PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : گزیده های شعر و شاعری



صفحه ها : 1 [2] 3 4 5

آمن خادمی
2011/06/28, 14:22
كودكي فال فروش را پرسيدم چه مي كني؟
گفت:به آناني كه درديروز خود مانده اند فردا را مي فروشم...

آمن خادمی
2011/06/28, 14:40
گفتم اي جنگل پير!
تازگيها چه خبر؟
پوزخندي زد و گفت:
هيچ!كابوس تبر..............

آمن خادمی
2011/06/29, 10:13
ملال ابرها و آسمان بسته و اتاق سرد
تمام روزهای ماه را
فسرده می نماید و خراب می کند
و من به یادت ای دیار روشنی کنار این دریچه ها
دلم هوای آفتاب می کند

خوشا به آب و آسمان آبی ات
به کوههای سربلند
به دشتهای پر شقایقت، به دره های سایه دار
و مردمان سختکوش، توده کرده رنج روی رنج
زمین پیر پایدار!
هوای توست در سرم
اگر چه این سمند عمر زیر ران ناتوان من
به سوی دیگری شتاب می کند

نه آشنا نه همدمی
نه شانهای ز دوستی که سر نهی بر آن دمی
تویی و رنج و بیم تو
تویی و بی پناهی عظیم تو
نه شهر و باغ و رود و منظرش
نه خانه ها و کوچه ها نه راه آشناست
نه این زبان گفتگو زبان دلپذیر ماست
تو و هزار درد بی دوا
تو و هزار حرف بی جواب
کجا روی ؟ به هر که رو کنی تو را جواب می کند

چراغ مرد خسته را
کسی نمی فروزد از حضور خویش
کسش به نام و نامه و پیام
نوازشی نمی دهد
اگر چه اشک نیم شب
گهی ثواب می کند
نشسته ام به بزم دوستان و سرخوشم
بگو بخند و شعر و نقل و آفرین و نوش
سخن به هر کلام و شیوه ای ز عهد و از یگانگی است
به دوستی، سخن ز جاودانگی ست
امان ز شبرو خیال
امان،
چه ها که با من این شکسته خواب می کند

اگر چه بر دریچه ام در آستان صبح
هنوز هم ملال ابربال می کشد
ولی من ای دیار روشنی
دلم چو شامگاه توست
به سینه ام اجاق شعله خواه توست
نگفتمت دلم هوای آفتاب می کند

.....
سياوش كسرايي

آمن خادمی
2011/06/29, 10:37
بر او ببخشایید/ بر او که از درون متلاشی است/ اما هنوز پوست چشمانش از تصور ذرات نور میسوزد

.....: فروغ فرخزاد

ناهید
2011/06/29, 12:03
فکر کنم که مرده ام من . . .
موهایم دیگر بلند نمی شود . . .
پلکهایم نمی پرد . . .
قلبم تیر نمی کشد . . .
دلم شور نمی زند . . .
کف پایم زوق زوق نمی کند. . . .
چشمانم سیاهی نمی روند و گلویم دیگر بغض نمی آورد . . .
دیگر حتی عاشقانه نوشتنم هم نمی آید . . .
تنها چیزی که در من جریان دارد همان خاطرات آبی خاکستری است . .
که گاه گاهی از زیر پوستم می خزند و سوراخش می کنند
و مثل چرک می ریزند روی کف پوش سردخانه . . .
فکر کنم مرده ام . . .
لطفا مرا بی نوبت بشویید . . .
خسته شدم از این همه انتظار و انتظار و . . .ان . . ت . . ظار . . . . .
ميخواهم زودتر گورم را گم کنم . . .

davood10
2011/06/29, 18:33
زندگی یک بازی درد آور است . زندگی یک اول بی آخر است
زندگی کردیم اما باختیم . کاخ خود را روی دریا ساختیم
لمس باید کرد این اندوه را . بر کمر باید کشید این کوه را
زندگی را باهمین غمها خوش است . باهمین بیش و همین کمها خوش است
زندگی را خوب باید ازمود . اهل صبرو غصه و اندوه بود

ناهید
2011/06/29, 18:40
وحشت از عشق كه نه ، ترس ما فاصله هاست
وحشت از غصه كه نه ، ترس ما خاتمه هاست
ترس بيهوده نداريم ، صحبت از خاطره هاست
صحبت كشتن ناخواسته عاطفه هاست
كوله باري است پر از هيچ كه بر شانه ماست
...گله از دست كسی نيست ، مقصر دل ديوانه ماست

ناهید
2011/06/29, 18:42
ای گندم تو گواه باش که مرا برای ترساندن آفریدند
اما من عاشق پرنده ای بودم که از ترس من از گرسنگی مرد.......

مترسک

ناهید
2011/06/29, 18:46
به خدا خسته شدم از بس به آدمایی که میخوان جای تو رو تو قلبم بگیرن
گفتم : ببخشید اینجا جای دوستمه ، الان برمیگرده ...!!

ناهید
2011/06/29, 22:28
صدای شکستن فلبم را نشنیدی
چون غرورت بیداد میکرد
اشک هایم را ندیدی
چون محو تماشای باران بودی
ولی امیدوارم آنقدر در آینه مجذوب نشده باشی
...که حداقل
زشتی دیو خود خواهیت را ببینی
باشد که
با دیگران چنان نکنی که با من کردی .....!

Captain Nemo
2011/07/01, 01:26
دل بستن مثل پرت کردن يک سنگ توى درياست،
اما
دل کندن مثل پيدا کردن همون سنگه!

آمن خادمی
2011/07/01, 20:29
خانه اي داشته باشم پر دوست
کنج هر ديوارش
دوستهايم بنشينند آرام
گل بگو گل بشنو...؛

هر کسي مي خواهد
وارد خانه پر عشق و صفايم گردد
يک سبد بوي گل سرخ
به من هديه کند

شرط وارد گشتن
شست و شوي دلهاست
شرط آن داشتن
يک دل بي رنگ و رياست...

بر درش برگ گلي ميکوبم
روي آن با قلم سبز بهار
مينويسم اي يار
خانه ي ما اينجاست

تا که سهراب نپرسد ديگر
" خانه دوست کجاست ؟ "

آمن خادمی
2011/07/01, 20:49
سرم را نه ظلم می تواند خم کند/
نه مرگ/
نه ترس/
سرم فقط برای بوسیدن دست های تو خم می شود......

آمن خادمی
2011/07/01, 20:51
دسـتِ مـرا گـرفـتـهای، بـا زور میبـری بــهــشــت؟
بـخـشیـدهام بـهـشـت بـه تـو، با آن حوریـانِ زشـت
مــن آتـــشـــم، خـــانـــهی مــن چـــاهِ دوزخ اســـت
جایی کنار ِ«نیـچه» و «صادق هدایت» و «بـرشت»!

ناهید
2011/07/01, 22:18
از من پرسید سیگارت را ترک کردی
گفتم : نه کبریت را ترک کردم
سیگار را با سیگار روشن می کنم

ناهید
2011/07/01, 22:21
من که تسبیح نبودم ، تو مرا چرخاندی

مشت بر مهره تنهایی من پیچاندی

ذکرها گفتی و بر گفته خود خندیدی
......
از همین نغمه تاریک مرا ترساندی

برلبت نام خدا بود، خدا شاهد ماست

...بر لبت نام خدا بود و مرا رقصاندی

قلب صد پاره من مهره صد دانه نبود

تو ولی گشتی و این گمشده را لرزاندی

جمع کن رشته ایمان دلم پاره شدست

من که تسبیح نبودم ، تو چرا چرخاندی؟

ناهید
2011/07/01, 22:37
توی این دنیا دوتا نابینا میشناسم یکی تو که هیچ موقع عشقم رو ندیدی ،یکی من که کسی رو جز تو ندیدم ....

ناهید
2011/07/01, 23:10
حالا كه رفته اي هوا را بي من نفس بكشي
سر دو راهي كه رسيدي به چپ برو
به جهنم ختم ميشود!!!

ناهید
2011/07/01, 23:13
دست خودمان نیست که پای حرفمان نمی مانیم ما روی زمینی زندگی می کنیم که هر روز خودش را دور میزند!

ناهید
2011/07/01, 23:22
بسـاط کـرده ام ...
و تمــام نــداشتــه هایـم را
بــه حــراج گذاشتـه ام !
بـی انصـــاف
چــانـه نــزن ...!
............حسرت هایم بـه قیمــت عمـــرم تمــام شـــده !!!

آمن خادمی
2011/07/03, 10:40
آدمي به خودی خود نمي افتد
اگر بيفتد
از همان سمتي مي افتد که تکيه کرده است...

آمن خادمی
2011/07/03, 12:47
زندگی

آه ای زندگی منم که هنوز
با همه پوچی از تو لبریزم
نه به فکرم که رشته پاره کنم
نه بر آنم که از تو بگریزم

همه ذرات جسم خاکی من
از تو، ای شعر گرم، در سوزند
آسمانهای صاف را مانند
که لبالب ز بادهء روزند

با هزاران جوانه می خواند
بوتهء نسترن سرود ترا
هر نسیمی که می وزد در باغ
می رساند به او درود ترا

من ترا در تو جستجو کردم
نه در آن خوابهای رویایی
در دو دست تو سخت کاویدم
پر شدم، پر شدم، ز زیبائی

پر شدم از ترانه های سیاه
پر شدم از ترانه های سپید
از هزاران شراره های نیاز
از هزاران جرقه های امید

حیف از آن روزها که من با خشم
به تو چون دشمنی نظر کردم
پوچ پنداشتم فریب ترا
ز تو ماندم، ترا هدر کردم

غافل از آن که تو بجائی و من
همچو آبی روان که در گذرم
گمشده در غبار شوم زوال
ره تاریک مرگ می سپرم

آه، ای زندگی من آینه ام
از تو چشمم پر از نگاه شود
ورنه گر مرگ من بنگرد در من
روی آئینه ام سیاه شود

عاشقم، عاشق ستارهء صبح
عاشق ابرهای سرگردان
عاشق روزهای بارانی
عاشق هر چه نام تست بر آن

می مکم با وجود تشنهء خویش
خون سوزان لحظه های ترا
آنچنان از تو کام می گیرم
تا بخشم آورم خدای ترا!


.....فروغ فرخزاد

آمن خادمی
2011/07/03, 12:50
هوا سرد است و برف آهسته بارد
ز ابري ساكت و خاكستري رنگ
زمين را بارش مثقال ، مثقال
فرستد پوشش فرسنگ ، فرسنگ
سرود كلبه ي بي روزن شب
سرود برف و باران است امشب
ولي از زوزه هاي باد پيداست
كه شب مهمان توفان است امشب
دوان بر پرده هاي برفها ، باد
روان بر بالهاي باد ، باران
درون كلبه ي بي روزن شب
شب توفاني سرد زمستان

آواز سگها:
زمين سرد است و برف آلوده و تر
هواتاريك و توفان خشمناك است
كشد - مانند گرگان - باد ، زوزه
ولي ما نيكبختان را چه باك است ؟
كنار مطبخ ارباب ، آنجا
بر آن خاك اره هاي نرم خفتن
چه لذت بخش و مطبوع است ، و آنگاه
عزيزم گفتم و جانم شنفتن
وز آن ته مانده هاي سفره خوردن
و گر آن هم نباشد استخواني
چه عمر راحتي دنياي خوبي
چه ارباب عزيز و مهرباني
ولي شلاق ! اين ديگر بلايي ست
بلي ، اما تحمل كرد بايد
درست است اينكه الحق دردناك است
ولي ارباب آخر رحمش آيد
گذارد چون فروكش كرد خشمش
كه سر بر كفش و بر پايش گذاريم
شمارد زخمهايمان را و ما اين
محبت را غنيمت مي شماريم

2
خروشد باد و بارد همچنان برف
ز سقف كلبه ي بي روزن شب
شب توفاني سرد زمستان
زمستان سياه مرگ مركب

آواز گرگها :
زمين سرد است و برف آلوده و تر
هوا تاريك و توفان خشمگين است
كشد - مانند سگها - باد ، زوزه
زمين و آسمان با ما به كين است
شب و كولاك رعب انگيز و وحشي
شب و صحراي وحشتناك و سرما
بلاي نيستي ، سرماي پر سوز
حكومت مي كند بر دشت و بر ما
نه ما را گوشه ي گرم كنامي
شكاف كوهساري سر پناهي
نه حتي جنگلي كوچك ، كه بتوان
در آن آسود بي تشويش گاهي
دو دشمن در كمين ماست ، دايم
دو دشمن مي دهد ما را شكنجه
برون: سرما،
درون: اين آتش جوع
كه بر اركان ما افكنده پنجه
دو... اينك... سومين دشمن... كه ناگاه
برون جست از كمين و حمله ور گشت
سلاح آتشين... بي رحم... بي رحم
نه پاي رفتن و ني جاي برگشت

بنوش اي برف ! گلگون شو ، برافروز
كه اين خون ، خون ما بي خانمانهاست
كه اين خون ، خون گرگان گرسنه ست
كه اين خون ، خون فرزندان صحراست
درين سرما ، گرسنه ، زخم خورده ،
دويم آسيمه سر بر برف چون باد
وليكن عزت آزادگي را
نگهبانيم ، آزاديم ، آزاد

