PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : گزیده های شعر و شاعری



صفحه ها : 1 2 [3] 4 5

آمن خادمی
2011/09/17, 19:49
سلام
تاپیک انتخابی این هفته "شعر وشاعری "است...<:-p

لازم است از دوستانی مانند آریامنش،داوود 110،ماهور،حامد 89،بابی چارلتون،بهنام،یاسر،پاشا، کاپیتان عزیز،MTZT ،mehrdad،باربد،alireza84،روح خشن و مصطفی 70 که در تاپیک "جنجال ها فوتبال" حضور فعال داشتند تشکر ویژه کنم;)...

منتظر همه شما هستم

مصطفی مصری پور
2011/09/17, 19:51
یه شعری بگم از خواجه حافظ که خیلی به بورس ما مربوط میشه:
در بزم دور یک دو قدح در کش و برو
لیکن طمع مکن وصل مدام را

آمن خادمی
2011/09/17, 20:22
در این جا چار زندان است
به هر زندان دو چندان نقب، در هر نقب چندین حجره، در هر
حجره چندین مرد در زنجیر ...
****
از این زنجیریان، یک تن، زنش را در تب تاریک بهتانی به ضرب
دشنه ئی کشته است .
از این مردان، یکی، در ظهر تابستان سوزان، نان فرزندان خود را، بر سر برزن،

به خون نان فروش سخت دندان گرد آغشته است .
از اینان، چند کس، در خلوت یک روز باران ریز، بر راه ربا خواری
نشسته اند
کسانی، در سکوت کوچه، از دیوار کوتاهی به روی بام جسته اند
کسانی، نیم شب، در گورهای تازه، دندان طلای مردگان را
شکسته اند.
***
من اما هیچ کس را در شبی تاریک و توفانی نکشته ام
من اما راه بر مردی ربا خواری نبسته ام
من اما نیمه های شب ز بامی بر سر بامی نجسته ام .
***
در این جا چار زندان است
به هر زندان دو چندان نقب و در هر نقب چندین حجره، در هر
حجره چندین مرد در زنجیر ...

در این زنجیریان هستند مردانی که مردار زنان را دوست می دارند .
در این زنجیریان هستند مردانی که در رویایشان هر شب زنی در
وحشت مرگ از جگر بر می کشد فریاد .

من اما در زنان چیزی نمی یابم - گر آن همزاد را روزی نیابم ناگهان، خاموش -
من اما در دل کهسار رویاهای خود، جز انعکاس سرد آهنگ صبور
این علف های بیابانی که میرویند و می پوسند
و می خ***د و می ریزند، با چیز ندارم گوش .
مرا اگر خود نبود این بند، شاید بامدادی همچو یادی دور و لغزان،
می گذشتم از تراز خاک سرد پست ...

جرم این است !
جرم این است !

....شاملو

آمن خادمی
2011/09/17, 20:23
چه راه دور...
چه راه دور!
چه راه دور بی پایان!
چه پای لنگ!

نفس با خستگی در جنگ
من با خویشتن
پا با سنگ!
چه راه دور
چه پای لنگ!

ناهید
2011/09/17, 20:27
قول بده که خواهی آمد
اما هرگز نیا!
اگر بیایی
همه چیز خراب میشود
دیگر نمیتوانم
اینگونه با اشتیاق
به دریا و جاده خیره شوم
من خو کرده ام
به این انتظار
به این پرسه زدن ها
در اسکله و ایستگاه
اگر بیایی
من چشم به راه چه کسی بمانم ...؟!

ناهید
2011/09/17, 21:37
گوشه ای می گریستم ..
عابری گفت :
حالتان خوب است ؟!
گفتم خوبم !
تنها تکه ای «تنهایی»
توی قلبم خونه کرده !

ناهید
2011/09/17, 21:45
تنهایی یعنی: عاشقشی ؛ ولی حق نداری بهش زنگ بزنی .... چون اون دیگه تنها نیست

مصطفی مصری پور
2011/09/17, 21:51
نازی
نازی مرد
آن همه دویدن و سراب
این همه درخشش و سیاه
تا کجا من اومدم
چطوری برگردم؟
چه درازه سایهام
چه کبود پاهام
من کجا خوابم برد؟
یه چیزی دستم بود! کجا از دستم رفت؟
من میخواهم برگردم به کودکی
قول میدهم که از خونه پامو بیرون نذارم
سایه مو دنبال نکنم
تلخ تلخم
مثل یک خارک سبز
سردمه و می دونم هیچ زمانی دیگه خرما نمیشم
چه غریبم روی این خوشه سرخ
من میخوام برگردم به کودکی
نمیشه، نمیشه
کفش برگشت برامون کوچیکه
پابرهنه نمیشه برگردم ؟
پل برگشت توان وزن ما را نداره! برگشتن ممکن نیست
برای گذشتن از ناممکن، کی یو باید ببینیم!؟
رویا رو، رویا رو
رویا را کجا زیارت بکنم؟
در عالم خواب
خواب به چشمام نمیآد
بشمار , تا سی بشمار … یک و دو
سه و چهار
پنج و شش
هفت و هشت
نه و ده



قرینه است
این درخت آن درخت
بر آبی بی انتهای بالاتر
تنها جای تو خالی ست
سبزه قبای خواب ُ خیال من
و دوباره خش خش گربه ی یاد تو
که به حیاط دلم برگشته است
می نشینم
و در جمعیت نیمه روشن آن سوی پنجره
در ایستگاه دنبال کسی شبیه تو می گردم
و خوب می دانم که کسی کـَـس نمی شود
زیرا هیچ انسانی قادر به ادامه انسانی دیگر نیست
پس بازی ها فقط یک بازی اند ُ همین
با این وجود کسی شبیه تو را پیدا می کنم
و از او دور می شوم
و هر چه دورتر می شوم
شباهتش به تو بیشتر و بیشتر می شود
و باز سکوت

*** حسین پناهی

مرتضی
2011/09/17, 22:05
تو مگو ما را بدان شه بار نیست

با کریمان کارها دشوار نیست

ناهید
2011/09/17, 22:16
خداوندا
هم خدای من بودی هم خدای او...اما...برای او بیشتر خدائی کردی
هرجا به من دروغ گفت او را بخشیدی
هرجا در عشق کم فروشی کرد بخشیدی
هرجا نگاهش را از من دزدید بخشیدی
هرجا دل دزدی اش را به مالخری دیگر فروخت بخشیدی
هرچه کرد بخشیدی!! بی محاکمه بی ثبت در پرونده!!
حالا در حق من خدا باش و کمک کن دلم را از او پس بگیرم.

ناهید
2011/09/17, 22:20
هر رهگذری محرم اسرار نگردد
صحرای نمکزار چمن زار نگردد
هرجا که رسیدی طرح رفاقت مکش ای دوست
هر بی سر و پا یار وفادار نگردد . .

آمن خادمی
2011/09/18, 10:12
از تاریکی نترس/نزدیک تر بیا/ این دل دریچه ای دارد/ که رو به آفتاب باز میشود......رضا چایچی

آمن خادمی
2011/09/18, 10:14
داستان غم انگیز زندگی این نیست که انسانها فنا می شوند، این است که آنان از دوست داشتن باز می مانند....

PASHA
2011/09/18, 10:37
زندگی چیست؟ زندگی یک گُل سرخ که من از بوته ی احساس خودم می چینم لب یک پنجره ی آبی چوبی به تماشای جریان سرخی اش می شینم لب این پنجره تا این گُل هست می توان تا قله های اوج رفت می شود پرنده بود از درٌه های غم گذشت زندگی دیگر چیست؟ زندگی راز شکیبایی توست وقت آزادی پروانه ی عشق که تو از عمق وجود در پیله ی دل پروردی از برای آزادی اش مهرش از دل افکندی از عشق خود دل کندی وباز زندگی رودی خروشان می رود از کنار تو پا در این رود گذاری تا همیشه در جریانی ور نه از دور ببینی از قافله جا می مانی...

ناهید
2011/09/18, 10:41
چشمان تو مال من نبود اما شد
احساس زلال من نبود اما شد
از دور نگاه عشق را بوسيدم
آن لحظه حلال من نبود اما شد

ناهید
2011/09/18, 10:44
دلا غافل ز سبحانی چه حاصل
مطیع نفس و شیطانی چه حاصل
بود قدر تو افزون از ملایک
تو قدر خود نمیدانی چه حاصل

"باباطاهر"

مصطفی مصری پور
2011/09/18, 10:53
دلا غافل ز سبحانی چه حاصل
مطیع نفس و شیطانی چه حاصل
بود قدر تو افزون از ملایک
تو قدر خود نمیدانی چه حاصل

"باباطاهر"

به دنیا هیچ کس ، کی ماندنی بی؟
که دامن بر جهان گستردنی بی؟
هنی لا تنقطوا خوانی عزیزم؟
مگر یا ویلنا نا خواندنی بی ؟
***بابا طاهر

mohsen kaveh
2011/09/18, 10:53
حلاج را که می بردند پای چوبه دار
به خواهرش گفتند بیاید برای وداع.
او هم آمد اما بدون سربند.
مردها ، همه بانگش زدند که
پس حجابت کو؟
و پاسخ داد : من جز منصور مرد دیگری نمی بینم!!؟

PASHA
2011/09/18, 10:55
چه ساده لوح اند

آنان که می پندارند

عکس تو رابه دیوار های خانه ام آویخته ام

و نمی دانند که من

دیوار های خانه ام را

به عکس تو آویخته ام!

PASHA
2011/09/18, 10:59
آدمهای ساده را دوست دارم ...
همان ها که بدی هیچ کس را باور ندارند.
همان ها که برای همه لبخند دارند.
همان ها که همیشه هستند، برای همه هستند.
آدمهای ساده را باید مثل یک تابلوی نقاشی ساعتها تماشا کرد؛ عمرشان کوتاه است.
بس که هر کسی از راه می رسد یا ازشان سوء استفاده می کند
یا زمینشان میزند
یا درس ساده نبودن بهشان می دهد.
آدم های ساده را دوست دارم.
بوی ناب “آدم” می دهند ...

PASHA
2011/09/18, 11:02
ـک وقـت هـایـی یـک چـیـزی بـیـخ گـلـوی آدم را مـی چـسـبـد. . .

/ حـرفـی / ... / فـریـادی / ... / بـغـضـی ؛

اگـر آزادش کـنـی ، حـسَـش تـصـاعـدی بـالـا مـی رود ؛

نـگـهـش دار . . .

ناهید
2011/09/18, 11:05
فلاسفه خيلی حرفها زدن... اما منطق هيچ کدامشان به پای منطق تو درباره ی عشق نرسيد !! رفتی و گفتی : همينه که هست ...!!

PASHA
2011/09/18, 11:06
دلتنگ می شوم

دلتنگتر از همه دلتنگی ها
گوشه ای می نشینم

و حسرت ها را می شمارم
و باختن ها را،
و صدای شكستن ها را،....
نمی دانم من كدام امید را، نا امید كرده ام...

و كدام خواهش را نشنیدم
و به كدام دلتنگی خندیده ام

كه اینچنین دلتنگم

ناهید
2011/09/18, 11:10
زندگی شاید ،
شعر پدرم بود ، که خواند
چای مادر ، که مرا گرم نمود
نان خواهر ، که به ماهی ها داد
زندگی شاید آن لبخندی ست ، که دریغش کردیم
زندگی ، زمزمه ی پاک حیات است ، میان دو سکوت
زندگی ، خاطره ی آمدن و رفتن ماست
لحظه ی آمدن و رفتن ما ، تنهایی ست
من دلم می خواهد
قدر این خاطره را دریابم

ناهید
2011/09/18, 11:13
گاهی باید بی رحم بود . . .
نه با دوستت ، و نه با دشمنت . . . !
فقط با خودت . . .
و چقدر بزرگت میكند " اون سیلی كه به صورت خودت میزنی....!

مصطفی مصری پور
2011/09/18, 11:21
آب حیوان طلبی از در میخانه طلب
جوهر جان طلبی وز لب پیمانه طلب

تا به کی مدرسه و چوب مدرس خوردن
جام می نوش کن و مجلس رندانه طلب

آمن خادمی
2011/09/18, 11:27
خانه ام آتش گرفته ست ، آتشی جانسوز
هر طرف می سوزد این آتش
پرده ها و فرشها را ، تارشان با پود
من به هر سو می دوم گریان
در لهیب آتش پر دود
وز میان خنده هایم تلخ
و خروش گریه ام ناشاد
از دورن خسته ی سوزان
می کنم فریاد ، ای فریاد ! ی فریاد
خانه ام آتش گرفته ست ، آتشی بی رحم
همچنان می سوزد این آتش
نقشهایی را که من بستم به خون دل
بر سر و چشم در و دیوار
در شب رسوای بی ساحل
وای بر من ، سوزد و سوزد
غنچه هایی را که پروردم به دشواری
در دهان گود گلدانها
روزهای سخت بیماری
از فراز بامهاشان ، شاد
دشمنانم موذیانه خنده های فتحشان بر لب
بر من آتش به جان ناظر
در پناه این مشبک شب
من به هر سو می دوم
گریان ازین بیداد
می کنم فریاد ، ای فریاد ! ای فریاد
وای بر من ، همچنان می سوزد این آتش
آنچه دارم یادگار و دفتر و دیوان
و آنچه دارد منظر و ایوان
من به دستان پر از تاول
این طرف را می کنم خاموش
وز لهیب آن روم از هوش
ز آندگر سو شعله برخیزد ، به گردش دود
تا سحرگاهان ، که می داند که بود من شود نابود
خفته اند این مهربان همسایگانم شاد در بستر
صبح از من مانده بر جا مشت خاکستر
وای ، آیا هیچ سر بر می کنند از خواب
مهربان همسایگانم از پی امداد ؟
سوزدم این آتش بیدادگر بنیاد
می کنم فریاد ، ای فریاد ! ای فریاد


آلبوم فرياد با صداي محمدرضا شجريان و شعر اخوان ثالث

آمن خادمی
2011/09/18, 11:33
باران گرفت نيزه و قصد مصاف کرد
آتش نشست و خنجر خود را غلاف کرد
گويي که آسمان سر نطقي فصيح داشت
با رعد سرفه هاي گران سينه صاف کرد
تا راز عشق ما به تمامي بيان شود
با آب ديده آتش دل ائتلاف کرد
جايي دگر براي عبادت نيافت عشق
آمد به گرد طايفه ي ما طواف کرد
اشراق هر چه گشت ضريحي دگر نيافت
در گوشه اي ز مسجد دل اعتکاف کرد
تقصير عشق بود که خون کرد بي شمار
بايد به بي گناهي دل اعتراف کرد
....

قيصر امين پور

آمن خادمی
2011/09/18, 11:39
شهیدی كه بر خاك می خفت

چنین در دلش گفت:

«اگر فتح این است

كه دشمن شكست،

چرا همچنان دشمنی هست؟»

....قيصر امين پور

ناهید
2011/09/18, 13:27
باز هـــــم خیال تو
مرا
"برداشــــت"
کجا میبرد نمیدانم!
آهــــای نارفیق
... بازی ات که تمـــــــــام شد
مرا دوباره
با همین لباس بی قــــــــراری دیدن دوباره ات
بر سر شعرهـــــــــــایم بنشان!!!

ناهید
2011/09/18, 14:20
سالهاست گشته ام و نیافته ام...

کاش خودت بودی سهراب و می گفتی

پاسخ این سوال بی جواب که خانه دوست کجاست؟

ناهید
2011/09/18, 14:22
قـهوه دم می كنم
نصـف قاشق سیانور به فنجانت می ریزم....
لبخند كه می زنی ... می گویم : "قـهوه ات سرد شده بگذار عوضش كنم"...!
این كار هر شب من است...
و من چند سال است كه می خواهم بكشمت!
...
...
.....ولی لبخندت!
لبخندت..!
لعنت..!!

حسین
2011/09/18, 14:30
من چند روزه دارم این تاپیک رو می خونم و با اشعار ناهید خانم خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم(بورکس مشکل پیدا کرده دو روزه به اینجا سر مزنم)
من شما خانم بزرگوار رو از فرابورسیان به یاد دارم(البته اگه اشتباه نکرده باشم)
با خوندن این اشعار کمی نگران شدم
امیدوارم زندگی مملو از شادی داشته باشین.
براتون آرزوی بهترین ها رو دارم
آرزو شادی و شادکامی

امیدوارم اینها فقط چند خط شعر باشد و بس

ناهید
2011/09/18, 14:39
من چند روزه دارم این تاپیک رو می خونم و با اشعار ناهید خانم خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم(بورکس مشکل پیدا کرده دو روزه به اینجا سر مزنم)
من شما خانم بزرگوار رو از فرابورسیان به یاد دارم(البته اگه اشتباه نکرده باشم)
با خوندن این اشعار کمی نگران شدم
امیدوارم زندگی مملو از شادی داشته باشین.
براتون آرزوی بهترین ها رو دارم
آرزو شادی و شادکامی

امیدوارم اینها فقط چند خط شعر باشد و بس
خيلي خوشحالم كه شمارو اينجا مي بينم
بله من ناهيد فرابورسيان هستم
ممنون از توجه شما ... بله اينها فقط چند خط شعر هستن معمولا" من از اشعار و يا جملات زيبايي كه ميخونم و به دلم مي شينه اينجا ميزنم كه شايد دوستان خوبم هم خوششون بياد و لذت ببرن
چه خوب شد كه بوركس مشكل پيدا كرد و شما سري به سايت خودتون هم زدين
بي نهايت خوشحال شدم
موفق باشيد و اميدوارم شاهد حضور هميشگي شما باشيم

حسین
2011/09/18, 14:46
منم خیلی خوشحال ام که دوستان قدیمی و مجازی خودم رو اینجا می بینم
یاد همدم و مهربان(مهرداد) و آریانا و ... دیگه افتادم
خوشحال شدم که باهاتون هم کلام شدم.

ناهید
2011/09/18, 14:56
منم خیلی خوشحال ام که دوستان قدیمی و مجازی خودم رو اینجا می بینم
یاد همدم و مهربان(مهرداد) و آریانا و ... دیگه افتادم
خوشحال شدم که باهاتون هم کلام شدم.
بنده هم همينطور خيلي خوشحال شدم
دكتر مهربان كه گاهي اينجا سرميزنه
همدم هم بعضي موقعها يه سركي ميكشه ولي از آريانا اصلا" خبري نيست به هرحال براي همه دوستان آرزوي موفقيت دارم
موفق و مويد باشيد

حسین
2011/09/18, 15:06
مهرداد رو که تو دنیایی واقعی باهم دوست هستیم.
اون اینجا چی کار می کنه؟
کلا دکتر همه جا هست
من از آریانا خبر ندارم
امیدوارم هر جا هست موفق باشه

ناهید
2011/09/18, 15:12
هر چند نجیب و سر به راه آمده ای
مانند فرشته بی گناه آمده ای
چندی است که جرم است پریدن با تو
بر گرد ای عشق اشتباه آمده ای

ناهید
2011/09/18, 15:14
در دنیایی که همه یا گوسفندند یا گرگ
ترجیح میدهم چوپان باشم
همدیگر را بدرید
من نی میزنم
♪ ♪♪ ♫

Captain Nemo
2011/09/19, 00:19
بر لبش قفلست و در دل رازها
لب خموش و دل پر از آوازها

عارفان که جام حق نوشیده اند
راز ها دانسته و پوشیده اند

هر که را اسرار حق آموختند
مهر کردند و دهانش دوختند

PASHA
2011/09/19, 08:24
دلم تنگ است

دلم مي سوزد از باغي كه مي سوزد
نه ديداري، نه بیداری

نه دستي از سر ياري

مرا آشفته مي دارد چنين آشفته بازاري
تمام عمر بستيم و شكستيم

به جز بار پشيماني نبستيم
جواني را سفر كرديم تا مرگ

نفهميديم به دنبال چه هستيم
عجب آشفته بازاريست دنيا

عجب بيهود تكراريست دنيا
چه رنجي از محبت ها كشيديم

برهنه پا به تيغستان دويديم
نگاه آشنا در اين همه چشم

نديديم و نديديم و نديديم
سبكباران ساحل ها نديدند به دوش خستگان باريست دنيا

مرا در اوج حسرت ها رها كرد،عجب يار وفاداريست دنيا!
ميان آنچه بايد باشد و نيست

عجب فرسوده ديواري ست دنيا
عجب خواب پريشاني ست دنيا

عجب يار وفاداريست دنيا!

