آیا کسانی که به پوزیشن 1000 پیپ در ضررشون همچنان پایبندن، اشتباه می کنن، یا طبق تحلیل های بلند مدت این پایبندی به تحلیل، مثبته؟

azad1
2012/08/09, 06:38
ترکیب دو هورمون؛ مسئول مسدود شدن مغز هنگام استرس
dw

هنگام داشتن استرس و تنگی وقت، عمل کردن به طور هدفمند بسیار تعیین کننده است. اما انسان به جای نشان دادن واکنش مناسب به وضعیت جدید، همواره بنا بر عادات گذشته عمل میکند. مسئول این برخورد هورمونها هستند.

انسانها معمولا تحت استرس نمیتوانند سازنده و مفید عمل کنند. ترکیب دو هورمون کورتیزول و نورآدرنالین، بخشهایی از مغز که مسئول برخورد هدفمندانه هستند را مسدود میکند. تراکم بیش از حد هورمونهای استرس باعث می شود انسان به جای آماده کردن خود برای موقعیتی جدید و ناآشنا به الگوهای رفتاری آشنا مراجعه کند. این گزارشی است که روانشناسان "علوم شناختی" از دانشگاه رور (Ruhr-Universität) در بوخوم در مجلهی پایه و بالینی علوم اعصاب (Journal of Neuroscience) منتشر کردهاند.

دانشمندان آلمانی در جریان این پژوهش با دارو در بدن ۶۹ داوطلب شرایط استرسآور ایجاد کردند. آنها برای بررسی تأثیر هر یک از هورمونهای استرس، داوطلبان را به چهار گروه تقسیم کردند. یک گروه کورتیزول دریافت کرد و گروه دوم مادهای به نام "یوهمبین" که هورمون نورآدرنالین را در مغز نگه میدارد. دانشمندان به گروه سوم ترکیبی از هر دو و به گروه چهارم تنها شبهدارو دادند.

پس از مصرف این داروها، دانشمندان فعالیت مغزی داوطلبان را با استفاده از دستگاه امآرآی بررسی کردند. نتیجه این بود که ترکیب یوهمبین و کورتیزول فعالیت بخشی از مغز را کاهش میدهد که در پژوهشهای پیشین مسئول برخورد هدفمند در انسان شناخته شده است. بخشهایی از مغز که مسئول برخوردهای طبقعادت هستند، تحت تأثیر این ترکیب قرار نمیگیرند. در داوطلبانی که تنها یک هورمون یا شبهدارو دریافت کرده بودند، فعالیت بخش مسئول برخورد هدفمندانه تغییری نکرده بود.


آزمایش کاکائو و آبپرتقال


در کنار این پژوهش داوطلبان در آزمایشی دیگر نیز در این زمینه شرکت کردند. آنها میبایستی روی صفحه کامپیوتر تصاویر مشخصی را کلیک میکردند. داوطلبان بنا بر محتوای تصویر به عنوان جایزه، کاکائو یا آبپرتقال دریافت میکردند. در ادامه آنها اجازه داشتند هر چقدر که میخواهند پرتقال یا پودینگ شکلاتی بخورند.

لارس شوابه (Lars Schwabe)، سرپرست این آزمایش میگوید: «این امکان در ادامه آزمایش از ارزش جایزه تعیین شده می کاهد. کسی که پودینگ شکلات خورده، دیگر تمایلی به کاکائو ندارد و کسی که پرتقال زیاد خورده، دیگر کششی به نوشیدن آبپرتقال احساس نمی کند.»

قائدتا افراد در حالت عادی بایستی بتوانند هدفمند عمل کنند و در صورت تکرار این آزمایش تلاش کنند جایزهای را بدست آورند که برایشان تازگی دارد. اما داوطلبانی که در مغزشان به میزان زیادی کورتیزول و نورآدرنالین وجود داشت، نمیتوانستند واکنشی هدفمند نشان دهند.

آنها بار دوم آزمایش طبق عادات خود برخورد میکردند. در عوض داوطلبانی که شبه دارو یا تنها یک هورمون دریافت کرده بودند، وقتی پودیگ شکلاتی خورده بودند از گرفتن کاکائو چشمپوشی میکردند و وقتی پرتقال خورده بودند از نوشیدن آبپرتقال صرف نظر می کردند.

دانشمندان دانشگاه بوخوم پیش از این در پژوهشی دیگر مشاهده کرده بودند که استرس در هنگام یادگیری، برخورد هدفمند را مختل میکند. حال آنها دلیل آن را نیز کشف کردهاند. لارس شوابه می گوید:«کورتیزول و نورآدرنالین بخش مربوط به برخورد هدفمندانه در مغز را مسدود می کنند.»

azad1
2012/08/10, 09:54
'مردان تحت استرس، زنان چاقتر را می پسندند'

تحقیقات نشان می دهد، مردها در شرایط فشار و بحران عصبی، زن هایی که جثه بزرگتر دارند را جذاب تر می دانند.

محققان بریتانیایی می گویند در تحقیقاتشان مردهایی را زیر فشار گذاشته اند و مشخص شده که این افراد تحت فشار، زن هایی که جثهشان بزرگتر است را ترجیح می دهند.

به این ترتیب این محققان نتیجه گرفته اند که استرس و فشار عصبی می تواند موجب تغییر قضاوت ها شود.

نتیجه این تحقیقات در لندن و نیوکاسل در مجله پلوس وان منتشر شده است .

دکتر مارتین تووی، یکی از نویسندگان این مقاله به بی بی سی گفت: اسناد و مدارک زیادی وجود دارد مبنی بر اینکه سلیقه افراد در مورد شاخص تراکم بدن غیر اکتسابی است اما این احتمالا درست نیست.

دکتر تووی و همکارش دکتر وایرن سوامی، پیشتر در این مورد که چه عواملی ممکن است سلیقه افراد را درباره اندازه و هیکل افراد تغییر بدهند، تحقیقاتی انجام داده بودند.

اما هم اکنون در تحقیقات جدید آنها مشغول مطالعه بر روی این موضوع هستند که آیا تفاوت های فرهنگی شناخته شده که بر روی سلایق افراد در مورد شاخص تراکم بدن به هنگام فشار عصبی اثر می گذارد، در استرس های کوتاه مدت هم صدق می کند یا خیر.

در این تحقیقات یک گروه از مردان که تحت فشارهای عصبی قرار داده شدند در برابر گروه دیگری که استرسی نداشتند قرار گرفتند و سلیقه های آنان در مورد شاخص تراکم بدن مورد بررسی قرار گرفت.

نتیجه این که تغییر در شرایط محیطی موجب تغییر اولویت ها در سلیقه مردان می شود و موجب می شود مردهایی که تحت فشار عصبی بوده اند، زنان درشت جثه تر را جذاب تر بدانند.

این تحقیقات نشان می دهد تغییر درک جذابیت های فیزیکی به میزان فشارهای اقتصادی و فیزیولوژیک مربوط است.

azad1
2012/08/11, 06:29
شتاب در نيل به مقصود
Farrokh

در نيل به مقصود و رسيدن به هدف نبايد شتاب كرد. بدين معني كه ترجيحاً نبايد در انتظار اخذ نتايخ فوري بود كوشش جهت اخذ نتايج فوري با ناراحتي و گاهي عدم موفقيت همراه است و رسيدن به هدف را نيز تعهد نمي كند. صبر و حوصله همراه با پشتكار راه بهتري جهت رسيدن به مقصود مي باشد.
از وقت مي بايد استفاده نمود و در انجام امور عجله نكرد مي بايد آهسته و پيوسته در مسير موفقيت قدم برداشت و مشكلات را در طول راه با فرصتي كافي يكي پس از ديگري پشت سر گذاشت.
نبايد با بروز هر مشكلي عقب نشيني كرد بلكه مي بايد با سخت كوشي و چالاكي با موانع و معضلات مقابله نمود.

azad1
2012/08/13, 20:46
فرصت ها
Farrokh

فرصت ها را مي بايد غنيمت شمرد و جهت استفاده از آنها از قبل كاملاً آماده بود. فرصت ها هنگامي كه بوجود مي آيند زود گذر بوده و در صورت عدم آمادگي مجال كافي جهت استفاده از آنها در دسترس نخواهد بود.
بدين جهت به منظور بهره مند شدن از فرصت ها مي بايد قبلاً از آمادگي كامل برخوردار بود. در صورت آمادگي فرصت ها به موقع مورد توجه قرار گرفته و مي توانند به آساني مورد بهره برداري قرار گيرند لذا مي بايد فرصتهاي مناسب را قبلاً شناسائي و در انتظار آنها مراقب بود و جهت استفاده از قبل كليه موجبات و ملزومات را به موقع فراهم و آماده نمود.

azad1
2012/08/15, 09:24
افسردگی و استرس مغز را کوچک می کنند


افسردگی حاد و یا استرس های مزمن می تواند موجب کوچک شدن مغز و در نتیجه بروز مشکلات روحی و شناختی در افراد شود.

به گزارش مهر، گروهی از محققان به سرپرستی دانشگاه ییل، دریافته اند یک دلیل برای این امر، یک تک تغییر ژنتیکی است که موجب کاهش ارتباطات مغزی در انسان و افسردگی در مدل های حیوانی می شود.

این نتایج نشان می دهد این تغییر ژنتیکی که به عنوان عامل رونویسی شناخته می شود بیان چندین ژن را که برای شکل گیری ارتباطات سیناپسی بین سلول های مغزی ضروری اند سرکوب می کند.

این سرکوب می تواند به نوبه خود به از دست دادن توده مغز در قشر جلو مغز کمک کند.

رونالد دو مان مجری این تحقیقات گفت: ما می خواستیم دریابیم آیا استرس موجب کاهش سیناپس های مغزی در انسان می شود یا خیر.

وی افزود: آزمایش های ما نشان داد این مدارات در احساسات و همچنین توان شناختی مغز نقش دارند و وقتی که این تک عامل رونویسی فعال می شود، این مدارات مختل می شوند.

دانشمندان با بررسی بافت مغزی افراد افسرده و غیر افسرده ، به دنبال الگوهای مختلف فعالیت ژنی گشتند.

آنها دریافتند مغز بیماران مبتلا به افسردگی ژن های لازم برای عملکرد و ساختار سیناپسهای مغزی را کمتر بیان کرده اند.

محققان دریافتند دستکم پنج مورد از این ژنها می توانند توسط یک عامل رونویسی موسوم به GATA1 تنظیم شوند.

نتایج این تحقیقات درنشریه 'Nature Medicine منتشر شده است.

azad1
2012/08/22, 08:44
ترس از شکست: عامل نابودی موفقیت

آزمون و خطا معمولاً جزء اولین راه های برطرف کردن مشکلات زندگی است. اما با این وجود خیلی از افراد چون خیلی از تجربه خطا واهمه دارند، از انجام آزمون خودداری میکنند. آنها به اشتباه باور دارند همه خطاها، اشتباه و مضر هستند، درحالیکه خیلی از آنها هم لازمند و هم می توانند کمک رسان باشند. خطا بازدهی برایتان دارد که می تواند راه موفقیت را نشانتان دهد. فقط خطاست که افراد را وادار می کند آزمونی بهتر و جدید انجام دهند و به همین ترتیب آزمون و خطاهای بیشتری را تجربه کنند تاجاییکه سرانجام به راه حلی بادوام و خلاقانه دست پیدا کنند. رسیدن به خطا نشانه شکست نیست، بلکه یک قدم در جهت موفقیت نهایی است. اگر خطایی نباشد، موفقیتی هم در کار نخواهد بود.

درواقع، یکی از بزرگترین بدشانسی هایی که در یک پروژه می تواند برایتان پیش بیاید، موفقیت پیش از موعد—و در عین حال نیمه کامل و ناتمام است. وقتی چنین اتفاقی روی می دهد، وسوسه می شوید که روشی را که اینقدر زود نتیجه داده است را به کار ببندید و دنبال چیز دیگری نمی روید. بعدها، شاید رقیبی از راه می رسد و همان فرایند کشفی که شما ناتمام رها کردید را دنبال می کند و به راه حلی دست پیدا می کند که به سرعت راه حل شما را کنار می اندازد.

فرهنگ های کمال

خیلی از سازمان ها این روزها بر پایه فرهنگ کمال استوارند: یک دسته عقاید و اعتقادات سازمانی که در آن هر نوع شکست غیرقابل قبول است و فقط موفقیت خالص و بی عیب جای دارد. شما برای حفظ اعتبار خود بعنوان فردی موفق، باید به همه اهدافتان دست پیدا کنید و به هیچ وجه خطایی مرتکب نشوید که نتوانید آن را پنهان کنید یا به گردن کس دیگر بیندازید.

استرس و وحشت موجود در چنین شرکت و سازمانی را تصور کنید. مجبورید کوچکترین خطایتان را یک جور لاپوشانی کنید یا هر چه در توان دارید به کار ببندید تا اشتباهتان را به گردن کس دیگری بیندارید. در این گونه شرکت ها معمولاً افراد به سرعت اوج می گیرند و بعد ناگهانی از عرش به فرش سقوط می کنند. شما مجبور به دروغ ، تقلب، تحریف اطلاعات، و مخفی سازی مشکلات هستید تا زمانیکه به بحران تبدیل شوند و دیگر نتوانید آنها را پنهان کنید.

وفاداری به گذشته

اگر کسی به خاطر یک موفقیت پیش از موعد از رسیدن به یک پاسخ کامل، باز بماند، به خاطر تعهدی که به گذشته خود پیدا می کند، شکست های زیادی متوجه او خواهد شد. این مسئله را می توانید به وضوح در برخی از افراد سالخورده ببینید، به خصوص آنهایی که با یک تغییر حیایت که سالها پیش ایجاد کردند، اسم و رسمی به هم زدند. این افراد دیگر دست به نوآوری نمی زنند و همیشه از این واهمه دارند که مبادا اینبار با شکست مواجه شوند و سعی می کنند با همان موفقیت قبلی اسمشان را سر پا نگه دارند. علاوه بر این، اینطور استدلال می کنند که موفقیت یک چیز جدید ممکن است ثابت کند که موفقیتی که در گذشته به دست آوردند چندان بزرگ و مهم نبوده است. پس چرا وقتی می توانید بدون تلاش اعتبار و شهرت خودتان را حفظ کنید، دست به چنین ریسکی بزنید؟

اینگونه افراد شدیداً روی موفقیت های گذشته خود تکیه می کنند و ترجیح می دهند فرصت هایی که برای موفقیت های آتی برایشان پیش می آید را رد کنند تا مبادا اینبار با شکست مواجه نشوند.

چرا افراد موفق شکست می خورند

هر قدرتی ممکن است یک روز به ضعف تبدیل شود. هر استعدادی متضادی در خود دارد که گاهی اوقات باعث نقص آن می شود. افراد موفق دوست دارند به استانداردهای بالا دست پیدا کنند و موفق شوند. همین مسئله آنها را از شکستی که ممکن است زندگیشان را به نابودی بکشاند، می ترساند. وقتی یک خصیصه مثبت، مثل پیروزی، آنقدر در زندگی یک نفر نیرومند می شود، هر آن این احتمال وجود دارد که تبدیل به یک نقص و ضعف بزرگ شود.

پیروزی برای خیلی از افراد یک ارزش قدرتمند است. این افراد زندگیشان را روی آن بنا کرده اند. آنها عادت دارند در هر کاری که انجام می دهند موفق شوند: مدرسه، دانشگاه، ورزش، هنر، سرگرمی ها، کار و ... هر پیروزی تازه به قدرت ارزش آنها در زندگیشان اضافه می کند.

به تدریج، دیگر حتی نمی توانند فکر شکست را هم به ذهنشان راه دهند. شاید تابه حال در هیچ کاری شکست نخورده باشند، و به همین خاطر تجربه بلند شدن از شکست را هم ندارند. شکست برای آنها وحشتناکترین کابوس است: ترسی وحشتناک که باید به هر قیمتی که شده از آن دوری کنند. ساده ترین راه برای انجام اینکار این است که هیچوقت ریسک نکنند و سفت و سخت به همان کاری که بلدند بچسبند. ساعت های طولانی کار کنند، هر چیز را ده مرتبه چک کنند و محتاط ترین و وظیفه شناس ترین فرد در جهان باشند.

و اگر کار سخت مداوم، تلاش های پیوسته، برنامه های کاری سخت و بیرحمانه نتواند احتمال شکست را از آنها دور کند، از هر راه ممکن دیگر برای دفع کردن آن استفاده می کنند: اعداد و ارقام تحریف شده، پنهان کردن هر چیز منفی، مخفی کردن استباهات، خودداری از فیدبک مشتری ها، انداختن اشتباهات خود بر گردن کسانی که قدرت مقابله نداشته باشند و ....مشکل استانداردهای اخلاقی خیلی از شرکت ها و اداره جات بیشتر از هر چیز به ترس از شکست در میان افرادی برمی گردد که مدت های طولانی افرادی موفق بوده اند.

نیاز به توازن و تعادل

به شدت مراقب ارزشهای ناتوازن زندگی خود باشید. وقتی هر ارزشی خیلی در مسیر زندگیتان اهمیت پیدا می کند، مراقب باشید. افراد بیش از حد موفق، آرامش فکر خود و زندگی آنهایی که برایشان کار می کنند را نابود می کنند. آنهایی که خیلی به "نیکی" و اخلاقیات می چسبند، افراد ریاکاری می شوند که فقط خودشان به عدالت و تقوای خود معتقدند. آنهایی که ارزش هایشان برای ساختن رابطه های نزدیک نامتعادل باشد، به سمتی کشیده می شوند که دوستان و خانواده شان را با ابراز علاقه های مداوم خسته می کنند.

همه دوست دارند موفق شوند. مشکل وقتی پیش می آید که ترس از شکست بر شما غلبه می کند. وقتی دیگر نتوانید چاره ناپذیری ارتکاب به اشتباه را بپذیرید، نخواهید توانست اهمیت آزمون و خطا را در یافتن بهترین و خلاقانه ترین راه حل درک کنید. هرچه بیشتر خلاق باشید، مطمئناً مرتکب اشتباهات بیشتری هم می شوید. به آن عادت می کنید. وقتی تصمیم می گیرید که از بروز این اشتباهات جلوگیری کنید، خلاقیتتان هم نابود خواهد شد.

تعادل خیلی بیشتر از آنچه که فکر می کنید اهمیت دارد. کمی خودخواهی حتی در مهربان ترین آدم ها هم لازم است. و کمی شکست برای حفظ دیدگاه هر کس درمورد موفقیت هم ضروری است.

خیلی درمورد مثبت بودن می شنویم. شاید لازم باشد یاد بگیریم که بخش منفی زندگی و تجربیاتمان هم به همان اندازه در دست یافتن به موفقیت در کار و زندگی اهمیت دارد

http://www.mardoman.net/?id=1184&pt=full&sn=articles

azad1
2012/08/22, 08:52
دگرگونی، بی نظمی و نظم

نویسنده: عبداله باقری حمیدی - ۱۳٩۱/٢/٩

در دلِ هر بی نظمی، نظمی نهفته است

پدیدههای هستی را حواس در اختیار مغزِ انسان قرار میدهد تا کارکردِ مغز، روابط آنها را تعریف کند و بر اساسِ سود و زیانِ انسان، قراردادی مشخص نماید. مجموعِ این قراردادها را در شکلی نظمیافته و ساختارمند، اندیشه می نامند.

پدیده های هستی دارایِ ساخت و زیرساختی مادی هستند. ماده به دلیل سنگینیِ جِرم، همواره تمایل دارد در جایی قرارگیرد. این میلِ به قرارگیری در مکانی ساکن، حرکتِ ماده را آهسته آهسته از آن می گیرد. از سوی دیگر، هر مادهای خود با عناصرِ مادی بیشماری پیوند دارد. هیچ مادهای جدا از دیگر مواد و پدیده ها نیست. حرکتِ ماده به سویِ ایستایی، آن را به برخورد با دیگر پدیده ها ناگزیر می سازد. برخورد ماده با مادهها و پدیدههایِ دیگر، دلیلِ پایداری حرکت در هستی است. وجودِ حرکت در میان تمامِ پدیده ها سبب پیدایشِ وضع نوین در هستی و پایداریِ هستی میشود.

انسان به دلیلِ محدودیتِ وجودیش در مکان و زمان، به هم ریختگی هستی را دشواری می پندارد، زیرا سازگاری با شرایطِ تازه خیلی آسان نیست. هر تلاشی برای سازش با شرایطِ نوین، نیازمند وجودِ انرژیِ کافی در بدن و فکرِ انسان است. کاهشِ نیرویِ فیزیکیِ انسان در گذر سال هایِ زندگی، سبب هراسِ او از دگرگونی هایِ پایان ناپذیر هستی است. پس انسان ناگزیر است مفهومی بنامِ نظم را در قراردادِ زبانی و رفتاریِ انسانها پدید آورد. نظم مفهومی است که انسان برای ثابت نگه داشتن پدیده های هستی در مقابلِ حواس خویش تعریف میکند. انسان شیفتگیِ بیپایانی به پایداری نظمِ موجود دارد.

حرکت همواره در میان پدیده ها جاری است. در میانِ پدیده هایِ اجتماعی نیز حرکت همواره پایدار است. هر حرکتی سبب میشود نظمِ موجود به هم بریزد تا وضعی نوین بوجود آید. عادت به مشاهده یِ نظم موجود و هراس از به هم ریختنِ آن عادت، نگرانیِ بی پایان انسان است. انسانِ خردمند می داند که هیچ وضعی پایدار نیست. بوجود آمدنِ وضع نوین را بی نظمی می نامند، زیرا عادت های پیشینِ انسان درهم می شکند. شرایط نو بزودی انسانها را ناگزیر می سازد تا روابط اجتماعیِ خود را بر پایه یِ وضعِ تازه تنظیم کند. در زمانی کوتاه، قراردادها تنظیم میشود و عادت به نظمی نو در پندار انسان ها پدید می آید. پس هر بی نظمی نطفه یِ نظمِ دیگری را در خود دارد.