.....اخوان ثالث

آمن خادمی
2011/07/03, 12:53
گل های وحشی جنگل
اینک به جست و جوی خون شهیدان نشسته اند
جنگل
کجاست جای قطره های خون شهیدان ؟
ایا
امسال خواهد شکفت این لاله های خون ؟
ایا پرندگان مهاجر
امسال
با بالهای خونین
آن سوی سرزمین گرفتاران
آواز می دهند ... ؟
ایا کنون
نام شهیدان شرقی ما را
آن سوی مرزها
تکرار می کنند ؟
امسال
جای پایشان
بارانی از ستاره خواهد ریخت ؟
امسال
سال دست های جوان است
بر ماشه های مسلسل
امسال
سال شکفتن عدالت مردم
امسال
سال مرگ دشمنان و هرزه درایان
امسال
دست های تازه تری شلیک می کنند
جنگل
پیراهن محافظ در ستیز خلق
باران بی امان شمالی
اگر بشوید خون
خون مبارزان
این لاله های شکفته
در رنج و اشک ها
در برگ های سبز تو هر سال
زنده است
آوازهای خونین
امسال زمزمه ی ماست
اما
در چشم ما
نه ترس و نه گریه
خشم بزرگ خلق
در هر نگاه سکت ما
شعله می کشد

.....خسرو گلسرخی

ناهید
2011/07/03, 22:49
کی گفتمت که خشت سرا از طلا مکن
گفتم سرای خلق چو ویرانه ها مکن

کی گفتمت که مرو بر مراد خویش
گفتم مراد کسی زیر پا مکن
...
کی گفتمت که دور ز عیش و سرورباش
گفتم سرور و عیش کسی را عزا مکن

کی گفتمت که نام خدا بر زبان مبر
گفتم جفا به خلق به نا م خدا مکن

آمن خادمی
2011/07/04, 10:02
هر گلی نو که در جهان آید/ ما به عشقش هزاردستانیم‎

ناهید
2011/07/04, 10:22
امروز هم گذشت وُ
نیامدی..
ناشُکر نیستم
فردا هم روزِ خداست!
من بازم منتظرت ميمونم
...تا نفس دارم
چون بخاطر تو نفس مي كشم
اون روز كه از انتظار خسته بشم ديگه نفس كشيدن هم يادم ميره

آمن خادمی
2011/07/04, 11:58
ما برای پرسیدن نام گلی ناشناس
چه سفرها کرده ایم، چه سفر ها کرده ایم

ما برای بوسیدن خاک سر قله ها
چه خطر ها کرده ایم، چه خطرها کرده ایم

ما برای آن که ایران گوهری تابان شود
خون دل ها خورده ایم، خون دل ها خورده ایم

ما برای آن که ایران خانه خوبان شود
رنج دوران برده ایم، رنج دوران برده ایم

ما برای بوئیدن بوی گل نسترن
چه سفرها کرده ایم، چه سفرها کرده ایم

ما برای نوشیدن شورابه های کویر
چه خطر ها کرده ایم، چه خطر ها کرده ایم

ما برای خواندن این قصه عشق به خاک
خون دل ها خورده ایم، خون دل ها خورده ایم

ما برای جاودانه ماندن این عشق پاک
رنج دوران برده ایم، رنج دوران برده ایم

.....شعر نادر ابراهيمي
با صداي محمد نوري

آمن خادمی
2011/07/05, 13:13
آن که مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت
در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت
خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد
تنهای بر در این خانهٔ تنها زد و رفت

ناهید
2011/07/05, 21:36
واسه شكستن يه دل فقط يه لحظه وقت مي خواد.
اما واسه اينكه از دلش در بياري شايد هيچ وقت فرصت نداشته باشي...
ميشه مثل يه قطره اشك بعضي ها رو از چشمت بندازي ،
ولي هيچ وقت نمي توني جلوي اشكی رو بگيري كه با رفتن بعضي ها از چشمت جاري ميشه

ناهید
2011/07/06, 10:14
به اندازه گريه گنجشك دوستت داشتم ،فكر ميكردي كم است ولي اي كاش ميدانستي گنجشكها بعد از گريه كردن ميميرند

ناهید
2011/07/06, 12:35
خيلي زيبا بود دلم نيومد تنها بخونم و دوستان بورسي اينو نخونند

کم کم یاد خواهی گرفت
تفاوت ظریف میان نگهداشتن یک دست و زنجیر کردن یک روح را
اینکه عشق تکیه کردن نیست و رفاقت، اطمینان خاطر...
و یاد میگیری که بوسه ها قرارداد نیستند
و هدیه ها، معنی عهد و پیمان نمیدهند...کم کم یاد میگیری
...که حتی نور خورشید هم میسوزاند اگر زیاد آفتاب بگیری
باید باغ ِ خودت را پرورش دهی به جای اینکه
منتظر کسی باشی تا برایت گل بیاورد.
یاد میگیری که میتوانی تحمل کنی
که محکم باشی پای هر خداحافظی

ناهید
2011/07/06, 14:35
یک شب مجنون نمازش را شکست ....
بی وضو در کوچه لیلا نشست ...
عشق ان شب مست مستش کرده بود ...
فارغ از جام الستش کرده بود ...
گفت: یا رب از چه خوارم کرده ای؟
برصلیب عشق دارم کرده ای؟
خسته ام زین عشق و دلخونم مکن ....
من که مجنونم تو مجنونم مکن .......
مرد این بازیچه دیگر نیستم ..
این تو ولیلای تو ..
من نیستم ...
گفت: ای دیوانه لیلایت منم ...
در رگت پنهان و پیدایت منم...
سالها با جور لیلا ساختی ....
من کنارت بودم و نشناختی ...

ناهید
2011/07/06, 14:42
مــــن به خيال خامــم
فكــــر مي كــــردم
فاصله يك خط صاف است
كه كشيـــ ـده مي شـــود
از اينجا تا آن ســـوي مـــ ـــرز
نقشــه را باز مي كنـــم
وجــب مي كنـــــم
فاصله تـــ ــ ـــو تا خـــودم را
دو بنـــد انگشت هــم نمي شــود
فقــط بالا و پاييـــن دارد
پيـــچ و خــــم دارد
...!
و مـــن نمي دانـــم
تـــ ــ ـــو ...
در پس كـــدامين پيــچ پنهاني
كه نمي آيـــي...؟

آمن خادمی
2011/07/06, 14:59
شاعر معروف روباه و زاغ واقعاً سروده ی چه کسی است؟

همه شما درس " روباه و زاغ " دوران مدرسه را به یاد دارید...
همان شعر معروفی که تا به امروز در ذهن اکثر ما مانده است و فکر میکردیم که این شعر سروده ی فردی به نام " حبیب یغمایی" است....


http://forums.boursy.com/imported/2011/07/35.jpg

http://forums.boursy.com/imported/2011/07/36.jpg

ولی این شعر در واقع در قرن هفده توسط یک شاعر فرانسوی به نام " ژان دو لا فونتن " سروده شده است........

http://forums.boursy.com/imported/2011/07/37.jpg


http://forums.boursy.com/imported/2011/07/38.jpg


http://forums.boursy.com/imported/2011/07/39.jpg

چرا در تمام این سالها هیچ کسی به ما نگفت که این شعر سروده ی یک فرانسویست؟؟؟و چرا حبیب یغمایی اشاره نکرد که سراینده ی این شعر نیست بلکه آن را ترجمه کرده است و یا.....؟!!!!!

آمن خادمی
2011/07/06, 15:09
راستی روسپی!
از خودت پرسیدی چرا اگر در سرزمین من و تو،
زنی زنانگی اش را بفروشد که نان در بیاورد رگ غیرت اربابان بیرون می زند
اما اگر همان زن کلیه اش را بفروشد تا نانی بخرد و یا شوهر زندانی اش آزاد شود این «ایثار» است !

مگر هردو از یک تن نیست؟

بفروش ! تنت را حراج کن…
من در دیارم کسانی را دیدم که دین خدا را چوب میزنند به قیمت دنیایشان،
شرفت را شکر که اگر میفروشی از تن می فروشی نه از دین.

(( فریدون فرخزاد))

ناهید
2011/07/06, 23:11
یا رب.............

شادی را به کسانی هدیه می کنم که آن را از من گرفتند

عشقم را بین کسانی تقسیم میکنم که دلم را شکستند
...
دعایم را نثار کسانی میکنم که نفرینم کردند

محبتم را به کسانی می دهم که به دلم زخم نهادند

...می خواهم برغم تبرها ؛درخت شوم

میخواهم بر روی پاهایم بایستم تا آسمان شانه هایم را لمس کند

می خواهم بخندم چون که هنوز تو با منی

خدایا عاشقت هستم

مرا تنها مگذار............!

ناهید
2011/07/06, 23:20
دیوانه نمی گوید دوستت دارم
دیوانه می رود تمام دوست داشتن را
به هر جان کندنی
جمع می ...کند از هر دری
می زند زیر بغل
...می ریزد پای کسی که
قرار نیست بفهمد دوستش دارد....
و شاید اگر هم بفهمد لایق ان دوست داشتن نباشد
میدانی این روزها من دانسته عجیب شبیه ان دیوانه شده ام..

ناهید
2011/07/06, 23:22
خدایا ... اگر علم بهتر از ثروت است ؟!

پس چرا سرنوشتمان را رقم زدی نه قلم .. ؟!

ناهید
2011/07/06, 23:24
تو میروی و من فقط نگاهت میکنم
تعجب نکن که چرا گریه نمیکنم !!!!!!!
بی تو، یک عمر فرصت برای گریستن دارم
اما برای تماشای تو،
همین یک لحظه باقی است
...و شاید همین یک لحظه اجازه زیستن در چشمان تو را داشته باشم

Captain Nemo
2011/07/08, 01:11
می نوش که عمر جاودانی این است
خود حاصل از ایام جوانی این است
هنگام گل و باده و یاران سر مست
خوش باش دمی که زندگانی این است

Captain Nemo
2011/07/08, 01:12
پيش از من و تو ليل و نهاري بودست
گردنده فلك نيز به كاري بودست
هر جا كه قدم نهي تو بر روي زمين
آن مردمك چشم نگاري بودست

Captain Nemo
2011/07/08, 01:12
گویند بهشت و حورعین خواهد بود
آنجا می ناب و انگبین خواهد بود.
گر ما می و معشوق گزیدیم چه باک
چون عاقبت کار همین خواهد بود

گویند بهشت و حور و کوثر باشد
جوی می و شیر و شهد و شکر باشد
پر کن قدح باده و بر دستم نه
نقدی ز هزار نسیه خوشتر باشد

گویند هر آن کسان که با پرهیزند
زانسان که بمیرند چنان برخیزند
ما با می و معشوقه از آنیم مدام
باشد که به حشرمان چنان انگیزند


خیام اگر ز باده مستی خوش باش
با ماهرخی اگر نشستی خوش باش
چون عاقبت کار جهان نیستی است
انگار که نیستی چو هستی خوش باش

از دی که گذشت هیچ ازو یاد مکن
فردا که نیامده ست فریاد مکن
برنامده و گذشته بنیاد مکن
حالی خوش باش و عمر بر باد مکن

می خور که ز دل کثرت و قلت ببرد
و اندیشه هفتاد و دو ملت ببرد
پرهیز مکن ز کیمیایی که از او
یک جرعه خوری هزار علت ببرد

Captain Nemo
2011/07/08, 01:13
هرگز دل من ز علم محروم نشد
کم ماند ز اسرار که معلوم نشد
هفتاد و دو سال فکر کردم شب و روز
معلومم شد که هیچ معلوم نشد

Captain Nemo
2011/07/08, 01:14
هر ذره كه در خاك زميني بوده است
پيش از من و تو تاج و نگيني بوده است
گرد از رخ نازنين به آزرم فشان
كانهم رخ خوب نازنيني بوده است

Captain Nemo
2011/07/08, 01:15
از دي كه گذشت هيچ از او ياد مكن

فردا كه نيامدست فرياد مكن

برنامده و گذشته بنياد مكن

حالي خوش باش و عمر بر باد مكن

Captain Nemo
2011/07/08, 01:17
قومی متفکرند اندر ره دین
قومي به گمان فتاده در راه يقين
ميترسم از آنكه بانگ آيد روزي
كي بيخبران راه نه آن است و نه اين

Captain Nemo
2011/07/08, 01:17
نيكي و بدي كه در نهاد بشر است
شادي و غمي كه در قضا و قدر است
با چرخ مكن حواله كاندر ره عقل
چرخ از تو هزار بار بيچاره تر است

Captain Nemo
2011/07/08, 01:18
گر مي نخوري طعنه مزن مستان را
بنياد مكن تو حيله و دستان را
تو غره بدان مشو كه مي مي نخوري
صد لقمه خوري كه مي غلام است آنرا

Captain Nemo
2011/07/08, 01:19
مي خور كه فلك بهر هلاك من و تو،
قصدي دارد بجان پاك من و تو؛
در سبزه نشين و مي روشن ميخور،
كاين سبزه بسي دمد ز خاك من و تو!