عجب درياي طوفاني ست دنيا...

ناهید
2011/09/19, 08:36
بوی پاییــــز می آید
بوی دلتنگـــــی های بیشتر...
بوی دلســــردی،
بوی رویا های ندیده
بوی تو،
... بوی من؛
بوی عشق...
مستی های پنهان
بوی باران؛
بوی خواستن و نتوانستن
بوی رفتــــن می آید،
بوی رفتــــن می آمد،
بوی ماضی هایی که هیچوقت حــــــال نشد
و همیشه استمراری بود!
بوی آرزو،
بوی تنهاییــــــــــ

PASHA
2011/09/19, 08:53
باز مدرسه ها باز میشود
بوی مهر می اید

بوی مدرسه

بوی نشاط ودرس

دیدار اشنا

بوی معلم

عطر کلاس

باز به دنبال کودکیهایم میگردم

در لابلای خاطرات دور

کلاس اول

ای بی کلاه

آی با کلاه

دفتر مشق

بابا آب داد

بابا نان داد

حس زیبای مهر

هنوز در روح وجسمم

یاد آور دوران شاد کودکی است

امسال با شروع مهر

همراه بچه ها

در کوچه قدیمی کوچه های قدیمی شهر

به سوی مدرسه راهی میشوم

تا دوباره حس کنم

بوی مهربانی را

دریغ ودرد

زندگی کردن را کسی یادمان نداد

PASHA
2011/09/19, 10:27
عشق را وارد كلام كنيم
تا به هر عابري سلام كنيم

و به هر چهره اي تبسم داشت
ما به آن چهره احترام كنيم

هركجا اهل مهر پيدا شد
ما در اطرافش ازدحام كنيم

چشم ما چون به سروسبز افتاد
بهرتعظيم او قيام كنيم

گل و زنبور، دست به دست دهند
تا كه شهد جهان به كام كنيم
اين عجايب مدام دركارند
تا كه ما شادي مُدام كنيم

شُهره زنبور گشته است به نيش
ما ازو رفع اتهام كنيم

علفي هرزه نيست در عالم
ما ندانيم و هرزه نام كنيم

زندگي در سلام و پاسخ اوست
عمر را صرف اين پيام كنيم

«سالكا» اين مجال اندك را
نكند صرف انتقام كنيم
در عمل بايد عشق ورزيدن
گفتگو را بيا تمام كنيم

عابري شايد عاشقي باشد
پس به هر عابري سلام كنيم.

PASHA
2011/09/19, 11:22
چارلز

در زندگی خود هیچوقت چهار چیز را نشکنید.

اعتماد،
قول،
ارتباط،
و قلب را!

شکسته شدن آنها صدائی ندارد ولی دردناک است.

PASHA
2011/09/19, 11:23
گاهی خود را در لابلای زمان گم میکنم

در ازدحام روز

ودر هیاهوی زندگی

هیچ کس نشانی از من نمیدهد

باید خودم را پیدا کنم

PASHA
2011/09/19, 11:25
زلال باش .... ، زلال باش .... ،
فرقی نمی كند كه گودال كوچك آبی باشی ، یا دریای بیكران ،
زلال كه باشی ، آسمان در تو پیداست.

PASHA
2011/09/19, 11:26
میخواهم بگویم ......

فقر همه جا سر میكشد .......

فقر ، گرسنگی نیست ، عریانی هم نیست ......

فقر ، چیزی را " نداشتن " است ، ولی ، آن چیز پول نیست ..... طلا و غذا نیست .......

فقر ، همان گرد و خاكی است كه بر كتابهای فروش نرفتهء یك كتابفروشی می نشیند ......

فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است ، كه روزنامه های برگشتی را خرد میكند ......

فقر ، كتیبهء سه هزار ساله ای است كه روی آن یادگاری نوشته اند .....

فقر ، پوست موزی است كه از پنجره یك اتومبیل به خیابان انداخته میشود .....

فقر ، همه جا سر میكشد ........

فقر ، شب را " بی غذا " سر كردن نیست ..

فقر ، روز را " بی اندیشه" سر كردن است

دکتر علی شریعتی

PASHA
2011/09/19, 11:29
مهم این نیست که قشنگ باشی ... ،
قشنگ این است که مهم باشی ! حتی برای یک نفر .
كوچك باش و عاشق ... كه عشق ، خود میداند آئین بزرگ كردنت را ..
بگذارعشق خاصیت تو باشد ، نه رابطه خاص تو با کسی .
موفقیت پیش رفتن است نه به نقطه ی پایان رسیدن ..

ناهید
2011/09/19, 12:07
پرنده گفت : چه بویی چه آفتابی
آه بهار آمده است
و من به جستجوی جفت خویش خواهم رفت
پرنده از لب ایوان پرید مثل پیامی پرید و رفت
پرنده کوچک
پرنده فکر نمی کرد
پرنده روزنامه نمی خواند
پرنده قرض نداشت
پرنده آدمها را نمیشناخت
پرنده روی هوا
و بر فراز چراغهای خطر
در ارتفاع بی خبری می پرید
و لحظه های آبی را
دیوانه وار تجربه می کرد
پرنده آه فقط یک پرنده بود


فروغ فرخزاد

ناهید
2011/09/19, 12:09
یعقوب نیستم
اما بوی پیراهن تو
قلبم را بینا می کند...

ناهید
2011/09/19, 12:12
گفتا که می بوسم تو را ، گفتم تمنا می کنم
گفتا اگر بیند کسی ، گفتم که حاشا می کنم
گفتا ز بخت بد اگر ، ناگه رقیب آید ز در
گفتم که با افسونگری ، او را ز سر وا می کنم
گفتا که تلخی های می گر نا گوار افتد مرا
گفتم که با نوش لبم ، آنرا گوارا می کنم
گفتا چه می بینی بگو ، در چشم چون آیینه ام
گفتم که من خود را در آن عریان تماشا می کنم
گفتا که از بی طاقتی دل قصد یغما می کند
گفتم که با یغما گران باری مدارا می کنم
گفتا که پیوند تو را با نقد هستی می خرم
گفتم که ارزانتر از این من با تو سودا می کنم
گفتا اگر از کوی خود روزی تو را گفتم برو
گفتم که صد سال دگر امروز و فردا می کنم


"سیمین بهبهانی"

ناهید
2011/09/19, 12:40
ديشب تو فكرت بودم كه يه قطره اشك از چشمام جاري شد........ از اشك پرسيدم چرا اومدي؟؟ گفت آخه تو چشمات كسي هست كه ديگه اونجا جاي من نيست

ناهید
2011/09/19, 12:44
بیخودی پرسه زدیم، صبحمان شب بشود....
بیخودی حرص زدیم، سهممان کم نشود....
ما خدا را با خود، سر دعوا بردیم....
و قسم ها خوردیم،
ما به هم بد کردیم ...
ما حقیقت ها را زیر پا له کردیم....
و چقدر حظ بردیم.... که زرنگی کردیم...
روی هر حادثه ای، حرفی از پول زدیم....
از شما می پرسم.....
ما که را گول زدیم؟

ناهید
2011/09/19, 13:38
بی انکه اسمان ببارد"چشم من گریست
بی انکه خودبدانم"دل من لرزید
بی انکه خودبدانی"ازکوچه فاصله هامی گذشت وباچشم دل میدیدی تااخرکوچه......
انتهای ره فاصله ها ....
باپای پیاده رفتم"
که بگویم منتظرت میمانم "همانگونه که انتظاررابه من اموختی.........

آمن خادمی
2011/09/20, 01:12
گویند بهشت و حور و عین خواهد بود / آنجا می و شیر و انگبین خواهد بود

گر ما می و معشوق گزیدیم چه باک / چون عاقبت کار چنین خواهد بود

....خیام

آمن خادمی
2011/09/20, 01:13
گر باده خوری تو با خردمندان خور / یا با صنمی لاله رخـی خندان خــور

بسیار مخور و رد مکــن فاش مساز / اندک خور و گه گاه خور و پنهان خور

خیام

آمن خادمی
2011/09/20, 01:14
خوابم نمی برد
گوشم فرودگاه صداهای بی صداست
باور نمی کنی
اما
من پچ پچ غمین تصاویر عشق را
محبوس و چارمیخ به دیوار سال ها
پیوسته باز می شنوم در درون شب
من رویش گیاه و رشد نهالان
پرواز ابرها تولد باران
تخمیرهای ساکت و جادویی زمین
من نبض خلق را
از راه گوش می شنوم آری
همواره من تنفس دریای زنده را
تشخیص می دهم
باور نمی کنی

....سیاوش کسرایی

آمن خادمی
2011/09/20, 01:18
به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگر سفر نکنی،
اگر کتابی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نکنی.
به آرامی آغاز به مردن میکنی
زمانی که خودباوری را در خودت بکشی،
وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند.
به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگر برده عادات خود شوی،
اگر همیشه از یک راه تکراری بروی ...
اگر روزمرّگی را تغییر ندهی
اگر رنگهای متفاوت به تن نکنی،
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی.
تو به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگر از شور و حرارت،
از احساسات سرکش،
و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامیدارند
و ضربان قلبت را تندتر میکنند،
دوری کنی . . .،
تو به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگر هنگامی که با شغلت، یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی
اگر ورای رویاها نروی،
اگر به خودت اجازه ندهی
که حداقل یک بار در تمام زندگیت
ورای مصلحت اندیشی بروی . . .
-
امروز زندگی را آغاز کن!
امروز مخاطره کن!
امروز کاری کن!
نگذار که به آرامی بمیری!
شادی را فراموش نکن

....اشعار پابلو نرودا ترجمه احمد شاملو

آمن خادمی
2011/09/20, 01:21
اشک رازیست
لبخند رازیست
عشق رازیست


اشک آن شب لبخند عشق ام بود.

قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی...

من درد مشترکام
مرا فریاد کن.

درخت با جنگل سخن میگوید
علف با صحرا
ستاره با کهکشان
و من با تو سخن میگویم

نامات را به من بگو
دستات را به من بده
حرفات را به من بگو
قلبات را به من بده
من ریشههای تو را دریافته ام
با لبانات برای همه لبها سخن گفته ام
و دستهایات با دستان من آشناست.

در خلوت روشن با تو گریسته ام
برای خاطر زندهگان،
و در گورستان تاریک با تو خوانده ام
زیباترین سرودها را
زیرا که مردهگان این سال
عاشقترین زندهگان بوده اند.

دستات را به من بده
دستهای تو با من آشناست
ای دیریافته با تو سخن میگویم
بهسان ابر که با توفان
بهسان علف که با صحرا
بهسان باران که با دریا
بهسان پرنده که با بهار
بهسان درخت که با جنگل سخن میگوید

زیرا که من
ریشه های تو را دریافته ام
زیرا که صدای من
با صدای تو آشناست

....احمد شاملو

آمن خادمی
2011/09/20, 01:28
وای بر ما/اگر خواهر خزر بمیرد/خلیج فارس آنقدر خواهد گریست/که همه دریاهای دنیا بالا بیایند/و بالا میآیند/تا همراه رودها، چشمهها و/دو دیدهی من/از میان ِ مکافاتِ زخم و نمک بگذرند/و میگذرند/تا آسمانِ سراسرِ این سرزمین/-با هزاران امیدِ بارآور از باران/به جانب ارومیه راه بیفتد/و راه میافتد/تا دیگر/نه هیچ تَنِ تشنهای از تاریکی بترسد و/نه زخمهای بیشمار ما از نمک

سیدعلی صالحی »سونات مهتاب برای دریاچه نمک

آمن خادمی
2011/09/20, 01:36
تو را چـه به فـرهـاد
یـک فـرهـاد اسـت و یـک بـیسـتون عــاشـقی
تـــو هـمـیـن یـک وجـب دیــوار فاصــــله را بـردار
مـن بـاورت مـیـکنـم...

ماهور
2011/09/20, 12:19
موجها خوابیده اند آرام و رام ،
طبل توفان از نوا افتاده است.
چشمه های شعله ور خشکیده اند ،
آبها از آسیا افتاده است .

در مزارآّباد شهر بی تپش
وای جغدی هم نمی آید به گوش
دردمندان بی خروش و بی فغان
خشمناکان بی فغان و بی خروش

اخوان ثالث

ماهور
2011/09/20, 12:41
نعش این شهید عزیز/
روی دست ما مانده ست/
امروز ،/
ما شکسته ، ما خسته ،/
ای شما به جای ما پیروز ،/
این شکست و پیروزی به کامتان خوش باد ./
هر چه فاتحانه می خندید ؛/
هر چه می زنید ، می بندید ؛/
هر چه می برید ، می بارید ؛/
خوش به کامتان امّا ،/
نعش این عزیز ما را هم به خاک بسپارید
......
شعر تسلي و سلام اخوان ثالث براي مصدق

PASHA
2011/09/20, 16:53
خدا

اگر تمامی خلق گرگهای هار شوند

و از آسمان هول و کینه بر سرم بارد

تو مهربان جاودان آسیب نا پذیر من هستی

ای پناهگاه ابدی

تو می توانی جانشین همه بی پناهی ها شوی

"دکتر علی شریعتی"

PASHA
2011/09/20, 16:56
کودکی در خرابه های این شهر می گرید از بدی های این شهر

ندارد آسایش در زندگیش می گوید خدایا خسته شدم از کار در این شهر

انسانها هم چون حیوانات وحشی اند که زندگی می کنند در این شهر

روز نبوده گذرانیم زندگی را در خرابه ای آن فقیران را درک کنیم ای مردم این شهر

در گوشه ای ندارند اندکی نان و نمک اما در گوشه ای حرام میکنند نعمت هایی که ریخته در این شهر

نگاهی کنید اطراف شهر را ببینید چه قدر محتاج هست در این شهر

PASHA
2011/09/20, 17:09
من توام تو من!!!

گفتم خدایا دلگیرم . گفت حتی از من؟

گفتم دلم را ربودند . گفت بیش از من؟



گفتم چقدر دوری ! گفت تو یا من؟

گفتم تنهاترینم . گفت پس من؟

گفتم کمک خواستم . گفت از غیر من؟

گفتم اینقدر نگو من . گفت من توام تو من!!!

ناهید
2011/09/20, 20:03
نمیدانم روزگاری نه چندان دور
(آن هنگام که در کوچه های غریب(آنجا که حتی زبان مردمانش را نمی فهمم
،قدم میزنم
...!آیا من و تو نام یکدیگر را به خاطر داریم یا نه
...!نمیدانم هنوز آواز قدیمیِ آن روزها یادمان مانده یا نه
...به راستی،از تو چه در خاطرم خواهد ماند؟
(میدانم آن روزها ،در سرزمینی که مالِ ما نیست(که البته مردمانش آنقدر میفهمند که در روزگارت سرک نکشند
...من به دنبالِ یک جفت گوشِ مفت میگردم برای ورّاجی
،نمیدانم آن هنگام که مردّدم بین سفارش قهوه ترک و فرانسه
!!!...تو هنوز از بوی قهوه بیزاری یا نه
...می بینی؟حتی فکر اینها را هم کرده ام
،دوست دارم دستهایم را تا ته فرو کنم در جیب های کُتم
و تمام سنگفرش ها را،تا در خانه بشمارم
.شاید این تنها راه خلاصی از خاطراتمان باشد
...به راستی،از تو چه در خاطرم خواهد ماند؟
شاید یادم بماند گوشواره هایِ اولین دیدارمان را با خود ببرم
...یا شاید زهیر * را
اما نه...مگر تو مرا در همان آخرین آغوش،کنارِ همان شیشه بزرگِ فرودگاه فراموش نکردی؟
،مگر آن لحظه که برای آخرین بار پشت سرم را نگاه کردم
!لبخندت روی نگاهِ آن دخترکِ غریبه نماسیده بود؟؟
پس چرا من تاوانِ اینهمه خاطره را بدهم؟
: هنوز صدایِ خودت در گوشم هست که گاه زمزمه میکردی
،بگذار که هزاران تیرانداز،بر روی یک پرنده تیر بیاندازند
،من از آن که دو انگشت بر او باشد
انگشت برمیدارم
...بگذار آنچه از دست رفتنیست از دست برود
.
.
.
یک فنجان فرانسه لطفـاً

زهیر:نوشته پائولو کوئیلو

ناهید
2011/09/20, 20:17
گوشه ای می گریستم ...
عابری گفت :
حالتان خوب است ؟!
گفتم خوبم !
تنها تکه ای تنهایی
توی چشمم رفته است ...

ناهید
2011/09/20, 20:50
در جنگلی که درختانش

بهار را از یاد برده اند

از باد نمی ترسم

از شکستن نمی ترسم

از خشک شدن نمی ترسم

از سوختن نمی ترسم

مرا از این زمستان ببرید

به شومینه های تان بسپارید

"من سردم است".

ناهید
2011/09/20, 20:55
رفیق من سنگ صبور غمهام
به دیدنم بیا که خیلی تنهام

هیچکی نمیفهمه چه حالی دارم
چه دنیای رو به زوالی دارم

مجنونمو دلزده از لیلیا
خیلی دلم گرفته از خیلیا

kh25
2011/09/20, 21:41
[

ما هم شكسته خاطر و ديوانه بوده ايم

ما هم اسير طره اي جانانه بوده ايم

اي عاقلان به لذت ديوانگي قسم(2)

ما نيز دل شكسته و ديوانه بوده ايم

آمن خادمی
2011/09/20, 23:57
این برگ های کال
این برگ های کال
نرسیده از درخت می افتند
بی آنکه باغبانی بچیندشان

ناهید
2011/09/21, 20:57
هــَمـه ی ِ قــَراردادهــآ را کـه روی
کـآغَـذهـآی بـی جـآن نـمی نویسنــــــد !
بـَـعـضی از عـهـدهــآ را روی قـــلـب هـآی هـَـم مـی نــویــسـیـم ...
حَـواسَت بـــه ایـن عـَهـدهـآی غـیـر کـآغَـذی بـآشـَد ...
شـکـسـتَـــنـــشـآن یـک آدم را مـی شـکند .....

