PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : بدون شرح



عليرضا جمالی
2012/07/20, 00:08
http://forums.boursy.com/imported/2012/07/723.jpg

کیان
2012/09/14, 14:31
http://forums.boursy.com/imported/2012/09/452.jpg

ماهور
2012/09/25, 22:18
امروز که شنیدم رئیس جمهور محبوب و مردمی به منتخبین عزیز ملت گفته گه خوردن یاد رئیس جمهور قبلی و نامه ای که یکی از دوستان بهش نوشته بود افتادم.
.
.
آقای خاتمی وقتی این عکس رو دیدم یاد خیانتات افتادم!!!
یاد کارات افتادم که به نفع آمریکا و اسراییل بود!!!
نگو یادت نمیاد!خوبم یادت میاد!!!

1.آقای خاتمی یادت نیست وقتی رفتی نیویورک ونظریه گفتگوی تمدن ها رو دادی نه تنها کسی سالن رو ترک نکرد بلکه تشویقت کردن و از طرحت استقبال کردن .با این کارت میدونی چه خدمتی به آمریکا کردی؟کاری کردی که طرح حمله احتمالی آمریکا به ایران که اواخردولت قبل داشت نهایی میشد شکست بخوره!!!
2.آقای خاتمی یادت نمیاد؟ازیه طرف کلینتون تحریم ها رو تمدید کرد ولی چند رور بعد شرکت توتال فرانسه باهات قرارداد نفتی بست بدون توجه به تحریم ها؟

3.آقای خاتمی یادت نمیاد چه خدمتی به اسراییل کردی؟هیچ وزیر و زیردستت نگفت ما با مردم اسراییل دوستیم!میدونی چه خدمتی به اسراییل بود؟!!!

4.آقای خاتمی خیانتت به ایرونی ها یادته؟!!!!!!

4-1:هیچ سیاسی رو تو ورزش راه ندادی اگه بود انگشت شمار بود.

4-2:هیچ اختلاسی تو هشت سال ریاستت نبود.اگه بود بد خواهات تا حالا پیراهن عثمانش کرده بودن.این خیانت کمیه؟

4-3:آقای خاتمی یادت نمیاد وقتی میرفتی سفرهای بین المللی بیشتر کشورهای اروپایی میرفتی که خیری ازشون بهمون برسه؟

4-4:آقای خاتمی یادت نمیاد قبل تو فقط دو تا شهرک صنعتی تو کشور فعال بود.شهرک صنعتی البرز تو قزوین وشهرک صنعتی کاوه تو شهر ساوه!ولی آخر هشت سالت تو هراستان حداقل پنج شهرک صنعتی فعال داشت که کلی نیرو توش کار میکرد و کلی آدم ازش نون می خوردن!!!

4-5:آقای خاتمی یادت نمیاد تو دوران تو کارخونه ها پشت سر هم ورشکست نشدن.این خیانت کمی بود؟

4-6:آقای خاتمی یادت نمیاد زمان وزارت اقتصادی ودارایی مظاهری مالیات ها رو از 60 درصد به 40 درصد پایین آوردی و ضمن اینکه توکارخونه ها مالیات بر تولید رو به مالیات بر فروش تبدیل کردی تا دست کارخونه ها باز باشه وکمک به تولید بشه!!!و با اینکه خیلیا گفتن ممکنه کسر بودجه پیدا کنید همون سال 13 درصد افزایش درآمد مالیاتی داشتی؟

4-7:آقای خاتمی یادت نمیاد مجلس تودوره نفت 32 دلاری بودجه رو با 16 دلار بستن تا از کسری بودجه احتمالی جلوگیری بشه ولی وسط سال نفت به زیر ده دلار سقوط کرد ولی باز استخوون بندی کشور سالم بود؟

4-8:آقای خاتمی یادت نمیاد وقتی اومدی شرایط کشور چه جور بود و وقتی دورت تموم شد بخاطر خیانتات کشور به کجا رسید؟پس بذار من بگم:
وقتی اومدی نفت داشت افت قیمت میکرد و رو بودجه تصویب شده نمیشد حساب کرد با این وضع کشور دچار خشکسالی شده بود.ذخیره گندمت واسه سه روز بود.با هیچ کشوری رابطه نداشتیم ولی وقتی رفتی با اغلب کشورهای تاثیر گذارجهانی رابطه داشتیم وصندوق ذخیره ارزی داشتیم ووضع تولید روبراه بود!!!

آقای خاتمی راستش انقدر خیانتات زیاده که دستام خسته شد.

امیدوارم یه مقدار به خیانتات فکر کنی !!
اين مرد بزرگ رو تو عمرم فراموش نميكنم ، نه به خاطر اينكه رئيس جمهور بود به خاطر اينكه به اين ملت نشون داد رئيس جمهور يعني كي و افسوس كه ما ايرانيا كلا آدمهاي قدر نشناسي هستيم ، يكم فكر كنيم زمان خاتمي اوضاع روزنامه ها چطور بود ، تئاتر و سينما چطور ! ورزش چطور ! اوضاع اقتصادي مردم چطور! ارتباط ما با دنيا چطور بود !ادبيات مذاكره يك رئيس جمهور چطور!.

Moradad
2012/09/27, 13:32
حکایت پیشرفت ما :

دو نفر مست و پاتیل آخر شب راهی خانه شان بودند که وارد یک کوچه بن بست شدند و رسیدند ته کوچه. اولی به دومی گفت بیا دیوار رو هل بدیم و بریم جلو! کت هاشان را در آورند و گذاشتند کنار دیوار و شروع کردن دیوار را فشار دادند. دزدی رسید و آنها را سرگرم دید. کت هاشان را برداشت و رفت. بعد از چند دقیقه ای یکی ازمستها نگاه کرد و دید از کت هاشان خبری نیست. رو کرد به رفیقش وگفت خیلی جلو رفتیم. بهتره برگردیم و کت هامان را بیاوریم

ماهور
2012/09/29, 15:06
ملکه زیبایی زشتی را هم تجربه کرد! +عکس


ملکه زیبایی سال 2009 ایالت ایداهو بر اثر یک حادثه که برسرش وارد می شود و بیهوش می شود، یک چهارم از جمجمه اش را پزشکان در شکمش قرار می دهند.

http://forums.boursy.com/imported/2012/09/863.jpg



http://forums.boursy.com/imported/2012/09/867.jpg

http://forums.boursy.com/imported/2012/09/868.jpg

آمن خادمی
2012/11/19, 15:54
تقلید از عکس معروف آمریکایی در متروی تهران +عکس


در ایستگاه متروی شهرک اکباتان در غرب تهران، یک تصویرسازی دیواری به تقلید از عکس معروف تفنگداران آمریکایی جنگ جهانی دوم صورت گرفته است، با این تفاوت که به جای پرچم آمریکا، پرچم ایران در این تصویر دیواری نقش بسته است!

به گزارش پارسینه، عکس فوق از معروف ترین عکس جنگ جهانی دوم است که توسط جو روزنتال گرفته شده است.

این عکس برافراشتن پرچم امریکا توسط تفنگ داران امریکایی در جزیره ایوو جیما ژاپن را نشان می دهد:

http://forums.boursy.com/imported/2012/11/1506.jpg


http://forums.boursy.com/imported/2012/11/1507.jpg

Captain Nemo
2013/01/12, 16:12
بدون شرح . . .

http://forums.boursy.com/imported/2013/01/168.jpg

Captain Nemo
2013/01/12, 16:14
بدون شرح . . .


http://forums.boursy.com/imported/2013/01/169.jpg

Captain Nemo
2013/01/12, 16:15
بدون شرح . . .


http://forums.boursy.com/imported/2013/01/170.jpg

Captain Nemo
2013/01/12, 16:16
بدون شرح . . .


http://forums.boursy.com/imported/2013/01/171.jpg

آمن خادمی
2013/01/14, 01:21
انتصاب اولین فرماندار زن افغانستان/عکس


برای نخستین بار در افغانستان ، یک زن به عنوان فرماندار تعیین شد.

به گزارش واحد مرکزی خبر، شکیب سادات نخستین زن افغان است که به عنوان فرماندار شهرستان فیض آباد استان جوزجان تعیین شده است.

خانم سادات پس از رقابت آزاد به این سمت دست یافت.

http://forums.boursy.com/imported/2013/01/192.jpg

مجیدشمسعلی
2013/01/15, 23:02
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

http://forums.boursy.com/imported/2013/01/286.jpg (http://www.mihancamp.com/2013/01/13/%d8%aa%d8%b5%d8%a7%d9%88%db%8c%d8%b1-%d8%a8%d8%b3%db%8c%d8%a7%d8%b1-%d8%b2%db%8c%d8%a8%d8%a7-%d9%88-%d8%a8%d8%a7-%d9%85%d8%b9%d9%86%db%8c.html/1-79)

تصاویر بسیار زیبا که فقط باید با چشم دل دید

http://forums.boursy.com/imported/2013/01/288.jpg (http://www.mihancamp.com/2013/01/13/%d8%aa%d8%b5%d8%a7%d9%88%db%8c%d8%b1-%d8%a8%d8%b3%db%8c%d8%a7%d8%b1-%d8%b2%db%8c%d8%a8%d8%a7-%d9%88-%d8%a8%d8%a7-%d9%85%d8%b9%d9%86%db%8c.html/20-39)

http://forums.boursy.com/imported/2013/01/290.jpg (http://www.mihancamp.com/2013/01/13/%d8%aa%d8%b5%d8%a7%d9%88%db%8c%d8%b1-%d8%a8%d8%b3%db%8c%d8%a7%d8%b1-%d8%b2%db%8c%d8%a8%d8%a7-%d9%88-%d8%a8%d8%a7-%d9%85%d8%b9%d9%86%db%8c.html/18-41)

http://forums.boursy.com/imported/2013/01/292.jpg (http://www.mihancamp.com/2013/01/13/%d8%aa%d8%b5%d8%a7%d9%88%db%8c%d8%b1-%d8%a8%d8%b3%db%8c%d8%a7%d8%b1-%d8%b2%db%8c%d8%a8%d8%a7-%d9%88-%d8%a8%d8%a7-%d9%85%d8%b9%d9%86%db%8c.html/3-79)

http://forums.boursy.com/imported/2013/01/294.jpg (http://www.mihancamp.com/2013/01/13/%d8%aa%d8%b5%d8%a7%d9%88%db%8c%d8%b1-%d8%a8%d8%b3%db%8c%d8%a7%d8%b1-%d8%b2%db%8c%d8%a8%d8%a7-%d9%88-%d8%a8%d8%a7-%d9%85%d8%b9%d9%86%db%8c.html/4-76)

http://forums.boursy.com/imported/2013/01/296.jpg (http://www.mihancamp.com/2013/01/13/%d8%aa%d8%b5%d8%a7%d9%88%db%8c%d8%b1-%d8%a8%d8%b3%db%8c%d8%a7%d8%b1-%d8%b2%db%8c%d8%a8%d8%a7-%d9%88-%d8%a8%d8%a7-%d9%85%d8%b9%d9%86%db%8c.html/12-57)







http://forums.boursy.com/imported/2013/01/298.jpg (http://www.mihancamp.com/2013/01/13/%d8%aa%d8%b5%d8%a7%d9%88%db%8c%d8%b1-%d8%a8%d8%b3%db%8c%d8%a7%d8%b1-%d8%b2%db%8c%d8%a8%d8%a7-%d9%88-%d8%a8%d8%a7-%d9%85%d8%b9%d9%86%db%8c.html/8-66)




http://forums.boursy.com/imported/2013/01/300.jpg (http://www.mihancamp.com/2013/01/13/%d8%aa%d8%b5%d8%a7%d9%88%db%8c%d8%b1-%d8%a8%d8%b3%db%8c%d8%a7%d8%b1-%d8%b2%db%8c%d8%a8%d8%a7-%d9%88-%d8%a8%d8%a7-%d9%85%d8%b9%d9%86%db%8c.html/5-74)







http://forums.boursy.com/imported/2013/01/301.jpg (http://www.mihancamp.com/2013/01/13/%d8%aa%d8%b5%d8%a7%d9%88%db%8c%d8%b1-%d8%a8%d8%b3%db%8c%d8%a7%d8%b1-%d8%b2%db%8c%d8%a8%d8%a7-%d9%88-%d8%a8%d8%a7-%d9%85%d8%b9%d9%86%db%8c.html/13-56)

http://forums.boursy.com/imported/2013/01/303.jpg (http://www.mihancamp.com/2013/01/13/%d8%aa%d8%b5%d8%a7%d9%88%db%8c%d8%b1-%d8%a8%d8%b3%db%8c%d8%a7%d8%b1-%d8%b2%db%8c%d8%a8%d8%a7-%d9%88-%d8%a8%d8%a7-%d9%85%d8%b9%d9%86%db%8c.html/6-73)

http://forums.boursy.com/imported/2013/01/306.jpg (http://www.mihancamp.com/2013/01/13/%d8%aa%d8%b5%d8%a7%d9%88%db%8c%d8%b1-%d8%a8%d8%b3%db%8c%d8%a7%d8%b1-%d8%b2%db%8c%d8%a8%d8%a7-%d9%88-%d8%a8%d8%a7-%d9%85%d8%b9%d9%86%db%8c.html/7-69)







http://forums.boursy.com/imported/2013/01/307.jpg (http://www.mihancamp.com/2013/01/13/%d8%aa%d8%b5%d8%a7%d9%88%db%8c%d8%b1-%d8%a8%d8%b3%db%8c%d8%a7%d8%b1-%d8%b2%db%8c%d8%a8%d8%a7-%d9%88-%d8%a8%d8%a7-%d9%85%d8%b9%d9%86%db%8c.html/14-55)

