PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : منتظران



(حجت)
2011/06/08, 13:09
http://bayanche.ir/wp-content/uploads/2010/08/ya-mahdy-2.jpg


اللهم عجل لولیک الفرج
سلام به همه
این تاپیک رو در بخش آزاد ایجاد میکنم، تا دوستان منتظر حضرت مهدی (عج) و ارادتمندان به آن حضرت، بهترین مطالب خاطرات، شعرها، حکایات و تصاویر مرتبط با انتظار رو در اون قرار بدهند، امیدوارم لیاقت کلمه منتظر رو داشته باشیم.

از بهر دیدن تو گیرد دلم بهانه

بر هر دری زنم تا یابم ز تو نشانه

در جستجویت ای گل آواره گشته ام من

گو در کدام گلستان کردی تو آشیانه

ای آشنای دردم بنگر تو روی زردم

منما ز خویش تردم ای در کرم یگانه

بنگر که از فراقت،از درد اشتیاقت

دیگر نمانده طاقت ای منجی زمانه

ای مژده رهایی مردم من از جدایی

کی چهره می نمایی زان ملک بی نشانه

(حجت)
2011/06/08, 13:18
شايسته است منتظر واقعى مهدى(عج) چندين خصوصيت را دارا باشد:

1- عمل به تكاليف دينى و احکام الهي

2- محزون بودن به علت محروم بودن از زيارت آن وجود مبارك

3- خواندن دعاي عهد براى تقويت ارتباط با امام (ع)

4- جلوه گر شدن انتظار فرج آن حضرت در ظاهر و باطن

انتظار فرج در حقيقت ، خود فرج است زيرا كسى كه منتظر فرج و ظهور حجت خدا و تاسيس حكومت عدل گستر اوست ، زندگى خود را بر اساس عدل و داد استوار مى‏سازد و او انسانى است كه حضور و غيبت امام در نحوه رفتار و سير و سلوكش تفاوتى ندارد وپيش از تشكيل حكومت عدل او سعي مي کند چنين حكومتى را در زندگى خود پايدار کند. انتظار فرج تعهدآفرين و مسؤوليت‏ساز است و با بى‏تفاوتى و بى‏اعتنايى به سرنوشت بشر و حقيقت و فضليت منافات دارد.

به طور خلاصه انتظار فرج يعنى:

الف) ايمان به امامت و رهبرى الهى و معرفت امام معصوم و عادل

ب) عشق به عدالت وارزش‏هاى انسانى

ج) اميدواري به آينده‏اى روشن

د) تلاش براى برقرارى حكومتى عدل گستر

ه) تقويت روحيه تعهد و مسؤوليت‏پذيري

و) رعايت موازين و قوانين دينى و اخلاقى.

(حجت)
2011/06/09, 08:37
انتظار فرج در مذاهب مختلف جهان
ما با سیری گذارا در کتب مقدسه ادیان و مذاهب مختلف جهان، به این حقیقت میرسیم که اعتقاد به ظهور مصلحی که در آخر الزمان ظهور کرده و جهانی را که پر از ظلم و بیعدالتی گشته، اصلاح کرده و عدالت را بر آن حاکم خواهد نمود، یک اعتقاد جهانی و همگانی است. به عنوان مثال در زبور میخوانیم که "قومها را به انصاف داوری خواهد کرد و یا در تورات آمده "اگر چه تاخیر کند برایش منتظر باش زیرا که البته خواهد آمد" در انجیل نیز آمده "آنگاه پسر انسان را ببنید که با قوت و جلال عظیم میآید" در کتب مقدسه هندوها نیز میخوانیم "کالکی مظهر دهم و یشنو، در انقضای کلی یا عصر آهن، سوار بر اسب سفید در حالیکه شمشیر برهنه درخشانی بصورت ستاره دنبالهداری در دست دارد ظاهر میشود و شریران را تماما هلاک میسازد" در کتب مقدسه مانویه نیز هست که "خرد شهر ایزد، در آخر الزمان ظهور کرده، عدالت را در جهان میگستراند" و کتب مقدسه زردشتیان بیان میدارد که "سوشیانس دین را به جهان رواج دهد".

البته اگر چه ما نتوانیم از همه نویدها در نگاه کلی جهان نسبت به شخص مصلح در آخر الزمان به وجه مشترکی برسیم ولی سوای از شخصیت آن، همه آنها از یک حقیقت مسلم حکایت دارد و آن اینکه؛ نوید مصلح جهانی به گوش همه ملل و اقوام جهان رسیده.

(حجت)
2011/06/09, 08:39
از جناب آمن تشکر ویژه دارم که با درخواست این حقیر؛ اجازه دادند ،این تاپیک در این بخش به کارش ادامه بده. انشا الله از ثواب این اقدام بهره مند خواهید شد.

(حجت)
2011/06/09, 08:42
http://forums.boursy.com/imported/2011/06/83.jpg

(حجت)
2011/06/11, 09:57
ابوسعيد خدرى از پيامبر اكرم (ص) روايت كرده كه فرمود :

يكون من امتى المهدى ان قصر عمره فسبع سنين و الافثمان و الافتسع يتنعم امتى فى زمانه نعيما لم يتنعموا مثله قطّ البر و الفاجر يرسل السماء عليهم مدراراً و الا تدخر الارض شيئاً من نباتها .

مهدى از ميان امت من برخاسته شود مدت سلطنت او هفت يا هشت يا نه سال مى باشد ، همه طبقات امت من در زمان ظهور او چنان در رفاه زندگى نمايند كه قبل از وى هيچ بّر و فاجرى بدان نرسيده باشند، آسمان باران رحمت خود را بر آنان مى بارد و زمين از روئيدنيهاى خود چيزى فرو گذار نمى كند.

(حجت)
2011/06/11, 11:46
http://www.friendfa.com/i/attachments/1/1299349106731863_orig.jpg

مجيد رادمنش
2011/06/11, 21:37
بيا جانا كه جانان خواهد آمد

امير شاه خوبان خواهد آمد



http://forums.boursy.com/imported/2011/06/119.jpg (http://www.pic.iran-forum.ir/)

(حجت)
2011/06/12, 09:40
http://forums.boursy.com/imported/2011/06/120.jpg



على بن هلال از پدرش روايت نموده كه گفت در مرض پيامبر (ص) ، حضورش شرفياب شدم ، ديدم فاطمه (س) در بالين پدرش نشسته و اشك مى ريزد چون صداى گريه اش بلند شد، پيامبر سر برداشت و فرمود:

فاطمه جان ! چرا گريه مى كنى ؟

عرض كرد: مى ترسم بعد ازشما احترام ما از دست برود ؟

فرمود : عزيزم ، مگر نمى دانى كه خداوند به اعل زمين نگاه كرد و پدرت را از ميان آنان برگزيد، سپس نظر كرد و شوهرت را انتخاب كرد، و به من وحى فرمود كه تو را به او تزويج كنم ؟

دخترم ! ما اهل بيتى هستيم كه خداوند عزوجل هفت فضيلت به ما عطا فرموده كه به هيچ كس قبل و بعد ازما عطا نفرموده است، و آن اين كه :

من خاتم پيامبران نزد خدا و بهترين آنها و محبوبترين بندگان مى باشم و با اين امتيازات پدر تو مى باشم، جانشين من بهترين جانشينان پيغمبران و محبوبترين آنها نزد خداست، و او شوهر تو است شهيد ما بهترين شهداء و محبوبترين آنان نزد خداوند است و او حمزه بن عبدالمطلب عموى پدر و شوهرت مى باشد، جعفربن ابيطالب كه با دو بال در بهشت با فرشتگان پرواز مى كند پسر عموى پدرت و برادر شوهرت از ما است ، در سبط اين امت كه حسن و حسين دو فرزند تو و دو آقاى اهل بهشت مى باشند از ماست، و به خدا قسم كه پدرشان افضل از آنهاست.

يا فاطمة و الذى بعثنى بالحق ان منهما مهدى هذه الامة اذا صارت الدنيا هرجاً و مرجاًًً و تظاهرت الفتن و انقطعت السبل و اغار بعضهم على بعض فلا كبير يرحم صغيراً و لا صغير يوقر كبيراً فيبعث الله عند ذلك منهما من يفتح حصون الضالة و قلوباً غلفاً يوم بالدين فى آخر الزمان كما قمت به فى آخر الزمان و يملاء الارض عدلاً كما ملئت جوراً .

اى فاطمه ! به خداوندى كه مرا به راستى برانگيخته ، مهدى اين امت نيز از ايشان مى باشد، موقعى كه دنيا هرج و مرج شود و آشوبها پديد آيد و راهها مسدود گردد و اموال يكديگر را به غارت برند، نه بزرگتر به كوچكتر رحم كند و نه كوچكتر احترام بزرگتر را نگاه دارد، خداوند كسى را برانگيزد كه قلعه هاى ضلالت و دلهاى قفل زده را بگشايد و اساس دين را در آخر الزمان استوار سازد، چنان كه من در آخر الزمان پايدار گردم و زمين را پراز عدل نمايد چنان كه از ظلم پر شده باشد....

(حجت)
2011/06/13, 08:27
http://www.linkduni.com/images/mahdi(5).jpg

وظایف شعیان و منتظران واقعی امام زمان(عج) در زمان غیبت


در دوران غيبت امام عصر (عج ) , منتظران واقعي آن امام بزرگوار وظايفي را بر عهده دارند كه مي بايست با آگاهي كامل از آنها , فعاليتهاي لازم را داشته و زمينه ظهور منجي عالم بشريت را فراهم آورند
در دوران غيبت امام عصر (عج ) , منتظران واقعي آن امام بزرگوار وظايفي را بر عهده دارند كه مي بايست با آگاهي كامل از آنها , فعاليتهاي لازم را داشته و زمينه ظهور منجي عالم بشريت را فراهم آورند.
ياد امام زمان , دعوت براي شناخت امام زمان , دعا براي سلامتي امام زمان , دعا براي تعجيل ظهور آن حضرت , ندبه بر امام زمان , زيارت امام زمان , خودسازي و ايجاد شرايط لازم براي ظهور آن حضرت از جمله وظايفي است كه براي منتظران واقعي امام زمان (عج ) مطرح شده است :
ياد امام
وظيفه يك شيعه و يك عاشق دلسوخته قبل از هر چيز , ياد امام زمان است , ياد امام نه تنها يك وظيفه است بلكه آرام بخش و نشاط آور , سازنده و تربيت كننده , اصلاح گر وشور آفرين و وسيله تقرب به خدا و توشه لحظه پر وحشت مرگ است .



دعا براي شناخت امام
معرفت و شناخت امام زمان , امري حتمي و ضروري است , بنابراين يكي از وظايف مسلم انسان اين است كه امام زمان خود را بشناسد و در اين راه از هيچ كوششي دريغ نورزد. از جمله اقداماتي كه در اين راستا مي توان داشت , دعا براي شناخت امام از حضرت حق تعالي است , در واقع مي بايست از خدا استعانت بجويد و بخواهد كه معرفت امام را براي او ميسرو مقدور كند.

دعا براي سلامت امام
يكي ازوظايف دوستان و منتظران امام زمان اين است كه براي سلامت و صيانت حضرت از خطرات و بلايايي كه جان امام را تهديد مي كند , با هر زباني دعا كنند.

دعا براي تعجيل در ظهور امام
يكي از وظايف مسلم شيعيان در زمان غيبت امام زمان , دعا براي قرب ظهور و درخواست تعجيل در قيام آن حضرت است . شيعه راستين و دلباخته امام زمان كسي است كه در هر صبح و شام و با هر نماز , دست حاجت به پيشگاه خداي مهربان دراز كرده و از او ظهور مولايش را مي طلبد.
كسي كه شيفته واقعي امام زمان است در دعا براي ظهور مولايش اسير الفاظ و گرفتار عبارت پردازي نيست , بلكه از عمق جان دعا مي كند و با تمام وجود , گمشده اش را مي طلبد , تنها زبانش سخن نمي گويد , بلكه قلبش در هجران يار مي سوزد , دلش در فراق محبوب مضطرب است و ديدگانش در انتظار ديدار اشكبار است . گردش زبانش در كام , همچون اشكهاي غلطانش برگونه , نشانه محبت دروني و علاقه قلبي او به مولا و محبوب اش است .

ندبه بر امام
ندبه بر حضرت مهدي اظهار شوق به لقاي او , گريه و ابراز نگراني از مفارقت ومحروم بودن از فيض حضور او , دعا براي تعجيل فرج وظهور او , ذكر مناقب وفضايل و اقدامات و برنامه هاي انقلابي و اصلاحي آن وجود مبارك و اظهار تاسف از اوضاع ناهنجار و روي كار بودن حكومتهاي باطل ومستبد و روشهاي بيدادگرانه , سنت حسنه اي است كه همواره شيعه بر آن مداومت داشته و آنرا شعار خود قرار داده و تا ظهور دولت حق و تاسيس حكومت جهاني اسلام , آزادي و نجات تمام انسانها , اين شعار برقرار بوده و روشنگر خواسته هاي ارزنده و با ارج و هدفهاي مترقي و نجات بخش اسلام است .

زيارت امام
از جمله وظايف دوستان امام عصر(عج ) اين است كه در هر روز بويژه در روز جمعه به زيارت امام بپردازند و يكي از زيارتنامه هايي كه براي آن حضرت در كتب دعا معرفي شده را بخوانند.

توسل به امام
همانگونه كه هر عبدي اگر مبتلا به مشكلي شود به مولاي خود پناه مي برد و رفع شدائد و مشكلات را از او مي طلبد , بويژه اگر آن مولا توان رفع مشكل راداشته باشد , شيعه نيز بايد در همه حالات بويژه درهنگام شدايد وتهاجم دشمن , به امام زمان (عج ) متوسل شود و رفع مشكل را از مولاي خود بخواهد.

خودسازي
شيعه درطول غيبت كبري به انتظار نشسته كه چه زماني يوسف گم گشته باز آيد و غم هجران يعقوبي آنها به سرور وصال مبدل شود و عزت از دست رفته باز گردد . همه اميد شيعه اين است كه روزي در زير پرچم امام عصر به جهاد عليه دشمنان خدا و دين پرداخته و از جمله ياران امام و شهدا در ركاب حضرت باشد. مي دانيم كه اين مقامات با آلودگي و پليدي سازگار نيست و از سوي ديگر چون آمدن امام , زمان دقيقي ندارد , پس شيعه منتظر بايد در تمام ابعاد زندگي خودسازي كند , هم در بعد عقيده و هم در بعد نفسانيات , اخلاق و عمل , چرا كه نه شخص فاسد العقيده در حريم امام راه دارد و نه شخص فاسد الاخلاق و نه انسان آلوده به گناه .

ايجاد زمينه براي آمدن امام
منظور از ايجاد زمينه تنها آمادگي شخصي نيست كه هر فردي موظف باشد خود را در بعد عقيدتي , اخلاقي و عملي آماده سازد , بلكه مقصود آن است كه افراد صالح و ذي نفوذ , مانند مراجع تقليد ودانشمندان , خطيبان و صاحبان قلم , دست به يك اقدام اصلاحي در جامعه بزنند ومردم را با تبليغات از خطر دشمنان آگاه كرده و به آثار وجودي امام زمان و بيان زندگي سعادتمندانه وشرافتمندانه در عصر ظهور توجه دهند و آنها را مهيا و آماده سازند.

انتظار فرج آن حضرت
از ديگر وظايف شيعه انتظار ظهور و فرج آن حضرت است . در اين مورد روايات بسياري وارد شده است .
اظهار حزن , ذكر فضايل و مناقب , اظهار علاقه , شركت در جلسات مربوط به آن حضرت , رعايت حقوق امام و رعايت حقوق برادران ديني از ديگر وظايف منتظران در عصر غيبت است .

(حجت)
2011/06/14, 14:59
http://forums.boursy.com/imported/2011/06/164.jpg



ما معتقدیم عشق سر خواهد زد

بر پشتِ ستم کسی تبر خواهد زد

سوگند به هر چهارده آیه نور

سوگند به زخمهای سرشارِ غرور

آخر شبِ سرد ما سحر می گردد

مهدی به میان شیعه برمی گردد

ای مرد علم به دوش من یا مولا

ای سید سبز پوش من یا مولا

برگرد، عجیب انتظارت هستند

یک عده عجیب بی قرارت هستند

(حجت)
2011/06/15, 08:33
http://forums.boursy.com/imported/2011/06/176.jpg

بسم الله الرحمن الرحیم


ظهور امام زمان (عج) پنج نشانه حتمی دارد و آن عبارتست از: قیام یمنی، خروج سفیانی، ندای آسمانی، فرورفتن سپاهی در یمن و کشته شدن نفس زکیه.



نـشانه های تخلف ناپذیر ظهور امام مهدی علیه السلام که بی هیچ تردیدی مقارن ظهور آن حضرت رخ خواهند داد و ارتباط گسست ناپذیری با آن دارند، پنج نشانه اند.

بـرخی از این پنج نشانه، اندکی پیش از ظهور و برخی چند ماه پس از آمدن آن گرامی و برخی اندکی پیش از قیام نجات بخش و جهانی آن حضرت ، پدیدار خواهند شد.

در ایـن مـورد، روایـات بـسـیـاری وارد شده است که با اندک تفاوت در ترتیب پیدایش این علایم و نشانه ها، آنها را نشان می دهد. نـخست، برخی از روایات را که این علایم پنجگانه را به صورت کوتاه ترسیم می کـنـد مـی آوریـم، آنگاه هر کدام از آن نشانه ها را با توضیحی که در روایات در مورد آن آمده و تفسیر مناسبی که به ذهن می رسد، ترسیم می نماییم.

امام صادق علیه السلام در این مورد فرمود: خـمـس قـبل قیام القائم علیه السلام : الیمانی و السفانی و المنادی ینادی من السماء و خسف بالبیداء و قتل النفس الزکیة .(1) پیش از قیام مهدی علیه السلام پنج رخداد بزرگ در پیش خواهد بود:

1 ـجنبش ترقی خواهانه مرد یمنی،2 ـ جنبش ارتجاعی سفیانی، 3 ـ ندای روح بخش آسمانی، 4 ـ فرو رفتن زمین، 5 ـ قتل نفس زکیه

امام در ادامه فرمود: قـبـل قـیـام القـائم خـمـس عـلامـات مـحـتـومـات : الیـمـانـی و السـفـیـانـی و الصـیـحـة و قتل النفس الزکیة و الخسف بالبیداء.(2) پیش از قیام قائم ، پنج علامت و نشانه مهم در پیش خواهد بود: جـنـبـش مـردم تـرقـی خـواه یـمـنـی، جـنـبـش ارتـجـاعـی سـفـیـانـی، نـدای آسـمـانـی، قتل نفس زکیه و فرو رفتن زمین.

و نیز فرمود: النداء المحتوم و السفیانی من المحتوم و خسف البیداء من المحتوم و الیمانی من المحتوم و قتل الفنس الزکیه من المحتوم .(3) نـدای آسـمـانـی بـه هـنگامه قیام قائم ، جنبش ارتجاعی سفیانی ، جنبش مترقی مرد یمنی ، فرو رفتن زمین و دیگر، کشته شدن نفس زکیه ، این پنج نشانه ، از علایم قطعی ظهورند.

پی نوشت:
1- اکـمال الدین ، صدوق ، ج 2، ص 649، غیبت طوسی ، ص 267، با اندک تفاوت در ترتیب علائم پنجگانه و بحارالانوار، ج 52، ص 203.
2- اکمال الدین ، ج 2، ص 650 و بحار الانوار، ج 52، ص 204.
3- غیبت نعمانی ، ص 252 و 257، و بحارالانوار، ج 52، ص 233.

(حجت)
2011/06/17, 22:53
http://forums.boursy.com/imported/2011/06/215.jpg




این جمعه هم گذشت، تو اما نیامدی

این جمعه هم گذشت، تو اما نیامدی


پایانِ سبز قصه دنیا، نیامدی

مانده ست دل اسیر هزاران سؤال تلخ


ای پاسخ هر آنچه معمّا، نیامدی

کِز کرده اند پنجره ها در غبار خویش


ای آفتاب روشنِ فردا، نیامدی

افسرده دل به دامن تفتیده کویر


ای روح آسمانی دریا، نیامدی

ای حسّ پاکِ گم شده روح روزگار


زیباترین بهانه دنیا نیامدی

ای از تبار آینه ها، ای حضورسبز


ای آخرین ذخیره طاها نیامدی

این جمعه هم گذشت و غزل ناتمام ماند


این است قسمتِ دلِ من، تا نیامدی

(حجت)
2011/06/18, 11:45
http://fc01.deviantart.net/fs21/f/2007/274/0/c/Mahdi_ajalallah_Walpaper_by_Sepidehgraphic.jpg




چشم در راهیم اما قاصدی در راه نیست

جمعه هم آمد ولی آن جمعه دلخواه نیست

ما کجا و نورباران شب دریا کجا!

قطره در خواب و خیالِ جذر و مد ماه نیست

ما کجا و بارگاه حضرت خوبان کجا!

هر گدایی، لایق هم صحبتی با شاه نیست

عشق، اینجا بین آدم ها غریب افتاده است

پایمردی کن برادر! یوسفی در چاه نیست

بارمان را آب برد و تازه فهمیدیم که

در بساط خالی ما، آه حتی آه نیست

ریشه در خاکیم و دم از آسمان ها می زنیم

بت پرستانیم و مثل ما کسی گمراه نیست

تک سوار قصه ها، یک روز می آید ولی

جز خدا از پشت پرده، هیچ کس آگاه نیست



اللهم عجل لولیک الفرج



و العافیه و النصر

و جعلنا من خیر اعوانه و انصاره

و المستشهدین بین یدیه

(حجت)
2011/06/19, 07:57
http://forums.boursy.com/imported/2011/06/223.jpg


اسماء و القاب حضرت مهدی (عج)

از اسماء و القاب شریفهء حضرت مهدی(ع) که در نجم ثاقب تألیف مرحوم ثقة الاسلام نوری آمده یکصد و هشتاد و دو اسم آورده شده است و در کتاب منتهی الآمال اثر شیخ عبّاس قمی به ذکر چند اسم از آن اسماء متبرک بسنده شده است که در اینجا نیز به آن اسماء مبارکه تبرّک می جوئیم :

اول : بقیة الله ـ روایت شده زمانیکه آن حضرت خروج کند پشت کند به کعبه و جمع می شود سیصد و سیزده مرد و اوّل چیزیکه تکلّم می فرماید این آیه است بَقیة اللهِ خَیرٌ لکُم اِن کُنتُم مُؤمنین آنگاه می فرماید منم بقیة الله و حجّت او و خلیفه او بر شما پس سلام نمی کند بر او مگر سلام کننده ای، که می گوید: السّلامُ علیکَ یا بقیة اللهِ فی اَرضِهِ .

دوم : حجّة ـ این لقب از القاب شایع درباره آن حضرت (عج) است که در بسیاری از ادعیه و اخبار به همین لقب مذکور شده اند و بیشتر محدّثین آن را ذکر نموده اند و با آنکه در این لقب سائر ائمّه علیهم السلام شریکند، و همه حجّتهایند از جانب خداوند بر خلق ولکن چنان اختصاص به آن حضرت دارد که در اخبار هر جایی قرینه و شاهدی ذکر شود مراد آن حضرت است، و بعضی گفته اند لقب آن حضرت حجة الله است به معنی غلبه یا سلطنت خدای بر خلایق چه این هر دو به واسطهء آن حضرت بظهور خواهد رسید، و نقش خاتم آن جناب اَنا حُجة الله است.

سوم: خلف و خلف صالح ـ مراد از خلف جانشین است که آن حضرت، خلف جمیع انبیاء و اوصیاء گذشته بوده و جمیع علوم و صفات و حالات و خصایص آنها را و مواریث الهیه که از آنها به یکدیگر می رسد را داراست و همه آنها در نزد آن حضرت جمع است.

چهارم : شرید ـ مکرر به این لقب مذکور شده است در لسان ائمّه علیهم السلام خصوصاً حضرت امیر المؤمنین و امام باقر علیهما السلام ، شرید به معنی رانده شده است یعنی از این خلق من که نه جنابش را شناختند و نه قدر وجود نعمتش را دانستند و نه در مقام شکرگزاری و اداء حقّش برآمدند بلکه پس از یأس اوائل ایشان از غلبه و تسلّط بر آن جناب و قتل و قمع ذرّّیّۀ طاهره اخلاف ایشان به اعانت زبان و قلم در مقام نفی و طَردش از قلوب برآمدند و ادلّه بر اصل نبودن و نفی تولّدش اقامه نمودند و خاطرها را از یادش محو نمودند و خود آن حضرت به ابراهیم بن علیّ بن مهزیار فرمود که پدرم به من وصیّت نمود که منزل نگیرم از زمین مگر جائی از آن که از همه جا مخفی تر و دورتر باشد به جهت پنهان نمودن امر خود و محکم کردن محلّ خود از مکائد اهل ضلال تا آنکه می فرماید : پدرم به من فرمود برتو باد ای پسر من به ملازمت جاهای نهان از زمین و طلب کردن دورترین آن، زیرا که برای هر ولیّی از اولیای خداوند تعالی دشمنی است مغالب و ضدّی است منازع .

پنجم : غَریم ـ از القاب خاصّه آن حضرت است ؛ به معنی طلبکار و هم به معنی بدهکار و در اینجا ظاهراً به معنی اوّل است و این لقب مثل غلام در تعبیر از آن حضرت از روی تقیّه بوده که چون شیعیان می خواستند مالی نزد آن حضرت یا وکلایش بفرستند یا وصیّت کنند ، یا از جانب جنابش مطالبه کنند به این لقب می خواندند. و علامه مجلسی (ره) فرموده ممکن است غریم به معنی بدهکار باشد و نام بردن از آن حضرت به این اسم از جهت تشبّه آن جناب باشد به شخص مدیون که خود را مخفی می کند از مردم به علّت دیون خود یا آنکه چون مردم آن حضرت را طلب می کنند که اخذ علوم و شرایع از حضرتش نمایند آن حضرت می گریزد از ایشان بجهت تقیّه، پس آن حضرت غَریم مستتر است (صلوات الله علیه) .

ششم : قائم ـ یعنی بر پاشونده در فرمان حقّتعالی چه آن حضرت پیوسته در شب و روز مهیّای فرمان الهی است که به محض اشاره ظهور فرماید .و روایت شده که آن حضرت را قائم نامیدند برای آنکه قیام به حقّ خواهد نمود و در روایت صقر بن ابی دلف است که به حضرت امام محمّد تقی ( ع ) عرض کردم که چرا آن جناب را قائم نامیدند ؟ فرمود برای آنکه به امامت اقامت خواهد نمود بعد از خاموش شدن ذکر او و مرتد شدن اکثر آنها که قائل به امامت آن حضرت بودند . و از ابوحمزۀ ثمالی مروی است که گفت سوال کردم از امام محمّد باقر علیه السلام که یابن رسول الله آیا همۀ شما قائم به حق نیستید؟ فرمود : بلی همه قائم به حقّّیم. گفتم پس چگونه حضرت صاحب الأمر ( ع ) را قائم نامیدند؟ فرمود که چون جدّم حضرت امام حسین علیه السلام شهید شد ملائکه در درگاه الهی صدا به گریه و ناله بلند کردند و گفتند ای خداوند و سیّد ما آیا غافل می شوی از قتل برگزیدهء خود و فرزند پیغمبر پسندیدۀ خود و بهترین خلق خود ؟ پس حقّتعالی وحی کرد به سوی ایشان که ای ملائکۀ من قرار گیرید ، قسم به عزّت و جلال خود که هر آینه انتقام خواهد کشید از ایشان هر چند بعد از زمانها باشد، پس خداوند حجاب ها را برداشت و نور امامان از فرزندان حسین ( ع ) را به ایشان نمود و ملائکه به آن شاد شدند پس یکی از آن انوار را دیدند که در میان آنها ایستاده بود، به نماز مشغول بود؛ حقّتعالی فرمود که با این ایستاده از ایشان انتقام خواهم کشید.