Captain Nemo
2011/07/08, 01:19
اكنون كه گل سعادتت پر بار است

دست تو ز جام مي چرا بيكار است

مي خور كه زمانه دشمني غدار است

دريافتن روز چنين دشوار است

Captain Nemo
2011/07/08, 01:20
يك چند بكودكي باستاد شديم
يك چند به استادي خود شاد شديم
پايان سخن شنو كه ما را چه رسيد
از خاك بر أمديم و بر باد شديم

Captain Nemo
2011/07/08, 01:21
مي نوش كه عمر جاوداني اينست
خود حاصلت از دور جواني اينست
هنگام گل و باده و ياران سر مست
خوش باش دمي كه زندگاني اينست

ناهید
2011/07/08, 14:44
وفادارى ....... خدا بيامرزدش
صداقت....يادش گرامى
غيرت..... به احترامش يك لحظه سكوت
معرفت.....يابنده پاداش ميگيرد
مرام.......قطعه شهدا
...عشق.....از دم قسط

آمن خادمی
2011/07/08, 23:00
اینجا زمین است، حوا بودن تاوان سنگینی دارد...‎

ناهید
2011/07/08, 23:48
روزی فکر میکردم ...
اگر او را با غریبه ای ببینم ...
شهر را به آتش میکشم...
ولی امروز ...
حاضر نیستم کبریتی روشن کنم ...
...تا ببینم او کجاست

ماهور
2011/07/09, 01:07
یه کاری کن که می تونی / یه خونه شو تو ویرونی از این بیشتر نپرس از عشق / نمی دونم ، نمی دونی تو این تقویم دل مرده / کسی اشکاشو نشمرده کجا دیدی که تنهایی ....

آمن خادمی
2011/07/09, 09:21
نهنگ آن به که در دریا ستیزد/ از آب خرد، ماهی، خرد خیزد...

آمن خادمی
2011/07/09, 10:05
کسی که آگهی از ذوق عشق جانان یافت// ز خویش حیف بود، گر دمی بود آگاه

ناهید
2011/07/09, 11:52
یکی را دوست دارم ولی او هرگز این دوست داشتن را باور نکرد !
نمیداند که چقدر دوستش دارم
نمیفهمد که او تمام زندگی ام است !
یکی را با همین قلب شکسته ام
با تمام احساساتم
...بی بهانه دوست دارم !
کسی که با وجود اینکه قلبم را شکست
اما هنوز هم در این قلب شکسته ام جا دارد !
یکی را بیشتر از همه کس دوست دارم
کسی که حتی مرا کمتر از هرکسی نیز دوست ندارد !
یکی را دوست دارم با اینکه میدانم این دوست داشتن دیوانگیست !
اما ....
من.....
دیوانه وار تنها او را دوست دارم !

ناهید
2011/07/09, 15:44
خداوندا
از عشق امروزمان
چیزی برای فردا کنار بگذار
نگاهی ، یادی ، تصویری ، خاطره ای
برای آن هنگام که فراموش خواهیم کرد
که روزی چقدر عاشق بودیم......!

ناهید
2011/07/09, 21:30
هر که آید گوید:
گریه کن، تسکین است
گریه آرام دل غمگین است

چند سالی است که من می گریم
...در پی تسکینم

ولی ای کاش کسی می دانست
چند دریا
بین ما فاصله است
من و آرام دل غمگینم....

ناهید
2011/07/10, 12:36
خسته ام!
من از این شهر سفر خواهم کرد
به دشت، به کوه یا که دشتی پر از نسرین و سمن و یاس
یا به هر جا که اثر از سایه این مردم نباشد
سفری خواهم کرد به درون دل خویش
......شاید که بیابم آنچه که عمریست مجنون وار به دنبالش بودم
شاید که بیابم تنهایی گم شده ام را !!!

samin
2011/07/10, 16:48
در تکاپوی دلت یاد دل من هم باش ,یاد من نه ,یاد خود کن که در ان جا داری

ناهید
2011/07/10, 18:38
برای بودن, گاهی لازم است که نباشی!

...شاید نبودنت, بودنت را به خاطر آورد.... .

اما دور نباش....
..................
دوری همیشه دلتنگی نمی آورد....

فراموشی همان نزدیکیهاست

ناهید
2011/07/11, 08:47
برای تو می نویسم
تو که بعد ها می آیی
نمی دانم چقدر دور و چقدر نزدیک
می دانم می آیی،با چشمانت روحم را تازه می کنی و به رقص گیسوانت در قلبم عشق می کاری
بین خودمان باشد،به خدا هم نگفتم:
...بدون تو نمی میرم و به بعدی و بعدی ها عشق می ورزم
اما بدان این روز ها که با منی
حتما
دوستت خواهم داشت

ناهید
2011/07/11, 08:50
مرا به ذهنت نه،
به دلت بسپار!

من از گم شدن در جاهای شلوغ،میترسم...

ناهید
2011/07/11, 08:52
خدایا کفر نمیگویم،
پریشانم،
چه میخواهی تو از جانم؟!
...
مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی.
...خداوندا!
اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی
لباس فقر پوشی
غرورت را برای تکه نانی
به زیر پای نامردان بیاندازی
و شب آهسته و خسته
تهی دست و زبان بسته
به سوی خانه باز آیی
زمین و آسمان را کفر میگویی
نمیگویی؟!

خداوندا

ناهید
2011/07/11, 09:01
دوباره پشت اين چراغِ قرمزم
دوباره بوقِ اعتراض،
دوباره دود و انتظار.
همه به فكر رفتناند،
به فكر لحظه ي فرار،
...و صفرِ ثانيه شمار...

فقط منم
- منِ هميشه بيخيال-
كه بينشان نشسته ام،
دوباره چشم بسته ام،
و فكر ميكنم
چه خوب بود اگر
به جاي اين چراغ،

تو سبز ميشدي

آمن خادمی
2011/07/11, 13:50
غم با همه نامردیش هر شب به من سر می زند ای دوستان بی وفا از غم بیاموزید وفا ... !

آمن خادمی
2011/07/11, 13:51
خسته ام ریرا/ می آیی همسفرم شوی؟ گفت و گوی میان راه، بهتر از تماشای باران است.....

آمن خادمی
2011/07/16, 09:57
مقصر معلم دستور زبان فارسی بود ؛ که به من نگفت
من با هر تو یی ما نمی شود

ناهید
2011/07/16, 11:01
تو بردی...
همه هورا کشیدند...هورا ....هورا....هورا
حالا پایت را از روی خرده های دلم بردار.

ناهید
2011/07/16, 13:57
آدمـهایِ تمام شده را دیگر از نو شروع نکن

نـه آنها مثل قبل خواهند بود نه تـو

نه حتی رابـطه تان !

ناهید
2011/07/16, 15:49
آهنگ زنگ من روي موبايلت با بقيه فرق داشت،

ولي آهنگ زنگت رو موبايلم مثل بقيه بود !!

تو به خاطر اينكه بفهمي منم و من به خاطر اينكه فكر كنم تويی ...!

ناهید
2011/07/16, 19:09
من غريبه ديروز... آشنای امروز... و فراموش شده فردايم...
پس در آشنايی امروز... برايت مينويسم ...تا در جدايی فردا ...يادم کنی...
گرچه يادم نخواهی کرد...
چون...
فردا روز آشنايی با ديگران است...

ناهید
2011/07/17, 12:58
گاه دلتنگ می شوم
دلتنگ تر از همه ی دلتنگی ها،
گوشه ای می نشینم و
حسرت ها را می شمارم و
باختن ها را...
...و صدای شکستنها را...
و وجدانم را محاکمه می کنم
من کدامین قلب را شکستم و
كدامین امید را نا امید کردم و
کدامین، احساس را له کردم و
کدامین، خواهش را نشنیدم و
و به کدام دلتنگی خندیدم،
که این چنین دلتنگم

ناهید
2011/07/17, 13:02
اکنون به انتظار نشسته ام آمدنت را
و می ترسم از آن روزی که خرد شوم
زیر پاهای گذر زم...ان
و از یادت بروم
و از يادت بروم
به انتظارت هستم
و شمارشگر لحظه های بیهوده ای که
جاری می شوند بدون نشانی کوچک از تو
لحظه ای بیا ندیش
همه ی بودنم را که سرد است و سیاه
و شتابم را در گذران افق تردید
و روزهایم را چون آینه ای زنگار گرفته
لحظه ای یباندیش و احساسش کن
تمام دلدادگی ام را

آمن خادمی
2011/07/17, 17:13
ﺧﺪﺍﻳا
ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﺒﺨﺶ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻫﻤﻪ ﺩﺭﻫﺎﻳﻲ ﮐﻪ ﺯﺩﻳﻢ ، ﻭ ﻫﻴﭻ ﮐﺪﺍﻡ ﺧﺎﻧﻪ ﺗﻮ ﻧﺒوﺩ....

آمن خادمی
2011/07/17, 17:13
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست،
شاید آن خنده که امروز دریغش کردیم،
آخرین فرصت خندیدن ماست،
زندگی همهمه ی مبهمی از رد شدن خاطره هاست،
هر کجا خندیدیم زندگانی آنجاست....

ناهید
2011/07/17, 20:52
دلم برای كسی تنگ است كه زیبایی روح را می ستاید ، مهربانی را دوست دارد
گذشت را می فهمد ، سادگی را زیور می داند ، وفا را گوهر.
دلم برای كسی تنگ است كه چشمان خیس از اشك را می بوسد
و با سر انگشت مهربانش آبی آسمان را نشان می دهد

كسی كه به خاطرم آفتابی می شود !!

ناهید
2011/07/17, 21:38
غریــــبه بود...
آشـــــــنا شد...
عـــــادت شد...
عــــــــشق شد...
هســـــــتی شد...
روزگـــــــار شد...
خســـــــــته شد....
بی وفـــــــــا شد...
دور شـــــــــــد....
بیـــــــــگانه شد....
فراموش نـــــــــــشد

آمن خادمی
2011/07/18, 13:56
منم من ، سنگ تیپا خورده رنجور/ منم دشنام پست آفرینش، نغمه ناجور/ نه از رومم ، نه از زنگم، همان بیرنگ بیرنگم/... دلتنگم

آمن خادمی
2011/07/18, 13:57
دانش و خرد، دو چيز مجزا هستند و هيچ ارتباطي با هم ندارند.
دانش در سرها خانه ميكند و آميخته به ديدگاههاي ديگران است؛
خرد در اذهان است و از آنِ خود فرد است.....

ناهید
2011/07/18, 23:17
میروم

این بار

رفتنم را
...
خوب تماشا کن

شاید. . . !

نه

شایدی وجود ندارد

دیگر

هرگز

آمدنم را به چشم نبینی

ناهید
2011/07/20, 13:15
عارفی را پرسیدند: روی نگین انگشترم چه حک کنم که وقتی شادم به آن بنگرم و هر وقت غمگین هستم به آن نظر کنم ؟؟؟؟؟؟ ... گفت : حک کن , "میگذرد" !

آمن خادمی
2011/07/21, 15:14
به آدم شدنت امیدی نیست بیا با هم خر شویم
تو راههای سیاه را نشانم بده
و من خط های سفید را
آدم نیستم
حوا هوایی ام کند...

آمن خادمی
2011/07/21, 15:16
گفت: حالت را نمی پرسم چون می دانم خوبی ,
عکس هایت همه با لبخند اند !!
و نمی دانست
عکاس که می گوید سیــــــــــــــب
من یادِ حماقتِ آدم می افتم و
...پوزخند می زنم !!!

ناهید
2011/07/23, 18:27
اختلاف نداریم
کمی جغرافیای ما مختلف است!!
قلب من شمال شرقی تنم می تپد
قلب تو جنوب مرکزی ات!
من دلتنگ ماضی توام که بعید شده
.....................تو اسیر حالی،فرقی ندارد ساده یا استمراری
فصل مشترکی که نود درجه اختلاف دارد!
رویا های تو.....کابوس های من...

ناهید
2011/07/23, 18:29
موهایم را کوتاه کردم
وقتی تو رفتی ...
تا روزی که بازمی گردی
بلندای نبودنت را
در من ببینی ...!

ناهید
2011/07/23, 18:31
هرچه بیشتر میخواهمَت
دورتر میشوی.
برگرد؛
قول میدهم
دیگر دوستت نداشته باشم

ناهید
2011/07/23, 18:33
افسانه ها را رها کن
دوری و دوستی کدام است؟؟
فاصله هایند که عشق را می بلعند …
تو اگر نباشی……..
دیگری جایت را پر میکند!!
به همین سادگی.!!!

آمن خادمی
2011/07/24, 01:42
خداحــــافظ نگو وقتی / هنوز در گیــر چشماتم

خداحافــــظ نگو وقتی / تو هرجا باشی هـمراتم

تو اون گرمای خــــــورشیدی / که میری رو به خاموشی

نمــــی دونی چـــقدر سخـــته / شبه ســـرده فرامــــــوشی

شـبی که کـــــوله بــارت رو / میــون گریـــه می بــستی

یه احساسی به من می گفت / هنوزم عاشــــقم هســـــتی

خداحـــافظ نگـــو وقتی / هـــنوز در گیـــر چشماتم

خــــداحافــظ نگو وقتی / تـــا هرجــا باشی همراتم

چرا حالــت پریـــشونه / چـــــرا مایوس و دلسردی

خداحــافظ نــگو وقتی / هـــنوزم میشـــــه برگردی

تو یــادت رفته اون روزا / یکی تنها کــست میشد

خداحــــافظ که می گفتی / خـــدا دلواپست می شد

آمن خادمی
2011/07/24, 09:24
شادم تصور می کنی وقتی ندانی/ لبخندهای شادی و غم فرق دارند

ناهید
2011/07/24, 11:25
ای خدا غصه نخور ! از تو فراری نشدم ..

بعد از آن حادثه در کفر تو جاری نشدم

با وجودیکه به حکم تو دلم زخمی شد ...

شاکی از اینکه مرا دوست نداری نشدم

ابر را چوب همین سادگی اش ویران کرد ...

منکه ویران تر از این ابر بهاری نشدم
...
ای خدا غصه نخور باز همین می مانم ...

من زمین خورده ی این ضربه ی کاری نشدم

ناهید
2011/07/24, 11:42
شب شعرهايمان يادت هست؟

تو.. درد.. مي سرودي و من آيه هاي اميد ميخواندم. . .