Moradad
2013/03/17, 23:57
جالبترين واردات کالا به کشور: ۵۰۰کیلو مارمولک،۷۴۰ تن آدامس ، ۶تن کراوات ،۲۲ تن عصا، ۲۶ تن کلاه گیس، ۲۰۵تن سنجاق قفلی........
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب
هرسال که به نوروز نزدیک می شویم معمولا اخباری در رسانه ها منتشر می شود که جنبه عمومی وویژه داشته وانبساط خاطر خوانندگان را بدنبال داشته باشد.خواستیم از حال وهوای سیاست ،چهارشنبه سوری ،ارزو دلار وقیمت های نجومی پراید وپژو خارج شویم وموضوع کالاهای وارداتی غیرضروری و شاید هم خنده دار و تعجب آور را بررسی کنیم. سری به گمرک و آمار منتشره واردات کالاها در سال ۱۳۹۱را زیر ورو کردیم وآمارواطلاعات جالبی را بدست آوردیم.

به گزارش تسنیم، در یکی دو ماهه اخیر وقتی که موضوع کمبود و گرانی دارو مطرح شد ، وزیر معزول بهداشت خبر از واردات زین اسب و غذای سگ و گربه و اختصاص ارز دولتی برای واردات دها قلم کالای غیرضرورداده بود. در بررسی آمار واردات طی سالی که در روزهای پایانیش هستیم با نام کالاهایی روبرو شدیم که دانستن نام و موضوع آنها برای شما خالی از لطف نمی تواند باشد:

* نیم تن مارمولک (کد تعرفه ۰۱۰۶۲۰۹۰)
* ۷۴۰ تن آدامس (کد تعرفه ۱۷۰۴۱۰۰۰)
* بیش از یک میلیون تن آدامس(کد تعرفه ۲۱۰۶۹۰۸۵)
* ۵۰۰کیلو غذای سگ و گربه (کد تعرفه: ۲۳۰۹۱۰۰۰)
* ۱۷ تن غذای ماهی آکواریومی ( کد تعرفه ۲۳۰۹۹۰۲۰ و ۲۳۰۹۹۰۱۰)
*۹ هزار تن شن و ماسه (کد تعرفه: ۲۵۰۶۱۰۹۰و ۲۵۰۶۱۰۱۰ و۲۵۰۵۹۰۰۰ ).
* ۵ هزار تن "خاک" رس!!!!!!( کد تعرفه: ۲۵۰۷۰۰۹۰) خاک کیلویی ۵۰۰-۶۰۰ تومان!
* نیم تن قلوه سنگ!!!!( کد تعرفه: ۲۵۱۷۱۰۱۰).


* ۱۲ و نیم هزار تن کود حیوانی هر کیلو ۴۰۰ تا ۵ هزار تومان(کد تعرفه:۳۱۰۱۰۰۰۰)
* نیم تن فرآورده هایی برای آرایش لب با کد تعرفه ۳۳۰۴۱۰۰۰
*۱۲۵ هزار کیلو ریمل یا فرآورده های برای آرایش چشم (کد تعرفه ۳۳۰۴۲۰۹۰)
* ۲۲۱ تن مرگ موش (کد تعرفه: ۳۸۰۸۹۹۱۹)
* ۹۷۳ تن در بطری پلاستیکی (کد تعرفه: ۳۹۲۳۵۰۰۰)
* نیم تن محافظ بهداشتی (کد تعرفه ۴۰۱۴۱۰۰۰)
* یکهزار و ۴۰۰ تن خاک اره (کد تعرفه ۴۴۰۱۳۹۰۰)
* ۳ هزار تن ذغال چوب (کد تعرفه: ۴۴۰۲۹۰۰۰)

* ۱۴۲ تن دستمال کاغذی (کد تعرفه ۴۸۱۸۲۰۰۰)
* ۲ تن دفتر مشق(کد تعرفه ۴۸۲۰۲۰۰۰)
* ۳ هزار تن پشم (کد تعرفه: ۵۱۰۵۲۱۰۰ و ۵۱۰۵۱۰۰۰ و ۵۱۰۱۲۱۰۰)
* ۶ تن کراوات (کد تعرفه: ۶۲۱۵۹۰۰۰)
* ۲۲ تن عصا(کد تعرفه ۶۶۰۲۰۰۰۰)
* ۲۶ تن کلاه گیس (کد تعرفه ۶۷۰۴۱۱۰۰ و ۶۷۰۴۹۰۰۰)
* نیم تن موی انسان (کد تعرفه ۶۷۰۳۰۰۰۰)
*یک تن ریش و ابروی مصنوعی(کد تعرفه ۶۷۰۴۱۹۰۰)
* نیم تن نطفه نا معلوم و اسپرم گاو(کد تعرفه ۰۵۱۱۹۹۱۰ و ۰۵۱۱۱۰۰۰ وارد شده در تمامی ماه های امسال)
* واردات ۱۵ تن پیاز و موسیر(کد تعرفه ۰۷۰۳۱۰۰۰ وارد شده در اردیبهشت امسال)
* ۱۱۵ تن استخوان و استخوان توی شاخ و روده(کد تعرفه۰۵۰۶۹۰۰۰ و ۰۵۰۴۰۰۰۰)
* ۲۷ تن حلزون و صدف دو کپه ای (کد تعرفه ۰۳۰۷۲۹۰۰ و ۰۳۰۷۳۹۰۰)
* ۲ هزار تن سگ ماهی (کد تعرفه ۰۳۰۳۸۹۰۰)
*۱۸۲ تن ماهی آکواریوم(کد تعرفه: ۰۳۰۱۱۹۰۰ و ۰۳۰۱۱۱۰۰)
* ۶۳ تن شیشه شربت-دارو (کد تعرفه ۷۰۱۰۹۰۸۰)
* ۶ تن چشم مصنوعی (کد تعرفه ۷۰۱۸۹۰۱۰)
* ۵۰۰ تن میخ (کد تعرفه ۷۳۱۷۰۰۰۰) + ۳۳۸ تن میخ پرچ (کد تعرفه ۷۶۱۶۱۰۱۰)
* ۲۶ هزار تن پیچ و مهره (کد تعرفه ۷۳۱۸۱۲۹۰ و ۷۳۱۸۱۲۱۰ و ۷۳۱۸۱۱۹۰ و ۷۳۱۸۱۴۱۰و ۷۳۱۸۱۳۹۰)
* ۲۰۵ تن سنجاق قفلی (کد تعرفه: ۷۳۱۹۴۰۰۰)
* ۵۰۰ تن کلنگ(کد تعرفه: ۸۲۰۱۳۰۰۰)
* ۸۲۰ تن بیل (کد تعرفه ۸۲۰۱۱۰۰۰)
* ۲ هزار و ۲۰۰ تن اره دستی و نواری (کد تعرفه ۸۲۰۲۴۰۰۰ و ۸۲۰۲۳۹۰۰ و ۸۲۰۲۲۰۰۰و ۸۲۰۲۱۰۰۰)
* ۸۰۰ تن مداد تراش(کد تعرفه ۸۲۱۴۱۰۱۰).

مندی
2013/05/05, 23:14
زن ناموس هیچکس نیست،ناموس زن حقوق و آزادی اوست ....=D>

گیلان
2014/10/24, 12:56
http://forums.boursy.com/imported/2014/10/lu6ual330rm9w266m1ze-1.jpeg

(حیدری)
2015/02/26, 20:25
http://forums.boursy.com/imported/2015/02/13c9c8802bf4634ceefbff69f82c51e7425-1.jpg
ساخت برج آزادی - سال 1349

(حیدری)
2015/02/26, 20:27
http://forums.boursy.com/imported/2015/02/4a22eaa8c2e0f85c8a3932cff319dbe8425-1.jpg
ماکت طرح اولیه میدان آزادی (شهیاد سابق) در دهه 40

(حیدری)
2015/02/28, 18:13
http://forums.boursy.com/imported/2015/02/e24690f7ecbdfdcfc75407cc0d062343425-1.jpg

amir alii
2015/03/01, 08:03
http://forums.boursy.com/imported/2015/03/481704-1.jpg

Anonymous
2015/03/01, 21:40
3247

سرمایه گذار
2015/03/03, 11:06
پدر 13 ساله ایرانی از حال و روزشان می گوید (http://www.bartarinha.ir/fa/news/183350/%D9%BE%D8%AF%D8%B1-13-%D8%B3%D8%A7%D9%84%D9%87-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%AD%D8%A7%D9%84-%D9%88-%D8%B1%D9%88%D8%B2%D8%B4%D8%A7%D9%86-%D9%85%DB%8C-%DA%AF%D9%88%DB%8C%D8%AF)




بهزاد می خواهد مردانه سفره دلش را باز کند. بی حوا این جملات را به زبان می آورد: من کارگرم. بنایی می کنم اما بیشتر وقت ها، مثل امروز، دست خالی باید به خانه برگردم...






http://forums.boursy.com/imported/2012/12/460.jpg (http://www.bartarinha.ir/)



مجله همشهری سرنخ - محمد صادق خسروی علیا: «مادر 12 ساله و پدر 13 ساله در اداره ثبت احوال، شناسنامه نوزادشان را گرفتند!» این شرح عکس برای عکسی نوشته شده بود که خیلی زود سر از بسیاری از سایت های ایرانی و حتی خارج از کشور درآورد. عکاس با تنها جمله ای که برای شرح این عکس نوشته بود، هزاران سوال بی جواب را در ذهن همه ایجاد کرده بود.

برخی همان اول گفتند «دروغ است! امکان ندارد.» خب، این حرف، گاهی برای پیچاندن حس کنجکاوی دردسرساز، خیلی خوب جواب می دهد اما برخی که موضوع را جدی تر گرفته بودند، مثل خود من، به دنبال یافتن سرنخی از این کلاف سردرگم برآمدند.

بالاخره بعد از کلی جستجو، پدر 13 ساله را پیدا کردم و پای حرف هایش نشستم. برای پی بردن به اصل ماجرا در ادامه با ما همراه شوید. نتیجه این پیگیری و جستجو، حیرت انگیز است.


http://forums.boursy.com/imported/2015/03/477436_927-1.jpg (http://bartarinha.ir/)


چطور پیدایشان کردم؟

در دنیای مجازی، خبرهای مجازی و غیرواقعی بسیاری منتشر می شود که خیلی هایشان بی پایه و اساس است. اخباری که بی سر و ته و غیراصولی تنظیم می شود و همراه با یک عکس - جهت اثبات ادعایشان - مخاطب را سردرگم میان حقیقت و کذب رها می کند.

مخاطب اینگونه اخبار نمی داند که آیا این موضوع را باور کند یا نه. خبر پدر 13 ساله ایرانی هم اینگونه بود، تنها سرنخ، یک عکس از زوج جوان بود. آن هم بی نام و نشان به علاوه همان جمله که در بالا نوشتم.

ابتدا حل کردن معما اینگونه بود که بنشینیم و حدس بزنیم چهره های آنها شبیه مردم کدام منطقه از کشورمان است! همه گفتند به جنوبی ها بیشتر شباهت دارند. چند روز بعد شایعه شد که کرمانی هستند و در یکی از شهرهای این استان پهناور زندگی می کنند. با این حساب باید در انبار کاه به دنبال سوزن می گشتیم. بهترین مکان برای شروع پیگیری استان کرمان بود و بهترین جایی که می شد از صاحبان عکس سرنخی به دست آورد اداره ثبت احوال شهر کرمان بود.


http://forums.boursy.com/imported/2015/03/477437_980-1.jpg (http://bartarinha.ir/)


با اداره ثبت احوال کرمان تماس گرفتم. گفتند «چنین خبری نه دیده اند و نه شنیده اند! احتمالا آدم های عکس اهل شهرستان های استان هستند. شما هم خیلی وقت تان را تلف نکنید که جوابی نخواهید گرفت.»