در گذرگاهِ زمان، پیشرفتِ انسان در عرصه یِ تمدن، همواره حاصلِ تلاشِ او برایِ نوساختنِ زندگیِ ویران شده اش بوده است. جنگهای ویرانگرِ بشری در سده یِ بیستم روی دادند و بزرگترین پیشرفت های فکری بشر نیز پس از پایان همین جنگ ها آشکار شدند. تجربه یِ تاریخی نشان می دهد که هر گونه بینظمیِ اجتماعی به سود انسان تمام میشود و نظمِ تازه تعیین شده، آشکار شدنِ پیشرفتِ انسان است.

http://snowdrops33.persianblog.ir/post/169

azad1
2012/08/22, 09:01
اضطراب

از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد

اضطراب عبارت است از يک احساس منتشر، ناخوشايند و مبهم هراس و دلواپسی با منشاء ناشناخته، که به فرد دست میدهد و شامل عدم اطمينان، درماندگی و برانگيختگی فيزيولوژی است. وقوع مجدد موقعيتهايی که قبلاً استرس زا بودهاند يا طی آنها به فرد آسيب رسيده است باعث اضطراب در افراد میشود. همهٔ انسانها در زندگی خود دچار اضطراب میشوند، ولی اضطراب مزمن و شديد غيرعادی و مشکلساز است. تحقيقات و بررسیها نشان میدهند که اضطراب در خانمها، طبقات کمدرآمد و افراد ميانسال و سالخورده بیشتر ديده میشود.
استرس و اضطراب کلماتی هستند که در زندگی روزمره، برای توصيف حالات و احساسات بسيار استفاده میشوند: به طور مثال، بههنگام سخنرانی در برابر جمع، بههنگام امتحان، بههنگام مشکلات مادی، تاُخير سر يک قرار و ... هنگامی که در شرايطی چون شرايط فوق، در سخنان خود از اين دو کلمه استفاده میکنيم، توجه چندانی به تفاوت موجود ميان آن دو نداریم. ولی به طور مثال هنگام سخن گفتن از مشکلات روحی شايع در کودکان و نوجوانان، بايد دقيق تر بود و تفاوت ميان استرس و اضطراب را به خوبی درک کرد. در روانشناسی، اضطراب مرحلهٔ پيشرفتهٔ استرس مزمن است، که هنگامی به صورت يک مشکل بهداشت روانی در میآيد که برای فرد يا اطرافيانش رنج و ناراحتی بهوجود آورد يا مانع رسيدن او به اهدافش شود و يا در انجام کارهای روزانه و عادی او اختلال ایجاد کند.

اضطراب هنگامی در فرد بروز میکند که شرایط استرسزا در زندگی او بیش از حد طولانی شود یا بهطور مکرر رخ دهد، و یا اینکه دستگاه عصبی بدن نتواند به مرحلهٔ مقاومت تنیدگی پایان دهد و بدن برای مدتی طولانی همچنان بسیج باقی بماند. در این صورت بدن فرسوده و در برابر بیماریهای جسمی و روانی (مانند اضطراب) آسیبپذیر میشود.

علايم شايع اضطراب

از علایم اضطراب میتوان موارد زیر را نام برد:

احساس خستگی
عصبی بودن و بیقراری
ترس و نگرانی
بی خوابی يا بدخوابی
تپش قلب و تنفس نامنظم و سريع
عرق کردن
سردرد و سرگیجه
مشکل در تمرکز و حافظه
لرزش يا پرش عضلات
تکرر ادرار

علل اضطراب

به طور کلی علل اضطراب به سه عامل زير برمیگردد:

عوامل زيست شناختی و جسمانی:

در افراد مضطرب، ميزان بعضی از هورمونهای موجود در خون غيرعادی است. بنابراين هر آنچه که باعث اختلال در سيستم هورمونی شود، برای بدن خطر محسوب میشود. بارداری، کمکاری يا پرکاری تیروئید، پايين بودن قند خون، وجود غدهای در غدد فوقکلیوی که هورمون اپینفرین توليد میکند و بینظمی ضربانهای قلب از اين عوامل هستند.

عوامل محيطی و اجتماعی:

عوامل اجتماعی و ارتباطی بسياری باعث بهوجود آمدن اضطراب در افراد میشود، مانند مشکلات خانوادگی، احساس جدايی و طردشدگی،... از عوامل محيطی میتوان تغييرات ناگهانی و غيرمنتظره را، همچون زلزله، بیماری، مرگ يکی از نزديکان،... نام برد.

عوامل ژنتیکی و ارثی:

يکی از مهمترين عوامل اضطراب ژنتیک است و احتمال اضطراب در فرزندان افراد مضطرب بسيار بالا است. البته الگو قرار دادن رفتار پدر و مادر و يادگیری و تکرار کارهای آنان نقش مهمی در اضطراب فرزندان دارد (عامل اجتماعی)، ولی تحقيقات و بررسیهای انجامشده بر روی حيوانات و دوقلوهايی که با هم يا جدا از هم زندگی میکنند و از والدين مضطرب به دنيا آمدهاند، نشان میدهند که عوامل ژنتيکی نيز بسيار مؤثرند. با اين وجود باور نمیرود که ژن به خصوصی در اين مورد نقش داشته باشد، بلکه ترکيب بعضی از ژنها چنین پیامدی را به دنبال دارد. طبق آخرين تحقيقات به نظر میرسد که عوامل ژنتيکی در بعضی انواع اضطراب مانند اختلال هراس و ترس از مکانهای باز نقش زيادی دارد.

عوامل جانبی مؤثر در ابتلا به اضطراب

طبق گفتههای بعضی از متخصصان، تغذیهی نادرست نيز در ابتلا به اضطراب نقش دارد. کمبود بعضی از اسید آمینه، منیزیم، اسید فولیک و ویتامین ب۱۲، باعث تسريع در ابتلا به آن میشوند.

استفاده از مواد مخدر و داروهای روانگردان

برخی از ضايعههای مغزی (که باعث ايجاد علایمی شبيه به علایم اختلال وسواس میشوند.)

انواع اختلالات اضطرابی

به طور کلی اختلالات اضطرابی شش نوع هستند که هر کس میتواند به يک يا چند نوع از آن دچار شود.
اختلال اضطراب فراگير يا منتشر [۱]

اختلال اضطراب فراگير‎

اين حالت در افرادی ديده میشود که بهطور مداوم نگران وقوع اتفاقی هستند. موضوع اين نگرانیها میتواند بسيار متنوع باشد: نگرانی از بيمار شدن فرزندان، نگرانی از مرگ يکی از آشنايان، نگرانی از تهگرفتن غذا،... اين حالت به مرحلهٔ مقاومت استرس شباهت دارد و خطر چندانی ندارد.

از علایم آن میتوان تپش قلب، بیقراری، خستگی، بیخوابی، تنگی نفس، اختلال در تمرکز و حافظه را نام برد.
اختلال هراس[۲]
اختلال هراس

اين افراد دچار حملات اضطرابی ناگهانی میشوند که معمولاً چند دقيقه يا گاهی بيشتر به طول میانجامد. اين حملات بسيار اتفاقی، و طوری رخ میدهند که عامل تحريککنندهٔ اصلی مشخص نيست. افراد مبتلا به اين نوع اضطراب اغلب جوان هستند.

احساس تنگی و فشردگی در قفسهٔ سينه، تپش شديد قلب، عرق کردن، لرزش، گيجی، احساس از دستدادن تعادل،... از علايم آن هستند؛ ولی اين علايم آنقدر گسترده هستند که افراد فکر میکنند دچار سکتهٔ قلبی شدهاند و میترسند که بميرند.
ترسهای ساده یا اختصاصی [۳]

ترسهای خاص شايعترين نوع ترس مرضی است که طی آن فرد از مواجهه با بعضی موقعيتها، فعاليتها يا اشياء اجتناب میکند، مانند بعضی از حيوانات (عنکبوت، موش، مارمولک،...)، بلندی، دريا، خون، مرگ،... هر چيزی میتواند باعث اين نوع اضطراب (که خطر خاصی به دنبال ندارد) بشود. ترس از مکانهای بسته [۴]، ترس از اجتماع و ترس از مکانهای باز [۵] (که افراد مبتلا به آن از حضور در فضای باز و پر ازدحام و شلوغ و خروج از محيط منزل خودداری میکنند. اين اختلال معمولاً در نوجوانی شروع میشود، ولی سابقهٔ آن میتواند به دوران کودکی و تجربهٔ اضطراب جدايی در آن زمان برگردد.) از اين نوع اضطراب هستند.
اختلال اضطراب اجتماعی [۶]

اضطراب اجتماعی

اين نوع ترس در اواخر کودکی يا اوايل نوجوانی شروع میشود و ترس و شرمساری از اشتباه کردن، صحبت کردن در جمع، غذا خوردن، سرخ شدن يا لرزش صدا و... در برابر جمع است و و با خجالت ساده تفاوت دارد. اين حالت اضطراب مانع شناخت افراد جديد میشود و فرد را به انزوا و گوشهگيری میکشاند.
اختلال وسواس [۷]
اختلال وسواسی جبری

در اين حالت فرد افکار يا اعمالی را برخلاف ميل خود تکرار میکند. اين بيماری میتواند به صورت وسواس فکری يا وسواس عملی يا هر دو در فرد ظاهر شود. در وسواس فکری، فرد قادر نيست فکر، احساس يا عقيدهای تکراری و مزاحم را از ذهن خود بيرون کند. افکار وسواسی میتوانند بسيار ناراحت کننده، وحشتآور يا وحشيانه باشد. افکار وسواسی میتوانند باعث شوند که فرد به سمت عادات وسواسی گرايش پيدا کند، يعنی عمل يا اعمالی را به طور مکرر انجام دهد (وسواس عملی). مانند شستن مکرر دستها، بالا کشيدن بينی،... اعمال وسواسی هيچگونه توجيه منطقی ندارند.
اختلال تنشزای پس از رویداد [۸]
اختلال تنشزای پس از رویداد‎

اختلال تنشزای پس از رویداد را به نام سندرم موج انفجار نيز میشناسند. اين حالت مربوط میشود به حادثهای (از قبيل جنگ، تصادفات شديد، سوانح طبيعی،...) که با استرس شديد هيجانی همراه است و شدت آن میتواند به هر کسی آسيب برساند. يکدوم افرادی که دچار چنين استرس شديدی میشوند علايم مربوط به آن را (مانند خوابهای تکراری، خاطراتی مبهم ولی فراگيرنده، از دست رفتن تعادل و پرخاشگری شديد،...) پس از گذشت حدود سه ماه از دست میدهند. هرچه اقدامات لازم برای درمان زودتر انجام گيرد، احتمال ابتلا به اختلال استرس پس از سانحه کمتر میشود. در صورتی که اين حالت بيش از چند ماه طول بکشد، احتمال اين که تا آخر عمر با فرد باقی بماند بسيار زياد میشود.

راههای پيشگيری از اضطراب

برای جلوگيری از اضطراب راههای مختلفی وجود دارند . میتوان موارد زير را مثال زد:

رژيم غذايی سالم

استفاده از غذاهای متنوع و حاوی انواع مواد لازم به ميزان متعادل در حفظ سلامت بدن نقش اساسی دارد.

فعاليت بدنی به طور منظم

ورزش کردن به خصوص به طور منظم يکی از راههای پيشگيری و درمان اضطراب است. پياده روی تند و سريع به مدت ۴۰ دقيقه ميزان اضطراب را به طور متوسط تا ۱۴% کاهش میدهد. به علاوه، ورزش کردن باعث بالا رفتن کارايی دستگاه تنفسی و گردش خون، حفظ تعادل وزن و شادابی فرد میشود. ورزش هايی نيز چون یوگا باعث افزايش آرامش میشوند و در جلوگيری از اضطراب بسيار مفيدند.

افزايش اعتماد به نفس

اعتماد به نفس بالا باعث میشود تا بدن بتواند از حداکثر از نيروی خود برای مقابله با استرس استفاده کند.

عدم گوشه نشينی و اجتماعی بودن

هنگامی که افراد دچار فشار روانی میشوند، به طور غريزی از صحنه عمل و اجتماع کنارکشيده و به گوشه ای پناه میبرند، در حالی که گوشهگيری باعث تشديد استرس میشود. ارتباط با افراد و دوستان، به خصوص کودکان که میتوانند فرد را به خنده وادارند، باعث از ياد رفتن نگرانی حتی برای مدتی کوتاه میشود.

حمايت اجتماعی

وجود حمايت اجتماعی در زندگی هر فرد باعث میشود تا او در مقابل بحرانهای زندگی برای دفاع از خود سپری داشته باشد که به آن تکيه کند. حمايت اجتماعی، احساس امنيت و اعتماد به نفس را افزايش میدهد و فرد را در مقابل استرس و فشار روانی مقاوم تر می سازد.

انديشيدن به زمان حال

انديشيدن به زمان حال و کنار گذاشتن رؤياها و آرزوها برای موقعيتهای مناسب تر آرامش ذهنی را افزايش میدهد. همچنين مشغول کردن ذهن به کاری که در حال انجام است و فکر نکردن به زمينههای اضطرابزای آن بسيار مؤثر است.

كسب اطلاعات در مورد شرايط تنش زا

بی اطلاعی از موقعيت فشارآور باعث استرس و اضطراب بيش تری در افراد میشود. کسب آگاهی و اطلاع از شرايط و مواردی فرد که با آنها مواجه خواهد شد سبب میشود که کمتر دچار نگرانی و دلواپسی شود. به طور مثال در جريان گذاشتن بيماران از نحوهٔ عمل و دردهای پس از آن باعث میشود تا آنان کمتر دچار اضطراب شوند.

خنديدن

خنده از سالمترین راههای جلوگيری از فشار روانی است. به هنگام خنده هورمونی ضد درد (که باعث احساس خوشی و سلامتی در شخص میشود) در مغز آزاد میشود و ميزان هورمونهای استرس زا در خون پايين میآید.

ابراز هيجان بر روی کاغذ

نوشتن سادهٔ هيجانات و احساسات بر روی کاغذ موجب تسکين فشارهای روانی ناشی از رويدادهايی چون از دست دادن شغل، مشکلات خانوادگی و ... میشود.
درمان اضطراب

بعضی از موارد اضطراب اصولا بیماری نیستند و بدون نیاز به پزشک میتواند درمان شود. به این موارد، اضطراب طبیعی می گویند که طی آن اضطراب به خوبی توسط بیمار کنترل و برطرف میشود (مثل اضطراب ناشی از امتحان). اضطراب طبیعی میتواند با روشهایی از قبیل حمام گرفتن به مدت طولانی، تنفس عمیق، صحبت کردن با شخصی مورد اعتماد، استراحت در یک اتاق تاریک و ... تحت کنترل درآید.

مراجعه به پزشک زمانی ضروری میشود که خود درمانی فرد جواب ندهد، یا فرد دچار هراس بیش از حد یا علایمی جدید و غیر قابل توجیه شود. در آن صورت پزشک درمان دارویی یا درمان غیر دارویی (روشهای کلاسیک) را به او پیشنهاد میکند. از داروهایی که امروزه برای درمان اضطراب مورد استفاده قرار میگیرند میتوان فلوکستین ( پروزاک) [۹]، داروهایی از خانوادهٔ بنزودیازپینها (برای مدت کوتاه)، سرتالین [۱۰] و ... را مثال زد. درمانهای دارویی گاه در برخی بیماران دارای عوارضی هستند . از بین درمانهای غیردارویی میتوان تنآرامی (آرامسازی) [۱۱], حساسیت زدایی، توقف تفکر، سرمشق دهی و ... را مثال زد. در این روشها به بیمار آموزش داده میشود که بدن خود را برای مقابلهٔ مؤثر و مستقیم با عوامل تنشزا آماده کند.

azad1
2012/09/09, 10:11
" بازرگانی را هزار دینار خسارت افتاد ، پسر را گفت نباید که این سخن با کسی در میان نهی . گفت ای پدر فرمان تراست نگویم ولکن خواهم مرا بر فایده این مطلع گردانی که مصلحت در نهان داشتن چیست ؟ گفت تا مصیبت دو نشود ؛ یکی نقصان مایه و دیگری شماتت همسایه ."

گلستان سعدی - باب فواید خاموشی

azad1
2012/09/30, 20:56
behzad2

همه چیز کف و سقف دارد ... برای فردا نفسی چاق خواهیم کرد ........ مواظب باشید ....

در ریزش بخرید....

azad1
2012/10/11, 09:51
روانشناسي بازار سهام
راهكارهاي ذهني براي موفقيت در معاملات
گروه بورس- نقش تصویرسازی ذهنی در معاملات یکی از موضوعات مقالات توماس اس بولکووسکی متخصص روانشناسی بازارهای مالی و سهام است. او در این مقاله مینویسد: یک مادر میتواند چشمان خود را ببندد و کودک خود را در حالی که خندهای بر لب دارد ببیند. پدر هم میتواند تصور کند که کودکش برای نخستین بار انگشتان کوچک خود را به طرف چیزی دراز میکند تا آن را بردارد.

شما هم میتوانید برای معاملات خود از تصاویر ذهنی مثبت بهرهمند شوید. میتوانید به خودتان کمک کنید تا افکار بد و منفی محو شوند و افکار و تصورات یک معامله موفق در ذهن شما زندهتر و واضحتر شوند. باید بتوانید از تصوراتی مانند «کاهش شدید قیمت سهام پس از خریدن شما» را از خود دور نمایید.
از سه راه میتوانید تصویرسازی ذهنی را برای موفقیت بیشتر در معاملات خود به کار گیرید:
1- متوجه شوید که مشکل چه زمانی رخ میدهد: هنگامی که در مورد وارد شدن به یک معامله تعمق میکنید، ممکن است با خود فکر کنید که دیگر دیر است و قیمت تا حد نسبتا زیادی بالا رفته و برای خرید تردید میکنید. همچنین ممکن است با خود فکر کنید اگر این سهام را بخرید زیان خواهید کرد. البته از این دست افکار منفی و مزاحم زیاد به سراغ افراد میآید.
اگر متوجه شوید که این افکار پیش از معامله، هنگام معامله یا پس از معامله مرتبا به ذهنتان میآیند، عاملی که باعث میشود این افکار به ذهنتان بیاید را یافتهاید.
اگر متوجه شوید که چه زمانهایی احتمال آمدن این افکار بیشتر وجود دارد، میتوانید خود را بهتر آماده کنید. اجازه ندهید افکار منفی بر دورنمای شما نسبت به معاملات تاثیر منفی بگذارند.
روی تصویری از یک معامله موفق و پیامدهای مثبت تمرکز کنید و افکار و تصاویر منفی خود به خود رنگ خواهند باخت. افکار مثبت رفتهرفته نگرش شما نسبت به معامله گری را تغییر خواهند داد و افکار منفی به تدریج عقب نشینی خواهند کرد.
هنگامی که فکر یا تصویر منفی به ذهنتان میآید آن را با تصویری از آنچه میخواهید اتفاق بیفتد، جایگزین نمایید. در ذهن خود تصور کنید که قیمت به همان سمت و سویی که میخواهید در حال حرکت است و دارد به هدف نزدیکتر میشود.
2- بر روی پول تمرکز نکنید: بر پیروی از برنامه و تکنیک متمرکز باشید.
اگر به این فکر کنید که چه اندازه پول از یک معامله به دست آورده اید، ممکن است زود سهامتان را بفروشید. گاهی آدم با خود فکر میکند دیگر کافی است؛ به اندازه کافی سود کرده ام. گاهی درست فکر میکنید و گاهی هم اشتباه. اما من به تجربه دریافته ام که چنین افکاری سود را محدود میکند.
من در گذشته به جای اینکه به چه اندازه خوب خرید و فروش میکنم تمرکز کنم، مرتبا بر اینکه چه اندازه پول به دست آورده ام یا از دست دادهام فکر میکردم.
اکنون، به جای پول، روی تکنیک تمرکز میکنم. مثلا از خود میپرسم: زمان خروج کی است؟ چه قیمتی برای فروش مناسب است؟ نقاط حمایت و مقاومت کدام هستند؟ پاسخ به این سوالات نشانگر این هستند که چه اندازه خوب معامله میکنم، نه اینکه چه میزان پول به دست میآورم. اکنون یاد گرفته ام با خودم بگویم: مهم نیست که در یک معامله 200 دلار یا 20000 دلار سود کنم؛ مهم این است که بدانم چه اندازه درست کار کردهام.
3- موفقیت را تصور کنید: موفقیت در معاملات برای شما چه خواهد کرد؟ آیا میتوانید ماشینی که دوست دارید را با آن بخرید؟ یا اینکه خانه بزرگتری بتوانید بخرید؟ بدانید و به این واقعیت ایمان داشته باشید که اگر درست معامله کنید، به تمام اینها دست خواهید یافت.
هنگامی هم که معامله موفقی نداشته اید، به این فکر نکنید که این زیان با عزت نفس شما چه خواهد کرد. به این فکر کنید که در بهترین زمان از آن معامله با کمترین زیان خارج شوید.
از میان هزاران فکر و تصویری که میتواند به ذهنتان بیاید، چگونگی پیشرفت معامله را در ذهنتان تصور کنید. موفقیت را در انتهای معامله متصور شوید.
اگر با روش تکنیکال و بر مبنای یک الگوی خاص معامله کنید، تصور کنید قیمت دقیقا به میزانی که میخواهید میرسد و پس از آن شکست قیمتی در جهتی که مایل هستید رخ میدهد. سپس با خود تصور کنید درست پیش از این که جهت قیمت سهم برعکس شود، شما به موقع از سهم مورد نظر خارج میشوید.
باز هم تکرار میکنم، بر پول تمرکز نکنید؛ بر درستی انجام و کیفیت معاملات و میزان پایبندی به برنامه معاملاتی خود تمرکز کنید؛ پول خودش خواهد آمد!
اگر دست کم هفتهای سه بار این تصویر سازیها را انجام دهید، ناخودآگاه شما باور میکند که میتوانید موفق شوید و میتوانید به معامله گر بهتری تبدیل شوید. این تصورات ترس شما را از بین میبرد، شجاعت تصميمگيري را افزايش ميدهد و ثروت بیشتری را برایتان به ارمغان خواهد آورد.
منبع: www.Bourse24.ir

azad1
2012/10/16, 14:53
روانشناسي بازار سهام
واقعگرا باشید؛ به ویژه در بورس

گروه بورس- توماس اس بولکووسکی در ادامه سلسه مطالب روانشناسی بازار سهام در مقاله ای با عنوان چگونه در انجام معاملات مصمم باشیم؟ مینویسد: معاملهگری میشناسم که دائما با خود میگوید: تمام کاری که باید انجام دهم، این است که 10 سنت از هر سهم سود کسب کنم. برخی هم میگویند: تعیین اهداف کوچک و نزدیک مانند این، در واقع موفقیت را دشوار تر خواهد كرد. واقعیت این است که باید اهداف واقع گرایانه ای برای خود تعیین نمایید.