بعد از نبودنت دلتنگ ترين شاعر دنيا شده ام
...
برايم آيه هاي صبر.. نميخواني؟

ناهید
2011/07/24, 13:58
خدايا او را كه در تنها ترين تنهاييم تنهاي تنهايم گذاشت در تنها ترين تنهاييش
تنهاي تنهايش نگذار..

ناهید
2011/07/24, 14:00
می روم شاید فراموشت کنم

با فراموشی هم آغوشت کنم

می روم از رفتنم دل شاد باش
...
از عذاب دیدنم آزاد باش

گرچه تو تنهاتراز ما می روی

آرزو دارم ولی عاشق شوی

آرزو دارم بفهمی درد را

تلخی برخوردهای سرد را...

ناهید
2011/07/24, 14:33
یادمان باشد به دل کوزه آب، که بدان سنگ شکست
بستی از روی محبّت بزنیم
تا اگر آب در آن سینه پاکش ریزند ، آبرویش نرود
یادمان باشد فردا ، حتما ناز گل را بکشیم
حق به شب بو بدهیم
...و نخندیم دیگر به ترکهای دل هر گلدان
وبه انگشت نخی خواهیم بست ، تا فراموش نگردد فردا
زندگی شیرین است زندگی باید کرد
و بدانم که شبی ، خواهم رفت
و شبی هست که نباشد پس از آن فردایی!!!!!!

ناهید
2011/07/24, 14:45
دنیای بیرحمیست
چه زود پیش چشم عزیزانمان ارزان می شویم
چاره کم کردن رابطه ست که لااقل به مفت نفروشنمان

ناهید
2011/07/24, 21:40
قول بده که خواهی آمد
اما هرگز نیا! اگر بیایی
همه چیز خراب میشود
دیگر نمیتوانم
اینگونه با اشتیاق
...به دریا و جاده خیره شوم
من خو کرده ام به این انتظار
به این پرسه زدن ها در اسکله و ایستگاه
اگر بیایی
من چشم به راه چه کسی بمانم؟

آمن خادمی
2011/07/24, 22:37
« ـ "وارتان"! بهار خنده زد و ارغوان شکفت.
در خانه، زیر پنجره گل داد یاس پیر.
دست از گمان بدار!
با مرگ نحس پنجه میفکن!
بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار. . . »

"وارتان" سخن نگفت.
سرافراز
دندان خشم بر جگر خسته بست و رفت. . .

« ـ "وارتان"! سخن بگو!
مرغ سکوت، جوجۀ مرگی فجیع را
در آشیان به بیضه نشسته است!»

"وارتان" سخن نگفت.
چو خورشید
از تیرگی بر آمد و در خون نشست و رفت. . .


"وارتان" سخن نگفت
"وارتان" ستاره بود
یک دم درین ظلام درخشید و جست و رفت. . .

"وارتان" سخن نگفت
"وارتان" بنفشه بود
گل داد و
مژده داد: «زمستان شکست!» و
رفت. . .

احمد شاملو

آمن خادمی
2011/07/24, 22:38
هنوز ما را اهلیت گفت نیست

کاشکی اهلیت شنودن بودی

تمام گفتن می باید و تمام شنودن

اما سوگمندانه :

بر دل ها مهر است

بر زبان ها مهر است

و بر گوش ها مهر است . ....

شمس تبریزی

آمن خادمی
2011/07/24, 22:42
با این همه

ای قلب در به در

از یاد مبر که ما یعنی من و تو

عشق را رعایت کردیم

از یاد مبر

که ما یعنی من وتو

انسان را رعایت کردیم

خود اگر شاهکار خدا بود یا نبود

احمد شاملو

ناهید
2011/07/25, 20:50
من دوست داشتن را بعد از تو فراموش کردم چه طور احساسی هست
بعد از چشمانت چشمانم دیگر اجازه دیدن کسی را نمیدهد
لبانم طرز چگونه خندیدن را فراموش کرده
چشمانی که دریای تو بودند آنقدر از دوری ات گریستند که خشک شدند
ای کاش میتوانستم دفتر زندگیم را بعد از تو همانند از بین رفتن این احساسم به اتمام برسانم
...و برای همیشه ببندم...
.
.

ناهید
2011/07/25, 21:03
ای کاش بودی

تا می دیدی که چگونه ثانیه های بی تو بودنم دقیقه می شوند !

...ای کاش بودی

و می دیدی که چگونه چشمانم از ته دل فریاد می زنند و ...

ای کاش بودی و می دیدی

که چگونه بیقرار توام

بیقرار تویی که لحظه ای ازعمرت را به سالها خواستنم ندادی

بی قرار توام که واژه ی انتظار را برایم همیشگی کردی !

و خسته ام از همیشه ای که همیشه تو را در آن نخواهم

داشت

ناهید
2011/07/25, 21:07
نه چتر با خود داشتی،نه روزنامه و نه چمدان...
که عاشقت شدم.
از کجا باید میدانستم که مسافری...؟؟!!

ناهید
2011/07/25, 21:20
فقط رفت

بدون كلامی كه بوی اشك دهد..

فقط رفت
...
بدون نگاهی كه رنگ حسرت داشته باشد...

فقط رفت
و من شنیدم كه توی دلش گفت:

"راحت شدم ..."

ناهید
2011/07/25, 22:42
تلاش برای زنده کردن یه رابطه ی از دست رفته,

مثل اینه که بخوای یه چای سرد شده رو با ریختن آب جوش گرم کنی ...

کم رنگ میشه

samin
2011/07/26, 13:59
ﺷﺐ ،

‫ﺷﺐ ﻛﻪ ﻣﻴﺸﻪ ﺗﻮ ﻛﻮﭼﻪ ﻏﻢ

‫اﺷـﻚ ﻣـﻦ ﻣﻴـﺸـﻪ ﺳـﺘـﺎره

‫ﻣﻦ ﭼﺸﻤﺎﻣﻮ ﺑﻪ اﺑﺮا ﻣﻴﺪم

‫آﺳـﻤـﻮن ﺑـﺎرون ﻣـﻴﺒﺎره



‫ﻣﻴﺨﻮﻧﻢ آخ ﻛﻪ دﻳﮕﻪ ﻓﺮﻧﮕﻴﺲ

‫ﻋـﺸـﻖ ﺗـﻮ داﻏـﻮﻧـﻢ ﻛـﺮد

‫ﺑﻪ ﻛﻲ ﺑﮕﻢ ﻛﻪ ﭼﺸﻤﺎت

‫ﺗﻮ ﻏـﺼﻪ زﻧـﺪوﻧﻢ ﻛـﺮد

‫دﻟـﻢ ﺷـﺪه دﻳـﻮوﻧـﻪ

‫ﺧﺪا ﺧﻮدش ﻣﻴﺪوﻧﻪ

‫ﻛﻮﭼﻪ دﻟﺶ ﻣﻴـﮕﻴﺮه ﺳﻜﻮﺗﺸﻮ ﻣﻴﺸﻜﻮﻧﻪ

‫ﭘﻨﺠﺮه ﻫﺎ ﺑﺎ ﻓﺮﻳﺎد ﻣﻴﮕﻦ ﻛﻲ ﺑﺎز ﻣﻴﺨﻮﻧﻪ



‫ﻣﻴﺨﻮﻧﻢ آخ ﻛﻪ دﻳﮕﻪ ﻓﺮﻧﮕﻴﺲ

‫ﻋـﺸـﻖ ﺗـﻮ داﻏـﻮﻧـﻢ ﻛـﺮد

‫ﺑﻪ ﻛﻲ ﺑﮕﻢ ﻛﻪ ﭼﺸﻤﺎت

‫ﺗﻮ ﻏـﺼﻪ زﻧـﺪوﻧﻢ ﻛـﺮد



‫دﻟـﻢ ﺷـﺪه دﻳـﻮوﻧـﻪ

‫ﺧﺪا ﺧﻮدش ﻣﻴﺪوﻧﻪ

‫ﻛﻮﭼﻪ دﻟﺶ ﻣﻴـﮕﻴﺮه ﺳﻜﻮﺗﺸﻮ ﻣﻴﺸﻜﻮﻧﻪ

‫ﭘﻨﺠﺮه ﻫﺎ ﺑﺎ ﻓﺮﻳﺎد ﻣﻴﮕﻦ ﻛﻲ ﺑﺎز ﻣﻴﺨﻮﻧﻪ



‫ﻣـﻦ روي ﻫـﺮ دﻳـﻮار ﻏﻤﮕﻴﻦ

‫اﺳﻤﺘﻮ ﺑﺎ اﺷﻚ ﻣﻲﺷﻮﻧﻢ

‫ﻣﻦ ﺗﻮي ﻫﺮ ﻛﻮﭼﻪي ﺧﺎﻣﻮش

‫دﻳـﻮوﻧـﻪاي ﺑﻲ آﺷﻴﻮﻧﻢ



‫ﻣﻴﺨﻮﻧﻢ آخ ﻛﻪ دﻳﮕﻪ ﻓﺮﻧﮕﻴﺲ

‫ﻋـﺸـﻖ ﺗـﻮ داﻏـﻮﻧـﻢ ﻛـﺮد

‫ﺑﻪ ﻛﻲ ﺑﮕﻢ ﻛﻪ ﭼﺸﻤﺎت

‫ﺗﻮ ﻏـﺼﻪ زﻧـﺪوﻧﻢ ﻛـﺮد



‫دﻟـﻢ ﺷـﺪه دﻳـﻮوﻧـﻪ

‫ﺧﺪا ﺧﻮدش ﻣﻴﺪوﻧﻪ

‫ﻛﻮﭼﻪ دﻟﺶ ﻣﻴـﮕﻴﺮه ﺳﻜﻮﺗﺸﻮ ﻣﻴﺸﻜﻮﻧﻪ

‫ﭘﻨﺠﺮه ﻫﺎ ﺑﺎ ﻓﺮﻳﺎد ﻣﻴﮕﻦ ﻛﻲ ﺑﺎز ﻣﻴﺨﻮﻧﻪ

‫ﻣﻴﮕﻦ ﻛﻲ ﺑﺎز ﻣﻴﺨﻮﻧﻪ

‫ﻣﻴﮕﻦ ﻛﻲ ﺑﺎز ﻣﻴﺨﻮﻧﻪ

‫ﻣﻴﮕﻦ ﻛﻲ ﺑﺎز ﻣﻴﺨﻮﻧﻪ

http://www.persianweek.com/culture/song/%D9%81%D8%B1%D9%86%DA%AF%DB%8C%D8%B3

آمن خادمی
2011/07/27, 00:18
رو مسخرگی پیشه کن و دلقکی آموز/ تا داد خود از کهتر و مهتر بستانی‎....

آمن خادمی
2011/07/27, 00:24
شاهی؟ گدایی؟ مرشدی؟ پیری؟ چه هستی؟/
دل بسته ام عمری است بر پیغمبری هات...

آمن خادمی
2011/07/27, 00:26
باید راه افتاد
مثل رودها که بعضی به دریا می رسند
بعضی هم نمی رسند
رفتن هیچ ربطی به رسیدن ندارد....

آمن خادمی
2011/07/27, 00:32
زخمی بر پهلویم است،
روزگار نمک می پاشد و من پیچ و تاب می خورم،
و همه گمان می کنند که می رقصم...

آمن خادمی
2011/07/27, 00:35
ما مـرد زنـدگی که نـبودیم، آمـدیـم
چندی کنیم سیر و تماشای زندگی

«معینی کرمانشاهی»

حنا
2011/07/27, 13:50
این چه آمدنی است که بعد از تولد باید انتطار مرگ را کشید.

حنا
2011/07/28, 18:51
تمام مزرعه را مترسکان خوردند بیچاره کلاغها که زیر بار تهمت سیاه شدند.

حنا
2011/07/29, 12:13
گاهی باید صبر گاهی نباید,اما که میداند گاهی چه زمانی است.........

حنا
2011/07/29, 12:19
آدمی در آغوش خدا هیچ غمی نداشت/پیش خدا حسرت هیچ بیش و کمی نداشت/دل از خدا برید و در زمین نشست/صدبار عاشق شد و دلش شکست/به هر طرف نگاه کرد راهش بسته بود/یادش آمد یک روز دل خدا شکسته بود.

حنا
2011/07/29, 13:46
من و تو برای رسیدن به هم هیچ چیز کم نداریم به غیر از.......................معجزه

حنا
2011/07/29, 14:37
آخر قصه ما را همان اول لو دادند همان روز که گفتند یکی بود یکی نبود.