با این جواب صاف و پوست کنده، دوباره برگشتم سر خط اول. باید از صفر شروع می کردم. لیست تمام ادارات ثبت احوال استان کرمان را درآوردم و با تک تک شان تماس گرفتم. سیرجان، بم، شهر بابک، کهنوج، بافت، عنبرآباد و ... اما باز هم بی نتیجه بود. هیچکس هیچ سرنخی از صاحبان عکس نداشت. به بن بست رسیده بودم که یکدفعه فکری به ذهنم رسید. تلفن را برداشتم و با صدا و سیمای استان کرمان تماس گرفتم. به این امید که اگرج چنین شخصیت هایی وجود داشته باشند و این قصه واقعی باشد حتما خبر آن به گوش بچه های صدا و سیمای استان رسیده است.

روابط عمومی سازمان صدا و سیمای استان کرمان می گفت: «کسی که سوژه ها را به ما معرفی می کند این آقا و خانم را معرفی کرد که ما موافقت نکردیم با آنها مصاحبه کنیم. به هر حال شماره سوژه یاب این است.»


http://forums.boursy.com/imported/2015/03/477438_419-1.jpg (http://bartarinha.ir/)


شماره سوژه یاب را گرفتم. سوژه یاب همان عکاسی است که زحمت انداختن عکس های زیبای این صفحه را کشیده است.

او یک عکاس خبری است و شماره تلفن همراه یکی از آدم های عکس را در اختیارمان گذاشت، شخصی به نام «بهزاد آریش» که احتمالا همان پدر 13 ساله است.

بی مقدمه از حالش می گوید...

ساعت یک بعدازظهر تماس می گیرم، مرد جوانی جواب می دهد. آقا بهزاد تازه از سر کار آمده است، البته بهتر است بگویم ناامید از سر کار آمده بود (!) و دل و دماغ درست و حسابی نداشت. تا خودم را به بهزاد معرفی می کنم و می گویم خبرنگارم، بهزاد از خانه بیرون می آید تا خانمش صدایش را نشنود.

بهزاد می خواهد مردانه سفره دلش را باز کند. بی حوا این جملات را به زبان می آورد: «من کارگرم. بنایی می کنم اما بیشتر وقت ها، مثل امروز، دست خالی باید به خانه برگردم. کارم این است که هر روز ساعت 6 صبح بروم در میدان اصلی شهر منتظر بمانم.

این میدان صبح ها پاتوق کارگرانی است که جویای کارند. آدم هایی که نیاز به کارگر دارند هم صبح زود می آیند به این میدان تا از میان کارگران، آنهایی که مناسب کارشان است را برای یک یا چند روز استخدام کنند. کارگرها اول کمی چانه می زنند بعد که به توافق رسیدند، سوار می شوند و می روند به دنبال روزی شان. دست خداست و روزی آدم. یک وقت می بینی صاحبکار چند روز متوالی کار دارد و این یعنی تا چند روز خیالت راحت است که سر این کار می مانی و نباید دوباره در میدان منتظر کار بنشینی. بعضی وقت ها هم کار یکروزه تمام می شود.


http://forums.boursy.com/imported/2015/03/477439_117-1.jpg (http://bartarinha.ir/)


از همه بدتر فصل زمستان است که کسی کار بنایی ندارد و اوضاع کار خراب می شود. مثل امروز. خیلی از کارگران رفته اند سر کار اما خیلی شان هم مانند من، دست خالی به خانه برگشته اند.»

بهزاد می گوید دلش نمی خواهد زینب - همسرش - بفهمد که او امروز کار نکرده و به همین خاطر ساعت یک بعدازظهر به خانه آمده تا بگوید امروز سر کار بوده. «ناهارم را می خورم و یک ساعت دیگر دوباره از خانه بیرون می زنم. در خیابان، پارک و کوچه پس کوچه های شهر پرسه می زنم تا هوا که گرگ و میش شد برگردم خانه. نمی خواهم زینب را نگران کنم. آخر اگر بفهمد من امروز هم دشت نکردم غصه می خورد.»

از 5 سالگی روی پای خودم ایستادم

بهزاد، کرمانی است و در حومه شهر زندگی می کند. در کنار مادر همسرش که عمه اش هم هست. «درست است، من 13 سالم است اما زینب 17 ساله است نه 12 ساله که در روزنامه ها نوشته اند. ما پارسال با هم ازدواج کردیم و نتیجه این ازدواج، پسرم «امیرصادق» است که الان 40 روزی است به جمع ما پیوسته. من از بچگی به دختر عمه ام - زینب - علاقمند بودم. پارسال وقتی فهمیدم که او نیز به من علاقمند است، موضوع را با خانواده ام در میان گذاشتم. پدرم بدون هیچ مخالفتی قبول کرد. خانواده زینب هم موافقت کردند و ما با هم ازدواج کردیم.»


http://forums.boursy.com/imported/2015/03/477440_471-1.jpg (http://bartarinha.ir/)


بهزاد آریش تک فرزند است از زن دوم پدرش.

4 برادر دارد و یک خواهر که همگی شان برای بهزاد ناتنی اند. بهزاد می گوید مادرم وقتی خیلی کم سن و سال بودم مرا تنها گذاشت و نامادری ام مرا بزرگ کرد. بهزاد آنقدر در زندگی سختی کشیده که می گوید اصلا نمی خواهد با صحبت کردن در مورد روزهای گذشته، آن خاطرات را دوباره به یاد بیاورد. «تا چشم باز کردم فقر و بدبختی به من سلام کرد. ما آنقدر فقیر بودیم که من نتوانستم حتی یک کلاس درس بخوانم. تا پا گرفتم رفتم کارگری.

شاید تصویر کنید که من 13 ساله، حالا به خاطر اینکه ازدواج کرده ام دارم می روم سر کار. نه اینطور نیست. من 8 سال است که دارم کار می کنم. خرجم را خودم درمی آورم. درآمدم کم است، خیلی کم اما از کودکی من تنها بودم از همه لحاظ.»

آنطور که بهزاد می گوید، فقر در همه زندگی او ریشه دوانده، فقر مادی و فقر عاطفی.

روز و شب مان سخت می گذرد

بهزاد برایمان از امروزش می گوید. از اینکه چطور زندگی اش سپری می شود. «من و همسرم به همراه عمه ام و هفت فرزند قد و نیم قدش در یک پارکینگ 10 متری زندگی می کنیم! در حومه شهر. این خانه سال هاست نیمه کاره است و نه عمه ام و نه من، هیچکدام مان توان ساخت آن را نداریم. این روزها خیلی سخت می گذرد. زمستان کرمان، سرمای خشکی دارد. ما اینجا بیشتر در معرض سوز سرمای کویر کرمان هستیم. خانه مان یکه و تنها در حاشیه کویر واقع شده بی هیچ حفاظ و عایقی. دیوارهای نازک، حریف سرما نمی شوند و بیشتر شب ها از ترس بیداریم! آخر این خانه گاز ندارد. بخاری هم نداریم.


http://forums.boursy.com/imported/2015/03/477441_101-1.jpg (http://bartarinha.ir/)


مجبوریم اجاق گاز کوچکی را وسط اتاق روشن کنیم که از کپسول تغذیه می کند. این اجاق گازها شوخی بردار نیستند. تا چشم به هم بزنیم و یک لحظه غافل شویم، همه مان به کام مرگ فرو می رویم. مجبوریم به خاطر خطر گاز گرفتگی، شب ها را با ترس و لرز و شب بیداری سحر کنیم.»

خوشحالم که پدر شده ام فقط...

بهزاد از فرزندش می گوید و از اینکه حکمت بچه دار شدنش را فقط خدا می داند: «قصد بچه دار شدن نداشتیم. خدا امیرصادق را به ما داد. وقتی فهمیدم که قرار است پدر بشوم باورم نمی شد. راستش کمی ترسیدم. از مسئولیت، از اینکه بچه خرج دارد ولی گفتم خدا بزرگ است. نگرانی ام از این بابت بود که مبادا به خاطر سن پایینم فرزندم ناقص به دنیا بیاید. خدا را روزی صد هزار مرتبه شکر می کنم که فرزندم صحیح و سالم است اما نمی گذارم سرنوشت امیرصادق مثل من بوشد. امیرصادق باید درس بخواند و به مدرسه برود. امیرصادق نباید خیلی زود ازدواج کند. من شرایطم فرق می کرد. تنها بودم اما حالا یک خانواده دارم. خدا می داند که از ته دل خوشحالم.


http://forums.boursy.com/imported/2015/03/477442_740-1.jpg (http://bartarinha.ir/)


ما خوشبختیم اما مشکلات مالی، امان مان را بریده. از خدا می خواهم جلوی خانواده ام مرا شرمنده نکند. من هیچ وقت دستم را جلوی کسی دراز نکرده ام و نمی کنم. نان بازویم را می خورم اما تنها دردم «کار» است. حتی اگر سخت ترین کار باشد اما باشد.

هر جا می روم سعی می کنم از همه بیشتر کار کنم اما باز هم برخی عقل شان به چشم شان است و نگاه به سن و سال و جثه کوچکم می کنند. می گویند تو نمی توانی خوب کار کنی. بچه ای. بعدش می روند سراغ کسی که از من بزرگتر است.»

تا 20 روز پیش، به جز کرمان هیچ شهری را ندیده بودم!

تنها خوشحالی بهزاد این است که زینب به مدرسه می رود و درس می خواند. «همسرم کلاس دوم دبیرستان است و درسش هم خوب است، مثل من نیست که حتی سواد خواندن و نوشتن هم نداشته باشد. حداقل می دانم فردا همسرم می تواند به امیرصادق کمک کند در درس و مشق.»


http://forums.boursy.com/imported/2015/03/477443_119-1.jpg (http://bartarinha.ir/)


بهزاد و خانواده اش تا به حال به یک مسافرت نرفته اند، بهزاد خودش پایش را از کرمان بیرون نگذاشته بود تا اینکه همین چند روز پیش، پسرعمویش آمد و آنها را برد به شیراز. «پسرعمویم مرد مهربانی است. تا فهمید بچه دار شده ایم، آمد و ما را برد به خانه اش. اولین باری بود که پایم را از کرمان بیرون می گذاشتم. چند روز آنجا بودیم. با اینکه خیلی اصرار می کردند آنجا بمانیم، اما بعد از چند روز خانواده ام را آوردم کرمان. به هر حال درست نیست مزاحم زندگی دیگران بشویم. می خواهم روی پاهای خودم بایستم. ما فامیل فقیری داریم. اگر کسی هم بخواهد به داد دیگری برسد چیزی ندارد که کمک کند. همه درگیر زندگی خودشان هستند.»

خواهر و برادر کوچک زینب هم به خاطر فقر به مدرسه نمی روند. عجیب است که در عصر تکنولوژی و دهکده جهانی، بچه های کوچک این خانواده، آرزوی داشتن یک دستگاه تلویزیون را دارند!

(حیدری)
2015/03/13, 09:28
http://forums.boursy.com/imported/2015/03/116efbfa69d7a1811b73c7b4417a754c425-1.jpg


http://forums.boursy.com/imported/2015/03/f678hd7ca2pcpk5b3437-1.jpg





تصاویر ساختن برج ایفل ۱۸۸۷
-----------------------------
برج فلزی ایفل در میدان "شان دو مارس" پاریس به عنوان نمادی از کشور فرانسه در جهان شناخته شده و همه ساله بازدیدکنندگان زیادی از سراسر جهان را به سوی خود جذب می کنند.

ساخت برج ایفل توسط "گوستاو ایفل"در سال ۱۸۸۷ آغاز و در ۳۱ مارس ۱۸۸۹ به پایان رسید. در آغاز برج ایفل برای نمایشگاه جهانی و به مناسبت صدمین سالگرد انقلاب فرانسه ساخته شد و دو سال و دو ماه طول کشید.

این برج از ۱۸ هزار و ۳۸ قطعه ساخته شده است و برای اتصال آن‌ها از ۲ و نیم میلیون پیچ مهره و میخ پرچ استفاده شده است. ارتفاع برج ۳۲۴ متر است که در زمان خود مرتفع‌ترین برج جهان بوده است. وزن برج ایفل بیش از ۱۰ هزار تن است که ۷ هزار و ۳۰۰ تن آن فولاد است.