ناهید
2011/09/21, 22:01
از خدا پرسيدم دوست داريد بندگانتان چه بياموزند؟ گفت: "بياموزند كه آنها نمي توانند كسي را وادار كنند، عاشقشان باشد"

بوف کور
2011/09/21, 23:59
چه میتواند باشد مرداب؟
چه میتواند باشد؟ جز جای تخم ریزی حشرات فساد؟
افکار سرد خانه را، جنازه های باد کرده رقم میزند!!
نامرد فقدان مردیش را در سیاهی پنهان کرده است!!
چرا توقف کنم؟
فروغ فرخزاد.

آمن خادمی
2011/09/22, 01:50
قاصدک ! هان ، چه خبر آوردی ؟

از کجا وز که خبر آوردی ؟

خوش خبر باشی ، اما ،اما

گرد بام و در من

بی ثمر می گردی

انتظار خبری نیست مرا

نه ز یاری نه ز دیار و دیاری باری

برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس

برو آنجا که تو را منتظرند

قاصدک

در دل من همه کورند و کرند

دست بردار ازین در وطن خویش غریب

قاصد تجربه های همه تلخ

با دلم می گوید

که دروغی تو ، دروغ

که فریبی تو. ، فریب

قاصدک 1 هان ، ولی ... آخر ... ای وای

راستی ایا رفتی با باد ؟

با توام ، ای! کجا رفتی ؟ ای

راستی ایا جایی خبری هست هنوز ؟

مانده خکستر گرمی ، جایی ؟

در اجاقی طمع شعله نمی بندم خردک شرری هست هنوز ؟

قاصدک

برهای همه عالم شب و روز

در دلم می گریند


.....شعر قاصدک از مهدی اخوان ثالث

آمن خادمی
2011/09/22, 01:53
دردهای من
جامه نیستند
تا ز تن در آورم
چامه و چکامه نیستند
تا به رشته ی سخن درآورم
نعره نیستند
تا ز نای جان بر آورم

دردهای من نگفتنی
دردهای من نهفتنی است

....قیصر امین پور

آمن خادمی
2011/09/22, 01:56
کفشهایم کو؟
چه کسی بود صدا زد سهراب؟
آشنا بود صدا؛ مثل هوا با تن برگ

مادرم در خواب است
و منوچهر و پروانه و شاید همه‎ی مردم شهر
شب خرداد به آرامی یک مرثیه از روی سر ثانیه‎ها می‎گذرد
و نسیمی خنک از حاشیه‎ی سبز پتو خواب مرا می‎روبد

بوی هجرت می‎آید
بالش من پر آواز پر چلچله‎ها ست
صبح خواهد شد
و به این کاسه‎ی آب
آسمان هجرت خواهد کرد

باید امشب بروم
من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم
حرفی از جنس زمان نشنیدم
هیچ چشمی،
عاشقانه به زمین خیره نبود
کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد
هیچ کس زاغچه‎ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت

من به اندازه‎ی یک ابر دلم می‎گیرد
وقتی از پنجره می‎بینم حوری
-دختر بالغ همسایه-
پای کمیابترین نارون روی زمین
فقه می‎خواند

چیزهایی هم هست؛
لحظه هایی پر اوج
مثلا شاعره‎ای را دیدم
آنچنان محو تماشای فضا بود که در چشمانش
آسمان تخم گذاشت *

و شبی از شبها
مردی از من پرسید
تا طلوع انگور چند ساعت راه است؟

باید امشب بروم!
باید امشب چمدانی را
که به اندازه‎ی پیراهن تنهایی من جا دارد بردارم
و به سمتی بروم
که درختان حماسی پیداست
رو به آن وسعت بی‎واژه که همواره مرا می‎خواند

یک نفر باز صدا زد: سهراب!
کفشهایم کو؟


سهراب سپهری

آمن خادمی
2011/09/22, 01:58
خورشیدم و شهاب قبولم نمی كند
سیمرغم و عقاب قبولم نمی كند
عریانترم ز شیشه و مطلوب سنگسار
این شهر، بی نقاب قبولم نمی كند
ای روح بیقرار چه با طالعت گذشت
عكسی شدم كه قاب قبولم نمی كند
این چندمین شب است كه بیدار مانده ام
آنگونه ام كه خواب قبولم نمی كند
بیتاب از تو گفتنم، آوخ كه قرنهاست
آن لحظه های ناب قبولم نمی كند
گفتم كه با خیال دلی،خوش كنم ولی
با این عطش سراب قبولم نمی كند
بی سایه تر ز خویش حضوری ندیده ام
حق دارد آفتاب قبولم نمی كند

...
محمد علی بهمنی

آرتمیس
2011/09/22, 08:27
نمی خواهـم بمیـرم

نمی خواهم بمیرم، با که باید گفت؟
کجا باید صدا سر داد؟
به زیر کدامین آسمان، روی کدامین کوه؟
... که در ذرات هستی رَه بَرَد توفان این اندوه
که از افلاک عالم بگذرد پژواک این فریاد!
کجا باید صدا سر داد؟
فضا خاموش و درگاه قضا دور است
زمین کر، آسمان کور است
نمی خواهم بمیرم، با که باید گفت؟
اگر زشت و اگر زیبا
اگر دون و اگر والا
من این دنیای فانی را
هزاران بار از آن دنیای باقی دوست تر دارم
به دوشم گرچه بار غم توانفرساست
وجودم گرچه گردآلود سختی هاست
نمی خواهم از این جا دست بردارم!
دلم با صد هزاران رشته، با این خلق
با این مهر، با این ماه
با این خاک با این آب … پیوسته است
مراد از زنده ماندن، امتداد خورد و خوابم نیست
توان دیدن دنیای ره گم کرده در رنج و عذابم نیست
هوای همنشینی با گل و ساز و شرابم نیست
جهان بیمار و رنجور است
دو روزی را که بر بالین این بیمار باید زیست
اگر دردی ز جانش برندارم ناجوانمردی است
نمی خواهم بمیرم تا محبت را به انسانها بیاموزم
بمانم تا عدالت را برافرازم، بیفروزم
خرد را، مهر را تا جاودان بر تخت بنشانم
به پیش پای فرداهای بهتر گل برافشانم
چه فردائی، چه دنیائی!
جهان سرشار از عشق و گل و موسیقی و نور است …
نمی خواهم بمیرم، ای خدا!
ای آسمان!
ای شب!
نمی خواهم
نمی خواهم
نمی خواهم
مگر زور است؟
فزیدون مشیری

آرتمیس
2011/09/22, 08:30
نگران نباش
کسی نگران حال من نیست
این روزها آفتاب هست
اما من خورشیدم را گم میکنم
و باز دلم بارانیست
... من هر روز بی سایه تنهایی خود را قدم میزنم
دست دلتنگی هایم را محکم نگه میدارم
تا تنها دلخوشی هر روز بی خورشیدم
همین گلایه های عاشقانه ام باشد
که از لبهای من زمزمه میشود
نگران حال من نباش
این شبها ستاره ها زیاد میدرخشند
اما من یک ماه می شناسم
و باز هم دلم با مهتاب روشن می تپد
من هر شب با رویای فردا میخوابم
تا تنها دلخوشی هر شبم
خواستن تو باشد
دیگر نگران نباش
دلی که عاشق باشد
شب و روزش همین میشود
حامد بهاروند

آرتمیس
2011/09/22, 08:34
یاد دارم در غروبی سرد سرد

می گذشت از کوچه ما دوره گرد



داد می زد: کهنه قالی می خرم

دسته دوم جنس عالی می خرم



کوزه و ظرف سفالی می خرم

گر نداری شیشه خالی می خرم



اشک در چشمان بابا حلقه بست

عاقبت آهی کشید، بغضش شکست



اول ماه است و نان در سفره نیست

ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟



سوختم دیدم که بابا پیر بود

بدتر از او خواهرم دلگیر بود



بوی نان تازه هوشش برده بود

اتفاقاً مادرم هم روزه بود



صورتش دیدم که لک برداشته

دست خوش رنگش ترک برداشته



باز هم بانگ درشت پیرمرد

پرده اندیشه ام را پاره کرد



دوره گردم کهنه قالی می خرم

دسته دوم جنس عالی می خرم



کوزه و ظرف سفالی می خرم

گر نداری شیشه خالی می خرم


خواهرم بی روسری بیرون دوید

گفت: آقا سفره خالی می خرید ؟
دکتر علی شریعتی

آرتمیس
2011/09/22, 09:21
ما
در عصر احتمال به سر می بریم
در عصر شک و شاید
در عصر پیش بینی وضع هوا
از هر طرف که باد بیاید

در عصر قاطعیت تردید
عصر جدید
عصری که هیچ اصلی
جز اصل احتمال ٬ یقینی نیست

اما من
بی نام تو
حتی
یک لحظه احتمال ندارم
من از تو ناگزیرم
من
بی نام ناگزیر تو می میرم


قیصر امین پور

آرتمیس
2011/09/22, 09:26
سلام!

حال همه ی ما خوب است

ملالی نيست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خيالی دور،

که مردم به آن شادمانیِ بیسبب میگويند

با اين همه عمری اگر باقی بود

طوری از کنارِ زندگی میگذرم

که نه زانویِ آهویِ بیجفت بلرزد و

نه اين دلِ ناماندگارِ بیدرمان!

تا يادم نرفته است بنويسم

حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بود

میدانم هميشه حياط آنجا پر از هوای تازه ی باز نيامدن است

اما تو لااقل، حتی هر وهله، گاهی، هر از گاهی

ببين انعکاس تبسم رويا

شبيه شمايل شقايق نيست!

راستی خبرت بدهم

خواب ديدهام خانه یی خريده ام

بی پرده، بی پنجره، بی در، بی ديوار ... هی بخند!

بی پرده بگويمت

چيزی نمانده است، من چهل ساله خواهم شد

فردا را به فال نيک خواهم گرفت

دارد همين لحظه

يک فوج کبوتر سپيد

از فرازِ کوچه ی ما میگذرد

باد بوی نام های کسان من میدهد

يادت میآيد رفته بودی

خبر از آرامش آسمان بياوری!؟

نه ریرا جان

نامه ام بايد کوتاه باشد

ساده باشد

بی حرفی از ابهام و آينه،

از نو برايت مینويسم

حال همه ی ما خوب است

اما تو باور نکن!!!!

شعر از سید علی صالحی با صدای دلنشین و تاثیرگذار شادروان خسرو شکیبایی

davood10
2011/09/22, 09:57
من که تسبیح نبودم تو مرا چرخاندی

مشت بر مهره تنهایی من پیچاندی

مهر دستان تو دنبال دعایی می گشت

بارها دور زدی ذهن مرا گرداندی

ذکرها گفتی و بر گفته خود خندیدی

از همین نغمه تاریک مرا ترساندی

بر لبت نام خدا بود خدا شاهد ماست

بر لبت نام خدا بود و مرا رقصاندی

دست ویرانگر تو عادت چرخیدن داشت

عادتت را به غلط چرخه ایمان خواندی

قلب صد پاره من مهره صد دانه نبود

تو ولی گشتی و این گمشده را لرزاندی

جمع کن: رشته ایمان دلم پاره شده است

من که تسبیح نبودم، تو چرا چرخاندی؟

ناهید
2011/09/22, 18:56
دنبال کسی نیستم که
وقتی میگم میرم ؛ بگه : نرو ...
کسی رو میخوام که
وقتی گفتم میرم ؛ بگه :
صبر کن منم باهات بیام، تنها نرو

ناهید
2011/09/22, 18:57
می گویند پرخاشگر شده ام!

نه!
فقط هرکس که لحظه ای یاد تو را از ذهنم بگیرد
گیرم با یک عطسه ی معمولی
نمی توانم سر به تنش بگذارم!

می گویند از خوراک افتاده ام!

نه!
فقط غذاها
دیگر خوشمزه نیستند
بعد از آن با تو شام خوردن!

می گویند خواب ندارم

نه!
فقط منتظر توام
می ترسم چشم روی هم بگذارم و بیایی!

چیزیم نیست ... !
در عوض ،

موسیقی آرام گوش می دهم!
قرص هایم را دوبرابر می خورم!
و رگ خوابت را نوازش می کنم!

اصلا اتفاق عجیبی نیفتاده!

فقط انگار
سرم
بلایی
دارد می آید ... !

تو...
داری میروی ... !

آمن خادمی
2011/09/22, 19:56
ای عشق همه بهانه از توست

من خامشم این ترانه از توست

آن بانگ بلند صبحگاهی

وین زمزمه ی شبانه از توست

من انده خویش را ندانم

این گریه ی بی بهانه از توست

ای آتش جان پاکبازان

در خرمن من زبانه از توست

افسون شده ی تو را زبان نیست

ور هست همه فسانه از توست

..هوشنگ ابتهاج (سایه)

آمن خادمی
2011/09/22, 19:58
دیر است ، گالیا!

در گوش من فسانهٔ دلدادگی مخوان!

دیگر ز من ترانهٔ شوریدگی مخواه!

دیر است گالیا! به ره افتاد کاروان



عشق من و تو ؟ ...آه

این هم حکایتی ست

اما در این زمانه که درمانده هر کسی

از بهر نان شب

دیگر برای عشق و حکایت مجال نیست

....هوشنگ ابتهاج (وقتی در 20 سالگی عاشق یک دختر ارمنی به نام گالیا می شود)

مصطفی مصری پور
2011/09/22, 20:04
پیش ما سوختگان مسجد و میخانه یکـیست
حرم و دیر یکی، سبحه و پیمانه یکیست

این همه جنگ و جدل حاصل کوته نظری است
گر نظر پاک کنی کعبه و بتخانه یکیست

هر کسی قصه ی شوقش به زبانی گوید
چون نکو مینگرم حاصل افسانه یکیست

اینهمه قصه ز سودای گرفتاران است
ور نه از روز ازل دام یکی،دانه یکیست

رهی هرکس به فسونی زده آن شوخ ار نه
گریه ی نیمه شب و خنده ی مستانه یکیست

گر زمن پرسی از آن لطف که من میدانم
آشنا بر در این خانه و بیگانه یکیست

هیچ غم نیست که نسبت به جنونم دادند
بهر این یک دو نفس عاقل و دیوانه یکیست

عشق آتش بود و خانه خرابی دارد
پیش آتش دل شمع و پر پروانه یکیست

گر به سر حد جنونت ببرد عشق«عماد»
بیوفـایی و وفاداری جانانه یکیست

مصطفی مصری پور
2011/09/22, 20:18
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولنگه توست
عرض خود میبری و زحمت ما میداری

davood10
2011/09/22, 22:21
دل من غمگین است...
غصه ام سنگین است...
گرچه بی همنفسفم ,زندگی شیرین است...
میل گل در من نیست...
بال من خونین است..
اشک غم باید ریخت,رسم دنیا این است...

kh25
2011/09/23, 08:26
قومي متفكرند در مذهب ودين
جمعي متحيرند در شك و يقين

نا گاه منادي برامد ز كمين
كاي بيخبران راه نه انست و نه اين

davood10
2011/09/23, 09:07
شنیدم که دزدی زبل نیمه شب
ربود از طویله خر مش رجب
رجب تا که شستش خبر دار شد
جهان پیش چشمش شب تار شد
درون طویله دو زانو نشست
زمین و زمان را دم فحش بست
یکی گفت تقصیر از آن توست
که قفل طویله نبستی درست
یکی گفت گیرید معمار را
بنا کرده کوتاه دیوار را
یکی گفت تقصیر از شحنه هاست
که هر روز بر پا چنین صحنه هاست
یکی گفت: نه، بوده تقصیر خر
چرا ؟ چون که می کرد اگر عر و عر
و یا یک کمی جفتک و گرد و خاک
مسلم که آن دزد می زد به چاک
شنیدم که با غیض مشدی رجب
در آن بین می گفت : یاللعجب
که هر کس به نوعی ست در اشتباه
فقط دزد در این میان بی گناه

قلم دست هالو چو در کار شد
بدانید تاریخ تکرار شد
شنیدم که در حومه ی اصفهان
به شهری که نام خمینی بر آن
به دست گروهی از اشرار پست
حریم خصوصی مردم شکست
نه در شب، که در روز جمعی پلید
به دستان خود فاجعه آفرید
نه از چوب قانون هراسی به دل
نه از آدم و آدمیت خجل
شنیدم که فرمود شیخ الانام
نبودند زن ها علیه السلام
و آن دیگری گفت: از مرد و زن
همه مست بودند در انجمن
یکی گفت: آن جا به جای نماز
همه بوده مشغول آواز و ساز
یکی گفت : الحق که مردانشان
ز غیرت نبردند هرگز نشان
یکی از بزرگان صنف پلیس
چنین گفت با لحن رک و سلیس
که تحقیق کردیم بسیار زود
«حجاب زنان» مشکل کار بود
خلاصه همه بوده تقصیر کار
به جز آن تجاوز گر نابکار

کجایی ببینی عمو مش رجب
که ما خوش بتازیم ، دنده عقب
اگر در دهات تو خر می برند
در این خطه ناموس را می درند
جلو روی شوهر ، برادر، پدر
تجاوز نمایند بی دردسر
چرا این همه ظلم و هتک زنان
در املاک آقا امام زمان

kh25
2011/09/23, 14:10
در دياري كه هنر پست تر از خاك ره است
بشكن اين گوهر با خاك برابر شده را


سفله را لقمه اي از حكمت لقمان خوشتر

خار صحرا چه كند قطره گوهر شده را

ناهید
2011/09/23, 18:08
یاغبانی پیرم , که به غیر از گلها ، از همه دلگیرم .
کوله ام غرق غم است ، آدم خوب کم است .
عده ای بی خبرند ، عده ای کور و کرند .
دلم از اینقدر بدی میگیرد ، و چه خوب آدمی میمیرد .

ناهید
2011/09/23, 18:19
آری امروز اولین روز پاییز است....
بیدار میشوم باز.....
جمعه است....تعطیل....
باز هم دیشب خوابت را میدیدم.....
دست از این به خوابم آمدن هایت بردار.....
صبح است...... تنها.....
نیمرو میخوری یا آب پز....؟؟؟
چای یا قهوه.....؟
بیخیال،دنبال چه هستم من......؟!؟!!
این مرد به نبودنت عادت کرده....
صبحانه ام را میخورم......تنهـــــــــــــ ـــــا......!!

ناهید
2011/09/23, 18:20
صدای تلفنی که دیگر ماه هاست در نمی آید.....
صدای خرد شدن من که ماه هاست عادت شده.......
صدای "دوستت دارم" های تو که ماه هاست آرزویم شده.....
نــــــــــــه،دیگر این درد آرام ندارد....
میگذرم از با تو بودن......
میگذرم از خودم،از تو.....
میگذرم از این عــــــــــــــــــــــــ ـادت....

PASHA
2011/09/23, 21:31
چو کس با زبان دلم آشنا نیست
چه بهتر که از شکوه خاموش باشم
چو یاری مرا نیست همدرد ،
بهتر که از یاد یاران فراموش باشم
.:دکتر شریعتی

PASHA
2011/09/23, 21:32
باران به خاطر تداومش سنگ را می شکافد نه قدرتش

**************

عشق کلید شهر قلب است به شرط آنکه قفل دلت هرز نباشد که با هر کلیدی باز شود

**************

اگر زمانی دراز در اعماق نگاه کنی، آنگاه اعماق هم به درون تو نظر می اندازند
**************

پرواز را با پرواز آغاز نمی کنند

PASHA
2011/09/23, 21:34
هرگز اشتباه نکن .... اگر اشتباه کردی ... تکرار نکن اگر تکرار کردی ... اعتراف نکن اگر اعتراف کردی ... التماس نکن اگر التماس کردی ... دیگر زندگی نکن

PASHA
2011/09/23, 21:41
شایدآن روز که سهراب نوشت

تا شقایق هست زندگی بایدکرد

خبرازآن دل پردرد گل یاس نداشت

باید اینجورنوشت

هرگلی هم باشی

چه شقایق چه گل سوسن ویاس

زندگی اجباریست

PASHA
2011/09/23, 21:52
چارلی چاپلین
شاید زندگی آن جشنی نباشد



که تو آرزویش را میکردی ..