حنا
2011/07/29, 14:41
آخر از راه دل و دین سرارد برون/نیش آن خار که از دست تو درپای من است

Captain Nemo
2011/07/29, 23:11
اولین روز دبستان بازگرد / کودکی ها شاد خندان بازگرد
بازگرد ای خاطرات کودکی / بر سوار اسب های چوبکی
خاطرات کودکی زیبا ترند / یادگاران کهن ماناترند
درسهای سال اول ساده بود / آب را بابا به سارا داده بود
درس پندآموز روباه و خروس / روبه مکار دزد چاپلوس
کاکلی گنجشکی باهوش بود / فیل نادانی برایش موش بود
روز مهمانی کوکب خانم است / سفره پر از بوی نان گندم است
با وجود سوز سرمای‎ ‎شدید / ریزعلی پیراهن ازتن میدرید
تا درون نیمکت جامی شدیم / ما پر از تصمیم کبری‎ ‎می شدیم
پاکنهایی زپاکی داشتیم / یک تراش سرخ لاکی داشتیم
کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت / دوشمان از حلقه هایش‎ ‎درد داشت
گرمی دستانمان از هااا بود / برگ دفترها به رنگ کاه بود
مانده در گوشم صدایی چون تگرگ / خش خش جاروی بابا روی برگ
همکلاسیهای من یادم کنید / بازهم درکوچه فریادم کنید
همکلاسیهای درس و رنج و کار / بچه های جامه های وصله دار
یاد ان آموزگار ساده پوش / یاد ان گچ ها که بودش روی دوش
کاش هرگز زنگ تفریحی نبود / جمع بودن بود تفریقی نبود
ای معلم یادوهم یادت بخیر / یاد درس آب بابایت بخیر
ای دبستانی ترین احساس من / بازگردو این مشق ها را خط بزن

حنا
2011/07/30, 15:40
سخت است منتظر قاصدک شدن در جاده ای که در ان هیچ بادی نمی وزد

حنا
2011/07/30, 15:47
اشک در چشم ترم را دیدی و در را بستی/آخر از عشق چه دانی که به من دل بستی.

عليرضا جمالی
2011/07/31, 00:06
.
.

ای مرغ سحر چو این شب تار.........بگذاشت ز سر سیاهکاری
وز نفحه ی روح بخش اسحار......... رفت از سر خفتگان خماری
بگشود گره ز زلف زرتار.....................محبوبه ی نیلگون عماری
یزدان به کمال شد پدیدار.................و اهریمن زشتخو حصاری
یاد آر ز شمع مرده یاد آر


ای مونس یوسف اندرین بند...........تعبیر عیان چو شد ترا خواب
دل پر ز شعف، لب از شکرخند.......محسود عدو، به کام اصحاب
رفتی برِ یار و خویش و پیوند................. آزادتر از نسیم و مهتاب
زان کو همه شام با تو یک چند................ در آرزوی وصال احباب
اختر به سحر شمرده یاد آر


چون باغ شود دوباره خرّم................ ای بلبل مستمند مسکین
وز سنبل و سوری و سپرغم................ آفاق، نگار خانه ی چین
گل سرخ و به رخ عرق ز شبنم...........تو داده ز کف زمام تمکین
ز آن نوگل پیشرس که در غم........... ناداده به نار شوق تسکین
از سردی دی فسرده، یاد آر


ای همره تیهِ پور عمران...............بگذشت چو این سنین معدود
و آن شاهد نغز بزم عرفان............بنمود چو وعدِ خویش مشهود
وز مذبح زر چو شد به کیوان.............هر صبح شمیم عنبر و عود
زان کو به گناهِ قوم نادان.................در حسرت روی ارض موعود
بر بادیه جان سپرده یاد آر


چون گشت ز نو زمانه آباد...................ای کودک دوره ی طلائی
وز طاعت بندگان خود شاد.................بگرفت ز سر خدا ، خدائی
نه رسم ارم، نه اسم شدّاد...................گِل بست زبان ژاژخائی
زان کس که ز نوک تیغ جلاد..............مأخوذ به جرم حق ستائی
پیمانه ی وصل خورده یاد آر

حنا
2011/07/31, 08:48
امشب این خانه عجب حال و هوایی دارد/گفتگو با دل دیوانه عجب صفایی دارد

همه رفتند از این خانه ولی غصه نرفت/باز این یار قدیمی چه وفایی دارد

حنا
2011/07/31, 08:52
پایت بگذار ببوسم/چو دست نمیرسد به آغوش

حنا
2011/07/31, 09:00
فرمان سکوت میدهد یا فریاد/آرامش بی قرار در چشمانت

ناهید
2011/07/31, 11:24
آرام مي روم
آنچنان آرام که ندانی کی رفته ام
اما وقتی جای خالی مرا ببينی
آنچنان سخت رفته ا م که
تمام عمر رفتنم را فراموش نکنی.

حنا
2011/07/31, 15:09
*می گفت بعد از این به خوابم بینی /پنداشت بعد از او مرا خوابی هست

*جانی که خلاص از شب هجران تو کردم/در روز وصال تو به قربان تو کردم

*بزار اون پرنده باشم که با تن زخمی اسیره/عاشق مرگه شاید تو دست تو بمیره

*عکس آن لبهای میگون در آب افتاده است/حیرتی دارم ده چون آتش در آب افتاده است.

ناهید
2011/07/31, 15:22
تو را هيچگاه نمي توانم از زندگي ام پاک کنم
چون تو پاک هستي
مي توانم تو را خط خطي کنم
که آن وقت در زندان خط هايم
براي هميشه ماندگار ميشوي
...

ناهید
2011/07/31, 17:48
انگار چروک های پیشانی ام
ترک های آسفالت خیابان را برایت تداعی می کند ؛
که اینگونه راحت ، پا روی دلم می گذاری ...

ناهید
2011/08/01, 11:26
میبخشم کسانی را
که هر چه خواستند با من ، با دلم ، با احساسم
کردند
و مرا در دور دست خودم تنها گذاردند و من امروز به پایان خودم نزدیکم
پروردگارا. به من بیاموز در این فرصت حیاتم آهی نکشم برای کسانی که دلم را شکستند

حنا
2011/08/01, 18:25
استخوانم همه شانه شود از پس مرگ/بس که در آرزوی زلف پریشان تو بود

حنا
2011/08/01, 18:26
گویند جواب ابلهان خاموشی است/خاموش ماندیم و ابلهان بس نکنند

حنا
2011/08/01, 18:32
دلا دیشب چه میکردی در کوی حبیب من/الهی خون شوی ای دل تو هم گشتی رقیب من

ناهید
2011/08/03, 09:13
بگذریم عزیزم
سلام مرا به روز های تعلل ات برسان
روی خوش غرورت را ببوس
لج بازی های من هم بلند بلند سلام می رسانند
وعده دیدارمان باشد راس ساعت پشیمانی !!!

حنا
2011/08/03, 13:15
نقاش خوبی نبودم.......اما این روزها به لطف تو انتظار را دیدنی میکشم

حنا
2011/08/03, 13:23
در تنهاییم به این می اندیشم که آیا در تنهاییش به من می اندیشد

حنا
2011/08/03, 13:28
چه شباهت متفاوتی بین ماست.تو دل شکسته ای من دلشکسته ام

حنا
2011/08/03, 13:34
نه چتر با خود داشتی نه روزنامه نه چمدان.عاشقت شدم از کجا باید میدانستم مسافری

آمن خادمی
2011/08/04, 00:46
خدایا بیا یه معاملهای بکنیم، ما تو رو میبخشیم تو هم ما رو بیامرز.‏‎....

آمن خادمی
2011/08/04, 00:47
در سرزمین ِ من

آغوشها

برای بدرقه گشوده میشوند....

.....علیرضا روشن

آمن خادمی
2011/08/04, 00:48
کدام پرنده با بوی تن تو پرواز می کند/ که باران را این گونه عاشقانه می نوشم؟/ ..........بیژن نجدی‎

آمن خادمی
2011/08/04, 00:50
ای که در دل جای داری
بر سر چشمم نشین

کاندر آن بیغوله ترسم تنگ باشد جای تو

«سعدی»

آمن خادمی
2011/08/04, 00:58
صورتگر نقاش چین/ رو صورت یارم ببین/ یا صورتی برکش چنین/ یا ترک کن صورتگری....

آمن خادمی
2011/08/06, 10:47
می شد سفر دنیا آسانتر از این باشد /آدم به هوس رو کرد تا خسته ترین باشد...

آمن خادمی
2011/08/06, 10:48
غمگینم، چونان پیرزنی که آخرین سرباز برگشته از جنگ پسرش نیست...

آمن خادمی
2011/08/06, 10:51
اگر دشنه دشمنان، گردنیم اگر خنجر دوستان، گرده ایم// گواهى بخواهید، اینک گواه همین زخم هایى که نشمرده ایم

آمن خادمی
2011/08/06, 19:54
گفتم : تو شـیرین منی. گفتی : تو فرهـادی مگر؟
گفتم : خرابت می شـوم. گفتی : تو آبـادی مگـر؟
گفتم : ندادی دل به من. گفتی : تو جان دادی مگر؟
گفتم : ز کـویت مـی روم. گفتی :تو آزادی مگـر؟
گفتم : فراموشم مکن. گفتی : تو در یادی مگر؟

آمن خادمی
2011/08/06, 19:56
آن که می گوید دوستت می دارم
خنیاگر غمگینی است
که آوازش را ازدست داده است.

عشق را ای کاش
زبان سخنی بود.

هزار کاکلی شاد
در چشمان توست
هزار قناری خاموش
در گلوی من..............

شاملو

آمن خادمی
2011/08/06, 19:58
من آن مفهومِ مجرد را جسته ام .

پای در پای آفتابی بی مصرف
که پیمانه می کنم
با پیمانه ی روزهای خویش که به چوبین کاسه ی جذامیان ماننده است .

من آن مفهوم مجرد را جسته ام .

من آن مفهوم مجرد را می جویم .

پیمانه به چهل رسید و از آن بر گذشت .
افسانه های سرگردانیت ای قلب دربدر
به پایان خویش نزدیک می شود .

بیهوده مرگ به تهدید
چشم می دراند .
ما به حقیقت ساعت ها
شهادت نداده ایم
جز به گونه ی این رنج ها
که از عشق های رنگین آدمیان به نصیب برده ایم
چونان خاطره ای هر یک
در میان نهاده
از نیش خنجری با درختی .


با این همه از یاد مبر
که ما
_ من و تو _
انسان را رعایت کرده ایم
( خود اگر
شاهکار خدا بود ،
یا نبود . )


و عشق را رعایت کردیم .

قلبم را در مجری کهنه یی
پنهان می کنم
در اتاقی که دریچه ایش
نیست .

از مهتابی به کوچه ی تاریک
خم می شوم
و به جای همه نومیدان می گریم .

آه
من
حرام شده ام .


با این همه ، ای قلب دربدر !

از یاد مبر
که ما
_ من و تو _

و عشق را رعایت کردیم .


از یاد مبر
که ما
_ من و تو _
انسان را رعایت کرده ایم
خود اگر
شاهکار خدا بود ،
یا نبود ....

مرحوم احمد شاملو

آمن خادمی
2011/08/07, 09:34
هرگزاز مرگ نهراسیده ام
که هراس من از مرگ درسرزمینیست
که مزد گورکن ازآزادی آدمی
افزون باشد...

شاملو

آمن خادمی
2011/08/07, 13:49
چه کسی میخواهد، من و تو ما نشویم ؟ خانه اش ویران باد...
من اگر ما نشوم تنهایم،تو اگر ما نشوی ،خویشتنی
ازکجا که من و تو شور یکپارچگی را در شرق،باز برپا نکنیم؟
از کجا که من و تو مشتِ رسوایان را وا نکنیم؟
من اگر برخیزم،
تو اگر برخیزی،
همه برمیخیزند ...

آمن خادمی
2011/08/07, 20:57
• این حرفهای جدید را کنار بگذار
• می خواهم مثل ِ آدمهای قدیمی ، با تو حرف بزنم
• مثل ِ آدمهای قدیمی ، عاشقت باشم
• می خواهم خودم باشم
• خودِ قدیمیم...
• ...ما قدیمیها
• بهتر عاشق می شویم
• بیشتر عاشق می مانیم
• کمتر دنبال ِ کلمات می گردیم

........افشین یدالهی

آمن خادمی
2011/08/07, 20:57
با شانه های زخمی و قَدِّ خمیده ام
احساس می کنم که به پایان رسیده ام
احساس می کنم شبی از این فصول سرد
...در کوچه های سرد زمستان خزیده ام
فردا بهار نیست اگر چه برای تو
امشب هزار شاخه گل یاس چیده ام
اینجا خزانِ زردِ نگاهِ تو ماندنیست
با این وجود چشم تو را خواب دیده ام
انگشت...نه! برای تو یوسف ترین شهر
دست تمام حادثه ها را بریده ام
چون دختران باکره با سوزنی دراز
چشمان زودباور خود را دریده ام
وز شاخه های این غزل زرد بی ثمر
این بیت را برای خودم برگزیده ام:
آنقدر خسته ام که به دنیا نیامده
احساس می کنم که به پایان رسیده ام

.....احسان جوانمرد

آمن خادمی
2011/08/07, 21:01
این شعر واقعا زیباست

وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید

وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید

وقتی زمین ناز تو را در آسمانها می کشید

وقتی عطش طعم تو را با اشکهایم می چشید

من عاشق چشمت شدم، نه عقل بود و نه دلی

چیزی نمیدانم از این دیوانگی و عاقلی

یک آن شد این عاشق شدن، دنیا همان یک لحظه بود

آندم که چشمانت مرا، از عمق چشمانم ربود

وقتی که من عاشق شدم، شیطان به نامم سجده کرد

آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد

من بودم و چشمان تو، نه آتش و نه گلی

چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی

افشین یدالهی

ناهید
2011/08/08, 14:57
شبی مست رفتم اندر ویرانه ای
ناگهان چشمم بیافتاد اندر خانه ای نرم نرمک پیش رفتم
در کنار پنجره تا که دیدم صحنه ی دیوانه ای
پیرمردی کور و فلج درگوشه ای
...مادری مات و پریشان همچنان پروانه ای
پسرک از سوز سرما میزند دندان به هم
دختری مشغول عیش و نوش با بیگانه ای
پس از ان سوگند خوردم مست نروم بر در خانه ای
تا که بینم دختری عفت فروشد بهر نان خانه ای

ناهید
2011/08/08, 15:00
باید فراموشت کنم چندیست تمرین می کنم/
من می توانم ! می شود ! آرام تلقین می کنم/
حالم ، نه ، اصلا خوب نیست .... ......تا بعد، بهتر می شود/
فکری برای این دلِ آرام غمگین می کنم/
من می پذیرم رفته ای و بر نمی گردی همین !/
خود را برای درک این ، صد بار تحسین می کنم/
کم کم ز یادم می روی این روزگار و رسم اوست !/
این جمله را با تلخی اش ، صد بار تضمین میکنم

مجيد رادمنش
2011/08/08, 22:47
همه چی داغونه -------- (شعر عاشقانه)

همه چی داغونه تو ازم دل کندی این چه منفوره که تو به من می خندی

همه چی داغونه غصه ها بیدارن دل ندادی دیگه تو به احساس من

همه چی داغونه من چقدر بی حالم پیشم نیستی حالا از خودم بیزارم

تو ازم دل کندی از چشات معلومه من چقدر بدبختم همه چی داغونه

تشنه ی چشماتم منو سیرابم کن منو با لالایی دوباره خوابم کن

نگو این تنهایی تا ابد پابرجاست حالا که بغض و شرم تو نگاهم پیداست

همه چی داغونه من چقدر بی حالم پیشم نیستی حالا از خودم بیزارم

تو ازم دل کندی از چشات معلومه من چقدر بدبختم همه چی داغونه


جدی نگیرید، همه چی آرومه :))

ناهید
2011/08/10, 10:27
خدایا ! کودکان گل فروش را می بینی ؟

مردان خانه به دوش...