این برج هم اکنون بلندترین سازه موجود در شهر پاریس و چهارمین سازه بلند فرانسه است. گفته می شود در سال ۲۰۰۶ قریب ۶٬۷۱۹٬۲۰۰ نفر از این برج دیدن کردند که با توجه به اینکه از ابتدای ساخت این برج تاکنون بیش از ۲۰۰٬۰۰۰٬۰۰۰ نفر از این بنا دیدن کرده‌اند، این بنا را پربازدید کننده‌ترین بنا در جهان می دانند.

(حیدری)
2015/03/13, 09:34
http://forums.boursy.com/imported/2015/03/7682412007bffaf976218910786a1df6425-1.jpg

تهران قدیم 1971-3
ساخت ایران.44سال قبل

(حیدری)
2015/03/13, 09:38
http://forums.boursy.com/imported/2015/03/cdf52873bcc904872c014779ba345697425-1.jpg





عکسی بسیار زیبا از کودکی اوباما همراه مادرش
------------------------------------------
باراک حسین اوباما ۴ اوت ۱۹۶۱ در ایالت هاوایی متولد شد. او فرزند یک کنیایی سیاه‌پوست و یک زن سفیدپوست از اهالی ویچیتا ایالت کانزاس است. اما زمانی گذشته و بالاخره این ازدواج منجر به جدایی شد.

اگرچه پدر و پدرخوانده او هردو مسلمان بودند؛ اما او یک مسیحی بار آمده و در ۴ سالگی که در اندونزی زندگی می‌کرد، به جای شرکت در مدرسه «مکتب مذهبی مسلمانان» به مدارس کاتولیک و یا سکولار رفته‌است. اوباما هم‌اکنون نیز عضو کلیسای متحد می‌باشد.

(حیدری)
2015/03/13, 09:53
http://forums.boursy.com/imported/2015/03/22180991983820563921-1.jpg






میدان آزادی ( شهیاد)
هوای پاک و ترافیکی که نبود !

(حیدری)
2015/03/27, 16:43
http://forums.boursy.com/imported/2015/03/b267f3051817fffedc3de5d5c0a082cb425-1.jpg
مشاهده تصاویر بیشتر

http://forums.boursy.com/imported/2015/03/l4w9ejr73l7nr6hs8hoe-1.jpg





برای آن‌ دسته از هموطنانی که برای تعطیلات نوروز از طریق ‌جاده چالوس به شمال میهنمان می روند , و به یاد بنیانگذاران ایران نوین

ببعی
2015/04/02, 02:56
فروشنده نقاشی بنکسی در غزه: فریب خوردم
http://ichef.bbci.co.uk/news/ws/660/amz/worldservice/live/assets/images/2015/02/26/150226160352_banksy_gaza_woman_640x360_banksy.co.u k_nocredit.jpg

مردی در نوار غزه به بی بی سی گفته است که فریب خورده و یک گرافیتی در غزه اثر بنکسی، هنرمند گمنام بریتانیایی را فروخته است.
این تصویر که الهه یونانی، نیوبه، را در حال گریستن برای فرزند مرده اش نشان می دهد، روی در خانه ویرانه ربیع دردونا در نوار غزه کشیده شده بود.
ماه گذشته، بنکسی در سفر غافلگیرکننده اش به غزه، تعدادی از دیوارنگاری های خود را بر در و دیوار خانه های ویران و ساختمان های مخروبه ثبت کرد.
به گفته آقای دردونا یک خریدار محلی به او ۷۰۰ شکل (۱۷۵ دلار) به او داد و این در را با خود برد.
این در حالی است که برخی از آثار بنکسی اخیرا صدها هزاردلار به فروش رسیده است.
بر اساس گزارش سازمان ملل، ملک خانواده داردونا یکی از ۱۸ هزار خانه ای است که در طول جنگ پنجاره روزه سال گذشته با اسرائیل ویران شد و به بی خانمانی ۱۱۰ هزار نفر منجر شد.
او گفته است که خانه اش یک خانه دوطبقه بود ولی فقط در آن سالم مانده بود. "بعد یک جوان خارجی آمد و روی آن را نقاشی کرد."
به گفته او که پدر شش فرزند است، پس از اینکه این عکس در رسانه ها جلب توجه کرد، گروهی از مردان سراغ او آمدند و در را خریدند.
او گفته است: "آنها گفتند این در را برای موزه ای در غزه می خواهند تا همه بتوانند آن را ببینند."
آنها برگه ای به او دادند که امضا کرد و در قبالش مبلغ مورد توافق را گرفت.
پس از انتشار گزارش هایی در این باره در رسانه ها، بی بی سی با خریدار تماس گرفت. خریدار مدعی شد که این معامله قانونی است و با انتشار عکسی در صفحه فیسبوکش اعلام کرد که در هنوز در تصرف اوست.
آقای دردونا می گوید: "ما خیلی ناراحتیم. این در قانونا از آن ماست. آنها ما را فریب دادند. ما می خواهیم که در را برگردانند."

(حیدری)
2015/04/15, 15:00
http://forums.boursy.com/imported/2015/04/fc39e62b4471562635c7d31d12ad9702425-1.jpg

زمان قدیم مردم تو شهر فرنگ عکسای مکان ها و افرادی رو میدیدند که آرزوشون بود ببینند،حالا ما تو همون شهر فرنگا عکس اون قدیما رو با حسرت میبینیم، چه روزگارایه همه حسرت زندگی دیگری رو دارند!
شاید سالها بعد آیندگان هم آرزشون زندگی تو زمانه ما باشد؟یعنی میشه چنین آرزویی داشته باشند؟

(حیدری)
2015/04/15, 15:01
http://forums.boursy.com/imported/2015/04/abdc5ef24f0387d0bbb61177f97b2aeb425-1.jpg





تصویر 14 سالگی محمد جواد ظریف وزیر خارجه

در آغاز بهتر است بدانیم که شما در چه سالی و در چه شهری متولد شدید؟
من در هفدهم دی 1338 در تهران متولد شدم. مادرم دختر مرحوم حاج میرزا علی نقی کاشانی از تجار بزرگ تهران و پدرم از تجار به‌نام اصفهان بود.

در کدام محله تهران زندگی می‌کردید؟
خانه ما بین خیابان کاشان و خیابان کمالی، پشت باغ شاه سابق بود؛ خانه‌ای بزرگ و قدیمی که تا بعد از فوت پدرم آن را داشتیم. بعد از ایشان نگهداری آن خانه برای مادرم مشکل شد. در شش سالگی، چند ماهی به اصفهان رفتیم و من در دبستان کار مشغول شدم اما خیلی زود به تهران بازگشتیم و با آغاز سال تحصیلی بعد من به دبستان علوی رفتم. فکر می‌کنم کلاس دوم دبستان بودم که اولین سخنرانی‌ام را در روز عید غدیر انجام دادم. این شد که از همان ابتدا به نوشتن متن و سخنرانی عادت کردم.

پدرتان در چه سالی به رحمت خدا رفت؟
پدرم در سال 1363 مرحوم شدند. همسرم دو ماهه باردار بود که ایشان از دنیا رفتند. آن زمان من در آمریکا بودم و متأسفانه نتوانستم برای مراسم پدرم به ایران بازگردم.

دوران کودکی شما مصادف با کدام تحولات سیاسی و اجتماعی در ایران بود؟
من در خانه تنها فرزند بودم و هیچ هم‌بازی‌ای نداشتم. از طرفی خانواده ما به شدت محافظه‌کار بودند.

به لحاظ سیاسی؟
از همه لحاظ. ما در منزلمان تلویزیون و رادیو نداشتیم. پدرم رادیو را در کمدی می‌گذاشت و در آن را قفل می‌کرد. فقط برای شنیدن دعای سحر ماه مبارک رمضان از آن استفاده می‌کرد.
با اینکه توان مالی خرید تلویزیون را داشتید.
بله. بیش از اینها توانایی مالی داشتند، اما به علت اعتقاداتی که داشتیم، تلویزیون خریداری نشده بود. فکر می‌کنم تا 15 سالگی به سینما نرفتم. علاوه بر این روزنامه‌ای هم در خانه ما پیدا نمی‌شد. پدر و مادرم اجازه رفت و آمد را نیز به من نمی‌دادند.

با دوستان؟
اجازه رفت و آمد با هیچ‌کس را نمی‌دادند. من فقط هر روز صبح به مدرسه می‌رفتم. حتی پدرم برای کنترل بیشتر، به باغبان خانه سپرده بود که مرا تا ایستگاه اتوبوس مدرسه همراهی کند. لذا در کودکی بسیار از جامعه دور بودم. البته به خاطر گرایش‌های شخصی و مطالعه خودم، کم و بیش از اوضاع جامعه باخبر می‌شدم. مثلاً در آن زمان به تازگی حسینیه ارشاد افتتاح شده بود و مرحوم شریعتی در آنجا صحبت می‌کرد. من نیز برای بعضی سخنرانی‌هایم به هر طریق ممکن از کتاب‌های مرحوم شریعتی استفاده می‌کردم. در آن مقطع کتاب‌های زیادی می‌خریدم که خواندن بعضی از آنها نیز در آن زمان ممنوعیت داشت.

در همان شرایط خانواده شما بیشتر به کدام طیف سیاسی گرایش داشتند؟ منتقدانی مانند جلال آل‌احمد، مرحوم شریعتی، گروه‌های اسلام‌خواهی مانند حزب مؤتلفه اسلامی یا گروه‌ها و جریانات ملی، همانند جبهه ملی ایران؟
هیچ‌کدام. پدربزرگ من در زمان مرحوم مصدق از لحاظ اقتصادی به ایشان کمک می‌کرد. از طرفی ایشان با مرحوم کاشانی آشنا بود و رفت و آمد نزدیک داشت. اما من در مدرسه با کسانی که گرایش‌های سیاسی داشتند، مانند چند نفر از فرزندان سردمداران حسینیه ارشاد ارتباط داشتم و در هر فرصتی از آنها کتاب می‌گرفتم و می‌خواندم. مرحوم آقای مطهری نیز به مدرسه علوی می‌آمدند، اما من هیچ‌گاه سعادت دیدن ایشان را نداشتم. در مدرسه علوی دیدگاه‌های متدین را مطالعه می‌کردیم. همچنین کسانی که سیاسی‌تر بودند کتاب‌های مرحوم آقای طالقانی را می‌خواندند. به خاطر ندارم دیدگاه‌های ملی‌گرایان در آنجا رواج داشته باشد.

گرایش شما بیشتر به کدام سمت بود؟
بنده کتاب‌های سنتی و انقلابی را همزمان مطالعه می‌کردم و از معدود شاگردان مدرسه علوی بودم که هم در جلسات حجتیه و هم در جلسات انقلابیون شرکت می‌کرد. در مدرسه دو طیف وجود داشت؛ یک طیف حجتیه‌ای بودند و در جلسات مرحوم آقای حلبی که بعضاً در منزلشان تشکیل می‌شد، شرکت می‌کردند. بنده نیز به منزل ایشان می‌رفتم و از طرف دیگر در جلسات بچه‌های انقلابی نیز شرکت می‌کردم. بنابراین فکر می‌کنم قبل از سفرم به آمریکا با هر دو تفکر آشنایی پیدا کردم.
چطور بحث سفر شما به آمریکا در خانواده مطرح شد؟
این عزیمت به اصرار من صورت گرفت. پدر و مادرم مخالفت می‌کردند و بیشتر آمادگی داشتند در صورت ضرورت مرا به انگلیس که به ایران نزدیک‌تر است، بفرستند. خاطرم هست که دعوای خیلی جدی هم بین ما پیش آمد، زیرا پدر و مادرم می‌گفتند کمی صبر کنم تا به لندن بروم. اما من نگران بودم که خیلی دیر بشود. آنجا بود که با رفتنم به آمریکا موافقت کردند. به یاد دارم در این میان با مرحوم پدرم خیلی تندی کردم. خدا از سر تقصیرات همه ما بگذرد.

پس ایده سفر به آمریکا نظر خودتان بود؟
خارج شدن از ایران نظر بنده بود. در سه ماهی که در دبیرستان خوارزمی بودم روزی به مدرسه علوی رفتم تا دوستانم را ببینم. یکی از مربیان مدرسه مرا صدا کرد و گفت که از آنجا بروم، زیرا احتمال دارد برای خودم و مدرسه دردسر درست کنم. حتی یکی از معلم‌های مدرسه خوارزمی بیرون از کلاس به بنده هشدار داد که بیشتر مواظب خودم باشم. من فقط شانزده سال داشتم و طبیعتاً این موارد باعث نگرانی او می‌شد. به همین خاطر برای رفتن به آمریکا به خانواده‌ام اصرار می‌کردم.