هفتم : مُ حَ مَّ د ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ عَلی آبائِهِ وَ اَهلِ بَیتِهِ ـ اسم اصلی و نام اوّلی الهی آن حضرت است چنانچه در اخبار متواترۀ خاصّه و عامّه است که رسول خدا ( ص ) فرمود که مهدی همنام من است و در خبر لوح مستفیض اسم آن حضرت به این نحو ضبط شده ،( ابوالقاسم محمّد بن الحسن هو حجّة الله القائم) .

هشتم : مَهدیّ ( ع ) ـ که اشهر اسماء و القاب آن حضرت است در نزد جمیع فِرَق اسلامیّه.

نهم: مُنتَظََر (به فتح ظاء) ـ یعنی انتظار برده شده که همه خلایق منتظر مقدم مبارک اویند.

دهم : مآءٌ مَعینٌ ـ یعنی آب ظاهر جاری بر روی زمین ، در کمال الدّین و غیبت شیخ مروی است از حضرت باقر علیه السلام که فرمود در آیۀ شریفه: قُُل اَرَاَیتُم اِن اَصبَحَ مآوُکُم غَوراً فَمَن یَاتیکُم بِمآءٍ مَعینٍ، خبر دهید که اگر آب شما فرو رفت در زمین پس کیست که بیاورد برای شما آب روان، پس فرمودند این آیه نازل شده در قائم علیه السلام. می فرماید خداوند ، اگر امام شما غایب شد از شما که نمی دانید او در کجا است پس کیست که بیاورد برای شما امام ظاهری که بیاورد برای شما اخبار آسمان و زمین و حلال خداوند عزّوجلّ و حرام او را ، آنگاه فرمود نیامده تأویل این آیه و لابد خواهد آمد تأویل آن.

برگرفته از منتهی الامال شیخ عبّاس قمی، ص 1101

(حجت)
2011/06/19, 21:53
ما منتظر ندای آزادیت هستیم

به امید ظهورش

ومتنی از دکتر علی شریعتی، تقدیم به امام عصر:

http://shogedidar.persiangig.ir/p/narges.jpg

رنجم نه دیگر تنهایی که جدایی است

واضطرابم نه زاده ی بی کس که بی اویی

دلی که از بی کسی غمگین است هر کسی را می تواند تحمل کند

هیچ کس بد نیست

ولی دلی که در بی اویی مانده است برق هر نگاهی جانش را می خراشد

هر چهره ای ،نگاهی،طرح اندامی،طنینی،رنگی

در نگاهای او فریاد میکشد که او نیست.

هبوط صفحه 190



انتظار از دیدگاه دکتر شریعتی

منتظر ، انسان مسلمان متعدی است که هر لحظه در انتظار انفجار قطعی نظام های ضد انسانی است وهمواره خود را برای شرکت در چنین انقلاب جهانی وبدر دومی که که شمشیر علی وزره پیغمبر وبه دست فرزند پیغمبروعلی برپا می شود ،آماده می کند وبنابراین انتظار مذهب اعتراض ونفی مطلق نظام حاکم ووضع موجود است ، در هر شکلی ،انتظار نه تنها از انسان سلب مسئولیت نمی کند ،بلکه مسئولیت اورا درسرنوشت خودش وسرنوشت حقیقت وسرنوشت انسان سنگین ،فوری ،منطقی وحیاتی می کند.

مذهب انتظار _که یک فلسفه مثبت تاریخ ،یک جبر تاریخ یک خوش بینی فلسفی یک عامل فکری وروحی حرکت بخش ،تعهدآور ومسئولیت ساز وبالاخره فلسفه اعترتض به وضع موجود ونفی ارزش ها ونظام های حاکم در طول قرون است واکنون فلسفه منفی بدبینانه تسلیم ورضا شده است_ این اصل کلی را که ثابت می کند که :وقتی جامعه منحط می شود وبینش پیروان یک منحرف ؛فکر مترقی ومذهب منطقی متحرک وسازنده نیز ،نقش منحط ومنفی وتخدیری پیدا می کند ودر جامعه مسلمین وبویژه شیعه فاجعه این است !



یادش گرامی

(حجت)
2011/06/20, 08:17
http://fc04.deviantart.net/fs13/f/2007/060/7/6/Imam_Mahdi_Wallpaper_by_zooro.jpg



آیا امام زمان(عج) در طول دوران غیبت همسری انتخاب کرده و فرزندی دارند؟نام آنان چیست؟آیا آنان هم از نظرها غایبند؟
دربارة امام زمان(ع) پرسش های متعددی مطرح است، مانند مدت عمر، فلسفة غیبت، زمان ظهور و ... یکی از پرسش ها این است که حضرت ازدواج نموده و فرزند دارد.
دربارة ازدواج امام و فرزند داشتن حضرت، سه احتمال قابل طرح است:
1) حضرت ازدواج نکرده است. اگر حضرت ازدواج نکرده باشد، فرزند و ذریه نخواهد داشت. اگر این احتمال را بپذیریم، این مشکل مطرح می گردد که چرا امام معصوم(ع) به یکی از سنت های مهم اسلامی که ازدواج باشد، عمل نکرده است؟
در جواب می توان گفت:غیبت امام زمان(ع) از سنت ازدواج اهمیت بیشتری دارد و ترک سنت ازدواج با مقام عصمت منافات ندارد.[33]
2) امام ازدواج نموده؛ از این رو به سنت ازدواج عمل کرده است، ولی اولاد و فرزند ندارد.
در این جا این مشکل پیش می آید که همسر حضرت مانند حضرت باید عمر طولانی داشته باشد، که بر عمر طولانی همسر حضرت دلیلی نداریم و یا این که بگوییم همسر حضرت بعد از مدتی از دنیا رفته است.[34]
3) حضرت ازدواج کرده و دارای اولاد بوده و فرزندان او نیز اولاد داشته اند و حضرت ذریه داشته است.[35] بر اساس این مبنا این مشکل وجود دارد که فرزندان و ذریه های امام کجا هستند؟
برخی خواسته اند احتمال سوم را تقویت کنند و از برخی روایات استفاده کنند که امام همسر و فرزند دارد. امام رضا(ع) فرمود:"الها!مایة چشم روشنی و خوشحالی امام زمان(ع) را در او و خانواده و فرزندان و ذرّیّة و تمام پیروانش عطا فرما".[36]
امام صادق(ع) فرمود:"کأنّی أری نزول القائم فی مسجد السهله بأهله و عیاله".[37]
برخی دیگر در صدد آن هستند ثابت کنند که امام زمان(ع) ازدواج نکرده و فرزندی نیز ندارد. این عده، روایاتی را که بر ازدواج و فرزند داشتن امام(ع) دلالت دارند، ضعیف می شمرند و قابل استناد ندانسته اند. از سوی دیگر روایات فوق که بیان شد، دلالت بر بودن فرزند و همسر امام زمان(ع) دارد، ولی این دسته از روایات دلالت ندارند امام زمان(ع) قبل از ظهور ازدواج نموده و فرزند دارد؛ یعنی این دسته روایات تنها دلالت بر همسر و فرزند داشتن امام زمان(ع) دارند، ولی اثبات نمی کنند امام قبل از ظهور زن و فرزند دارد. از سوی دیگر این طیف از روایات با آن دسته از روایات که داشتن فرزند و همسر را از امام زمان(ع) نفی می کنند، تعارض دارد.
برخی از روایات هستند که تصریح دارد امام زمان(ع) همسر و فرزند ندارد. مسعودی نقل می کند:علی بن حمزه، ابن سراج و ابن سعید مکاری بر امام رضا(ع) وارد شدند. علی بن حمزه به حضرت عرض کرد:از پدرانت نقل کرده ایم که هیچ امامی از دنیا نمی رود، تا فرزندش را ببیند. امام رضا فرمود:"آیا در این حدیث روایت کرده اید: مگر قائم؟".[38]
این گونه روایات که بدان اشارت کردیم، در صدد نیستند وجود زن و فرزند را برای امام(ع) پیش از ظهور اثبات کنند. از سوی دیگر، روایاتی داریم که با صراحت وجود فرزند را از حضرت نفی می کند. برخی خواسته اند با تمسک به داستان "جزیرة خضرا" بگویند امام عصر(ع) فرزندانی دارد و بر آن جزیره، زیر نظر وی، جامعة نمونه و تمام عیار اسلامی را تشکیل داده اند، لیکن با بررسی های گسترده ای که انجام گرفته، جزیرة خضرا افسانه بیش نیست.[39]
نمی توان به طور قطع گفت:امام زمان(ع) همسر و فرزند داشته است. شاید بر همین اساس باشد که صاحبان اندیشه و تاریخ نگاران به طور قطع در خصوص داشتن و نداشتن همسر و فرزند امام زمان(ع) اظهار نظر نکرده اند.
[33] مجله حوزه، ویژه نامةامام زمان(ع)، ص 54، 55، با تلخیص.
[34] همان.
[35] همان.
[36] همان، ص 56، به نقل از جمال الاسبوع، ابن طاووس، ص 510.
[37] بحارالانوار، ج 52، ص 52.
[38] مسعودی، اثبات الوصیّه، ص 221.
[39] مجلة حوزه، ویژة امام زمان، ص 57، با تلخیص.

(حجت)
2011/06/21, 08:08
http://www.deviantart.com/download/168200022/shahid_bozorg_chamran_by_ostadreza.jpg


دست نوشته هایی از سردار شهید دکتر مصطفی چمران:

http://forums.boursy.com/imported/2011/06/229.jpg

مناجات دکتر چمران
نجواهاي دکتر چمران با خداي بزرگ

خدايا
عذر ميخواهم از اين که بخود اجازه ميدهم که با تو راز و نياز کنم
عذر ميخواهم که ادعا هاي زياد دارم در مقابل تو اظهار وجود ميکنم
در حالي که خوب ميدانم وجود من ضائيده ي اراده من نيست و بدون خواسته ي تو هيچ و پوچم ,
عجيب آنکه
از خود ميگويم
منم ميزنم
خواهش دارم و آرزو ميکنم

خدايا...
تو مرا عشق کردي که در قلب عشاق بسوزم
تو مرا اشک کردي که در چشم يتيمان بجوشم
تو مرا آه کردي که از سينه ي بيوه زنان و دردمندان به آسمان صعود کنم
تو مرا فرياد کردي که کلمه ي حق را هر چه رسا تر برابره جباران اعلام نمايم
تو تار و پود وجود مرا با غم و درد سرشتي
تو مرا به آتش عشق سوختي
تو مرا در توفان حوادث پرداختي , در کوره ي غم و درد گداختي
تو مرا در درياي مصيبتو بلا غرق کردي
و در کويره فقر و هرمان و تنهائي سوزاندي.

خدايا ...
تو به من
پوچيه لذات زود گذر را نمودي
ناپايداري روزگار را نشان دادي
لذت مبارزه را چشاندي
ارزش شهادت را آموختي

خدايا
تو را شکر ميکنم
که از پوچي ها و ناپايداريها و خوشيها و قيد و بندها آزادم نمودي
و مرا در توفانهاي خطرناک حوادث رها کردي و در غوغاي حيات در مبارزه ي با ظلم و کفر غرقم نمودي و مفهوم واقعي حيات را به من فهماندي.

فهميدم : سعادت حيات در خوشي و آرامش و آسايش نيست
بلکه در درد و رنج و مصيبت و مبارزه با کفر و ظلم
و بلاخره شهادت است

"بهترين نجواهاي دکتر اينجاست

خدايا تو را شکر ميکنم که اشک را آفريدي که عصاره ي حيات انسان است
آنگاه که در آتش عشق ميسوزم
يا در شدت درد ميگدازم
يا در شوق زيبائي و ذوق عرفاني آب ميشوم و سراپاي وجودم
روح ميشود
لطف ميشود
عشق ميشود
سوز ميشود
و عصاره ي وجودم بصورت اشک آب ميشود
و بعنوان زيبا ترين محصول حيات که وجهي به عشق و ذوق دارد و وجهي ديگر به غم و درد در دامان وجود فرو ميچکد.

اگر خداي بزرگ از من سندي بطلبد , قلبم را ارائه خواهم داد و
اگر محصول عمرم را بطلبد,اشک را تقديم خواهم کرد

خدايا
تو مرا اشک کردي که همچون باران بر نمک زاره انسان ببارم
تو مرا فرياد کردي که همچون رعد در ميان توفان حواث بغرم
تو مرا درد و غم کردي تا همنشين محرومين و دلشکستگان باشم
تو مرا عشق کردي تا در قلبهاي عشاق بسوزم
تو مرا برق کردي که تا آسمان ظلمت زده بتازم و سياهي اين شب ظلماني را بدرم
تو مرا زهد کردي که هنگام درد و غم و شکست و فشار ناراحتي وجود داشته باشم
و هنگام پيروزيو جشن و تقسيمه غناعم دامنه خود بر گيرم و در کوير تنهائي با خداي خود بمانم.

خدايا تو را شکر ميکنم
که غم را آفريدي و بندگان مخلص خود را به آتش آن گداختي و مرا از اين نعمت بزرگ توانگر کردي.

خدايا تو را شکر ميکنم
که به من درد دادي و نعمت درک درد عطا فرمودي

تو را شکر ميکنم
که جانم را به آتش غم سوزاندي و قلب مجروهم را براي هميشه داغ دار کردي دلم را سوختي و شکستي تا فقط جايگاه تو باشد.




http://forums.boursy.com/imported/2011/06/230.jpg



یادش گرامی

(حجت)
2011/06/21, 12:23
http://forums.boursy.com/imported/2011/06/231.jpg

آیتالله بهجت به امام زمان(عج) چه گفت؟

حجةالاسلام "آقاتهراني" نماینده مجلس شورای اسلامی که به معلم اخلاق دولت معروف است، در جدید ترین مصاحبه خود که در فارس منتشر شد، ادعاهایی در مورد دیدار مرحوم حضرت آیت الله شیخ "محمدتقی بهجت" با حضرت ولیعصر (عج) مطرح کرد که شاید شنیدن آن خالی از لطف نباشد.

مصاحبه کنند در یکی از پرسش های خود خطاب به "آقاتهرانی" می گوید: چرا چهره آيتالله بهجت را زياد تبليغ نميکنند؟

آقاتهراني نیز در پاسخ می گویند: حتي فقه و اصول ايشان هم همينطور مهجور ماند. ايشان فوقالعاده انسان وارستهاي بود. يکي از عادات ايشان اين بود که قبل و بعد از درس به مباحث خاصي ميپرداختند، مباحث اخلاقي، تربيتي و عرفاني و اگر هم کسي ميخواست به اين مباحث برسد بايد زودتر ميرفت. وقتي که درس تمام ميشد آنهايي که اهل اخلاق و عرفان بودند مينشستند. در يکي از جلسات به بحثي وارد شدند. آن بزرگوار قبل از اينکه از دنيا بروند در لبنان خدمت آقا رسيدند که حضرت فرمودند شما يک هفته بيشتر در دنيا نميمانيد. آيتالله بهجت گلايه ميکنند که قرار بود ما در زمان ظهور شما باشيم و آن حضرت ميفرمايند که در زمان ظهور شما رجعت خواهيد کرد.

معلم اخلاق دولت در پاسخ به پرسش دیگری تحت عنوان "درست است که ميگويند آيتالله بهجت چشم بصيرت داشته؟" گفت: اين چيزها براي آيتالله بهجت کمترين چيز است.

http://www.rajanews.com/Detail.asp?id=93095

محاد
2011/06/21, 17:31
http://up.iranblog.com/images/h3qt0pivl22poe2iho8.jpg (http://up.iranblog.com/)



راز بیست سال مهجوریت علی بن ابراهیم مهزیار از امام زمان:

علی بن ابراهیم بن مهزیار پس از 20 سفر مکه به شوق دیدار حضرت صاحب الزمان، بالاخره برات دیدار میگیرد: پیک قرار دیدار با مولایمان با من گذاشت، شادمان شدم و یقین کردم که خداوند مرا به این فضیلت گرامی داشته است ... در پی او روانه شدم، از دشتی به دشتی، از درهای به درهای تا به یک تپه بلند رسیدیم. در دور دست خیمهای نمایان شد که از درونش نوری به آسمان بالا میرفت. پیک مولا گفت: "امید و آرزوی تو در آنجاست.. بعد از اذن وارد خیمه شدم، به محض ورود، به امامم سلام کردم، امام، پس از جواب سلام فرمود:

"یا ابالحسن! قد کُنّا نَتَوَقَّعُکَ لیْلاً و نهاراً؛ براستی که شب و روز چشم انتظارت بودیم. فَما الذی أبْطَأَ بِکَ علینا؟؛ چیست آنچه ترا به تأخیر بر ما واداشت؟ گفتم: آقای من! تاکنون کسی را نیافتم که مرا به شما رهنمون شود. امام فرمودند: ألَم تَجِدْ أحَداً یَدُلّکَ؟!؛ آیا واقعا کسی را نیافتی که ترا رهنماید؟ آنگاه امام با انگشت مبارکش خطی بر روی زمین کشید و سپس فرمودند:

لا!؛ نه چنین نیست! و لٰکِنَّکُمْ کَثَّرْتُم الأمْوالَ؛ بلکه شما تکاثر و مال اندوزی کردید! و تَجَبَّرْتُم علی ضُعَفاءَ المؤمنین؛ و بر مستضعفان مؤمنین سخت گرفتید۱ و تکبر کردید! و قَطُعْتُم الرَّحِمَ الذی بَینَکم؛ و پیوندی را که میان خودتان بود نابود کردید! فَأَیُّ عُذْرٍ لکم الآن؟؛ اینک چه عذری دارید؟ طبری، دلائل الإمامة، ص297.

طرد گفتمان مهدوی، له کردن مستضغفان زیر چرخ توسعه، رواج تجمل گرایی، قطع

پیوند مردم و بی اعتمادی مردم به مسؤولین، عامل تاخیر در فرج

محاد
2011/06/21, 17:45
درجه انتظار؟
معنای انتظار و چگونگی آن یکی از سوالات اساسی در زمان ما یعنی دوران غیبت است و هر مسلمانی که منتظر تحقق وعده ی خداوند است که فرمود: و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض...، باید بداند که چشم به راه چه باشد و چگونه انتظار کشد!

برای دانستن این چراهای بنیادی به سراغ آثار استاد مطهری رفتیم تا از او راه جوییم در این ظلمات!

انواع انتظار فرج

انتطار فرج و آرزو و دل بستن به آینده دو گونه است : انتظارى كه سازنده و نگهدارنده است ، تعهدآور است ، نیروآفرین و تحرك بخش است، به گونه اى است كه مى تواند نوعى عبادت و حق پرستى شمرده شود؛ و انتظارى كه گناه است ، ویرانگر است، اسارت بخش است، فلج كننده است و نوعى « اباحیگرى » باید محسوب گردد.

مشخصات انتظار بزرگ

1- خوشبینى به آینده بشریت.

2- پیروزى نهایى صلاح و تقوا و صلح و عدالت و آزادى و صداقت بر زور و استكبار و استعباد(2) و ظلم و اختناق و دجل (دجالگرى و فریب ).

3- حكومت جهانى واحد.

4- عمران تمام زمین در حدى كه نقطه خراب و آباد ناشده باقى نماند.

5- بلوغ بشریت به خردمندى كامل و پیروى از فكر و ایدئولوژى و آزادى از اسارت شرایط طبیعى و اجتماعى و غرائز حیوانى .
مومنِ منتظر، انسانی پاک و تلاشگری است که با نیتی الهی برای ساختن جهانی بسان مدینة النبی شب از روز نمی شناسد. او از خود شروع کرده و به زمینی آباد می اندیشد. از خود آغاز نموده چون کلید فتح جهان را در فتح خویشتن می داند.

6- حداكثر بهره گیرى از مواهب زمین .

7- برقرارى مساوات كامل میان انسانها در امر ثروت .

8- منتفى شدن كامل مفاسد اخلاقى از قبیل زنا، ربا، شرب خمر، خیانت ، دزدى ، آدمكشى و غیره و خالى شدن روانها از عقده ها و كینه ها.

9- منتفى شدن جنگ و برقرارى صلح و صفا و محبت و تعاون .

10- سازگارى انسان و طبیعت

بر اساس آنچه استاد فرمود،منتظر، انسانی پاک و تلاشگری است که با نیتی الهی برای ساختن جهانی بسان مدینة النبی شب از روز نمی شناسد.او از خود شروع کرده و به زمینی آباد می اندیشد. از خود آغاز نموده چون کلید فتح جهان را در فتح خویشتن می داند.

اکنون وقت آن است تا من و تو نیز خود را بر این سنگ، محک زنیم تا عیار ایمان و انتظارمان هویدا شود تا بدانیم در خم کدامین کوی از این هفت خوان انسانیت هستیم. شاید به خود آییم و بجنبیم در پی این آرمان.


http://up.iranblog.com/images/i3s3nl41b9tkp6bo7hb.jpg (http://up.iranblog.com/)

(حجت)
2011/06/22, 08:05
http://www.pars-pic.com/files/0zxxbti2p8y5p7m9w1xv.jpg



پاداش بزرگ انتظار

بر اساس تعالیم اسلامى یكى از وظایف مهم هر مسلمان، انتظار ظهور حضرت قائم(عج) است؛ انتظار تحقق وعده الهى بر حاكمیت صالحان و تشكیل دولت اهل بیت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است. اما آیا هیچ مى‏دانید كه پاداش این انتظار چیست و چه ثمرى براى منتظران دارد؟

امام صادق(علیه السلام) در روایت زیر به این پرسش پاسخ مى‏دهند:

«الا اخبركم بما لا یقبل‏الله عزوجل من ‏العباد عملا الا به؟ فقلت: بلى. فقال: شهادة ان لا اله الا الله، و ان محمدا عبده [و رسوله] و الاقرار بما امرالله، و الولایة لنا، و البراءة من اعدائنا – یعنی الائمة خاصة – و التسلیم لهم، و الورع و الاجتهاد و الطمانینة، و الانتظار للقائم – علیه‏السلام – ثم قال: ان لنا دولة یجیى‏ء الله بها اذا شاء. ثم قال: من سره ان یكون من اصحاب القائم فلینتظر ولیعمل بالورع و محاسن الاخلاق، و هو منتظر، فان مات و قام القائم بعده كان له من الاجر مثل اجر من ادركه، فجدوا وانتظروا، هنیئا لكم ایتها العصابة المرحومة.(1) .

سپس [امام] فرمود: براى ما دولتى است كه هر زمان خداوند بخواهد، آن را محقق مى‏سازد. آنگاه [امام] فرمود: هر كس دوست مى‏دارد از یاران حضرت قائم(عج) باشد باید كه منتظر باشد و در این حال به پرهیزكارى و اخلاق نیكو رفتار نماید، در حالى كه منتظر است، پس چنانچه بمیرد و پس از مردنش قائم(عج)، بپا خیزد، پاداش او همچون پاداش كسى خواهد بود كه آن حضرت را درك كرده است، پس كوشش كنید و در انتظار بمانید، گوارا باد بر شما [این پاداش] اى گروه مشمول رحمت‏ خداوند!

آیا شما را خبر ندهم به آنچه كه خداى صاحب عزت و جلال، هیچ عملى را كه جز به آن عمل، از بندگان نمى‏پذیرد؟ گفتم: بله. فرمود: گواهى دادن به این كه هیچ شایسته پرستشى جز خداوند نیست و این كه محمد(صلی الله علیه و آله) بنده و فرستاده او است، و اقرار كردن به آنچه خداوند به آن امر فرموده، و ولایت ما، و بیزارى از دشمنانمان – یعنى خصوص امامان – و تسلیم شدن به آنان، و پرهیزكارى و تلاش و مجاهدت و اطمینان و انتظار قائم(عج) .

سپس [امام] فرمود: براى ما دولتى است كه هر زمان خداوند بخواهد، آن را محقق مى‏سازد. آنگاه [امام] فرمود: هر كس دوست مى‏دارد از یاران حضرت قائم(عج) باشد باید كه منتظر باشد و در این حال به پرهیزكارى و اخلاق نیكو رفتار نماید، در حالى كه منتظر است، پس چنانچه بمیرد و پس از مردنش قائم(عج)، بپا خیزد، پاداش او همچون پاداش كسى خواهد بود كه آن حضرت را درك كرده است، پس كوشش كنید و در انتظار بمانید، گوارا باد بر شما [این پاداش] اى گروه مشمول رحمت‏ خداوند!

براى منتظران زمان غیبت همین پاداش بس كه نام آنها در زمره یاران امام عصر(عج)، و از جمله كسانى ثبت‏ شود كه آن حضرت را به هنگام ظهور همراهى مى‏كنند.

منبع:
النعمانى، محمدبن ابراهیم‏بن جعفر، كتاب الغیبة، ص‏200، ج‏16/ المجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، ج‏52، ص‏140، ح‏50 .

سایت رهبران شیعه : تبیان




یوسف زهرا

اي اميد آخرين فاطمه

اي نگار دلنشين فاطمه

کي بگيري انتقام فاطمه

پرکني عالم زنام فاطمه

فاطمه آن علت کل وجود

منتظر باشد به آن روي کبود

کي ز رويش رنگ نيلي مي بري

کي زدلها داغ سيلي مي بري

آوري کي بهر آن مادر دوا

کي دهي بشکسته پهلو را شفا

مادرت غم ديده و دل بيقرار

مي کشد بهر ظهورت انتظار

قد کمان جويد تو را آن مام پاک

گرچه جسم اطهرش غلتد بخاک

عالم هستي فداي خال تو

فاطمه در کوچه ها دنبال تو

************************************************** ***********

اللهم عجل لولیک الفرج

(حجت)
2011/06/23, 08:55
http://takestannews.com/uploads/1287172971_jamkaran.jpg





آقا بيا تا زندگي معنا بگيرد

شايد دعاي مادرت زهرا بگيرد

آقا بيا تا با ظهور چشمهايت

اين چشمهاي ما کمي تقوا بگيرد

آقا بيا تا اين شکسته کشتي ما

آرام راه ساحل دريا بگيرد

اقا بيا تا کي دو چشم انتظارم

شبهاي جمعه تا سحر احيا بگيرد

پايين بيا خورشيد پشت ابر غيبت

تا قبل از آن که کار ما بالا بگيرد

آقا خلاصه يک نفر بايد بيايد

تا انتقام دست زهرا را بگيرد

"علي اکبر لطيفيان"

تنظيم تبيان، هدهدي

محاد
2011/06/23, 21:56
http://up.iranblog.com/images/3eimyfbuxxbkeyxl9epj.jpg (http://up.iranblog.com/)



تـمـام راه ظـهـور تـو با گنـاه بستم
دروغ گفته ام آقا كه منتظر هستم

كسی به فكرشما نیست، راست میگویم
دعـا بـرای تـو بـازیـست، راست میگویم

اگرچه شهر برای شما چراغان است
برای كشتن تو نیزه هم فراوان است

من از سرودن شعر ظهور میترسم
دوباره بیعت و بعدش عبور میترسم

من از سیاهی شبهای تار میگویم
من از خـزان شـدن ایـن بهار میگویم

درون سـینه ما عشق یخ زده آقا
تمـام مـزرعههـامـان ملخ زده آقا

كسی كه با تو بماند به جانت آقا نیست
بـرای آمدن این جمعه هم مهیّا نیست



سروده:«سیدامیرحسین میرحسینی»

(حجت)
2011/06/25, 08:27
http://imghost.sk/image/341360-4314833431.jpg


شغل امام زمان (عج) در دوران غیبت چیست؟ اصولا حضرت شبانه روز را به چه كاری مشغول است؟
كارهای حضرت (عج) از نظر تكوینی كارهای بزرگی است . جنود الله فی الارض برنامه دارند . مشغولند و فعال هستند; مثلا حضرت موسی - علی نبینا و آله و علیه السلام - چند روز با حضرت خضر - علیه السلام - بود با هم كارهایی انجام دادند . این كارهایی كه حضرت خضر (ع) كرد، نمونه كار حضرت است; ولی این‏ها كارهای كوچك هستند . كارهای حضرت خیلی بزرگ و مربوط به دولت‏ها است و تمام دستورهای خدا را اجرا می‏كند . برنامه دارد و هدفش حفظ وضع ایمانی دنیا و رساندن جهان به نقطه ظهور است .
پرسمان شماره 13

(حجت)
2011/06/25, 18:41
http://forums.boursy.com/imported/2011/06/285.jpg



محل اقامت امام عصر(ع)

سوال:
در دوران غيبت محل اقامت (زندگي) امام زمان کجاست؟

پاسخ:
«طيبه» يكي از نام‏هاي مدينه طيبه است. اين روايت دلالت مي‏كند كه آن حضرت‏(ع) غالباً در اين شهر و در حوالي آن است. همچنين دلالت مي‏كند كه همواره با ايشان سي نفر

از ياران خاصشان هستند و اگر يكي از آنها بميرد، كس ديگري جاي‏گزين او مي‏شود.