اگر شما میخواهید در 85 درصد اوقات موفق شوید، اما مطالعات نشان دهند که سیستمی که از آن استفاده میکنید، تنها در 60 درصد مواقع موفقیتآمیز عمل میکند، به سرعت ناامید خواهید شد. این ناامیدی میتواند باعث شود که سیستم خود را رها کنید. اگر میخواهید سهامی که میخرید را برای هفتهها یا ماهها نگاه دارید، اما سیستم شما سیگنالهای روزانه به شما میدهد، خیلی زود شکست خواهید خورد.
انتظارات خود را با واقعیتهای مربوط به سیستم خود هماهنگ نمایید. دانستن محدودیتهای سبک معامله و سیستم معاملاتی، به شما کمک خواهد کرد با قطعیت بیشتری به انجام معامله ادامه دهید.
هزینه [یافتنِ] موقعیت (فرصت):
درست همانطور که نگهداری سهامی که به پایینتر از قیمت خرید رسیده است، زیانآور است و هزینه در بر دارد، عدم انجام معامله نیز هزینههایی در پی خواهد داشت. این زیان را هزینه [یافتن] فرصت مینامیم. در واقع این هزینه، هزینه ای است که برای از دست دادن یک سود احتمالی بزرگ میپردازیم. در این شرایط شما به یک عادت بد دچار شده اید: فرار از سیگنالهای معاملاتی و نادیده گرفتن آنها. از سویی دیگر، این عادت در واقع میتواند به معنای مشاهده پایین رفتن قیمت بدون انجام هیچ اقدامی از سوی شما باشد و میتواند زیانهای زیادی را به شما وارد نماید. هنگامی که شما سیگنالهای معاملاتی را نادیده میگیرید درصد موفقیت خود را کاهش میدهید. مشخص است که کسب سود در گرو انجام معامله است.
فهرستی راجع به معاملهگری:
برخورداری از اعتماد به نفس و اعتماد به تواناییهای خود، میتواند به شما کمک کند تا با قطعیت بیشتر و مصممتر معامله نمایید. کسب چنین اعتماد به نفسی به این معنا خواهد بود:
1. برخورداری از دانش کافی در مورد سیستم معاملاتی، نقاط قوت و ضعف آن.
2. برخورداری از دانش کافی در مورد رفتار سهمی که میخواهید معامله کنید و بازاری که در آن مشغول به کار هستید.
3. ایجاد و پیروی جدی از یک برنامه معاملاتی.
4. مدیریت ریسک از طریق پیروی از قوانین صحیح و سنجیده مدیریت پول (سرمایه).
خود شما نیز بخشی از شرایط انجام معامله هستید. اگر هنگامی که در مقابل مانیتور کامپیوتر خود نشسته اید، از بالا و پایین رفتن قیمت سهام لذت میبرید به این معنا است که نوسان گیری و معاملات روزانه مناسب شخصیت شما است. در صورتی هم که از انجام این کار خسته میشوید و فکر شما به سوی انجام یک فعالیت بهتر میرود، بهتر است سرمایهگذاری میان مدت یا بلند مدت را برای خود انتخاب كنيد.
برخورداری از اعتماد به نفس در انجام معاملات به این معنا است که بدانید به طور مثال روزهایی را نباید معامله کنید، مثلا روزهایی که به هر دلیل عصبانی هستید. دانستن این موضوع که چه زمانهایی نباید معامله کرد، درست به اندازه پیروی از یک سیستم معاملاتی روشن و تعریف شده مهم خواهد بود. برخورداری از این توانمندی اعتماد به نفس را در شما افزایش میدهد و شما را به سوی مصمم تر معامله کردن هدایت خواهد کرد.
ترس از پذیرفته نشدن
ترس از پذیرفته نشدن نیازی را برای موفقیت در آدمی به وجود میآورد. همه ما میدانیم در صورتی که موفق شویم، دوستمان خواهند داشت. چه کسی است که بخواهد با یک بازنده در ارتباط باشد؟ نیاز به موفقیت و اجتناب از عدم پذیرش ما را به سوی تصمیماتی سوق میدهد که باید ما را از زیان دور کنند و این مورد در اغلب موارد به معنای عدم معامله و ترس از معامله خواهد بود!
با خود میگویید، اگر معامله نکنم، زیانی هم نخواهم کرد. بنابراین با خود فکر میکنید یک برنده هستید، در صورتی که در واقع میترسید وارد یک معامله شوید و عدم انجام معامله به این معناست که فرصت تمام موفقیتهای احتمالی را از خود سلب خواهید كرد.
هرچه بیشتر معامله کنید، معاملات زیان آور بیشتری خواهید داشت و به این ترتیب بیشتر و بیشتر به زیان کردن عادت خواهید کرد. این درست مثل خوردن شکلات است: اولین بار که آن را میخورید احساس بسیار خوبی در دهان خود خواهید داشت، اما رفته رفته برایتان معمولی خواهد شد. شما به معاملات بیشتری نیازمند هستید تا به این احساس عادی بودن در معاملات برسید. زیان کردن صرفا هزینه عادی و معمول انجام معامله و هر کسب و کار دیگری است و نه چیزی بیشتر.
شرایط معامله
به ندرت میتوانیم شرایط بدون نقصی برای انجام معامله را برای خود خلق کنیم. اگر لازم باشد که چندین سیگنال معاملاتی را ببینید تا بالاخره یکی از آنها را قبول کنید، در پایان بیشتر نظاره گر معاملات خواهید بود تا انجامدهنده آنها. معاملهگران تازه کار دائم در حال جمع کردن شاخصها و سیگنالها و تکیه بیشتر و بیشتر بر آنها هستند، اما افراد موفق تنها سیگنالها و شاخصهای محدودی را دنبال میکنند. افراد موفق میدانند که بیشتر شاخصها سیگنالهای یکسانی را در زمان یکسانی تولید خواهند کرد و عملا نیازی به همه آنها نیست. بسیاری از شاخصها هم چیزی به ما اضافه نمی کنند. به طور مثال، آیا هنگامی که دو میانگین متحرک میتواند کارآمد و کافی باشد، آیا واقعا به سه میانگین متحرک برای حصول اطمینان نیازی هست؟ همچنین، به طور مثال، اگر با چشم خود میبینید که قیمت در حال بالا رفتن است، چه نیازی به یک میانگین متحرک میله ای x است تا به شما بگوید قیمت در حال بالا رفتن است؟
برخورداری از یک سیستم محکم و قدرتمند که تنها بر اساس چند شاخص محدود و شرایط لازمه محدودی تشکیل شده باشد، انعطاف پذیری را به سطح بهینه خود نزدیک خواهد کرد. انجام تستهای متعدد لازم نیست. برخورداری از اعتماد کافی به سیستم، باعث میشود به سیگنالهایی که صادر میکند، تکیه کنید و مصمم تر و قاطعانه تر معامله نمایید.
ابزارها و سیستم معاملاتی خود را به خوبی بشناسید. دانش قدرت است. همین دانش به ما میگوید که اهداف خود را واقع گرایانه تعیین و تنظیم کنیم. انتظارات غیرواقع گرایانه در مورد شرایط انجام معامله و میزان سود احتمالی، تنها هزینه به دست آوردن فرصتهای مناسب را زیادتر خواهد کرد و باعث میشود فرصتهای بیشتری را از دست بدهید. با تهیه یک فهرست مخصوص به خودتان در مورد خود و سیستم معاملاتی تان این دانش را به دست آورید. بدانید که سیستم شما چه زمانی کار میکند و چه اندازه میتواند خوب عمل کند.
بدانید که بازده و نتایج معاملات در زمانی که عصبانی یا خوشحال هستید دستخوش اثرات منفی میشود. یاد گرفتن اینکه چه زمانی نباید معامله کرد، خود مهارتی است که باید در افزایش و بهبود آن تلاش نمود. پیش از آنکه سیستم تان به شما بگوید که نمی تواند در تمام مواقع موفقیت آمیز عمل کند، سعی کنید خودتان بفهمید که هیچ سیستمی نمی تواند در تمام مواقع جوابگو باشد و تلاش کنید صبر لازم برای مواجه شدن با شکستهای پیاپی را در خود ایجاد نمایید. اگر خود را در پشت این ترسها و وسواسها و شرایط غیرواقع گرایانه پنهان کنید، فرصتها را یکی پس از دیگری از دست خواهید داد.
لازمه انجام معامله با قطعیت و اعتماد به نفس کافی برخورداری از ترکیبی از تمام این تواناییها خواهد بود.
منبع:www.bourse24.ir

azad1
2012/10/16, 14:56
چگونه بر ترس غلبه كنيم؟

گروه بورس- توماس اس بولکووسکی در مقاله ترس از موفقیت خود در مطلبی با عنوان راه حلها مینویسد: برای غلبه بر ترس در سرمايه گذاري چه بايد كرد؟ او راه حلهاي زير را پيشنهاد ميدهد:


1. سودها و زیانها را نادیده بگیرید.

بر اینکه چه اندازه پول به دست میآورید، تمرکز نکنید. در عوض، بر تکنیک خود متمرکز شوید. به این سوالات برای خود پاسخ دهید. آیا در زمان مناسب خرید کرده اید؟ آیا زود از سهم خارج شدید یا بیش از حد سهام مورد نظر را نگهداری کردهاید؟ چه تکنیکی میتوانست سودآوری شما را افزایش دهد؟ آیا اگر بازارها ریسک بیشتری داشتند، میزان خرید خود را متعاقب آن افزایش میدادید؟ آیا هنگامی که خطر بازارها کمتر است، مقدار خرید خود را در یک سهام خاص افزایش میدادید و همزمان تنوع بخشی را رعایت میکردید تمام این سوالات بر چگونگی انجام کار و نه پول تاکید میکنند. اجازه ندهید که یک شکست و زیان، توانایی بالقوه شما برای یک سود قابل توجه را از بین ببرد.



2. با تصویری که از خود ساخته اید بجنگید و آن را شکست دهید.

افرادی که تصور بسیار خوبی از خودشان دارند یا کمی مغرور هستند، به طور معمول ترس بیشتری از موفقیت دارند. اگر کمی لجباز و سرسخت هستید و حاضر نیستید، به خاطر تصوراتی که از خودتان دارید، شواهد را مبنی بر آینده نامناسب سهامی که خریداری کردهاید، بپذیرید، به احتمال بسیار زیاد به معاملهگری که میخواهید تبدیل نخواهید شد. یاد بگیرید به صدای درونتان که به شما میگوید اشتباه کردهاید و هنگام فروش است، گوش دهید. اجازه ندهید کار به جایی برسد که صدای درونتان مجبور شود فریاد بزند «آن سهم را بفروش».



گوش دادن به پند و مشاوره دیگران خوب است، مشروط به اینکه بر تحقیقات و اطلاعات و دانسته های خودتان سایه نیفکند. برخی اوقات تلویزیون یا مشاوران به اصطلاح خبره حرفهای اشتباهی میگویند و شما را گمراه میکنند. یاد بگیرید که به برنامه معاملاتی خودتان عمل کنید و به نطق مشاوران که اغلب کهنه و تكراري است، گوش ندهید. در عوض سعی کنید نصیحتهای آنان را با برنامه معاملاتی خود ترکیب کنید تا بهترین فرمول را به دست آورید. عوامل مهمی که موفقیت و شکست شما را تعیین میکنند، کشف کنید و تا جایی که ممکن است عوامل مربوطه را تقویت کنید.



3. تغییر را بپذیرید.

بازارها در طول زمان تغییر میکنند. به طور مثال، بازار صعودي منفي میشود یا برعکس؛ یا اینکه بازار با ریسک کم به بازار با ریسک زیاد تبدیل میشود و برعکس. بنابر این، باید متعاقب این تغییرات برنامه معاملاتی و شیوه معاملات خود را تغییر دهید. همچنین، نگرش و درک خود از جهان اطرافتان را تغییر دهید. با تغییر تصویری که از خود در ذهنتان ساختهاید و مقابله با جنبههای محدودکنندهای که باعث شکست شما در گذشته شدهاند، تغییر را پذیرا باشید. برای از بین بردن ترس از موفقیت، مسوولیت کارها و تصمیمات خود را بپذیرید. معاملهای که خوب پیش نرفته به خاطر گوش فرادادن به نصیحتهای متخصصان و تحليلگران نیست؛



بپذیرید که گاهی اوقات اشتباه میکنید و بازارها در جهتهای غیرقابل پیشبینی حرکت میکنند. از طریق یک برنامه معاملاتی که تمام این احتمالات را پوشش دهد و همچنین با توجه به احساساتتان، برای تمام پیامدها آماده شوید. سعی کنید بفهمید محدوده راحتی عاطفی شما چه اندازه است و در جهت گسترده کردن محدودههای آن تلاش كنيد. یاد بگیرید اضطراب مربوط به معاملات را به عنوان یک عامل بازدارنده نبینید و آن را یک فرصت و موقعیت تلقی نمایید. اعتماد به نفس لازم برای کشیدن ماشه و انجام تصمیمات را داشته باشید. در هنگام معامله، تردید و دودلی نداشته باشید.



4. اهداف خود را تعیین نمایید.

درک کنید که معامله قرار است برای شما چه چیز یا چیزهایی به ارمغان آورد. آیا معامله برای این است که آزادی لازم برای اینکه عصرها بیکار باشید، را داشته باشید؟ آیا میخواهید آن قدر پولدار شوید که هر چیزی اراده میکنید بدون هیچ دغدغهای بخرید؟ هنگامی که اهداف خود را برای کسب و کار معامله خود تعیین کردید، از خود بپرسید چه چیز یا چیزهایی باعث میشود نتوانید به آنها دست یابید. آیا میخواهید پول هزینه کنید تا در مورد تکنیکهای بازار آموزش لازم را کسب کنید؟ آیا حاضرید برای خرید یک سیستم معاملاتی پول هزینه کنید؟ آیا از آن سیستم پیروی میکنید؟ آیا تبعیت از قوانین معاملاتیتان به موفقیت منتهی میشود؟ چه چیزی مانع از بهتر بودن در معاملات میشود؟



یاد بگیرید این گفته درونی «اگر شکست بخورم چه؟» را نادیده بگیرید و بر تعیین اهداف عملی و دست یافتنی تمرکز کنید. این اهداف هم باید کوتاه مدت و هم بلند مدت باشند. برنامه معاملاتی را اتخاذ کنید که بتوانید از آن پیروی كنيد. اگر هم از مسیر مورد نظر منحرف شدید، به دنبال دلایل آن بگردید. تغییرات لازم را برای بازگشتن به مسیر ایدهآل انجام دهید. معامله گر موفق جایی برای تردید و دودلی در ذهن خود ندارد. او تنها یک برنامه معاملاتی دارد که به جدیت از آن تبعیت میکند. هنگامی که از برنامه خود تخطی میکند، دلیل آن را به سرعت پیدا میکند و تلاش میکند آن اشتباه و تخطی به عادت تبديل نشود. او انگیزههایی که او را به جلو میراند میشناسد و همچنین از احساساتی که او را به عقب میبرند، آگاه است. و نهایتا اینکه، یک معامله گر موفق از موفقیت نمیترسد؛ بلکه برای آن برنامه ریزی میکند.


http://www.donya-e-eqtesad.com/Defau...w.asp?@=320978

azad1
2012/10/18, 12:57
روان شناسی دیکتاتورها

منبع: فارین پالیسی
ترجمه: مریم جعفری
http://www.asriran.com/fa/news/237061

عصرایران - "معمر قذافی "رهبر سابق لیبی، تا زمانی که ناتو مقرش را در طرابلس بمباران کرد و توسط مخالفانش کشته شد، حاضر نبود که قدرت را به شخص دیگری واگذار کند.

در یمن "عبدالله صالح" رئیس جمهوری این کشور، ماهها پس از آنکه ناآرامیهای داخلی در کشورش به جنگ داخلی تبدیل و در گلوله باران دفترش به شدت زخمی شد، حاضر نشد که شخص دیگری کرسی ریاستش را تصاحب کند.

حال پرسش آن است که چه عاملی سبب میشود که چنین افرادی حتی در شرایط دشوار حاضر به واگذاری قدرت نشود؟ چرا رهبران کشورهایی مانند اردن و عربستان سعودی حتی زمانی که میبینند افراد بانفوذی مانند "حسنی مبارک" رئیس جمهوری سابق مصر، در قفسی در دادگاه محاکمه میشوند، حاضر به رها کردن زندگی مجلل خود نیستند.



تشخیص ویژگیهای روانشناختی دیکتاتورها در جهان بسیار آسان است و امر دشواری به نظر نمیرسد چرا که تاریخ زندگی اکثر آنان مانند "ژوزف استالین" رهبر شوروی سابق ، "مائو تسه تونگ" رهبر مارکسیست چین ، "صدام حسین" رئیس جمهوری مخلوع عراق، و خود قذافی در دسترس همگان است و میتوان شرایطی که آنان را به یک دیکتاتور تبدیل کرده است را مطالعه کرد.

کمیسیون سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا در گزارش مخفیانهای با نام "تحلیل روانشناختی آدولف هیتلر" که در سال ۱۹۴۳ میلادی انجام شده است، تلاش کرده است که تفکر و نگاه مستبدانه هیتلر را بررسی و توضیحی منطقی برای آن ارائه کند.



اکنون این گزارش به همراه تحقیقات جدید منتشر شده محققان را به درک مناسب تری از اینکه چرا رهبران به یکباره به یک حکمران مستبد تبدیل میشوند، نزدیکتر کرده است.

آیا دیکتاتورها از بیماری روانی رنج میبرند؟این سادهترین و گمراه کنندهترین تعریفی است که از دیکتاتورها ارائه میشود. این ایده همچنین بسیار ناامیدکننده است. نابسامانی های فکری در حقیقت به تشخیص و درک مشکلات روانی مربوط میشود تا اختلال در شخصیت ضداجتماعی افراد.
در حالی که دیکتاتورها مرتبا در حال اقداماتی هستند که قدرت خود را حفظ کنند و این قبیل از تصمیمات نمیتوانند توسط فردی که از بیماری روانی رنج میبرد، سر بزند.

پذیرش اینکه بگوییم که این قبیل از حاکمان سعی میکنند مانند یک روانی به نظر برسند، بسیار دشوار است. برای مثال، آنان نه تنها به اطرافیانشان بلکه به خودشان نیز دورغ میگویند.

متخصصان میگویند که مثلا زمانی که استالین فردی را خیانتکار توصیف میکرد نه تنها شرایطی را به وجود میآورد که دیگران این مسئله را باور کنند بلکه ذهن خودش را هم برای پذیرش این مسئله آماده میکرد.



همین مسئله در معمر قذافی نیز دیده شده بود. رهبر سابق لیبی، نه تنها به خوبی میدانست که مخالفانی در دولتش هستند بلکه از وجود مخالفان در سرتاسر کشورش نیز خبر داشت، اما از همان آغاز بهار عربی مرتبا تکرار میکرد که تمامی مردم لیبی حامی من هستند و برای دفاع از من میمیرند. این تفکر قذافی حتی تا آخرین لحظه کشته شدن توسط همان مخالفان همراه او بود.

"اسکات آتران" استاد دانشگاه "میشیگان" آمریکا که بیش از دو دهه درباره حاکمان و مردان قدرتمند در جهان مطالعه کرده و با بسیاری از آنان مستقیما گفت وگو کرده است، اینگونه نتیجه میگیرد که حرکت به سوی اخلاقیات، نه سادیسم و حرص و طمع، شخصیت افراد قدرتمند را شکل میدهد.
او میگوید که مثلا آدولف هیتلر معادل یکصد میلیون دلار هزینه کرد تا اقداماتش را توجیه کند و مدارک منطقی به دیگران ارائه دهد.



اکثر رهبران در کشورهای دموکراتیک کسانی را وارد تشکیلات خود میکنند که از اقدامات آنان انتقاد کنند ، اما دیکتاتورها زندگی خود را به گونهای هدایت میکنند که چنین افرادی در آن کمترین نقش را ایفا کنند.

"فرانک دیکوتر" استاد دانشگاه هنگ کنگ و نویسنده کتابی درباره مائو در این باره میگوید: "اینکه حاکمان مستبد از بیماری روانی رنج می برند یا خیر ، برای من مهم نیست اما اینکه چطور قدرت آنان را به مرور زمان تغییر میدهد، پرسشی است که ذهن مرا به خود مشغول کرده است."

او ادامه میدهد که مائو برای زمان طولانی قدرت را در اختیار داشت و روز به روز بدتر و بدتر میشد و در نهایت تنها در پیله خود زندگی کرد.



به باور بسیاری از روانشناسان، رهبران مستبد توانایی آن را ندارند که ارتباط شان با دیگر را به درستی و منطقی بررسی کنند.
در گزارشی که توسط سه محقق در دانشگاه کالیفرنیا در سال ۲۰۰۳ میلادی انجام شد، آمده است که دیکتاتورها ذهنیت خود را تغییر میدهند و شخصا برای خود، تفکری جدید خلق میکنند.

این گزارش همچنین تاکید میکند: این تمایل در افراد قدرتمند وجود دارد که برای خود اعتباری را در نظر بگیرند که در عالم واقعیت وجود ندارد و در همین حال دنیای پیرامون خود را بسیار خودکارتر و راحتتر تصور میکنند.
صدام حسین نمونه واقعی برای این مسئله است ؛ او حتی وقتی که به بغداد حمله شد نیز از ادعاهای توخالی اش دست برنداشت.



"رنانا بروکس" استاد روانشناسی دانشگاه "واشنگتن" نیز میگوید که دیکتاتورها تمایل دارند که قدرت و توانایی خود را بیش از واقعیتها نشان دهند.
آنان در حقیقت خود را یک قهرمان میبینند و زمانی که این باور به چالش کشیده میشود، دیگر نمیتوان مانع اقدامات آنان شد چرا که در این شرایط شخصیت اصلی آنان زیر سؤال میرود.

اما فرضیه سومی که درباره دیکتاتورها ارائه میشود، آن است که مشکل زمانی که قدرت را به طور کامل در اختیار دارند، رشد مییابد. برای مثال "روبرت موگابه" رئیس جمهوری زیمبابوه، در جوانی یک زاهد باادب بوده است و اطرفیان او میگویند که او در آن زمان اصلا تفکرات خودکامه نداشت اما اکنون به سخنان دیگر گوش نمیدهد و به حاکمی مستبد تبدیل شده است. روانشناسان معتقدند که در مورد موگابه تنها میتوان گفت که قدرت کامل او را به چنین فسادی کشیده است.