یعنی دقیقا در 17 سالگی از ایران خارج شدید؟
سال دوم نظری را تمام کرده بودم. سه ماه از سوم نظری را نیز در مدرسه خوارزمی تجریش گذراندم که در ژانویه 1977 و در زمان حکومت کارتر از ایران خارج شدم.

چه سالی ازدواج کردید؟
در تابستان 1358 به تهران بازگشتم. با مادرم تماس گرفتم که می‌خواهم به ایران بازگردم و ازدواج کنم. به فاصله یک هفته به اصفهان رفتم تا خواهرم را که پانزده سال از من بزرگتر است، ببینم. ایشان نیز خواهر یکی از دوستان خودش را به عنوان دختری متدین و انقلابی، برای ازدواج معرفی کرد.

و این اولین مراسم خواستگاری برای شما بود؟
بله؛ اولین و آخرین. اقامت بنده در ایران سه هفته به طول انجامید. در ماه مبارک رمضان بود که روزی خواهرم آنها را به خانه خود دعوت کرد. دو خانم جوان آمدند، اما من دقت نکردم و حتی متوجه نشدم منظورشان کدام‌یک از آنهاست. مادر و پدرم هنوز در تهران بودند. بنابراین با اجازه آنها همراه خواهر و شوهر خواهرم به خواستگاری رفتیم. ایشان همانطور که فکر می‌کردم، متدین و انقلابی بودند. به یاد دارم در آن جلسه کمی قرآن و حدیث خواندم که ایشان پسندیده بودند. زمانی که به خانه بازگشتیم به مادرم اطلاع دادم که برای تشریفات به اصفهان بیایند. نامزدی‌مان مصادف با شب‌های احیا بود. در آن زمان ایشان 17 سال داشتند و من 19 ساله بودم که ازدواج کردیم. جالب اینکه پسرم نیز در سن 19 سالگی و دخترم در 17 سالگی ازدواج کردند.

به لحاظ فرهنگی چگونه با آمریکایی‌ها کنار آمدید؟
من در دوره دبیرستان به سانفرانسیسکو رفتم. آن زمان دوران اوج حضور ایرانی‌ها در آمریکا بود؛ یعنی بیشترین تعداد دانشجوی خارجی در آمریکا را ایرانیان تشکیل می‌دادند. هر جایی که می‌رفتم، به خصوص در کالیفرنیا، آنقدر حضورشان پررنگ بود که خود را در همان محیط ایرانی حس می‌کردم. فارغ از گرایش‌های مذهبی، در همان دبیرستانی که من ثبت‌نام کردم به اندازه کافی دانش‌آموز ایرانی وجود داشت.

از ملیت‌های دیگر هم بودند؟
چینی‌ها هم بودند. عرب‌ها نیز به تازگی شروع به آمدن کرده بودند، اما ایرانی‌ها جو غالب را تشکیل می‌دادند. در مجموع در طول دوران دانشجویی‌ام تنها یک بار به همراه دوستان به منزل معلم دبیرستانمان دعوت داشتیم و یک بار نیز برای ناهار میهمان یکی از استادهای دانشگاه بودیم. به جرأت می‌توانم بگویم که فقط همین دو بار بود که به محیط آمریکایی وارد شدم. نزد معلم دبیرستان سالاد خوردیم و نزد آن استاد دانشگاه نیز چون با فرهنگ اسلامی آشنایی داشت، مقداری پنیر خوردیم؛ چراکه سایر غذاها ذبح شرعی نشده بود.

پس می‌دانستید ذبح اسلامی نشده بود؟
بله، به همین خاطر ارتباط محدودی با آمریکایی‌ها داشتیم. پس از ازدواج نیز ارتباط محدودی داشتیم، تا زمانی که نماینده دائم ایران در سازمان ملل متحد در نیویورک شدم. به خاطر نوع کارم و اینکه باید با محیط آمریکا تعامل داشته باشم، من و همسرم سعی کردیم با آمریکایی‌ها رفت و آمد کنیم. البته بنده حدود 30 سال در این کشور زندگی کردم و فرهنگ این کشور را خوب می‌شناسم. جالب ایناست که اکثر ایرانیانی که در آمریکا زندگی می‌کنند، اسم غذاها و ادویه‌ها را به انگلیسی می‌دادند اما من و هسمرم هنوز نمی‌دانیم.

چون رستوران کم می‌رفتید؟
به رستوران مسلمان‌ها می‌رفتیم یا به رستوران‌هایی که ماهی یا سبزیجات سرو می‌کردند. به خانه آمریکایی‌ها رفت و آمد نداشتیم. به طور کلی حتی رفت و آمدمان در ایران نیز به هر دلیل محدود بوده است، شاید به خاطر اینکه چندان اجتماعی نیستیم.

یعنی این تمایل، برخاسته از تضاد فرهنگ و نظام اجتماعی میان ایران و آمریکا در وجود شماست؟
نه الزاماً، زیرا افرادی هستند که خیلی راحت با محیط آمریکا ارتباط برقرار می‌کنند. شاید به خاطر این است که من از کودکی تنها بوده‌ام و میل زیادی به شرکت در میهمانی و عروسی ندارم. حتی در مورد مجالس مذهبی نیز اگر در خانه به روضه گوش بدهم راحت‌تر هستم.

رابطه شما با شعر، ادبیات و موسیقی و به طور کلی با عالم هنر و خیال چگونه است؟
سالی که من در دبیرستان سه و نیم نمره تا بیست کم داشتم، 2 نمره آن از هنر بود. در مورد خط و نقاشی ذوقی نداشتم. هیچ وقت خطم خوب نبوده. به همین خاطر در آمریکا همیشه متن‌هایم را با کامپیوتر تایپ می‌کردم.

در مورد شعر و ادبیات چطور؟
به شعر و ادبیات بسیار علاقه‌مند بودم. در مدرسه علوی به خاطر اینکه انشاء را خیلی خوب می‌نوشتم، سخنران شدم. از زمانی که مطالعه را شروع کردم، خیلی جدی کتاب خواندم. خدا پدرم را رحمت کند. طبع شعری داشت و برای ائمه شعر می‌گفت. به همین خاطر در خانواده ما علاقه به شعر و شاعری وجود داشت اما هنری مثل موسیقی در بین نبود، زیرا آن را حرام می‌دانستند. من تا 15 - 16 سالگی هیچ نوع موسیقی‌ای نشنیده بودم. حتی اگر در تاکسی موسیقی پخش می‌شد، می‌گفتیم لطفاً خاموش کنید. اما بعد از آن کمی تغییر کردیم و حتی قبل از انقلاب موسیقی گوش می‌کردیم. برخلاف فرزندانم، هیچ‌گاه خودم را متعلق به عالم هنر ندانستم. رشته دخترم طراحی داخلی است و پیانو می‌نوازد. پسرم نیز سنتور می‌زند.

آیا شده که همسرتان با پدر و مادرتان گله کنند که این چه رشته‌ای بود که شما انتخاب کردید، مثلاً ای‌کاش کامپیوتر می‌خواندید و در شرکتی کار می‌کردید؟
الحمدالله چون نیاز مالی ندارم، از این جهت ناراحت نیستم، اما به طور کلی وقت زیادی را با کامپیوتر می‌گذرانم. اولین بار بنده کامپیوتر را به وزارت خارجه آوردم و اولین مسئول کامپیوتر وزارت خارجه توسط من با کامپیوتر شخصی آشنا شد. رشته‌ای که انتخاب کردم، مسئولیت بسیار سنگینی را برایم به دنبال داشته است. بسیار اتفاق افتاده که با خود فکر می‌کنم خسارت اشتباهاتی را که من و امثال من در حوزه سیاست خارجی مرتکب شدیم، در واقع 70 میلیون ایرانی متحمل شدند. حتی به این فکر می‌کنم که با این وضعیت، چقدر به جای اجر و ثواب، نگرانی اخروی دارم. البته ناشکری نمی‌کنم؛ زیرا زندگی بسیار راحتی داشتم و به خاطر اموالی که از پدر و مادرم به من رسیده است هیچ‌گاه مشکل مادی نداشتم. هیچ وقت نه نیاز داشتم و نه موقیعتش برایم فراهم شده که از عواید شغلم، چیزی به من برسد و جز حقوقم چیزی دریافت نکرده‌ام. ماشین یا خانه‌ای به خاطر کارم نگرفتم. خانه و هر چیز دیگری که دارم از ارث پدرم و بخشش مادرم است. از این 25 سال کار، هیچ به دست نیاوردم، جز ناسزا؛ هم از طرف مخالفان که من را مانند دیگران می‌دیدند و هم از طرف دوستان خودمان.

نمی‌دانم فیلم «حاجی واشنگتن» مرحوم علی حاتمی را دیده‌اید یا نه؟ داستان فیلم مربوط به سفر اولین نماینده سیاسی ایران در عهد قاجار به ینگه دنیا با همان ایالات متحده آمریکاست. آیا شباهت‌ها و تفاوت‌هایی با شخصیت حاجی واشنگتن در خود می‌بینید؟ می‌توانید با آن شخصیت شباهت‌هایی داشته باشید یا برقرار کنید؟
شاید شباهتش این باشد که با وجود اینکه با کم و زیادش سی سال در آمریکا زندگی کردم، آداب و رسوم ایرانی و اسلامی خود را حفظ کرده‌ام؛ گرچه امیدوارم نکات مثبتی هم از ظواهر فرهنگ غربی، مانند احترام به حقوق و وقت دیگران آموخته باشم. ولی در مجموع هنوز فرهنگ غرب برای بنده، یک فرهنگ بیگانه است.

negarminavi
2015/04/15, 15:03
http://up.boursy.com/uploads/2013-10/1-1773-.jpg

negarminavi
2015/04/21, 14:28
عکس/ پلاکارد عجیب در انتقاد به سگ‌کشی!

http://up.boursy.com/uploads/2013-10/13940201000241-PhotoL.jpg

گیلان
2015/12/21, 10:45
http://forums.boursy.com/imported/2015/12/ts4peyhq2iwwdcsiavws-1.jpg

(حیدری)
2015/12/31, 19:04
http://forums.boursy.com/imported/2015/12/d2dd6e05e2e3187b27b75a047a4a0cbb425-1.jpg
زن: مگه اینجا مدرسه‌ی دولتی نیست؟!
مدیر: اگه دولتی نبود که می‌گفتم یک میلیون تومن بریز!
زن: آقا! آخه مدارس دولتی نباید شهریه بگیرن.
مدیر: این که شهریه نیس.
اسمش همیاریه!!!
زن: اسمش هر چی هست...
تلویزیون گفته به همه‌ی مدارس بخشنامه شده که مدارس دولتی هیچ‌گونه وجهی نمی‌تونن دریافت کنن.
مدیر: خب برو اسم بچت را تو تلویزیون بنویس!!
این قدر هم وقت منو نگیر!
زن: آقای مدیر!
من دو تا بچه یتیم دارم!
آخه از کجا بیارم؟!!
مدیر: خانم محترم!
وقتی وارد اینجا شدی رو تابلوش نوشته بود یتیم‌خونه یا مدرسه؟!
آقای مستخدم ، این خانم رو به بیرون راهنمایی کن!!!
زن با چشم‌های پر از اشک منتظر اتوبوس واحد بود.
اتومبیل مدل بالائی ترمز کرد و زن سوار شد.
روزنامه‌ای که روی صندلی جا مانده بود رو برداشت و بهش خیره شد.
کمیته‌ی مبارزه با فقر در جلسه‌‌ی امروز
ستاد مبارزه با بیسوادی
تیتر درشت بالای صفحه نوشته بود:
با ۲۰۰۰۰۰ زن خیابانی چه می‌کنید؟!!
زن با خودکاری که از کیفش بیرون آورده بود عدد را تصحیح کرد:
با ۲۰۰۰۰۱ زن خیابانی چه می‌کنید؟!!

اینجاست که صادق هدایت میگه:
فاحشه را خدا فاحشه نیافرید ،
آنان که در شهر نان قسمت می‌کنند،
او را لنگ نان گذاشته‌اند ، تا هر زمان لنگ هم آغوشی ماندند ،
او را به نانی بخرند!