اما



حالا که به آن دعوت شدی



تا میتوانی زیبا برقص

PASHA
2011/09/23, 21:55
در جواب سهراب....

آری تو راست می گویی آسمان مال من است


پنجره فکر هوا عشق زمین مال من است

اما سهراب تو قضاوت کن


بر دل سنگ زمین جای من است!!!


من نمی دانم که چرا این مردم دانه های دلشان پیدا نیست.

صبر کن سهراب…!!!


قایقت جا دارد…!!!


من هم از همهمه ی داغ زمین بیزارم

PASHA
2011/09/23, 21:58
ه سه چيز تکيه نکن ،



غرور، دروغ و عشق.



آدم با غرور مي تازد،



با دروغ مي بازد



و با عشق مي ميرد.
************************
اگر قادر نيستي خود را بالا ببري



همانند سيب باش



تا با افتادنت انديشهاي



را بالا ببري.(شریعتی

PASHA
2011/09/23, 22:01
چیزی برای نگرانی وجودنداده
فقط دو چیز وجود داره كه نگرانش باشی: اینكه سالمی یا مریضی.
اگر سالم هستی، دیگه چیزی نمونده كه نگرانش باشی؛
اما اگه مریضی، فقط دو چیز وجود داره كه نگرانش باشی: اینكه دست آخر خوب می شی یا می میری.
اگه خوب شدی كه دیگه چیزی برای نگرانی باقی نمی مونه؛
اما اگه بمیری، دو چیز وجود داره كه نگرانش باشی: اینكه به بهشت بری یا به جهنم.
اگر به بهشت بری، چیزی برای نگرانی وجود نداره؛
ولی اگه به جهنم بری، اون قدر مشغول احوالپرسی با دوستان قدیمی می شی كه وقتی برای نگرانی نداری!
پس در واقع هیچ وقت هیچ چیز برای نگرانی وجود نداره!!
امیدوارم همیشه سلامت و شاد باشی نایت اسکین

آمن خادمی
2011/09/23, 22:18
تا در طلبِ گوهــــرِ ڪانـے، ڪانـے
تا در هوسِ لقمـــــهی نانـے، نانـے
این نڪــتهے رمز اگر بدانـے، دانـے
هر چیز ڪــه در جُستن آنـے، آنـے

مولاناــــ

آمن خادمی
2011/09/23, 22:20
هزار نکته ی باریکتر ز مو اینجاست
نه هر که سر بتراشد، قلندری داند

....

ناهید
2011/09/23, 22:21
هنــــوز هم كسي نميداند ؛
چوپان قصه ها
دروغ ميگفت . ..
تا تنــــهايي هايـــــش بشكند . . .
آييييييييي مردم
گرگ گوسفندهاي مرا هم خورد

ناهید
2011/09/23, 22:23
انقدر میگفت دورت بگردم
و دورم میگشت که یهو به خودم اومدم
و دیدم دورم زده رفته...!!!
واسه همین دلم میخواد یه
...تابلوی دور زدن ممنوع
بندازم گردنم ..

ناهید
2011/09/23, 22:25
دور ا دور عاشقت شدم
دور ا دور نگرانت بودم
دور ا دور عشق ورزیدم

و خود نمیدانستی که
نگاههای گاه و بی گاه و بی تفاوتت
سوژه ای برای تفسیر بود
که شب تا به صبحم را رویایی می کرد
و حال..
عاشق شدن و عشق ورزیدنت به دیگری را
دور ا دور میبینم
و از همین دور
..میمیرم..

ناهید
2011/09/23, 22:30
بگو . . .
از کدام راه برخواهی گشت ؟
می خواهم گـِل بگیرمش !
... آسوده از انتظار ،
دست در جیب و سوت زنان
به زندگیــم برگــردم ...!

ناهید
2011/09/23, 22:33
تو شاهکار خلقتی ، تحقیر را باور نکن
بر روی بوم زندگی ،
نقش قشنگی رسم کن زیبا و زشتش پای توست ،
تقدیر را باور نکن
تصویر اگر زیبا نشد، نقاشی ات بد بوده است
از نو دوباره رسم کن ، تسلیم را باور نکن ...
خالق تو را شاد آفرید
آزاد آزاد افرید پرواز کن تا آرزو زنجیر را باور نکن ...

davood10
2011/09/23, 22:37
این بار تو بگو که "دوستت دارم" نترس.......... من آسمان را گرفته ام که به زمین نیاید

ناهید
2011/09/23, 22:43
عبورت چه زیبا بود

وقتی از زندگی ام میگذشتی

من فقط مست دیدنت بودم

کاش میدانستم

تماشای این زیبایی

به چه قیمتی برایم تمام خواهد شد

ناهید
2011/09/23, 22:48
خوبم ... !!!!!
باور کنيد.... !!!!!
اشکها را ريخته ام ...
غصه ها را خورده ام...
نبودن ها را شمرده ام..
... ... ... ... ... ... اين روزها که مي گذرد...خالي ام..
خالي ام از خشم,دلتنگي,نفرت ... .
و حتي از عشق...!!!
خالي ام از احساس ....!!!!!..اما.........................

PASHA
2011/09/23, 23:23
من اینجام!


جایی که وقت رفتنت ایستاده بودی

و مرا نگاه میکردی


آمده ام اینجا تا ببینم

از اینجا چه گونه بودم

که اشکهایم را ندیدی

PASHA
2011/09/23, 23:26
قلکم پر شده از سکه ی درد


و دلم انباریست

که در آن

"ضابطه"

انباشته از تنهاییست

اعتباری به حساب دل من نیست

اگر

می دانم:

لوتِ بی آب و علف

ترچمه ی دستانیست

که "تبر"

معجزه ی آنان است

PASHA
2011/09/23, 23:31
مناجات خواجه عبدا...
الهی! دل ده، که در کار تو جان بازیم.

جانی ده، که کار آن جهان سازیم.

تقوایی ده، که دنیا را بسپریم.

روحی ده، که از دین برخوریم.

یقینی ده، که درِ آزبر ما باز نشود.

قناعتی، تا صعوۀ حرص ما باز نشود.

دانایی ده، که از راه نیفتیم.

بینایی ده، که در چاه نیفتیم.

دست گیر، که دست آویز نداریم،

در گذار، که بد کرده ایم.

آزرم دار، که آزرده ایم.

طاعت مجوی، که آبِ آن نداریم.

از هیبت مگوی، که تابِ آن نداریم.

توفیقی ده، تا در دین استوار شویم.

عقبی ده، تا از دنیا بیزار شویم.

نگاهدار، تا پریشان نشویم.

به راه دار تا پشیمان نشویم.

بیاموز، تا شریعت بدانیم.

برافروز، تا در تاریکی نمانیم.

بنمای، تا در رویِ کس ننگریم.

بگشای دری، که بگذریم.

تو بساز، که دیگران ندانند.

تو بنواز، که دیگران نتوانند.

همه را از خود رهایی ده.

همه را به خود آشنایی ده.

همه را از مکر شیطان نگاهدار.

همه را از فتنۀ نفس آگاه دار.

PASHA
2011/09/23, 23:34
شهریار ( حالا چرا؟ )

آمدي جانم به قربانت, ولي حالا چرا؟
بي وفا حالا كه من افتاده ام از پا, چرا؟

نوشدارويي و بعد از مرگ سهراب آمديسنگدل , اين زودتر مي خواستي, حالا چرا؟

عمر ما را مهلت امروز و فرداي تو نيست
من كه يك امروز مهمان توام, فردا چرا؟

نازنينا ما به ناز تو جواني داده ايم
ديگر اكنون با جوانان ناز كن با ما چرا؟

وه كه با اين عمرهاي كوته بي اعتبـار
اين همه غافل شدن از چون مني شيدا چرا؟

شور فرهادم به پرسش سر به زير افكنده بود
اي لب شيرين جواب تلخ سر بالا چرا؟

اي شب هجران كه يك دم در تو چشم من نخفت
اينقدر با بخت خواب آلود من, لالا چرا؟

آسمان چون جمع مشتاقان پريشان مي كند
در شگفتم من نمي پاشد ز هم دنيا چرا؟

در خزان هجر گل اي بلبل طبع حزين
خاموشي شرط وفاداري بود, غوغا چرا؟

شهريارا بي حبيب خود نمي كردي سفر
اين سفر راه قيامت مي روي تنها چرا؟

PASHA
2011/09/23, 23:42
دنیا رو نگه دارید
می خواستم زندگی کنم ، راهم را بستند
ستایش کردم ، گفتند خرافات است
عاشق شدم ، گفتند دروغ است
گریستم ، گفتند بهانه است
خندیدم ، گفتند دیوانه است
دنیا را نگه دارید ، می خواهم پیاده شوم !

PASHA
2011/09/23, 23:45
منم تنها ترین تنهای تنها

و تو زیباترین زیبای دنیا

منم یلدای بی پایان عاشق

تو بودی مرحم زخم شقایق

نگاهت را پرستم ای نگارم

فدای تار مویت هرچه دارم . . .

PASHA
2011/09/23, 23:48
راه كه مي روم


مدام بر مي گردم


پشت سرم را نگاه مي كنم


ديوانه نيستم


خنجر از پشت خورده ام

آمن خادمی
2011/09/23, 23:52
عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد؟
ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست... حافظ

ناهید
2011/09/23, 23:53
تو سکوت میکنیُ
فریاد زمانم را نمی شنوی !

یک روز !
من سکوت خواهم کرد و
...
تو آن روز
برای اولین بار
مفهوم "دیر شدن " را خواهی فهمید . .

(حسین پناهی

PASHA
2011/09/23, 23:59
جمله هایی طلایی از دکترعلی شریعتی
من تو را دوست دارم.. دیگری تو را دوست دارد.. دیگری دیگری را دوست دارد.. و این چنین است که ما تنهاییم..


وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند پرهایش سفید می ماند،
ولی قلبش سیاه میشود.


دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است .




دل های بزرگ و احساس های بلند، عشق های زیبا و پرشکوه می آفرینند




اما چه رنجی است لذت ها را تنها بردن و چه زشت است زیبایی ها را تنها

دیدن و چه بدبختی آزاردهنده ای است تنها خوشبخت بودن! در بهشت تنها

بودن سخت تر از ویر است


اکنون تو با مرگ رفته ای و من اینجا تنها به این امید دم میزنم که با هر نفس

گامی به تو نزدیک تر میشوم . این زندگی من است

آمن خادمی
2011/09/24, 01:09
خواه از دنیا
از زندگی
از مردم
گاه حتی از خویش...
نشود خوشدل با هیچ زبان
نشود سرخوش با هیچ نوا
نکند رغبت بر هیچ کتاب
نه رسد هیچ باده به دادش
نه برد راه به دوست
گویی همه غمهای جهان در دل اوست !
چه کند آنکه به او این همه بیداد رسد؟

فریدون مشیری

ناهید
2011/09/26, 15:21
دلم می خواست زمان را به عقب باز می گرداندم ....
نه برای اينکه آنهايی که رفتند را باز گردانم ...
برای اينکه نگذارم بيايند ....!!

ناهید
2011/09/27, 11:31
يــادم بــاشـــد ، ... امشب بعضی از آرزوهایم را دَم ِ در بگذارم تــا رفتگـــر ببــــرد ! ... بیچــاره او ...
ما بقــی را هم نقــدا" بــا خود بــه گور می بـــرم ...
ما بقــی همــان " آرزوی بــا تــو بودن " است ...
نتــرس جانم حتــی آرزوی ِ داشتنت را هم بــه کســی نمی دهم !!

ناهید
2011/09/27, 11:33
گاهی عکسی را می سوزانیم
گاهی عکسی ما را می سوزاند
گاهی با دیدن یک عکس ساعت ها گریه می کنیم
گاهی سالها با یک عکس زندگی می کنیم
و گاهی دیدن یک عکس یـعـنــی پــایـــان !!!

ناهید
2011/09/27, 11:39
تو دور می شوی من در همین دور می مانم ؛
پشیمان که شدی برنگرد !
لاشه ی یک دل که دیدن ندارد ....

ناهید
2011/09/27, 11:40
هر روز نبودنت را
بر دیوار خط کشیدم
ببین این دیوار لا مروت
دیگر جایی برای خط زدن ندارد
...خوش به حال تو
... ... .........که خودت را راحت کردی!
تنها یک خط کشیدی ،
آن هم روی من ...

ناهید
2011/09/27, 12:01
کـــجا ایــستــاده ای؟
چــگونــه اســت
بــاد از هـــر جــهتـی کــه مــیوزد
عــطـر تــو را بــا خــود دارد؟
تـــو نــرفــته ای
مــیـدانم .
از جــایی در هــمیـن نـزدیکی
مــرا نـگاه میــکنی ...
فــقـط مــن نـمیبــینـمت!!

ناهید
2011/09/27, 12:21
آدمها تنها که نـباشند، میروند ... تنها که مـیشوند..........برمیگردند.!!! ولي خدايا من يعني آدم نيستم ..... من هيچ موقع تنها نبودم ولي نرفتم

بابي چارلتون
2011/09/27, 12:27
آغاز فعالیت وبلاگ ضیاءالدین خالقی

وبلاگ «سنگ خارا» متعلق به ضیاءالدین خالقی ـ شاعرـ فعالیتش را آغاز کرد.

در این وبلاگ نویسنده در بخش اشاره آورده است: « سنگ خارا » تا رسیدن به یک سایت ادبی درجهی یک، شاید راه دوری در پیش نداشته باشد. اما اینک به هیأت یک وبلاگ، دوست دارد یک ماهنامهی شعر نیز باشد.

بخشهای دیگر « سنگ خارا » نیز در دسترس شماست؛ به مرور بخشهایی به آن افزوده خواهد شد.

در یکی از شعرهای منتشرشده در این وبلاگ - به نشانی http://sangekhara.blogfa.com/ - با عنوان "هجرت" آمده است:

هنوز هجرت بزرگ آغاز نشده است

هنوز میتوانم برای لیلا پیغام بگذارم

در جزایر قناری

هنوز نیلوفر میچرخد و میرقصد

هنوز فرصت دارم قصهام را به پایان برسانم

به دور درخت

اگرچه گاه دست کسی مرا از چیدن انگورهای سرخ میاندازد

هنوز هجرت بزرگ آغاز نشده است

هنوز قطارها میروند که دوباره برگردند

----

ضیاءالدین خالقی متولد مهر ١٣٤٢ در لنگرود است. شعرها، مقالهها و نقدهای ادبی او از سال ١٣٦٣ به بعد در نشریههای مختلف منتشر شد. مجموعههای شعر: «رؤیایی به رنگ آتش و آب»، «بارانی از پریشانی یال»، «دلشورههای من و خاک کاغ» و «به رنگ باران نوشتم» از او تاکنون منتشر شده است. سالها پیش گزیده معروفی از شعر کوتاه را هم با نام «سیب، اتفاقی است که میافتد» منتشر کرد. از او مجموعه نثر ادبی همچون "صدا به سکوتش دل داده است" نیز منتشر شده است.

ناهید
2011/09/27, 13:18
هـنــــــــــوز تـکه ای از تـــــــــــو در مـــــــن اسـت . . . .
کـه گـاهـی
لعـنــــــــــــتي بـــــــــــد جـور . . . .
دلتـــــــــــنگت مـــــــــــی شـود....

ناهید
2011/09/27, 13:49
تو کجایی سهراب ؟

آب را گل کردند

چشم ها را بستند و چه با دل کردند ...

وای سهراب کجایی آخر ؟ ...

زخم ها بر دل عاشق کردند

خون به چشمان شقایق کردند ...

تو کجایی سهراب ؟

که همین نزدیکی عشق را دار زدند ،

همه جا سایه ی دیوار زدند ...

ای سهراب کجایی که ببينی حالا دل خوش مثقالی است! ....

دل خوش سيری چند ؟

صبـــــــــــــــــر کن سهـــــــــــــــراب...!

قایقت جـــــــــــــــا دارد ؟؟!؟

آمن خادمی
2011/09/27, 18:14
با صد هزار مَردم، تنهایی
بی صد هزار مَردم، تنهایی

"رودکی

آمن خادمی
2011/09/27, 18:18
از همان روزی که دست حضرت قابيل
گشت آلوده به خون حضرت هابيل

از همان روزی که فرزندان آدم صدر پیغام آوران حضرت باریتعالی
زهر تلخ دشمنی در خونشان جوشيد
آدميت مرده بود...
ازهمان روزی که يوسف را برادرها به چاه انداختند
از همان روزی که با شلاق و خون ديوار چين را ساختند

آدميت مرده بود!
گرچه آدم زنده بود

فریدون مشیری

آمن خادمی
2011/09/27, 18:20
بر بساطی که بساطی نیست
در درون کومهی تاریک من که ذرهای با آن نشاطی نیست
و جدار دندههای نی به دیوار اطاقم دارد از خشکیش میترکد


کی میرسد باران؟

نیما یوشیج

آمن خادمی
2011/09/27, 18:32
باران
ادامه بغضهای من است
وقتی میگویی
دوستت ندارم

davood10
2011/09/27, 20:01
گفتمش دل میخری پرسید چند ؟

گفتمش دل مال تو تنها بخند

خنده كردو دل زدستانم ربود

تا به خود باز آمدم او رفته بود

دل زدستش روی خاك افتاده بود

جای پایش روی دل جا مانده بود

ناهید
2011/09/28, 16:26
مرا به بهایی فروخت
که اگر می گفت
خودم برایش
هزاران برابر می پرداختم

ناهید
2011/09/28, 20:48
عشق یعنی وقتي هزار دليل براي رفتن هست، هنوز دنبال يه بهونه اي.....که بمونی.!!!

ناهید
2011/09/28, 21:02
در حال جنگم ... جنگ با همه چیزهایی که باید فراموش شوند به حکم عقل ... اما چه کنم که دل حریف قَدری ست ...

ناهید
2011/09/28, 21:19
سردی کلامت هم . وقتی مرا شما خطاب میکنی . منی که تا دیروز عزیز دلت بودم . درد دارد … درد

ناهید
2011/09/29, 12:53
تو سکوت می کنی ، فریاد زمانم را نمی شنوی !
یک روز من سکوت خواهم کرد !
تو آن روز ، برای اولین بار ، مفهوم "دیر شدن " را خواهی فهمید . . . !

ناهید
2011/09/29, 13:02
قول بده بمونی اما
نه اینجا
کنار اونی که دوسش داری
خداحافظ

آمن خادمی
2011/09/29, 18:57
اینجا همه خوبند؛خیالت راحت!

من مانده ام و یکی دوتا هم صحبت!