در تحقیقاتی که توسط تیم روانشناسی دانشگاه "کلمبیا" با عنوان "چگونه قدرت فاسد میشود" انجام شده، آمده است که چه مکانیسمی در قدرت منجر به فساد میشود؟
در حقیقت باید گفت که قدرت خود به تنهایی عامل تغییر شخصیت افراد نیست اما آنچه که باعث میشود، فردی قدرتمند به یک دیکتاتور تبدیل شود آن است که او به مرور زمان از نگرانیهای که مردم عادی جامعه با آنان درگیر هستند فاصله میگیرند و این نخستین گام برای تغییر تفکرات است چرا که از نظر علمی ، هورمون کورتیزول آنان کاهش مییابد؛ هورمونی که تنها با وجود استرس افزایش مییابد و به بدن کمک میکند که در واکنش به شرایط استرسزا میزان قند خون و فشار خون را افزایش دهد اما در عین حال بر روی خلق و حافظه نیز تاثیر میگذارد.



در این گزارش آمده است حال آنکه بی اخلاقی و گفتن دروغهای مدوام نیز استرس زا هستند. دروغگو باید همراه مراقب کلام خود و شرایط محیطی خود باشد و در چنین شرایطی تنها استرس افراد افزایش مییابد اما در دیکتاتورها عوامل دیگر باعث کاهش استرس میشوند و به همین دلیل راحتتر از دیگران از راستگوی خودداری میکنند.

البته هیچ یک از این عوامل جنایتهای دیکتاتورها در طول تاریخ را توجیه نمیکند و این در حالی است که مغز ما برای داشتن قدرتی کامل و مطلق آمادگی ندارند.
در این شرایط است که دیکتاتورها ممکن است تا آخرین لحظه بجنگند چرا که هرگز تصور نمیکنند که پایانی نیز برای آنان وجود دارد.
قذافی میتوانست قبل از آنکه همه چیز را از دست بدهد و کشته شود، از قدرت کناره گیری کند و مبارک نیز میتوانست چند هفته قبل از روزی که مجبور به استعفا شود، مصر را ترک کند.
هیتلر نیز توانایی و فرصت آن را داشت که برای برقراری صلح قدم بردارد و صدام هم قادر بود که سرنوشت دیگری برای خود رقم بزند.



اما نباید این نکته را فراموش کرد که دیکتاتورها همچنانکه قدرت نظامی قوی دارند، از نظر روانشناختی برای عقب نشینی از قدرت بسیار ضعیف هستند؛ به همین دلیل آنان در عین دلبستگی به بقا ، همواره از نابودی استقبال میکنند.

azad1
2012/10/25, 10:26
روانشناسي بازار سهام
چگونه در انجام معاملات مصمم باشیم؟

گروه بورس- هنگامی که سالها پیش به معاملات روزانه مشغول بودم دریافتم هر گاه که ناراحت هستم، انگار که احتیاط را کنار میگذارم و هر چیزی معامله میکنم و اصلا برایم مهم نیست که عملکرد آن چگونه باشد. اما هنگامی که به هر دلیل خوشحال هستم، مثلا پیش از آن چند معامله موفق داشتم، شکستناپذیرتر عمل میکنم.

توماس اس بولکووسکی در ادامه مقالههای روانشناسی بازار سهام در مطلبی با عنوان چگونه در انجام معاملات مصمم باشیم، مینویسد:
«حس و حال شخص در زمان معامله مهم است.»
اگر شما هم زیاد معامله میکنید حتما چنین احساساتی را تجربه کردهاید. در واقع، باید به حس و حال خود در زمان انجام معامله توجه كنيد. هیچ کس شما را مجبور به انجام معامله نکرده است، بنابراین اگر به طور مثال کمی سر درد دارید، آن روز را کار نکنید و به خود استراحت دهید. سعی کنید کار متفاوتی انجام دهید، مثلا کتابی را که مدتها است از کتابخانه امانت گرفته اید و مهلت آن تمام شده است، تحویل دهید. رفتن به یک پیک نیک هم خوب است. خواهید دید که بدون هیچ تلاش اضافی همه چیز بهتر پیش خواهد رفت.
یاد بگیرید فقط هنگامی که از چارچوب ذهنی و روحی خوبی برخوردار هستید، معامله انجام دهید. از این طریق، تصمیمات شما دیگر متاثر از احساسات شما نخواهند بود و در نهايت خواهید توانست با قاطعیت و موفقیت بیشتری به معاملاتتان ادامه دهید.
احساس دودلی را بپذیرید
اگر به شدت در مورد یک معامله فکر کنید، احتمالا در آنِ واحد احساسات متفاوتی در مورد آن دارید. برخی از شاخصها بیانگر و علامتی برای خرید و برخی دیگر نشانگر فروش هستند. با این حال، هنگامی که یک تصمیم معاملاتی اتخاذ میکنید، این تردید و دودلی باید محو شود. اگر به اندازه کافی معامله کنید، اغلب مشکل دودلی خود به خود حل میشود. در واقع تجربه کافی باعث از بین رفتن این احساس مزاحم خواهد شد.
پس از اینکه روز معاملاتی شما به پایان میرسد، میتوانید کمی بیشتر فعالیتهای خود را به صورت تمرین ادامه دهید تا انجام چنین کارهایی برایتان ملکه و بسیار معمولی شود. برای اینکه با قطعیت بیشتری معامله کنید، احساسات دودلی را از خود دور كنيد و تصمیم بگیرید که معامله خواهید کرد یا نه.
معاملهگری را میشناختم که به جای اینکه به طور کل معاملات خود را متوقف كند، تنها مقدار بسیار ناچیزی از هر سهام را میخرید. از این طریق با اینکه مثلا میدانست آن معامله به زیان او تمام میشود، آن را نمیفروخت تا بتواند با دقت بیشتری آن را دنبال كند و میدانست که سیستمش به موقع وارد عمل خواهد شد و تصمیم مناسب را به او خواهد گفت.
احساس عدم امنیت و اضطراب
دو احساس عدم امنیت و اضطراب از عدم شناخت کامل از سیستم معاملاتی ناشی میشوند. مثلا اگر سهامی را خریدهاید و در حال حاضر قیمت آن در حال پایین آمدن است، در صورتی که میدانید براساس سیستم تکنیکال شما، معمولا بیشتر از میزان مشخصی پایین نخواهد آمد؛
بنابراین میتوانید به بهبود و بازگشت قیمت امیدوار باشید. شناخت کافی از چگونگی رفتار سیستم معاملاتیتان و انجام معامله بر اساس آن، احساس عدم امنیت و اضطراب را هنگامی که تصمیمات ما خوب عمل نمیکنند، بسیار کم خواهد کرد.
چند بار پیش آمده است که همسر یا یکی دیگر از نزدیکان شما گفته است که با او برای گردش و تفریح بیرون بروید و پس از این که گردش به پایان رسید، دریافتهاید که تجربه لذتبخشي داشتهايد؟ این مثالی از علاقه مند شدن پس از درگیر چیزی شدن است. اگر شما چیزی را امتحان نکنید، هرگز نخواهید فهمید واقعا آن را دوست دارید یا نه. کرامر، یک روانشناس بزرگ میگوید: تصمیمگیری موفق در گرو تعهد به تصمیم گرفته شده و همچنین نشان دادن علاقه و تلاش کافی در تلاش برای انجام آن کار است.
معاملات موفق تنها در گرو تعهد به یادگیری صحیح معامله و عمل کردن بر مبنای آن است. تمرین کردن سیستم در معاملات مجازی میتواند بسیار خوب باشد، اما مشخص است که برای موفق شدن باید معاملات واقعی انجام دهید! اگر تعهد و زمان کافی برای یادگیری درست معاملات صرف کنید، بسیار کارآ خواهد بود. پیش از آنکه زیاد درگیر معاملات شوید، ابتدا زمانی را به آزمایش این کار (معاملات) اختصاص دهید. ببینید آیا این حرفه با سبک زندگی شما و میزان درآمد مورد انتظار شما مطابقت دارد؟
انجام معامله با قطعیت و اطمینان کافی، مستلزم داشتن تعهد به فرآیند است. همچنین باید به هر معامله به چشم موقعیتی برای بروز مهارتهای خود بنگرید.
همه چیز را نادیده بگیرید
اگر شما زمانی را برای طراحی و توسعه و تکمیل یک سیستم صرف کردهاید، و اکنون سیگنالی را صادر کرده است، آیا باید به حرفهای تلویزیون مبنی بر اینکه بازار در روزهای آینده بسیار بد خواهد بود گوش فرا دهید؟ سعی کنید خود از تمام عوامل بازدارنده - که باعث میشوند از انجام یک معامله که در مورد آن اطمینان و دانش کافی دارید منصرف شوید- دوری كنيد. در عوض بر معاملات خود و فرآیند آنها به دقت تمرکز كنيد.
معاملهگران تازه کار خیلی زود یاد میگیرند که تنها بر روی تعداد بسیار محدودی از سهام متمرکز شوند و کار کنند، چون در مییابند که نمیتوانند همزمان مراقب تعداد زیادی سهام باشند. هنگامی که آنها در شناخت رفتار آن سهام خاص مهارت کافی به دست آوردند، میتوانند بر روی سهام بیشتری کار کنند. انجام درست معاملات چندان هم دشوار نیست: لازم است، به طور مثال بر اساس سیستم تکنیکالی که دارید، به خود بگویید اگر RSI پایین تر از 70 بیاید، سهم را خواهم فروخت و اگر از 20 بالاتر رود، آن را خواهم خرید.
هنگامی که تمرکز شما توسط افکار خارجی یا عوامل مزاحم از بین میرود، انجام معامله با قطعیت کافی بسیار دشوار خواهد شد. تمام معاملهگران باید تمرکز و فراموش کردن عوامل مزاحم مانند درد جسمی خفیف یا ناراحتیهای روزمره را با خود تمرین کنند تا رفته رفته در انجام تمرکز قویتر شوند.
خشنودی پایدار
در گذشته نمیدانستم که مسرت پایدار چه اندازه در انجام معاملات با قطعیت بیشتر میتواند اثر بخش باشد. کرامر میگوید، مسرت پایدار دو جنبه دارد: اولین مورد آن است که سیستم خود را پیش از انجام معامله به خوبی بشناسید. وقت کافی برای شناخت سیستم خود و چگونگی کارآیی آن در شرایط گوناگون بازار صرف كنيد. شناخت بهتر سیستم اعتماد به نفس کافی برای انجام معاملات بهتر را به شما خواهد داد.
جنبه دوم این است که به خوبی از سیگنالها و پیامهای سیستم خود پیروی كنيد. البته باید دانست و مطمئن شد که هر سیگنال معاملاتی نمیتواند موفقیتآمیز عمل كند، اما در طول زمان سودهای دریافتی بیشتر از زیانها خواهد بود. باید آزمایشهاي خود شما این نکته را ثابت کند. اعتقاد به اینکه سیستم شما در طول زمان و براساس تجارب قبلی که داشته اید، خوب عمل میکند، باعث خواهد شد تردید را از خود دور كنيد. بگذارید در پایان این مقاله داستانی را برایتان بگویم:
شخصی به نام لیندا که یک مشاور سرمایه گذاری است، میشناسم که در کشیدن ماشه بدون تردید توانایی خیرهکنندهای دارد. به یاد میآورم زمانی به او یک ایمیل زدم و گفتم سهمی که اخیرا خریداری کرده، قرار است سود سالانه خود را کاهش دهد. میدانید او چه کاری انجام داد؟ به محض باز شدن بازار، آن را با قیمت 26 دلار (که کمتر از قیمت خریدش پس از 32 روز بود) فروخت. البته سهم قیمتهای پایین تری تا 19 دلار را هم در همین مدت به خود دیده بود. او از طریق این کار، در حدود 27 درصد از منافع مشتریانش را حفظ کرد. تجربه به او نشان داده است که به سرعت و بدون یک لحظه فکر بیشتر، زیانهای خود را متوقف کند و هنگامی که معاملهای خوب پیش میرود و سودها در حال جمع شدن هستند، استراحت کند.
اکنون هرگاه سهمی که خریدهام خوب پیش نمیرود، تصور میکنم که لیندا آن سهم را دارد. از خود میپرسم او در این موقعیت چه میکند؟ سریع آن کار را انجام میدهم!
منبع: www.Bourse24.ir

http://www.donya-e-eqtesad.com/Default_view.asp?@=325093

azad1
2012/10/31, 23:32
خواهر روحانی

خواهر روحانی در کلاس مدرسه مقابل دانش آموزان نوجوان، ایستاده بود. او در حالی که یک سکه یک دلاری نقره در دستش بود گفت: به دختر یا پسری که بتواند نام بزرگترین مردی را که در این دنیا زیسته است بگوید، این یک دلاری را جایزه می دهم.خواهر روحانی که از جواب پسربچه یهودی قدری شگفت زده شده بود، در زنگ تفریح او را در زمین ورزش یافت و از او پرسید: آیا واقعا اعتقاد داری که عیسی مسیح بزرگترین مردی است که دنیا به خود دیده ؟
پسربچه جواب داد: البته نه، هر کسی می داند که بزرگترین مرد موسی بود.
اما معامله شوخی بردار نیست!
به نقل از کتاب بزرگترین اصل مدیریت در دنیا نوشته مایکل لوبوف

azad1
2012/11/08, 11:30
روانشناسي بازار سهام
تيپ شخصيتي و معاملهگري خود را بشناسيد
گروه بورس- راهي كه به سوي معاملهگري بهتر ختم ميشود همان راه ترقي است و ميدانيم كه هيچ دو راهي با يكديگر يكسان نيستند.هر يك از ما بايد از جايي كه هماكنون در اين مرحله از زندگي خود در آن قرار داريم آغاز كنيم. فارغ از اين كه مسير شما چيست و چگونه است، بايد در وهله اول به درستي مشخص كنيد كه در حال حاضر كجا هستيد.

بايد بفهميد چه الگوهايي در زندگي شما وجود دارند كه مانع از انجام معاملات موفق يا روابط بهتر با ديگران ميشوند. اين الگوها هم اكنون در اختيار شما هستند، زيرا اين رفتار و الگوها همگي در فعاليت معاملهگري شما و ديگر جنبههاي زندگيتان خود را نشان ميدهند.متاسفانه در بيشتر اوقات افراد آگاهي درستي از آنها ندارند يا اينكه به طور كلي از آنها بيخبر هستند. بنابراين، سفر به سوي متحول شدن اغلب با يك بحران آغاز ميشود. زيرا تنها زماني كه بحراني پيش ميآيد، ما انسانها بيدار ميشويم و در مييابيم كه جايي از كارمان اشكال دارد.
اين مقاله كه در نوع خود بي نظير است و اولين سري از مقالات هشت گانه شناخت شخصيت است، به شما خواننده عزيز كمك خواهد كرد تا بدانيد كه هماكنون در كجا قرار گرفته ايد. جك شواگر كه تجربيات ارزشمندي را از مصاحبههاي متعدد خود با نابغههاي سرمايهگذاري كسب كرده، معتقد است مهم ترين عامل در موفقيت در معاملهگري، برخورداري از يك سيستم معاملاتي است كه بيشترين همخواني را با شخصيت شما داشته باشد.
بنابراين، اين مقاله را بر اساس اين واقعيت بنا مينهم كه شناخت تيپ شخصيتيتان براي اين كه بدانيد در كجا قرار گرفته ايد و در آينده بايد چه كارهايي انجام دهيد و چه تصميماتي اتخاذ كنيد، بسيار مهم است. اين در واقع آغاز سفري است به سوي كامل شدن.
اهميت خصيصههاي شخصيتي به اين علت اهميت فراوان دارد كه تصويري سريع و دقيق از جايي كه هماكنون در آن قرار داريم برايمان فراهم ميآورد و كمك ميكند بخشهايي از شخصيتمان كه ناديده گرفته شدهاند، پرورش يابند. تمام خصيصههاي شخصيتي كه در اين مقالات به آنها خواهيم پرداخت، به صورت دوگانه مطرح ميشوند.
به طور مثال اگر مشخص شود كه شما فرد برونگرايي هستيد، به اين معناست كه بخش اعظمي از انرژي خود را صرف عوامل بيروني ميكنيد و به اين معنا خواهد بود كه كامل شدن براي شما، شايد گراييدن بيشتر به جنبه درونگرايي تان است. بايد آنقدر روي خود كار كنيد تا بتوانيد تعادلي ميان تمركز بر درون و بيرون پيدا كنيد.
درك شخصيت سرمايهگذاري
اگر تا به حال به پرسشنامه تيپهاي شخصيتي كارل يونگ كه بر پايه ابعاد چهار گانه شخصيت بنا شده است، پاسخ داده باشيد، اطلاعات نسبتا جامعي از پروفايل شخصيتي خود در اختيار داريد. اين چهار بعد شامل موارد زير هستند: درون گرايي/ برونگرايي، درك شهودي و دروني/ احساس كردن، فكر كردن/ احساس كردن، و در نهايت دريافتكننده/ قضاوت گر. هنگامي كه شخصي را در مورد اين ابعاد چهارگانه ارزيابي ميكنيد، به جاي اينكه به چهار تيپ شخصيتي برسيد، به يك تقسيم بندي جامع 16 تيپي دست خواهيد يافت.
اين آزمون بسيار شبيه به پرسشنامه شخصيتي مشهور ميرز بريگز است. بنابراين جدا پيشنهاد ميكنيم يا با استفاده از پرسشنامه شخصيت سرمايهگذاري، تيپ شخصيتي خود را بيابيد يا اينكه به آدرس اينترنتي زير مراجعه كنيد و آزمون رايگان ميرز بريگز را براي خود انجام دهيد تا تيپ شخصيتي خود را شناسايي كنيد.
(www.humanmetrics.com)
در ادامه به عناصر مختلف مطرح شده توسط يونگ خواهيم پرداخت و بيان خواهيم كرد كه چگونه اين عناصر مختلف با يكديگر تركيب ميشوند و انواع خلقيات را پديد ميآورند. همچنين بحث خواهيم كرد كه انواع فرآيندهاي شناختي و خلقيات چه ارتباطي ميتوانند با موفقيت در معاملات و سرمايهگذاري داشته باشند.
بيشتر ما، از اينكه چگونه اطلاعات را دريافت ميكنيم و آنها را فرآوري ميكنيم بياطلاعيم. تفاوتهاي بسيار زيادي در درك، تفسير و تعبير افراد مختلف از آنچه در اطرافشان ميگذرد وجود دارد و همين تفاوتهاي عميق هستند كه به تفاوتهاي خيرهكننده در رفتار و شخصيت افراد و در نهايت عملكرد آنها منجر ميشوند. در زير به يكياز ابعاد چهارگانه شخصيتي يونگ خواهيم پرداخت و توضيح خواهيم داد كه چگونه هر يك از آنها ميتوانند روي فعاليتهاي معاملاتي شما تاثير گذار باشند.
يونگ معتقد بود تمام انسانها به سوي يكي از دو حالت درونگرايي يا برونگرايي متمايل هستند. با وجود اين كه ما اين مفاهيم را به ميزان اجتماعي بودن افراد نسبت ميدهيم، اما تمركز اصلي يونگ بر مسائل ديگري بود. او معتقد بود كه فرد برونگرا بر دنياي بيرون و فيزيكي و فرد درونگرا بر دنياي دروني يا روانشناختي متمركز است. با اين حال، افراد بسيار معدودي را ميتوان تنها در يكي از اين دو گروه جاي داد. در واقع تمام افراد بخشي از هر دو گرايش را دارند و در فعاليتهاي مختلف ممكن است اين گرايشها متفاوت باشند.
به طور مثال، يك معاملهگر درونگرا بيشتر بر دنياي ذهني خود، مفاهيم و ايدهها متمركز است. افكار دروني او غالب هستند. اين نوع معاملهگر بر اين موضوع متمركز است كه چگونه ميتواند نتايج خوبي را (به تنهايي) كسب كند. اين به آن معنا نيست كه اين افراد نميتوانند اجتماعي و دوست داشتني باشند. بلكه اين واقعيت تنها به اين معنا است كه توجه آنها بيشتر به دنياي درونشان معطوف است. بر اساس نظريات، انتظار ميرود كه تعداد برونگراها تقريبا دو برابر درون گراها باشد، البته اين آمارها هميشه دقيق نيست. افراد برونگرا تمايل دارند بر دنياي خارج و فيزيكي، افعال، كارها، اشيا و اشخاص تمركز كنند. تمركز اصلي آنها، بر افراد، چيزها، محيط اطراف، شغل، بازار و دستاوردهاي آنها است. به طور مثال، يك معاملهگر برونگرا به دنبال راه حلهايي در بيرون خود است تا موفقيت بيشتري به دست آورد. به اين علت كه بيشتر افراد برونگرا هستند، بنابراين بيشتر معاملهگران به دنبال يافتن يا تكميل يك سيستم معاملاتي هستند تا بتواند به آنها كمك كند در معاملات خود موفقتر عمل كنند.
افراد برونگرا توسط افراد ديگر، يك گروه، يك مهماني، يا جمعي در يك شهر بزرگ و شلوغ تهييج ميشوند و انرژي ميگيرند و اگر برونگرايي آنها افراطي شود، ممكن است به سوي از دست دادن هويت خود پيش روند. بنابراين، اگر يك معاملهگر برونگرا تمام سرمايه خود را در يك معامله از دست بدهد و پيشتر خود را به عنوان يك معاملهگر موفق شناخته باشد و به ديگران معرفي كرده باشد، بعيد نيست كه اين شكست و زيان به فروپاشي ذهني و عاطفي شديد در او منجر شود.
با اين حال، در تحقيقاتي كه دكتر فان تارپ، دكتراي روانشناسي باليني و متخصص روانشناسي سرمايهگذاري و معاملهگري انجام داده است، رابطهاي ميان درونگرايي/ برونگرايي و موفقيت در معاملات يافت نشد. در پژوهشها معلوم شد كه از ميان افراد درونگرا، 7 درصد آنها موفقيت چشمگيري داشتند و از ميان افراد برونگرا 8 درصد آنها از موفقيت چشمگيري برخوردار بودند. بنابراين، تفاوت معنادار نبود.
منبع: www.bourse24.ir

azad1
2012/11/15, 11:00
روانشناسي بازار سهام
معاملهگری در بورس و 16 شخصیت متفاوت
دکتر فان تارپ متخصص مشهور روانشناسي بازار سهام در ادامه مقاله خود تحت عنوان تیپ شخصیتی و معاملهگری مینویسد: در این قسمت به تفاوت سه تقسیمبندی دیگر از خصیصههای روانشناختی افراد و ارتباط آنها با معاملهگری میپردازیم:

درک شهودی و فراحسی يك معاملهگر
دو بخش دریافتی که موجب درک از پدیدههای اطراف میشوند عبارتند از: حواس پنج گانه و درک شهودی و فراحسی. تمایل به استفاده از حواس پنجگانه یعنی استفاده از حواس بینایی، شنیداری، لامسه، چشایی، و بویایی برای درک یا نشان دادن یک پدیده قابل لمس. این بخش اطلاعات مختلف را از دنیای ذهنی درونی و عینی بیرونی دریافت میکند. غالب بودن این بخش ارتباط زیادی با «زمان حال» دارد. در حالی که تصور میشود حدود 75 درصد افراد دارای این تمایل باشند، اما تنها 39 درصد از جمعیت آماری مورد مطالعه ما دارای این تمایل بودند.
برخلاف مورد اول، درک فراحسی و شهودی همان چیزی است که یونگ آن را «درک از طریق ذهن ناخودآگاه» نامید. ویژگی اصلی درک شهودی توانایی تخیل است. این درک مستلزم دیدن تصویر کلی و تصور موارد ممکن است. همچنین درک فراحسی خود را از زمان حال رها میکند و به گذشته و آینده هم مینگرد تا موارد و پدیدههای ممکن آینده را بفهمد. تصور میشود حدود 25 درصد افراد دارای این تمایل در درک هستند؛ اما در جمعیت آماری مورد مطالعه، 61 درصد افراد دارای این گرایش بودند.
به نظر میرسد در میان تمام ویژگیهای نامبرده توسط یونگ، درک فراحسی و شهودی مهمترین نقش را در موفقیت ایفا نماید. ما در جمعیت مورد مطالعه خود 31 معاملهگر داشتیم که 25 نفر از آنها دارای عملکردهای بسیار خوبی بودند. جالب است بدانید که در این میان، 25 نفر از آنها دارای این گرایش ذهنی بودند و تنها پنج نفر دارای تمایل ذهنی حواس پنج گانه بودند. بنابراین، میتوان نتیجه گرفت که برخورداری از درک فراحسی و توانایی برای دیدن تصویر کلی و جامع از پدیدهها نقش بسیار مهمی را در موفقیت در معاملات بازی میکند.
اهميت تفکر و احساس
دو بخش ذهنی که مربوط به قضاوت هستند، عبارتند از تفکر و احساس. تفکر شامل فرآیندهای فکری منطقی است که دربر دارنده استدلالهای علت و معلولی است. تفکر، شناخت و قضاوت را تسهیل میکند. در این مورد، افراد با مواردی چون واقعیتها، حقایق، تجربهها، ویژگیها، و نهایتا «اینجا و اکنون» درگیر هستند.
تمام پدیدهها برای این افراد قابل لمس و براساس یک توالی منطقی است. هنگامی که افراد بر اساس تفکر تصمیم میگیرند، تمام نقاط مثبت و منفی را به شیوهای که توالی وقایع را دربرگیرد، لحاظ میکنند. اگر فرض کنیم که معاملات تنها براساس تفکر انجام میشود، در واقع باید بپذیریم که معامله پیش از تصمیمگیری انجام شده است. جالب است که عموما افراد با تفکر خود تصمیم میگیرند، اما بر اساس احساسات خود عمل میکنند.
احساس کردن، شامل تصمیم گیری از طریق قضاوتهای ارزش گذارانه است. این مورد به ما اجازه میدهد تا تعیین کنیم که آیا چیزی مهم است یا خیر. احساس کردن همچنین مقدار زیادی ارزشهای ذهنی و شخصی را دربرمیگیرد.
اگر تفکر به مقدار زیادی در یک فرد رشد نماید، احساس دیگر نمیتواند به اندازه کافی رشد کند و برعکس. باید دانست که تفکر زیادی برای خلق و ایجاد یک برنامه معاملاتی مناسب لازم است، اما قطعا برای اجرایی کردن و به عمل در آوردن آن برنامه احساس هم لازم است.
بنابراین، معاملهگر برای موفقیت باید در برخورداری از این دو خصیصه تعادل لازم را داشته باشد. تصور میشود که نیمی از جمعیت دارای گرایش غالب تفکر و نیمی دیگر دارای گرایش غالب احساس هستند. اما در جمعیت مورد مطالعه ما، در حدود 57 درصد افراد دارای جنبه غالب تفکر و 43 درصد دارای گرایش احساسی بودند.
باید بدانید که در جمعیت آماری مورد مطالعه، معاملهگران موفق بسیار بیشتر از آن که احساسی باشند، دارای جنبه غالب تفکر بودند و این نسبت 6 به 1 بود. اما همزمان، تعداد کل معاملهگران ناموفقی که دارای گرایش تفکری بودند، بیشتر بود! تصور من این است که معاملهگران موفق همیشه تعادلی میان این دو خصیصه برقرار میکنند، اما از نظر فکری غالب هستند.
قضاوت و درک
تقسیمبندی آخر کمی گول زننده است، زیرا کلماتی که برای نامیدن آنها استفاده میشود نمیتوانند به درستی فرآیندهای دخیل در هر یک را نشان دهند. این تقسیمبندی مربوط به میزان بسته بودنی است که فرد در مدیریت امور خود به آن نیازمند است. افرادی که قضاوتگر هستند، بسته بودن را طلب میکنند و میخواهد که همه چیز مرتب و در جای خودش قرار گیرد. در مقابل، درککنندهها خواهان شناوری بیشتری هستند و گزینههای پیش روی خود را باز نگه میدارند.
قضاوتگر حس اضطرار را تا موقع گرفته شدن تصمیم، حس میکند. آنها کار را بسیار جدی میگیرند و معتقدند که انجام کار از هر چیز دیگری مهمتر است. بنابراین، قضاوتگرها تمام آمادگیها، مراقبتها، و نظم و ترتیبها را پس از انجام کار اصلی، انجام میدهند. تصور میشود که نیمی از جمعیت به هر یک از این دو گروه متعلق هستند. اما در جمعیت آماری مورد نظر 72 درصد افراد قضاوتگر بودند.
اما افراد درککننده تمایل دارند که با جریان حاضر پیش روند. آنها تصمیمگیری را تا لحظه آخر انجام نمیدهند و همیشه در پی اطلاعات بیشتر برای انجام این کار هستند. بنابراین هنگامی که نهایتا تصمیمی میگیرند، این تصمیم با احساسی از بی قراری و راحت نبودن همراه است. این افراد آسان گیر تر و شوخ تر و بازیگوش تر از دسته مقابل هستند. آنها دوست دارند که کارشان لذت بخش باشد. اما ممکن است این افراد چنان درگیر کار خود شوند که گذر زمان یا هر چیز دیگر را فراموش نمایند. تصور میشود نیمی از جمعیت این گونه باشند. انتظار من این است که افرادی که با تصمیم گرفتن مشکل دارند، خود را از معاملهگری دور کنند و در عمل تنها 28 درصد جمعیت آماری مورد مطالعه درککننده بودند.
منبع: www.Bourse24.ir

azad1
2012/11/15, 11:12
ضرب المثل

هرگز از سمت جلو به یک گاو , از سمت عقب به یک خر و از هیچ سمتی به یه احمق نزدیک نشو.

azad1
2012/11/15, 20:58
هرگز از رودی که خشک شده است به خاطر گذشته اش سپاسگزاری نمی کنند.

azad1
2012/11/17, 10:11
«جان تينبرگن»، اقتصاددان برجسته هلندی
برای نیل به «یک هدف»، باید «یک حربه» و «یک وسیله» اتخاذ کرد، اما اگر «دو هدف» داشته باشیم، با «یک حربه» نمیتوان به آن دست یافت.

azad1
2012/11/18, 13:35
آیا پدیده شرخری، تنها پدیدهای مختص ایران است؟

پاسخ منفی است به این دلیل که حتی در مهد اقتصاد سرمایهداری هم افرادی برای زنده کردن مطالبات وجود دارند. حتی در آمریکا نیز شرخر وجود دارد. در اصطلاح تخصصی به شرخرهاVulture fund میگویند. خیلی از طلبکارها هم صندوقهای سرمایهگذاری یا بانکها هستند که مجبورند طبق قانون بدهی شرکتهای ورشکسته را نگه ندارند و برای همین آنها را سریع به شرخرهای مدرن یا Vulture fund میفروشند. کار شرخرها در بازار مالی آمریکا این است که بدهی شرکتهای ورشکسته را از طلبکاران میخرند مثلاً دلاری ۲۰ سنت. با این کار طلبکارها از شر رفتن به دادگاه ورشکستگی و سر و کله زدن با وکیل و بدهکارها راحت میشوند. شرخرهای مدرن هم کارشان این است که با کمک وکلای کارکشته که فرآیند ورشکستگی را خوب میشناسند، از دادگاه پیروز خارج شوند. فرآیند ورشکستگی ممکن است تا دو سال ادامه داشته باشد و در این مدت شرکت جدید، از بقایای شرکت ورشکسته دوباره متولد میشود. بدهیهای سابق هم عموماً به سهام شرکت جدید تبدیل میشود و بسته به قدرت چانهزنی صاحبان بدهیها و ساختار بدهی شرکت، مقدار سهام دریافتی میتواند متفاوت باشد. خلاصه اینکه شرخرهای مدرن باید وارد پروسه حقوقی ورشکستگی شوند تا بدهیها را به قول معروف زنده کنند. حالا فرض کنید آنها طلب را دلاری ۲۰ سنت خریدهاند که بعد از دوسال تبدیل میشود به سهام شرکت جدید که ۲۵ سنت فروش میرود. طبیعی است که ۲۵ درصد سود، سود بالایی است. به این بازار که حجم آن از سالی چند میلیارد دلار فراتر میرود Distressed exchange market میگویند. این بازار به طلبکاران کمک میکند تا فوری بخشی از طلب خود را دریافت کنند. منظور از ریسک اعتباری هم میزان طلب سوختشده وامهاست.

http://tejaratnews.com/news/9479/default.aspx

azad1
2012/11/29, 09:32
روانشناسي بازار سهام
اهميت تسلط در معاملات
گروه بورس- دکتر فان تارپ در بخش دیگری از مجموعه مطالب خود در مقالهای تحت عنوان جام مقدس سرمایهگذاری مینویسد: تقریبا هر سرمایهگذار موفقی که میشناسم، نشان داده که یک درس را به خوبی آموخته و و آن درس این است که موفقیت در بازار از یک فرآیند کنترل درونی ناشی میشود.

این موضوع یک تغییر اساسی برای بسیاری از سرمایهگذاران به شمار میرود. به دست آوردن کنترل درونی برای برخي سرمایهگذاران و معاملهگران کار چندان دشواری نیست، اما برای اکثریت آنها بسیار دشوار است که اهمیت آن را به درستی درک نمایند.
به طور مثال، بسیاری از سرمایهگذاران معتقدند که بازار مانند موجود جانداری است که از دیگران قربانی میگیرد. اگر به این جمله باور داشته باشید، یعنی این موضوع برای شما هم اتفاق خواهد افتاد. اما واقعیت آن است که بازارها قربانی نمیگیرند، این سرمایهگذاران هستند که از خود قربانی میسازند. هر معاملهگری سرنوشت خود را در دست دارد. هیچ سرمایهگذاری نمیتواند بدون درک درست این موضوع، موفق شود.
اين واقعيتهاي مهم را در نظر بگيريد
بیشتر افراد موفق حرفهای در بازار با کنترل ریسک به موفقیت رسیدهاند. کنترل ریسک بر خلاف گرایش و رفتار طبیعی ما است. کنترل ریسک، به کنترل درونی بسیار زیادی نیازمند است. نمونهای از این موضوع میتواند این باشد که برخی افراد تنها با در نظر گرفتن سود احتمالی که خرید یک سهم ممکن است به هر دلیل برایشان به ارمغان آورد، بدون در نظر گرفتن ریسکهای مربوط به آن ،از جمله وضعیت بنیادی، به خريد سهم اقدام كنند.
بیشتر نوسانگیران موفق، ميزان موفقیتی در حدود 35 تا 50 درصد دارند. آنها موفق نیستند زیرا قیمتها را به خوبی پیشبینی میکنند! آنها موفق هستند به این علت که حجم و تعداد معاملههای موفقشان بسیار بیشتر از معاملات ناموفقشان است. این مورد هم به کنترل درونی زیادی نیازمند است.
بیشتر سرمایهگذاران محافظه کار موفق، بر خلاف جهت بازار حرکت میکنند. آنها همان کاری را انجام میدهند که دیگران از انجام آن هراس دارند. آنها صبور هستند و دوست دارند همیشه برای بهترین موقعیتها به اندازه کافی صبر کنند. این مورد هم نیاز به کنترل درونی قابل توجهی دارد.
موفقیت در سرمایهگذاری و معاملهگری بیش از هر عامل دیگر به کنترل درونی نیازمند است.
در واقع این اولین قدم به سوی موفقیت در معاملات است. افرادی که خود را وقف پرورش و رشد مناسب این کنترل میکنند، همانهایی هستند که در نهایت بیشترین موفقیتها را به دست میآورند.
چگونه كنترل دروني را افزايش دهيم؟
بیایید کنترل درونی را از زاویه دیگری مورد بررسی قرار دهیم. در طول سالهایی که در مورد عوامل موفقیت در معاملهگری کار کرده و با افراد بسیاری در این باره صحبت کردهام، به این نتيجه رسیدهام که تمام این عوامل را میتوان در سه عامل خلاصه کرد: روانشناسی، مدیریت پول
(درصد اختصاص پول به یک مورد سرمایهگذاری)، و ایجاد و بهبود دائمی سیستم.
بیشتر افراد ایجاد سیستم را بیش از حد مورد تاکید قرار میدهند و دو مورد دیگر را کماهمیت تلقی میکنند. افراد موفقتر و آنهایی که ذهن پیچیدهتری دارند، بر این باورند که هر سه عامل مهم هستند و اضافه میکنند که روانشناسی از تمام عوامل دیگر مهم تر است و مدیریت پول و ایجاد سیستم مناسب را در جایگاههای دوم و سوم قرار میدهند.
يكي از استادان سرمايهگذاري زمانی به من گفت دورهای را در دهه 1970 در معاملهگری تدریس میکرد که حدود 10 هفته طول میکشید. او هفته اول را به تدریس اطلاعات مقدماتی درباره معاملهگری در بازار صرف میکرد. سپس یک هفته دیگر را به تدریس موارد تکنیکال از جمله میانگین متحرک دانچین میگذراند. اما به گفته او تمام هشت هفته باقیمانده را باید صرف قبولاندن افراد به پیروی دقیق از سیستمهایشان و همچنین کمک به آنها برای درک و پذیرفتن این موضوع که ضرر و زیان در این بازار کاملا طبیعی است و استفاده از هر سیستمی ممکن است زیانهایی را به همراه داشته باشد، میکرد.
همه چيز روانشناسي است و بس!
من به نحو متفاوتی به این موضوع نگریستهام و هنوز هم در مورد عقایدم پافشاری میکنم: معتقدم که موفقیت در معاملات 100 درصد در روانشناسی خلاصه میشود. اما باید اضافه کنم که به نظر من، مدیریت پول و ایجاد و تبعیت از یک سیستم خود از اجزاي روانشناسی به شمار میروند. دلیل آن هم ساده است: ما انسان هستیم، نه روبات.
برای اجرای هر رفتار، باید ابتدا اطلاعات را از طریق مغز خود فرآوری کنیم و واضح است که برای تکرار هر رفتاری، فرد باید اجزا و چگونگیهای آن رفتار را به خوبی درک کند. این موضوع اهمیت مدلسازی در حیطه سرمایهگذاری را روشن میکند که در قسمت بعد به آن خواهیم پرداخت.
منبع: www.Bourse24.ir

azad1
2012/12/01, 09:43
Alifar
با سلام
این تایپیک رو بدان خاطر زدم که اکثر دوستان مشتاق یادگیری روش رهایی از بند اعتقاد هستند و بالطبع مثل خود من در خروج از پوزیشن ضرر زا مشکل دارند مثل خود من برخورد با این موقعیت مثل کسی که میره و تمشک رو میچینه(دوستان شمالی از سختی چیدن تمشک مطلعند)و بعد از اینکه ظرفش پر میشه بنا به دلایلی ظرف واژگون میشه و میریزه داخل بوته های تمشک
من از 3lb استفاده نمی کنم ولی این مطلبی که اشاره کردید در تمام سیستم ها مشترک است .هر سیستم سوددهی اگر استراتژی مدونی در مورد نقطه خروج نداشته باشد در نهایت به از دست رفتن سود هایی که ذره ذره جمع شده منجر می شود.

پیشنهاد من اینه که با توجه به سیستمتون و احساسی که از عملکردش دارید از یک استاپ واقعی استفاده کنید.مثلا فرض کنید که اگه 50 پیپ استاپ لاس بگذارید اکثر پوزیشن هاتون رو می تونید با سود ببندید و خوردن این استاپ مثلا از هر 10 معامله تنها 1-2 بار اتفاق می افتد.در این صورت بدون توجه به مسایل دیگر همیشه از این استاپ worst case استفاده کنید.

در نهایت برای اینکه ببینید سیستمتون در دراز مدت سودده است یا نه باید امید ریاضی سیستم را حساب کنید. اگر مثبت نباشد به هیچ وجه امکان سوددهی وجود ندارد و باید سعی کنید به نحوی این امید مثبت شود:

مثلا اگر سیستمی داشته باشیم که 10% اوقات 50 پیپ ضرر می کند ، 60% اوقات 20 پیپ سود می کند و 30% اوقات 10 پیپ ضرر می کند به فرض اینکه همیشه یک حجم ثابت معامله کنیم امید ریاضی را به این نحو حساب کنید:
كد: كد: (10% * -50) +(60% *20) + (30% * -10)=+14 یعنی در یک معامله بطور متوسط 14 پیپ سود داریم و سیستم سودده است.

اما فرض کنید سیستمی داریم که 80% اوقات 10 پیپ می برد و 20% اوقات 50 پیپ می بازد:
كد: كد: 80% *10 + 20% * -50=-2 این سیستم با وجود اینکه 80% اوقات حدس صحیح می زند ضررده است.

بنابراین بر اساس شناخت از سیستم خود و بازار باید به نحوی worst case scenario stop loss را تعیین کنید که امید ریاضی سیستم مثبت شود.

موفق باشید

--------------------------

کلید تعیین استاپ لاس مثبت شدن امید ریاضی سیستم است.این پست را چون به این بحث مربوط بود اینجا کپی کردم

azad1
2012/12/03, 08:39
85200558
تالار بورس

آزمایش جونز


این آزمایش را «ران جونز» که یک نویسنده و آموزگار اهل پالو آلتو است، انجام داده است، در واقع عمده شهرت این شخص به خاطر همین آزمایش است که در سال ۱۹۶۷ به انجام رسید.
در آن سال ران جونز، آموزگار تاریخ دبیرستان «کلابرلی» در پالو آلتوی کالیفرنیا بود، یکی از کلاسهای او، کلاس تاریخ معاصر برای دانشآموزان کلاس دوم دبیرستان بود.