کاش به جای گشت ارشاد، گشت شادی داشتیم . . .
هرکی شاد نبود، می بردن ازش می پرسیدن:
مشکلت چیه که شاد نیستی بگو ما حلش کنیم برات . . .!

خیلی عجیب است؛ درکشوری که دنبال روزه خوار میگردند تا او را مجازات کنند، اما درطول سال سراغی از گرسنه ها نمیگیرند تا لقمه نانی به او دهند..!!

ahmad m
2016/02/28, 14:47
http://8pic.ir/images/0i2rcpfign8li870llm3.jpg (http://8pic.ir/)

negarminavi
2016/04/11, 16:19
http://up.boursy.com/uploads/2013-10/2041783.jpg


نگاهی به درون خویش

negarminavi
2016/04/12, 14:32
http://up.boursy.com/uploads/2013-10/7-0.jpg

رکود بی سابقه و سبد کالا !

احمدخان
2018/08/15, 13:46
پیام محمدرضاشاه از بهشت: ?


سلام بر ملت ایران،،چه خبر؟؟؟

دین و ایمانتون برقراره؟؟؟

فاحشه ها از خیابونا جمع شدن؟؟؟

دیگه زندانها خالی شده؟؟؟

جوان هاتون رو شکنجه نمیدن؟؟؟

الان دیگه آب وبرق مجانیه؟؟؟

بنزین لیترى ۰ ۱ ریال بود ؛ حالا لیتری چنده؟؟
فقط نگین ۱۰۰۰ تومان که اصلًا باورم نمیشه!
مگه ميشه هزار برابر شده باشه؟؟؟؟

امکانات زندگیتون هم بیشتر کردن؟؟؟

همه چی ارزونه؟؟؟؟

پوله نفت میاد به حسابتون؟؟؟؟

هنوزم بدونه ویزا میرید آمریکا؟؟؟؟

دلار هنوزم همون ۶۸ریاله؟؟؟؟

مشکل اعتیاد ریشه کن شد؟؟؟؟

دیگه همه حجابو رعایت میکنن؟؟؟؟

میگفتین بگذرد این روزگاره تلخ تر از زهر،،،حالا روزگاره چون شکرتون اومد؟؟؟؟
دیو رفت؟!؟!

قبرستونا که زمان من پر شده بود الان دیگه خالیه؟؟؟؟

جوانهاتون سرحالن؟؟؟؟
رشیدن؟؟؟؟
همشون شغل دارن الحمدلله؟؟؟؟

چندتا ورزشگاه مثل ورزشگاه آزادی براتون ساختن؟؟؟؟
نگید فقط همون یدونه رو داریم که شاخ درمیارما!

زندگی هاتون بابه میله؟؟؟؟

ماشینهای آمریکایی و اروپایی درجه یک قیمت مناسب سوار میشین؟؟؟؟

عربها هنوزم ازتون حساب میبرن و هنوزم آقای خلیج فارسین؟؟؟؟

ابهت و بزرگیه سرزمین پارس رو هنوز حفظ کردین؟؟؟؟

من هم بدنیسم..
اولش وضعم خوب نبود ولی اونقدر گفتید خدا بیامرزتت رفتم بهشت........

"نامردی کپی نکنی"?
❤️????
#مداد_رنگی
@Medadrangy2

احمدخان
2018/08/17, 09:37
?سخنان قبل ازمرگ بابک خرمدین مبارز ایرانی ضداعراب?

? @hasbt ?
?ﺗﻮ ﺍﯼ ﻣﻌﺘﺼﻢ !
ﺧﯿﺎﻝ ﻣﮑﻦ ﺑﺎ ﮐﺸﺘﻦ ﻣﻦ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺍﺳﺘﻘﻼﻝ ﻃﻠﺒﯽ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﺭﺍ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﮐﺮﺩ ﻧﻪ!
ﺍﯾﻦ ﺣﻤﺎﻗﺖ ﺍﺳﺖ ﺍﮔﺮ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯽ ﭼﻮﻥ ﺍﻓﺸﯿﻦ ﻭﻃﻦ ﻓﺮﻭﺵ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺯﺭ ﺧﺮﯾﺪﻩ ﺍﯼ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﯽ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺳﯿﺮ ﮐﻨﯽ.
ﻣﻦ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﺍﯼ ﺭﺍ ﺁﻏﺎﺯ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﮐﻪ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺷﺖ ﻣﻦ ﻟﺮﺯﻩ ﺍﯼ ﺑﺮ ﺍﺭﮐﺎﻥ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﻋﺮﺏ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻪ ﺍﻡ ﮐﻪ ﺩﯾﺮ ﯾﺎ ﺯﻭﺩ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺳﺮﻧﮕﻮﻥ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻧﻤﻮﺩ.
ﺗﻮ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﻣﺮﺍ ﺗﮑﻪ ﺗﮑﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺑﺎﺑﮏ ﺩﺭ ﺷﻤﺎﻝ ﻭ ﺷﺮﻕ ﻭ ﻏﺮﺏ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻇﻬﻮﺭ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻗﺪﺭﺕ ﭘﻮﺷﺎﻟﯽ ﺷﻤﺎ ﭘﺎﺳﺪﺍﺭﺍﻥ ﺟﻬﻞ ﻭ ﺳﺘﻢ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﺑﺮ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺷﺖ.
ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﺑﺪﺍﻥ ﮐﻪ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﻫﺮﮔﺰ ﺯﯾﺮ ﺑﺎﺭ ﺯﻭﺭ ﻭ ﺳﺘﻢ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺳﻠﻄﻪ ﺑﯿﮕﺎﻧﮕﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﺤﻤﻞ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ ﻣﻦ ﺩﺭﺳﯽ ﺑﻪ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻡ ﮐﻪ ﻫﺮﮔﺰ ﺁﻧﺮﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪﮐﺮﺩ.
ﻣﻦ ﻣﺮﺩﺍﻧﮕﯽ ﻭ ﺩﺭﺱ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺁﻣﻮﺧﺘﻢ ﻭ ﻫﻢ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﮐﻪ جﻼﺩ ﺗﻮ ﺷﻤﺸﯿﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺮﯾﺪﻥ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎﻫﺎﯼ ﻣﻦ ﺗﯿﺰ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺻﺪﻫﺎ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺑﺎ ﺧﻮﻥﺑﺠﻮﺵ ﺁﻣﺪﻩ، ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻃﻐﯿﺎﻥ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻣﺎﺯﯾﺎﺭ ﻫﻨﻮﺯ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺻﺪﻫﺎ ﺑﺎﺑﮏ ﻭ ﻣﺎﺯﯾﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﺗﺎ ﻣﺮﺩﺍﻧﻪ ﺑﺮﺧﯿﺰﻧﺪ ﻭ ﻣﯿﻬﻦ ﮔﺮﺍﻣﯽ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﺘﺠﺎﻭﺯﺍﻥ ﻭ ﯾﻮﻍ ﺍﻋﺮﺍﺏ ﺑﺪﻭﯼ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﻓﺮﯾﺐ ﺑﺮﻫﺎﻧﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﺗﻮ ﺍﯼ ﺍﻓﺸﯿﻦ... ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﻣﻌﺘﺼﻤﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺳﮕﺎﻧﯽ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮﺵ ﺯﺍﻧﻮ ﻣﯿﺰﻧﯽ ﻭ ﻭﻃﻨﺖ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭ ﻓﺮﻭﺧﺘﯽ ﺩﺭ ﻫﻤﯿﻦ ﺗﺎﻻﺭ ﻭ ﺭﻭﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﺳﻔﺮﻩ ﺳﺮﺕ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺑﺪﻥ ﺟﺪﺍ ﮐﻨﺪ ﻣﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﺧﻮﺩ - ﻣﯿﻬﻦ - ﺧﯿﺎﻧﺖ ﮐﻨﺪ ﺩﺭ ﻧﺰﺩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻗﺮﺑﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺑﻪ ﻓﺮﺩ ﺧﻮﺩﻓﺮﻭﺧﺘﻪ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺪﯾﻨﺴﺎﻥ ﻧﺨﺴﺖ ﺩﺳﺖ ﭼﭗ ﺑﺎﺑﮏ ﺑﺮﯾﺪﻩ ﺷﺪ ﻭ ﺳﭙﺲ ﺩﺳﺖ ﺭﺍﺳﺖ ﺍﻭ ﻭ ﺑﻌﺪ ﭘﺎﻫﺎﯾﺶ ﻭ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﯾﺖ ﺩﻭ ﺧﻨﺠﺮ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺩﻧﺪﻩ ﻫﺎﯾﺶ ﻓﺮﻭ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺳﺨﻨﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﺑﮏ ﺑﺎ ﻓﺮﯾﺎﺩﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﺑﺮ ﺯﺑﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ : ﭘﺎﯾﻨﺪﻩ ﺑﺎﺩ ﺍﯾﺮﺍﻥ✌️

ﺍﺯ ﮐﺘﺎﺏ ﺣﻤﺎﺳﻪ ﺑﺎﺑﮏ ﺧﺮﻣﺪﯾﻦ.

⭐️کانال #کوروش_بزرگ ⭐️
? @hasbt ?

احمدخان
2018/08/17, 14:31
?ﻣﯿﺪﻭﻧﺴﺘﯿﺪ ﭘﺴﺮ ﺧﻤﯿﻨﯽ ﺩﺍﻣﺎﺩ ﺍﻣﺎﻡ
ﻣﻮﺳﯽ ﺻﺪﺭ ﻟﺒﻨﺎﻧﯽ ﻫﺴﺖ..؟؟!!

?ﻧﻮﻩ ﺧﻤﯿﻨﯽ ﻋﺮﻭﺱ ﺳﯿﺴﺘﺎﻧﯽ ﻫﺴﺖ ﺗﻮ ﻧﺠﻒ..؟!

?ﺣﺴﻦ ﺧﻤﯿﻨﯽ ﺩﺍﻣﺎﺩ ﺑﺠﻨﻮﺭﺩﯼ ﻫﺴﺖ..؟!
?ﻻﺭﯾﺠﺎﻧﯽ ﺩﺍﻣﺎﺩ ﻣﻄﻬﺮﯼ ﻫﺴﺖ..؟!

?ﻣﻄﻬﺮﯼ ﺩﺍﻣﺎﺩ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺧﺎﻣﻨﻪ ﺍﯼ..؟!
?ﺗﺎﺟﺰﺍﺩﻩ ﺩﺍﻣﺎﺩ ﻣﺤﺘﺸﻤﯽ ﭘﻮﺭ ﻫﺴﺖ..؟!

?ﻣﺤﺘﺸﻤﯽ ﭘﻮﺭ ﺑﺎﺟﻨﺎﻕ ﺧﺎﺗﻤﯽ..؟!
?ﻫﻤﺴﺮ ﺳﯿﺪ ﻣﺤﻤﺪ ﺧﺎﺗﻤﯽ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺯﺍﺩﻩ ﺍﻣﺎﻡ ﻣﻮﺳﯽ ﺻﺪﺭ هست..؟!

?ﺧﻮﺍﻫﺮﺯﺍﺩﻩ ﻣﺤﻤﺪ ﺧﺎﺗﻤﯽ ﺩﺍﻣﺎﺩ ﺭﻓﺴﻨﺠﺎﻧﯽ ﻫﺴﺖ..؟!
?ﻣﺤﻤﺪﺭﺿﺎ ﺧﺎﺗﻤﯽ ﻫﻤﺴﺮ ﺯﻫﺮﺍ ﺍﺷﺮﺍﻗﯽ ﻧﻮﻩ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﺧﻤﯿﻨﯽ هست..؟!

?ﻣﻬﺎﺟﺮﺍﻧﯽ ﺩﺍﻣﺎﺩ ﮐﺪﯾﻮﺭ ﻫﺴﺖ..؟!
?ﮐﺪﯾﻮﺭ ﺩﺍﻣﺎﺩ ﻧﺎﻃﻖ ﻧﻮﺭﻯ ﻫﺴﺖ..؟!

?ﻭ ﭘﺴﺮﻫﺎﯼ ﻻﻫﻮﺗﯽ ﺩﺍﻣﺎﺩ ﺭﻓﺴﻨﺠﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ..؟!
?ﺭﯼ ﺷﻬﺮﯼ ﺩﺍﻣﺎﺩ ﻣﺸﮑﯿﻨﯽ ﻫﺴﺖ..؟!

?ﻭ قالیباف شهردار موروثی تهران خواهر زاده همسر رهبر..!؟
?و خاوری مدیرعامل فراری بانک مرکزی داماد حداد عادل..؟!