این گوشه نشسته ایم و دلتنگ تو ایم

من...عشق...خدا....عقربه های ساعت

آمن خادمی
2011/10/01, 00:05
پس این فرشتگان به چه کاری مشغولند؟
که مثل پرندگان راست راست می چرخند در هوا، سر ماه حقوقشان را می گیرند
پس این فرشتگان به چه کاری مشغولند؟
که مرگ تو را ندیده اند
کاش پر و بالشان در آتش آفتاب تیر بسوزد ما با زغالشان شعار خیابانی بنویسیم
پس این فرشتگان پیر شده جز جاسوسی ما به چه کار بد دیگری مشغولند

که فریاد ما به گوش کسی نمی رسد؟
.
.
شمس لنگرودی

آمن خادمی
2011/10/01, 13:41
شعري از فروغ فرخزاد... كه چگونه تضاد فكري خانوادشو يعني پدر،مادر،برادر و خواهرشو چگونه توصيف مي كنه

کسی به فکر گلها نیست

کسی به فکرماهیها نیست

کسی نمیخواهد

باور کند که باغچه دارد میمیرد

که قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است

که ذهن باغچه دارد آرام آرام

از خاطرات سبز تهی می شود

و حس باغچه انگار

چیزی مجردست که در انزوای باغچه پوسیده ست.



حیاط خانه ی ما تنهاست

حیاط خانه ی ما

در انتظار بارش یک ابر ناشناس

خمیازه میکشد

و حوض خانه ی ما خالیست

ستاره های کوچک بی تجربه

از ارتفاع درختان به خاک میافتند

و از میان پنجره های پریده رنگ خانه ی ماهی ها

شب ها صدای سرفه میآید

حیاط خانه ی ما تنهاست .



پدر میگوید:

" از من گذشته ست

از من گذشته ست

من بار خودم را بردم

و کار خودم را کردم "

و در اتاقش ، از صبح تا غروب ،

یا شاهنامه میخواند

یا ناسخ التواریخ

پدر به مادر میگوید:

" لعنت به هرچی ماهی و هرچه مرغ

وقتی که من بمیرم دیگر

چه فرق میکند که باغچه باشد

یا باچه نباشد

برای من حقوق تقاعد کافیست."



مادر تمام زندگیش

سجاده ایست گسترده

در آستان وحشت دوزخ

مادر همیشه در ته هر چیزی

دنبال جای پای معصیتی میگردد

و فکر میکند که باغچه را کفر یک گیاه

آلوده کرده است .

مادر تمام روز دعا میخواند

مادر گناهکار طبیعیست

و فوت میکند به تمام گلها

و فوت میکند به تمام ماهیها

و فوت میکند به خودش

مادر در انتظار ظهور است

و بخششی که نازل خواهد شد .



برادرم به باغچه میگوید قبرستان

برادرم به اغتشاش علفها میخندد

و از جنازه های ماهیها

که زیر پوست بیمار آب

به ذره های فاسد تبدیل میشوند

شماره بر میدارد

برادرم به فلسفه معتاد است

برادرم شفای باغچه را

در انهدام باغچه میداند.

او مست میکند

و مشت میزند به در و دیوار

و سعی میکند که بگوید

بسیار دردمند و خسته و مأیوس است

او ناامیدیش را هم

مثل شناسنامه و تقویم و دستمال و فندک و خودکارش

همراه خود به کوچه و بازار میبرد

و ناامیدیش

آنقدر کوچک است که هر شب

در ازدحام میکده گم میشود .



و خواهرم دوست گلها بود

و حرفهای ساده قلبش را

وقتی که مادر او را میزد

به جمع مهربان و ساکت آنها میبرد

و گاهگاه خانواده ی ماهیها را

به آفتاب و شیرینی مهمان میکرد...

او خانه اش در آنسوی شهر است

او در میان خانه ی مصنوعیش

و در پناه عشق همسر مصنوعیش

و زیر شاخه های درختان سیب مصنوعی

آوازهای مصنوعی میخواند

و بچه های طبیعی میزاید

او

هر وقت که به دیدن ما میآید

و گوشه های دامنش از فقر باغچه آلوده میشود

حمام ادکلن میگیرد

او

هر وقت که به دیدن ما میآید

آبستن است.



حیاط خانه ی ما تنهاست

حیاط خانه ی ما تنهاست

تمام روز

از پشت در صدای تکه تکه شدن میآید

و منفجر شدن

همسایه های ما همه در خاک باغچه هاشان بجای گل

خمپاره و مسلسل میکارند

همسایه های ما همه بر روی حوضهای کاشیشان

سرپوش میگذارند

و حوضهای کاشی

بی آنکه خود بخواهند

انبارهای مخفی باروتند

و بچه های کوچه ی ما کیفهای مدرسه شان را

از بمبهای کوچک پر کردهاند .

حیاط خانه ی ما گیج است.

من از زمانی که قلب خود را گم کرده است میترسم

من از تصویر بیهودگی این همه دست

و از تجسم بیگانگی این همه صورت میترسم

من مثل دانش آموزی

که درس هندسه اش را

دیوانه وار دوست می دارد تنها هستم

و فکر میکنم...

و فکر میکنم...

و فکر میکنم...

و قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است

و ذهن باغچه دارد آرام آرام

از خاطرات سبز تهی میشود.

Captain Nemo
2011/10/02, 00:23
اين شفق است يا فلق ؟ مغرب و مشرقم بگو
من به کجا رسيده ام ؟ جان دقايقم بگو

آيينه در جواب من باز سكوت مي کند
باز مرا چه مي شود ؟ اي تو حقايقم بگو

جان همه شوق گشته ام طعنه ي ناشنيده را
در همه حال خوب من با تو موافقم بگو

پاك کن از حافظه ات شور غزلهاي مرا
شاعر مرده ام بخوان گور علايقم بگو

با من کور و کر ولي واژه به تصوير مكش
منظره هاي عقل را با من سابقم بگو

من که هر آنچه داشتيم اول ره گذاشتم
حال براي چون تويي اگر که لايقم بگو

يا به زوال مي روم يا به کمال مي رسم
يكسره کن کار مرا بگو که عاشقم بگو

(محمد علی بهمنی)

ناهید
2011/10/02, 16:07
من باختــــــــــــــــــــم ...
من پذيرفتم شكست خويش ... را
پندهاي عقل دورانديش را ...
من پذيرفتم كه عشق افسانه است ...
اين دل درد آشنا ديوانه است ...
ميروم شايد فراموشت كنم ...
در فراموشي هم آغوشت كنم ...
مي روم از رفتن من شاد باش ...
از عذاب ديدنم آزاد باش ...
آرزو دارم بفهمي درد را ...
تلخي برخوردهاي سرد را ....

رامین
2011/10/02, 18:25
قدیمیه ببخشید.........................از سعید بیابانکی

شکر ایزد فنآوری داریم

صنعت ذره پروری داریم

از کرامات تیم ملی مان

افتخارات کشوری داریم

با نود حال میکنیم فقط

بس که ایراد داوری داریم

وزنه برداری است ورزش ما

چون فقط نان بربری داریم

میتوانیم صادرات کنیم….

بس که جوکهای آذری داریم

گشت ارشاد اگر افاقه نکرد

صد و ده و کلانتری داریم

خواهران از چه زود میرنجید

ما که قصد برادری داریم.

ما برای اثبات اصل حجاب

خط تولید روسری داریم

این طرف روزنامه های زیاد

آن طرف دادگستری داریم!

جای شعر درست و درمان هم

تا بخواهی دری وری داریم

حرفهامان طلاست سی سال است

قصد احداث زرگری داریم

ما در ایام سال هفده بار

آزمون سراسری داریم

اجنبی هیچکاک اگر دارد

ما جواد شمقدری داریم

تا بدانند با بهانه طنز

از همه قصد دلبری داریم

هم کمال تشکر از دولت

هم وزیر ترابری داریم

ماهور
2011/10/03, 13:21
طفلی به نام شادی، دیری است که گم شده است

با چشم های روشن براق/ با گیسویی بلند..به بالای آرزو

هر کس از او نشانی دارد/ ما را خبر کند

این هم نشان ما: "یک سو خلیج فارس/ سوی دگر خزر" : دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی

ناهید
2011/10/03, 16:33
راستی میدانی تمام یادگاری هایت را دور انداخته ام؟
ترانه ی عشق را با دیگری سروده ام!؟
نشانه ی مهرت را فراموش کرده ام!؟
لابد متهمم می کنی؟؟ هان؟؟
آن حکم لعنتی ات را همانطور که میخواهی بر دفترچه تقدیرمان بچسبان...
اما حرف آخر راهم بشنو:
تو را بیش از این به یاد دارم که یادگاری
بخواهد تلنگر ثانیه های روزگارش باشد......
در اندیشه من
یادگاری
تنها برای نیستی زاده خواهد شد!
باور کنم که نمی دانستی تمام هستی من بودی!؟

ناهید
2011/10/03, 22:26
میبخشم کسانی را که هر چه خواستند با من،با دلم،با احساسم،کردند
و مرا در دور دست خودم تنها گذاردند
و من امروز به پایان خودم نزدیکم...
خدایا به من بیاموز در این فرصت حیاتم،اهی نکشم برای کسانی که دلم را شکستند

رامین
2011/10/04, 11:08
میبخشم کسانی را که هر چه خواستند با من،با دلم،با احساسم،کردند
و مرا در دور دست خودم تنها گذاردند
و من امروز به پایان خودم نزدیکم...
خدایا به من بیاموز در این فرصت حیاتم،اهی نکشم برای کسانی که دلم را شکستند
چرا اینقدر غمناک:(

آمن خادمی
2011/10/04, 13:37
انسان پوک

انسان پوک پر از اعتماد

نگاه کن که چشمهایش
...
چگونه وقت خیره شدن میدرند.
نگاه کن که در اینجا

چگونه جان آنکسی که با کلام سخن گفت

و با نگاه نواخت

و با نوازش از رمیدن آرامید

به تیرهای توهم مصلوب گشته است.

و جای پنج شاخه ی انگشتهای تو

که مثل پنج حرف حقیقت بودند

چگونه روی گونه او مانده است....

فروغ فرخزاد

ناهید
2011/10/04, 14:16
چرا اینقدر غمناک:(

اينم بخاطر جناب رامين

شعری از خیام

بگذار قلم را به غزل بسپارم/
شاید گره ای باز شود از کــــارم/
پرسید: مگر تو هم غزل می گویی؟/
گفتم: پـَـَـ نــه پـَـَــــ !! فقط رباعـــی دارم

ناهید
2011/10/05, 13:51
پاییز در راه است...
دیگر نگران بغض هاتان نباشید... سرماخوردگی را بهانه می كنیم
نگران اشك ها نباشید......... باران بهانه ی خوبی است
نگران نگاه منتظر و چشم به راه نباشید......... زیر چتر پنهانش می كنیم
پاییز بهانه ی خوبی است.................. وقتی پریشان می شویم ؛ باد خزان وحشیانه تر میوزد.

آمن خادمی
2011/10/06, 23:24
به ابرها بگو
فصل انگور که تمام شود
مِی باران می شویم
لوچ ِلوچ
به ابرها بگو

ناهید
2011/10/07, 13:43
شايد روزی... دوباره در گذر زمان به يكديگر برسيم!
آنروز من اشتباه گذشته را تكرار نخواهم كرد!
تو را از دست ميدهم... اما غرورم را نه...

آمن خادمی
2011/10/08, 19:08
خوابند وکیلان و خرابند وزیران
بردند به سرقت همه سیم و زر ایران

toyota
2011/10/08, 22:41
برای خوشبخت بودن ، به هیچ چیز نیاز نیست جز به نفهمیدن !

* * *

دل های بزرگ و احساس های بلند، عشق های زیبا و پرشکوه می آفرینند

* * *

اکنون تو با مرگ رفته ای و من اینجا تنها به این امید دم میزنم که با هر نفس گامی به تو نزدیک تر میشوم . این زندگی من است

* * *

وقتی خواستم زندگی کنم، راهم را بستند.وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافات است.وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است.وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است.وقتی خواستم خندیدن، گفتند دیوانه است.دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم

* * *

اگر قادر نیستی خود را بالا ببری همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشهای را بالا ببری

* * *

به سه چیز تکیه نکن ، غرور، دروغ و عشق.آدم با غرور می تازد،با دروغ می بازد و با عشق می میرد

* * *

من چیستم؟

لبخند پر ملامت پاییزی غروب در جستجوی شب

که یک شبنم فتاده به چنگ شب حیات ، گمنام و بی نشان

در آرزوی سر زدن آفتاب مرگ

* * *

چه امید بندم در این زندگانی

که در نا امیدی سر آمد جوانی

سرآمد جوانی و ما را نیامد

پیام وفایی از این زندگانی

* * *

عشق تنها کار بی چرای عالم است ، چه ، آفرینش بدان پایان می گیرد

* * *

آیا در این دنیا کسی هست بفهمد

که در این لحظه چه می کشم ؟ چه حالی دارم؟

چقدر زنده نبودن خوب است ، خوب خوب خوب

* * *

هنگامی دستم را دراز کردم که دستی نبود

هنگامی لب به زمزمه گشودم که مخاطبی نداشتم

و هنگامی تشنه آتش شدم،

که در برابرم دریا بود و دربا و دریا ...!

* * *

از دیده به جاش اشک خون می آید

دل خون شده ، از دیده برون می آید

دل خون شد از این غصه که از قصه عشق

می دید که آهنگ جنون می آید

* * *

حرف هایی هست برای نگفتن و ارزش عمیق هر کسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد

* * *

toyota
2011/10/08, 23:04
«من پرنده ی عجیبی هستم که در شهرها به صدای اول همه

دور من جمع شده و کم کم وقتی که نمی توانند فرا و اسرارفرا

بشناسند از من دور می شوند ...»

آمن خادمی
2011/10/09, 18:05
به کدام سو میروی
سرگردان و آشفته....از پی چه میروی
اینجا دیریست باران نباریده.....ندیده ای؟
ای ابر بی خواب بازیگوش
بر بی خوابی سنگینمان ببار

بوف کور
2011/10/10, 16:51
یک روز، که تاریخش اصلا مهم نیست
در یک چهارراه، که آدرسش اهمیتی ندارد
یک دختر، که اسمش را کاری نداریم
به چراغ قرمز عابر پیاده رسید
و ایستاد
و منتظر ماند...
و نرفت
مردانی، که به سطح تحصیلاتشان کاری نداریم
از کنار دختر، که لباسش در قصه ما نقشی ندارد
به خیابانی، که تعداد ماشین هایش را بیخیال می شویم
وارد می شدند
و چراغ قرمز بود
و ترافیک بود
و کسی نمی ایستاد
یک انگشت توهین آمیز
چند آرنج خشن
چند صد کلمهی تحقیر کننده
با پیکر دختر برخورد کرد
از میهنی، که اسمش را نمی بریم
از مردمی، که نامهایشان را فراموش می کنیم
از دینی، که نقشش را در این حادثه انکار می کنیم
دخترک بیزار بود...

بابای دارا
2011/10/10, 18:00
خيلي فيمينيستي بود

رامین
2011/10/10, 18:46
یک روز، که تاریخش اصلا مهم نیست
در یک چهارراه، که آدرسش اهمیتی ندارد
یک دختر، که اسمش را کاری نداریم
به چراغ قرمز عابر پیاده رسید
و ایستاد
و منتظر ماند...
و نرفت
مردانی، که به سطح تحصیلاتشان کاری نداریم
از کنار دختر، که لباسش در قصه ما نقشی ندارد
به خیابانی، که تعداد ماشین هایش را بیخیال می شویم
وارد می شدند
و چراغ قرمز بود
و ترافیک بود
و کسی نمی ایستاد
یک انگشت توهین آمیز
چند آرنج خشن
چند صد کلمهی تحقیر کننده
با پیکر دختر برخورد کرد
از میهنی، که اسمش را نمی بریم
از مردمی، که نامهایشان را فراموش می کنیم
از دینی، که نقشش را در این حادثه انکار می کنیم
دخترک بیزار بود...
دختره اينجاشو اشتباه كرده ديگه:d
چون اون دين گفته اينكارارو نكنن باهاش
لباسشم كاملا نقش دارد در قصه البته
و بازم البته نظر بنده اينه كه در جامعه ما خانمها امنيت و احترامي رو كه بايد ندارن

davood10
2011/10/11, 17:28
شنیدم در زمان خسرو پرویز گرفتند آدمی را توی تبریز
به جرم نقض قانون اساسی و بعض گفتمان های سیاسی
ولی آن مرد دور اندیش، از پیش قراری را نهاده با زن خویش
که از زندان اگر آمد زمانی به نام من پیامی یا نشانی
اگر خودکار آبی بود متنش بدان باشد درست و بی غل و غش
اگر با رنگ قرمز بود خودکار بدان باشد تمام از روی اجبار
تمامش از فشار بازجویی ست سراپایش دروغ و یاوه گویی ست
گذشت و روزی آمد نامه از مرد گرفت آن نامه را بانوی پر درد
گشود و دید با هال و مآبی نوشته شوهرش با خط آبی:
عزیزم، عشق من ، حالت چطور است؟ بگو بی بنده احوالت چطور است؟
اگر از ما بپرسی، خوب بشنو ملالی نیست غیر از دوری تو
من این جا راحتم، کیفور کیفور بساط عیش و عشرت جور وا جور
در این جا سینما و باشگاه است غذا، آجیل، میوه رو به راه است
کتک با چوب یا شلاق و باطوم تماما شایعاتی هست موهوم
هرآن کس گویداین جاچوب داراست بدان این هم دروغی شاخدار است
در این جا استرس جایی ندارد درفش و داغ معنایی ندارد
کجا تفتیش های اعتقادی ست؟ کجا سلول های انفرادی ست؟
همه این جا رفیق و دوست هستیم چو گردو داخل یک پوست هستیم
در این جا بازجو اصلن نداریم شکنجه ، اعتراف، عمرن نداریم
به جای آن اتاق فکر داریم روش های بدیع و بکر داریم
عزیزم، حال من خوب است این جا گذشت عمر، مطلوب است این جا
کسی را هیچ کاری با کسی نیست نشانی از غم و دلواپسی نیست
همه چیزش تمامن بیست این جا فقط خود کار قرمز نیست این جا

آمن خادمی
2011/10/12, 02:22
بساط عاشقــی را جمــــع کردند
مـــرا از عاشقــی ها منــــع کردند
تو می خواهی بدانی ماجرا چیست ؟
گمــانـــم استـــراق ِ سمــــع کردند

حنا
2011/10/15, 15:06
بزرگی وصیت کرد که برای سلامتی عقلتان هویج بخورید؛
همه خندیدند و کسی ندانست... که عقل همه
در چشمشان است!........

حنا
2011/10/15, 15:36
--------------------------------------------------------------------------------

حتی اگر تمام ابرهای آسمان ببارند
باز هم گلهای قالی...
نخواهند شکفت...
و این ...
قانون زیر پا ماندن است...
__________________

پرواز اعتماد را با یکدیگر تجربه کنیم تا نشکنیم بالهای دوستیمان را

حنا
2011/10/15, 15:40
ساعت 5 صبح، پدرم صبحانه می خورد و من شام ... و من به فاصله ی نسل ها می اندیشم !!!