موضوع محل اقامت و سكوت امام مهدي‏(ع) در زمان غيبت از جمله موضوع‏هايي است كه ذهن بسياري از مردم را به خود مشغول داشته است و معمولاً در مجالس و محافل مهدوي

مورد پرسش قرار مي‏گيرد.

پيش از پاسخ‏گويي به اين پرسش يادآوري اين نكته ضروري است كه براي غيبت امام مهدي‏(ع) دو معنا قابل تصور است:

نخست ناپيدا بودن امام؛ يعني اينكه آن حضرت در دوران غيبت از نظر جسمي از ديدگان مردم به دور است و و اگر چه آن حضرت مردم را مي‏بيند و از حال آنها باخبر

مي‏شود، ولي كسي توان ديدن ايشان را ندارد.

دوم، ناشناس بودن امام: در اين فرض آن حضرت در طول زمان غيبت در ميان مسلمانان حضور مي‏يابد و با آنها مواجه مي‏شود، ولي كسي او را نمي‏شناسد و به هويت

واقعي‏اش پي نمي‏برد.1

بحث از محل اقامت و سكونت امام مهدي‏(ع) در زمان غيبت اگر چه در هر دو فرض مطرح مي‏شود، ولي به نظر مي‏رسد در فرض دوم اين موضوع كمتر جاي بحث دارد

و آن حضرت با مخفي داشتن هويت خود در هر كجا كه بخواهد مي‏تواند زندگي كند.

در زمينه محل اقامت امام مهدي‏(ع)، روايت‏هاي گوناگوني وجود دارد كه با توجه به آنها محل‏هاي احتمالي اقامت آن حضرت را مي‏توان به سه دسته تقسيم كرد:


1. محل‏هاي دور دست و ناآشنا

برخي از روايات، محل خاصي را براي اقامت امام مهدي‏(ع) تعيين نمي‏كنند و جايگاه ايشان را در بيابان‏ها و كوه‏ها، مكان‏هاي دوردست و محل‏هايي مي‏دانند كه هيچ كس از آن

آگاهي ندارد. از جمله در روايتي كه از خود آن حضرت نقل شده است، ايشان خطاب به علي بن مهزيار مي‏فرمايد:

«اي پسر مهزيار! پدرم ابو محمد از من پيمان گرفت كه هرگز با قومي كه خداوند بر آنها خشم گرفته، آنها را لعنت كرده، براي آنها در دنيا و آخرت، بيچارگي رقم خورده و

عذابي دردناك در انتظار آنان است، هم‏نشين نباشم و به من دستور داد كه براي اقامت، كوه‏هاي سخت و سرزمين‏هاي خشك و دور دست را برگزينم».2

همچنين آن حضرت در توقيع شريفي كه خطاب به شيخ مفيد صادر شده است، در اين زمينه مي‏فرمايد:

«ما براساس آنچه خداي تعالي براي ما و شيعيان مؤمن‏مان مصلحت ديده، تا زماني كه دولت دنيا از آن فاسقان است، در سرزمين‏هاي دوردستي كه از جايگاه ستمگران دور

است، سكنا گزيده‏ايم، ولي از آنچه بر شما مي‏گذرد، آگاهيم و هيچ يك از اخبار شما بر ما پوشيده نمي‏ماند».3

در روايتي كه از امام صادق‏(ع) نقل شده است، آن حضرت، جايگاه امام مهدي‏(ع) را جايي ناشناس معرفي مي‏كند كه جز معدود افرادي از آن آگاهي ندارند:

«و هيچ‏كس از دوست و بيگانه از جايگاهش آگاهي نمي‏يابد مگر همان خدمت‏گزاري كه به كارهاي او مي‏رسد».4

اين‏گونه روايات گوياي آن است كه امام مهدي‏(ع) بر اساس امر الهي، در مكان‏هايي ناشناخته، دور از دست‏رس، به دور از شهرها و آبادي‏ها زندگي مي‏كند و از محل اقامت آن حضرت آگاه نيست.


2. محل‏هاي خاص و شناخته شده

در برخي روايات، از مكان‏هايي خاص به عنوان اقامت‏گاه امام مهدي‏(ع) در دوران غيبت ياد شده است كه از آن جمله مي‏توان به موارد زير اشاره كرد:


الف) مدينه

در برخي روايات، از مدينه منوره به عنوان محل اقامت امام عصر(ع) ياد شده است. در روايتي كه از امام محمد باقر(ع) نقل شده است، در اين زمينه چنين مي‏خوانيم:

صاحب اين امر ناگزير از كناره‏گيري است و او در [زمان] كناره‏گيري خود ناگزير از [داشتن] نيرو و تواني است. او با وجود آن سي نفر هيچ هراسي ندارد. چه خوب

جايگاهي است [مدينه] طيبه.5

در كتاب شريف «بحارالأنوار» ذيل اين روايت چنين آمده است:«طيبه» يكي از نام‏هاي مدينه طيبه است. اين روايت دلالت مي‏كند كه آن حضرت‏(ع) غالباً در اين شهر

و در حوالي آن است. همچنين دلالت مي‏كند كه همواره با ايشان سي نفر از ياران خاصشان هستند و اگر يكي از آنها بميرد، كس ديگري جاي‏گزين او مي‏شود.5

در روايت ديگري كه از امام حسن عسكري‏(ع) نقل شده است، آن حضرت در پاسخ اين پرسش راوي كه مي‏پرسد: «اگر حادثه‏اي براي شما روي دهد سراغ فرزندتان را از

كجا بگيريم؟» مي‏فرمايد: «در مدينه».6

ب) كوه رضوي

برخي روايات، «كوه رضوي» در نزديكي مدينه را پناه‏گاه و اقامت‏گاه امام عصر(ع) معرفي كرده‏اند كه روايت زير از آن جمله است:

عبدالاعلي مولي آل سام مي‏گويد: به همراه ابي عبدالله [امام صادق](ع) [از مدينه] خارج شديم، زماني كه به روحاء [در اطراف مدينه] رسيديم، آن حضرت دقايقي نگاهش

را به كوهي كه در آن منطقه بود، دوخت و آنگاه فرمود:

«اين كوه را مي‏بيني؟ اين كوه «رضوي» نام دارد و از كوه‏هاي فارس است. چون ما را دوست داشت، خداوند آن را به سوي ما منتقل كرد. در آن، همه درخت‏هاي ميوه‏دار وجود

دارد و در دو مرحله پناه‏گاهي خوب براي خائف [امام زمان] است. آگاه باش كه براي صاحب اين امر دو غيبت است كه يكي از آنها كوتاه و ديگري بلند است».7

در دعاي ندبه نيز از اين مكان نام برده شده است.8

ياقوت حموي در مورد منطقه «رضوي» مي‏نويسد:

«رضوي، كوهي است ميان مكه و مدينه در نزديكي ينبع و داراي آب فراوان و درختان زيادي است. كيسانيه9 مي‏پندارند كه محمد بن حنفيه در آنجا زنده و مقيم است».10

گفتني است در احاديث فراواني، از «رضوي» ياد شده و از آن بسيار ستايش شده است.11


ج) ذي طوي

مكان ديگري كه در روايات از آن به عنوان محل اقامت امام عصر(ع) ياد شده، «ذي طوي» است. «ذي طوي»، نام كوهي در اطراف مكه است. در روايتي كه از

محمد باقر(ع) نقل شده، چنين آمده است:

«صاحب اين امر را در يكي از اين دره‏ها غيبتي است. [در اين حال، آن حضرت...] با دست خود به ناحيه ذي طوي اشاره كرد».12

گفتني است در دعاي ندبه نيز به نام اين مكان اشاره شده و در برخي روايات، از همين منطقه به عنوان محل تجمع ياران امام مهدي‏(ع) ياد شده است.13


3. در ميان مردم

دسته سوم از روايات مانند دسته اول، از جايگاه و مكان خاصي نام نمي‏برند و از آنها استفاده مي‏شود كه امام مهدي‏(ع) به صورت ناشناس در ميان مردم زندگي مي‏كند. در

روايتي كه از امام صادق‏(ع) نقل شده است، در اين زمينه چنين مي‏خوانيم:

«چگونه اين مردم، اين موضوع را انكار مي‏كنند كه خداوند با حجتش همان گونه رفتار مي‏كند كه با يوسف رفتار كرد؟ همچنين چگونه انكار مي‏كنند كه صاحب مظلوم شما ت

همان كه از حقش محروم شده و صاحب اين امر [حكومت] است ت در ميان ايشان رفت و آمد مي‏كند، در بازارهايشان راه مي‏رود و بر فرش‏هاي آنها قدم مي‏نهد، ولي او را

نمي‏شناسند، تا زماني كه خداوند به او اجازه دهد كه خودش را معرفي كند، چنان كه به يوسف اجازه داد، آن زمان كه برادرانش از او پرسيدند: «آيا تو يوسف هستي؟» پاسخ دهد

كه «آري، من يوسف هستم».14

حال اين پرسش مطرح مي‏شود كه كدام‏يك از اين سه دسته روايت قابل پذيرش هستند و آيا راهي براي جمع كردن ميان آنها وجود دارد يا خير؟

به نظر مي‏رسد ميان اين سه دسته روايت منافاتي وجود دارد و آن حضرت بسته به شرايط و موقعيت‏هاي مختلفي كه پيش مي‏آيد، زندگي به صورت ناشناس در ميان مردم

و اقامت در مكان‏هايي چون مدينه منوره يا دوري گزيدن از مردم و اقامت در مناطق دور از دست‏رس را انتخاب مي‏كند.

به بيان ديگر، براساس دومين معنايي كه براي غيبت قابل تصور است؛ يعني ناشناس بودن امام مهدي‏(ع)، آن حضرت، الزامي براي اقامت در محلي خاص يا دور از دست‏رس ندارد

و مي‏تواند به صورت طبيعي در ميان مردم زندگي كند. البته ممكن است رعايت مصالحي ديگر، آن حضرت را وادار كند كه براساس سفارش پدر بزرگوارشان، كوه‏ها و بيابان‏ها

را اقامت‏گاه خود برگزيند.

بديهي است اگر قرار باشد آن حضرت به صورت ناشناس در ميان مردم زندگي كند، مكان‏هايي چون مدينه منوره در كنار قبر جد بزرگوارش، بهترين مكان خواهد بود.

-----------------------------------
پينوشتها:

1. براي مطالعه بيشتر در اين زمينه‏ر.ك: همين كتاب، ص .

2. كتاب الغيبت[ (شيخ طوسي)، ص 161.

3. الاحتجاج، ج 2، ص 599؛ بحارالأنوار، ج 53، ص 176.

4. كتاب الغيبت[ (نعماني)، ص 172، ح 5.

5. الكافي، ج 1، ص 340؛ كتاب الغيبت[ (شيخ طوسي)، ص 102؛ بحارالأنوار، ج 52، ص 153، ح 6.

6. بحارالأنوار، ج 52، ص 153.

7. الكافي، ج 1، ص 328، ح 2؛ كتاب الغيبت[ (شيخ طوسي)، ص 139؛ بحارالأنوار، ج 51، ص 161، ح 11.

8. كتاب الغيبت[ (شيخ طوسي)، ص 103؛ بحارالأنوار، ج 52، ص 153، ح 7.

9. ر.ك: بحارالأنوار، ج 99، ص 108.

10. كيسانيه پيروان مختار بن ابوعبيده ثفقي بودند. او نخست براي پيشرفت كار خود دعوت به علي بن الحسين‏عليه السلام سپس دعوت به محمد حنفيه مي‏كرد. البته كار او

مبتني بر اعتقاد وي به اهل بيت نبود، بلكه مي‏خواست از آن بهره‏برداري سياسي كرده باشد و چون كارش بالا گرفت خود دعوي دريافت وحي از خداوند كرد و عباراتي مسجع و

مقّفي به تقليد قرآن به زبان مي‏راند. (فرهنگ فرق اسلامي، ص 373)

11. ياقوت حموي، مراصد الإطلاع علي أسماء الأمكنته و البقاع، ج 2، ص 620.

12. ر.ك: بحارالأنوار، ج 52، ص 306؛ ج 53، ص 97.

13. كتاب الغيبت[ (نعماني)، ص 182.

14. ر.ك: كتاب الغيبت[ (نعماني)، ص 315؛ بحارالأنوار، ج 52، ص 306، ح 80؛ ص 307، ح 81.

15. ر.ك: بحارالأنوار، ج 99، ص 108.

16. كتاب الغيبت[ (نعماني)، ص 164؛ الكافي، ج 1، صص 336 و 337، ح 4.

محاد
2011/06/25, 19:51
http://up.iranblog.com/images/yah1c7zzi6vl5esrucqh.jpg (http://up.iranblog.com/)

آیا دلیلی عقلی بر اثبات وجود امام زمان وجود دارد؟ (اثبات برون دینی) پاسخ چیست؟
ج/1: در فلسفه (کار عقل) قانون تثبیت شدهای وجود دارد تحت عنوان (به قول حضرت امام خمینی ره): «عشق واقعی و عاشق واقعی، دلیل بر وجود معشوق واقعی است». این یک اصل لایتغیر و اثبات شده است.

بدین معنا که اگر عاشق واقعی «یک انسان واقعی که عشقی دارد، نه یک انسان یا موجود خیالی»، عشقی واقعی «نه یک هوس یا خیال، بلکه عشق» داشته باشد، معلوم است که معشوق واقعی نیز حتماً وجود دارد. به عنوان مثال اگر انسان هست و این انسان عاشق علم، زیبایی، قدرت، حیات، سلامت ... و سایر کمالات هست، معلوم میشود که این کمالات وجود دارند که او عاشق آنها شده است.

ج/2: همهی تلاشهای آدمیان – چه انسان خوب و چه انسان بد و چه تلاش مفید و چه تلاش مضر – برای این است که انسان عاشق کمال است و میخواهد انسان کاملی باشد و اگر انسانی خطا میکند نیز به این دلیل است که مصداق کمال را خطا یافته است.

این عشق همگانی و واقعی انسان به کمال، همان عشق به انسان کامل است. پس شکی نیست که انسان کامل وجود دارد که بشر عاشق اوست. اگر چه مصداق آن را نشناسد و یا در انتخاب مصداق انسان کامل خطا کند. اما اصل تغییر ندارد.

ج/3: این انسان کامل برای انسان «امام» است. هر کسی، شخصی را انسان کامل میداند و از او پیروی میکند. لذا «امامت» مسئلهای همگانی است و اختصاص به مسلمانان یا شیعیان ندارد. بلکه همگان امام دارند. مباحثی چون: الگو قرار دادن، پیروی کردن، تبعیت نمودن، مد و ... نیز از همین گرایش فطری سرچشمه میگیرد. پس هر کسی برای خود امامی بر میگزیند و هیچ کس در دنیا بیامام نیست و همین خود بهترین دلیل بر وجود امامی واقعی و حقیقی است که برخی مصداق بیرونی و واقعی آن را درست میشناسند و تبعیت میکنند و برخی دیگر امام باطل را به جای او میگذارند. از این خداوند متعال نیز در کلام وحی میفرماید: در آخرت همهی انسانها را با امامشان محشور میکند.

«يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ ... » (الإسراء – 71)

ترجمه: [آن‏] روزی که هر گروهى را با پيشواى آنها بخوانيم‏ ... .

ج/4: پس عشق واقعی انسان به «انسان کامل» و گرایشش به او و اطاعت و تبعیت و تقلید از او، خود بهترین دلیل است که «انسان کامل» در هر عصری وجود دارد. این انسان کامل همان «امام زمان» است، هر چند که برخی دیگران را انسان کامل میدانند و آنان را امام خود بر میگزینند و برخی نیز مانند فراعنهی زمان خود را انسان کامل میخوانند و بقیه را به اطاعت و تبعیت خود دعوت میکنند.

(حجت)
2011/06/26, 10:01
http://forums.boursy.com/imported/2011/06/294.jpg



حکایت امام زمان و مرد تشنه

علامه مجلسی (ع) می فرماید:

مرد شریف و صالحی را می شناسم به نام امیر اسحاق استرآبادی او چهل بار با پای پیاده به حجّ مشرف شده است، و در میان مردم مشهور است که طی الارض دارد. او یک سال به اصفهان آمد، من حضوراً با او ملاقات کردم تا حقیقت موضوع را از او جویا شوم.

او گفت: یک سال با کاروانی به طرف مکه به راه افتادم. حدود هفت یا نه منزل بیش تر به مکه نمانده بود که برای انجام کاری تعلل کرده ، از قافله عقب افتادم. وقتی به خود آمدم، دیدم کاروان حرکت کرده و هیچ اثری از آن دیده نمی شد، راه را گم کردم، حیران و سرگردان وامانده بودم، از طرفی تشنگی آن چنان بر من غالب شد که از زندگی ناامید شده آماده مرگ بودم.

[ ناگهان به یاد منجی بشریت امام زمان (ع) افتادم و] فریاد زدم: یا ابا صالح! یا ابا صالح! راه را به من نشان بده! خدا تو را رحمت کند!

درهمین حال، از دور شبحی به نظرم رسید، به او خیره شدم و با کمال ناباوری دیدم که آن مسیر طولانی را در یک چشم به هم زدن پیمود و در کنارم ایستاد، جوانی بود گندم گون و زیبا با لباسی پاکیزه بر شتری سوار بود و مشک آبی با خود داشت.

سلام کردم. او نیز پاسخ مرا به نیکی ادا نمود.

فرمود: تشنه ای؟

گفتم: آری. اگر امکان دارد، کمی آب از آن مشک مرحمت بفرمایید!

او مشک آب را به من داد و من آب نوشیدم.

آنگاه فرمود: می خواهی به قافله برسی؟

گفتم: آری.

او نیز مرا بر ترک شتر خویش سوار نمود و به طرف مکه به راه افتاد. من عادت داشتم که هر روز دعای" حرز یمانی" را قرائت کنم. مشغول قرائت دعا شدم. در حین دعا گاهی به طرف من بر می گشت و می فرمود: این طور بخوان!

چیزی نگذشت که به من فرمود: این جا را می شناسی؟

نگاه کردم، دیدم در حومه شهر مکه هستم، گفتم: آری می شناسم.

فرمود : پس پیاده شو!

من پیاده شدم برگشتم او را ببینم ناگاه از نظرم ناپدید شد، متوجه شدم که او قائم آل محمد(ص) است. از گذشته خود پشیمان شدم، و از اینکه او را نشناختم و از او جدا شده بودم، بسیار متاسف و ناراحت بودم.

پس از هفت روز، کاروان ما به مکه رسید، وقتی مرا دیدند، تعجب نمودند. زیرا یقین کرده بودند که من جان سالم به در نخواهم برد. به همین خاطر بین مردم مشهور شد که من طی الارض دارم.

منبع:

بحار الانوار، ج 52، صص 175 و 176.

(حجت)
2011/06/27, 08:19
http://forums.boursy.com/imported/2011/06/309.jpg


ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی

دل بی تو به جان آمد وقت است که باز آیی

دائم گل این بستان شاداب نمی ماند

دریاب ضعیفان رادر وقت توانایی

مشتاقی ومهجوری دور ازتو چنانم کرد

کز دست بخواهد شد پا یاب شکیبایی

یارب به که شایدگفت این نکته که در عالم

رخساره به کس ننمودآن شاهد هر جایی

ساقی چمن وگل را بی روی تو رنگی نیست

شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی

ای درد توام درمان در بستر ناکامی

وی یاد توام مونس در گوشه ی تنهایی

در دایره ی قسمت ما نقطه ی تسلیمیم

لطف آنچه تو اندیشی،حکم آنچه تو فرمایی

فکر خود و رﺃی خود در عالم رندی نیست

کفر است دراین مذهب خود بینی وخود رﺃیی

زین دایره ی مینا خونین جگرم می ده

تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی

محاد
2011/06/27, 12:02
به ما ؛هيچ گاه؛نگفتيد

سلام آقا ؛سلام مولای نجابت؛ که به ما هیچ نگفتید

به ما نگفتید که ما چه کسی هستیم؛ما چی هستیم؛ما از کجا آمده ایم ؛و به کجا می رسیم؛؛؛؛

به ما از بی وفاییمان ؛ از عهد شکنیمان؛از گناهانمان که شما برایمان استغفار می کنید نمی گویید؛؛؛

از محبت خود هم نمی گویید؛؛؛؛؛؛؛؛؛ اما در عوض ما گنه کاران می گوییم؛؛؛؛

می گوییم:

خدایا؛مشکلاتمان زیاد شده است؛؛؛؛؛........

خدایا؛فساد بی داد می کند؛؛؛؛؛؛..........

خدایا مریض هایمان دوایی به جز ظهور ندارند؛؛؛؛؛؛

پس ظهور کن؛؛؛؛؛؛؛؛..........

..........

و شما تمام این ها را می شنوی ؛و نمی گویی پس من چه؛؛؛؛؛؛؛

نمی گویی ؛های مردمان ؛من سرور و مولا و آقا و امامتان و پدر دلسوزتان هستم

من هستم که هزار سال است که درد و رنج غیبت را با درد و رنج روی کبود؛ فرق ضربه خورده؛

سر های از تن جدا؛ گوشواره های سه ساله؛و تک تک این مصیب ها را با هم آمیخته ام ؛؛؛؛؛

و هیچ نگفتم؛ و برای گناهانتان استغفار کردم و از برای صواب هایتان خدا را شکر؛؛؛

..............

اما حال من می گویم:؛؛

و نمی دانم چرا خجالت رویمان را سرخ و سفید نمی کند؛

آیا کسی در این دنیای خاکی نیست که بگوید که تو کی هستی که می گویی درد و رنجت زیاد شده است؛؛؛؛؛؛؛؛؛

تو کی هستی:که سر از تن جده را بر فراز نیزه ها مانند غدیر فراموش کردی ؛ وحال با چه رویی از خدا طلب ظهور برای مشکلات خودت می کنی؛

ما نماز هایمان را خوب می خوانیم؛یا عبادتهای دیگرمان را از سر اخلاص و برای خدا انجام می دهیم؟ که حال دعا بر امر فرج برای رفع مشکلاتمان می کنیم

؛ما خیلی بنده های خوبی بودیم که خداوند دستور فرج دهند؛

......................

آیا تا به حال شده است که بگوییم ؛ پهلوی دخت رسول خدا راشکسته اند

سر پسر اشرف مخلوقات را بر نیزه نهادند؛

تا به حال گفته ایم به خاطر دل سه ساله ظهور کن

نمی دانم ما چه یارانی هستیم؛؛؛؛؛؛؛؛؛

و نمی دانم شما چقدر بزرگوارید که هیچگاه این را به ما نگفتید؛؛؛؛؛هیچگاه؛؛؛؛؛؛؛؛

(حجت)
2011/06/28, 20:23
http://forums.boursy.com/imported/2011/06/346.jpg



گلچینى از سخنان امام مهدى(عج)
تشرف، امام زمان ،مهدی ،جمکران ،تبیان

در اینجا به پای برخی از سخنان زیبا و تامل برانگیز امام عصر(عج) مینشینیم. گویا در محضر حضرتش نشسته و به فرمایشات ایشان گوش فرا میدهیم.

1. من مهدى و قائم الزمان هستم. من آن كسى هستم كه زمین را پر از عدل مى‏كنم، همانگونه كه پر از ستم شده است. زمین هرگز از حجت خالى نمى‏ماند و مردم در وقفه نمى‏مانند و این امانتى است كه جز به برادرانت از اهل حق مگو .(1)

2. من ذخیره خدا در زمین و انتقام گیرنده دشمنانش هستم.(2)

3. من آخرین وصى هستم كه خداوند بزرگ به وسیله من گرفتارى‏ها را از خاندان و شیعیانم دور مى‏گرداند.(3)

4. من هنگام قیام آنچنان قیام خواهم كرد كه بیعت هیچ یك از سركشان به گردنم نیست.(4)

5. كیفیت بهره‏بردارى مردم از من در زمان غیبت، همانند بهره‏بردارى آنان از خورشید است، هنگامى كه ابر خورشید را از دیدگان پنهان كند.(5)

6. وجود من براى اهل زمین موجب امان است، همانگونه كه ستارگان براى اهل آسمان‏ها موجب امان هستند.(6)

7. زمین هیچگاه خالى از حجت نیست، یا آن حجت آشكار است یا پنهان.(7)

8. هنگامى كه خدا به ما اجازه سخن گفتن بدهد، حق آشكار شود و باطل‏ نابود گردد.(8)

9. هر كس كه ما از او بیزارى جوییم، خدا و فرشتگان و پیامبران و اولیایش نیز از او بیزارى مى‏جویند.(9)

10. اما ظهور فرج، پس آن به اراده خدایى است كه یادش بزرگ است و هر كس(براى ظهور) وقت تعیین كند، دروغ گفته است.(10)

11. براى تعجیل فرج بسیار دعا كنید، زیرا همین موجب فرج و گشایش شماست.(11)

12. از آنچه برایتان سودى ندارد پرسش نكنید و خود را براى دانستن آنچه از شما نخواسته‏اند به زحمت نیندازید.(12)

13. فاطمه(علیهاالسلام) دختر پیامبر(صلی الله علیه و آله) براى من الگو است.

14. از خدا بترسید و تسلیم ما شوید و كارها را به ما بسپرید. پس بر ماست كه شما را از سرچشمه سیراب برگردانیم، همانگونه كه بردن شما به سوى سرچشمه به ‏وسیله ما بوده است و در پى آنچه از شما پوشیده شده است، نروید.(13)

15. از راه راست به راه چپ منحرف نشوید و مقصد خود را با دوستى ما بر اساس راهى كه روشن است، به طرف ما قرار دهید.(14)

16. هر فردى از شما باید به آنچه عمل كند كه به وسیله آن به دوستى ما تقرب جوید و از آنچه او را پست مى‏گرداند كه همانا ناخوش داشتن و خشم ماست، دورى نماید.(15)

17. ما از رسیدگى و سرپرستى شما كوتاهى نمى‏كنیم و یاد شما را از خاطر نمى‏بریم كه اگر جز این بود از هر سو گرفتارى بر شما فرود مى‏آمد و دشمنان، شما را از بین مى‏بردند، پس از خداى بزرگ بترسید.(16)

18. اگر محبت شما را نداشتیم و صلاحتان را نمى‏دیدیم ترحّم و شفقت بر شما نبود، گفت و گوى با شما را ترك مى‏كردیم.(17)

19. اموالى كه شما به ما مى‏رسانید، ما آنها را نمى‏پذیریم، مگر آن كه پاكیزه شوید. پس هر كس مى‏خواهد آنها را به ما برساند و هر كس مى‏خواهد نرساند، آنچه خدا به ما داده بهتر است از آنچه به شما داده است.(18)

20. از رحمت خدا دور است دور! كسى كه نماز مغرب را به اندازه‏اى به تأخیر بیندازد تا ستاره‏ها آشكار شوند. از رحمت خدا دور است دور! كسى كه نماز صبح را به اندازه‏اى تأخیر بیندازد، تا ستاره‏ها ناپدید شوند.(19)

21. هیچ چیز مانند نماز، بینى شیطان را به خاك نمى‏ساید. پس نماز بخوان و بینى شیطان را به خاك بساى.(20)

22. وقتى براى هیچ كس جایز نیست كه در مال دیگران بدون اجازه آنان تصرف كند، پس چگونه این كار در مال ما جایز مى‏شود؟(21)

پینوشتها:

1- اكمال الدین و اتمام النعمه، ص 445.

2- بحارالانوار، ج 52، ص 24.

3- اكمال الدین و اتمام النعمه، ص 441.

4- همان، ص 485.

5- همان، ص 485.

6- همان، ص 485.

7- همان، ص 511.

8- همان، ج 53، ص 196.

9- احتجاج، ج 2، ص 474.

10- اكمال الدین و اتمام النعمه، ص 484.

11- همان، ص 485.