و...........!!!!!!!!؟؟؟؟

40 ﺳﺎل است که ﯾﮏ ﻃﺎﯾﻔﻪ ﺑﻫﻢ ﭘﯿﻮﺳﺘﻪ مملکت رو ﺩﺍﺭﻩ ﺍﺩﺍﺭﻩ میکنه...!!!! ا.لطیف
@bidarii_ir

احمدخان
2018/09/13, 14:44
سخنان امام

سخنی از خمینی 54 سال پیش، خطاب به رژیم پهلوی:
شما خیال میکنید آن دزدی که شب ها از دیوار با آن همه مخاطرات بالا می رود و یا زنی که عفت خود را می فروشد، تقصیر دارد؟؟
وضع معیشت بد است که شب و روز این همه جنایات و مفاسد در روزنامه ها می خوانید.
صحیفه نور جلد ۱ صفحه ۶۵
مورخ: ۱۳۴۳/۰۱/۲۱
صحیفه نور امام خمینی

سخنرانی امام خمینی در مسجد اعظم قم
( ۱۸ شهریور سال ۱۳۴۳)
وزارت اوقاف را دست ما بدهید، آن‌وقت خودتان ببینید که دیگر این پول‌ها مثل امروز لوطی‌خور می‌شود؟ نخواهد شد.
دست ما بدهید آن‌وقت ببینید که ما با همین اوقاف، فقرا را غنی‌ می‌کنیم یا نه؟؟

همین رادیو را دو ساعت دست روحانیون بدهید ببینید مردم را چطور با اسلام آشنا ‌میکنیم؟
شما عرضه حکومت‌داری ندارید اما فقط می‌گویید روحانیون نمی‌گذارن .

اگر از شما بهتر اداره نکردیم، بعد از ده- پانزده سال ما را بیرون کنید...؟!
صحیفه نور- جلد1- صفحه ۳۹۰ و ۳۹۱
امام خمینی


گزارش کمیته امداد بعد از ۴۰ سال: ۱۱ ميليون مددجو كميته امداد محتاج نان شب... شرم آور نيست واقعا؟


❌کانال از #سیاست تا #رقص
@BESTIRN @CLSECRETS ☜

احمدخان
2018/09/13, 19:30
قلمت بشکند تاریخ
اگر ننویسی که برای بهشت نادیده ات
زندگی را برای مردم جهنم کردند...
قلمت بشکند تاریخ
اگر ننویسی که به اسم دفاع از مستضعفان، زندگی های اشرافی برای خود و دوستانشان فراهم کردند...
قلمت بشکند تاریخ
اگر ننویسی که برای کارگر حقوق یک میل و دویست هزارتومانی و برای خودشان حقوقهای نجومی تصویب میکنند.
قلمت بشکند تاریخ
اگر ننویسی که الاغ سواران دیروزی
امروز ماشینهای ضد گلوله میلیاردی و پس افتاده هاشون پورشه سوارند...
قلمت بشکند تاریخ
اگر ننویسی که به دلیل عدم لیاقت و مدیریت مسئولان، فساد و خودفروشی و دزدی و بیکاری و اعتیاد و زمین خواری خود مسئولان و ورشکستگی کارخانجات و حق خوری کارگران و تجارت دختران به کشورهای عربی و افتتاح صیغه خانه زنان ایرانی برای عربها در شهرهای مذهبی و انگ تروریسم بودن بر پیشانی هر ایرانی، در این کشور بیداد میکند...
قلمت بشکند تاریخ
اگر ننویسی که شعار مرگ بر آمریکا و انگلیس، مختص مردم بود و تفریح و زندگی و تحصیل در آن کشورها مختص مسئولان و فرزندانشان .

قلمت بشکند تاریخ
اگر ننویسی بلایی را که بر مردم این سرزمین نازل شده است، بلایی است که حتی چنگیز و اسکندر به سر این مردم نیاوردند.

@BESTIRN @CLSECRETS

احمدخان
2018/09/13, 19:32
سخنان امام

سخنی از خمینی 54 سال پیش، خطاب به رژیم پهلوی:
شما خیال میکنید آن دزدی که شب ها از دیوار با آن همه مخاطرات بالا می رود و یا زنی که عفت خود را می فروشد، تقصیر دارد؟؟
وضع معیشت بد است که شب و روز این همه جنایات و مفاسد در روزنامه ها می خوانید.
صحیفه نور جلد ۱ صفحه ۶۵
مورخ: ۱۳۴۳/۰۱/۲۱
صحیفه نور امام خمینی

سخنرانی امام خمینی در مسجد اعظم قم
( ۱۸ شهریور سال ۱۳۴۳)
وزارت اوقاف را دست ما بدهید، آن‌وقت خودتان ببینید که دیگر این پول‌ها مثل امروز لوطی‌خور می‌شود؟ نخواهد شد.
دست ما بدهید آن‌وقت ببینید که ما با همین اوقاف، فقرا را غنی‌ می‌کنیم یا نه؟؟

همین رادیو را دو ساعت دست روحانیون بدهید ببینید مردم را چطور با اسلام آشنا ‌میکنیم؟
شما عرضه حکومت‌داری ندارید اما فقط می‌گویید روحانیون نمی‌گذارن .

اگر از شما بهتر اداره نکردیم، بعد از ده- پانزده سال ما را بیرون کنید...؟!
صحیفه نور- جلد1- صفحه ۳۹۰ و ۳۹۱
امام خمینی


گزارش کمیته امداد بعد از ۴۰ سال: ۱۱ ميليون مددجو كميته امداد محتاج نان شب... شرم آور نيست واقعا ؟
@BESTIRN@CLSECRETS ☜

محمد-پ
2019/02/17, 21:46
قطعاتی از کتاب شریف ***انوار سهیلی***

صیّادی روزی در صحرا میگذشت روباهی دید بغایت چست و چالاک که در فضای آندشت می گشت و بازی کنان در هر جانب جلوه مینمود و صیّاد را موی او خوش آمد و ببهای تمام اورا فروختن تصوّر کرد و قوّت طامعه(طمع) اورا برین داشت که در پی روباه ایستاده سوراخ او دانست و نزدیک سوراخ حفره ای بریده بخس و خاشاک پوشیده مرداری بر بالای او تعبیه نموده خود در کمین نشسته مترصّد صید روباه بود قضا را روباه از سوراخ آمد و بوی آن جیفه (لاشه بو گرفته) او را کشانکشان بلب آن حفره رسانید با خود گفت اگرچه از رایحۀ این جیفه دماغ آرزو معطر است امّا بوی بلائی نیز بمشام حزم میرسد و عقلا متعرض کاری که احتمال خطر داشته باشد نشده اند و خردمندان شروع در مهمّیکه امکان فتنه دراو متصوّر بوده ننموده

هرکجا خط مشکلی بکشند جهد کن تا برون خط باشی
واگرچه ممکن است که اینجا جانوری مرده باشد آن نیز میتواند بود که در زیر آن دامی تعبیه کرده باشند و بر هر تقدیر حذر اولی

مرترا چون دو کار آید که ندانی کدام باید کرد
آنکه در وی مظنّۀ خطر است آنت (آی ترا ازآن) برخود حرام باید کرد
وانکه بیخون و بیخطر باشد بهمانت قیام باید کرد
روباه این فکر کرده از آن جیفه در گذشت و راه سلامت پیش گرفت در این اثنا پلنگی گرسنه از بالای کوه درآمد و ببوی مردار خودرا بحفره افکند صیاد چون آواز دام و صدای افتادن جانور در حفره شنید تصوّر کرد که روباه است از غایت حرص بی آنکه تأملی کند خودرا از پی او درانداخت و پلنگ بخیال آنکه اورا از خوردن مردار منع خواهد کرد برجست و شکمش بدرید صیّاد حریص بشومی شره در دام فنا افتاد و روباه قانع بقطع طمع از ورطۀ بلا نجات یافت و این مثل را فایده آنست که آفت طمع و محنت زیاده طلبی آزاد را بنده و بنده را سرافکنده سازد

زیاده از سرت از یک کله بدست آری بخاکپای عزیزان که درد سر باشد

محمد-پ
2019/02/17, 21:51
دست مایۀ بزرگی عقل و ادبست نه اصل و نسب هر که عقل صافی و خرد کامل دارد خویشتن را از پایۀ خسیس بمرتبۀ شریف رساند و هر که را رای ضعیف و عقل نحیف باشد خود را از درجۀ عالی بمرتبۀ دانی(پست) اندازد

به پیشکاری عقل شریف و رای درست *********توان کمند تصرف بر آسمان افکند
*** اگر نه دیده برگشاید از همت *********نظر بسوی معانی نمیتوان افکند
***انوار سهیلی***

محمد-پ
2019/02/18, 21:00
هر که درگاه ملوک را ملازمت گیرد او را پنج کار اختیار باید کرد اول شعله آتش خشم را به آب حلم فرونشاند دوّم از وسوسۀ شیطان هوا حذر نماید سوّم حرص فریبنده و طمع فتنه انگیز را برعقل راهنما مستولی نسازد چهارم بناء کارها بر راستی و کوتاه دستی نهد پنجم حوادث و وقایعی که پیش آید آنرا برفق و مدارا تلقی (ملاقات) بنماید و هر که بدین صفت ها متّصف شد هر آینه مراد او بخوبترین وجهی برآید

****انوار سهیلی****

محمد-پ
2019/02/18, 21:03
مرد خردمند اگر چه گمنام بود عقل و دانش او بی اختیار فضائل او را بر قوم ظاهر گرداند چنانچه فروغ آتش که اگر فروزنده خواهد که پست بسوزد البته سر به بلندی کشد


****انوار سهیلی****

محمد-پ
2019/02/19, 00:14
از کلام حضرت مولانا .........مولانای کبیر....

پیش از آن کاندر جهان باغ و می و انگور بود
از شراب لایزالی جان ما مخمور بود

ما به بغداد جهان جان اناالحق می‌زدیم
پیش از آن کاین دار و گیر و نکته منصور بود

پیش از آن کاین نفس کل در آب و گل معمار شد
در خرابات حقایق عیش ما معمور بود

جان ما همچون جهان بد جام جان چون آفتاب
از شراب جان جهان تا گردن اندر نور بود

ساقیا این معجبان آب و گل را مست کن
تا بداند هر یکی کو از چه دولت دور بود

جان فدای ساقیی کز راه جان در می‌رسد
تا براندازد نقاب از هر چه آن مستور بود

ما دهان‌ها باز مانده پیش آن ساقی کز او
خمرهای بی‌خمار و شهد بی‌زنبور بود

یا دهان ما بگیر ای ساقی ور نی فاش شد
آنچ در هفتم زمین چون گنج‌ها گنجور بود

شهر تبریز ار خبر داری بگو آن عهد را
آن زمان کی شمس دین بی‌شمس دین مشهور بود

محمد-پ
2019/02/19, 19:40
بزرگان گفته اند که ترقّی بر درجات شرف بزحمت بسیار دست دهد و تنزّل از مرتبۀ عزت باندک کُلُفتی(درشتی و ناهمواری) میسّر گردد چنانکه سنگ گران را بمشقّت بسیار از زمین بردوش توان کشید و باندک اشارتی بر زمین توان انداخت و بواسطۀ اینست که جز مرد بلند همّت که تحمل محنت داشته باشد کسی دیگر بکسب معالی(منزلتهای عالی) رغبت نمی تواند نمود

****انوار سهیلی****

محمد-پ
2019/02/19, 19:42
مَلِک باید که نظر بآشنا و بیگانه نکند بلکه مردم عاقل و فرزانه را طلبد و کسانی را که در کارها غافل و از هنرها عاطل باشند بر مردمان فاضل و هنرمندان کامل ترجیح روا ندارد که منصب خردمندان را بر بیخردان دادن چنان باشد که حِلیۀ (زیور و زینت)سر بر پای بستن و پیرایۀ(زینت) پای بر سر آویختن و هر جا که اهل هنر ضایع مانند و ارباب جهل و سفاهت زمام اختیار بدست گیرند خلل کلّی بامور آن مملکت راه یابد و شامت آنحال بروزگار شاه و رعیت رسد
همای گو میفکن سایۀ شرف هرگز
بر آن دیار که طوطی کم از زغن باشد

****انوار سهیلی****

محمد-پ
2019/02/21, 01:43
حکایت
گفت آورده اند که زاهدی از تعلّقات دنیا اعراض کرده گوشۀ خلوت اختیار فرموده بود و از تکلّفات خورش و پوشش بکشکینه و پشمینه قناعت نموده
مثنوی
شد ز گریبان کشی غم ستوه
دامن خود بست بدامان کوه