در آوریل سال ۱۹۶۷، در هنگام تدریس، یکی از دانشآموزان دختر سؤالی از جونز پرسید، او پرسید که چگونه است که همه اقشار جامعه آلمان در سالهای بعد از جنگ جهانی دوم، ادعا میکنند که در زمان هیتلر چیزی در مورد جنایات نازیهای نمیدانستند، از معلمها و روشنفکرها و پزشکان گرفته تا مهندسان و آدمهای عادی در آلمان همگی میگویند که تنها، کاری را که به آنها محول شده بود، انجام میدادند و در اعمال جنایتکارانه سهیم نبودهاند. بالاخره آن ماشین عظیم جنگی به خودی خود و بدون نیروی مردم، نمیتوانست وجود داشته باشد.
شاید بدانید که هیچ جامعهای به اندازه جامعه آلمان در سالها و دهههای پس از پایان جنگ جهانی دوم به دنبال یافتن پاسخی برای این سؤال نبوده است. نویسندگان و روشنفکرانی مثل هاینریش بل، گونتر گراس و اووه تیم در آثار خود بارها به این مسئله اشاره کردهاند و خواستهاند با روایت داستان آنچه بر آلمانیها در دوره تسلط نازیها رفت، تفسیر خود را از قضیه بیان کنند.
آقای جونز ترجیح داد که به صورت مستقیم و در قالب جملات و عباراتی کوتاه، به این سؤال پاسخ ندهد، او تصمیم گرفت که یک هفته در این مورد تفکر کند و با شیوهای متفاوت و تأثیرگذار، پاسخگو باشد.
هفته بعد او کلاسش را با این مطلب شروع کرد که چقدر تبعیت از قوانین و منضبط بودن، زیباست، اینکه ورزشکاران چطور با تمرینات منظم، شکوه و زیبایی پیروزی را تجربه میکنند یا چگونه یک رقصنده باله یا نقاش، با شکیبایی و ممارست یک اثر زیبای هنری را روی صحنه یا بر روی بوم نقاشی، خلق میکنند.
در واقع آقای جونز تصمیم گرفته بود که به جای نظریهپردازی و بیان دلایلی که در ذهنش در مورد سؤال دختر دانشآموز بود، یک آزمایش عملی ترتیب بدهد، آزمایشی که در آن دانشآموزان بدون اینکه خود بدانند و از نیت آزمایش آگاه باشند، سوژههای آزمایش بودند!
برای همین جونز در کلاس گفت که برای بهبود سطح کلاس و کارایی دانشآموزان قصد دارد که جنبشی به نام موج سوم به راه بیندازد.
او شعاری برای جنبش خود دست و پا کرد: «با پایبندی به قوانین نیرومند شوید، از طریق جامعه قدرت کسب کنید، با اعمال خود و با کسب افتخار توانمند شوید.»
روز اول آزمایش: روز اول آزمایش با با چیزهای سادهای شروع شد که گمان نمیرفت به زودی همه را به انجام کارهای پیچیدهای سوق دهد.
جونز دانشآموزان را تشویق کرد که هنگام نشستن روی صندلیها درست بنشینند و شکل خاصی را به عنوان شکل استاندارد نشستن به آنها معرفی کرد، جونز به آنها گفت که با این کار تمرکزشان بیشتر میشود و انگیزهشان فزونی مییابد. جونز به آنها القا کرد که درست نشستن تنفسشان را بهتر میکند و باعث میشود احساس بهتری داشته باشند.
در اقدامی دیگر او دانشآموزان را آموزش داد که در کمتر از ۳۰ ثانیه به شکلی منظم از بیرون کلاس به داخل کلاس بیایند و روی صندلیهای خود به درستی بنشینند.
جونز قوانین سفت و سختی وضع کرد تا از خود یک چهره با اقتدار و اتوریته بسازد، تا ظاهرا کارایی کلاس را با این کارها زیاد کند.
روز اول با قوانین اندکی به پایان رسید، قبل از خوردن دومین زنگ دانشآموزان باید وارد کلاس میشدند و به درستی مینشستند، آنها باید قبل از پرسیدن هر سؤال میایستادند، سؤالشان را با عبارت «آقای جونز» شروع میکردند و سپس در قالب کلماتی اندک، سؤال را مطرح میکردند.
در دومین روز جونز سعی کرد که در کلاس تاریخش، گروهی با حس احترام به قوانین و اعضای گروه جنبش سوم ایجاد کند. او حتی سلام ویژهای برای اعضای گروه درست کرد و اعضای گروه را ملزم کرد که وقتی بیرون کلاس همدیگر را میبینند از این سلام استفاده کنند.
جالب بود که کارایی دانشآموزان و انگیزه آنها به میزان قابل ملاحظهای بیشتر شده بود، دیگر کمتر میشد لبخندی را در چهرههای مصمم دانشآموزان پیدا کرد، در چهرههای آنها سؤالی مشاهده نمیشد و در چشمهایشان تردید و سؤالی نمیشد حس کرد.
جونز خود نمیدانست که آزمایشش به کجا خواهد رسید، او نمیتوانست پیشبینی کند که دانشآموزان کنجکاوی یا مقاومتی از خود بروز خواهند داد یا نه.
او دانشآموزان را تشویق کرد که شعار جنبش سوم را با لحنها و آهنگهای متفاوت بخوانند، دانشآموزان آشکارا از حس تعلق به هم لذت میبردند و احساس قدرت میکردند.
در این مرحله دیگر حتی برای خود جونز هم متوقف کردن آزمایس سخت شده بود، کلاس او در حال پیشرفت بود!
در روز سوم اعضای گروه از ۳۰ نفر به ۴۳ نفر رسید. همه تحت تأثیر قرار گرفته بودند، حتی آشپز دبیرستان از جونز پرسید که فکر میکند که چه چیزی مناسب جنبش موج سوم باشد و جونز به او کیک شکلاتی را پیشنهاد داد. کتابدار هم از جونز تشکر کرد که بنری مربوط به جنبش را در ورودی کتابخانه نصب کرده است.
سپس به همه دانشآموزان یک کارت داده شد و مأموریتی به یکایک آنها داده شد، مثلا اینکه اعضایی را که عضو گروه نیستند از ورود منع کنند، برای پروژه بنر تهیه کنند، اسم و آدرس کسانی را که مستعد پیوستن به گروه هستند، معرفی کنند و یا گزارش پیشرفت جنبش را قبل از شروع کلاس بخوانند.
اعضای جدید فقط با توصیه اعضای قبلی میتوانستند به گروه اضافه شوند و آنها در آغاز باید نشان میدادند که از قوانین آگاهی کافی دارند.
جونز دانشآموزان را راهنمایی کرد که چگونه اعضای جدید را جذب کنند، در پایان روز سوم تعداد اعضای گروه به بیش از ۲۰۰ نفر رسید.
جونز شگفتزده شد که در همین زمان اندک، کسانی پیدا شده بودند که به او تخلف اعضا را از قوانین گزارش میدادند. او گزارشهایی دریافت میکرد مبنی بر اینکه مثلا «آلن» سلام مخصوص را ادا نکرده است یا اینکه کسی حرفهایی در مخالفت با جنبش زده است یا اینکه توطئهای در شرف وقوع است.
اما همه دانشآموزان سیاست واحدی را در برابر جنبش اتخاد نکرده بودند، مثلا سه دختر که جزو باهوشترین دانشآموزان کلاس بودند همه چیز را به والدینشان گفته بودند، آنها سیاست سکوت را در پیش گرفته بودند و در فعالیتهای جنبش از سر اجبار، بدون شوق و مکانیکی شرکت میکردند.
در پایان روز سوم بعضی از دانشآموزان بیش از حد درگیر پروژه شده بودند، آنها از قوانین با دقت پیروی میکردند و کسانی که آزمایش را سرسری میگرفتند، مسخره میکردند. بعضیها هم فقط در قالب نقشهایشان فرو رفته بودند. در این میان دانشآموزی به نام رابرت توجه جونز را به خود جلب کرد، او تلاش فوقالعادهای میکرد، او با استفاده از کتابهای مرجع، گزارشهای مفصلی تهیه میکرد، رابرت کسی نبود که استعداد درخشانی داشته باشد، توجهها را بتواند به خود جالب کند یا عضو تیمهای ورزشی شود اما جنبش سوم برای اولین بار توانسته بود به این دانشآموز مهجور بیاستعداد جایگاهی بدهد. او دیگر برای خودش کسی شده بود. او با خواهش و تمنا از جونز میخواست که کارهای دیگری به او محول کند، او میخواست محافظ جونز شود و او را از حملات احتمالی محافظت کند.
اما در روز چهارم آزمایش، دیگر کنترل آزمایش داشت از دست جونز خارج میشد. موج سوم دیگر محور وجودی دانشآموزان شده بود. جونز حس و حال بدی داشت، او خود را در قالب یک دیکتاتور میدید، او در مورد فواید این آزمایش به شک افتاده بود، او آنقدر مشغول نقش بازی کردن شده بود که قول و قرارهایی را هم که با خودش گذاشته بود داشت فراموش میکرد.
جونز داشت با خودش فکر میکرد که آیا این شبیه همان چیزی نیست که برای بیشتر مردم در جوامع دیکتاتوری پیش میآید، آنها تصمیم میگیرند که بنا با مصلحتی در نقشی فرو روند و زندگی خود را با این تصویر خارجی تطبیق بدهند، اما این تصویر به زودی بر هویت افراد سایه میاندازد و جزئی از آنها میشود.
جونز داشت نگران میشد که دانشآموزان دست به کارهایی بزنند که پشیمانی به بار آورد. اما متوقف کردن آزمایش هم کار سادهای نبود، چون باعث میشد عده زیادی از کسانی که در این مدت دست به کارهای رادیکال زده بودند، پیش بقیه شرمنده شوند. بنابراین بسیار دشوار بود که به رابرت و دانشآموزانی مثل او گفته میشد که همه چیز یک بازی بوده است و حالا بروند و کنار بقیه دانشآموزان بنشینند چرا که آنها پیش دانشآموزان دیگری که با شیوه محافظهکارانه در این مدت عمل کرده بودند، تحقیر میشدند. جونز نمیتوانست به خود اجازه بدهد که چنین صدمه روحی وارد آورد.
اما ادامه دادن آزمایش هم به این صورت ممکن نبود، اوضاع داشت از کنترل خارج میشد، مثلا عصر روز چهارشنبه پدر یکی از دانشآموزان که کلنل بازنشسته نیروی هوایی بود و زمانی در اردوگاه اسرای آلمانها زندانی بود، با عصبانیت وارد کلاس شده بود، او جونز را گرفته بود و در حالی که میلرزید از خاطرات دوستان کشتهشدهاش میگفت، جونز به سختی توانست اوضاع را برای او توضیح دهد و آرامش کند.
جونز نگران تأثیر آزمایش روی شهرت و روند آموزشی در دبیرستان هم شده بود. بسیاری از دانشآموزان در کلاسهایشان شرکت نمیکردند تا به جنبش سوم کمک کنند. گشتاپوی واقعی در دبیرستان شکل گرفته بود.
بنابراین جونز در روز پنجشنبه، هشتاد دانشآموز در یک کلاس با همان شیوه نظاممند جنبش سوم گرد آورد، آنها سراپا گوش بودند.
جونز حرفهایش را حماسهگونه شروع کرد:
«افتخار چیزی بیشتر از بنر و سلامهای ویژه ماست. افتخار چیزی نیست که کسی بتواند از شما بگیرد. افتخار دانستن این است که شما بهترین هستید و این چیزی است که نابودشدنی نیست.»

در ادامه او لحن و آهنگ صحبتش را آرام کرد تا ظاهرا در مورد دلیل واقعی جنبش سوم توضیح بدهد. او گفت که:
«جنبش سوم یک آزمایش یا یک فعالیت آموزشی صرف در سطح یک کلاس درس نیست. هدف این جنبش بسیار فراتر از اینهاست و جنبش سوم یک برنامه سراسری در سطح کشور برای پیدا کردن دانشآموزانی است که اراده مبارزه برای تغییر سیاسی در این کشور را دارند.

در سطح کشور معلمهایی مثل من، گروههایی از جوانان را آموزش میدهند که توان اجرای قوانینی برای ارتقای سطح جامعه را دارا هستند. اگر ما بتوانیم شیوه مدیریت مدرسه را تعییر بدهیم، توانایی همین کار را در کارخانهها، فروشگاهها، دانشگاهها و دیگر مؤسسات هم خواهیم داشت.
شما جزو آدمهای منتخبی از جوانها هستید که به این کار کمک خواهید کرد. اگر شما هماکنون برخیزید و نشان بدهید که در این چهار روز چه آموختهاید، ما میتوانیم سرنوشت ملتمان را تعییر بدهیم. ما میتوانیم نظم نوینی را ایجاد کنیم.»
جونز برای اینکه اعتبار بیشتری به حرفهایش بدهد در اینجا دستور داد که سه دانشآموز دختری که تا پیش از این با اکراه در برنامههای جنبش شرکت میکردند از کلاس با اسکورت چهار نفر اخراج شوند و به کتابخانه برده شوند و از آمدن به کلاس منع شوند.
تصمیم مهم این بود که قرار شد که ظهر روز جمعه یک برنامه راهپیمایی اجرا شود. جونز داشت دست به یک قمار بزرگ میزد، او هراس داشت که کسی پیدا شود و وسط کار به این حرفهای بخندد یا سؤالی مطرح کند و کل این برنامه را ناگهان نزد همه بیاعتبار کند. اما چنین چیزی هرگز رخ نداد.
در ادامه جونز گفت که ظهر روز جمعه یکی از نامزدهای انتخابات تشکیل حنبش سوم را به صورت رسمی اعلام خواهد کرد. و همزمان با این اعلام، ۱۰۰ گروه از جوانان از سراسر کشور حمایت خود را از جنبش اعلام خواهند کرد. جونز به آنها اطمینان داد که آنها جزو همین جوانان منتخب هستند. جونز به آنها گفت که سعی کنند جلوه خوبی در مراسم داشته باشند چون رسانهها هم برای تهیه گزارش دعوت شدهاند.
هیچ کس نخندید، هیچ زمزمهای از مقاومت شنیده نشد، همه ساکت بودند. در عوض هیجان کلاس را در بر گرفته بود و این حرفهای شنیده میشد: ما میتوانیم! آیا باید تیشرت سفید بپوشیم؟ آیا میتوانیم دوستانمان را بیاوریم؟
در اینجا جونز آگهیای که در تایم چاپ شده بود به آنها نشان داد. آگهی البته در مورد محصولات چوبی یک کارخانه بود، اما از روی تصادف آگهی به سبک تبلیغات غیرمستقیم نشریات غربی به صورت مبهم کار شده بود و باز از روی تصادف، عنوان آگهی هم موج سوم بود!
سرانجام روز جمعه و روز آخر آزمایش فرارسید، جونز صبح را صرف آماده کردن دانشآموزان برای راهپیمایی کرد. در ساعت یازده، دانشآموزان ردیف به ردیف آماده شدند، بنرهای جنبش سوم در دستان آنها دیده میشد. جونز به چند نفر از دوستانش سپرده بود که نقش گزارشگران و عکاسان را بازی کنند، عکس بگیرند و تظاهر به نوشتن یادداشت کنند.
دویست نفر از دانشاموزان مصمم با سکوت کامل و نظم در یکی ازکلاسهای درس در برابر تلویزیون ایستاده بودند تا خبر شروع رسمی جنبش سوم را از تلویزیون ببینند.
جونز به آنها گفت که تنها پنج دقیقه تا اعلام خبر فاصله وجود دارد، او از دانشآموزان خواست که جلوی گزارشگران قلابی، آموختههای خود را به تمایش بگذارند و سلام مخصوص جنبش سوم را اجرا کنند.
دویست نفر به طرز باشکوهی این کار را کردند و به صورت هماهنگ، سرود و شعار جنبش سوم را اجرا کردند.

ساعت، دوازده و پنج دقیقه شد. جونز چراغها را خاموش کرد و نزدیک دستگاه تلویزیون رفت و آن را روشن کرد. تلویزیون داشت برفک پخش میکرد، رابرت نزدیک جونز ایستاده بود، جونز از او خواست که حواسش را جمع کند و به برنامه که به زودی پخش خواهد شد، توجه کند. هیچ برنامهای در کار نبود و تلویزیون همچنان داشت برفک پخش میکرد.

بعد از چند دقیقه کسی پیدا شد و گفت: «هیچ رهبر جنبشی در کار نیست، مگر نه؟» همه شوکه شدند، آثار ناباوری در صورتهایشان پیدا بود.
اینجا بود که جونز تلویزیون را خاموش کرد. اتاق ساکت بود، اما برای اولین بار جونز حس کرد که دانشآموزان در حال نفس کشیدن هستند. جونز برای آنها توضیح داد هیچ برنامهای به نام جنبش سوم وجود ندارد. او به آنها گفت که:
«شما مورد بهرهبرداری قرار گرفته بودید، ذهنتان دستکاری شده بود. تمایلات خودتان شما را به جایی سوق داد که هم اکنون هستید. شما بهتر یا بدتر از مردم آلمان نازی که ما در حال مطالعهشان بودیم، نیستید.
شما فکر میکردید که جزو انتخابشدگان هستید. شما تصور میکردید از کسانی که بیرون اتاقاند بهتر هستید. شما بر سر آزادیتان معامله کردید و آن را برای به دست آوردن رفاه ناشی از رعایت دیسیپلین و به چنگ آوردن برتری، فدا کردید. شما قبول کردید که اراده جمعی را بپذیرید و در ذهن به باورهای خودتان خیانت کنید. اوه! شاید شما فکر میکنید که همه این چیزها تفریح بوده است. شاید تصور میکردید که هر زمان که خواستید میتوانید از ادامه مسیری که در پیش گرفته بودید اجتناب کنید و رها شوید. ولی قضاوت کنید که داشتید به کدام سو میرفتید، ببیند که تا کجا پیش رفته بودید، بگذارید آیندهتان را به شما نشان دهم.»
با این حرفها جونز پروژکتوری را روشن کرد، تصویر اول، یک شمارش مع*** بود. سپس راهپیمایی نورنبرگ در حمایت از هیتلر به نمایش درآمد. قلب جونز به شدت در حال طپش بود، تصاویر مبهمی از دوران رایش سوم به نمایش درآمد: نظم و انضباط، دروغهای بزرگ، تکبر، خشونت، وحشت، مردمانی که به داخل خودروها برده میشدند، ارودگاههای مرگ، صورتهای بدون چشم، آزمایشهایی غیرانسانی.

در صحنهای از فیلم مربوط به دوران بعد از جنگ کسی نشان داده میشد که میگفت: «آن فقط شغلم بود، من فقط کارم را انجام میدادم.»
تصاویر روی این جمله متوقف شدند: «هر کسی باید بپذیرد که مقصر است، هیچ کس نمیتواند خود را از مسیری که دیگران رفتهاند، مبرا بداند.»

همه ساکت بودند و خشکشان زده بود، هیچ کس حرکت نمیکرد، گویی همه از رؤیا و خواب عمیقی برخاسته بودند، همه هشیار شده بودند.
بعد از چند دقیقه کم کم سؤالهای مثل سیل سرازیر شدند، همه میخواستند از آزمایش و مراحل آن سر دربیاورند.
جونز شروع به توضیح دادن کرد و به حس و حال خودش موقع آزمایش اشاره کرد:
«با آزمایش هفته قبل همه ما زندگی و کار در آلمان نازی را تجربه کردیم. ما آموختیم که چگونه میشود یک جامعه مطیع و منضبط ایجاد کرد. ما فهمیدیم که چطور میشود قوانین را جایگزین سؤالها و منطق کرد. همه ما آلمانیهای خوبی شده بودیم، یونیفرم پوشیده بودیم، درها را بسته بودیم و ایدهها را سوزانده بودیم.
ما تجربه کردیم که در جامعهای که در جستجوی یک قهرمان و پیدا کردن راه حلی کوتاه برای مشکلات است، ممکن است چه چیزی پیش آید و جامعهای که خود را قدرتمند تصور میکند و میپندارد که بر سرنوشت خود کنترل دارد، ممکن است در دستان قدرتمندان به کدام جهت حرکت کند. ما ترس تنهایی و لذت انجام کارهای دیکته شده، شماره یک شدن و پاداش گرفتن متعاقب آن را تجربه کردیم.

هر یک ما، در یک هفته اخیر کاری کردهایم که مایل به اعتراف آن هستیم. ما فاشیسم را نه در نزد دیگران و جاهای دیگر، بلکه در همین جا دیدیم. ما در عادات شخصی و شیوه زندگی خود فاشیسم را راه دادیم و به مانند یک بیماری حامل آن شدیم. ما به این حقیقت باور پیدا کردیم که نوع بشر در ذات شیطانصفت است و بنابراین توده مردم نمیتوانند به نیکویی با هم رفتار کنند. ما معتقد شدیم که به یک بالادستی که قوانین و ترتیبها را وضع کند و حاکم کند، نیاز داریم.
و آخرین چیز و مهمترین سؤال: چگونه سربازان، معلمان، مسئولان خطوط راهآهن، پرستاران، مسئولان مالیات و هر شهروندی آلمانی میتواند در پایان کار رایش سوم ادعا کند که اطلاعی از چیزی که در حال رخ دادن بود، نداشته است؟ چگونه یک نفر میتواند جزئی از یک سیستم باشد و ادعا کند که درگیر آن نشده است؟ چه چیزی باعث میشود که مردم تاریخ خود را مخدوش کنند؟ در چند دقیقه یا شاید سال دیگر شما فرصتی برای پاسخ دادن به این سؤال دارید.
اما شما هم به مانند آلمانها، کارهایی را که در این هفته خواهید کرد، مخفی خواهید کرد و به آنها اعتراف نخواهید کرد. شما نخواهید گفت که در این دیوانگی شرکت کردید و آزادی شخصی و عقل و نیروی خود را در اختیار دیکتاتوری مثل من قرار دادید. شما این را به مانند رازی پیش خود حفظ خواهید کرد.»

در اینجا جونز فیلمها را از دوربینهای عکاسی اتاق درآورد و آنها را در معرض نور قرار داد تا خراب شوند.
آزمایش و جنبش سوم تمام شده بود. جونز به کنارش نگاه کرد، رابرت در حال گریستن بود، دانشآموزان از صندلیهای خود بدون سؤال برخاستند و به بیرون رفتند. جونز رابرت را بغل کرد، بعضی از دانشآموزان ندیگر هم بیمهابا در حال گریستن بودند.
در چهار سالی که جونز در دبیرستان بود، هیچ کس به عضویت در جنبش سوم اعتراف نکرد، اما این آزمایش چیزی نبود که قابل فراموش شدن باشد.
دو سال بعد از انجام این آزمایش، آقای جونز از دبیرستان اخراج شد. مسئولان در مورد اینکه این آزمایش علت اخراج آقای جونز بوده یا نه، ابراز نظری نکردند.
از روی این آزمایش در سال ۱۹۸۱ یک فیلم تلویزیونی به نام «موج» ساخته شد که جونز به خاطر آن برنده جایزه امی شد. در سال ۲۰۰۸، یک فیلم آلمانی با عنوان Die Welle و در سال ۲۰۱۰ مستندی به نام طرح درس یا Lesson Plan ساخته شد، در این مستند با دانشآموزان مصاحبه شده بود و یکی از آنها تهیهکنندگی مستند را برعهده داشت.

جونز کتابهای دیگری هم نوشته است که از روی دو تا از آنها درامهای تلویزیونی تهیه شده است، جونز مدتهاست که مشغول یاریرسانی به ناتوانان ذهنی است.
اما فلسفه این آزمایش چه بود؟ در روانشناسی در توضیح رفتار اعضای گروههای جنابتکار و مکانیسم همراهی تودهها مردم با روندهای نادرست، اصطلاحی وجود دارد به نام peer pressure با فشار همگروهها. این امر را میتوان به صورت مختصر و مفید در ضربالمثل «خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو» خلاصه کرد!
در دهه ۱۹۵۰ «سالومون اش» -روانشناس اجتماعی- آزمایشهایی را برای نشان دادن قدرت همنوایی در گروه طراحی کرد.