دخترکان تن فروش ...
.........
مادران سیاه پوش...

واعظان دین فروش ...

محرابهای فرش پوش...

پسران کلیه فروش ...

همه را می بینی و باز هم برای قضا شدن نمازمان خط و نشان می کشی !!؟؟

آمن خادمی
2011/08/11, 14:29
پیش هر تیغی سپر باید گرفت ، پیش تیغ دوست ” سر ” باید گرفت....

آمن خادمی
2011/08/11, 14:30
تمام چسب زخم هایت را هم که بخرم

باز نه زخمهای من خوب میشود

نه زخمهای تو ...

آمن خادمی
2011/08/11, 14:31
با اشک شُستم آنچه به خونم نوشته ام
برگشته ام از آنچه درونم نوشته ام
تنها به این خوشم که تو باور نمی کنی...
با عقل اگر خلافِ جنونم نوشته ام
.....
افشین یدالهی

آمن خادمی
2011/08/11, 14:42
" تفنگت را زمين بگذار
كه من بيزارم از ديدار اين خونبارِ ناهنجار
تفنگِ دست تو يعني زبان آتش و آهن
من اما پيش اين اهريمني ابزار بنيان كن
ندارم جز زبانِ دل ، دلي لبريزِ از مهر تو "

آمن خادمی
2011/08/13, 11:34
یک قانونی هست که میگه :
تا قبل از اینکه پرواز کنی هر چقدر خواستی
بترس
فکر کن
شک کن
...دو دل شو
پشیمون شو

اما وقتی که پریدی
اگه وسط راه پشیمون شدی
بازی رو باختی

آمن خادمی
2011/08/14, 09:47
خسته، خودخواه، بي شكيب / از اين جهان/فقط همين ها را برايم باقي گذاشته اند/با من مدارا كن / بعدها / دلت برايم تنگ خواهد شد..........سیدعلی صالحی

آمن خادمی
2011/08/14, 10:07
سيبهاي سبز براي تو / آسمان تهي از ابر براي من....

حنا
2011/08/14, 10:53
آغوشت غاری است که وسوسه میکند همه را برای پیامبر شدن.

ناهید
2011/08/15, 11:32
جرمـــــــــم این بود که من خـــــــــودم بودم,
چه اشکهایی که برای رفتنت ریختم و تو نماندی.
برایم خیلی سخت است مجبور باشم بخندم تا گریه های تلخم رو پنهان کنم
برایت آرزو میکنم که دوست داشته باشی آنچه را که باید دوست بداری.
برایت شوق و آرامش آرزو میکنم بخصوص برایت آرزو میکنم که همیشه خودت باشی
دَرکَت می کنم اما هیچ وقت فراموشت نمیکنم,
مــن از نـهــایــتِ دردبـه بـــی حـســـی رسـیـــده ام ,
حال"م خوب است اما گذشته ام درد میــــــــکند
میخواهم همیشه لبخنـد بـزنی عزیــزم ,
دلم بهانه ات را می گیرد

ناهید
2011/08/15, 11:34
ما زنان وقتی عاشق می شویم همه قلب و وجودمان را به مرد محبوبمان می سپاریم
آنگونه همه زیبایی ها و لذات دیگر، در رابطه با او معنا می یابند.
اما شما مردان وقتی عاشق می شوید تنها قسمتی از قلب و وجود خود را در اختیار زن محبوبتان می گذارید
و بقیه را برای موفقیتها و کسب قدرتها و خود خواهی خود نگه می دارید.
حرفی نیست شاید اگر ما هم مرد بودیم چنین می کردیم
اما آنچه از شما می خواهیم این است که
آن قسمتی از قلبتان را که به ما سپردید دیگر ملعبه هوسبازی هایتان نکنید،
ما به همان سهم ،هر چند کوچک ، اگر زلال و اطمینان بخش باشد قانعیم!

ناهید
2011/08/15, 11:36
می دونی قشنگی زندگی من چیه؟
اینکه تو بی خبر باشی ومن به خاطرت با خدا رازو نیاز کنم
مرا با خیالت تنها مگذار
اصلا به تو نرفته است مهربان نیست ....
ازارم می دهد دلم خودت را می خواهد
گم شدهام ...
در ميان ميلياردها انسان كه هر كدام گم گشتهی انسانی ديگرند …
نه می خواهم به بودنت عادت کنم
نه به نبودنت,
می خواهم میان این دو یک عمر عاشقی کنم.
حسرت به دل مانده ام یک دل سیر نگاهت کنم

آمن خادمی
2011/08/15, 23:10
آن را که به دل ، ز عشق مهتاب افتد
کی ، از بد و بیم خلق در تاب افتد.
بنگر که به قدر ذره ای تر نشود ،
گر دامن آفتاب ، در آب افتد...

شفیعی – کدکنی

آمن خادمی
2011/08/15, 23:10
نه سیب ونه گندم است بین من و تو
بین من و تو گم است بین من وتو

این عشق که دیگران از او می گویند
یک سوءتفاهم است بین من و تو

آمن خادمی
2011/08/21, 00:24
در سرزمین من 30 سال است هوا پس است
فروردین ،باران
اردی بهشت، باران
خرداد ،باران
تیر، باران
تیرباران


شاعر:آقای عرب عاملی

ناهید
2011/08/21, 14:03
ديشب از ته دل دعايت كردم...
خيلي وقت بود جايت در دعاهايم خالي بود
از خدا خواستم,
به بزرگيش تو را ببخشد,
اخر خيلي به من بد كردي.

آمن خادمی
2011/08/21, 21:18
نمی خوام وقتی تو هستی، آدم ِ آدمکا شم
چرا عادتم تو باشی؟ می خوام عاشق ِ تو باشم
تازه فهمیدم به جز تو، حرفِ هیچکی خوندنی نیست
آدما میان و میرَن، هیچکی جز تو موندنی نیست

افشین یداللهی

آمن خادمی
2011/08/23, 12:20
خسته، خود خواه، بی شکیب

از این جهان

فقط همین ها را برایم باقی گذاشته اند

با من مدارا کن

بعد ها

دلت برایم تنگ خواهد شد!

آمن خادمی
2011/08/23, 12:24
تمامی مزرعه

کافر صدایش میزدند

گل آفتابگردان کوچکی را که

عاشق باران شده بود!

آمن خادمی
2011/08/23, 13:45
قطار!راهت را بگير و برو..
نه كوه توان ريزش دارد ،نه ريزعلي پيراهن اضافه!
ديگر هيچ چيز مثل سابق نيست....

ناهید
2011/08/23, 15:18
تو را با عشقم بیمه کردم تا مبادا ...
.
.
.
.
.......
.
آتش آهم کاشانه ات را بسوزاند یا ...
سیل اشکم هستی ات را با خود ببرد ...
اما فراموش کردم قلبم را بیمه کنم و ..
شکست ...
راستی ...!!!
کاش تو هم پیمانت را بیمه میکردی
آه..آخر
آن هم شکستنی بود
دیدی شکست ..؟!!!
به هر حال خیالت راحت ..
من تو را با بهای عشق ابدی .. بیمه ی عمر کردم
خوش باش
.
.

ماهور
2011/08/24, 11:56
خواستن ،همیشه توانستن نیست
گاهی فقط،
داغ بزرگی است
که تا ابد بر دلت می ماند

آمن خادمی
2011/08/24, 23:21
دستهای ما
کوتاه بود

و خرماها
بر نخیل

ما دستهای خود را بریدیم
و به سوی خرماها
پر
تا
ب کردیم

خرما
فراوان
بر زمین ریخت
ولی ما دیگر
دست
نداشتیم


کیومرث منشی زاده

ناهید
2011/08/25, 19:35
آخرین باری که دروغ گفتی کی بود؟
به اون یا به خودم؟
به اون.
خیلی وقت پیش.
چی گفتی؟
گفتم خسته شدم! برو از زندگیم بیرون!
بعدش چی شد؟
باور کرد و رفت.
به خودت کی دروغ گفتی؟
از وقتی که رفت تا همین الان.
چی گفتی؟
......برمیگرده! برمیگرده! برمیگرده!…

davood10
2011/08/26, 01:30
حال من بد نیست غم کم می خورم کم که نه!هرروزکم کم می خورم

آب می خواهم ، سرابم می دهند عشق می ورزم عذابم می دهند

خود نمی دانم کجا رفتم به خواب از چه بیدارم نکردی ؟ آفتاب!!!!

عشق آخر تیشه زد بر ریشه ام تیشه زد بر ریشه ی اندیشه ام

عشق اگر اینست مرتد می شوم خوب اگر اینست من بد می شوم

هیچ کس اشکی برای ما نریخت هر که با ما بود از ما می گریخت

چند روزی ست حالم دیدنی است حال من ازاین و آن پرسیدنیست

گاه بر روی زمین زل می زنم گاه بر حافظ تفال می زنم

حافظ دیوانه فالم را گرفت یک غزل آمد که حالم را گرفت ...

"ما ز یاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه می پنداشتیم

آمن خادمی
2011/08/26, 01:58
حال من بد نیست غم کم می خورم کم که نه!هرروزکم کم می خورم

آب می خواهم ، سرابم می دهند عشق می ورزم عذابم می دهند

خود نمی دانم کجا رفتم به خواب از چه بیدارم نکردی ؟ آفتاب!!!!

عشق آخر تیشه زد بر ریشه ام تیشه زد بر ریشه ی اندیشه ام

عشق اگر اینست مرتد می شوم خوب اگر اینست من بد می شوم

هیچ کس اشکی برای ما نریخت هر که با ما بود از ما می گریخت

چند روزی ست حالم دیدنی است حال من ازاین و آن پرسیدنیست

گاه بر روی زمین زل می زنم گاه بر حافظ تفال می زنم

حافظ دیوانه فالم را گرفت یک غزل آمد که حالم را گرفت ...

"ما ز یاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه می پنداشتیم

به به چشممون به مطلب آقای داوود روشن شد....به خدا دلم لک زده بود یه تشکر بزنم پای پست هاتون....سرتون سبز و دلتون خوش باد...@};-@};-@};-@};-@};-@};-@};-@};-

آرتمیس
2011/08/26, 11:14
كاش ميدانستم چيست آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاري است!!!

کاش تمام اينها را مي دانستي ......
اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم
سکوت را فراموش مي کردي تمامي ذرات وجودت، عشق را فرياد مي کرد.
...اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم
نگاهت را تا ابد بر من مي دوختي تا من بر سکوت نگاه تو رازهاي يک عشق زميني را با خود به عرش خداوند ببرم.
اي کاش مي دانستي...
هرگز قلبم نمي شکست گر چه خانه ي شيطان شايسته ي ويراني است.
اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم......
کاش دست در دست توداشتم تا سر خطوط سرنوشتم را از نگاه نافذ تو میخواندم....
اگر چه مي داني که چقدر دوستت دارم!!!

آرتمیس
2011/08/26, 11:15
كاش بودي تادلم تنها نبود
تا اسير غصه فردا نبود

كاش بودي تا براي قلب م
زندگي اينگونه بي معنا نبود
...
كاش بودي تا لبان سرد من
قصه گوي غصه غمها نبود

كاش بودي تا نگاه خسته ام
بي خبر از موج واز دريا نبود

كاش بودي تا زمستان دلم
اينچنين پرسوز وپرسرما نبود

كاش بودي تا فقط باور كني
بعد تو اين زندگي زيبا نبود

آرتمیس
2011/08/26, 11:17
من عاشق این شعرم:

نگران من نباش
من آنقدر امروز و فرداهای نیامدن را دیده ام
که دیگر هیچ وعده بی سرانجامی
خواب و خیال آرزویم را آشفته نمی کند!
حالا یاد گرفته ام…
...که فراموشی
دوای درد همه نیامدن ها و نداشتن ها و نخواستن هاست.
یاد گرفته ام که از هیچ لبخندی ،
خیال دوست داشتن به سرم نزند...
یاد گرفته ام که بشنوم
و به روی خود نیاورم
که فرداها هیچ وقت نمی آیند...