12- بحارالانوار، ج 52، ص 892.

13- همان، ص 179.

14- همان، ص 179.

15- همان، ص 176.

16- همان، ص 175.

17- همان، ص 179.

18- اكمال الدین و اتمام النعمه، ص 484.

19- بحارالانوار، ج 53، ص 161.

20- همان، ج 51، ص 339.

21- اكمال الدین و اتمام النعمه، ص 521، (شاید اشاره به خمس و سهم امام باشد).

برگرفته از کتاب سپیده امید، سیدحسین اسحاقى

تنظیم گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی

(حجت)
2011/06/29, 08:48
http://forums.boursy.com/imported/2011/06/351.jpg

http://forums.boursy.com/imported/2011/06/352.jpg

تو می آیی و دست های مرا پر از عطریاس و سحر می کنی
تو می آیی و لحظه های مرا از احساس گل تازه تر می کنی
تو می آیی و چشم های مرا برای شکفتن خبر می کنی
اگر خسته باشم از این انتظار به این خسته آخر نظر می کنی
تو می آیی و با غزل های سبز بهار جوان را صدا می زنی
به «انسانیت» بال و پر می دهی به زخم «حقیقت» دوا می زنی
تو می آیی و مرهم آشتی به سرتاسر کینه ها می زنی
تو می آیی و با طلوعی لطیف چه نقشی به آینه ها می زنی!

نسیرین صمصامی

(حجت)
2011/06/29, 08:49
http://forums.boursy.com/imported/2011/06/351.jpg
]
http://forums.boursy.com/imported/2011/06/353.jpg


تو می آیی و دست های مرا پر از عطریاس و سحر می کنی
تو می آیی و لحظه های مرا از احساس گل تازه تر می کنی
تو می آیی و چشم های مرا برای شکفتن خبر می کنی
اگر خسته باشم از این انتظار به این خسته آخر نظر می کنی
تو می آیی و با غزل های سبز بهار جوان را صدا می زنی
به «انسانیت» بال و پر می دهی به زخم «حقیقت» دوا می زنی
تو می آیی و مرهم آشتی به سرتاسر کینه ها می زنی
تو می آیی و با طلوعی لطیف چه نقشی به آینه ها می زنی!

نسیرین صمصامی

(حجت)
2011/07/02, 08:35
http://forums.boursy.com/imported/2011/06/351.jpg

http://forums.boursy.com/imported/2011/07/8.jpg
در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع
شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع

روز و شب خوابم نمی آید بچشم غم پرست
بس که در بیماری هجر تو گریانم چو شمع

رشته صبرم به مقراض غمت ببریده شد
همچنان در آتش مهر تو سوزانم چو شمع

در میان آب و آتش همچنان سرگرم توست
این دل زار نزار اشک بارانم چو شمع

در شب هجران مرا پروانه وصلی فرست
ورنه از دردت جهانی را بسوزانم چو شمع

بی جمال عالم آرای تو روزم چون شبست
با کمال عشق تو در عین نقصانم چو شمع

کوه صبرم نرم شد چون موم در دست غمت
تا در آب و آتش عشقت گدازانم چو شمع

همچو صبحم یک نفس باقیست با دیدار تو
چهره بنما دلبرا تا جان برافشانم چو شمع

سرفرازم کن شبی از وصل خود ای نازنین
تا منور گردد از دیدارت ایوانم چو شمع

آتش مهر تو را حافظ عجب در سر گرفت
آتش دل کی بآب دیده بنشانم چو شمع

(حجت)
2011/07/03, 08:15
http://forums.boursy.com/imported/2011/06/351.jpg


عدالت و قاطعيت در وقت ظهور

استاد محمد حكيمى
امام مهدى (ع) در راه و كار خود سازش‏ناپذير است و در اجراى حدود و احكام الهى و مبارزه با ستمگران قاطعيتى خدايى دارد، چشم‏پوشى و مسامحه‏اى در راه و روش او نيست، از ملامت ملامتگران نمى‏هراسد، از هيچ مقام و قدرتى نمى‏ترسد، و بدون هيچگونه ملاحظه‏اى تبهكاران را كيفر مى‏كند و صالحان زاهد و ساده‏زى و بى‏آلايش را در مصادر امور مى‏گمارد.

قاطعيت، خصلت همه رهبران راستين الهى است، و اين خصلت در وجود مبارك امام مهدى (ع) در حد اوج و كمال است. و معيار پاكسازى اجتماعات بشرى همين است. عينيت‏يافتن عدالتى فراگير و ريشه‏سوزى هر ظلم و ستم بايد بدون كمترين ترحم و ارفاق و استثنايى صورت گيرد، بطورى كه در هيچ جاى جهان علت فساد و عامل بيدادى برجاى نماند، تا بتواند بتدريج‏به مناطق ديگر نفوذ كند، و به توطئه و كارشكنى در كار سامان بخشيدن به جامعه بشرى بپردازد.

اين تجربه همه دوران تاريخ است كه سازش و ارفاق و ملايمت در پاكسازى جامعه و زدودن علل و عوامل ناراستى و نادرستى و تجاوزطلبى، همواره موجب گرديده است تا پس از گذشت اندك زمانى، نيروهاى ضدحق و ضد عدل در سازماندهى مجددى تشكل يابند، و از پشت‏به نيروهاى مردمى و انقلابى يورش آورند، و ضربه‏هاى كارى وارد سازند، و آنان را بكلى از پاى درآورند، يا دست‏كم تضعيف كنند و در راه و كارشان ناموفق سازند. اين موضوع تجربه هميشگى تاريخ است. و ديگر بار، در دوران ظهور بزرگ، اين واقعيت ناديده گرفته نمى‏شود، تا پاكسازى بزرگ و ريشه‏اى جامعه بشرى تحقق خارجى يابد، و از هر شكست و ناتوانى و سستى در امان ماند. از اينرو، امام منجى، در سراسر اندام جامعه بشرى سلولى فاسد بر جاى نمى‏گذارد، و هر خس و خاشاكى را از مسير انسان برمى‏دارد، و هر فسادى را در نطفه خفه مى‏كند، و هر ستمى را از ريشه مى‏خشكاند. در همه جريانهاى فاسد و ضدانسانى، همه عاملان، زمينه‏سازان و دستياران آن جريانها را از دم تيغ مى‏گذراند.


http://forums.boursy.com/imported/2011/07/12.jpg

(حجت)
2011/07/04, 11:53
http://forums.boursy.com/imported/2011/06/351.jpg

زنان در حکومت امام زمان (عج) چه کسانی هستند؟



زنان در حکومت قائم آل محمد ، علیهالسلام ، چه میکنند؟ چه کسانی هستند؟ چند نفرند؟ از کجا میآیند و چه مسئولیتی برعهده دارند؟ ما در این نوشتار کوتاه نقش زنان در زمان ظهور امام زمان علیهالسلام، را مورد بررسی قرار دادهایم .

براساس برخی از روایات ، حضور و نقش این زنان ازنظر زمان و موقعیت ، چهارگونه است :

الف) حضور پنجاه زن در بین یاران امام

اولین گروه از زنانی که به محضر امام زمان میشتابند آنهایند که در آن ایّام میزیستهاند و همانند دیگر یاران امام، علیهالسلام ، به هنگام ظهور در حرم امن الهی بهخدمت امام ، علیهالسلام ، میرسند . در اینباره دو روایت وجود دارد: روایت اول : امّ سلمه ضمن حدیثی درباره علایم ظهور ، از پیامبر(ص) روایت کرده است که فرمود :"در آن هنگام پناهندهای به حرم امن الهی پناه میآورد و مردم همانند کبوترانی که از چهار سمت به یک سو هجوم میبرند بهسوی او جمع میشوند تا اینکه در نزد آن حضرت سیصد و چهاردهنفر گرد میآیند که برخی از آنان زن میباشند که بر هر جبار و جبار زادهای پیروز میشود."

روایت دوم : جابربن یزید جعفی ، ضمن حدیث مفصلی از امام باقر(ع) ، در بیان برخی نشانههای ظهور نقل کرده که :"بهخدا سوگند، سیصد و سیزده نفر میآیند که پنجاه نفر از این عده زن هستند که بدون هیچ قرار قبلی در مکه کنار یکدیگر جمع خواهند شد . این است معنای آیه شریفه : «هرجا باشید خداوند همه شما را حاضر میکند . زیرا او بر هر کاری توانا است» .

پنجاه زن از سیصد و سیزده نفر!

نکته شگفت در این دو روایت این است که میفرماید : سیصد و سیزده مرد گرد آیند که پنجاه نفر ایشان زن هستند!

دوم آنکه : در روایتی که نام یاران برشمرده شده است نام هیچ زنی وجود ندارد . در پاسخ این شبهه میتوان گفت : این چند نفر در زمره همان سیصد و سیزده نفر هستند . زیرا اولاً امام ، علیهالسلام ، میفرماید : «فیهم» ؛ یعنی در این عده پنجاه زن میباشد .

دوم : شاید تعبیر مردان بدین سبب باشد که بیشتر این افراد مرد هستند و این کلمه از باب فزونی عدد مردان ، چنین ذکر شده است .

سوم : اگر مقصود همراهی خارج از این عده بود امام میفرمود : «معهم» ، نه اینکه بفرماید «فیهم» ، زیرا این سیصد و سیزده نفر مانند عدد اصحاب بدر برشمرده شدهاند و همه یاران و فرماندهان عالیرتبه و ازنظر مقام و قدرت درحد بسیار بالایی هستند که برخی با ابر جابهجا میشوند و اینها بدون شک با بقیه مردم آن زمان فرق بسیار دارند.بنابراین اگر بگوییم آنها جزو همان سیصد و سیزده نفر هستند برای آنها رتبه و موقعیت ویژه قائل شدهایم و اگر بگوییم در زمره یاران دیگر حضرت باشند از امتیاز کمتری برخوردارند .

ب) زنان آسمانی

دسته دوم چهارصد بانوی برگزیده هستند که خداوند برای حکومت جهانی حضرت ولیعصر، علیهالسلام ، در آسمان ذخیره کرده است و با ظهور آن حضرت به همراه حضرت عیسی ، علیهالسلام ، به زمین میآیند .

ابوهریره از پیامبر ، (ص) روایت کرده که :"عیسیبن مریم به همراه هشتصد مرد و چهارصد زن از بهترین و شایستهترین افراد روی زمین فرود خواهد آمد. "

آیا این زنان از امتهای پیشین هستند یا امت اسلامی زمان پیامبر ، صلّی اللَّه علیه و آله ، و معصومین ، علیهمالسلام ؛ یا از دورانهای مختلف؟ آنها از چه زمان و به چه علت به آسمان برده شدهاند و برای عهدهداری منصبی در حکومت حضرت میآیند یا برای مسایل دیگر؟ اینها پرسشهایی است که این حدیث از آنها چیزی نمیگوید .

ج) رجعت زنان

سومین گروه از یاوران حضرت بقیه اللَه، علیهالسلام ، زنانی هستند که خداوند به برکت ظهور امام زمان آنها را زنده خواهد کرد و بار دیگر به دنیا رجعت خواهند نمود . این گروه دو دستهاند : برخی با نام و نشان از زنده شدنشان خبر داده شده و برخی دیگر فقط از آمدنشان سخن به میان آمده است .

در منابع معتبر اسلامی نام سیزده زن یاد میشود که به هنگام ظهور قائم آل محمد، صلّیاللهعلیهوآله، زنده خواهند شد و در لشکر امام زمان به مداوای مجروحان جنگی و سرپرستی بیماران خواهند پرداخت .

طبری در دلائل الامامه ، از مفضلبن عمر نقل کرده که امام صادق فرمود :همراه قائم آل محمد ، سیزده زن خواهند بود . گفتم آنها را برای چه کاری میخواهد؟ فرمود : به مداوای مجروحان پرداخته ، سرپرستی بیماران را بهعهده خواهند گرفت . عرض کردم : نام آنها را بفرمایید . فرمود : قنواء دختر رشید هجری ، ام ایمن ، حبابه والبیه ، سمیه [مادر عمار یاسر] ، زبیده ام خالد احمسیّه ، ام سعید حنفیه ، صیانه ماشطه ، ام خالد جهنّیه .

«صیانه ماشطه» در زمان حضرت موسی میزیسته است و مادر عمار یاسر در ابتدای بعثت به شهادت رسید.

«حبابه» در زمان علی ، علیهالسلام ، و «قنواء» در زمان امام حسن و امام حسین، علیهالسلام ، و بقیه در زمانهای دیگر زندگی میکردهاند .

این گروه سیزده نفری رجعت خواهند کرد و خداوند برای قدردانی از آنها ، به برکت امام زمان(عج) آنها را زنده خواهد کرد .

در این روایت امام صادق ، علیهالسلام ، از آن سیزده زن فقط نام نه نفر را یاد میکند .

در کتاب خصایص فاطمیّه بهنام نسبیه ، دختر «کعبه مازینه» ، و در کتاب منتخبالبصائر بهنام «وتیره» و «أحبشیه» اشاره شده است .

زنان سرافراز

اینک به اختصار به شرح حال برخی از زنان نامبرده اشاره میکنیم .

1ـ صیانه ماشطه

او یکی از همان سیزده بانویی است که در دولت حضرت مهدی ، علیهالسلام ، زنده شده ، به دنیا بازمیگردد . وی همسر «حزقیل» ، پسر عموی فرعون ، و شغلش آرایشگری دختر فرعون بود . او همانند شوهرش به پیامبر زمان خود ، حضرت موسی ، ایمان آورده بود امّا همچنان ایمان خود را پنهان میکرد .

نوشتهاند : روزی وی مشغول آرایش دختر فرعون بود که شانه از دستش افتاد و بیاختیار نام خدا را برزبان جاری ساخت . دختر فرعون گفت : آیا نام پدر مرا بر زبان آوردی؟ گفت : نه ، بلکه نام کسی را بر زبان آوردم که پدر تو را آفریده است .

دختر فرعون ماجرا را نزد پدر بازگو کرد و فرعون صیانه را احضار کرد و گفت : مگر به خدایی من اعتراف نداری؟ گفت : هرگز! من از خدای حقیقی دست نمیکشم و تو را پرستش نمیکنم.فرعون دستور داد تا تنور مسی برافروزند و همه بچههای آن زن را در حضورش در آتش افکنند . چون نوبت به طفل شیرخوارش رسید صیانه میخواست به ظاهر از دین برائت جوید که کودک شیرخوارش به زبان آمد و گفت : مادر صبر کن که تو بر حق هستی! فرعونیان آن زن و بچه شیرخوارش را در آتش افکنده، سوزاندند .

2ـ سمیه، مادر عمار یاسر

وی هفتمین نفری بود که به اسلام گروید و بدینسبب دشمن سخت به خشم آمد و بدترین شکنجهها را براو روا داشت .

او و شوهرش یاسر در دام ابوجهل گرفتار آمدند و او نخست آنها را اجبار کرد که پیامبر خدا را دشنام دهند، امّا آنها حاضر به چنینکاری نشدند . او نیز زره آهنی به سمیه و یاسر پوشانید و آنها را در آفتاب سوزان نگهداشت. سرانجام ابوجهل بر هر یک ضربتی وارد ساخت و ایشان را بهشهادت رساند .

3ـ نسیبه، دختر کعب مازنیه

او معروف به «امعماره» و از زنان فداکار صدر اسلام است که در برخی از جنگهای پیامبر اسلام، شرکت جسته و مجروحان جنگی را مداوا کرده است. او در جنگ احد بهترین نقش را ایفا کرد. با دیدن صحنه فرار مسلمانان و تنها گذاشتن پیامبر به دفاع از جان شریف پیامبر پرداخت و در این راه بدنش زخمهای فراوان برداشت .

4ـ امّ ایمن

از زنان پرهیزکار و خدمتکار حضرت رسول، است. پیامبر بهاو مادر خطاب میکرد و میفرمود:"این زن، باقیماندهای از خاندان من است."

وی همواره در کنار زنان مجاهد، در جبهه جنگ به مداوای مجروحان میپرداخت.ام ایمن از شیفتگان خاندان امامت بود که در ماجرای فدک، حضرت زهرا، (س)، او را بهعنوان شاهد معرفی کرد. وی پنج یا شش ماه پس از پیامبر از دنیا رفت.خداوند به برکت مهدی آل محمد به هنگام ظهور، او را زنده میگرداند تا در لشکرگاه امام به خدمت گماشته شود .

5ـ امّ خالد

در روایت دو بانو بدین نام مشهور شدهاند: ام خالد احمسیه و ام خالد جهنّیه. شاید مقصود ام خالد مقطوعه الید (دست بریده) باشد که یوسفبن عمر، پس از بهشهادت رساندن زیدبن علی بن الحسین در کوفه، دست او را به جرم شیعه بودن قطع کرد. در کتاب رجال کشی درباره شخصیت و مقام این زن فداکار از امام صادق، علیهالسلام، مطلبی ذکر گردیده که حایز اهمیت است. ابوبصیر گوید : در خدمت امام صادق نشسته بودیم که ام خالد مقطوعه الید از راه رسید. حضرت فرمود:ای ابابصیر، آیا میل داری که کلام امّ خالد را بشنوی؟

من عرض کردم: آری ای فرزند رسول خدا، با شنیدن آن شادمان میگردم... در همان موقع ام خالد به خدمت امام آمد و سخن گفت. دیدم وی در کمال فصاحت و بلاغت صحبت میکند. سپس حضرت پیرامون موضوع ولایت و برائت از دشمنان با او سخن گفت .

6ـ زبیده

مشخصات کاملی از او نقل نشده است. احتمال دارد زبیده زن هارونالرشید باشد که شیخ صدوق، رحمتالله علیه، دربارهاش گفته است: وی یکی از هواداران و پیروان اهل بیت است. هنگامی که هارون دانست از شیعیان است قسم خورد که طلاقش دهد.

زبیده کارهای خدماتی بسیاری داشت که یکی آبرسانی به عرفات است. همچنین نوشتهاند وی یکصد کنیز داشت که پیوسته مشغول حفظ قرآن بودند و همیشه از محل سکونت او صدای تلاوت قرآن شنیده شد. زبیده در سال 216 ق. رحلت کرد .

7ـ حبّابه والبیّه

از زنان والامقامی است که دوره زندگی هشت امام معصوم(ع) را درک کرد و پیوسته مورد لطف و عنایت ایشان قرار داشت. در یک یا دو نوبت بهوسیله امام زینالعابدین و امام رضا، علیهماالسلام، جوانیاش بهاو بازگردانده شد.

اولین ملاقات وی با امیر مؤمنان، علیهالسلام، بود که از آن حضرت دلیلی بر امامت درخواست کرد .

حضرت در حضور وی سنگی را برداشت و بر آن مهر خود را نقش کرد و اثر آن مهر در سنگ جای گرفت و به او فرمود: پس از من هر که توانست در این سنگ چنین اثری برجای بگذارد او امام است .

از این رو حبابه پس از شهادت هر امامی نزد امام بعدی میرفت و آنان مهر خود را بر همان سنگ میزدند و اثر آن نقش میبست. نوبت که به امام رضا، علیهالسلام، رسید حضرت نیز چنین کرد. حبابه نه ماه پس از رحلت امام رضا، علیهالسلام، زنده بود و پس از آن بدرود حیات گفت .

8ـ قنواء

دختر رشید هجری، یکی از شیعیان و پیروان علی، علیهالسلام، و خود از یاران باوفای حضرت امام جعفر صادق، علیهالسلام، است .

وی دختر بزرگمردی است که در راه محبت و دوستی امیر مؤمنان بهطرز دلخراشی بهشهادت رسید .

از گفتار شیخ مفید برمیآید که قنواء به هنگام ورود پدرش نزد عبیداللَه بن زیاد شاهد قطع دو دست و دو پای پدر خود بوده و بهکمک دیگران بدن نیمهجان پدر را از دارالاماره بیرون آورده و بهخانه منتقل کرده است .

روزی قنواء به پدرش گفت: پدرجان، چرا این همه خود را بهرنج و مشقت عبادت میاندازی ! پدر درجواب گفت: دخترم، پس از ما گروهی خواهند آمد که بینش دینی و شدت ایمانشان از ما، که این همه خود را بهزحمت عبادت انداختهایم ، بیشتر است .

د) بانوان منتظر

چهارمین گروه یاوران امام زمان بانوان پرهیزکاری هستند که پیش از ظهور حضرت بقیه الله، علیهالسلام، رحلت کردهاند. به ایشان گفته میشود: امام تو ظاهر گشته است، اگر مایلی میتوانی حضور داشته باشی. آنان نیز به اراده پروردگار زنده خواهند شد .

رجعت زنان مربوط به گروه خاصی نیست و هر بانویی تقوا پیشه کند و خود را با خواستهها و شرایط زندگی در حکومت مهدی آل محمد، علیهالسلام، تطبیق دهد ممکن است در آینده از رحمت خداوندی بهرهمند گشته، برای یاری امام زنده شود .

یکی از آن شرایط خواندن دعای «عهد» است که در فرد، نوعی آمادگی برای پذیرش حکومت آخرین ذخیره الهی ایجاد میکند .



http://forums.boursy.com/imported/2011/07/15.jpg

(حجت)
2011/07/05, 15:17
http://forums.boursy.com/imported/2011/06/351.jpg

http://forums.boursy.com/imported/2011/07/28.jpg





موساد و عربستان بدنبال امام زمان(عج)



به گزارش البرز، سازمان اطلاعات وجاسوسی رژیم صهیونیستی مشهور به موساد تحقیقات گسترده ای را درخصوص حکومت امام زمان(عج) و علایم ظهور آخرین منجی به انجام رسانده است.

بر اساس تحقیقات سازمان جاسوسی اسرائیل فردی که دراعتقادات کلیه ادیان آسمانی و ملل جهان از او بعنوان آخرین منجی یاد میشود قطعا همان امام زمان شیعیان است.

همین نتیجه منجر میگردد تا این سازمان جاسوسی به تحقیقات خود با موضوع علایم و چگونگی ظهور امام مهدی(عج) گسترش دهد.

سه نشانه سید خراسانی،سید یمانی و سفیانی از نکات مورد توجه موساد بعنوان علایم حتمی ظهور آخرین منجی در تحقیقات انجام گرفته بشمار میرود.

نتایج این تحقیقات اخیرا در دست مقامات آمریکایی ،یمنی و عربستانی نیز قرار گرفته تا با اقدام به موقع مانع قیام سید یمانی در عربستان یا یمن گردد.

ازهمین رو عربستان باهدف جلوگیری از ظهور امام زمان و قیام سید یمانی پیش ازاین ظهور دست به عملیات جدیدی در میان شیعیان مناطق مختلف زده تا به شناسایی پیش از موعد این قیام دست یابد.

از سوی دیگر این سه کشور باگمان اینکه احتمالا سید یمانی در میان شیعیان انقلابی یمن است دست به کشتار های اخیر در این کشور زده اند.

عربستان اخیرا دست به بازداشت برخی شیعیان زده و آنها را در بازجویی ها برای رسیدن به سرنخی از محل مخفی گاه امام زمان(ع) تحت فشار قرار میدهد.

از سوی دیگر مطرح شدن این نکته که اصالت سید حسن نصرالله به یمن بازمیگردد و خانواده پدری رهبر شیعیان لبنان در دوران طفولیت وی را به لبنان منتقل کرده اند دستگاه اطلاعاتی رژیم صهیونیستی را بااین گزینه روبرو ساخته که به احتمال قوی سید یمانی مورد اشاره در احادیث محکم شیعی و اهل سنت همان سید حسن نصرالله است.

برهمین اساس وبدلیل طی دوران کودکی آیت الله سید علی خامنه ای رهبر انقلاب اسلامی درمشهد ایشان نیز ازمهمترین گزینه های پیش روی موساد بعنوان سید خراسانی مطرح میشود.

براساس همین تحقیقات موساد به این نتیجه رسیده است که سید حسن نصرالله همان سید یمانی است و سید علی خامنه ای همان سید خراسانی است که قبل از ظهور امام زمان (عج) با سپاه خود قیام می کنند.

اطلاعات مذکور اخیرا توسط یکی از کارکنان موساد که در تحقیقات انجام شده مشارکت داشته افشا شده است.

لینک خبر از خبرگزاری آرنا (http://arnanews.epage.ir/)

(حجت)
2011/07/06, 08:55
http://forums.boursy.com/imported/2011/06/351.jpg

یادمان باشد. اگر با آمدن آفتاب از خواب بیدار شویم. نمازمان قضاست.


http://forums.boursy.com/imported/2011/07/29.jpg


جزیره خضراء

جزيره ي خضراء: داستان جزيره خضرا حکايت از آ ن مي کند که: زين الدين على بن فاضل مازندرانى، در سال 690 هجرى به اقيانوس اطلس سفر کرده و از سرزمين بربر، سه روز با کشتى در دل اقيانوس رفته، تا به جزاير روافض جزيره هاى شيعيان رسيده است. در آن جا اطلاع يافته که جزيره اى به نام "جزيره خضراء" وجود دارد که فرزندان حضرت ولى عصر(ع) در آن زندگى مي کنند. چهل روز در آن جا اقامت کرده و سرانجام پس از چهل روز، هفت کشتى مواد غذايى از جزيره خضراء به اين جزيره آمده است. ناخداى کشتى او را با نام و نام پدر صدا کرده و گفته مشخصات تو را به من گفته اند و اجازه دادند که تو را به جزيره خضراء ببرم.