همنوایی(Conformity) به تمایل و گرایش فرد به پیروی از رفتارهای گروهی که به آن تعلّق دارد، گفته میشود. در آزمایشهای«اش»، به دانشجویان گفته میشد که باید تکتک در یک «آزمون تصویری» شرکت کنند. بقیه شرکتکنندگان در آزمایش، بدون آنکه آن دانشجو بداند، همگی همدست یا دستیار آزمونگر بودند. در ابتدا، همدستان به پرسشها پاسخ درست میدادند، امّا پس از مدتی شروع به گفتن پاسخهای نادرست میکردند.
تقریباً ۷۵ درصد شرکت کنندگان در آزمایشهای همنوایی، حداقل یکبار، با بقیه گروه همنوا شدند. پس از ترکیب آزمایشها، نتایج نشان داد که شرکتکنندگان تقریباً در یک سوم مواقع با پاسخ نادرست گروه، همنوا شدهاند.
این آزمایش بعد از «سالومون اش» توسط افراد دیگر در شرایطی تازه تکرار شد، اما همگی تقریبا یک نتیجه واحد داشت. با وجود انگیزههای متفاوت، همواره آدمها در شرایطی که گروه دست به انتخاب نادرست میزند در مواردی همرنگ و همنوا با اکثریت میشوند.
در کنار همنوایی، مفهوم دیگری که در روانشناسی اجتماعی برای تحلیل پدیدهها کارکرد دارد مفهوم فشار همگروهها (Peer pressure) است. فشار همگروهها فرد را مجبور میکند همنوا با نگرش گروه، ارزشها و رفتار خود را تغییر دهد.
نمونه بارز آن شرایطی است که افراد معمولا در نوجوانی با آن روبرو می شوند. تداوم حضور در گروه به منزله عنصری هویتبخش گاهی مستلزم تن دادن به هنجارهای تجویزی گروه است. عادات ناپسند، مصرف مواد و گرایشهای منحرف محصول فرآیند همنوایی در اثر فشار گروه است.
اما این امر تنها پیامد فشار گروه نیست. همنوایی می تواند تعاریف اخلاقی و هنجارین(Normative) در سطوح کلانتر را نیز متحول و آشفته کند. داستان دو شیادی را که برای پادشاه لباس می دوختند و در نهایت پادشاه عریان را دور شهر گرداندند را احیانا از یاد نبردهاید؟ کودکی نورسته تنها کسی بود که به انتخاب گروه(همنوایی جاهلانه با دو شیاد و پادشاهی کمخرد) تن نداد و فریاد زد «این که لخت است!». در ابعاد کلان و تاریخی نمونههای مشابه زیادی را میتوان مثال آورد. سر بر آوردن نهضتهایی تاریخسوز چون فاشیسم و نازیسم، نمونههای سیاسی از قاعده همنوایی است. یک بار دیگر فیلمها و رمانهای مربوط به آن مقطع تاریخی را مرور کنید. بی تردید میتوانید این بار به این پرسش پاسخ دهید که مگر میشود جامعهای با چنین اندیشههای واپسمانده و ضد بشری همراهی کند، گویا که می شود! اما همیشه «آگوست لندمسر»هایی هم بودهاند

azad1
2012/12/03, 10:19
استرلینگ اسمیت (تحلیلگر بازار جهانی)
«قیمت طلا مانند دمای بدن انسان است؛ هر چقدر دمای بدن بالاتر باشد، بیماری وخیمتر است؛ به همین نحو هر چقدر قیمت طلا افزایش یابد، نشاندهنده بحرانی بودن وضعیت سیستم مالی است.»

azad1
2012/12/04, 23:47
Irandoost

تئوری Contrary Opinion

این تئوری که بیشتر با جنبه های روانشناسانه بازار ارتباط دارد، چنین می گوید که وقتی بیشینه مردم روی چیزی توافق دارند، آن امر احتمالا اشتباه است. پس تریدر کانتراری می کوشد تا ببیند اکثریت تریدرها چه می کنند و سپس خودش عکس آن عمل می کند.

وقتی که حدود 75 تا 90% تریدرها نظرشان نسبت به بازار صعودی باشد به این معناست که خودشان پوزیشن خرید دارند و دیگر قدرت خریدی موجود نیست تا قیمت را بالا ببرد. مضافاً اینکه آن 25 تا 10% که آن سوی قضیه هستند، حتماً قدرت مالی بیشتری دارند که پوزیشن های خود را نگاه داشته اند و با خریدارها مچ کرده اند. در صورت بروز کوچکترین خبر منفی، این تریدرهای کوچک هستند که به سرعت مجبور به بستن پوزیشن هایشان از از ترس کال مارجین شدن می شوند (بر خلاف زورمندان). پس اینجا باید فروخت یا سل کرد.

وقتی که حدود 75 تا 80% تریدرها نظرشان نسبت به بازار نزولی باشد، به این معناست که خودشان پوزیشن فروش دارند و دیگر فشار فروش در کار نیست تا قیمت را پایین ببرد.مضافاً اینکه آن 20 تا 25% که آن سوی قضیه هستند، حتماً قدرت مالی بیشتری دارند که پوزیشن های خود را نگاه داشته اند و با فروشندگان مچ کرده اند. در صورت بروز کوچکترین خبر مثبت ، این تریدرهای کوچک هستند که به سرعت مجبور به بستن پوزیشن هایشان از از ترس کال مارجین شدن می شوند (بر خلاف زورمندان). اینجا باید خرید یا بای کرد.
نقطه تعادل بازار 55% مثبت است. (یعنی 55% تریدرها اعتقاد به مثبت بودن بازار داشته باشند.)هر چه تعداد موقعیت های باز بیشتر باشد، احتمال موفقیت مدل روانشناسانه بیشتر است. تا زمانی که موقعیت های باز بالا می روند، بایستی صبر کرد چون همین امر روند را جلو می برد. به محض نخستین کاهش در موقعیت های باز، باید خلاف روند عمل کرد.

http://www.aradsarmaye.com/thread1645-1240.html

azad1
2012/12/06, 12:23
persian2012

پسـرم!
اخبار را از منابع مختلف بگير.. جمع بندي اش با خودت.
مخاطب دائمي يک رسانه بودن،آدم را به حماقت مي کشاند

azad1
2012/12/06, 16:18
وارن بافت -نما بورس

در جستجوی شرکت ها به قصد تملک همان نگرشی را دنبال می کنیم که در یافتن همسر مناسب ؛ فعال باشد، با انگیزه باشد، و دید باز داشته باشد . اما این انتخاب با شتاب سازگار نیست.

azad1
2012/12/16, 19:01
Marshal

در این چهار سالی که قرعه سرنوشت ما را به کارزار آتی وارد کرد افراد زیادی آمدن و رفتن کسانی که با دلی پر از آرزو و البته جیبی پر از پول آمدند اما نتوانستند بقای خودشان را حفظ کنند و خود و سرمایه شان در این بازار پر ریسک هضم شد خدا می داند که چه بی خوابی ها نکشیدیم تا ضرر ها را برگردانیم و چقدر بیشتر جون کندیم تا کمی بیشتر از آورده از میدان کارزار غنیمت برداریم نتیجه و ماحصل همه این بدبختی ها تجربیاتی است که بعضا حساس می شود که دوستان خاضعانه در اختیار دیگران قرار می دهند که واقعا جای تشکر دارد
.
در آتی نباید مدام درگیر بود چونکه روح و قدرت تفکر صحیح را در انسان به شدت فرسوده می کند حتی اگر بهترین نوسان گیر هم باشیم با یک موج قایق کوچیکی که از نوسان گیری دست و پا کردید در هم می کوبد اینجا باید مانند یک عقاب که از بالا به یک جنگل نگاه می کند نظاره گر بود و در لحظه مناسب یک شکار درشت را به دندان گرفت و دور شد مهلکه آتی مانند تنور نانوایی است که باید در یک لحظه نان را چسپاند و در رفت و در یک لحظه آنرا از تنور بیرون کشید ماندن در مجاور این تنور اگر غیر ممکن نباشد خیلی طاقت فرسا است حتی اگر نتیجه آن خیلی خوب باشد .

azad1
2013/02/14, 12:22
روانشناسي بازار سهام
مراقب اعتماد به نفس كاذب باشيد
گروه بورس- آیا شما بیش از حد به مهارتهای خود اعتماد دارید؟ این یکی از اشتباهات مهم سرمایهگذاری است.
در ادامه سلسله مطالب روانشناسي بازار سهام در مطلبي تحت عنوان معرفي اشتباهات رايج سهامداران ميخوانيم: جاناتان برتون در کتاب خود با عنوان غولهای سرمایهگذاری، از خوانندگان خود دعوت می کند که دو سوال زیر را از خود بپرسند:

•آیا من در رویارویی و ارتباط با افراد بهتر از حد متوسط توانمند هستم؟
•آیا من رانندهای بهتر از حد متوسط هستم؟
برتون می گوید اگر شما هم مانند دیگر افراد باشید، احتمالا به این دو سوال پاسخ مثبت میدهید. در واقع، مطالعات نشان میدهند که به طور معمول 90 درصد افراد به این دو سوال پاسخ مثبت میدهند و روشن است که 90 درصد افراد نمیتوانند در این دو توانایی بهتر از حد متوسط افراد عمل کنند. زیرا از لحاظ منطقی تنها نیمی از افراد یعنی 50 درصد آنها میتوانند توانایی بالاتر از حد متوسط در این دو زمینه داشته باشند. اعتماد به نفس بیش از حد به تواناییها میتواند ویژگی خوبی باشد، باعث شود احساس خوبی در مورد خود داشته باشید و چارچوب مناسبی برای مواجهه با تجارب زندگی به دست آورید. متاسفانه، برخورداری از اعتماد به نفس بیش از حد در مورد سرمایهگذاری میتواند به ایجاد اشتباه در این زمینه منجر شود.برخی نظرسنجیها نشان میدهد بیشتر سرمایهگذاران پیشبینی میکنند که پرتفوليوهای آنها بازدهی بیش از حد متوسط داشته باشند و این نکته مخالف با منطق است. در یک مقاله در نیویورک تایمز، پروفسور ریچارد-تیلر و پروفسور رابرتشیلر خاطرنشان میکنند که سرمایهگذاران حقیقی و مدیران سرمایهگذاری بر این عقیده خود پافشاری میکنند که آنها از اطلاعات بهتر و بیشتری نسبت به دیگران برخوردارند و میتوانند از طریق گزینش بهترین سهام سود مناسبی کسب کنند. حتی هنگامی که افراد فکر میکنند پیروزی بر بازار کار دشواری است، مطمئن هستند که خود آنها میتوانند در این کار موفق شوند. اقتصاددان برجسته پیتربرنشتاین در این باره میگوید: «مدیریت سرمایه فعالانه به طرز خارقالعادهای دشوار است، زیرا تعداد بسیار زیادی سرمایهگذار باهوش و باسواد در بازار وجود دارند و اطلاعات به سرعت رد و بدل میشود. در واقع، افراد زرنگ بسیاری وجود دارند که تلاش میکنند همزمان کار مشابهی را انجام دهند. البته انجام این کار هرچند بسیار دشوار، اما ممکن است .»به یاد داشته باشید که برای کسب سود از اشتباهات بازار، یا باید اطلاعاتی داشته باشید که بازار در اختیار نداشته باشد، یا باید همان اطلاعات را بهتر از دیگران و خرد جمعی تعبیر و تفسیر كنيد. باربر و اودین مطالعات زیادی راجع به رفتار و عملکرد سرمایهگذاران انجام دادهاند. در زیر به برخی نتایج مطالعات آنها اشاره میکنیم:
•سرمایهگذاران حقیقی و شخصی عملکرد ضعیف تری نسبت به معیارهای مناسب دارند.
•گرچه گزینش سهام از سوی زنان بهتر از انتخاب سهام توسط مردان نیست، اما زنان سود بیشتری از معاملات کسب میکنند و این به علت تعداد کمتر معاملات و تبعا هزینههای معاملاتی کمتر است. همچنین مردان متاهل عملکرد بهتری از مردان مجرد دارند. دلیل آن این است که مردان مجرد از نعمت همسر برخوردار نیستند تا هنگام مشورت با آنها، از اعتماد به نفس بیش از حد آنها کاسته شود! به نظر میرسد یکی از ویژگیهای رفتار انسان آن است که مردان به مهارتهایی که واقعا از آنها برخوردار نیستند، اعتمادبهنفس دارند.
•افرادی که بیشترین تعداد معاملات را (به علت اعتماد به نفس نا به جا) داشتند، کمترین سود را نصیب خود کردهاند.
اعتماد به نفس بیش از حد باعث میشود سرمایهگذاران تصمیمات دیگران را ناشی از خُلق، احساسات، درک حسی، و هیجانات بدانند و تصمیمات خود را نشات گرفته از تفکر عینی و منطقی تلقی کنند. اعتماد به نفس بیش از حد همچنین باعث میشود سرمایهگذاران تنها به دنبال جستوجوی شواهدی باشند که نظرات آنها را تایید میکند و شواهدی را که مخالف با نظرات آنها است نادیده بگیرند. مرحوم جان لیسیو در مقالهای راجع به پیشبینی کنندگان بازار گفت:پیشبینی کنندگان بازار در واقع قضاوت كنندگاني متعصب، مغرض و غیرقابل اعتماد از رویدادهای جاری اقتصادی هستند. به عبارت دیگر، آنها تمایل دارند شواهدی که پیشبینیهایشان را تایید میکند، آشکار کنند و هر آنچه که پیشبینیهای آنها را به چالش میکشد، نادیده گرفته یا با تحلیل کنار زنند. حتی نتایج مطالعاتی که بر روی جامعهای با IQ بالا به نام MENSA انجام شد نشان داد اعضاي این جامعه که به امر سرمایهگذاری مشغول بودهاند، بازده چندان بهتری از دیگران نداشتهاند و مهارتهای برتر تعقلی خود را به غلط به بازدههای برتر در سرمایهگذاری تعمیم داده بودند. یکی از مقاله نویسان والاستریت ژورنال به نام جاناتان کلمنتس در این زمینه میگوید: «پیروزی امید بر تجربه است که باعث میشود اغلب سرمایهگذاران تصور کنند میتوانند در بازار موفق شوند.»بر اساس آنچه جیمز اسمال هوت، نویسنده، و ژورنالیست مالی میگوید: «روانشناسان مدتها است که تمایل بشر را برای بیش از اندازه تخمین زدن تواناییها و احتمال موفقیتش درک کردهاند و این نکته به ویژه در مورد آنها که در سهام سرمایهگذاری میکنند و اغلب دفعات زیادی معامله انجام میدهند، درست است. درک محدودیت توانایی ما برای پیشبینی آینده جزو مهمی از استراتژی موفق برای سرمایهگذاری است.» میر استات من، استاد علوم مالی در دانشگاه سانتا کلارا برای کمک به سرمایهگذاران در آگاه شدن از اشتباه اعتماد به نفس بیش از حد می گوید: «یک دفترچه ثبت وقایع روزانه تهیه کنید. هر زمان معتقديد بازار بالا یا پایین خواهد رفت، آن را یادداشت کنید. پس از چند سال به خوبی خواهید دید که بینشهای شما در مورد حرکت آینده بازار کاملا غلط بودهاست!»
منبع: www.Bourse24.ir

azad1
2013/02/20, 19:47
علیزاده

قوانين اقتصادي مانند جاذبه زمين خودشان را تحميل مي كنند

azad1
2013/02/28, 10:22
سه وضعیت ذهنی که شما را ورشکسته میکند
رمز و راز آدمهای همیشه بدهکار
آیا شما ميخواهید دائما بدهکار باشید؟ این بدون شک سوال احمقانهاي است، طبیعتا هیچ شخصی نميخواهد بدهکار یا ورشکسته باشد، اما چرا تعداد بسیار زیادی از افراد به قرض گرفتن ادامه ميدهند؟


این بسیار ساده است که وقتی هزینهها بیشتر از درآمد باشد، افراد دچار کسری بودجه ميشوند، اما این مساله بیشتر از آنکه امری ریاضی باشد، امری روانی است. در واقع نقش مسائل روانی در امور مالی روز به روز روشنتر ميگردد. تحلیلهاي روانی ميتوانند به ما نشان دهند که در زندگی مالی خود تا چه حد از حقههاي ذهنمان، اختلالات خلقی و شخصیتی و عادات بدمان آسیب ميبینم. چه چیزی ما را عقب نگاه داشته است؟ و چه چیزی بر شیوه خرج شدن پولهایمان مدیریت ميکند؟ در واقع ذهن به صورت همزمان هم دارای این قدرت است که به ما یاری برساند و هم ميتواند ما را تا حدی منفعل کند که از مقابله با سادهترین مشکلات نیز عاجز باشیم. بنابراین در ادامه به چند حفره ذهنی اشاره ميکنیم که ميتوانند به شانس موفقیت مالی ما لطمه بزنند.
وضعیت ذهنی یک: من شایسته هستم.
طبیعتا همه ما خواستار چیزهای خوب هستیم، اما کلید مسوولیتپذیری مالی ایجاد توازن است میان آنچه ميخواهیم و آنچه استطاعت آن را داریم. گاهی اوقات وضعیت ذهنی «من شایسته چیزها هستم»، سبب ميشود که ما در جهت به دست آوردن چیزهایی حرکت کنیم، که هرچند شایسته آن هستیم، اما استطاعت آن را نداریم. در طول سالهای گذشته و با افزایش آگاهی بخشی رسانهها و غولهای تبلیغاتی افراد به صورت روز افزونی با چیزهای مواجه ميشوند که در زندگی فاقد آنها هستند، طبیعتا تمامی افراد شایستگی رفاه و چیزهای خوب را دارند، اما این رسانهها در ما این تفکر را ایجاد ميکنند که اگر شایسته هستیم پس باید تصاحب کنیم. تبلیغات دائما در گوش ما فریاد ميزند: برو جلو، لذت ببر، این چیزهایی است که باید داشته باشی یا تجربه کنی. در واقع ما به صورت روزمره با باروهای بنیادینی تغذیه ميشویم. بارو به اینکه داشتن تلفن همراه جدید، راندن یک ماشین خاص و غذا خوردن در یک رستوران گرانقیمت اصول بدیهی خوشبختی هستند. در واقع ما هر روز بیشتر از قبل معیارهای مان در مورد خوشبختی را از طریق رسانهها دریافت ميکنیم. بنابراین فرقی نميکند که ما یک پزشک یا یک معلم یا یک کارگر ساده باشیم، همه با پدیده توقعات روزافزون و دیوانهوار دست و پنجه نرم ميکنند و هر شخصی که در این بازی گرفتار شده است، بسته به درآمد خود بدهیهايي ایجاد کرده است.
وضعیت ذهنی دو: من در لحظه زندگی ميکنم.
این طرز فکری است که اغلب جوانان در سالهای اولیه دهه سوم حیات خود دارند، بین حدود 20 تا 25 سالگی بسیاری از افراد شعار سر ميدهند که زیستن برای آنها تنها زیستن در لحظه است. بدون شک این ایده که در هر لحظه هر رخداد و واقعهاي را با آغوش باز پذیرا شویم، خود را به دست سیل حوادث بسپریم، هر چه را که دوست داریم انجام دهیم و هرچه دوست نداریم به سادگی کنار بگذاریم، ایدهاي جذاب و ساده و در عین حال آرامش بخش است. ميتوانیم هرچه دوست داریم بخریم، هرجا که دوست داریم برویم و خودمان را در زرق و برقی تصنعی غرق کنیم، اما نیازی نیست که توضیح دهیم این وضعیت ميتواند چه نتایج هولناکی را ایجاد کند، اما وضع وقتی خیلی بدتر ميشود که این وضعیت روانی خاص از سالهای اولیه جوانی به سالهای بزرگسالی و میانسالی نیز سرایت کند. سالهایی که به لحاظ تصمیمات و برنامهریزی مالی مهمترین سالهای حیات ما هستند. در واقع اغلب افرادی که از مشکلاتی با کارت اعتباری، دسته چک خود یا چیزهای مثل آن رنج ميبرند، کسانی که بدهیهايي بزرگی ایجاد کردهاند یا چکهايي بدون پشتوانه خرج کردهاند، اغلب کسانی بودهاند که در زندگی خود ایده یا وضعیت روانی «زیستن در لحظه» را داشتهاند. وضعیت روانی زیستن در لحظه سبب ميشود که ما اعمالی مثل ایجاد صندوق اضطراری پول یا حساب پسانداز یا برنامهریزیهاي بلند مدت را خوار بشمریم و اینها همان چیزهایی هستند که برای موفقیت در زندگی مالی ضروری هستند. وقتی در وضعیت ذهنی زیستن در لحظه به سر ميبریم، طبعا برایمان خیلی دشوار است که بتوانیم هیچ حدس و گمان معتبری در مورد اینکه تا چه حد متناسب با بودجه خود خرج ميکنیم داشته باشیم. در واقع مردم این راه از زیستن را انتخاب ميکنند چون ساده و سرگرمکننده است، اما متاسفانه نه سادگی و نه سرگرمی دوامی ندارند. یک بیماری کوچک یا یک مشکل مالی ميتواند تمام زندگی شخصی را که فاقد پسانداز و برنامهریزی است برهم بزنند و سرانجام رویای کاذب زیستن در لحظه فرو خواهد ریخت.
وضعیت ذهنی سه: من شکست خوردهام
در طول یک زندگی شغلی و حرفهاي برای اغلب افراد اتفاقات ناخوشایندی رخ ميدهد، بیشتر اشخاص در طول زندگی خود دست کم یک بار شغل خود را از دست ميدهند، یک کارمند ممکن است در بهترین دوران کاری خود به علت تعدیل نیرو یا مشکلات مالی ناگهانی اخراج شود، کارفرمایان نیز مستثنی نیستند، افرادی که خود کارفرما هستند در طول زندگی دفعات متعددی دچار ضرر ميشوند، مسائلی مثل وقوع حوادث در محل کار و از بین رفتن تجهیزات (در صورت نبود بیمه) آسیب دیدن کارگران، ضررهای مالی ناشی از چرخشهاي ناگهانی وضع بازار، و بسیار چیزهای دیگر برای آنان رخ ميدهد. اغلب افراد اعم از آن که صاحب شغل باشند یا خیر، در طول زندگی خود سوژه کلاهبرداری واقع ميشوند، این کلاهبرداری ميتواند کوچک و بیاهمیت یا بزرگ باشد، اما مساله مهم آن است که پس از تمامی این مشکلات کسی سلامت از مهلکه به در خواهد شد که روحیهاي قوی و مثبتنگر داشته باشد. فرد ضعیفی که دائما منتظر بهانهاي برای توجیه شکست خود است، در واقع مهمترین مقدمه برای شکست قطعی را مهیا کرده است و آن پذیرش شکست است. بنابراین وضعیت روانی «من شسکت خوردهام» بیشتر از هر عامل واقعی و بیرونی ميتواند سبب فروپاشی مالی زندگی شخص شود، بنابراین بهتر است از قدرت تلقینات ذهنی خود غافل نشویم و مثبتنگر باشیم.

azad1
2013/02/28, 21:48
فرانکنشتاین

فرانکنشتاین دانشمند جوان و جاه طلبی است که با استفاده از کنار هم قرار دادن تکههای بدن مردگان و اعمال نیروی الکتریکی جانوری زنده به شکل یک انسان و با ابعادی اندکی بزرگتر از یک انسان معمولی میسازد. موجودی با صورتی مخوف و ترسناک که بر همه جای بدنش رد بخیههای ناشی از دوختن به چشم میخورد. این موجود تا بدان حد وحشتناک است که همگان، حتی خالقش از دست شرارتهای او فرار میکنند. هیولایی که که خالقش نیز نمیتواند آن را کنترل کند و خود مقهور آن میشود.
تأثیر این داستان به حدی بود که این کلمه به صورت مدخلی در فرهنگ لغات درآمدهاست. در داستان، فرانکنشتاین سازندهٔ موجود است و مخلوق یک هیولا است. هیولا فقط هیولا است و هیچ اسمی ندارد، اما به مرور زمان آن هیولا به نام خالق خویش به فرانکنشتاین معروف شدهاست. شکل صحیحتر دیگری که رواج یافتهاست «هیولای فرانکنشتاین» است.