تن ز تنعّم بجفائی نهاد
دل زقناعت بگیائی (گیاهی) نهاد

آوازۀ صلاح و شداد آن پیر اندک مدتّی را بحوالی و نواحی ولایت رسید و مردم از دور و نزدیک برسم تَیَمُن (مبارکی)و تبرّک آمد و شد آغاز نهادند و چون اثر نور عبادت از جبین مبین او واضح و لایح میدیدند در مواد اعتقاد افزوده تردّد بیشتر می نمودند و در آن ولایت پادشاه عادل باذل (بخشنده) درویش دوست بود که طلب رضای الهی را بر متابعت هوای پادشاهی تقدیم کردی و اقتدا جز باخلاق انبیا و سیرت اولیا نداشتی
فرد
سیرت پاکیزه و خوی خوش و کردار نیک
با فقیری خوش بود با شهریاری خوشتر است
چون خبر پیر گوشه نشین بوی رسید نکتۀ فنِعم الامیر علی بابُ الفقیر را کار بسته بملازمت پیر مشرف شد و از انفاس متبرّکه او استمداد فرموده نصیحتی که پادشاهان را بکار آید استدعا نمود پیر زاهد گفت ای ملک خدای را دو سر است یکی فانی که آنرا دنیا گویند و دیگری باقی که او را عقبی خوانند همّت عالی اقتضای آن میکند که سر بمنزل فانی فرو نیاری و نظر بپادشاهی عالم با عالم باقی گماری
مثنوی
ملک عقبی خواه کان خرّم بود
ذرۀ زان ملک صد عالم بود

جهد کن تا در میان این نشست
ذرۀ زان عالمت آید بدست

پادشاه گفت بچه تدبیر تسخیر آن ملک میسر گردد زاهد فرمود بدستگیری مظلومان و فریاد رسی محرومان و هر پادشاه که آسایش آخرت خواهد باید که در آسایش رعیّت کوشد
مثنوی
کسی خسبد آسوده در زیر گل
که خسبند ازو مردم آسوده دل

کسان برخورند از جوانی و بخت
که بر زیردستان نگیرند سخت

چنین پادشاهان که دین پرورند
بچوگان دین گوی دولت برند
چون زاهد از نصیحت پرداخت و خزانۀ دل پادشاه را از جواهر موعظت پر ساخت ملک مواعظ نصایح پیر پاک ضمیر دریافته دست ارادت در دامن همت وی زده پیوسته شرف صحبت وی دریافتی و ببرکت متابعت سخنان دلنشانش سر از پیروی نفس و هوا بتافتی روزی پادشاه در ملازمت درویش بود و از هر نوع گفت و شنودی میرفت ناگاه جمعی دادخواهان فریاد و نفیر به کرۀ اثیر رسانیدند زاهد ایشان را طلبید و حال هریک علاحده استفسار نمود و حکمی لازم و موافق هر مهمّ مرحضرت پادشاه را تلقین فرمود پادشاه از آن صورت بغایت ممنون گشته استدعا کرد که بعضی اوقات دیوان مظالم در نظر مبارک او داشته آید زاهد.........ادامه دارد

محمد-پ
2019/02/21, 21:17
........ادامۀ حکایت............از کتاب شریف انوار حکمت عملی یعنی همان انوار سهیلی*************

زاهد بنا بر انکه مهمّات در مانده گان بزودی و خوبی فیصل یابد و او را سبب دلالت هر خیر ثوابی بی نهایت حاصل آید اجابت فرموده در هر مهمّی انچه مقتضای وقت بر زبان زاهد جاریشدی و پادشاه به بطوع (اطاعت) و رغبت اضغا(گوش دادن) نمودی تا کار بدآن انجامید که اکثر مهمّات انولایت بدامن اهتمام آن پیر عالی مقام باز بسته شد و تصرّف او هر روز در امور ملکی و مالی زیاده گشت خوش خوش حبّ جاه ، رخت در سویدای دل پیر نهاده رخنه در دیوار اوراد و اوقات او افکند و تمنّای اسباب بزرگی و حشمت سر درویش را از بالین فراغت گردانید و متوجه تاج نخوت ساخت
بیت
کیست کاین جادوگر و افسونگر از راهش نبرد
کیست کز جام فریبش جرعۀ غفلت نخورد

دنیا زنیست فریبنده بسی شیرمردان را صید کمند محبّت خود ساخته و زالی است غدّار که بسیار تهمتنان را بیژن وار در چاه بلا انداخته

مثنوی
رستم او در کف زال ستم
بیژن او در تگ چاه اَلَم (درد)

مصر وی از نیلِ جفا موج زن
یوسفش آلوده بخون پیرهن

موصل او بر سر راه فراق
موعد او بر سر کوی نفاق

قصر وی از کلّه هر تاجدار
بحر وی از خون هر اسفندیار

و چون زاهد از شواربۀ (سختی) ریاضت ، چاشنیِ راحتِ نفس و شربتِ لذّتِ هوا نوش کرد ذوق عبادت بر دلش فراموش شده حلقۀ حب الدنیا رأس کل خطیة در گوش کشید
بیت
چو خلوت نشین کوس دولت شنید
دگر ذوق در کنج خلوت ندید

پادشاه چون تصرّمات (چابکی) زاهد و تدبیرات او موافق مصلحت ملک دید زمام اختیار بیکبار در کف کفایت او نهاد درویش را پیشتر اندیشۀ نانی بود حالا غم جهانی پیش آمده و خیال تحصیل گلیمی بفکر تسخیر اقلیم مبدل شد
بیت
در آن چمن که تو دیدی گلی ببار نماند
خزان در آمد و سرسبزی بهار نماند

روزی یکی از درویشان که احیاناً (گاه گاهی)بخدمت زاهد آمدی و شبها در نیاز و زاری با او بروز رسانیدی بزیارت وی رسیده آن احوال و اوضاع مشاهده نموده آتش حیرت در ساحت دلش مشتعل گشت
بیت
آب حیوان تیره گون شد خضر فرّخ پی کجاست
خون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شد
چون شب در آمد غوغای خلق فی الجمله تسکین یافت زاهد را گفت ایشیخ انچه حالت است که من می بینم این چه صورت است که من مشاهده می کنم
بیت
مجموع روزگار تو روز امید بود
آن روز خوش کجا شد و آنروزگار کو
زاهد چندانچه زبان اعتذار بر کار کرد.................ادامه دارد/:.nono.:/

محمد-پ
2019/02/22, 04:45
ادامه حکایت

زاهد چندانچه زبان اعتذار بر کار کرد سخنی که بر محک معرفت تمام عیار باشد نتوانست گفت مهمان فرمود که این سخنان بهانۀ نفس است مقصود این اطناب و خلاصۀ ما فی الباب انکه خاطر مبارک مائل متاع دنیا شده و ضمیر اشرف بقید جاه و مال مبتلا گشته
فرد
همای چون تو عالی قدر و حرص استخوان تا کی دریغ انسایۀ همت که بر مردار افکندی
و بیا و دامن تجرّد از غبار اغیار بیفشان و سر تفرید در گریبان توکّل کش و نوالۀ زهرآلود دنیا بکام آرزو مرسان
بیت
برخوان و هر دست ارادت مکن دراز
کالوده کرده اند بزهر این نواله را

زاهد گفت ای یار مهربان از گفت و شنود خلق و آمد و شد مردم چندان تفاوتی در حال من پدید نیاید و بدل متوجه همان کارم که میدانی مهمان گفت ترا حالا خبری نیست بجهت آنکه غرض نفس چشم بصیرت را پوشیده است و آن زمان که بدانی پشیمانی سود نخواهد داشت
بیت
اینچنین کرده ای آخر کار
چون پشیمان شوی ندارد سود

محمد-پ
2019/02/22, 13:35
گفت آورده اند که روباهی در بیشۀ میرفت و ببوی طعمه می گشت بپای درختی رسید که طبلی از پهلوی آن آویخته بودند و هرگاه بادی بوزیدی شاخی از آندرخت در حرکت آمده بر روی طبل رسیدی و آواز سهمگین ازو برآمدی روباه بزیر درخت مرغ خانگی دید که منقار در زمین میزد و قوتی میطلبید در کمین نشسته خواست که اورا صید نماید که ناگاه آواز طبل بگوش او رسید نگاه کرد جثۀ دید بغایت فربه و آواز مهیب استماع افتاد (بگوش رسید) و طامعۀ (طمع) روباه در حرکت آمده و با خود اندیشید که هرآینه گوشت و پوست او فراخور آواز خواهد بود از کمین مرغ بیرون آمد و روی بدرخت نهاد مرغ ازآن واقعه خبردار شده بگریخت و روباه بصد محنت بدرخت برآمد بسی بکوشید تا آن طبل را بدرید جز پوستی و پارۀ چوبی هیچ نیافت آتش حسرت در دل وی افتاد و آب ندامت از دیده باریدن گرفت و گفت دریغ بواسطۀ این جثۀ قوی که همه باد بود آنصید حلال از دست من بیرون شد و ازین صورت بی معنی هیچ فائدۀ بمن نرسید
دهل در فغان است دائم ولی
چه حاصل چو اندرمیان هیچ نیست

گرت دانشی هست معنی طلب
بصورت مشو غرّه آن هیچ نیست

محمد-پ
2019/02/22, 13:50
و هر آینه چون بی هنران از هنرمندان بیشتراند و میان ایشان خصومت ذاتی و عداوت قدیمی است بحکم کثرت غلبه کرده در تفضیح (ضایع کردن) اهل هنر چندان غلبه نماید که حرکات و سَکَنات ایشان را در لباس گناه بیرون آورده امانت در صورت خیانت و دیانت در کسوت خباثت ظاهر سازند و همان هنر را که سبب دولت و وسیلت سعادت است مادۀ شقاوت و نکبت گردانند
بیت
چشم بداندیش که برکنده باد
عیب نماید هنرش در نظر

و بزرگی در این باب فرموده است
مثنوی
گر هنری سر زمیان بر زند
بی هنری دست بدان در زند

کار هنرمند بجای آورند
تا هنرش را بزیان آورند

و هم در صفت بی انصافی عیب جویان گفته اند

مثنوی
دیدۀ انصاف چه بینا بود
دُر شمرد گرچه که مینا بود

رسم بزرگان بود انصاف کار
کار خسان نیست بجز خار خار

وانکه ندارد دل رحمت پذیر
تهمت پشمینه نهد بر حریر

محمد-پ
2019/02/22, 18:30
*****از انوار سهیلی*****


آورده اند که در شهر کشمیر پادشاهی بود عنان تسخیر ........................................

مثنوی
جهان را خلعت امن انچنان داد
که تیغ از ننگ عریانی شد آزاد

ز عدلش جان مظلومتن سحرگاه
فرامش کرده تیراندازی آه

و این پادشاه ذوشوکت ، در حریم حرمت و پردۀ عشرت محبوبۀ داشت که زلف شبرنگش در درازی شب یلدا مدد دادی و روی جان بخشش بکمال حُسن از مه چهارده سبق بردی زاهد شب زنده دار اگر خیال جمال اورا در خواب دیدی چون صبح پاکیزه دامن از مهر رویش گریبان خرقۀ پرهیز چاک زدی

بدیدن همایون ببالا بلند
به ابرو کمان کش بگیسو کمند

چو سروی که پیدا کند در چمن
زگیسو بنفشه ز عارض سمن

ملک را به آن نازنین دلبستگی بود که مشاهدۀ جمالش را حاصل الحیات دانستی و تماشای زلف و خالش را سرمایۀ زندگانی شمردی هر نفس جاذبۀ عشق جانان جوهر جانش را بجانب خویش کشیدی و طرّۀ طرّار دلارام نقد شکیبائی از جِیب دلش در ربودی
بیت
من نه باختیار خود میروم از قفای او
گیسوی چون کمند او می کشدم کشان کشان

و آن شوخ فتنه انگیز چون مرغ دل شاه را مقید دام زلف دلاویز می دید کمان ابرو را تا بناگوش کشیده خدنگ غمزه بر هدف سینه اش می گشاد ساعت بساعت بکرشمه های رنگین و عشوه های شیرین بندی دیگر بپای دلش می نهاد
بیت
رسم عاشق کشی و شیوۀ شهرآشوبی
جامه ای بود که بر قامت او دوخته بود


........................ادامه دارد

جان اسنو.
2020/10/26, 20:53
​ (http://up.boursy.com/)