حنا
2011/10/15, 15:41
بازی قشنگی بود

امــا مــا قشنگ بــازی نکردیــم

قبـــول کن کــه هر دو باختیــم ؛

من ؛ کــه خودم را بــه تـــو فروختــم

و تـــو ؛ کــه مرا به هیچ ..!

حنا
2011/10/15, 15:43
تــو رفتهـ ای ....و منـ از تنهاییـ ککم هــمـ نمی گـــزد دیـــگر
حــالا باز همـ بگــو دروغـ گفتنـ بلد نیستی

حنا
2011/10/15, 15:45
--------------------------------------------------------------------------------

قــرآنـــِـ دلــم را آیـه آیـه کـردی ...
پـاره پـاره ...
.
.
.
من ســوره ی یـاسینـــِـ قـرآنـــِـ دلتـــ بـودمـــ ...
چـه شـد پـســـ !

حنا
2011/10/15, 15:46
می خواهم یادت را طلاق دهم . . .

ولی چکار کنم که از عهده مهریه سنگین خاطراتت بر نمی آیم ...!!!

حنا
2011/10/15, 15:52
دنیای من
پر از دستهایست
که خسته نمی شوند
از نگه داشتن
نقاب ها . . . !

حنا
2011/10/15, 15:54
چـــــــه معـــــادله ی نا بـــرابــــری

وقتــــــــی کـــــه مــــــن

بـــــــرای دیـــــــدنت چشمهــــــایم را مــــــی بندم

و تـــــــو

بــــــــرای نــــــدیـــــــدنــــــم

حنا
2011/10/15, 15:57
خــــدا پــــرسیــــد:
میخــــوری یــا میبــــری؟
مــــن گفتــــم میخــــورم
چــــه مـــی دونستــــم
لــــذت هـــا رو میبـــرنــد حســــرت هــا رو میخـــورند

حنا
2011/10/15, 15:59
وقتے مَن آن "مشترکِـ موردِ نظر " نيـستَمــ... چه فَرقـے دارد
در دَسترسـ

باشَمــ

يا نَباشـمــ...

حنا
2011/10/15, 16:01
--------------------------------------------------------------------------------

تاب می بندیم ...
یکسو تو ؛ یکسو من !
نسیمی ما را تکان می دهد...
تاب می گسلد ..
یکسو من ؛ یکسو من ؛ هر سو من . . .
تو کجا رفته ای ؟ بی تاب گشته ام. . . !

حنا
2011/10/15, 16:05
هــوسـ کــردهـ امـ خوبـ نـباشـم ...
شــاید حــآلم را بـپرسیـ ....

حنا
2011/10/15, 16:11
--------------------------------------------------------------------------------

حالا که دور شدی

گوش دادن به بعضی از آهنگ ها واقعا شجاعت میخواد !!

حنا
2011/10/15, 16:16
تمام بودنت


ترس رفتنت را داشتم

و

تمام نبودنت

ترس برنگشتنت را . . .

حنا
2011/10/15, 16:18
--------------------------------------------------------------------------------

گاهی دست " خـــودم " را می گیرم
می برم هوا خوری ...
" یــاد " تو هم که همه جا با من است ...
" تنــهایــی " هم که پا به پایم میدود ...
میبینی ... ؟
وقتی که نیستی جمعمان جمع است !
__________________

خدا چرا...

davood10
2011/10/15, 21:23
من ترانه می سرایم

تو ترانه می نوازی

در ترانه های من اشک است و بی قراری

یک بغل از ارزوهای محالی…

تا ابد چشم انتظاری…

فکر پایان و جدایی…

ترسم از این است که شاید

در نگاهت من بیابم ردی از یک بی وفایی…

davood10
2011/10/15, 21:28
دزد بازار


رهزنان آهنگ را دزدیده اند

تارهای چنگ را دزدیده اند

بانگ ناقوسی نمی آید به گوش

از کلیسا زنگ را دزدیده اند

در بیابانی که نامش زندگی ست

سگ رها و سنگ را دزدیده اند (١)

قهر می کارند در دل های ما

مهر تنگاتنگ را دزدیده اند

بهر محو عشق از فرهنگ ها

عشق نه ، فرهنگ را دزدیده اند

دوری خود تا ز حق پنهان کنند

واژه ی فرسنگ را دزدیده اند

بهر کتمان شکاف خویش و خلق

دره ی سالنگ را دزدیده اند (٢)

زنده ها جای شهیدان وطن

افتخار جنگ را دزدیده اند

نقش مانی را به نام خود زدند

موبدان ارژنگ را دزدیده اند

ننگ روی ننگ مانده تا ابد (٣)

چون که سطل رنگ را دزدیده اند


آب در هاون چه می کوبی عزیز

دسته ی هاونگ را دزدیده اند

davood10
2011/10/15, 21:37
زندگي را تو بساز ، نه بدان ساز كه سازند و پذيري بي حرف

زندگي يعني جنگ ، تو بجنگ ، زندگي يعني عشق ، تو بدان عشق بورز . . .

حنا
2011/10/15, 23:06
همسایه ام از گرسنگی مرد ، خویشانش در عزایش گوسفندها سربریدند!

حنا
2011/10/15, 23:09
چه بخواهیم و چه نخواهیم هر چه پیر تر میشویم ثروتمند تر میشویم !

نقره در سر - طلا در دهان - سنگ در کلیه - قند در خون

سرب در پا - آهن در رگها


آیا هرگز گمان می کردید شما یک چنین دارائی هایی را درخود جمع کنید؟؟

دارایی هایی از نوع منفی

حنا
2011/10/15, 23:17
استعداد عجیبی در شکستن داری….
قلب…غرور…پیمان…
استعداد عجیبی در نشستن دارم….
به پای تو…به امید تو…در انتظار تو.

حنا
2011/10/15, 23:21
آنکه دستور زبان عشق را
بی گزاره در نهاد ما نهاد
خوب می دانست تیغ تیز را
در کف مستی نمی بایست داد

حنا
2011/10/15, 23:24
دندانهایت

کاخ سفیدی ست

که سیاست لبخندت را حفظ می کند

بی شک

انقلاب مخملی

از پوست تنت شروع شد

و تا کودتای تنت ادامه یافت

.
.

حنا
2011/10/15, 23:27
نفهمیدم چرا « نیازمندیهای همشهری » آگهی مرا قبول نکرد !
آگهی درباره ی تو بود !!! نوشته بودم : به تو نیاز دارم !

حنا
2011/10/15, 23:31
همه جا پر شده که

دهانت را میبویند مبادا گفته باشی دوستت دارم

من میگم حق دارن

چون دوست داشتن های ما بودار است

بوی سو استفاده

بوی خیانت

بوی دروغ میدهد . . .

حنا
2011/10/16, 20:14
امشب ای ناز ، چه دلتنگ نگاهت شده ام

باز ای مونس جان چشم براهت شده ام

برق چشمان تو امشب به سکوتم خندید

چونکه دیوانه ی آن چهره ی ماهت شده ام .

آمن خادمی
2011/10/20, 18:25
تا کی غم آن خورم که دارم یا نه؟
وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه؟

پر کن قدح باده، که معلومم نیست
کین دم که فرو برم، بر آرم یا نه؟

خیام

Captain Nemo
2011/10/28, 00:48
عزم آن دارم كه امشب نيم مست

پای كوبان كوزه دردی به دست

سر به بازار قلندرها نهم

پس به يک ساعت ببازم هر چه هست

آمن خادمی
2011/11/04, 14:41
ای سرنوشت، ازتو کجا می توان گریخت؟
من راهِ آشیان خود از یاد برده ام.
یکدم مرا به گوشۀ راحت مرا رها مکن
با من تلاش کن که بدانم نمرده ام!
ای سرنوشت مرد نبردت منم بیا !
زخمی دگر بزن که نیافتاده ام هنوز.
شادم از این شکنجه خدا را،مکن دریغ
روح مرا در آتشِ بیداد خود بسوز!
ای سرنوشت، هستی من در نبرد توست
بر من ببخش زندگی جاودانه را !
منشین که دست مرگ زبندم رها کند.
محکم بزن به شانه من تازیانه را

آمن خادمی
2011/11/12, 22:57
چرا همگان را نبخشم
چرا از خاطر نبرم زخم ها را
من که فراموش خواهم کرد
نشانی خانه ام
چهره ی کودک ام
... و تلفظ نام ام را از دهان ات
و شعله که بر باد خواهد رفت.
.....
شمس لنگرودی

آمن خادمی
2011/11/22, 23:54
جهان پیر است و بیبنیاد، از این فرهادکش فریاد/ که کرد افسون و نیرنگش، ملول از جان شیرینم‎

آمن خادمی
2011/11/26, 13:01
آفتاب می شود

نگاه کن که غم درون دیده ام

چگونه قطره قطره آب می شود

چگونه سایهء سیاه سرکشم

اسیر دست آفتاب می شود

نگاه کن

تمام هستیم خراب می شود

شراره ای مرا به کام می کشد

مرا به اوج می برد

مرا به دام می کشد

نگاه کن

تمام آسمان من

پر از شهاب می شود





تو آمدی ز دورها و دورها

ز سرزمین عطرها و نورها

نشانده ای مرا کنون به زورقی

ز عاجها، ز ابرها، بلورها

مرا ببر امید دلنواز من

ببر به شهر شعرها و شورها





به راه پرستاره می کشانی ام

فراتر از ستاره می نشانی ام

نگاه کن

من از ستاره سوختم

لبالب از ستارگان تب شدم

چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل

ستاره چین برکه های شب شدم





چه دور بود پیش از این زمین ما

به این کبود غرفه های آسمان

کنون به گوش من دوباره می رسد

صدای تو

صدای بال برفی فرشتگان

نگاه کن که من کجا رسیده ام

به کهکشان، به بیکران، به جاودان





کنون که آمدیم تا به اوجها

مرا بشوی با شراب موجها

مرا بپیچ در حریر بوسه ات

مرا بخواه در شبان دیرپا

مرا دگر رها مکن

مرا از این ستاره ها جدا مکن





نگاه کن که موم شب براه ما

چگونه قطره قطره آب می شود

صراحی دیدگان من

به لای لای گرم تو

لبالب از شراب خواب می شود

نگاه کن

تو میدمی و آفتاب می شود

فروغ فرخزاد

آمن خادمی
2011/11/27, 11:16
آنگه ستارگان سپید اشک / سوسو زدند در شب مژگانم/ دیدم که دستهای تو چون ابری / آمد به سوی صورت حیرانم

آمن خادمی
2011/11/27, 11:20
زمستووون، تن عریووون باغچه چون بیابون// درختاااا با پاهای برهنه زیر بارووون// نمیدونی تو که عاشق نبودی.........‎

بوف کور
2011/11/27, 15:15
حانم امن خانم
تاپیک برای کسایی که دلشون گرفته ندارید
منم الان تاپیک شوخی تونو خراب می کنم :(


چه در دل ِ من

چه در سر ِ تو

من از تو رسیدم به باور ِ تو

تو بودی و من ، به گریه نشستم برابر ِ تو

به خاطر تو

به گریه نشستم

بگو چه کنم ...



با تو ، شوری در جان

بی تو ، جانی ویران

از این ، زخم ِ پنهان

می میرم ...

نامت در من باران

یادت در دل طوفان

با تو ، امشب پایان

می گیرم ...



نه بی تو سکوت

نه بی تو سخن

به یاد ِ تو بودم

به یاد ِ تو من

ببین غم ِ تو رسیده به جان و دویده به تن

ببین غم ِ تو رسیده به جانم ،

بگو چه کنم...

http://wdl.persiangig.com/pages/download/?dl=http://ziizii.persiangig.com/Mohammad%20Esfehani%20-%20Armaghane%20Tariki.mp3

صدای استاد اصفهانی

ناهید
2011/11/27, 15:24
[quote=بوف کور;69931]حانم امن خانم
تاپیک برای کسایی که دلشون گرفته ندارید
منم الان تاپیک شوخی تونو خراب می کنم :(


[b][color="#000080"]وقتی کسی حالش بده بهش نگید
ای بابا اینم می گذره ،
نگید درست می شه،
نخواهید با جوک های مسخره بخندونیدش
نمی خواد بخنده.
... خنده اش نمیاد غصه داره. می فهمین؟ غصه.
براش از فلسفه ی زندگی حرف نزنین.
از انرژی مثبت و مثبت باش و
به چیزهایی که داری فکر کن حرف نزنید.
وقتی کسی ناراحته اصلا این شما نیستین که باید حرف بزنین.
شما در حقیقت باید حرف نزنید.
باید دستش رو بگیرید. بغلش کنید.
تو چشم هاش نگاه کنید.
بذارید اون حرف بزنه و شما گوش کنید.
هی فکر نکنید باید نظریه صادر کنید و نصیحت کنید.
فکر نکنید اگه حرف نزنید خیلی اتفاق بدی می افته.
شما جای اون آدم نیستید.
شما زندگی اون آدم رو از وقتی به دنیا اومده زندگی نکردید.
پس نظریه ها و حرف هاتون به درد خودتون می خوره.
بله. دستش رو بگیرید. بغلش کنید. سکوت کنید.
اگه دلش خواست خودش حرف می زنه...

بوف کور
2011/11/27, 15:30
تقدیم به ناهید عزیز :
بمون ولی به خاطر غرور خسته ام برو
برو ولی به خاطر دل شکسته ام بمون


به موندن تو عاشقم به رفتن تو مبتلا
شکسته ام ولی برو ، بریده ام ولی بیا


چه گیج حرف می زنم ، چه ساده درد می کشم
اسیر قهر و آشتی میون آب و آتشم


چه عاشقانه زیستم چه بی صدا گریستم
چه ساده با تو هستم و چه ساده بی تو نیستم


تو را نفس کشیدم و به گریه با تو ساختم
چه دیر عاشقت شدم چه دیرتر شناختم


تو با منی و بی توأم ببین چه گریه آوره
سکوت کن سکوت کن سکوت حرف آخره


ببین چه سرد و بی صدا ببین چه صاف و ساده ام
گلی که دوست داشتم به دست باد داده ام


بمون که بی تو زندگی تقاص اشتباهمه
عذاب دوست داشتن تلافی گناهمه

ناهید
2011/11/27, 15:38
تقدیم به ناهید عزیز :
بمون ولی به خاطر غرور خسته ام برو
برو ولی به خاطر دل شکسته ام بمون


به موندن تو عاشقم به رفتن تو مبتلا
شکسته ام ولی برو ، بریده ام ولی بیا


چه گیج حرف می زنم ، چه ساده درد می کشم
اسیر قهر و آشتی میون آب و آتشم


چه عاشقانه زیستم چه بی صدا گریستم
چه ساده با تو هستم و چه ساده بی تو نیستم


تو را نفس کشیدم و به گریه با تو ساختم
چه دیر عاشقت شدم چه دیرتر شناختم


تو با منی و بی توأم ببین چه گریه آوره
سکوت کن سکوت کن سکوت حرف آخره


ببین چه سرد و بی صدا ببین چه صاف و ساده ام
گلی که دوست داشتم به دست باد داده ام


بمون که بی تو زندگی تقاص اشتباهمه
عذاب دوست داشتن تلافی گناهمه

مرسي عزيز دلم
اميدوارم هميشه دلت شاد باشه

هرکس صورت ما را بخراشد

ما صورت او نمی خراشیم

خوبی او به خلق گوییم
...
تا هر دو دروغ گفته باشیم

pani
2011/11/27, 15:43
تقدیم به ناهید عزیز :
بمون ولی به خاطر غرور خسته ام برو
برو ولی به خاطر دل شکسته ام بمون


به موندن تو عاشقم به رفتن تو مبتلا
شکسته ام ولی برو ، بریده ام ولی بیا


چه گیج حرف می زنم ، چه ساده درد می کشم
اسیر قهر و آشتی میون آب و آتشم


چه عاشقانه زیستم چه بی صدا گریستم
چه ساده با تو هستم و چه ساده بی تو نیستم


تو را نفس کشیدم و به گریه با تو ساختم
چه دیر عاشقت شدم چه دیرتر شناختم


تو با منی و بی توأم ببین چه گریه آوره
سکوت کن سکوت کن سکوت حرف آخره


ببین چه سرد و بی صدا ببین چه صاف و ساده ام
گلی که دوست داشتم به دست باد داده ام


بمون که بی تو زندگی تقاص اشتباهمه
عذاب دوست داشتن تلافی گناهمه

زهره جونم :(( :((
دلم گرفت ...

خدا ان حس زیباییست

که در تاریکیه صحرا

زمانیکه هراس مرگ می دزدد سکوتت را

یکی همچون نسیم دشت

میگوید کنارت هستم ای تنها

و دل آرام میگیرد

:* :x

riskman
2011/11/27, 16:43
چه اشعار زيبا و رمانتيكي:x ! واقعا" لذتبخشه:x! اونهم تو اين بازار منفي=(( !

بوف کور
2011/11/27, 16:47
چه اشعار زيبا و رمانتيكي:x ! واقعا" لذتبخشه:x! اونهم تو اين بازار منفي=(( !