او را به جزيره خضرا برد ه اند. پس از 16 روز دريانوردى، سرانجام به آب هاى سفيد رسيده اند 0 ناخدا توضيح داده که اين آب ها، چون جزيره را احاطه کرده است، کشتى دشمنان هرگز نمي تواند از آن بگذرد و به برکت حضرت ولى عصر(ع) در آن آب ما فرق مي شود. آن ها به جزيره خضراء رسيده، جمعيت انبوهى را با بهترين لباس و وضع مشاهده کرده، شهرى بسيار آباد با درختان سرسبز و انواع ميوه ها و بازارهاى بسيار و ساختمان هاى مجلل از سنگهاى شفاف و خام ديده است 0 شخصى به نام "سيد شمس الدين" که او را نوه پنجم حضرت ولى عصر(ع) معرفى مي کنند، متصدى تعليم، تربيت و اداره آنجاست و او نائب خاص حضرت در آن جزيره است و مستقيماً از امام فرمان مي گيرد 0 وى حضرت را نمي بيند، بلکه صبح هر جمعه، نامه اى به خط امام (ع) در نقطه معينى گذاشته مي شود و در آن، اوامر آن حضرت و آن چه مورد نياز "سيد شمس الدين(ع)" تا هفته آينده خواهد بود، مندرج مي باشد. على بن فاضل، هجده روز در آن جزيره اقامت نموده و از محضر جناب " سيد شمس الدين " خوشه ها چيده، و پس از هجده روز، به او دستور رسيده که به وطن خود بازگردد.
"على بن فاضل"، آن چه را که از محضر جناب " سيد شمس الدين " استفاده کرده، در کتابى به نام "الفوائد الشمسيه "گرد آورده و مشروح تشرف خود را به چند نفر از علماى بزرگ عصر خود بازگو کرده است. "فضل بن يحيى طيبى" نويسنده قرن هفتم، در سال 699 هجرى، مشروح داستان را از زبان شخص "على بن فاضل" در حله شنيده و آن را در کتابى به نام الجزيرة الخضراء" گرد آورده است. اين داستان به طور کامل در کتاب بحار الانوار ج 52، صفحات 159 تا 174 آمده است.
علاوه بر على بن فاضل،"ابن انبارى " نيز داستان جزيره خضراء را نقل کرده است که در کتاب بحار الانوار ج 53، صفحات 213 تا 221 آمده است.
در دو داستان على بن فاضل مازندرانى و ابن انبارى نقاط مشترک بسيارى به چشم مي خورد. و اما داستان جزيره خضراء از هفتصد سال پيش به اين طرف، در برخى از کتاب ها راه يافته است و از همان زمان تا کنون، دو ديدگاه درباره آن مطرح بوده است: يکى، ديدگاه افرادى که اين داستان را پذيرفته اند و ديگرى، ديدگاهى است که اين داستان را ساختگى و افسانه مي دانند. به تازگى دو ادعاى جديد نيز بر آن ها اضافه شده است 0 آن دو ادعا اين است که:
1. بر اساس بعضى نشانه ها، احتمالا جزيره خضراء، همان منطقه مثلث برمودا است. 2. بشقاب پرنده ها در اختيار ساکنان جريره خضراء امام زمان (ع) و فرزندانش است. اين دو ادعا را "ناجى نجار" در کتاب خود آورده است تقريباً همه عالمان شيعى، روايت جريره خضراء را ساختگى مي دانند و اين ساختگى بودن را در دو جهت مي توان ديد: يکى زنجيره حديث و راويان، ديگرى محتواى آن. وقتى اصلِ جزيره خضراء، يک افسانه و داستان ساختگى شد، دو ادعاى ديگر )جريره خضراء همان مثلث برمودا است و بشقاب پرنده ها در اختيار ساکنان جريره خضرا است( همه باطل و خيالى مي شود. ادله کسانى که جزيره خضراء را پذيرفته اند اين است که علماى بسيارى از قبيل شهيد اول، محقق کرکى، علامه مجلسى، مقدس اردبيلى، شيخ حر عاملى، وحيد بهبهانى، بحرالعلوم، قاضى نورالله شوشترى، ميرزا عبدالله اصفهانى، ميرزاى نورى و اين داستان را در کتاب خود آورده، يا به آن استناد کرده اند.
و اما ادله کسانى که اين داستان را افسانه مي دانند، اين است که: داستان از جهت سند و متن صحيح نيست، تناقضاتى در داستان است که راه حلى براى آن ها نيست، در آن سخن از تحريف قرآن آمده است. رواياتى که داد بر وجود فرزند براى حضرت است قابل اعتماد نيست و بسيارى مطالب ديگر که در جاى خود به طور کامل بحث شده است. آيت الله ابراهيم امينى در کتاب "دادگستر جهان" مي نويسد: داستان جزيره خضراء شبيه افسانه و رمان است زيرا: اولا سند معتبر و قابل اعتمادى ندارد داستان از يک کتاب خطى ناشناخته، نقل شده و مرحوم مجلسى هم درباره اش مي نويسد: چون من داستان را در کتاب هاى معتبر نيافتم، باب جداگانه اى را به آن اختصاص دادم .
ثانياً در متن داستان تناقضاتي ديده مي شود ثالثا در آن به تحريف قرآن تصريح شده که قابل قبول نيست و مورد انکار شديد علماى اسلام است. رابعاً موضوع اباحه خمس در اين داستان مطرح شده و مورد تأييد قرارگرفته که آن هم از نظر فقها مردود است.
علاوه بر آيت الله امينى، آيات عظام، علامه شيخ محمدتقى شوشترى، علامه حسن زاده آملى، محمدباقر بهبودى، شيخ آغا بزرگ تهرانى، شيخ جعفر کاشف الغطاء و... نيز داستان جريره خضراء را خيالى مي دانند(1)مطالبى را نيز که "ناجى نجَار" در خصوص مثلث برمودا و نيز بشقاب پرنده ها گفته اند مستند به نوشته هاى دقيق علمي و تحقيقى نيست، بلکه بيش تر آن ها بر اساس خبرهايى است که راديو لندن و يا روزنامه و مجله ها- خصوصاً روزنامه جمهوريت عراق گزارش کرده اند.(2) علاقمندان براى مطالعه داستان جريره خضراء، و ديدگاه هاى موافقان و مخالفان، مي توانند مكان زندگى امام زمان (عليه السلام) كجاست؟ و آيا جزيره خضراء صحت دارد و با مثلث برمودا چه ارتباطى دارد؟ محل زندگى آن حضرت تعيين نشده است، و شايد مسكن معينى نداشته باشد و به طور ناشناس در بين مردم زندگى كند، شايد هم نقاط دور افتاده اى را براى زندگى انتخاب كرده باشد. در احاديث وارد شده است كه در موسم حج حاضر مى شود و اعمال حج را به جا مى آورد، او مردم را مى شناسد اما مردم او را نمى شناسند.( [1][1]- بحارالانوار، ج 52، ص 152، به نقل از دادگستر جهان.)
اما در مورد «جزيره ى خضرا» مطالب زيادى نقل شده است و در بين علماى بزرگ و صاحب نظر در اين مسأله اختلافاتى وجود دارد.
نتيجه ى جمع بندى ها اين مى شود كه اين مسأله مورد اتفاق همه نيست، زيرا طبق حكايت جزيره ى خضرا ـ كه از فردى به نام على بن فاضل مازندرانى نقل شده است ـ امام زمان (عليه السلام)اولادى دارند كه در جزاير درياى سفيد (بحر الابيض) زندگى مى كنند و با سيد شمس الدين كه خود را از فرزندان امام (عليه السلام)معرفى مى كند ديدار مى نمايد و ... اصل اين حكايت در بحارالانوار، ج 52، ص 159 تا 174 آمده است.
در هر حال دسته اى از علما آن حكايت را صحيح و معتبر دانسته، و عده اى ديگر آن را مجعول و خالى از حقيقت مى دانند و هر دسته براى ادعاى خود دلايلى ذكر مى كنند, عمده ى دلايل مخالفين آن است كه اولا: اين حكايت سند صحيحى ندارد لذا نمى توان آن را پذيرفت.
ثانياً: در متن حكايت تناقضاتى به چشم مى خورد از جمله اين كه فردى به نام سيد شمس الدين خود را نايب خاص امام زمان (عليه السلام) معرفى مى كند و مى گويد: من آن حضرت را اصلا نديده ام، بعد در جاى ديگر خود سيد شمس الدين مى گويد: من هر روز صبح جمعه براى زيارت امام زمان (عليه السلام) به آن كوه مى روم ...
ثالثاً: در حكايت مزبور ادعا مى شود كه در قرآن تحريفاتى واقع شده است، كه اين حرف با اصول اعتقادى اغلب مسلمانان بويژه شيعيان همخوانى ندارد. رابعاً: در لابه لاى مباحث اين حكايت احكامى ذكر شده است كه با اعتقادات و احكام فقهى فقهاى شيعه مخالفت دارد. به عنوان مثال: در طى اين حكايت خمس مباح دانسته شده است يعنى پرداخت خمس براى شيعيان لازم نيست، در حالى كه كسى اين مطلب را بيان نمى كند و ... از طرف ديگر كسانى هم خواسته اند جزيره ى خضرا را همان مثلث برمودا معرفى كنند كه اين موضوع با حوادثى كه بعدها رخ داده تكذيب شده است.
در اين باره كتاب هاى مفيدى تنظيم و منتشر شده است كه به نقد و بررسى اين مسأله پرداخته اند. به عنوان مثال مى توان به كتاب «جزيره ى خضرا، افسانه يا حقيقت» نوشته ى سيد جعفر مرتضى عاملى، ترجمه ى ابوالفضل طريقه دار، و يا به كتاب «جزيره خضراء» تأليف علي اكبر مهديپور مراجعه نمود.
نقد سندی و محتوایی روایت "جزیره خضراء" چکیده: روایت جزیره خضراء جایگاه زندگانی امام زمان (عج) را از لحاظ موقعیت جعفرافیائی تعیین کرده است. بر این اساس , مطالعه و بررسی آن از جهت صحت و ضعف ضروری است. از این رو , برخی از محدثان و محققان به بررسی سندی و محتوایی این روایت پرداخته و به این نتیجه رسیده اند که این روایت از لحاظ سندی ضعیف و از لحاظ محتوایی اشکالات فراوانی دارد که طی این مقاله از آنها گفتگو شده است.
در این تحقیق روایت جزیره خضراء از نظرسندی و محتوایی نقد شده و سپس نظر اندیشوران معاصرنظیر علامه محمد تقی شوشتری، علامه سید جعفر مرتضی عاملی، ایت الله حسن زاده آملی، ایت الله ابراهیم امینی و برخی دیگر از عالمان در این باره ذکر شده است.
متن روایت جزیره خضراء علامه مجلسی در جلد 52 بحارالانوار میگوید: «بسم الله الرحمن الرحیم؛سپاس و ستایش مخصوص خداوندی است که نعمت معرفت به ما ارزانی داشت و توفیق پیروی از اشرف مخلوقات و برگزیده کاینات حضرت محمد بن عبدالله (ص) را به ما عنایت فرمود. و ما را به محبت و مودت امیرالمؤمنین (ع) و دیگر پیشوایان معصوم از اهل بیت پیامبر (ص) مفتخر و مخصوص گردانید. پس از حمد و ثنا، در خزانه امیرمومنان، پیشوای پرهیزکاران، سرور اوصیا و حجت پروردگار جهانیان حضرت علی بن ابی طالب (ع) رسالهای یافتم به خط شیخ فاضل عالم عامل « فضل بن یحیی بن علی طیبی کوفی» که متن آن چنین است: «پس از حمد پروردگار و درود بر پیامبر و اهل بیت آن حضرت، این بنده محتاج به عفو پروردگار « فضل بن یحیی بن علی طیبی کوفی» چنین گوید که از شیخ شمس الدین بن نجیح حلی و شیخ جلال الدین عبدالله بن حرام حلی در نیمه شعبان سال 699هـ هجری حکایت عجیبی که زین الدین علی بن فاضل مازندرانی در جزیره خضراء آن را مشاهده نموده بود ، شنیدم.
با شنیدن داستان شوق عجیبی در من ایجاد شد که به خدمت شیخ زین الدین بروم و داستان را از خودش بشنوم و واسطهای در بین نباشد.پس از جستجو از مکان او، مطلع شدم که او اوایل شوال همان سال (699 هـ) به حله مسافرت کرده است. من نیز راهی حله شدم و او را در منزل فخر الدین ملاقات نمودم. از او خواستم آنچه را برای شیخ شمس الدین و شیخ جلال الدین حلی نقل کرده برای من هم تعریف کند.
شیخ زینالدین، حکایت خود را از آغاز تا انجام در منزل سید فخر الدین و در حضور او و گروهی از علمای حله که برای زیارت شیخ آمده بودند، برای من نقل کرد.متن حکایت به طور خلاصه چنین است: «من در دمشق خدمت شیخ « عبدالرحیم حنفی» و شیخ « زین الدین علی اندلسی» به تحصیل علوم اشتغال داشتم.
شیخ زین الدین اندلسی مردی خوش اخلاق و نسبت به شیعه و علمای امامیه خوش بین بود و به آنان احترام میگذاشت. ویژگیهای اخلاقی او باعث شد که از دیگر اساتید بریدم و همه درسهایم را در خدمت ایشان تحصیل کردم. مدتها از حضورش استفاده کردم تا این که برای او مسافرتی به مصر پیش آمد.
به دلیل محبت فراوانی که در میان ما بود مفارقت او بر من و مفارقت من بر او سخت گران آمد. بنابراین تصمیم گرفت مرا نیز با خود به مصر ببرد. مسافرت خوشی داشتیم تا به قاهره رسیدیم. مدت 9 ماه در آنجا به بهترین وجه زندگی کردیم. در یکی از روزها استادم نامهای از پدرش دریافت کرد که نوشته بود شدیداً بیمارم و آرزو دارم پیش از مرگ تو را ملاقات کنم.
استاد از نامه پدر گریه کرد و تصمیم گرفت که به اندلس سفر کند و من در این سفر با او همراه شدم. هنگامی که به اولین قریه جزیره رسیدیم من شدیداً بیمار شدم به طوری که قادر به حرکت نبودم. استاد از وضع من بسیار ناراحت شد.
مرا به خطیب قریه سپرد تا از من پرستاری کند و خودش به سوی شهر حرکت نمود. بیماری من سه روز طول کشید و سپس حالم روبه بهبودی نهاد. از منزل خارج شدم و در کوچههای قریه گردش کردم. در آنجا قافلههایی را دیدم که از کوههای اطراف آمده بودند و اجناسی را با خود آورده بودند.
از احوال آنها جویا شدم. گفتند اینها از سرزمین بربر که نزدیک جزیره شیعیان است میایند. وقتی نام جزایر شیعیان را شنیدم مشتاق شدم که آنجا را ببینم. گفتند از اینجا تا آن جزایر بیستوپنج روز راه است.
من به راه افتادم تا این که به جزیره رافضیان (شیعیان) رسیدم. این جزیره دارای چهار قلعه و برجهای بلند و محکمی بود. از دروازه بزرگ شهر که دروازه بربر نام داشت وارد شدم. به مسجد رفتم صدای موذن را شنیدم که به شیوه شیعیان اذان گفت و بعد از آن برای تعجیل فرج امام زمان (عج) دعا کرد. از خوشحالی گریهام گرفت .
مردم به مسجد آمدند و بر طبق تعالیم اهل بیت (ع) وضو گرفتند. مرد خوشرویی از میان آنها وارد محراب شد و مردم نماز را به او اقتدا کردند. بعد از فراغ از نماز احوال من را جویا شدند. گفتم: از عراق هستم و به یکتایی خدا و رسالت پیامبر(ص) گواهی میدهم. وقتی فهمیدند که من هم مانند آنها شیعه هستم با عنایت خاصی به من توجه کردند و محلی را در یکی از گوشههای مسجد به من اختصاص دادند. در مدت اقامت من در آن شهر، امام مسجد همواره با من بود. یک روز از امام مسجد پرسیدم: در این شهر زراعتی نمیبینم، پس آذوقه شما از کجا می آید؟ گفت: از جزیره خضراء در آبهای سفید. گفتم: سالی چند بار آذوقه برای شما میاید؟ گفت: دو بار.
بار اول آمده و بار دوم آن ، چهار ماه دیگر خواهد بود. من از طولانی بودن مدت، اندوهگین شدم، مدت چهل روز آنجا اقامت کردم . عصر روز چهلم احساس کردم که دلم گرفته به کنار دریا رفتم. به طرف مغرب که گفته بودند آذوقهها از آن سمت میاید نگریستم. از دور چیزی در حال حرکت دیدم. به مردم آنجا گفتم من چیزی می بینم، گفتند: اینها کشتیهایی هستند که هر سال از شهرهای فرزندان امام زمان(عج) به سوی ما میایند. طولی نکشید که هفت کشتی یکی بعد از دیگری وارد شد، از کشتی بزرگی مرد خوش سیمایی پیاده شد. به مسجد آمده , طبق فقه شیعه وضو گرفت و نماز ظهر و عصر را خواند؛ چون از نماز فارغ شد روبه من کرد و اسم خودم و پدرم را ذکر کرد. از این حادثهتعجبکردم.گفتم: شاید در سفر از شام تا مصر و اندلس با اسم من آشنا شدهای؟ گفت: نه، بلکه نام تو و پدرت و خصوصیاتت از پیش به من رسیده است! او یک هفته آنجا اقامت کرد و آذوقه را به صاحبانشان رسانید. آنگاه عازم حرکت شد. من نیز که بسیار مشتاق رفتن به آنجا شده بودم از او خواستم تا مرا با خود ببرد و او پذیرفت. با هم حرکت کردیم .
بعد از این که مدت شانزده روز در دریا حرکت کردیم، در وسط دریا آبهای سفیدی نظر مرا جلب کرد. آن شیخ که نامش محمد بود به من گفت: چه موضوعی نظرت را جلب نموده است؟ گفتم: آبهای این نقطه رنگ دیگری دارد؟ گفت: اینجا بحر ابیض «دریای سفید» است و این هم جزیره خضراء میباشد. این آبها همانند دیوار, اطراف جزیره را احاطه نموده است و حکمت خدا بر این قرار گرفته که کشتیهای دشمنان ما در صورتی که بخواهند به این نقطه نزدیک شوند ، به برکت صاحبالزمان (عج) غرق گردند. بعد از این که آبهای سفید را پیمودیم به جزیره خضراء رسیدیم.
از کشتی پیاده و وارد شهر شدیم. این شهر میان هفت قلعه استوار قرار گرفته بود و آبشارها و چشمه سارها در خود داشت و بسیار شهر زیبایی بود. مدتی را در منزل شیخ محمد استراحت کرده , به مسجد رفتیم. در مسجد جمعیت انبوهی حضور داشت. در میان آنها مردی نشسته بود ، بسیار با وقار، متین و با هیبت.
مردم او را شیخ شمسالدین محمد عالم میخواندند و نزدش علوم قرآنی و فقه و اصول دین میآموختند. زمانی که به محضر سید شرفیاب شدم به من خوشامد گفت و احوالم را پرسید و در یکی از حجرات مسجد جایی برایم تهیه نمود. من در آنجا استراحت میکردم و غذا را با سید شمس الدین و یارانش صرف میکردم. هجده روز بدین گونه گذشت. در نخستین نماز جمعه که در محضر جناب سید برگزار شد دیدم که سید جمعه را به عنوان دو رکعت واجب ادا کرد. من از ایشان پیروی نموده نماز را با ایشان ادا کردم. چون از نماز فارغ شد به ایشان گفتم: مگر زمان حضور امام (عج) است که نماز را واجب میخوانید. پاسخ داد: خیر، ولی من نایب خاص آن حضرت هستم. از او پرسیدم: ایا امام زمان را دیدهای؟
فرمود: نه، ولی پدرم میگفت که صدای آن حضرت را شنیده ولی آن حضرت را ندیده است. اما جدم هم شخص آن حضرت را دیده و هم صدایش را شنیده است. بعد از آن سید شمسالدین دست مرا گرفت و به خارج از شهر برد و به سوی بستانها رفتیم. در بستان در حال قدم زدن بودیم که مرد خوش سیمایی با دو قطعه جامه از پشم سفید از نزدیکی ما گذشت. از سید پرسیدم: این مرد کیست؟ فرمود: این کوه بلند را میبینی؟ گفتم: آری. فرمود: در وسط این کوه، مکانی زیبا و چشمه آبی گوارا، زیر درختان وجود دارد و در آنجا قبهای است که از آجر ساخته شده است.
این مرد با رفیق دیگرش، خادم آن قبه و بارگاه است. من هر صبح جمعه به آنجا میروم و امام زمان (ع) را زیارت میکنم، در آنجا دو رکعت نماز میخوانم و ورقهای مییابم که هر چه نیاز داشته باشم،در آن نوشته شده است و هر حادثهای که پیش اید و هر محکمهای که در بین مومنان انجام دهم حکمش را در آن مییابم و به آن عمل میکنم. تو نیز شایسته است آنجا بروی و امام (ع) را زیارت کنی. من به سوی آن کوه حرکت نمودم.
قبه را همانطور یافتم که برایم توصیف کرده بود. همان دو خادم را آنجا دیدم. خواستار ملاقات با امام زمان شدم. گفتند: غیر ممکن است و ما مأذون نیستیم. گفتم: پس برایم دعا کنید. پس از کوه پائین آمدم و به منزل شمسالدین رفتم. در خانه نبود. بنابراین به خانه شیخ محمد که در کشتی با من بود رفتم و جریان کوه را برایش تعریف کردم و گفتم که آن دو خادم به من اجازه ملاقات ندادند. شیخ محمد به من گفت: هیچ کس حق ندارد به آن مکان برود جز شیخ شمسالدین. او از فرزندان امام (عج) است و بین او و امام زمان (ع) 5 واسطه است. بعد از آن از او اجازه خواستم که برخی مسائل مشکل دینی را از او سوال کنم و قرآن را در محضرش بخوانم.
گفت اگر چنین ضرورتی هست از قرآن شروع کن. من شروع کردم به خواندن و در بین قرائت ، اختلاف قراء را هم ذکر میکردم. سید به من گفت: ما اینها را نمیشناسیم . قرآن ما مطابق قرآن علی بن ابی طالب است. گفتم: چرا بعضی ایات قرآن ربطی به ما قبل و ما بعدشان ندارد؟ گفت: آری، چنین است و جریان جمع آوری قرآن به وسیله ابو بکر و نپذیرفتن قرآن علی بن ابیطالب را تعریف نمود. او گفت: وقتی علی(ع) قرآن را بر ابوبکر و عمر عرضه کرد آنها گفتند ما به قرآن تو نیازی نداریم. آنگاه ابوبکر در میان مسلمانان اعلام کرد که هر کس ایه یا سورهای از قرآن در اختیار دارد نزد من بیاورد. سپس ابوبکر ,ابوعبیده جراح، عثمان، سعد بن ابی وقاص، معاویه بن ابی سفیان، عبدالرحمنبن عوف، طلحه بن عبیدلله، ابو سعید خدری، حسان بن ثابت و جماعتی دیگر از مسلمانان گرد هم آمدند و این قرآن را جمعآوری کردند و در هنگام جمع آوری, ایاتی را که خطاهایشان را در غصب خلافت آشکار میکرد از قرآن حذف کردند. از این رو ایات قرآن را غیر مرتبط میبینی. از جناب شمسالدین مسائل بسیاری پرسیدم. گفتم: سید من! علمای شیعه حدیثی را از امام نقل میکنند که خمس را به شیعیان خود از اولاد علی (ع) مباح ساخته است. فرمود: بلی چنین است. آنگاه مسائل و سخنان دیگری را از سید نقل میکند و میگوید : سید به من گفت: تو نیز تا کنون دو مرتبه امام زمان را دیدهای ولی او را نشناختهای. از او خواهش کردم اجازه دهد تا زمان ظهور، نزد آنان بمانم. اما سید شمسالدین گفت: به ما دستور رسیده که شما به وطن خود بازگردید. بسیار اندوهگین شدم . گفتم: ایا اجازه میدهید همه آنچه را دیدهام، باز گو کنم؟ فرمود: آری اما فقط برای مؤمنان جز فلان و فلان را! آنگاه مطلبی را که نباید برای دیگران نقل کنم، برایم مشخص کرد. به او گفتم سرور من؛ میشود به جمال عالم آرای حضرت ولی عصر (ع) نگاه کرد؟
گفت نه؛ ولی بدان که هر بنده مؤمنی او را میبیند ولی نمیشناسد. گفتم: من از بندگان مخلص آقا هستم ولی آن حضرت را ندیدهام! فرمود: شما دو بار ایشان را دیدهای و سپس آن دو زمان را برایم برشمرد. بعد از این ماجرا ، سید به من دستور داد که در مراجعت درنگ نکنم و در بلاد مغرب توقف نکنم سپس پنج درهم به من عنایت فرمود که من همچنان آنها را برای برکت نزد خود محفوظ داشتهام.
یحیی بن طیبی میگوید: شیخ زینالدین علی بن فاضل گفت: در جزیره خضراء فقط نام پنج نفر از علمای شیعه مطرح بود: سید مرتضی, شیخ طوسی, محمد بن یعقوب کلینی, ابن بابویه, ابوالقاسم جعفربن اسماعیل حلی.این آخرین مطلبی است که از علی بن فاضل شنیدم. داستان جزیره خضراء در منابع اولیه قدیمیترین منبعی که در مورد جزیره خضراء وجود دارد کتاب « مجالس المؤمنین» از قاضی نورالله تستری است. اما گفته شده که « شمسالدین محمد بن اسدی» هم قبل از وی این داستان را نقل کرده است.
با بررسی دقیق به این نتیجه خواهیم رسید که نقل ایشان احتمالی بیش نیست. ترجمه محقق کرکی براین کتاب نیز مشکوک است. نکته دیگر این که تستری «ره» در مجالس المؤمنین نقل میکند که شهید «ره» در برخی از امالی خود ، داستان جزیره خضراء را روایت کرده است، که صحت گفته ایشان بشدت مورد تردید است و گذشته از این, رویارویی شهید با فضل بن یحیی و نقل مستقیم ایشان نیز قطعاً مردود است.1 بررسی سندی اشکالاتی که از جهت سندی بر این روایت وارد است عبارت است از
: 1) فردی که میگوید:« در خانه امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب به خط شیخ فاضل و عالم، فضل بن یحیی طیبی نوشتهای یافتم» برای ما ناشناخته است. اسم و نسب و وضعیت او بطور کامل نا معلوم است و واقعاً باید پرسید این مرد کیست؟ زیرا او قطعاً مجلسی نیست, به دلیل این که مجلسی تصریح کرده است که تنها از رساله متداول نقل میکند. 2)این مرد ناشناخته از کجا فهمیده که آنچه پیدا کرده عین خط "طیبی" است؟ایا طیبی که صد سال قبل از او فوت کرده بود تا به این حد برای مردم متداول و شناخته شده بود که این مرد ناشناخته وی را میشناخته است؟2 3 )
ستایش و تعریف راوی از خود ، نوعی ضعف برای سند محسوب میشود.علی بن فاضل در این روایت سعی در نوشتن برخی فضائل برای خود کرده و این از اعتبار سند میکاهد. از جمله در مطلبی که از سید شمسالدین در باب زیارت امام نقل میکند میگوید: « ای سرورم من یکی از بندگان مخلص آن حضرت هستم اما او را ندیدهام. او به من گفت : اما تو دو بار اورا دیدهای»3. 4 )
علی بن فاضل در کتب رجال عهد خود نام و نشانی نداردو رجالشناسان معاصر وی از قبیل علامه حلی و ابن داوود از ذکر نام او اهمال ورزیدهاند و با این که ابنداوود کتاب رجال خود را در سال 707 به پایان رسانده, به این شخص کوچکترین اشارهای نکردهاست. در صورتی که اگر این داستان صحت داشت میبایست این افراد را تشویق میکرد که آن را با ذکر نام راوی آن ثبت کنند. زیرا چه بسا علما مطالب کم اهمیت تر را نقل کردهاند و جای تعجب است که از بیان داستانی به این مهمی غفلت کرده باشند!
ایا علما این داستان را نشنیدهبودند یا نخواستهاند آن را نقل کنند؟ یا این که اساساً این داستان هنوز در آن زمان ساخته نشده بود؟3 5)علی بن فاضل در روایت مذکور تصریح میکند که از اول تا آخر روایت خویش را در حضور طیبی و گروهی از علمای حله و اطراف آن که برای دیدارش آمده بودند نقل کرده است. اما هیچ یک از این علما را نمیشناسیم که مستقیماً یا با واسطه روایت مذکور را نقل کرده باشند. در صورتی که انتظار میرفت علما آن را سینه به سینه نقل کنند و برای شنیدن این روایت نزد علی بن فاضل بیایند و از محضر او فیض ببرند؛ چه, در این داستان محل زندگی امام و فرزندانش را ذکر میکند. در حالی که میبینیم هیچ کس آن را نقل نکرده و تنها ناقل آن طیبی است. جالب این که این نقل هم توسط فرد ناشناس دیگری کشف شده است
.5 6 ) صدق راوی مستلزم صدق مطالب روایت نیست؛فرضاً علی بن فاضل در آنچه گفته صادق باشد, صداقت او دلیل بر صحت تمامی مطالب داستان نیست و تنها نتیجهای که میتوانیم بگیریم این است که جزیرهای به نام خضراء وجود دارد و در آن شخصی به نام شمسالدین و افرادی به عنوان نائب امام زمان(عج) زندگی میکنند. اما صحت این ادعاها و ادعاهای دیگر « از آن جمله غرق شدن کشتیها» را چگونه میتوانیم اثبات کنیم؟اصلا چه بسا او برای گمراه ساختن مردم چنین داستانی را بافته باشد! چون او غرق شدن کشتیها را ندیده، بلکه فقط آن را از رفیق خود شنیده است.!6 7 ) دوران رواج داستان جزیره خضراء : با توجه به دانشمندانی که داستان جزیره خضراء را در تألیفات خویش آوردهاند و با توجه به عصر انتشار داستان در مییابیم که چرا کاشف الغطاء آن را از حکایتهای اخباریها برمیشمارد
.7 او در این خصوص میگوید: « هی من اقوال المنکره العجیبه الصادره عن الاخباریین».8 روشن است که روی آوردن به تدوین اخبار ویژگی بارز آن عصر بوده و گروهی در میان شیعه به تدوین مشهورترین و مسبوطترین مجامع حدیثی پرداختند. در این دوره کتابهایی مانند وسائل الشیعه ، الوافی، بحارالانوار، عوالم العلوم، تفسیر البرهان، و نورالثقلین تدوین شده و در همین عصر کتاب فقه الرضا و داستان معروفش نیز شهرت یافته است. پس معلوم میشود این ادعا که علما این خبر را قبول کردهاند، بر فرض صحت از کجا ناشی شده است9 8) بررسی شخصیت علی بن فاضل : آنچه درباره علی بن فاضل روشن است این است که معاصران او از جمله علامه حلی و ابن داوود هیچ نام و نشانی در کتب خود از این شخصیت نیاوردهاند. از این گذشته ، هیچ یک از معاصران علی بن فاضل او را توثیق نکرده و مورد اعتماد ندانستهاند. فقط کسانی او را قابل اعتماد دانستهاند که صدها سال پس از او زیستهاند و جالب این که دلیل مستند آنها در اعتماد به او, ظاهرا خود روایت جزیره خضرا است.10 9 ) فضل بن یحیی کیست؟
در مورد شخصیت فضل بن یحیی دو احتمال وجود دارد :1ـ وی همان راوی داستان جزیره خضراء است؛ 2ـ وی همان شخصی است که« اربلی» به او اجازه نقل حدیث داده است. این اختلاف از سخن میرزا عبدالله افندی آشکار میشود که میگوید: « حق این است که این دو, یک تن هستند». پس پیداست که یکی بودن این دو شخصیت, محل اختلاف است. افندی هم با آنکه معتقد است که این دو شخصیت یک نفر هستند، اما برای نظر خویش دلیلی ارائه نمیدهد. 11 بررسی محتوایی عمدهترین ایراد و اشکال اعتقاد به وجود امکنهای مانند جزیره خضراء ، زیر سئوال بردن راویان و احادیث مرتبط با آن حضرت است که از سوی ائمه اطهار انشاء گردیده است.12 مطلب دیگر این است که روایت جزیره خضراء در کتب مختلفی ذکر شده است و کسانی از جمله مرحوم مجلسی، سید هاشم بحرانی و قاضی شوشتری آن را نقل کردهاند. کافی است یک بار هر کدام از این نقلها مطالعه و مقایسه شود تا دریابیم که چقدر با هم تناقص دارند! بعلاوه اگر این روایت فقط در یک کتاب مورد مطالعه قرار گیرد، بدون این که با نقلهای دیگر مقایسه گردد, دانسته خواهد شد که در خود داستان هم تناقض وجود دارد.
تناقضهای غیرقابل حلّ 1)در روایتی که از مجلسی نقل شده آمده است که علی بن فاضل از این که چهار ماه دیگرتا مراجعت کشتیها برای آوردن غذا و طعام به جزیره خضراء باقی مانده است، دلگیر و خسته شد. چهل روز نزد آنان ماند و شب و روز برای تعجیل در آمدن آن دعا کرد تا آنکه عصر روز چهلم به ساحل دریا آمد و به سمت مغرب نگریست و شبحی را از دور مشاهده نمود.اما در روایت بحرانی میگوید: او یک هفته نزد آنان درنگ کرد سپس به ساحل دریا آمد و شبحی از دور مشاهده نمود.13 2)شهید قاضی شوشتری تصریح کرده است که فاصله روستایی که علی بن فاضل در آن بیمار شد تا جزیره خضراء یازده روز است.اما علامه مجلسی در متنی که پیش از این نقل کردیم و همچنین سید هاشم بحرانی میگویند این فاصله بیست و پنج روز است.2 3)در روایت بحرانی تناقض دیگری هم به چشم میخورد : علی بن فاضل یک بار میگوید که او از شمسالدین محمد عالم پرسید ایا امام را دیدهای؟
گفت: خیر, اما پدرم او را دیده است.
بار دیگر سید شمسالدین میگوید که امام (ع) اول هر سال به این منطقه میاید و تنها افراد مخلص در اینجا گرد میایند.3 بین پاسخ دوم و پاسخ اول تناقض وجود دارد . پاسخ دوم ظهور در اثبات دارد یعنی ثابت میکند که او امام زمان را دیده است. گذشته از این , او که نایب خاص امام بوده حتماً میبایست امام را دیده باشد؛ زیرا برای ملاقات چه کسی بهتر و شایسته تر از شمسالدین که در این صورت با پاسخ اول تناقض دارد. 4)نقل مرحوم مجلسی براین صراحت دارد که علی بن فاضل گفت: در جزیره خضراء فقط نام سید مرتضی, شیخ ابو جعفرطوسی ,محمدبن یعقوب کلینی, ابن بابویه, شیخ ابوالقاسم جعفر بن سیدحلی مطرح است.ولی در نقل بحرانی تنها از سه نفر, نام برده شده است . 5)در نقل مجلسی آمده است:
« پس چون روز شانزدهم حرکت ما بر روی دریا فرا رسید آب را سفید مشاهده کردم» ولی در نقل بحرانی اینطور گفته شده که: «پنج روز در دریا حرکت کردیم و چون روز ششم فرا رسید آب را سفید مشاهده کردم».14 6)در نقل مجلسی ذکر شده که شمسالدین پنج درهم از درهمهای مخصوص جزیره را به علی بن فاضل عطا کرد. علی بن فاضل هم گفت من این درهمها را برای تبرک در پیش خود محفوظ نگاه داشتم. ولی در روایت بحرانی آمده است که علی بن فاضل به نقل از شمسالدین میگوید:« در این جزیره هیچ درهمی وارد یا خارج نمیشود و درهمهای آنها همان حوالههایی است که بر آن مقدار حواله نوشته شده.»15 افسانه تحریف قرآن در روایت جزیره خضرا آمده است که وقتی ابوبکر و عمر قرآن علی (ع) را رد کردند، اعلام کردند که هر کسی که ایهای از قرآن در اختیار دارد آن را نزد ما بیاورد . ابو عبیده بن جراح، عثمان، سعدبن ابی وقاص ، معاویه ، عبدالرحمن بن عوف، طلحه، ابو سعید خدری، حسانبن ثابت و گروهی دیگر از مسلمانان گرد آمدند و قرآن را جمعآوری کردند و ایاتی را حذف کردند.
متن روایت گویای این است که قرآنی که در اختیار ماست تحریف شده و اصل آن در دست امام علی (ع) است. حال آنکه عنایت شیعه به قرآن و کتاب خدا و حفظ آن و تعدد نسخههای قرآن و انتشار آن در زمان حیات پیامبر (ص) و نظارت مستقیم آن حضرت در این زمینه به اندازهای است که هر گونه تحریف یا تغییر را در قرآن در ردیف امور محال و ممتنع قرار میدهد.16 دلیل تجربه بهترین دلیل برای مردود دانستن این روایت تجربه است.در داستان جزیره خضراء تصریح شده که کشتیهای دشمنان وقتی به جزیره خضراء میرسند به مشیت الهی و به خاطر وجود امام زمان (ع) در این جزیره ، نابود میشوند، اما مومنان میتوانند از آن بگذرند. اگر چنین است چرا هیچ یک از مؤمنین به چنین اقدامی دست نزدهاند . در حالی که الان حدود 7 قرن از این ماجرا میگذرد و وسایل سفر مانند: هواپیما و کشتی نیز فراهم است و میتوان راحت به آنجا سفر نمود .
اگر به فرض کشتیها غرق شوند هواپیما که هست؛ چرا هیچ کس به خود زحمت نداده تا حداقل برای یک بار هم که شده به این جزیره سفر کند تا اگر این جزیره وجود دارد و امام زمان ( عج) و اولاد آن حضرت در آنجا زندگی میکنند , به ایمان مؤمنین و شیفتگان آن حضرت افزوده شود و دلها و قلبهایشان به یقین برسد و خک ذلت و هلکت بر چهره دشمنان آن حضرت بنشیند. ایا امام زمان فرزندی دارند؟ در روایت تصریح شده است که در این جزیره فرزندان امام زمان (ع) زندگی میکنند. از این مطلب بر میاید که قطعاً امام زمان (ع) فرزند دارد؛ حال آنکه این امر ذهن بسیاری را به خود مشغول کرده است که ایا حضرت فرزند یا فرزندانی دارند یا خیر؟
آنچه با بررسی روایات در این زمینه بدست میاید است که در فرزند داشتن امام زمان(ع) تردید است.ظاهر برخی اخبار بر وجود فرزند برای امام(ع) دلالت دارد. ولی برخی از علما مانند شیخ طوسی، بیاضی و طبرسی آن را نپذیرفتهاند.بعلاوه این گونه روایات از نظر سند صحیح نیستند؛ گذشته از این که دلالت صحیحی هم ندارند.17 افزون بر این، آنچه درباره حکومت مهدی (ع) و فرزندانش گفته میشود,محل شک و تردید است. این تردیدها مستند به روایتی است که از شیخ مفید نقل شده است. برطبق این روایت پس از حکومت مهدی (ع) هیچ کس حکومت نخواهد کرد؛ لیکن در روایات دیگر آمده است که اگر خدا بخواهد فرزندان آن حضرت قیام خواهند کرد. این مطلب قطعی نیست و به اثبات نرسیده است. بیشتر روایات هم میگوید:« امام مهدی (ع) چهل روز پیش از قیامت وفات میکند. در این مدت فرح و نشانههای خروج مردگان از قبر و برپایی قیامت برای رسیدگی به حساب خلایق خواهد بود»
.18 ورقه زیر گنبد در روایت جزیره خضراء آمده که شمس الدین به علی بن فاضل گفت: « من هر صبح جمعه به محل گنبد میروم و ورقهای را در آنجا مییابم که تمام نیازهای من در آن نوشته شده است». در این مورد میگوئیم: شمسالدین راجعبه کسی که این ورقه را مینویسد سخن نگفته و نام او را ذکر نکرده است اما از نحوه سخن گفتنش پیداست که این نامه را امام زمان (ع) مینویسد. دراینجا چند سوال و اشکال مطرح میشود : 1 ـ چه کسی میتواند راستگویی شمسالدین محمد را در ادعایش ثابت کند؟ 2 ـ چگونه میتوان این احتمال را مردود دانست که یکی از شیطانهای انسی و جنی و حتی یکی از دو نفر خادم گنبد چنین ورقهای را ننوشته و زیر گنبد قرار نداده تا شمس الدین به این خیال که امام زمان (ع) است بیاید و نامه را بردارد؟19 3ـ همچنین در روایت مجلسی آمده است که شمسالدین پنج درهم به علی بن فاضل داد و او برای تبرک آنها را نزد خودنگه داشت.اما در روایت بحرانی آمده است که شمسالدین بن فاضل یادآوری کرد که هیچ گونه درهمی از این جزیره وارد یا خارج نمیشود.پس چگونه این درهمها بر خلاف مقرارتی که بدان اشاره شد از جزیره خارج میشد؟ و چرا طیبی و دیگران، یعنی علمایی که علیبن فاضل داستان را برایشان نقل کرده از او نخواستند که درهمها را به آنان نشان دهد؟20 4ـ در نقل مجلسی آمده است که طیبی بعد از یادآوری علمای امامیه میگوید این آخرین جملهای بود که از شیخ صالح، علی بن فاضل شنیدم.ولی در روایت بحرانی بعد از ذکر علمای شیعه چند خط اضافی راجعبه سئوال و جواب علیبن فاضل و شمسالدین درباره این که چند سال از آن ماجرا میگذرد بیان شده است که هیچ کدام از اینها در روایت مجلسی نیامده است . ازاینجا نتیجه میگیریم که براین اساس ذکر علمای امامیه آخرین مطلبی نبوده است که طیبی از علیبن فاضل شنیده است
.21 5ـ همانطور که در روایات پیشین خواندیم بین علیبن فاضل و استادش علاقه خاصی پدید آمده بود و همین علاقه باعث همراه و همسفر شدن وی با استادش گردید. آنچه به تردید ما در مورد این روایت میافزاید این است که این مودت و علاقه درشهر دمشق که از دیر باز به عنوان مرکز عداوت با شیعه معروف بوده ایجاد شده است . 6ـ در روایت آمده است که علی بن فاضل در دمشق نزد شیخ زینالدین علی مغربی اندلسی، مشغول کسب علم و دانش بود. با توجه به این نکته ، حضور در مرکز دشمنی با شیعه و قرار گرفتن تحت تعلیم یک عالم و دانشمند سنی و همچنین عشق و علاقه مفرط بین این دو حکی از آن است که یا فاضل اصلاً شیعه نبوده یا اگر احتمالاً شیعه بوده چندین سال حضور در پرتو عقاید و اعتقادات یک دانشمند اهلسنت و در یک محیط سنی او را از اعتقادات شیعی بکلی منحرف کرده و چنانکه گفته خواهد شد انتساب وی به تشیع همانند پوششی برای اعمال خرابکارانه وی مورد استفاده قرار گرفته است.
22 سخن آخر با مراجعه به تاریخ اندلس در آن زمان و بررسی اوضاع و احوال و موقعیت جغرافیایی آن , براحتی میتوان فهمید که چنین جزیرهای هرگز در این سرزمین و اطراف آن وجود نداشته است .علاوه بر این با توجه به این که در خلال سالهای 700 _ 500 هجری به خصوص در سالهای پایانی قرن هفتم برتری نظامی در شبه جزیره اسپانیا با مسیحیان بود, این امر بسیار دور از ذهن بنظر می رسد که شیعیان با چنان لشگری در محلی همچون جزیره خضراء که در اندلس یا حوالی آن بوده, سکونت داشته باشند, ولی سپاه عظیم مسیحی که از نیروهای جنگی بسیار تشکیل شده و دارای نیروی دریایی قوی بود از وجود آن بیاطلاع یا نسبت به آن بیاعتنا باشد. این در حالی بود که کاروانهای بربر که حامل کالاهایی برای شیعیان بودند, براحتی در آن رفت و آمد داشتند.
این , به هیچ وجه پذیرفتنی نیست که تردد در منطقهای برای عدهای یهودی و بربر برای تجارت و معامله مجاز و ممکن باشد، ولی دشمنان شیعیان , از حکام غیر شیعه اندلس و اسپانیا از آن بیخبرباشند.23 فهرست منابع 1ـ تستری،محمدتقی؛الاخبار الدخیله,تهران:صدوق(بیتا). 2ـ تستری،محمدتقی و دیگران؛ جزیره خضراء افسانه یا واقعیت؟،
. ----------------------------------------------------
پاورقی:

1- علامه تستری و دیگران ,جزیره خضراء افسانه یا واقعیت؟ ،ترجمه ابوالفضل طریقهدار،ص 144 ـ 141.
2- همان، ص 186. 3
- همان.
4- همان.
5- جعفر مرتضی عاملی ، جزیره خضراء در ترازوی نقد، ترجمه مهدی سپهری ,1377,ص 187.
6- همان، ص188.
7- همان، ص196.
8- نعمهاللهجزایری، الانوار النعمانیه،ج2، ص64, به نقل از حق المیزان,ص 78.
9- مرتضی عاملی، ص196.
10- علامه تستری ,ص137.
11- مرتضی عاملی ،ص196.
12- غلامرضا نظری ,جزیره خضراء تحریفی در تاریخ شیعه ، ص88 .
13- مرتضی عاملی , ص 209 – 207 .
14- علامه تستری, ص160. 15- همان، ص162.
16ـ همان،ص311
.17 - علامه تستری ، برداشت از ص 175 – 173
. 18- مرتضی عاملی ،ص222 .
19- همان، ص173
. 20- همان،ص184 .
21- علامه تستری، ص185 .
22 نظری , ص128.
23- همان،ص 329 و330

http://forums.boursy.com/imported/2011/07/30.jpg

محاد
2011/07/06, 09:58
چرا برای سلامتی امام زمان (عج) صلوات میفرستیم؟ مگر ایشان معصوم نیستند و از طرف خدا محافظت نمیشوند و مگر غایب نیستند؟


http://up.iranblog.com/images/2oxm0vhwqzxw1je8q5lv.jpg (http://up.iranblog.com/)


قبل از هر نکتهای باید به اصلاح مفهوم و منظور از «غیبت» در ذهنمان توجه کنیم. تا هم شناخت بیشتر و بهتری پیدا کنیم و هم بسیاری از سؤالات و شبهاتی که ناشی از ذهنیت نادرست است، قبل از طرح برایمان مرتفع گردد و هم از هر گونه سوء استفاده و تحریف جلوگیری نماییم.

الف - معنا و مفهوم «غیبت» و یا «غایب بودن امام زمان – عج» یا القابی چون «امام غایب»، این نیست که مثلاً ایشان در عالم دیگری هستند، یا به شکل روح یا ملک هستند و یا ...، بلکه خیر. ایشان نیز هم چون پیامبر اکرم (ص) و سایر اهل بیت (ع)، بشری هستند مانند دیگران. اما از نظر جایگاه انسانی، به عنوان انسان کامل، در بالاترین مرتبه قرار دارند، لذا معصوم و معدن علم و مخزن وحی الهی و امام هستند. در بارهی نحوهی زندگی حضرت امام (ع) در دوران غیبت به صورت خلاصه چنین بیان شده است که:

«یمشی فی الارض» - روی زمین زندگی میکند. یعنی پشت ابرها، در آسمانهای دیگر یا قعر چاهها نیست.

«کاحد من الناس» - مانند سایر مردم. یعنی اگر شما بدن دارید و بدن شما احتیاجاتی مثل خواب، خوراک و استراحت دارد، ایشان نیز همین طور هستند. اگر شما نیاز به مسکن دارید، اگر تلاش میکنید، اگر جهاد میکنید، اگر بیمار میشوید، اگر بهبود مییابید و ...، ایشان نیز همینطور هستند. چنان چه سایر معصومین (ع) و از جمله پیامبر اکرم (ص) نیز همینطور بودند.

«یرونه» - میبینیدش - «ولا یعرفونه» - ولی نمیشناسیدش. یعنی چنین نیست که ایشان در غیبی باشند که هیچ کس او را نبیند، بلکه بسیاری او را میبینند، اما چون نمیشناسندش، نمیفهمند او امام زمان، حضرت مهدی (عج) است. چنان چه بسیاری با حضرت پیامبر اکرم (ص)، حضرت امیر (ع) و سایر ائمه (ع) حتی صحبت میکردند، اما نمیدانستند که ایشان پیامبر یا امام هستند. و بسیاری نیز ما را میبینند، اما چون نمیشناسند، متوجه نمیشوند که چه کسی را دیدهاند و اگر بپرسید آیا امروز چنین شخصی را دیدهاید؟ پاسخ منفی خواهند داد.

پس، غیبت یعنی «غیبت از شناسایی». و عصمت نیز دلیل بر آن نیست که صاحب عصمت از بشر بودن خارج شود و بیمار نگردد و بهبودی نیابد.

ب – اما در خصوص چرایی صلوات، دقت شود که اولاً «صلوات» یک دعای مستجاب است. ثانیاً دعا کردن برای معصوم، امام، عزیزان دیگر و ...، معرفت و محبت خود ما را میرساند. لذا قبل از آن که برکاتش شامل طرف مقابل شود، شامل دعا کننده میگردد. و البته دعا شونده نیز از آن برکات الهی بهرهمند می گردد. و گرنه خود «صلوات» حتی بر حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله نیز لزومی نداشت. چرا که در این صلوات برای ایشان سلام، درود و دعا میفرستیم.

ج – دعا در هر حال و برای هر کس مفید است و هیچ کس بینیاز از دعا نیست. حتی اگر هیچ انسانی نیز وجود نداشته باشد، خداوند متعال خود و ملائکش بر رسول اکرم (ص) و هم چنین بر مؤمنین صلوات میفرستد. و البته منظور از صلوات، فقط لفظ «اللهم صل علی محمد و آل محمد» نیست.

د – از برکات دیگر صلوات برای اهل عصمت و به ویژه امام زمان (عج) این است که معصوم هیچ گاه از دیگران عقب نمیافتد و امام هیچگاه مدیون دیگران نمیماند، حتی به اندازهی یک سبقت در سلام و یا یک دعا. لذا وقتی شیعهای برای سلامتی امام زمان (عج) دعا میکند و یا ذکر صلواتی میگوید: نشان میدهد که نه تنها امامش را میشناسد، بلکه همیشه ذهن و فکر و قلبش متوجه اوست. با خوشی او خوش است و با غم و اندوه و ناراحتی او نیز مغموم و ناراحت است و چون او را نمیبیند و از حالش با خبر نیست، دعا میکند که همیشه سلامت باشد و آفات محیطی بر او اثری نگذارد. بدیهی است که امام (ع) متقابلاً و حتی پیش از او، چنین شیعه را دعا مینماید. و بدینوسیله یک ارتباط معنوی مستقیم، با معرفت و محبت بین شیعه و امامش برقرار میگیرد، اگر چه ظاهر او را نبیند.

پس، دعا هیچ منافاتی با عصمت، حافظت الهی و غیبت ندارد. چنان چه برای تعجیل در ظهور ایشان نیز مأمور و مکلف به دعا شدهایم.

خداوند متعال برای تحقق هر امری وسایلی گذاشته است و یکی از این وسایل، دعا است. به همین دلیل حتی ملائک بسیاری فقط مأمور به دعا هستند.

(حجت)
2011/07/07, 07:52
http://forums.boursy.com/imported/2011/06/351.jpg




فلسفه غیبت امام زمان (عج) چیست؟
پرسش:
فلسفة غیبت امام زمان (عج) چیست؟ لطفاً به طور مفصل پاسخ دهید؟

پایگاه حوزه6578، 6578
پاسخ:

برای پاسخ توجه شما را به چند مقدمه جلب می کنیم:

1. انقلاب حضرت مهدی (عج) یک انقلاب در سطح جهان است و محدود به منطقه یا کشور خاص و یا قومیت و ملیت خاصی نیست و انقلابی فراگیر برای ریشه کن کردن تمام ابعاد ظلم و جور در گستره جهان است.

2. قیام حضرت مثل تمامی انبیاء از طریق و مجاری طبیعی است و معجزه در روند برنامه های اصلاحی حضرت ایشان راهی ندارد

3. هر انقلاب و ایجاد دگرگونی حتی در ابعاد بسیار کوچکتر برای موفقیت و پیروزی بستر مناسب و شرایط مساعد و افراد و نیروهای آماده می خواهد چه برسد به یک انقلاب عظیم.

با توجه به مقدمات فوق عرض می شود برای تحقق یک انقلاب همه جانبه در سطح جهان تنها وجود یک رهبر شایسته انقلابی کافی نیست بلکه یک آمادگی عمومی می خواهد و متاسفانه دنیا هنوز آمادگی چنین حرکتی را ندارد و جهان آن بستر مناسب و شرایط مساعد را برای گسترش عدالت و دادگستری و پیاده شدن تمام احکام الهی و اشاعه حق و حقیقت را به خود ندیده است و طبیعتاً فراهم شدن این بستر و سایر شرایط جز با مرور زمان و تکامل همه جانبه عالم بشریت ممکن نیست و حداقل بایستی در زمینه های زیر به آمادگی برسند:

1- آمادگی پذیرش (روحی و روانی): مردم باید نارسائی و ضعف قوانین بشری را برای اجرای عدالت اجتماعی لمس کنند و در یابند که این مقررات نه تنها مشکلات را حل نمی کند بلکه تمامی بحرانهای کنونی زائیده همین قوانین است و آنچه باعث سعادت و خوشبختی بشر می شود چیزی است که متکی به ارزشهای انسانی و اخلاق باشد و تکنولوژی وقتی ضامن سعادت بشر است که زیر چتر یک سلسله اصول معنوی و انسانی استقرار یابد و این اصول و قوانین منحصراً از جانب خدا توسط پیامبرانش و جانشینان آنها به بشریت داده می شود و اگر چنین نباشد همانطور که در حال حاضر می بینید موجب گسترش ظلم و جور خواهد شد.

2- آمادگی و تکامل علمی و فرهنگی، صنعتی و اقتصادی و...:

حالا که بشریت خواهان عدالت در همه ابعاد آن و در گستره جهان پهناور است خود باید تمامی ابعاد و شرایط آنرا ایجاد نماید و چگونه می توان انقلابی با هدف برخورداری همه جهانیان حتی آنهایی که در دوردست افتاده اند برقرار کرد ولی فرهنگ مساوات و برادری و عدم اختلاف رنگ و نژاد و زبان ایجاد نشده باشد؟ چگونه می توان عدالت را به دورترین نقاط برد در حالی که برای ارسال یک پیام به آنجا چند روز و چند ماه باید صبر کرد و چگونه می توان همه افراد بشر در همه جای دنیا را از امکانات اقتصادی برابر برخودار کرد در صورتی که صنایع حمل و نقل (اعم از دریائی، هوائی و زمینی) و صنایع ارتباطات به ان تکامل نرسیده باشد که فواصل دور را در زمانهای کمی طی کند و از پاره ای روایات که زندگی مردم عصر قیام حضرت حجت (عج) را ترسیم می کند این گونه برمی آید که قاره های بزرگ عملاً به صورت چند شهر بزرگ در می آیند و شرق و غرب حتی حکم یک خانه را پیدا می کند و مشکل زمان و مکان حل خواهد شد و حال آنکه ما در مقدمه دوم گفتیم قرار نیست معجزه ای صورت گیرد و قیام حضرت در مجاری طبیعی است پس بایستی همه این شرایط در اثر تکامل در امور صنعتی، فرهنگی و علمی بعنوان زمینه ساز قیام حضرتش محقق شود و این سیر و تکامل قطعاً احتیاج به مرور و گذشت زمان دارد.

3- پرورش نیرو و ارتش انقلاب:

همانطور که می دانید یکی از ارکان همه انقلابها افراد و نیروهای زبده است و اصلاً بدون داشتن افرادی آگاه، شجاع، دلسوز، فداکار و جانبازی که در راه هدف از همه چیز بگذرند تحقق چنین انقلابی عظیم نشدنی است و تربیت و پرورش چنین انسانهای پاکباخته و متعالی به جهت عظمت و بزرگی هدف است و قطعاً ساختن انسانهایی چنین با عظمت در بستر و مجاری طبیعی کاری بس مشکل و زمان دار است و تنها در پرتو عنایات خاصه حضرتش امکان پذیر است.


http://www.pars-pic.com/files/9ry6rxsmwhwao745hvt8.jpg

(حجت)
2011/07/09, 12:26
http://forums.boursy.com/imported/2011/06/351.jpg


خلاصه زندگانى نواب اربعه (رحمة الله علیهم اجمعین)




1- عثمان بن سعید عمرى
اولین نایب امام زمان- علیه السلام- عثمان بن سعید عمرى بود. زندگى او از دوره حضرت هادى- علیه السلام- كه در آن زمان وى (عثمان بن سعید یازده ساله بود، شروع مى‏شود. بعد از حضرت امام هادى- علیه السلام-، او بر سر پیمان خود وفادار مانده و ملتزم به خدمت حضرت امام حسن عسكرى - علیه السلام-گردید، و تا هنگام شهادت امام حسن عسگرى - علیه السلام- نسبت به آن حضرت وفادار ماند و بعد از او به عنوان نایب خاص امام زمان- علیه السلام- معرفى مى‏گردید.
تاریخ تولد، وفات و مدت دوران نیابت او به طور دقیق معلوم نیست: لكن ما با جمع قرائن و شواهد، مدت دوران نیابت وى را حدود پنج سال حدس زدیم. در زمان نیابت وى، به علت موقعیت زمانى خاص، مدعیان دورغین كمتر ظاهر شدند و فقط دو نفر، آن هم به صورت كمرنگ چنین ادعایى را داشتند. نایب اول تلاش كرد وانمود كند كه امام حسن عسكرى- علیه السلام- بدون جانشین از دنیا رفته، تا حضرت را از خطر دستگاه عباسى مصون دارد، و از طرف دیگر، سعى مى‏كرد وجود و حیات مبارك امام
زمان- علیه السلام- را براى شیعیان اثبات كند و مسأله غیبت را به علل قانع كننده توجیه نماید. دوران نیابت وى، مقارن با خلافت «معتمد» بود.