آمن خادمی
2011/08/26, 11:55
با دست پری سراغتان می آیم
خاموش شود چراغتان می آیم

با تور تجاوزات دسته جمعی
این هفته خودم به باغتان می آیم

***
ما چشم به فردای جهان دوخته ایم
از بی پدری حکایت آموخته ایم

گفتند که نسل قبل ما سوخته است
پس ما همگی نسل پدر سوخته ایم

***
تا عمق مصائب مرا پوشانده
حاضر شده غایب مرا پوشانده

از جمله مزایای محاسن این است
که کل معایب مرا پوشانده

***
مهمان نخواندهام کجا در میزد
دورم ملک الموت فقط پر میزد

از بخت بد بنده در این زلزله ها هم
تنها درو دیوار به من سر میزد

***
دزدی نزده به او زبانش باز است
بسته دهنش را و دکانش باز است

از دزدی لو رفته او فهمیدم
هر قفل شکستهای دهانش باز است

***
با سعی به حج رفت صفا را بخرد
بی چاره کجا رفت کجا را بخرد

بنگاه معاملاتی مسکن داشت
می خواست که خانه خدا را بخرد

***
ما بین زمین وآسمان می آید
هر ثانیه ای دوان دوان میآید

در جا نزن ای زندگی لنگ که مرگ
از پشت سرت عصا زنان می آید

***
سهم حضرات کور و کر یک کاسه است
چشمان طمع همیشه بر یک کاسه است

با این همه کاسه گدایی اینجا
انگار که دست همه در یک کاسه است

.....عباس صادقی زرینی(طنز پرداز)

kh25
2011/08/26, 18:07
شعری زیبا از زنده یاد حسین پناهی:

" مگسی را کشتم
نه به این جرم که حیوان پلیدی است، بد است
و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است
طفل معصوم به دور سر من میچرخید،
به خیالش قندم
یا که چون اغذیه ی مشهورش تا به این حد گندم!!!
ای دو صد نور به قبرش بارد؛
مگس خوبی بود...
من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد،
مگسی را کشتم ...!
به یاد ندارم نابینایی به من تنه زده باشد ، اما هر وقت تنم به جماعت نادان خورد گفتند: "مگه کوری؟

kh25
2011/08/26, 18:08
خدا و مجنون
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او
پُر ز لیلا شد دل پر آه او
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای
نیشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی
خسته ام زین عشق،دل خونم نکن
من که مجنونم تو مجنونم نکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو... من نیستم
گفت ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پنهان و پیدایت منم
سالها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یکجا باختم
کردمت آواره صحرا نشد
گفتم عا قل می شوی اما نشد
سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا بر نیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بل
مطمئن بودم به من سر می زنی
در حریم خانه ام در می زنی
حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بی قرارت کرده بود
مرد راهش باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم

kh25
2011/08/26, 18:09
من مي ترسم پس هستم
من زندگي را دوست دارم
ولي از زندگي دوباره مي ترسم !
دين را دوست دارم
ولي از کشيش ها مي ترسم !
قانون را دوست دارم
ولي از پاسبان ها مي ترسم !
عشق را دوست دارم
ولي از زن ها مي ترسم !
کودکان را دوست دارم
ولي از آئينه مي ترسم !
سلام را دوست دارم
ولي از زبانم مي ترسم !
من روز را دوست دارم
ولي از روزگار مي ترسم!
من مي ترسم پس هستم
حسین پناهی

آمن خادمی
2011/08/26, 21:02
ما بدهكاريم
به كساني كه صميمانه ز ما پرسيدند
معذرت مي خواهم چندم مرداد است
ما بدهكاريم
و نگفتيم
چونكه مرداد
گور عشق گل خونرنگ دل ما بوده است

زنده یاد "حسين پناهي

آمن خادمی
2011/08/26, 21:02
رفتم بطبیب و گفتم از درد نهان
گفتا: از غیر دوست بربند زبان
گفتم که: غذا؟گفت:همین خون جگر
گفتم:پرهیز؟گفت:از هردو جهان

ابوسعیدابوالخیر

davood10
2011/08/27, 00:59
بر اساس گزارش رسمی زندگی خوب وشاد و آرام است

بر اساس گزارش رسمی بهترین سال، سال جاری بود

پر تحرک، پر از نشاط و شتاب، مثل خرکیف و خرسواری بود

بر اساس گزارش رسمی روزنامه زیاد وآزاد است

شاید آزادی زیادی هست چند تا روزنامه مازاد است

شاید احساس می شود گاهی پرخوری می کنند مطبوعات

رو به روی لباس شخصی ها، قلدری می کنند مطبوعات

بر اساس گزارش رسمی دشمنان بی شعور و نادانند

بیست وسی را چرا نمی بینند؟ ایرنا را چرا نمی خوانند؟

تا ببینند کارها خوب است، تا بخوانند وضع مطلوب است

ملت آزاد و راضی و خندان، دولت از هر لحاظ محبوب است

بر اساس گزارش رسمی هیچ کس، هیچ وقت، هیچ نگفت

نه صدای گلوله ای برخاست، نه کسی روی خاک در خون خفت

بر اساس گزارش رسمی عده ای ناگهان یهو مُردند

عده ای نیز ناگهان خود را بی خودی پشت میله ها بردند

بر اساس گزارش رسمی گم شده خط فقر در ایران

شایعات است فقر وبیکاری ،شایعاتی که عده ای نادان-

بی جهت پخش می کنند آن را تا بگویند زندگی سخت است

ما که تکذیب می کنیم از بیخ! هرکه تکذیب کرد خوشبخت است

بر اساس گزارش رسمی، مُرد بیکاری و تورم مُرد

چند موجود زنده را اما موشک ما به آسمان ها برد

بر اساس گزارش رسمی ، علم و آزادی و رفاه اینجاست

غیر ما، در تمام کشورها از فساد وگرسنگی غوغاست

در اروپا به ویژه آمریکا، مردم از فقر لخت وعریانند

بی خبر از ستاد یارانه، چیزی از خوشه ها نمی دانند

دولت مقتدر ،فقط ماییم، دولت ما چراغ این چمن است

بر اساس گزارش رسمی ،گاو پروار مش حسن خوب است

علف وکسب وکار پربار است، جنس چینی زیاد و مرغوب است

بر اساس گزارش رسمی ،چین و روسیه اهل اسلامند

در میان تمام کشورها، این دو از هر لحاظ خوشنامند

بر اساس گزارش رسمی ، چاوز از بیخ و بن مسلمان است

سندش را نشان نداده ولی ،سندش هست گرچه پنهان است

بر اساس گزارش رسمی ،همه خوشحال و خنده رو هستند

عده ای ناگزیر می خندند، عده ای ناگزیر سرمستند

خنده دار است روزگار آری، خنده دار است حال و روز همه

مشت سنگین روزگار مگر، بزند ناگهان به پوز همه

سر به راه و مطیع وجان سختیم، بر اساس گزارش رسمی

زندگی می کنیم و خوشبختیم، بر اساس گزارش رسمی

آمن خادمی
2011/08/27, 13:09
آب بالا آمد بود
از پلکهای تو بیرون می ریخت
او چشم فرو بست؛
باغی در آغوش تو غرق شد
-
ریشه ها به آب زنده اند
جوانه می زنند/ سبز می شوند
مژگان که وا کنی
جنگلی در چشمهایت می روید!

آمن خادمی
2011/08/27, 13:11
می چرخد این تسبیح و عمر ما

پایان پذیرد

عاقبت

اما

” اما ” رها کن ، جای ” اما ” نیست…

می چرخد این تسبیح و دستی هیچ پیدا نیست

شفیعی کدکنی

ناهید
2011/08/27, 14:27
هر وقت کم می آورم
می گویم
اصلا مهم نیست!
اما تو که می دانی نبودنت چقدر مهم است...
دیده ای شیشه های اتومبیل را
وقتی ضربه ای می خورند و می شکنند!؟
دیده ای شیشه خُرد می شود ولی از هم نمی پاشد!؟
این روزها همان شیشه ام؛
خرد و تکه تکه،
از هم نمی پاشم...
ولی شکسته ام...
باور کن . . .

ناهید
2011/08/27, 15:33
تو مغرور بودی..
و من مغرور تر..
گفتم میروم..خداحافظ
گفتی برو...بی خداحافظ..
چشمانم خیره ماند..در دل گفتم بگو...بگو ...بگو بمان
............من منتظر یک جمله ی تو هستم
اماتو..بی رحمانه رفتی
و
من مغرورانه
غرورم را شکستم و دوباره گفتم
گفتم سلام...
نمیدانم چرا اما شنیده ام
عاشقان در برابر معشوق
غروری ندارند
شنیده بودم اما..باور نداشتم
به باورم رساندی

آمن خادمی
2011/08/28, 12:08
من در تمام عمرم
تنها دو بار شاعر شدم
یک بار با دیدن تو
بار دیگر با ندیدن ات

« سیروس جمالی »

ناهید
2011/08/28, 13:59
هر جا میریم و ظلمی میبینیم همه میگن نگران نباش خدا جای حق نشسته
خدایا میشه از جای حق بلند شی که حق سر جای خودش بشینه ؟؟؟

ناهید
2011/08/28, 23:11
چقدر زيباست اين شعر و پرمعنا
دیروز
چند موی سپیدم
قسم راست تو بود
امروز
بهونه تو برای رفتن
دیروز
جوانیت
دلیل شور و دیوانگیت
امروز
بهونه بی وفاییت
دیروز
آرزویت ماندن و رسیدن بود
امروز
رفتن و رها شدن
امان از بهونه ها و دلیل ها
چقدر میتوانند تغییر کنند .....!!!

بابک پناهی
2011/08/28, 23:51
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست


عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود

سجده ای زد بر لب درگاه او
پر زلیلا شد دل پر آه او

گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای

جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای

نشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی

خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن

مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو ... من نیستم

گفت: ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پیدا و پنهانت منم

سال ها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی

عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یک جا باختم

کردمت آوارهء صحرا نشد
گفتم عاقل می شوی اما نشد

سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا برنیامد از لبت

روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی

مطمئن بودم به من سرمیزنی
در حریم خانه ام در میزنی

حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بود

مرد راهش باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم.

آمن خادمی
2011/08/30, 00:55
روزی که به مردی برخوردی
که یاخته های تنات را به شعر بدل کند
و با پیچش موهایت شعر بسازد
روزی که به مردی برخوردی
که قادرت کند - مثل من -
...با شعر حمام کنی
سرمه بکشی
و موهایت را شانه کنی
آن روز می گویم: تردید نکن
با او برو
مهم نیست مال من باشی یا او
مهم این است مال شعر باشی...

"نزار قبانی

آمن خادمی
2011/08/30, 00:58
من هر سال میوه نمیدهم
مرور میکنی خاطراتت را
من رسیده بودم
تو شکوفه هم نبودی
من گندیدم
تو تازه به دلت رسیدی
این جنایت فصلهاست
ما دیر از هم گذشتیم
یادت باشد
درد ما عدالت نداشت
و باغبان ما را در گلدانهای
انفرادی کاشت

کاوه آهنین

آمن خادمی
2011/08/30, 01:05
و تو زاده خواهی شد به خاطر کلمه
باگوزن ها می گذری، به خاطر مرگ
و قالی ها، به خاطر رنگ
رنگ، رنگ، رنگ به خاطر کلمه
کلمات به خاطر مرگ
در خاطرات شیشه خواهی شد
و هرگز نخواهی مرد
دیگران آیا چگونه می میرند؟
پهلو به دانه های شن؟
دهان گشوده مثل ماهی ها؟
از صخره می پرند؟
رویای مهتاب شان در چنگ مثل پلنگ

در مزار آباد شهر بی تپش
وای ِ جغدی هم نمی آید به گوش !

دردمندان ، بی خروش و بی فغان
خشمناکان ، بی فغان و بی خروش !

باز ، ما ماندیم و شهر بی تپش
و آنچه کفتار است و گرگ و روبه ست !

این شب است ، آری ، شبی بس هولناک
لیک ، پشت تپه هم روزی نبود

بیژن نجدی

آمن خادمی
2011/09/01, 00:50
هربار قمار عشق دلگیرم کرد
خاصیت چشم تو نمک گیرم کرد
آن خاطره ای که از تو باقی مانده
از هرچه نگاه یک تنه سیرم کرد

آمن خادمی
2011/09/01, 00:52
آهاي بلوط پير/ حيف است / از تو مبل بسازند / در تو چقدر تنبور زار ميزند

آمن خادمی
2011/09/01, 01:55
وصل تو كجا و من مهجور كجا
دردانه كجا، حوصله مور كجا

هرچند ز سوختن ندارم باكي
پروانه كجا وآتش طور كجا

(ابوالسعيد ابوالخير

Captain Nemo
2011/09/01, 03:00
آنکس که بداند و بداند که بداند
اسب خرد از گنبد گردون بجهاند
آنکس که بداند و نداند که بداند
بیدارش نمایید که بس خفته نماند
آنکس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به منزل برساند
آنکس که نداند و نداند که نداند
در جهل مرکب ابدالدهر بماند

ناهید
2011/09/01, 09:42
خودم را به شادی تو فروختم
و حواسم نبود که
حواست به بهای من نیست
حال
خیالت را می فروشم تا
خودم را پس بگیرم

آمن خادمی
2011/09/04, 11:53
دستی به زیر چانه و دستی به روی میز//کاری بجز مرور کسالت نمی کنیم..