هر چقدر هم سعی کرده باشند که عاشقی رو از سرمون بندازند
ولی روز اول محرم سخت ترین قلب ها رو هم به زانو در می یاره

محمود شریعت
2011/11/27, 20:35
سکوت کوچه های تار جانم، گریه می خواهد

تمــام بنـد بنـد استـخــوانم گریــه می خواهد

بیـــا ای ابــر باران زا، میـــان شعـرهــای من

کـه بغض آشنـــای ابــر گریــه می خـواهـــد

بهـــاری کن مرا جانــا، که من پابنـد پاییزیــم

و آهنـــگ غزلهــای جـوانم گریـه می خواهد

چنان دق کرده احساسم میان شعر تنهایی

که حتی گریه های بی امانم، گریه می خواهد

بوف کور
2011/11/28, 09:32
دوستان کسی اهنک
ازم نخواه با تو بمونم
زنده یاد ناصر عبداللهی رو داره ؟
هر چی دنبالش می گردم پیداش نمی کنم

rezaafshari110
2011/11/28, 09:47
دوستان کسی اهنک
ازم نخواه با تو بمونم
زنده یاد ناصر عبداللهی رو داره ؟
هر چی دنبالش می گردم پیداش نمی کنم
وقتی دنبال این آهنگ میگردی و آدم این آواتارت رو میبینه با خودش میگه کی دل این جونو شکسته؟

http://www.safalbum.info/article7.html

فقط متاسفانه فیلتره

محمود شریعت
2011/11/28, 09:52
دوستان کسی اهنک
ازم نخواه با تو بمونم
زنده یاد ناصر عبداللهی رو داره ؟
هر چی دنبالش می گردم پیداش نمی کنم

این فیلتر نیست:

http://s1.picofile.com/file/6142202212/AzamNakhah.mp3.html

بوف کور
2011/11/28, 10:30
وقتی دنبال این آهنگ میگردی و آدم این آواتارت رو میبینه با خودش میگه کی دل این جونو شکسته؟

http://www.safalbum.info/article7.html

فقط متاسفانه فیلتره
خیلی خیلی محبت کردید ممنونم

بوف کور
2011/11/28, 10:31
این فیلتر نیست:

http://s1.picofile.com/file/6142202212/AzamNakhah.mp3.html
خیلی ممنونم محبت کردید

HOLY
2011/11/29, 00:07
دیدم دوستان زحمت کشیدند و چند تا شعر زیبا گذاشتند ،با اجازتون این شعر جناب فرخی سیستانی عزیز رو با وجودیکه چند ماه قبل در بخش آزاد گذاشته بودم برای دوستانی که اونجا ندیدند اینجا قرار میدم
،

دل من همی داد گفتی گواهی
كه باشد مرا روزی از تو جدایی

بلی هر چه خواهد رسیدن به مردم
بر آن دل دهد هر زمانی گواهی

من این روز را داشتم چشم و زین غم
نبوده ست با روز من روشنایی

جدایی گمان برده بودم ولیكن
نه چندان كه یك سو نهی آشنایی

به جرم چه راندی مرا از در خود
گناهم نبوده ست جز بیگنایی

بدین زودی از من چرا سیر گشتی
نگارا بدین زود سیری چرایی

كه دانست كز تو مرا دید باید
به چندان وفا این همه بی وفایی

سپردم به تو دل ندانسته بودم
بدین گونه مایل به جور و جفایی

دریغا دریغا كه اگه نبودم
كه تو بی وفا در جفا تا كجایی

همه دشمنی از تو دیدم ولیكن
نگویم كه تو دوستی را نشایی

نگارا من از آزمایش به آیم
مرا باش تا بیش ازین آزمایی

با آرزوی شادی برای تمامی عزیزان

بوف کور
2011/11/29, 00:15
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست.......... بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر.......... کان چهره مشعشع تابانم آرزوست
بشنیدم از هوای تو آواز طبل باز.......... باز آمدم که ساعد سلطانم آرزوست
گفتی ز ناز بیش مرنجان مرا برو.......... آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست
وان دفع گفتنت که برو شه به خانه نیست.......... وان ناز و باز و تندی دربانم آرزوست
در دست هر کی هست ز خوبی قراضههاست.......... آن معدن ملاحت و آن کانم آرزوست
این نان و آب چرخ چو سیلست بیوفا.......... من ماهیم نهنگم عمانم آرزوست
یعقوب وار وااسفاها همیزنم.......... دیدار خوب یوسف کنعانم آرزوست
والله که شهر بیتو مرا حبس میشود.......... آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت.......... شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او.......... آن نور روی موسی عمرانم آرزوست
زین خلق پرشکایت گریان شدم ملول.......... آنهای هوی و نعره مستانم آرزوست
گویاترم ز بلبل اما ز رشک عام.......... مهرست بر دهانم و افغانم آرزوست
دی شیخ با چراغ همیگشت گرد شهر.......... کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت مینشود جستهایم ما.......... گفت آنک یافت مینشود آنم آرزوست
هر چند مفلسم نپذیرم عقیق خرد.......... کان عقیق نادر ارزانم آرزوست
پنهان ز دیدهها و همه دیدهها از اوست.......... آن آشکار صنعت پنهانم آرزوست
خود کار من گذشت ز هر آرزو و آز.......... از کان و از مکان پی ارکانم آرزوست
گوشم شنید قصه ایمان و مست شد.......... کو قسم چشم صورت ایمانم آرزوست
یک دست جام باده و یک دست جعد یار.......... رقصی چنین میانه میدانم آرزوست
میگوید آن رباب که مردم ز انتظار.......... دست و کنار و زخمه عثمانم آرزوست
من هم رباب عشقم و عشقم ربابیست .......... وان لطفهای زخمه رحمانم آرزوست
باقی این غزل را ای مطرب ظریف.......... زین سان همیشمار که زین سانم آرزوست
بنمای شمس مفخر تبریز رو ز شرق.......... من هدهدم حضور سلیمانم آرزوست

مولوی

HOLY
2011/11/30, 00:31
ترس دارم از بیان راز دل ××× از بیان راز با انباز دل

ترس دارم کین تمام لطف او ××× خنده های بی ریا و گفت او

این نشانی ها زعشق و شور او ××× وین طپیدن های دل بی گفتگو

این ظرائف ،این لطائف ،این حیل ××× این نشانی های عشق اندر مثل

جملگی باشد خیال و وهم و خواب ××× چون یکی تشنه، بیابان و سراب

تا که لب بگشایم از بهر بیان ××× پس خجل گردد ز راز دل زبان

گویدم کم گوی اینگونه سخن ××× از حدیث عشق و از سودای من

نی ز اول عشق و رازی در میان ××× نی نیاز و سوز و سازی در میان

فکر عشق من ز سر بیرون نما ××× نیست جایی بهر تو در قلب ما

کاش گر اینگونه آغازد سخن ××× بال گیرد ، پر کشد جان از بدن

بی خیال او نمی خواهم جهان ××× پس همان بهتر روم تا لامکان

rojan
2011/11/30, 06:56
با سلام

ببینید اوضاع بورس چقدر قمر در عقرب است که استاد holy هم شعر می نویسند وامصیبتاااااااااااااااااا ااااااااااااااا;)

زتو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران .رفتم ز کوی تو لیکن عقب سر نگران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی. تو بمان و دگران وای به حال دگران

البته این شعر را برای بورس و سهامم گفتم نه شخص خاصی گفته باشمااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااااا:D

برومند
2011/11/30, 09:19
• انگار باید اسم تاپیک عوض بشه!

دلخوشم با غزلی تازه همینم کافیست
• تو مرا باز رساندی به یقینم کافیست
• قانعم بیشتر از این چه بخواهم از تو؟
• گاه گاهی که کنارت بنشینم کافیست
• گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم
• گاهی از دور تو را خوب ببینم کافیست
• آسمانی تو ! در آن گستره خورشیدی کن
• من همین قدر که گرم است زمینم کافیست
• من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه
• برگی از باغچه ی شعر بچینم کافیست
• فکر کردن به تو یعنی غزلی شور انگیز
• که همین شوق٬ مرا خوب ترینم ! کافیست
• (محمد علی بهمنی)

sirwan
2011/11/30, 11:59
با سلام

ببینید اوضاع بورس چقدر قمر در عقرب است که استاد holy هم شعر می نویسند وامصیبتاااااااااااااااااا ااااااااااااااا;)

زتو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران .رفتم ز کوی تو لیکن عقب سر نگران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی. تو بمان و دگران وای به حال دگران

البته این شعر را برای بورس و سهامم گفتم نه شخص خاصی گفته باشمااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااااا:D
دیشب ز مسجد سوی میخانه امد پیر ما چیست یاران بعد از این تدبیر ما (پیر ما=استاد هولی)

آمن خادمی
2011/11/30, 12:37
سلام بر دوستان عزيزم

تاپيك"اينجا...فقط شوخي داريم" رو كه در اين اواخر با اشعار زيبايي مزيين شده بود رو بردم در بخش آْزاد;;)...تا تاپايان عاشورا و تاسوعا هم تاپيك شعر و شاعري رو آردم اين بخش<:-p

همچنين اشعاري كه دوستان عزيز توي اون تاپيك نوشته بودن رو منتقل كردم;)

منتظر شما هستم<:-p

آمن خادمی
2011/11/30, 18:36
اسبان وحشی در دل آتش رها عشق
آتش گرفته یالشان در بادها عشق

میدان مهیا تو لباس رقص در تن
میدان پر است از زخمی و خون و خدا عشق

باور ندارم دستهای عاشقت را
حتا اگر با من برقصی پابه پا عشق

من کولی آوارهای گیتار در دست
اسپانیا، اسپانیا اسپانیا عشق

موهای خود را با گل لادن بپوشان
روبان بزن آماده شو حالا بیا عشق

حالا اِمیلیانو زاپاتا تویی تو
در هر کجای این جهان من یا شما عشق

حتا هنوز اسب تو در هر کوه زنده است
اسطوره ی آزادی انسانِ با عشق

خاکستر تو شعله ی عشق است انگار
اِرنستو گوارا دلاسرنا کوبا عشق

اصلا تو نلسون نه خداوند سیاهان
اصلا خود رنجی تو از سلول تا عشق



بالای تپه زیر نور ماه خونین
اعدام دسته جمعیِ پروانه ها عشق

حالا همه چیز مرا از من بگیران
نان و هوا و زندگی جز بوسه را عشق

rezaafshari110
2011/11/30, 19:30
روشنی من گل آب

ابری نیست
بادی نیست
می نشینم لب حوض
گردش ماهی ها روشنی من
گل
آب
پاکی خوشه زیست
مادرم ریحان می چیند
نان و ریحان و پنیر
آسمانی بی ابر اطلسی هایی تر
رستگاری نزدیک لای گلهای حیاط
نور در کاسه مس چه نوازش ها می ریزد
نردبان از سر دیوار بلند صبح را روی زمین می آرد
پشت لبخندی پنهان هر چیز
روزنی دارد دیوار زمان که از آن چهره من پیداست
چیزهایی هست که نمی دانم
می دانم سبزه ای را بکنم خواهم مرد
می روم بالا تا اوج من پر از بال و پرم
راه می بینم در ظلمت من پر از فانوسم
من پر از نورم و شن
و پر از دار و درخت
پرم از راه از پل

از رود از موج
پرم از سایه برگی در آب
چه درونم تنهاست

بوف کور
2011/11/30, 23:20
اهنگ زیبای قدغن با صدای شهیار قنبری



http://wdl.persiangig.com/pages/download/?dl=http://ziizii.persiangig.com/01 - Forbidden.mp3 (http://wdl.persiangig.com/pages/download/?dl=http://ziizii.persiangig.com/01%20-%20Forbidden.mp3)



آبی دریا ، قدغن
شوق تماشا ، قدغن
عشق دو ماهی ، قدغن
با هم و تنها ، قدغن
برای عشق تازه ،
اجازه بی اجازه...
پچ پچ و نجوا ، قدغن
رقص سایه ها ، قدغن
کشف بوسه ی بی هوا
به وقت رویا ، قدغن
برای خواب تازه ،
اجازه بی اجازه...
در این غربت خانگی
بگو هرچی باید بگی
غزل بگو به سادگی
بگو ، زنده باد زندگی
برای شعر تازه ،
اجازه بی اجازه...
از تو نوشتن ، قدغن
گلایه کردن ، قدغن
عطر خوش زن ، قدغن
تو قدغن ، من قدغن
برای روز تازه ،
اجازه بی اجازه...

MASOUD
2011/12/01, 00:32
در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد
کس جای دراین خانه ویرانه ندارد
دل را به کف هر که نهم باز پس آرد
کس تاب نگهداری دیوانه ندارد
در بزم جهان جز دل حسرت کش ما نیست
آن شمع که می سوزد و پروانه ندارد
گفتم ای مه من از چه تو در دام نیفتی
گفتا چه کنم دام شما دانه ندارد
در انجمن عقل فروشان ننهم پای
دیوانه سر صحبت فرزانه ندارد
تا چند کنی قصه اسکندر و دارا
ده روزه عمر این همه افسانه ندارد

برومند
2011/12/01, 11:18
•هنوز گاهی میان آدمها گم میشوم
کوچهها را بلد شدم
خیابانها را بلد شدم ...
ماشینها را، مغازهها را
رنگهای چراغ قرمز را . . .
... ولی هنوز گاهی میان آدمها گم میشوم
آدمها را بلد نیستم......

rezaafshari110
2011/12/01, 11:47
سلام
حال همه ما خوب است،ملالی نیست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خیالی دور
که مردم به آن شادمانیِ بیسبب میگویند
با این همه عمری اگر باقی بود
طوری از کنارِ زندگی میگذرم
که نه زانویِ آهویِ بیجفت بلرزد و
نه این دلِ ناماندگارِ بیدرمان
تا یادم نرفته است بنویسم
حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بود
میدانم همیشه حیاط آنجا پر از هوای تازه باز نیامدن است،اما تو لااقل
حتی هر وهله
گاهی
هر از گاهی
ببین انعکاس تبسم رؤیا شبیه شمایل شقایق نیست
راستی خبرت بدهم خواب دیدهام خانه ای خریدهام
بیپرده، بیپنجره، بیدر، بیدیوار ... هی بخند
بیپرده بگویمت: چیزی نمانده است
من چهل ساله خواهم شد
فردا را به فال نیک خواهم گرفت
دارد همین لحظه یک فوج کبوتر سپید
از فرازِ کوچه ما میگذرد
باد بوی نامهای کسان من میدهد
یادت میآید رفته بودی خبر از آرامش آسمان بیاوری؟
نامهام باید کوتاه باشد
ساده باشد
بی حرفی از ابهام و آینه
از نو برایت مینویسم
حال همه ما خوب است اما تو باور نکن!

snd.tebyan.net/1387/04/20080720130934958.mp3

ماهور
2011/12/01, 14:24
ای عشق! از مشرق در آ، روشن کن این ظلمت سرا/ کاین شب جدا از تو مرا، بر دیده خنجر می زند / یک جرعه زین می نوش کن، وز های و هو خاموش کن / عشق است اینک! گوش کن: انگشت بر در می زند

برومند
2011/12/01, 17:49
چشمان تو قرار به آدم نمي دهد
جبر است و اختيار به آدم نمی دهد
چشمت اگر بيايد و مردانگي كند
جز فرصت فرار به آدم نمی دهد
در چشم هاي تو هوسي دم بريده است
عشقي ادامه دار به آدم نمي دهد
دارد هنوز روح مرا نيش مي زند
افعي ست حس مار به آدم نمی دهد
چشمي كه جسم و روح مرا گاز مي زند
يك بوس آبدار به آدم نمي دهد
با احتياط روي دلم راه مي رود
مدرك ولو غبار به آدم نمي دهد
ثابت نمي كنم كه تو هم عاشق مني
عشق تو اعتبار به آدم نمي دهد

HOLY
2011/12/01, 23:28
با سلام

ببینید اوضاع بورس چقدر قمر در عقرب است که استاد holy هم شعر می نویسند وامصیبتاااااااااااااااااا ااااااااااااااا;)

زتو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران .رفتم ز کوی تو لیکن عقب سر نگران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی. تو بمان و دگران وای به حال دگران

البته این شعر را برای بورس و سهامم گفتم نه شخص خاصی گفته باشمااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااااا:d


به به به ،سلام به رژان خانم عزیز;
چشممون روشن به حضور ایضا اشعار شما ، حالا دیگه نوبت ماست بگیم knock on wood ،خیلی وقت بود از شما نوشته ندیده بودم ، خیلی خوشحال شدم ....
اما روژان عزیز ، هنوز موج منفی اصلی شاخص مونده ، اون موقع کار از شعر هم میگذره :-)



دیشب ز مسجد سوی میخانه امد پیر ما ، چیست یاران بعد از این تدبیر ما (پیر ما=استاد هولی)


درود بر sirwan عزیز ، خیلی خندیدم ،دستتون درد نکنه .....
حقیقت اینه که آمن بسیار عزیز ،به من دستور دادن که تو تاپیکهای انتقالی از بخش آزاد فعال باشم ، و وقتی فرمانده آمن بسیار عزیز باشند جز جمله ،"بر دیده منت" از من
شایسته نیست .........
اما من هم یه شعر طنز دیدم، گفتم تقدیم کنم، به امید اینکه خنده بر لبان شما عزیز بنشونه (گرچه حقیقت درونش تلخ و گزندست)


نخبه یعنی اولویت داشتن ....

نخبه یعنی برگزیده ، بی مثال××× اِندِخوشبختی ولی بی قیل وقال
نخبه یعنی اتصال برق وگاز×××یک عدد کبریت وشیر گاز ،باز
نخبه یعنی ادم دارای پول ××× گرچه باشد بی مخ وزشت وکوتول
نخبه یعنی غصه ها را بی خیال×××نخبه یعنی کارت بنزین وشمال
نخبه یعنی خانه ای نو ساختن×××پوست تخمه هرکجا انداختن
نخبه یعنی حال ،پُز ، تیپ خفن×××ساکتانه کله ها را مخ زدن
نخبه یعنی شغل ثابت ، پشت میز ×××موقعیت ، چشم باز و گوش تیز
نخبه یعنی هرچه خواهی در سه سوت×××راحت الحلقوم در توی گلوت !
نخبه یعنی ...نخبه یعنی ...نخبگی ××× غیرازاینها هرچه یعنی پخمگی !
(با اندکی جرح و تعدیل)

HOLY
2011/12/01, 23:36
روز شکار، پیرزنی با قباد گفت

×××
کاز آتش فساد تو، جز دود و آه نیست


روزی بیا به کلبهی ما از ره شکار
×××
تحقیق حال گوشهنشینان گناه نیست


هنگام چاشت، سفرهی بی نان ما ببین
×××
تا بنگری که نام و نشان از رفاه نیست


دزدم لحاف برد و شبان گاو پس نداد
×××
دیگر به کشور تو، امان و پناه نیست


از تشنگی، کدوبنم امسال خشک شد
×××
آب قنات بردی و آبی بچاه نیست


سنگینی خراج، بما عرضه تنگ کرد
×××
گندم تراست، حاصل ما غیر کاه نیست


در دامن تو، دیده جز آلودگی ندید
×××
بر عیبهای روشن خویشت، نگاه نیست


حکم دروغ دادی و گفتی حقیقت است
×××
کار تباه کردی و گفتی تباه نیست


صد جور دیدم از سگ و دربان به درگهت
×××
جز سفله و بخیل، درین بارگاه نیست


ویرانه شد ز ظلم تو، هر مسکن و دهی
×××
یغماگر است چون تو کسی، پادشاه نیست


مردی در آنزمان که شدی صید گرگ آز
×××
از بهر مرده، حاجت تخت و کلاه نیست


یکدوست از برای تو نگذاشت دشمنی
×××
یک مرد رزمجوی، ترا در سپاه نیست


جمعی سیاهروز سیهکاری تواند
×××
باور مکن که بهر تو روز سیاه نیست


مزدور خفته را ندهد مزد، هیچکس
×××
میدان همت است جهان، خوابگاه نیست



تقویم عمر ماست جهان، هر چه میکنیم
×××
بیرون ز دفتر کهن سال و ماه نیست


شعر بسیار زیبایی از پروین عزیز ،
اگر الان میخواست این شعر رو بازنویسی کنه ،چی مینوشت ؟

rojan
2011/12/02, 12:08
با سلام

ای عشق

دستی به کرم به شانه مانزدی
بالی به هوای دانه ی مانزدی
دیر است دلم چشم به راهت دارد
ای عشق سری به خانه مانزدی

oldlover
2011/12/02, 12:28
شاید بشود این جا یک انشا هم نوشت شاید به شعر و شاعری بی ربط نباشد

معلمی از دانش آموزان خواست فایده گاو بودن را بنویسند و این انشاء آن دانش آموز است .
با سلام خدمت معلم عزیزم و عرض تشکر از زحمات بی دریغ اولیاء و مربیان مدرسه که در تربیت ما بسیار زحمت میکشند و اگر آنها نبودند معلوم نبود ما الان کجا بودیم.
اکنون قلم به دست میگیرم و انشای خود را آغاز می کنم.
البته واضح و مبرهن است که اگر به اطراف خود بنگریم در می یابیم که گاو بودن فواید زیادی دارد.
من مقداری در این مورد فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که مهمترین فایده ی گاو بودن این است که آدم دیگر آدم نیست. بلکه گاو است.
هرچند که نتیجه گیری باید در آخر انشاء باشد.
بیایید یک لحظه فکر کنیم که ما گاویم. ببینیم چقدر گاو بودن فایده دارد.
مثلا در مورد همین ازدواج که این همه الان دارند راجع به آن برنامه هزار راه رفته و نرفته و برگشته درست می کنند.
هیچ گاو مادری نگران ترشیده شدن گوساله اش نیست.
همچنین ناراحت نیست اگر فردا پسرش زن برد، عروسش پسرش را از چنگش در می آورد.
وقتی گاوی که پدر خانواده است میخواهد دخترش را شوهر دهد ، نگران جهیزیه اش نیست.
نگران نیست که بین فامیل و همسایه آبرو دارند. مجبور نیست به خاطر این که پول جهاز دخترش را تهیه نماید برای صاحبش زمین اضافه شخم بزند ، یا بدتر از آن پاچه خواری کند.
گوساله های ماده مجبور نیستند که با هزار دوز و کلک دل گوساله های نر را به دست بیاورند تا به خواستگاریشان بیایند، چون آنها آنقدر گاو هستند که به خواستگاری آنها بروند، از طرفی هیچ گوساله ماده ای نمیگوید که فعلا قصد ازدواج ندارد و میخواهد ادامه تحصیل دهد. تازه وقتی هم که عروسی می کنند اینهمه بیا برو، بعله برون، خواستگاری ، مهریه ، نامزدی ، زیر لفظی، حنا بندان، عروسی ، پاتختی، روتختی، زیر تختی، ماه عسل ،
نیست

هیچ گاوی نگران کرایه خانه اش نیست.
نگران نیست نکند از کار اخراجش کنند.
گاوها آنقدر عاقلند که میدانند بهترین سالهای عمرشان را نباید پشت کنکور بگذرانند .
گاوها بخاطر چشم و همچشمی دماغشان را عمل نمی کنند.
شما تا حالا دیده اید گاوی دماغش را چسب بزند؟
شما تا حالا دیده اید گاوی خط چشم بکشد؟
گاوها حیوانات مفیدی هستند و انگل جامعه نیستند.