2- محمد بن عثمان عمرى
دومین نایب خاص امام زمان- علیه السلام- محمد بن عثمان عمرى است. ایشان فرزند نایب اول است و او از همان دوران كودكى، همراه پدرش در خدمت حضرت هادى- علیه السلام- بوده و سپس در خدمت امام حسن عسكرى- علیه السلام- و سپس حضرت مهدى - ارواحنا فداه - بعد از درگذشت پدرش، وى را به عنوان نایب خود تعیین نمود، و حدود نیم قرن - طبق نظر اكثر علماء - نماینده و نایب حضرت مهدى‏ - علیه السلام- در تمامى شئون شیعیان بود. بر نیابت وى، سه امام، یعنى امام هادى و امام حسن عسكرى و حضرت ولى عصر- علیهم‏السلام- تصریح نموده‏اند. به خاطر طولانى بودن دوران نیابت وى، توقیعات زیادى در زمنیه‏هاى مختلف، از طرف امام زمان- علیه‏السلام- در زمان ایشان صادر گشت.
در زمان وى، مدعیان دروغین زیادى پیدا شد، و یكى از كارها و فعالیتهاى مهم او مبارزه مستمر با این مدعیان دروغین نیابت بود، و با سعى و تلاش بى‏وقفه، توانست عموم شیعیان را از چنگال آنان برهاند و با رسوا كردن آنها به وسیله اخراج توقیعات لعن از طرف امام زمان- علیه‏السلام- نیابت حقیقى خویش را اثبات بكند. دوران نیابت وى مقارن با بقیه خلافت «معتمد» و خلافت «معتضد» و ده سال از خلافت «مقتدر» بود. مرگ خود را پیشگویى نمود و در سال 305ه.ق. وفات یافت.


3- ابوالقاسم حسین بن روح نوبختى
سومین نایب خاص امام زمان- علیه‏السلام- حسین بن روح نوبختى مى‏باشد. بر خلاف سایر نواب خاص، بعضى از مورخین تنها به جنبه‏هاى سیاسى زندگانى ایشان
پرداخته‏اند و بعضى از ابهامات موجود در زندگى دیگر نواب، درباره ایشان كمتر مشاهده مى‏شود. وى به خاطر نسبتى كه با خاندان نوبختى داشت، در دستگاه عباسى از موقعیت خوبى بر خوردار بود و بسیارى از مشكلات شیعیان را از این طریق حل مى‏نمود. وى قبل از وزارت حامد بن عباس از آزادى خوبى بهره‏مند بود؛ لیكن بعد از به وزارت رسیدن حامد بن عباس (306 تا 311) به خاطر كینه این وزیر با شیعیان، فعالیتهاى او محدود شد، و مجبور شد به صورت مخفیانه زندگى كند، و در این مدت، شلمغانى را از طرف خود منصوب نموده بود كه واسطه بین او و شیعیان باشد، او هم، از استتار حسین بن روح سوء استفاده نموده و مدعى نیابت دورغین شد. بعد از عزل حامد بن عباس در سال 311 و وزارت سوم ابن فرات، وى موقعیت خود را باز یافت، لیكن بعد از عزل ابن فرات در سال 312 ه.ق. و كشته شدن او و پسرش، حسین بن روح توسط مقتدر تا سال 317ه.ق. زندانى گشت، و در سال 317ه.ق. از زندان آزاد و به فعالیت خود ادامه داد.
وى معاصر با بقیه خلافت «مقتدر) و قسمتى از خلافت «راضى» بود. مدت نیابت‏ وى 21 سال به طول انجامید و در سال 326ه.ق. وفات یافت.


4- ابوالحسن على بن محمد سمرى
چهارمین نایب خاص امام زمان- علیه السلام- على بن محمد سمرى است كه بعد از حسین بن روح در سال 326ه.ق. از طرف نایب منصوب شد. وى از اصحاب امام حسن عسكرى- علیه‏السلام- بوده است. یك هفته قبل از مرگش، توقیعى از طرف امام زمان- علیه‏السلام- صادر گردید، كه در آن توقیع، حضرت از خاتمه‏ دوران غیبت صغرى و شروع غیبت كبرى خبر داده بود. مدت نیابت وى از سال 326 تا سال 329 ه.ق. به طول انجامید، و در نیمه شعبان آن سال دارفانى را وداع گفت.



http://forums.boursy.com/imported/2011/07/46.jpg

(حجت)
2011/07/11, 11:13
http://forums.boursy.com/imported/2011/06/351.jpg




وقتی که پادشاه اردن خود را منجی بشر میداند
منتظران حضرت امام مهدی موعود عجلالله تعالی فرجه الشریف باید بصیرت بالایی داشته باشند که حقا در دوره آخرالزمان شناخت و تشخیص حق از باطل، بسیار دشوار است.
محمد جواد آقایی، نویسنده وبلاگ " ساحل" به موضوعی که در بین وبلاگهای منحرف به شدت در حال تبلیغ است اشاره میکند . این موضوع در رابطه با منجی خوانده شدن عبداله پادشاه اردن به عنوان منجی بشر و العیاذبالله اام زمان است. آقای مینویسد:

اعتقاد به منجی عالم، به هر نام یا در هر مذهبی، مساله تازهای نیست و همه انسانهای آزاده و پاکفطرت جهان، در انتظار ظهور مصلح کل، شب را صبح و صبح را شب میکنند.

حوادث و تحولات منطقه بویژه در کشورهای عربی، سردرگمی کشورهای مدعی قدرت در این میان، سقوط دیکتاتورهای به ظاهر قدرتمند جهان در برهههای زمانی بسیار کوتاه و برافراشته شدن پرچم اسلام و بویژه جلوه هرچه بیشتر مکتب انقلاب اسلامی که بنیانگذارش مردی آسمانی بود و سکان هدایتش را فرزند خلف او در دست دارد، دال بر این است که بیشک به آخرالزمان نزدیک شدهایم و جای خالی مصلح جهان بیش از پیش در میان امت مسلمان و حتی تمام مردم دنیا حس میشود.

بیداری مسلمانان کشورهای تونس، مصر، لیبی، بحرین، یمن، عربستان، مراکش و اردن موجی عظیم و خروشان در جهان به راه اندخته که بسیاری در امتداد آن منتظر ظهور مصلح هستند و مسلما غرب نمیتواند با جنگ نظامی یا تحریمهای اقتصادی در مقابل آن بایستد و شاید بتوان گفت، تنها راه از بین بردن این شور به پا خاسته در جهان اسلام منهدم کردن آن از درون است!

استکبار جهانی و ابرقدرتهای غربی به خوبی میدانند، دیگر نمیتوانند در پشت نقابهای دروغین خود این حرکت را کنترل کنند و باید یکی از بهترین و زبدهترین مهرههای خود را که حقیقتا برای پرورش آن زحمت فراوانی کشیدهاند و به ظاهر لباس اسلامی به تن دارد را وارد میدان کرده و از این طریق در پوشش مذهب اسلام این حرکت اسلامی را مصادره و خنثی کنند و چه کسی بهتر از «عبدالله بنحسین [عبدالله دوم]» پادشاه پلید اردن؟!

چندی پیش خبری مبنی بر تحرکات تازهای در عالم وب در حمایت از «ملکعبدالله دوم» به عنوان - نعوذبالله- مهدی موعود منتشر شد. ادعای مصلح جهان بودن از طرف «ملکعبدالله دوم» که به ظاهر مسلمان لیکن باطنا ضداسلام است و مادری یهودی و همسری مسیحی (انگلیسی) داشته و ادعای دروغین انتساب وی به خاندان مطهر پیامبر اعظم(ص) و بنیهاشم را دارد و خود نیز فراماسون و فراماسونزاده و از لژorder of the Bath است، بهترین فرصت برای غرب است تا آخرین برگ بازی خود را رو کند و با یک منجی دروغین و تحریف شده بر موج بیداری اسلامی که در جهان به حرکت در آمده سوار شود و با نسخهای بدلی از مکتب اسلام این حرکت را به نفع خود مصادره و آن را منحرف کند.

هر چند این ادعا، مضحک و خندهدار است اما نوع جملات، نگاهها و ادبیات به کار رفته در وبلاگها که اغلب در بلاگر بلاگفا فعالیت دارند - وجای تعجب است که هنوز این وبلاگها فیلتر نشده اند!!!- بیانگر این مساله است که این تحرکات درعالم وب برای معرفی کردن «ملک عبدالله دوم» به عنوان منجی یا تشابه مادر جاسوسه او یعنی«آنتونیست آوریل گاندر» که از یهودیان انگلیسی است، به – العیاذبالله- حضرت نرجس خاتون(س) که اهل بلاد روم بوده، کاملا منسجم، کنترل شده، شبکهای و هدایت شده از یک جریان خاص و یک تفکر منحرف است که هدفی جز ایجاد یک جریان تحریف شده در سطح منطقه ندارد!

دراین میان چند نکته حائز اهمیت است:

1-حرکت در فضای وب آسان، امن و ارزان است و به راحتی و با سرعت بالا، بدون بر جای گذاشتن ردپایی میتوان از این جریان و این مهره حیلهگر غرب حمایت کرد.

2-این امر هم مخالفان «ملکعبدالله دوم» در اردن را دلسرد کرده و هم مسلمانان جهان را حتی در یک بازه زمانی کوتاه سردرگم مساله منجی دروغین میکند.

3-معرفی کردن «ملکعبدالله دوم» به عنوان منجی در میان اعراب میتواند از حرکت جریان مردمی کشورهای خاورمیانه به سمت انقلاب اسلامی ایران جلوگیری کرده و نقش ایران را در تحولات منطقه کمرنگ یا بیاثر کند.

4-عکسها و مطالب به کار رفته یا حتی توصیههایی که به کاربران وبلاگهای مذکور شده، اگر چه به ظاهر ضدآمریکایی است اما در پشت پرده آن تفکری ضدایرانی و ضد اسلامی قرار گرفته و از نوع توصیههای جنبش سبز به کاربران خود است. همانطور که در یکی از همین وبلاگها آمده است: «از اینترنت خانگی استفاد نکنید و در کافی نتها وبلاگ را به روز کنید یا کامنت بگذارید» و یا «افرادی که مخالفتی با دولت ایران دارند را به وبلاگ مرجع هدایت کنید تا آنها را بیشتر و تخصصیتر با روشهای براندازی نظام آشنا کنیم».

5-فعالیت در وبلاگهای نوپای پارسیزبان و بویژه ایرانی، پنهان نگه داشتن فعالیتهای سایبری، عدم تبلیغ در زمان حاضر و ترویج مخفیانه و هرمی این موضوع، نشان دادن چهرهای ضدیهود و ضدایرانی، اشاره به ماه جمادی الثانی در مطالب وبلاگها، استفاده ازعدد 9944 در کنار اعداد 1111 و 1555 یا 9613 و... از جمله نکاتی است که جای بررسی و مطالعه بیشتری دارد.

و در آخر منتظران حضرت امام مهدی موعود عجلالله تعالی فرجه الشریف باید بصیرت بالایی داشته باشند که حقا در دوره آخرالزمان شناخت و تشخیص حق از باطل، بسیار دشوار است.

اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر...



http://forums.boursy.com/imported/2011/07/61.jpg

(حجت)
2011/07/12, 08:32
http://forums.boursy.com/imported/2011/06/351.jpg

»» سلام بر مهدی صاحب عصر و زمان

از عشق تو گفتیم و نمک گیر شدیم
تا ساحل چشمان تو تکثیر شدیم
گفتند غروب جمعه خواهى آمد
آنقدر نیامدى که ما پیر شدیم



ای معشوق عارفان مهدی صاحب الزمان

عزيزترين عزيز جان و دلم؛

هواي عاطفه دنيا ابري است؛ دلم گرفتار تنگ غروب است،

همواره به چشمهايم التماس ميكنم كه تا تورا نديده، كم سو نشود.

خودم را پيوسته به دامان خواهش دست هايم مي اندازم كه روزي هزار بارنام تو را درمركز قلبم با خط درشت بنويسد.

همه روزه منت زبانم را ميكشم كه همواره تو رازمزمه كند.

هيچ شاعري نيست كه بتواند خوبي هاي تورا در غزل، جاودانه كند يا عشق خودش را به تو، در قالب قصيده اي رسيده و و ناب، به بازار عاشقان روانه كند.

اي محبوب روزهاي آفتابين دنيا؛اي معشوق همه ما؛ اي زيبا ترين چهره آفرينش؛ بگو گيسوان شب هاي تار فراق،سرشاخه هاي بلندباغ وجود تو را رها كنند؛

بگو آفتاب در برابرت زانو بزند.

بگو آسمان، جبهه ساي همه آدينه هايي شود كه گمان مي برد توآن ها را آبي تر و نوراني تر خواهي كرد.

نازنين؛نياز ما را ببين،قلب هاي مجروح گنجشك هاي زمين، فرياد رس زمان را مي طلبند وهمه آسماني ها،روي ما تو رااز دور مي بوسند.

پيراهن انديشه من به يمن و بركت نام تو، سپيده مانده است.

دلم هواي پريدن به سوي كوي تو رادارد.دست هاي انتظارم به آسمان رسيده.

همه مردم ديار من، سينه چاك رؤيت خورشيدند. همه از جان و دل تو را مي جويند.

همه نام مقدس تو را زمزمه مي كنند. همه خويشتن را فدايي گام هاي تو مي دانند.

اي گل اندام؛ دامان حوصله من چقدر كوتاه است؛ اي كاش رداي گلباران نوازش كلام تورا بر دوش گوش و هوش خويش ببينم؛

اي كاش سروشي در گوش جانم نغمه پردازي كند كه؛«هان و هان؛ خود رابه گامهاي محبوب برسان؛»

اي معشوق عارفان؛ اي يوسف عاشقان؛ اي اميد دار و ديارمان؛

شكوفه هاي انتظارما را بشكوفان و در اين دنياي پر طوفان، ساحل دست هاي مهربانت را به ما برسان.

مهدي جان.


http://forums.boursy.com/imported/2011/07/70.jpg

kaku
2011/07/12, 12:51
ای یوسـف زهرا در دل های ما نه هفت سال ، که عمـری است خشک سالی می راند. در

این دل های خشکیده ، نه گل محبتی می روید ، نه شکوفه حضوری به بار می نشیند و نه

شقایق وصالی می شکفد. آن چه این دل قحطی زده را از نعمـت و خـرمی ، سرشار میـکند ،

سرانگشت تدبیر شماست . بـیا و بر دل های مـا حکومت کن ، که این دیار جز به تـدبیر شما به

سـامان نمیرسد . خوشا حال آنانکه چشم به راه خوبی ها نشسته اند ! چه بزرگ است پاداش

آنان که به انتظار موعود جهانی روزگار می گذرانند و چه شکوهمند است رتبه و مقام آنان که

منتظر حقیقی قائم آل محمد (ص ) هستند .

بقیه الله

پروردگارا ! مهر یوسف را در دل عزیز مصر و همسرش نشاندی ، مهر یوسف زهرایت را

نیز تو در دل ما بنشان .عشقی ده جانسوز که از سوز آن ، جهانی بسوزد و از آن

سوزش، شعله ای فراهم آید تا چراغ راه مشتاقان گردد. آمین

kaku
2011/07/12, 12:56
مدت ها بود باهات حرف نزده بودم... مدت ها بود باهات درد و دل نكرده بودم... مدت ها بود يه

بغض غريب گوشه دلم خونه كرده بود و منتظر بود تا دوباره مثل هميشه بدون مقدمه رها بشه

اما نمي شد... مدت ها قبل كه فهميدم تنها با تو مي تونم حرف بزنم و غصه هام رو برات بگم ...



حالا از اون وقتا، مدت ها گذشته... حالا من دوباره بعد از يه عالمه بي وفايي اومدم

سراغت... اومدم تا حسابي از خجالتت در بيام... اومدم تا دوباره با آرامشت، دست بغض فرو

خورده رو بگيري و آروم آروم رهاش كني... اومدم سراغت تا بهت بگم كه دوري تو شايد به

ظاهر سخت نباشه اما وقتي مدت ها بگذره تازه قشنگي با تو بودن فهميده مي شه... و حالا من

فهميدم كه چقدر محتاج دو كلام درد و دل با توام... دوباره قبولم مي كني؟


با توام! قلب آسموني من...

(حجت)
2011/07/13, 08:54
http://forums.boursy.com/imported/2011/06/351.jpg

http://forums.boursy.com/imported/2011/07/71.jpg

امید من به عطای بقیة الله است

هزار جان به فدای بقیة الله است

بگو به حاتم طایی ، مناز بر کرمت
هزار چون تو گدای بقیة الله است
حرام باد مرا بی محبتش نفسی
که زندگی به ولای بقیة الله است
دعایث منتظران مستجاب خواهد شد
چون متصل به دعای بقیة الله است
خدا ز یمن وجودش به ما دهد روزی
رضای دوست رضای بقیة الله است
گر او نبود نمی ماند از بشر اثری
بقای ما ز بقای بقیة الله است
خوش آن بقیه عمری که سر شود با او
حیات و مرگ برای بقیة است

استاد کلامی زنجانی

(حجت)
2011/07/14, 09:23
http://forums.boursy.com/imported/2011/06/351.jpg

http://forums.boursy.com/imported/2011/07/72.jpg


!! جشن تولد بدون صاحب تولد!!



وقتي جشن تولدي بر پا ميشود هر كسي كه وارد خانه شود اول سراغ كسي را ميگيرد كه تولد اوست صاحب تولد به همه خوش آمد ميگويد. راستي ما 1170 سال و اندي چطور عادت كردهايم فقط يك تولد، بدون ديدن صاحب تولد برگزار كنيم و بدون اينكه بفهميم دغدغه و رضايت او چيست.

اين همه سال نه خواستيم و نه همت كرديم سراغي از صاحب تولد بگيريم شايد براي ما اهميت نداشت يا شايد نبودنش براي ما عادت شده بوده است! راستش خوب كه نگاه ميكنيم گويا اصلا نيازي در وجودمان به وجود نيامده كه پاسخي وجود داشته باشد.

حالا بگو نيازي ديده نازي در گرفته .... نه اين خبرها هم نيست نه نيازي است و نه نازي!

اصلاً تا حالا فكر كردهاي چرا جمعيت ميليوني روز نيمه شعبان در جمكران جمع ميشوند و باز هم صاحب تولد حجاب از رخ برنميگيرد ... كه مرحوم آغاسي ميگويد:

شايد اين جمعه بيايد شايد

پرده از چهره گشايد شايد

يعني اين جمعه ميليوني تشنه نيستند تا آبي نازل شود...

يا نكند صاحب تولد روز تولدش گوشهاي در بياباني، جنگلي، دريايي يا صحرايي و … جايي يافته و آرام آرام گريه ميكند.

آخر شمعهاي زياد كيك تولدش را طوفان هم نميتواند خاموش كند كه هر شمع يك داغ است و يك درد

قصه غفلت ما و قهر ما با آقا قصه غصههاست ...

قصه نيمه شعبانهاي مكرر و نبود آقا درد از دردهاي عاشقي است اين حرفها را تا عاشق نباشي نميفهمي.

عاشق وقتي بيتاب معشوق ميشود وقتي از هر فرصتي براي ديدار استفاده ميكند وقتي هر بهانهاي، هر بويي، هر صدايي، هر نفسي او را به سمت معشوق ميكشد.

وقتي دنبال يك آشناست تا احوال معشوق را از او جويا شود.

خيلي بي قرار است.

بايد جاي يك عاشق باشي تا بفهمي نيمه شعبان بي مولا تولد نيست

قصه غربت و غمي است كه اشكهاي بي پايان آقا را تفسير ميكند

گواه غربتي است كه نبود امام را فرياد ميكنند ... .

اول و آخر اين قصه درد است و غم و تا نيايد اين غم عاشقان را ميسوزاند.

اينها را گفتم كه روز نيمه شعبان اگر باز هم جشن ميلادي بدون ظهور آقا گرفتي؛ اگر كامت را با شيريني و شربت شيرين كردي به چشمهايت بگويي بر اين شيريني خون ببارند ...

بياييد ما ديگر جشن تولد را براي صاحب تولد غمگينتر نكنيم ... . كمي به دغدغهها و غصههاي او فكر كنيم.


فاطمه حيدرى

(حجت)
2011/07/16, 10:05
http://forums.boursy.com/imported/2011/06/351.jpg

http://www.marshal-modern.ir/Archive/22097.aspx



خورشید نیمه شعبان


سلام بر مهدى(ع)، خورشید جان ها و امید انسان ها. مهدى(ع)، یادگار پیامبران، خلاصه ابراهیم، عصاره محمد، احیا و زنده کننده سنت هاست. نیمه شعبان، مطلع خورشید فروزان مهدى(ع) در ظلمت تاریخ است. پیروان قائم آل محمد(ع) همچون او اهل قیام و انقلابند.

مهدى(عج)، کعبه مقصود و قبله موعود امت هاست.

غیبت کبرا، دوره آزمایش منتظران راستین حضرت مهدى(ع) است.

وقتى نیمه شعبان مى رسد، گلواژه هاى «انتظار»، «ظهور»، «فرج»، «حکومت جهانى»، «قسط و عدل»، «دیدار» و «مهدى» مى شکفد.

نیمه شعبان، عید منتظران وراثت زمین براى مستضعفان و شکست سلطه هاى جبّاران است. نیمه شعبان، افروختن چراغ شوق در دل شیعیان و امید بخشیدن به محرومان است.

خورشید نیمه شعبان

آخرین وصى پیامبر خدا(ص)، دوازدهمین امام شیعه و چهاردهمین معصوم از خاندان رسالت، حضرت مهدى(ع) در سپیده دم نیمه شعبان سال 255 هجرى در شهر سامرا دیده به جهان گشود. با تولد او انتظار تحقق مژده اى که پیامبر خدا(ص) و امامان(ع) از دو قرن پیشتر داده بودند سر آمد و گام او زمین را برکت بخشید.

نام آن حضرت، نام پیامبر(ص) و کنیه او کنیه رسول خداست. (محمد، ابوالقاسم) توصیه شده است که در عصر غیبت، از او به نامش یاد نشود، بلکه با القاب متعددى که دارد، مثل مهدى، منتظر، حجت، صاحب امر، صاحب الزمان، بقیة اللّه ، قائم، خلف صالح و ... نام برده شود.

پدرش امام عسگرى(ع) و مادرش نرجس است که نام اصلى وى ملیکه، دختر یشوعا فرزند قیصر روم بود. وجود آن امام، مشخصات وى، مژده ظهورش، ویژگى اصحابش و چگونگى حکومتش، در روایات بسیار آمده است و طبق روایات عقیده به او مخصوص به شیعه نیست، بلکه روایات بسیار در کتاب هاى اهل سنت نیز درباره او نقل شده است.
زمینه هاى غیبت

از آنجا که حکومت هاى ستمگر، طبق وعده روایات، زوال قدرت خود را در حکومت این مولود خجسته مى دیدند و مى دانستند که از نسل امام عسگرى(ع) خواهد بود، پیوسته آن حضرت را زیر نظر داشتند، امام یازدهم نیز تولد این فرزند را از مردم کتمان مى کرد تا دستگاه خلافت به وجود او پى نبرد.

البته در همان دوران کودکى، براى آنکه شیعیان نسبت به پیشواى خود و امام بعدى بى خبر و حیران نباشند، امام زمان(ع) توسط پدر ارجمندش به برخى اصحاب خالص و مطمئن نشان داده مى شد، تا حجت خدا را بشناسند و بعدا دچار گمراهى نشوند.

امام زمان(ع) پنج ساله بود که پدرش امام عسگرى(ع) به شهادت رسید. حضرت بر جنازه مطهر پدر نماز خواند و چون مأموران از وجود او با خبر شدند، در تعقیب او به منزل امام هجوم آوردند. ولى حضرت در یکى از سرداب هاى خانه از چشم ها ناپدید شد و هر چه گشتند، او را نیافتند. بدین گونه رابطه آشکار مردم با حضرت مهدى(ع) قطع شد و دوران غیبت فرارسید.

غیبت صغرى و کبرى

امام عصر(ع) از آن زمان تا سال 329 هجرى، به مدت 69 سال (که دوره غیبت صغرى نامیده مى شود) از طریق چهار نماینده خاص، با مردم رابطه داشت و نامه ها، نیازهاو سؤال هاى آنان از طریق این نوّاب خاص به حضرت مى رسید و پاسخ آن دریافت مى شد، به نامه هاى آن حضرت «توقیعات» گفته مى شد.

نایب هاى ویژه او که در چهار نسل پیاپى واسطه میان امام و امت بودند، عبارتند از عثمان بن سعید، محمد بن عثمان، حسین بن روح و على بن محمد سیمُرى.

با مرگ چهارمین سفیر خاص امام در سال 329 دوران غیبت کبرى آغاز شد که تاکنون ادامه دارد و جانشینان حضرت، فقهاى عادل و واجد شرایط در هر زمان اند.

حضرت مهدى(ع) هم اکنون از دیده ها پنهان است و ما در عصر غیبت بسر مى بریم و از دیدن جمالش محرومیم.

البته در این دوازده قرنى که از عمر آن حضرت مى گذرد، اشخاص متعددى به خاطر صلاحیت و تقوا و عمل صالح، توفیق دیدار او را داشته اند.

شوق دیدار او در همه دل ها وجود دارد و شیعیان، در انتظار پایان دوره غیبت و فرارسیدن «عصر ظهور»ند، تا به یارى او بشتابند. امام عصر(ع) هم اکنون زنده است و از آنچه در جهان و میان مسلمانان مى گذرد با خبر است، هر چند دیده نمى شود و کسى از جاى او و زمان ظهورش آگاه نیست. دیدار چهره او به سختى میسر است، آن هم براى انسان هاى صالح و پاک، در صورتى که حضرت مهدى(ع) صلاح بداند.

عصر حضور

عمر طولانى او از معجزات الهى است و تاکنون بیش از یازده قرن از میلاد او مى گذرد. وقتى ظهور کند، در چهره و نیروى یک مرد چهل ساله خواهد بود.

در عصر غیبت، جهان از وجود او بهره مى برد، آن سان که از خورشید پشت ابر بهره مند مى شود. او حجت خدا در عصر غیبت است و هرگز زمین خالى از حجت نخواهد بود.

ظهور او شرایطى دارد که وقتى فراهم باشد و خداوند اذن دهد، آن حضرت در روز جمعه اى در مکه و کنار خانه خدا ظهور مى کند و تعداد 313 نفر از یاران خاص او از سراسر جهان به سرعت خود را به او مى رسانند و با او بیعت مى کنند و قیام جهانى او آغاز مى شود.

امام زمان(ع) ذخیره الهى براى گسترش قسط و عدالت در سراسر جهان است. وقتى آن حضرت ظهور کند، امنیت، عدالت، رونق اقتصادى، وفور نعمت هاى الهى در زمین، صلح و صفا و برادرى و مساوات در سطح جهان برقرار خواهد شد.

نصرت الهى پشتیبان اوست و جهان مسخر فرمان او مى گردد. به دست او و با یارى پروردگار، «حکومت واحد جهانى» تشکیل مى شود و قانون خدا و احکام خدا به نحو کامل در همه جاى گیتى اجرا و حاکم خواهد گشت و قدرت هاى ستم نابود خواهد شد.

عقیده به مهدویت و وجود یک نجات بخش در پایان عمر جهان، نه تنها در اسلام، بلکه در ادیان آسمانى دیگر هم مطرح است و همه فرقه ها به نحوى به یک «موعود» و منجى عقیده دارند و در انتظار یک مصلح جهانى بسر مى برند. همین عقیده سبب شده که در طول تاریخ بارها از سوى دروغگویانى ادعاى مهدویت یا واسطه بودن بین امام و و مردم اظهار شود و از این راه، فرقه هاى انحرافى و مسلک هاى ساختگى پدید آید. فرقه بهائیت و قادیانى گرى دو نمونه از این گروههاى منحرف است.

براى زمان ظهور حضرت، نشانه هایى در روایات بیان شده که به «علائم ظهور» مشهور است و بروز آن نشانه ها، نشانه نزدیکى عصر ظهور است. فراگیرى ظلم و جور در سطح جهان، پیدایش جنگ ها و فتنه ها و آشوب هاى ویرانگر، ناامنى در همه جا، رواج فساد و گناه در جوامع، گرانى و نابسامانى اوضاع اقتصادى و برخى حادثه هاى شگفت و بى سابقه از آن جمله است.

حکومت مهدوى

وقتى امام زمان(ع) ظهور کند، از مکه به سوى مدینه، سپس به سوى عراق و کوفه حرکت مى کند. عیساى مسیح از آسمان فرود آمده، به او اقتدا مى کند و خداوند زمینه هاى قدرت و حاکمیت او را بر جهان فراهم مى آورد و با یارى و نصرت ویژه، امدادش مى کند. آن حضرت، دولت کریمه و الهى براساس قسط و عدل تشکیل مى دهد.