ناهید
2011/09/04, 12:00
وقتی پیامک های تشریحی رو طرف
تستی یا جواب کوتاه می دهد
می توان فهمید ، برگه ی دلش دیگر جایی برای نوشتن ِ از عشق ندارد ...

ناهید
2011/09/04, 12:12
گل هم که باشی
درو ات خواهند کرد
خشکت می کنند
از تو گلاب می گیرند
این جماعت همه چیز را برای خود می خواهند ...

آمن خادمی
2011/09/04, 23:51
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را/مگر بنگاه املاکم؟ چه معنی دارد این کارا؟


حافظ

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را

به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را



صائب تبریزی

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را

به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را

هر آنکس چیز می بخشد ز مال خویش می بخشد

نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را



شهریار

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را

به خال هندویش بخشم تمام روح اجزا را

هر آنکس چیز می بخشد بسان مرد می بخشد

نه چون صائب که می بخشد سر و دست و تن و پا را

سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند

نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دلها را



محمد عیاد زاده

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را

خوشا بر حال خوشبختش، بدست آورد دنیا را

نه جان و روح می بخشم ، نه املاک بخارا را

مگر بنگاه املاکم ؟ چه معنی دارد این کارا ؟

و خال هندویش دیگر ندارد ارزشی اصلاً

که با جراحی صورت عمل کردند خالها را

نه حافظ داد املاکی ، نه صائب دست و پا ها را

فقط می خواستند اینها ، بگیرند وقت ما ها را ؟

ناهید
2011/09/05, 23:29
تو مى گفتى كه شبا به عشق تو بيدارم
تو همونى كه مى گفتى نرو از افكارم
تو همونى كه مى گفتى "بى تو من مى ميرم
نازنينم توى آغوش تو جون مى گيرم"
تو همون شاپركى كه دور من چرخيدى
همه ى قشنگى رو تو چشم من مى ديدى
تو همونى كه با حرفات دلمو دزديدى
آخرش به پاكى ترانه هام خنديدى
تو همونى كه مى گفتى سهمم از دنيايى
حالا من بهت مى گم تو مرد نامردايى!

ناهید
2011/09/05, 23:33
تو نيستي
اما من برايت چاي مي ريزم
ديروز هم نبودي كه برايت بليط سينما گرفتم
دوست داري بخند, دوست داري گريه كن و يا دوست داري مثل آينه مبهوت باش
مبهوت من و دنياي كوچكم
ديگر چه فرق ميكند باشي يانباشي
من با تو زندگي ميكنم...

ناهید
2011/09/05, 23:35
لحظه ها می روند
بی آنکه بیایند
و من ...
در بیقولۀ این روزها
تو را در حوالی دیروز
... می جویم
روزگار من بی تو
احضار آرزوهای مرده است
آن جا که هیچ کس
فردا را به دلم
تسلیت نگفت !

ناهید
2011/09/05, 23:49
تمام برگ های دفترم تمام شد
قلمم به پایان رسید
دستم سست شد
چه سر مشقی دادی به من...!؟
هنوز هم می نویسم:
"دل دادن خطاست...

ناهید
2011/09/05, 23:51
در آغـــــوش خــــدا گریــستــــم تــا نــوازشــــم کنــــد . . .
پـــرسیـــد : فــــرزنـــدم پــــس آدمــــت کــــو ؟؟
اشـــک هــایــــم را پــــاک کـــردم و گفــــتم :
در آغـــــوش حـــوای دیـــگریــــــست ....

ناهید
2011/09/05, 23:53
دلم گرفته؛
از خودم
از جهان و مردمانش
از خدا هم
که این روزها
دلش گرفته از خیلی ها
بیا خدا
بیا سرت را بگذار روی شانه ام
بیا کمی با هم
گریه کنیم

ناهید
2011/09/05, 23:56
تقدیم به تو که از منی و دور از منی...!!
صبر کن...!
برگرد...!
چمدان هایمان اشتباه شده ؟!
دلم را به جای خاطراتت بردی ...!!

ناهید
2011/09/05, 23:57
عجب باغ وحشی بودم من!
من خر عاشقت شدم
مثل گاو حرفاتو باور کردم
مثل کبک سرم تو برف بود
مثل خوک کنارت موندم
مثل جغد رفتنتو نگاه کردم
و حالا هم مثل سگ از کرده هام پشیمونم

ناهید
2011/09/06, 00:03
اشتبــاه از من بود
پر رنـــگ نوشته بودمـت
به سختــی پاک می شـــوی
ولی پاکت میکنم !!

ناهید
2011/09/07, 12:12
محکم تر از آنم که برای تنها نبودنم
آنچه را که اسمش را غرور گذاشته ام
برایت به زمین بکوبم ....
احساس من قیمتی داشت که تو برای
پرداخت آن فقیر بودی....

ناهید
2011/09/07, 12:23
هر از گاهی
دریا هوس میکند به ساحلش سری بزند ،

مهم نیست ساحل تحویلش بگیره
یا نه ...
مهم اثبات وفاداري درياست .

ناهید
2011/09/07, 12:51
اَز مـَن ف ا ص ل ه بـگیـر!

هَـر بار کـه به مَـن نـَزدیـک می شَـوی،

بـاور می کـُنَم
...
هـَنوز می شـَوَد زندِگی را دوسـت داشـت!

اَز مـَن فـاصـله بـگیـر!

مـَن خـَستـه ام از اُمیـدهـای ِ کـوتـاه

ناهید
2011/09/07, 12:52
وقتی تمام راه را آمدم
وقتی تا تو هیچ نمانده بود
چقدر دیر یادش آمد خدا
کــه مــا قسمت هم نبودیم.....!

ناهید
2011/09/07, 14:54
نگو بار گران بودیم و رفتیم، نگو نا مهربان بودیم و رفتیم، نگو اینها دلیل محکمی نیست، بگو با دیگران بودیم و رفتیم

ناهید
2011/09/07, 15:51
دنیا کوچکتر از آن است
که گم شده ای را در آن تیافته باشی
هیچ کس اینجا گم نمی شود
آدم ها به همان خونسردی که آمده اند
چمدانشان را می بندند
و ناپدید می شوند
یکی درمه
یکی در غبار
یکی در باران
یکی در باد
و بی رحم ترینشان در برف
آنچه به جا می ماند
رد پائی است
و خاطره ای که هر از گاه پس میزند
مثل نسیم سحر
پرده های اتاقت را

.
.

davood10
2011/09/07, 23:38
کم طاقتی
عادت آن روزهایت بود ،
این روزها
برای گرفتن خبری از من
عجیب صبور شده ای !!!!

davood10
2011/09/07, 23:41
دلم پرواز می خواهد،
دلم با تو پریدن در هوای باز می خواهد
دلم آواز می خواهد،
دلم از تو سرودن با صدای ساز می خواهد
دلم بی رنگ و بی روح است
دلم نقاشی یک قلب پر احساس می خواهد!

ناهید
2011/09/08, 11:41
برای ان عاشق بی دل می نویسم كه حرمت اشكهایم را ندانست برای ان مینویسم كه معنای انتظار را ندانست
برای ان مینویسم كه روزی دلش مهربان بود می نویسم تا بداند دل شكستن هنر نیست
نه دگر نگاهم را برایش هدیه میكنم ، نه دگر دم از فاصله ها میزنم و نه با شعرهایم دلتنگی ها را فریاد می زنم ...
می نویسم شاید نامهربانی هایش را باور كند.......

ناهید
2011/09/08, 12:00
سخته که بفهمی کسی رو که یه مدت تمامه وقت و زندگیتو پاش گذاشتی دوستت نداشته و تمام مدت تورو فریب می داده تا فکر کنی دوستت داره و می فهمی که اینقدر براش بی ارزش بودی که حتی یه قدم هم برات بر نمی داشته چه برسه به این که بخواد بهت بگه نرو

ناهید
2011/09/08, 12:01
سخت ترین لحظه توزندگی آدمی زمانیست که بفهمی برای کسی که همه زندگیته فقط یک تجربه بودی....

ناهید
2011/09/08, 12:04
شادى امروزم را به خاطر نادانى دیروزم از دست دادم
خداوندا
نادانى امروزم را بگیر تا شادى فردایم را از دست ندهم

ناهید
2011/09/08, 12:06
به سـلـامـتـی اونـی كـه خـوشـحـالـه دلـتـو شـكـسـتـه
ولـی نـمـيـدونـه اون چـيـزی كـه شـكـسـتـه تـصـويـر زيـبـای خـودش بـود
كـه تـو دلـت سـاخـتـه بـود...!

ناهید
2011/09/08, 12:18
دوستان عزیز ...من از شعرها و یا متن هایی که برام میاد و یا میخونم بعضیها رو که معنی ساده داره و زیبا و روانه براتون اینجا میذارم که کسانی که اهل شعر و شاعری هستن هم اون رو بخونن و یا مثل رژان عزیز که همیشه لطف داره و میگه از این شعرها در سایت دیگه استفاده می کنه
چون خود من هم از شعر خیلی خوشم میاد و با خوندنش اروم میشم و شاید گاهی هم برافروخته به هرحال اینها فقط شعر هستند نه وصف حال و فقط برای اینکه شما هم لذت ببرید و امیدوارم که لذت ببرید اینجا می نویسم

ناهید
2011/09/09, 00:57
سحر تو راه و تو دوباری بی تابی...
چه مرگته دل من...
چرا نمیخوابی؟؟؟؟

ناهید
2011/09/09, 01:02
آخه لامصب جزام که ندارم ....
عاشقت شدم ...
چرا انقدر ازم فاصله میگیری؟؟

ناهید
2011/09/09, 01:08
من اگر آنقدر که به یاد تو هستم
به یاد خدا بودم
آن دنیا نیمی از بهشت به نام من بود
و تو اگر اینقدر که به یاد منی
به یاد خدا باشی
قطعا جهنم از آن توست

آمن خادمی
2011/09/10, 11:28
اگر دكه اي داشتم

تنها با يك اتاقك

مي داني چه ميكردم؟

اميد مي فروختم

اميد با قيمتي استثنايي

هر چقدر كه بخواهي!

به هر مشتري

اندازه شش نفر سهم مي دادم

به مردم فقير

كه پولي براي خريد ندارند

همه اميدم را ميدادم

بي آنكه پولي بگيرم

/

جاني روداري، شاعر ايتاليايي

آمن خادمی
2011/09/10, 11:31
از این چراغ مردگی
از این بر آب سوختن
از این پرنده کشتنو
از این قفس فروختن
چگونه گریه سر کنم ..............

آمن خادمی
2011/09/11, 16:07
تنهایی
درست مثل پیری ست
خمیدن تک درخت است
بر لبه پرتگاه.
تنهایی
تجسم راه های مسدود است
بیچارگی روباه است
در یک قدمی مرگ و ترن.
محبوب من!
من تنهایم بی تو
هیچ کاری نمی توانم بکنم
دیگر شعر هم نمی توانم بنویسم
و این تنهایی تلخ است
تلخ مثل نگاه نوازنده ای که
با دست های بریده به پیانو می نگرد!

رسول یونان

آمن خادمی
2011/09/11, 16:07
بعضی آدمها را

خدا پرستو آفرید

مهاجر ...

از کویی به کویی

از یک دل به دل دیگر

آمن خادمی
2011/09/14, 10:13
دلم از خیلی روزا با کسی نیست
تو دلم فریاد و فریادرسی نیست
شدم اون هرزه گیاهی که گلاش
پرپر دستای خار و خسی نیست
دیگه دل با کسی نیست
دیگه فریاد رسی نیست
آسمون ابری شده
دیگه خار و خسی نیست
بارون از ابرا سبک تر می پره
هر کسی سر به سوی خودش داره
مثل لاک پشت تو خودم قایم شدم
دیگه هیچ کس دلمو نمیبره
دیگه دل با کسی نیست
دیگه فریاد رسی نیست
آسمون ابری شده
دیگه خار و خسی نیست
ماهی از پا شوره بیرون افتاده
شاپرک ها پراشون زخمی شده
نکنه تو گله ی بره هامون
گذر گرگ بیابون افتاده
دیگه دل با کسی نیست
دیگه فریاد رسی نیست
آسمون ابری شده
دیگه خار و خسی نیست ....

davood10
2011/09/14, 19:46
با این دل ماتم زده آواز چه سازم
بشکسته نی ام بی لب دم ساز چه سازم

در کنج قفس می کشدم حسرت پرواز

با بال و پر سوخته پرواز چه سازم

گفتم دل از مهر تو برگیرم و هیهات

با این همه افسونگری و ناز چه سازم

خونابه شد آن دل که نهانگاه غمت بود

از پرده درافتد اگر این راز چه سازم

گیرم که نهان برکشم این آه جگرسوز

با اشک تو ای دیده ی غماز چه سازم

تار دل من چشمه ی الحان خدایی ست

از تو ای زخمه ی ناساز چه سازم

ساز غزل سایه به دامان تو خوش بود

دور از تو من دل شده آواز چه سازم

ناهید
2011/09/17, 13:23
می ترسم از نبودنت ...
و از بودنت بیشتر!!!
نداشتن تو ویرانم میكند ...
و داشتنت متوقفم !!!
وقتی نیستی كسی را نمی خواهم.
و وقتی هستی" تو را" می خواهم.
رنگهایم بی تو سیاه است ،و در كنارت خاكستری ام
خداحافظی ات به جنونم می كشاند ...
و سلامت به پریشانیم!؟!
بی تو دلتنگم و با تو بی قرار....
بی تو خسته ام و با تو در فرار...
در خیال من بمان
از كنار من برو
من خو گرفته ام به نبودنت