شما تا کنون یک گاو معتاد دیده اید؟
گاوی دیده اید که سر کوچه بایستد و مزاحم ناموس مردم شود؟
آخر گاوها خودشان خواهر و مادر دارند.
ما از شیر، گوشت ، پوست ، حتی روده و معده ی گاو استفاده می کنیم.
آقای .... معلم خوب ما گفته که از بعضی جاهای گاو در تهیه همین لوازم آرایش خانم ها که البته زشت است استفاده می شود.
ما حتی از دستشویی بزرگ گاو (پشگل) هم استفاده می کنیم.
تا حالا شما گاو بیکار دیده اید؟
آیا دیده اید گاوی زیرآب گاو دیگری را پیش صاحبش بزند؟
تا حالا دیده اید گاوی غیبت گاو دیگری را بکند؟
آیا تا بحال دیده اید گاوی زنش را کتک بزند ؟
یا گاو ماده ای شوهر خواهرش را به رخ شوهرش بکشد؟
و مثلا بگوید از آقای فلانی یاد بگیر. آخر توهم گاوی؟! فلانی گاو است بین گاوها.
تازه گاوها نیاز به ماشین ندارند تا بابت ماشین 12 میلیون پول بدهند و با هزار پارتی بازی ماشینشان را تحویل بگیرند و آخرش هم وسط جاده یه هویی ماشینشان آتش بگیرد.
هیچ گاوی آنقدر گاو نیست که قلب دیگری را بشکند. البته
شاعر باز هم در این مورد شعری فرموده است :
گمون کردی تو دستات یه اسیرم
دیگه قلبم رواز تو پس میگیرم
دیده اید گاو نری به خاطر بدست آوردن ثروت پدر گاو ماده به او بگوید : عاشقت هستم"؟!! سرت سر شیر است و دمت دم پلنگ؟ !!
دیده اید گاو پدری دخترش را کتک بزند!؟
گاوها در جامعه شان فقر ندارند .
گاوها اختلاف طبقاتی ندارند.
آنها شرمنده زن و بچه شان نمی شوند.
رویشان را با سیلی سرخ نگه نمیدارند.
هیچ گاوی غصه ی گاوهای دیگر را نمی خورد
هیچ گاوی غمباد نمی گیرد.
هیچ گاوی رشوه نمی گیرد.
هیچ گاوی اختلاس نمی کند.
هیچ گاوی آبروی دیگری را نمی ریزد.
هیچ گاوی خیانت نمی کند.
هیچ گاوی دل گاو دیگر را نمی شکند
هیچ گاوی دروغ نمی گوید.
هیچ گاوی آنقدر علف نمی خورد که از فرط پرخوری تا صبح خوابش نبرد در حالی که گاو طویله کناریشان از گرسنگی شیر نداشته باشد تا به گوساله اش شیر بدهد.
هیچ گاوی گاو دیگر را نمی کشد.
هیچ گاوی...
اگر بخواهم در مورد فواید گاو بودن بگویم، دیگر زنگ انشاء می خورد و نوبت بقیه نمی شود که انشایشان را بخوانند.
اما
به نظر من مهمترین فایده گاو بودن این است که دیگر آدم نیستید ......
لباس ما از گاو است ، غذایمان از گاو ، شیر و پنیر و کره و خامه ... همه از گاو..
ولی با همه منافع يادشده هیچ گاوی نگفت : من
... بلکه گفت: ما
http://hamidsibil.loxblog.com/post.php?p=145

بوف کور
2011/12/02, 21:12
آهنگ عشق است و اتش و خون با صدای استاد اصفهانی

http://wdl.persiangig.com/pages/download/?dl=http://ziizii.persiangig.com/21-vafa-islammovie.ir.mp3

عشق است و آتش و خون
داغ است و درد دوری
کی می توان نگفتن
کی می توان صبوری
کی می توان نرفتن
گیرم پری نمانده
گیرم که سوختیم و خاکستری نمانده
با دوست عشق زیباست
با یار بی قراری
از دوست درد ماند و از یار یادگاری
گفتی از روز سفر
گفتم از من مگذر
مجنون
لیلا
رفتی بی بال و بی پر

shadi
2011/12/02, 22:10
با اجازه از جناب کاشف از سایت اراد
داستانک: بیشرمانه زیستن و بیشرمانه مردن!



از مرحوم نادر ابراهیمی چند کتاب خوانده ام. چند خط زیر را که از کتاب "ابوالمشاغل" او انتخاب کرده ام به نظرم یکی از بهترینِ نوشته های اوست.



روزی، در مجلس ختمی، مرد متین و موقری که در کنارم نشسته بود و قطره اشکی هم در چشم داشت، آهسته به من گفت: آیا آن مرحوم را از نزدیک می شناختید؟
گفتم: خیر قربان! خویشِ دور بنده بوده و به اصرار خانواده آمده ام، تا متقابلا، در روز ختم من، خویشان خویش، به اصرار خانواده بیایند.
.
حرفم را نشنید، چرا که می خواست حرفش را بزند. پس گفت: بله... خدا رحمتش کند! چه خوب آمد و چه خوب رفت. آزارش به یک مورچه هم نرسید. زخمی هم به هیچکس نزد. حرف تندی هم به هیچکس نگفت. اسباب رنجش خاطر هیچکس را فراهم نیاورد. هیچکس از او هیچ گله و شکایتی نداشت. دوست و دشمن از او راضی بودند و به او احترام می گذاشتند... حقیقتا چه خوب آمد و چه خوب رفت...
گفتم: این، به راستی که بیشرمانه زیستن است و بیشرمانه مردن.
با این صفات خالی از صفت که جنابعالی برای ایشان بر شمردید، نمی آمد و نمی رفت خیلی آسوده تر بود، چرا که هفتاد سال به ناحق و به حرام، نان کسانی را خورد که به خاطر حقیقت می جنگند و زخم می زنند و می سوزانند و می سوزند و می رنجانند و رنج می کشند... و این بیچاره ها که با دشمن، دشمنی می کنند و با دوست دوستی، دائما گرسنه اند و تشنه، چرا که آب و نان شان را همین کسانی خوردهاند و می خورند که زندگی را "بیشرمانه مردن" تعریف می کنند.
آخر آدمی که در طول هفتاد سال عمر، آزارش به یک مدیر کلّ دزد منحرف، به آدم بدکار هرزه، به یک چاقو کش باج بگیر محله هم نرسیده، چه جور جانوری است؟ آدمی که در طول هفتاد سال، حتی یک شکنجه گر را از خود نرنجانده و توی گوش یک خبرچین خودفروش نزده است، با چنگ و دندان به جنگ یک رباخوار کلاه بردار نرفته، پسِ گردن یک گران فروش متقلب نزده، و تفی بزرگ به صورت یک سیاستمدار خودباخته ی وابسته به اجنبی نینداخته، با کدام تعریفِ آدمیت و انسانیت تطبیق می کندو به چه درد این دنیا می خورد؟
آقا ی محترم!ما نیامده ایم که بود و نبودمان هیچ تاثیری بر جامعه بر تاریخ، بر زندگی و بر آینده نداشته باشد. ما آمده ایم که با دشمنان آزادی دشمنی کنیم و برنجانیم شان، و همدوش مردان با ایمان تفنگ برداریم و سنگر بسازیم، و همپای آدمهای عاشق، به خاطر اصالت و صداقت عشق بجنگیم.
ما آمده ایم که با حضورمان، جهان را دگرگون کنیم، نیامده ایم تا پس از مرگمان بگویند: از کرم خاکی هم بی آزارتر بود و از گاو مظلومتر، ما باید وجودمان و نفس کشیدنمان، و راه رفتنمان، و نگاه کردنمان،و لبخند زدنمان هم مانند تیغ به چشم و گلوی بدکاران و ستمگران برود...
ما نیامده ایم فقط به خاطر آنکه همچون گوسفندی زندگی کرده باشیم که پس از مرگمان، گرگ و چوپان و سگ گله، هر سه ستایشمان کنند...
گمان می کنم که آن آقا خیلی وقت بود که از کنارم رفته بود، و شاید من هم، فقط در دل خویش سخن می گفتم تا مبادا یکی از خویشاوندان خوب را چنان برنجانم که در مجلس ختمم حضور به هم نرساند.

HOLY
2011/12/03, 00:11
به یزدان اگر ما خـرد داشتیم ××× کجا این سر انجام بد داشتیم ؟
در این خاک زرخیز ایـــــــــــران زمین ××× نبودند جز مردمـــــــــــــــی پاک دین
همه دینــــــــــشان مردی و داد بود ××× وز آن کشـــــــــــــــور آزاد و آباد بود
چو مهر و وفا بود خود کیشـــــشان ××× گنه بود آزار کس پیشـــــــــــــشان
همه بنده ناب یــــــــــــزدان پــــــاک ××× همه دل پر از مهر این آب و خـــــاک
پــــــــدر در پـــــــدر آریـــــــــایی نژاد ××× ز پشت فریدون نیکـــــــــــــــــــو نهاد
بزرگی به مردی و فرهنـــــــــــگ بود ××× گـــدایی در این بوم و بر ننــــــگ بود
کـــجا رفت آن دانـــــش و هـوش ما ××× که شد مهر میهن فرامـــــــــوش ما
که انداخت آتش در این بوستـــــــان ××× کز آن سوخت جان و دل دوستـــــان
چه کردیم کین گونه گشتیـــم خوار؟ ××× خرد را فکنــــــــــــــدیم این سان زکار
نبود این چنین کشــــــــــــور و دین ما ××× کجــــــــا رفــــــت آییـــــن دیرین مـا؟
به یزدان که این کشــــــــــور آباد بود ××× همـــــــه جــــــــای مـــردان آزاد بود
در این کشــــــــور آزادگی ارز داشت ××× کشــــــــاورز خود خانه و مرز داشت
گرانمــــــــــــــایه بود آنکه بودی دبـیر ××× گرامی بد آنکس که بـــــــــــودی دلیر
نه دشـمن در این بوم و بر لانه داشت ××× نه بیگانه جایی در این خانــه داشــت
از آنروز دشـمن بمــــــــا چــیره گشت ××× که ما را روان و خرد تیـــــره گشـــــت
از آنروز این خـــــــانه ویـــــــــرانه شد ××× که نان آورش مــــــــرد بیــــــگانه شد
چو ناکــــــس به ده کدخـــــــدایی کند ××× کشـــــــــــــــاورز بـــاید گــــــدایی کند
به یــــــــــــزدان که گر ما خرد داشتیم ××× کجـــــــا این سر انجــــــام بد داشتیم؟
بســـــــــــــوزد در آتش گرت جان و تن ××× به از زنـــــــدگی کــــردن و زیســـــــتن
اگر مایه زنــــــدگی بنــــــــــدگی است ××× دو صــــد بار مردن به از زنـــدگی است
بیــــــا تا بکوشیــم و جـــــــــــنگ آوریم ×××برون ســــــــر از این بار ننــــــــگ آوریم

داش مهدی
2011/12/03, 01:24
آفتابه... ولی سرده! کوش خورشید خانومه هرزه؟
با کدومیکی از ستارههای آسمون من خوابیده که نیست، رفته
شاید پشتِ ابره، منم منتظر نمیمونم که بیاد بیرونُ ببینمش
میرم پشتِ ابرا تا بگیرمش
توی بغلم... آخ، سوختم
آخرین باری که دیده بودمت توی صفحه نمیدونم چندُم کتاب نقاشیم بود
یادش بخیر...
ایکاش چیده بودمت، مثل گل... ایکاش چیده بودمّت
خب، واسم تعریف کن با ابر جلوت رابطهات چطوره
شنیدم واسه اینکه کسی نمیتونه ببینتت برخورده یهخورده بهت
این فاصله دوره، بیا به هم نزدیکتر بشیم تا دست بکشم روی موهای بورت
به تو محرَم شدم با نورت
منم ساکن یه شهر، یه مسافر غریب تو خونه، وارث یه درد
از چیدن سیب درختِ تو آسمونت
مردم من میگن که خورشید خانوم هنوز خوابه، ولی عکسِت هنوز
گوشهی اُتاق خدا تو قابه، هر روز پا میشه و گردشُ میگیره و میگه بهقول زمینیا
خورشید تا اَبد پشتِ ابر نمیمونه... نه، نه نمیمونه... نه برو عقب منو بغلم نکن
منُ آروم میکنی، بذار داد بزنم به همه بگم که یهروز میای بیرون از پشتِ اَبر زمینُ جارو میکنی...

بگو میای لعنتی، بگو میای لعنتی،
بگو میای...
بگو میای، بگو میای، بگو میای، بگو میای، بگو میای...

نگران نباش، من هوای تو رو دارم خانوم،
از پشتِ ابر یهو نیا بیرون، دستتُ بده به من خیلی آروم،
یکم آروم باش، از ابر جلوت دلگیر نباش، که من حاصل بارش بارونهام
تو این چند ساله، جات خیلی خالی بود
وای خیلی عالی بود، اون وقتا که بودی
من اُفتادم پایین جات خیلی خالی بود
آفتاب، بود ولی سرد، این آسمون واسه تو جا دار، بود ولی تنگ

بگو میای لعنتی، بگو میای لعنتی، بگو میای؛
بگو میای لعنتی، بگو میای لعنتی، بگو میای...

mehran
2011/12/03, 01:31
پس دوستان زیر زمینی هم گوش میدن...اینو بهرام خونده درسته داش مهدی؟

بوف کور
2011/12/03, 22:43
اهنگ زیبای اسیر دل با صدای سالار عقیلی

http://wdl.persiangig.com/pages/download/?dl=http://ziizii.persiangig.com/ac20090311151221.mp3

دل به غم سپرده ام در عبور سال ها
زخمی از زمانه و خسته از خیال ها
چون حکایتی مگو رفته ام ز یاد ها
برگ بی درختم و در مسیر بادها
نه صدایی، نه سکوتی، نه درنگی، نه نگاهی
نه تو را مانده امیدی، نه مرا مانده پناهی
نیش ها و نوش ها چشیده ام
بس روا و ناروا شنیده ام
هر چه داغ را به دل سپرده ام
هر چه درد را به جان خریده ام
در مسیر بادها
هر چه داغ را به دل سپرده ام
هر چه درد را به جان خریده ام
در عبور سال ها

مصطفی مصری پور
2011/12/03, 22:50
در حسرت یک نعره مستانه بمردیم

ویران شود این شهر که میخانه ندارد

مصطفی مصری پور
2011/12/03, 23:11
شعر زیبای "پاییز آمد"

البته هر چقدر گشتم آهنگ اصلیشو پیدا نکردم. این بازخونی شعر اصلی هست که در مصرع آخر کلمه "خلق" به "حق" تغییر داده شده .

شاید واسه بزرگان جمع ، این آهنگ تداعی گر حس نوستالژیک اون روزهای "پاییزی" باشه که "خلق" ما به امید "بهاران" مبارزه میکردند و صد افسوس که هنوز هم در "پاییز" به سر میبریم.

به هر صورت گفتیم یه خاطره بازی هم با قدیمی ها کرده باشیم;)

و این هم متن شعر:

پایــــیز آمـــــد، در میان درختی ، لانه کرده کبـــــــــوتر، از تراوش باران
می گریزد.
خورشــید از غــم، با تمام غرورش پشت ابر سیاهی، عاشقــانه به گریه
می نشیند.
من با قلبی، به سپیدی روز،
با امید بهاران، می روم به گلستان هـمچو عطــر اقاقی، لا به لای درختان
می نشینم.
باشد روزی، به ندای بهـــــــاران، روی دامن صحــــــــــــــرا، لاله روید
شعــــر هستی، بر لبانم جــــاری، پر توانم آری، می روم در کـــــوه و
دشت و صحرا
ره پیمــــــای قله ها هستم من، راه خود در طــــــــــوفان، د ر کنار یاران
می نوردم.
در کوهستان، یا کویر تشنه، یا که در جنگلها،
رهنوردی، شاد و، پر امیدم
دارم امـــــــید، که دهـــــــد، سختی کوهستان، بر روان و جانم
پاکیِ این کوه و دشت و صحرا
باشد روزی برسد، شعـــر هستی بر لب،
جان نهـاده بر کف، راه انسانها را در نوردم
شــــعر هستی، بودن و کوشیدن، رفــــتن و پیـــوستن
از کژی بگسستن جان فدا کردن در راه خـــــــلق است.

مصطفی مصری پور
2011/12/03, 23:17
لینک دانلود : http://www.mediafire.com/?znmmyyfmmmv

mohseni1353
2011/12/03, 23:22
افشين مقدم روحش شاد:

زمستون تن عریون باغچه چون بیابون
درختا با پاهای برهنه زیر بارون
نمیدونی تو که عاشق نبودی
چه سخته مرگ گل برای گلدون
گل و گلدون چه شبها نشستن بی بهانه
واسه هم قصه گفتن عاشقانه
چه تلخه چه تلخه باید تنها بمونه قلب گلدون
مثل من که بی تو نشستم زیر بارون زمستون
زمستون برای تو قشنگه پشت شیشه
بهار زمستونها برای تو همیشه
تو مثل من زمستونی نداری
که باشه لحظه چشن انتظاری
گلدون خالی ندیدی نشسته زیر بارون
گلهای کاغذی داری تو گلدون
تو عاشق نبودی ببینی تلخ روزای جدایی
چه سخته چه سخته بشینم بی تو با چشمای گریون
بشینم بی تو با چشمای گریون
بشینم بی تو با چشمای گریون


لينك دانلود
http://www.mediafire.com/?5d51dz4enhj