ظاهرا بسیاری از جملات هیولای فرانکنشتاین، از جملات حضرت آدم در باغ عدن (به روایت انجیل) متأثر است. مثل جایی که میپرسد چرا مرا آفریدی؟

http://commons.wikimedia.org/wiki/File:Frankenstein.1831.inside-cover.jpg?uselang=fa

azad1
2013/03/01, 23:36
سهراب سپهری
من كه از بازترين پنجره با مردم اين ناحيه صحبت كردم حرفي از جنس زمان نشنيدم

azad1
2013/03/03, 09:52
بدبین باشید تا بیشتر عمر کنید!

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
مطالعه محققان آلمانی نشان داده است که سبک زندگی افراد بدبین در نهایت درست تر است بسیار مراقب سلامتی خود هستند.

به گزارش سرویس بین الملل انتخاب ؛ خوشبینان همیشه در معرض خطر بیماریهای خطرناک و حتی معلولیت هستند.

این تحقیق آزمایشی به مدت 10 سال با حضور 40 هزار نفر از سه گروه سنی از 18 تا 39، از 40 تا 64 و از65 سال و بزرگتر انجام شده است.

در این مطالعه یک واقعیت جالب به طور غیر منتظره ای روشن شد: علاوه بر نگرش مثبت به زندگی، دستمزد بالا باعث خطر بیماری یا مرگ نیز می شود.

azad1
2013/03/04, 11:11
پیش از خرید، وقت فروش را بدانید
شاهین یاسمی

«بروس کاونر» میگوید: «پیش از واردشدن میدانم از کجا خارج شوم.» «آنتوان تاگلیافرو» هم یکی از بزرگترین سرمایهگذاران بازار سهام است که با کاونر همعقیده است و میگوید: «درسی که من فرا گرفتهام این است که اگر در یک بازار در حال رشد هستید، متوجه باشید که درواقع در حال نوسانگیری هستید و نه سرمایهگذاری. همواره سود خود را بردارید و زیانها را از آن کم کنید و هنگامی که رونق به پایان رسید، اگر چنین سهامی برایتان باقی ماند، آن را نیز بفروشید... وقتی که رشد به پایان میرسد، رکود و میزان تنزل قیمت سهام میتواند غیرقابل تصور باشد.»
سود کوتاهمدت سهامی که شما به آن علاقهمند هستید چقدر است؟ کدام صندوق سرمایهگذاری مشترکی سهام است که شرکت را در اختیار دارد و سوابق مدیران آن صندوق چگونه است؟ آیا مدیریت شرکت، سهام قابل ملاحظهای از آن را در اختیار دارد و در آن ذینفع است؟ آیا دارندگان اطلاعات نهان در حال فروش هستند یا خرید؟ به طور خلاصه اینها شواهد ارزشمندی هستند که به شما برای سرمایهگذاری در سهام یک شرکت کمک میکنند. مدلهایی که برای ارزشگذاری شرکتها استفاده میشود، تنها زمانی کارایی دارد که فرضیات خوبی برای آنها در نظر گرفته شود. اگر خروجی مدل منطقی به نظر نرسد، بهتر است پیشبینیها و محاسبات خود را مجددا بررسی کنید. از مدلهای ارزشگذاری تنزیل جریان نقدی (یا هر مدل ارزشگذاری دیگری) برای پیشبینی استفاده کنید. بسیاری از سرمایهگذاران معتقدند که بعضی از سرمایهگذاریهای خاص فرصتی هستند که نمیتوان آنها را از دست داد؛ چه پیاز گل لاله در قرن هفدهم، چه طلا در سال ۱۸۴۹ یا سهام اینترنتی در دهه ۱۹۹۰. همچنین افرادی را میبینید که سهام شرکتهایی را میخرند که هیچ آشنایی با آن ندارند (برای مثال یک مکانیک مهندس برق به خریدوفروش روزانه سهام میپردازد یا یک پزشک موفق کار خود را رها کرده و به خریدوفروش ملک میپردازد) که دیدن چنین چیزهایی به شما سیگنال خروج مخابره میکند.
شما میتوانید راننده ماهری باشید، اما اگر در مسابقات اتومبیلرانی، قدرت موتور خودرو شما تنها نیم اسب بخار نسبت به خودرو رقیبتان کمتر باشد، برنده نخواهید شد. همینطور اگر رادار کشتی خراب بوده و موتور و بدنه آن دارای نقص فنی باشد، بهترین ناخدای دنیا هم نمیتواند آن را در اقیانوس هدایت کند. همچنین باید به این نکته توجه داشت که هرچند محیط اقتصادی شرکت معمولا خیلی پایدار و ثابت است، مدیریت میتواند به سرعت برای بهتر یا بدترشدن تغییر ایجاد کند. بین شرکتی که دارای فرصت، قدرت ایجاد جریان نقدی قوی و مدیریت متوسط است و شرکتی بدون فرصت، با بازده نامناسب اما دارای مدیریت قوی، بهتر است گزینه اول را انتخاب کنید.
اگر توجه خود را روی شرکتهایی متمرکز کنید که فرصتهای اقتصادی بسیاری دارند، شرکتهایی را خواهید یافت که طی پنج تا ۱۰ سال آینده سودآوری خوبی خواهند داشت. پس مطمئن شوید که توجه خود را روی شرکتهایی متمرکز کردهاید که ارزش ذاتی سرمایهگذاری شما را در بلندمدت افزایش میدهند. این کار توان شما را برای صبوری و نگهداری بلندمدت افزایش میدهد. در غیر این صورت با ریسک بالایی در بازار سهام مواجه میشوید.
تفاوت بین یک شرکت بزرگ و یک سرمایهگذاری بزرگ، قیمتی است که شما میپردازید. شرکتهای جذاب بسیاری در بازار سرمایه وجود دارند، اما تنها تعداد اندکی از آنها ارزنده هستند. پیداکردن شرکتهای بسیار خوب تنها نصف سوال در خرید سهام است؛ اما یافتن قیمت مناسب جهت خرید، برای یک سرمایهگذاری موفق به اندازه نیمه دیگر لیوان حائز اهمیت است. ذکر این نکته خالی از لطف نیست که هرگز از ذات غیرقابل پیشبینیبودن آینده رها نخواهید شد، مگر اینکه راز گذر زمان را دریابید.
به همین دلیل است که همیشه درنظرگرفتن یک حاشیه ایمنی هنگام خرید سهم بسیار مهم است. با درنظرگرفتن «حاشیه ایمنی» اگر پیشبینیهای شما درباره آینده دقیقا آنچه را که انتظار داشتید پوشش ندهد تا حدودی مورد حمایت هستید. نکته مهم دیگری که در این ستون بارها به آن اشاره شده این است که سرمایهگذاران بزرگ همواره مایلند از بیراهه بروند. شما نباید صرفا بر مشاوره دیگران تکیه کنید و پول خود را در جایی سرمایهگذاری کنید که دیگران در آن سرمایهگذاری میکنند، بلکه توصیه میشود برعکس دیگران رفتار کنید؛ زیرا آنها اغلب اشتباه میکنند. سرمایهگذاری موفق به داشتن وضعیت و حالت صحیح بیشتر از اطلاعات استثنایی متکی است و اگر بتوانید زودتر و پیشتر از دیگران حرکت کنید، پیروزی از آن شما است.
http://boursenews.ir/fa/pages/?cid=90553

azad1
2013/03/09, 23:46
نیازهای غیر تحلیلی یک تریدر
سلام

اگر بخواهم بدون مقدمه بگم از اینکه می بینم افرادی که تحلیلگران خوب و زبده ای هستند عاجز از گرفتن سود از این بازار هستند ناراحت می شوم. تو این سالها در مباحث مختلف همیشه سعی کرده ام به نحوی توجه دوستان رو به مسایل غیر تحلیلی که یک تریدر به اونها نیاز داره تا بتونه موفق باشه جلب کنم اما خیلی کم تونستم این چراغ راهنمای مهم رو در ذهن دوستان روشن کنم.

جزوه شش اشتباه متداول تریدرها رو چهار سال پیش به همین منظور تهیه و ترجمه کردم و با وجودی که مطمین هستم اون جزوه چندین هزار بار تا کنون توسط افراد خونده شده می دونم که تعداد معدودی به انچه مد نظرم بوده توجه کرده اند. در سالیان گذشته تحلیلگران خوبی رو تحویل جامعه تحلیلگری داده ام اما خیلی از اونها هیچ وقت تریدر نشدند و همیشه در حد یک تحلیلگر خوب باقی ماندند.

همه ما می دونیم که بین تحلیلگری و تریدری در این بازار فاصله هاست و این دو دو مقوله از هم جدا هستند. اگرچه میشه هر دو رو با هم داشت اما ممکنه کسی تحلیلگر موفقی باشه اما نتونه از بازار کسب سود کنه و بالعکس.

به شخصه بعد از سالها تجربه به این نتیجه ملموس رسیده ام که عامل موفقیت یک تریدر فقط در 10 درصد به تحلیل خوب اون بستگی داره و 90 درصد به سایر عواملی هست که نیازهای یک تریدر واقعی شدن هست.

دوست ندارم کسی جبهه گیری خاصی کنه. اما با شما هستم! آیا فکر نی کنید به اندازه کافی در این بازار وقت خودتون رو تلف کرده اید؟ آیا فکر نمی کنید وقتش رسیده به جمع معدود افراد موفق این بازار بپیوندید و یا اینکه برای همیشه از این بازار خداحافظی کنید؟

من قرار نیست اینجا متکلم وحده باشم و خیلی دوست دارم این تاپیک محلی باشه برای تبادل نظر در این مورد تا هر فردی آنچه به نظرش لازمه موفقیت هست رو بگه و در انتها بر اساس دریافته ها بتونیم یک ساختار اصولی برای ترید ترسیم کنیم که تحلیل فقط بخش کوچکی از آن است.

می تونم رو کتاب براتون قسم بخورم که در این انجمن ها بالای 50 درصد افراد تحلیلگرانی موفق هستند با روش های تحلیلی متفاوت اما وقتی صحبت از تریدر موفق میشه به شما قول می دهم زیر 5 درصد تریدر موفق در همین انجمن داریم!

به شخصه حرفهای زیادی برای گفتن دارم و تجربه و راهکارهایی که به شما کمک می کنه که مسیر خودتون رو پیدا کنید به شرطی که فقط حرفهای من رو نخونید و اونها رو در عمل آویزه گوشتون کنید. اما دوست دارم از نقطه نظرات و تجربیات تک تک دوستان بهره بگیریم.

خیلی دوست دارم این تاپیک مانند یک نقشه راه بشه برای اونهایی که سالهاست دارن درجا می زنند و برای اونهایی که چه تازه کار و چه حرفه ای می خواهند تریدر واقعی و پولساز شوند.

ارادتمند- بهزاد

http://broker-fa.com/forum/f58/%D9%86%DB%8C%D8%A7%D8%B2%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%BA%DB%8C%D8%B1-%D8%AA%D8%AD%D9%84%DB%8C%D9%84%DB%8C-%DB%8C%DA%A9-%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D8%AF%D8%B1-2672/

azad1
2013/03/10, 17:34
m-hadi

وقتی ارزش ها عوض شوند، عوضی ها با ارزش می شوند.

azad1
2013/03/14, 05:37
روانشناسي بازار
معرفی یک اشتباه رایج در سرمایهگذاری
گروه بورس- آیا از نمونههای کوچک نتایج بزرگ میگیرید و به درک حسی خود اعتماد میکنید؟
در سلسه مطالب روانشناسی بازار سهام درباره اشتباه رايج در سرمایهگذاری میخوانیم:افراد اغلب نتیجهگیریهای اشتباهی از اطلاعات میگیرند.یک دلیل آن این است که آنها اشتباه کرده و به درک حسی خود اعتماد میکنند و دلیل دیگر آن هم این است که اطلاعات موجود ممکن است پیچیده باشد. هنگامی که این اطلاعات در ارتباط با تصمیمات سرمایهگذاری باشند، اشتباه در قضاوت میتواند بسیار گران تمام شود.


آموس تورس کی آزمایش زیر را در مورد رفتار انسان انجام داد:
تصور کنید که دو کیسه خارج از دید افراد با تعداد مشابهی از کارتهای بازی پر شده اند. دو سوم کارتهای کیف الف سفید هستند و یک سوم دیگر قرمز هستند. در کیف ب این نسبتها برعکس هستند. کار شما این است که حدس بزنید کدام کیف کارت قرمز بیشتری دارد. از کیف الف مجاز هستید تنها 5 کارت را بیرون بکشید که 4 مورد از آنها قرمز میشوند. از کیف ب میتوانید 30 کارت را بیرون بکشید، که 20 عدد از آنها قرمز در میآیند. حدس شما در مورد کیفی که تعداد کارت قرمز بیشتری دارد چیست؟
اگر شما هم مانند بیشتر افراد باشید، احتمالا حدس میزنید که کیف الف تعداد کارت قرمز بیشتری دارد، زیرا 80 درصد کارتهایی که بیرون کشیدید قرمز بودند، در حالی که در مورد کیف ب، این عدد تنها 67 درصد بود. با این حال، متخصصان آمار به ما میگویند که اگر کیف ب را انتخاب میکردید، احتمال درستی حدس شما بیشتر بود. دلیل آن این است که به خاطر اینکه اندازه نمونه کیف ب بزرگتر است، میتوانید اعتماد بیشتری به نتیجه حاصله داشته باشید. نظریه آماری به ما میگوید که کیفی که در آن 20 کارت از 30 کارت قرمز است، با احتمال بیشتری جواب سوال مورد نظر خواهد بود تا کیفی که 4 کارت از 5 کارت آن قرمز است.
این استدلالها چه ارتباطی میتواند با موضوع سرمایهگذاری داشته باشد؟ مانند آنها که در آزمایش گفته شده کیف الف را انتخاب کردند، سرمایهگذاران اغلب تصمیمات خود را براساس نمونههای کوچک اتخاذ میکنند. مانند زمانهایی که سرمایهگذاران بر اساس نتیجهگیریهای دو یا سه سال اخیر، برخی سهام، شرکتها، صنایع، یا صندوقهای سرمایهگذاری را برای همیشه بهتر یا بدتر از دیگران میدانند.
به طور مثال، از سال 1996 تا 1998 در ایالات متحده اتفاقاتی افتاد که در مقایسه با تاریخ و پیشینه 73 ساله معاملات سهام و نظایر آن در آمریکا مانند انتخاب کیف الف بر اساس نمونه کوچک بود.
سرمایهگذاران با ارتکاب اشتباهی این چنینی به درک حسی خود اعتماد میکنند و میپندارند که نمونه کوچک نشانگر خوبی برای تمام مجموعه دادههای موجود است. بنا نهادن تصمیمهای سرمایهگذاری میتواند پیامدهای پرهزینهای دربرداشته باشد، به ویژه اگر مجموعه دادههای کوچک که احتمالا در مورد رویدادها و عملکرد اخیر باشند، باعث شوند که استراتژی سرمایهگذاری خود که آن را به درستی طراحی کردهاید، رها کنید.
یک نمونه بارز از اتخاذ تصمیمات سرمایهگذاری بر اساس مجموعه دادههای کوچک، داستان زیر است.
هر سرمایهگذاری میداند که سهام نرخ بازده بیشتری نسبت به اوراق قرضه یا سپردههای بانکی دارند. با این حال در یک دوره 25 ساله از 1996 تا 1990 نوعی از اوراق قرضه بانکی بدون ریسک بازده بالاتری نسبت به سهام شرکتهای در حال رشد داشتند. اگر پس از 25 سال شما از استراتژی سرمایهگذاری خود یعنی انتخاب سهام شرکتها با بازده سود به طور معمول بالاتر دست میکشیدید و به اوراق قرضه بانکی روی میآورید، یکی از بزرگترین بازارهای گاو تاریخ ایالات متحده را از دست داده بودید. بر خلاف این درصد ارزشمند، برخی سرمایهگذاران هنوز هم بسیار مشتاق هستند بر اساس نتایج بسیار کوتاه مدت، از استراتژی سرمایهگذاری خود دست بکشند و آن را رها کنند. گاهی بازههایی که بر تصمیم گیریهای آنها تاثیر گذار است، تنها چند ماه یا چند سال است.
به نظر میرسد که اتخاذ تصمیمات غیرمنطقی براساس نتایج کوتاهمدت رفتاری است که انسانها به کرّات از خود نشان میدهند و این امر بر عدهای از سرمایهگذاران نیز تاثیر گذار است. میتوانید با حصول اطمینان از این که تصمیمات شما در چارچوب استراتژی سرمایهگذاریتان قرار گرفتهاند و به گونهای منفی متاثر از نتایج کوتاه مدت نیستند، از افتادن در دام این اشتباه اجتناب کنید.
منبع: WWW.bourse24.ir

azad1
2013/03/30, 22:35
در هر نسلی استعدادهای جدیدی ظهور میکند و جایگزینی چیزهای قدیمی با جدیدترها قانون طبیعت است

azad1
2013/03/31, 19:54
No system is better than another, but a good system is one that is adapted to your goals, your time window, your start capital and also to your personality

http://www.fxstreet.com/education/learning-center/unit-3/chapter-1/definition-of-a-trading-system/

azad1
2013/04/02, 07:56
باباجان

وقتی حرف راست میزنید فقط انسانهایی از دستتان عصبانی میشوند که همه زندگیشان بر دروغ استوار است.

azad1
2013/04/05, 13:07
aahmad

قدرت کلماتت را بالا ببر نه صدایت را این باران است که باعث رشد گلها میشود نه رعدو برق

******
((قانون کامیون حمل زباله.))

او توضیح داد که

بسیاری از افراد مانند کامیون های حمل زباله هستند. آنها سرشار از آشغال، ناکامی، خشم، و ناامیدی در اطراف می گردند. وقتی آشغال در اعماق وجودشان تلنبار می شود، آنها به جایی احتیاج دارند تا آن را تخلیه کنند و گاهی اوقات روی شما خالی می کنند.
به خودتان نگیرید. فقط لبخند بزنید، دست تکان بدهید، برایشان آرزوی خیر بکنید، و بروید.
آشغال های آنها را نگیرید و پخش کنید به افراد دیگر ی در سرکار، در منزل، یا توی خیابان ها.
حرف آخر این است که افراد موفق اجازه نمی دهند که کامیون های آشغال روزشان را بگیرند و خراب کنند.
زندگی خیلی کوتاه است که صبح با تأسف ها از خواب برخیزید، از این رو..... ((افرادی را که با شما خوب رفتار می کنند دوست داشته باشید. برای آنهایی که رفتار مناسبی ندارند دعا کنید.))
زندگی ده درصد چیزی است که شما می سازید و نود درصد نحوه برداشت شماست.

azad1
2013/04/05, 16:41
erfanslash

زمان دست توست؛ زمین دست توست؛ دنیا متلاشی می شود؛ وقتی دست روی دست می گذاری ...!

azad1
2013/04/06, 14:00
جيگساو

قانون طبیعت هست. یا باید قوی باشی یا با قوی مصالحه. نمی شود ضعیف بود و ادعای قوی بودن کرد و جلوی قوی هم شاخ و شونه کشید.

azad1
2013/04/17, 13:54
در روزگاری که لبخند آدمها بخاطر شکست توست ، برخیز تا بگریند آدمها ( کوروش کبیر )

azad1
2013/04/20, 19:21
«چنان انسان باش و چنان زندگی کن که اگر هر کس انسانی چون تو باشد و همچون تو زندگی کند این زمین بصورت بهشت خدای درآید.» «فیلیپس بروکز»

azad1
2013/04/27, 12:30
یونس ، بانکدار و اقتصاددان بنگلادشی

فرودستان دارایی و ثروت ندارند که به واسطه از دست دادنشان غصه بخورند. فریب آنها، فریب باور آنهاست. فریب اعتماد آنهاست...من حتی به سیاستهای رابین هودی هم علاقه ندارم و معتقد نیستم باید از فردی گرفت و به فرد دیگری داد.

azad1
2013/04/30, 16:58
امام علی (ع) می فرماید: دروغ گو ومرده یكسان اند، زیرا برترى انسان زنده بر مرده همان اعتماد به او است، هنگامى كه به گفتار او اعتمادى نباشد زنده بودن او بى اثر است . غرر الحکم جلد دوم حدیث 2104

azad1
2013/12/11, 23:32
رضا احمدی
هر ﺭﻭﺯ ﺻﺒﺢ ﺩﺭ ﺟﻨﮕﻞ ﺁﻫﻮﺋﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﮐﻪ
ﻣﯿﺪﺍﻧﺪ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﺷﯿﺮ ﺗﻨﺪﺗﺮ ﺑﺪﻭﺩ ﺗﺎ ﻃﻌﻤﻪ ﺍﻭ ﻧﮕﺮﺩﺩ ، ﻭ
ﺷﯿﺮﯼ ﮐﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﺪ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﺁﻫﻮﺋﯽ ﺗﻨﺪﺗﺮ ﺑﺪﻭﺩ ﺗﺎ ﮔﺮﺳﻨﻪ
ﻧﻤﺎﻧﺪ . ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺷﯿﺮ ﺑﺎﺷﯽ ﯾﺎ ﺁﻫﻮ ، ﺑﺎ ﻃﻠﻮﻉ ﻫﺮ
ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺗﻮﺍﻥ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺩﻭﯾﺪﻥ ﺑﺎﺵ

نلسون ماندلا

azad1
2013/12/28, 21:32
شناخت و آگاهي به شرايط، به كردار درست مي‌انجامد و كردار درست، بدون داشتن شناخت و دانش، ناممكن است.((توماس جفرسون))