مرکز حکومتش کوفه خواهد بود. اما سپاه او سراسر جهان را فتح خواهد کرد. در شام و فلسطین و مناطق دیگر، نبردهاى خونینى بین یاران او و پیروان طاغوت ها پیش خواهد آمد. سرانجام، پیروزى نهایى از آن اوست.

زمین گنجینه هاى خود را براى امام آشکار مى سازد. امنیت همه جا حاکم مى شود، ویرانى ها آباد و ستمگران نابود و مؤمنان عزیز مى شوند. آن حضرت چند سال (هفت یا هفتاد سال) حکومت جهانى خواهد داشت، سپس به شهادت مى رسد و حکومت عدل او با بازگشت دوباره امامان معصوم ادامه مى یابد.

سپس عمر جهان به پایان رسیده، مقدمات قیامت فراهم مى گردد. در عصر غیبت، شیعیان وظیفه دارند که با «انتظار فرج»، زمینه ساز حکومت جهانى او شوند و از پیشگاه خدا، آمدن او را طلب کنند.

انتظار فرج که از برترین عبادت ها به شمار آمده، همراه با اصلاح خود و جامعه و مبارزه با ستم و فساد و فراهم ساختن شرایط متناسب با «دولت کریمه» امام زمان(ع) است.

و ... منتظر «مصلح»، باید خودش هم «صالح» باشد و در «اصلاح» مفاسد بکوشد.



یا مهدی، تولدت مبارک.

(حجت)
2011/07/16, 10:44
یک عمر تو زخم مارا بستی !
هرروز کشیدی به سر ما دستی !
شعبان که به نیمه میرسد آقا جان !
ما تازه به یادمان می آید که هستی !
__________________
http://forums.boursy.com/imported/2011/07/73.jpg

ای لحظه ها و ثانیه هایم فدای تو
کی می شود ترانه بریزم به پای تو

ای سبزتر ز هر چه خدا آفریده است
ای آبشار ریخته گیسو به پای تو

از سمت آفتاب کسی منعکس نشد
تب کرده اند آینه ها هم برای تو

با روزهای هفته کلنجار می روم
با غربتی که می وزد از جمعه های تو

در تار و پود شهر نمی گنجم این زمان
کاش آسمان نشان دهد از روستای تو

دیشب برای آمدنت نذر کرده ام
پر می کشد تمام دلم در هوای تو

ای لحظه ها و ثانیه هایم فدای تو
کی می شود ترانه بریزم به پای تو

ریحانه بشیری


***********************************

این جشنها برای من «آقا» نمیشود

شب با چراغ عاریه، فردا نمیشود

خورشیدی و نگاه مرا میکنی سفید

میخواستم ببینمت؛ امّا نمیشود

شمشیرتان کجاست؟ بزن گردن مرا

وقتی که کور شد گرهی، وا نمیشود

یوسف! به شهر بیهنران وجه خویش را

عرضه مکن؛ که هیچ تقاضا نمیشود

اینجا، همه مناند؛ منِ بیخیالِ تو

اینجا کسی برای شما، ما نمیشود

آقا! جسارت است؛ ولی زودتر بیا

این کارها به صبر و مدارا نمیشود

مهدی64
2011/07/16, 10:50
چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی ..... چه بغضها که در گلو رسوب شد نیامدی ..... خلیل آتشین سخن ؛ تبر به دوش بت شکن ..... خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی ...... برای ما که خسته ایم نه ؛ ولی ..... برای عده ای چه خوب شد نیامدی ...... تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام ..... دوباره صبح ؛ ظهر ؛ نه غروب شد نیامدی

(حجت)
2011/07/27, 15:57
اي گنجينه آخرين



اي گنجينه آخرين! ديري است که دعاهايمان «ندبه» شده است و هر صبح جمعه مشعل چشمهاي ما با زلال

اشک روشن ميشود و من در کوچههاي سرگردان «غيبت»، تو را ميجويم شايد، مرا به ميهماني نگاهت بخواني.

کوير وجودم در انتظار باران ظهور توست و برکه کوچک هستيام به نظاره درياي حضرتت. پيکر خسته به

خاک نشستهام را تنها تو و ياد تو به ديار قرار ميرساند.

آه ، اي حضور! اي درياي نور!

منتظران



دلم در کوچه پس کوچههاي انتظار گرفته است، به دنبال روزنهاي، نسيمي، آوايي. نميدانم در پي کسي هستم يا نه.

کسي که سبد بلورين دعايم را پر از استجابت کند و در طاقچه خاکستري وجودم برگ سبزي، گل سرخي و

شايد هم چکاوک خوشخوان و زيبايي به يادگار گذارد.

تو را در کوچه باغهاي اميد ميجويم و در سجادههاي بيريا ميبينم. نام تو را و عکس آسمانيات را در ماه

جستوجو ميکردم و در لبهاي نيايش و اشکهاي «ندبه» ديدم. اين تويي، با همه بزرگيات، در دلهاي

کوچک کودکان، کودکان شهر با سينيهايي پر از شور و نياز تا براي نيمه شعبان شمع روشن کنند و در

دستهاي دخترکان، فرشتههايي که در جمکران به نماز ميايستند و در قنوت نيازهاي کودکي آنها «دعاي

فرج» بسان حرير سبز در آسمان خيالشان موج ميزند و به سوي تو ميآيد.



آنگاه شکوفههاي صورتي اميد بر اين حريم سبز ميبارد و به سوي آنان باز ميگردد و شکوفه خنده بر لبان

آنها ميشکفند.



امروز از آن توست و فرداها براي تو... .

(حجت)
2011/07/30, 12:16
این جمعه هم گذشت، آقا نیامدی؟!

خودت دعا بکن ای مهربان که بیایی.

بی تو ای صاحب زمان ، بي قرارم هر زمان !

از غم هجر تو من دلخسته ام

همچو مرغی بال و پر بشكسته ام

كی شود آيی نظاره بر دل اندازی تو يارا ؟

بر دل خسته كه دم سازی تو يارا

ده مدال ديده باني ز عنايت

به من و از مهر و عشق بازی خدا را
:razz:
:razz: يابن الحسن آقا بيا، يابن الحسن آقا بيا :razz:


ای تو شور عشق من ، روشنی انجمن

بی تو در دام بلا افتاده ام

بر تو يارا جان و دل را باخته ام

از فراق تو شده حال من خسته پريشان

كی ميايی منجی و سلطان امكان ؟

عقده ها را وا كنی با يك نگه ، ای نور يزدان

بين چه كرده با دل من سوز هجران

:razz: يابن الحسن آقا بيا، يابن الحسن آقا بيا :razz:
http://social.andishgar.ir/i/attachments/1/1296219806539177_large.gif
:razz: یا بن الحسن آقا بیا :razz:

(حجت)
2011/08/02, 12:57
http://forums.boursy.com/imported/2011/06/351.jpg

فضای این دل دیوانه، گرفته بوی گل نرگس

دلم نشسته چو پروانه، در آرزوی گل نرگس

سزد ز غصه بمیرم من، ز درد و غربت و تنهایی

همیشه ذکر فرج دارم، ولی چرا تو نمی آیی؟

اباصالح(عج) اباصالح(عج) اباصالح(عج) یااباصالح(عج)

اباصالح(عج) اباصالح(عج) اباصالح(عج) یااباصالح(عج)

فضای این دل دیوانه، گرفته بوی گل نرگس

دلم نشسته چو پروانه، در آرزوی گل نرگس

سزد ز غصه بمیرم من، ز درد و غربت و تنهایی

همیشه ذکر فرج دارم، ولی چرا تو نمی آیی؟

اباصالح(عج) اباصالح(عج) اباصالح(عج) یااباصالح(عج)

اباصالح(عج) اباصالح(عج) اباصالح(عج) یااباصالح(عج)

منم که زشت و سیه چهره، تو در نهایت زیبایی

منم فقیر ِ فقیرانم ، تو در نهایت دارایی

چه می شود بشود روزی، سراغ خیمه ی سبزِ تو

که روزیم بشود روزی، طعام ِ خیمه ی سبز ِ تو

اباصالح(عج) اباصالح(عج) اباصالح(عج) یااباصالح(عج)

اباصالح(عج) اباصالح(عج) اباصالح(عج) یااباصالح(عج)

دوباره پای گنهکارم، به بزم عشق تو واگشته

سرم به زیر و شکسته دل، دو دیده پر ز حیا گشته

ز قطره قطره ی اشک ِ من، ببین که بوی تو می آید

دو دست خسته و لرزانم، به سمت و سوی تو می آید

اباصالح(عج) اباصالح(عج) اباصالح(عج) یا اباصالح(عج)

اباصالح(عج) اباصالح(عج) اباصالح(عج) یا اباصالح(عج)

زبان گرفته دلم امشب ،ز غصه های دل زارم

دلم گرفته و قلبی پر،ز خاطرات خوشم دارم

تو بدترین گناهان را،به عمر کوته من دیدی

به بهترین محبت ها،مرا همیشه تو سنجیدی

تو لقمه لقمه به دست خود،به بنده نان و نمک دادی

به قوت نمک و نانت ،گنه نموده ام و شادی

خدا خدای گنه کاران،گدا گدای سیه چهره

ببین که پادشه خوبان،نشسته دور همین سفره

اباصالح(عج) اباصالح(عج) اباصالح(عج) یا اباصالح (عج)

نسیم خوش نفس و پاکی،گرفته حال و هوایم را

ز خاطرم نرود حال و ،هوای جبهه و یا زهرا

دوباره میکده را بستند،به پشت در زده ام زانو

به درد هجر پرستوها،به جز جنون نبود دارو

شلمچه رفتم و حالا در،میان شهر گنه هستم

دو کوهه بودم و غرق تو،ولی دوباره چنین پستم

امان که دست و دلم گردد،دوباره مجرم و آلوده

خدا کند که گل نرگس،دهد به من دل آسوده

همیشه چشم امید من،به دست مادر تو زهراست

گمان کنم که به روز حشر،شفیع نوکر تو زهراست

اباصالح(عج) اباصالح(عج) اباصالح(عج) یا اباصالح (عج)

تو را قسم به کبودی ها،به صورتی که بود حاکی

تو را به مقنعه خونی،به چادری که شده خاکی

تو را به قاری قرآنی،که روی نیزه فغان دارد

تو را به روزه پیشانی،که سنگ کوفه نشان دارد

مدد نما و عنایت کن،به خاطر دو لب عطشان

حفاظتم بنما دیگر،زجرم و معصیت و عصیان

حدیث نوکریم این است،که ذکر روز و شب زهراست

یکی دمشق و یکی دیگر،محرم و شب عاشوراست


لینک صوتی شعر (http://dl.bachehayeghalam.ir/media/sound/tavashih06.wma)


http://forums.boursy.com/imported/2011/08/1.jpg


http://allphoto.persiangig.com/image/photo/photo1.JPG

محاد
2011/08/02, 16:52
http://up.iranblog.com/images/ted3s115ww85kklav4n.jpg (http://up.iranblog.com/)


در این نزدیکی ها

این یک داستان نیست

غصه است

در همين نزديكيها


آيا زماني فرا خواهد رسيد كه باور كنيم در همين نزديكيها چشمهاي نگراني زندگيامان را هر روز مرور ميكند؟

چشماني مضطرب، كه منتظر است تا با خوب شدن ما دلخوشانه پا در ركاب ظهور نهد.

بياييم صادقانه يك بار هم شده بينيرنگ دست بر آستان نيازش بريم و شرمگينانه بگوييم اگر چشم به راه خوب شدن مايي تا بيايي چنين نخواهد شد؛ تا چنينيم.

پس خود از خدا بخواه چنان شود.

تو خود خوب ميداني كه امواج پرتلاطم و سهمگين فتنههاي آخرالزماني ميرود تا آخرين باقيماندههاي اين بنيان را ببرد.ا
اي عزيز! بر ما ببخش كه چه بسيار دروغگويان لافزن شدهايم.
آيا باوركردنيست با وجود دهها و صدها و هزاران مؤسسه و مركز و بنياد و محفل و شيفته، همچنان گرد غريبي بر روي شما باشد؟!
كه تو به اندازه يك باشگاه ورزشي نيز نزد ما مهم نيستي.

چه كسي باور ميكند؟


چه گناهي دارند جوانان علاقهمند به تو كه نميتوانند بلنداي عظمت تو را در فراز منارههاي مسجدي به نام تو جستجو كنند؟

چه تقصيري دارند نوجوانان عزيزي كه آنها را به اين پندار واداشتهاند كه نور معرفت تو را در ژرفاي چاه عريضه جستجو كنند؟

اي مسافر غريب! نميخواهم دردي بر دردهاي تو باشم كه اين دلگويههاي دل دردمندست. و نه زخمي بر دل دوستان راستين تو، كه حساب آنها، نيك ميدانم از اين خطابها جداست.

زهي خوشخيالي است كه موج گوشآزار حضور بيحاصل برخي وقتگذرانها را به ظهور صغرا تفسير كنيم كه نيمه شبها تابستان برخي مكانهاي منسوب به تو، گواهي بر ناصواب بودن اين برداشت است.

خود خوب ميدانيم آنچه بر ما ميرود، نه ياد تنهاييهاي غريبانه تو، كه رفع نيازهاي پست دنيايي ماست.

و اين هجوم، نه براي آزادي تو از زندان غيبت، كه براي رفاه بيشتر خود است.

به راستي كداميك از ما مدعيانيم كه آمدن تو را آنگونه كه واقعيت خواهد يافت، برتابيم؟

تا چه حد خود را براي آن آمدن، مهيا ساختهايم؟...

و ماآيا هرگز به اين فكر كردهايم گريههاي نيمه شب آن مسافر غريب براي چيست؟

بيگمان بخشي از آن مويهها براي بي وفايي ماست.

او ميگريد؛ اما نه براي عريضههاي چاهها؛ كه براي گرفتارآمدگان در چاههاي خود خواهي.

او ميگريد؛ اما نه براي فرو غلطيدن جوانان در ورطههاي گمراهي كه براي سكوت دانشمندان.

مينالد . اما نه براي خود كه براي ما...

محاد
2011/08/23, 18:18
http://www.zerotime.ir/images/docs/000000/n00000325-b.jpg
تو بگو، کداممان منتظریم؟
شنیده ام اگر مومنان فقط به اندازه حاجت های دنیایی شان از ته دل آرزوی ظهورت را تمنا کنند و با وجودشان نیاز به وجودت را احساس کنند، تو در دم ظهور خواهی کرد.
-------------------------------------------------
ساده می نویسم تا نیم نگاهی بر افکارم بیاندازی. دیگر از تمام الفاظ درشت خسته شده ام. از زنجیر تشبیهات بی سر و ته بیزارم. ساده می نویسم شاید نگاه ساده ای بر من اندازی.

من در دو راهی افکارم قدم های تو را انتظار می کشم. نمی دانم در راه بی باز گشت زندگی چه کرده ام که در دل توقع قدومت را به تصویر می کشم.

من توانی برای رفتن ندارم و رویی برای بازگشتنم نیز نمانده است. آن چه پیش رو می بینم، جاده بی انتهایی است که در کور سوی شب نور را تمنا می کند و آن چه پشت سر گذاشته ام، خرابه ای است که اگر راستش را بخواهی با ملاک های تو هماهنگی کمی دارد. من نان به نرخ دنیا خورده ام و از تو که سرا پا معنویتی دم می زنم.

من در تاریکی راه، تو را می جویم و هر چه بیشتر می جویم کمتر می یابم. نمی دانم تو از دیده پنهانی یا من. نمی دانم تو به انتظار نشسته ای تا من از گمراهی دست بردارم یا من در بی خبری خود به انتظار نشسته ام.

شاید فقط دم از انتظار می زنم. بدون اغراق بگویم فقط لقلقه زبانم الهم عجل لولیک الفرج شده است، در حالی که حوائج دنیایی سرا پای وجود بی خبرم را پر کرده است.

شنیده ام اگر مومنان فقط به اندازه حاجت های دنیایی شان از ته دل آرزوی ظهورت را تمنا کنند و با وجودشان نیاز به وجودت را احساس کنند، تو در دم ظهور خواهی کرد.

تو برایمان دعا کن که محتاج دعاییم. تو برای ظهور دعا کن، چرا که اول ما در باطن خویش باید ظهور کنیم تا نور با عظمتت در وجود ما تجلی یابد.

آقا جان، جسم های استخوان ترک خورده ظریف مان را با کالبد درونت روشن گردان. مولای من ظهور باطن مان را با ظهور دیده تطبیق ده. چشمان شب کورمان را با دم مسیحایی ات بینا گردان، چرا که ما برای دیدنت چشم دل می خواهیم.

ما جمعه ها را خسته کرده ایم بس که منتظر ماندیم. ظهور نیافته ماییم، تو منتظر ظهوری و ما غافل از ظهور.

نشریه ساعت صفر(تارا ابوالحسنی)

(حجت)
2011/08/27, 22:06
این نرم افزار کتابی الکترونیکی با فرمت جاوا قابل استفاده در اکثر گوشی های تلفن همراه است
http://forums.boursy.com/imported/2011/08/106.jpg
به منظور شناخت و آشنایی هر چه بیشتر با زندگانی و سخنان حضرت مهدی(عج) که زندگینامه حضرت مهدی(عج)، احادیث معصومین درباره حضرت مهدی(عج)و سخنان و گزیده احادیث و نامه های گران بهای حضرت مهدی (عج) را داراست.از قابلیت های این نرم افزار امکان جستجو قوی آن نیز است.
دانلود کنید با حجم 200 کیلوبایت


لینک سایت مربوطه برای دانلود (http://www.3eke.ir/library/262-religious/512-java-mahdi-ebook)

hamed89
2011/08/28, 03:29
دوستان یه نصیحت رو از اینجانب برادر کوچیکتون داشته باشید:
به جای خوندن حدیث به شرح حدیث رجوع کنید..وگرنه همون حدیث میتونه باعث گمراهی شما بشه
به جای خوندن قران به تفسیر قران بپردازید تا برسیم به حرفای انیشتین درباره قران..با روخونی و خوندن حتی ترجمه هیچی بار ادم نمیشه
من فقط تفسیر سوره ناس و توحید رو نصفش رو خوندم کلی اطلاعاتم رفت بالا..

(حجت)
2011/09/02, 00:57
http://forums.boursy.com/imported/2011/09/6.jpg

الا ای یوسف زهرا کجایی .....امید و دلبر جانها کجایی

همه روز و شب از هجرت غمینم .....دگر کی می شود جانا بیایی

چه می شد ای امید عالمینم .....زپشت پرده غیبت درآیی

الاخورشید پنهانم کجایی .....که مردم زین غم سرد جدایی

هزار آدینه من در انتظارم .....کدامین جمعه آخر تو می آیی


------------------------------------------------------------------------------------------------------------


چه جمعه ای... چه غروب غریب و دلگیری...
چرا سراغی از این جمعه ها نمی گیری؟
مسافری که هنوز و همیشه در راهی!
کجای راه سفر مانده ای به این دیری؟
به پیشواز تو آغوش زندگی جان داد
بیا پیاده شو از این قطار تأخیری...
چقدر پیر شدی روی گونه هایم اشک!
تو سال هاست که از چشم من سرازیر...
چقدر ماندی در بند انتظار ای دل!
شدی شبیه دیوانگان زنجیری...
چقدر شاعر مفلوک! قلبت از سنگ است
چطور از غم دوری او نمی میری...



88888888888888888888888888888888888888888888


سحرآموخته گان/
مردم ديده به هر سو نگرانند هنوز/
چشم در راه تو، صاحب نظرانند هنوز/
لاله‏ها، شعله كَش از سينه ی داغ اَند به دشت/
در غمت، هم دَم آتش جگرانند هنوز/

از سراپرده ی غيبت خبرى باز فِرست/
كه خبريافتگان، بى خبرانند هنوز !/
آتشى را بزن آبى به رخ سوخته گان/
كه صدف سوز جهان، بدگُهران اَند هنوز/
پرده ‏بردار ! كه بيگانه نبيند آن روى/
غافل از آينه، اين بى ‏بصران اَند هنوز !/
ره رُوان در سفر باديه، حيران تواَند/
با تو آن عهد كه بستند، برآنند هنوز/
ذرّه‏ها در طلب طلعت رويت، با مهر/
هم چنان تاخته چون نوسفرانند هنوز/
سحرآموختگان اَند، كه با رايت صبح/
مشعل افروز شب بى‏سحران اَند هنوز/
طاقت از دست شد، اى مردمك ديده! دمى/
پرده بگشاى! كه مردم نگرانند هنوز!

مشفق كاشانى

(حجت)
2011/09/09, 02:21
http://hamid-alimi.persiangig.ir/image/Mazhabi/mahdi2.jpgیا مهدی ادرکنی






دلم ز هجر تو در اضطراب میافتد
بسان زلف تو در پیچ و تاب میافتد
شبی که بیتوام، ای ماه انجمن آرا!
دلم ز هجر تو از صبر و تاب میافتد
تو آن مهی که اگر مِهرِ رخ برافروزی
ز چشم اهل نظر، آفتاب میافتد
تو آن گلی که ز پاکی، طراوتی داری
که گل به پیش تو از رنگ و آب میافتد
به یاد روی تو ای گل، عبور خاطر من
به باغ سبز غزلهای ناب میافتد
اگر به گوشة چشمی نظر کنی، ای دوست!
دعای خسته دلان مستجاب میافتد

دعای محبوب

امام علیّ بن موسی الرضا(ع) ـ که روز جمعه را روز ظهور حضرت مهدی(ع) میداند ـ ، در یکی از بهترین لحظات نیایش خود یعنی قنوت نماز ظهر جمعه سرود بیقراری و انتظار سر میدهد و برای فرج و ظهور آن بزرگوار دعا میکند:

« اَللّهُمَّ اَصْلِحْ عَبْدَ کَ وَ خَلیفَتَکَ، بِما اَصْلَحْتَ بِهِ اَنْبِیائَکَ وَ رُسُلَکَ، وَ حُفَّهُ بِمَلائِکَتِکَ، وَ اَیِّدْهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ مِنْ عِنْدِکَ، وَ اسْلُکْهُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً، یَحْفَظُونَهُ مِنْ کُلِّ سُوءٍ،وَ اَبْدِلْهُ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِ اَمْناً، یَعْبُدُ کَ لا یُشْرِکُ بِکَ شَیْئاً، وَ لاتَجْعَلْ لِاَحَدٍ مِنْ خَلْقِکَ عَلی وَ لِیِّکَ سُلْطاناً، وَ ائْذَنْ لَهُ فى جِهادِ عَدُوّ ِکَ وَعَدُوّ ِه، وَ اجْعَلْنی مِن اَنْصارِهِ، اِنَّکَ عَلی کُلِّ شیْ ءٍ قَدیر.»(1)

بارالاها، کار ظهور بندة شایسته و خلیفة راستینت (امام مهدی) را اصلاح فرما، همانگونه که کار پیامبر و فرستادگانت را اصلاح نمودی، و از فرشتگانت نگاهبانانی بر او بگمار، و از سوی خویش با «روح القدس» او را یاری و پشتیبانی فرما، دیدهبانانی ازپیش رو و پشتسر همراه وی گردان، تا از هر بدی نگاهش دارند، ترس و هراس او را به امن و امان دگرگون ساز، که او تو را می پرستد و هیچ چیز را همتا و همانند تو نمی داند، پس برای هیچیک ازآفریدگانت برتری و چیرگی نسبت به «ولی» خودت قرار مده، و او را درجهاد با دشمنت و دشمنش اجازت فرما، و مرا از یاران او بشمارآور،که همانا تو بر هر کاری توانایی.
با عنایت به مضــامین زیبای فوق، روشــن میگردد که امـام هشتم(ع) عــالیترین و بلندترین زمزمههای محبّت را چگونه با سوز و از سر شوق در این مناجات کوتاه بر زبان جاری میسازد! هم محبوب خود را معرفی مینماید و هم آرزوی سلامتی و ظهور او را دارد و از خدا میخواهد تا بیعت هیچ ستمگری بر گردن آن حضرت نباشد. آنگاه برای جهاد در رکاب او اعلام آمادگی نموده بدین وسیله ارتباط معنوی و عاطفی خود را ب آن بزرگوار ابراز میفرماید.

mehran89
2011/09/09, 02:50
جناب حجت وقتی به این تاپیک نگاه کردم،یهو دلم گرفت.اشک تو چشمام جمع شد.ممنون که آدمایی که غافلن را آگاه می کنید از تجلی...
یاد این شعر افتادم:
تو همون حس غریبی که همیشه با منی
تو بهانه ی هر عاشق واسه عاشق بودنی
تو امید انتظاری تو شبای نا امید...
دستتون درد نکنه.تاپیکتون خیلی زیباست.
بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن عادت كم حوصله هاست
همچوعكس رخ مهتاب كه افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست
بی توهر لحظه مرا بیم فرو ریختن است
همچو شهری كه به روی گسل زلزله هاست
باز می گویمت از مسئله دوری و عشق
وسكوت تو جواب همه ی مسئله هاست...


http://up.sadradownload.ir/?dm=KE9W (http://up.sadradownload.ir/?pm=KE9W)

mehran89
2011/09/09, 02:54
http://forums.boursy.com/imported/2011/09/6.jpg

[B]
چه جمعه ای... چه غروب غریب و دلگیری...
چرا سراغی از این جمعه ها نمی گیری؟
مسافری که هنوز و همیشه در راهی!
کجای راه سفر مانده ای به این دیری؟
به پیشواز تو آغوش زندگی جان داد
بیا پیاده شو از این قطار تأخیری...
چقدر پیر شدی روی گونه هایم اشک!
تو سال هاست که از چشم من سرازیر...
چقدر ماندی در بند انتظار ای دل!
شدی شبیه دیوانگان زنجیری...
چقدر شاعر مفلوک! قلبت از سنگ است
چطور از غم دوری او نمی میری...

زیباترین و تاثیر گذارترین شعرهایی بوده تا به حال که من خوندم.قلب منتظران را به درد میاره.

محاد
2011/10/20, 18:15
آخر الزمان


گفتم با من از آخر الزمان بگو!

گفت کدام زمان؟



گفتم آن را که وعده شده است.

گفت که وعده داده؟



گفتم پروردگارم.

گفت او بر وعده خویش استوار است. زمین خواهد مُرد و دوباره زنده خواهد شد بی هیچ شک و در این قبض و بسط بوده و خواهد ماند و هستی سراسر ققنوس است که پیشتر گفته ام.



گفتم با من از منجی گفته اند، از ظهور و از انتظار!؟

گفت او را در زمان مجوی. ظاهر است، آنگاه که آخرالزمان تو باشد می بینی اش. دست نجات دراز کرده و دست به دستش نمی دهی که در زمانه ی خویش در غیبتی و چنین خواهی ماند تا دست ترمیم بر لوح هستی کشد!



گفتم با من از انتظار گفته اند!

گفت انتظار، عمل است، گفته نیست!



گفتم بیشتر بگو!

گفت آنگاه که به عمل پای از زمان بیرون کشی، آخر الزمان توست. دست منجی بسوی توست به استجابت. خواهی دید آنچه را نمی بینی و چشم خواهی پوشید به یا ستار بر آنچه اکنون می بینی.

منجی ظاهر و ناظر است. غایب تویی! و تو حتی غایب نیستی، که تنها چشم بسته ای. چشم بگشا.



و چشمها گشاده نگردد مگر به عمل! و عمل هیچ چیز نیست جز وفای به عهد نخستین و عهد نخستین هیچ چیز نیست جز بندگی اش که پرسید آیا پروردگار تو نیستم و گفتی بلی و بر آن پایدار نماندی و همکلامی ات رفت و بر چشم و گوش تو مُهر نهاد و مهر از دلت برفت و زمانت آغاز گشت و اکنون در پی آخر الزمانی!



گفتم چه کنم؟

گفت برگرد به بندگی، به عمل بگویش که پروردگار منی، به اشاره، عاشقانه بگویش تا زبان بسته ات را بگشاید. زبان که بگشایی، موسی شده ای. زبان چو بگشایی، زنده شوی، خودِ مسیحایی. به زنده بودنت، زنده ی جاودان بودنش به شوق و بر خویش تهنیت گوید: فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ و در این گفته تو را ستاید، و چون ستوده شدی، آدمی، محمدی و مصفایی.

و به عزتش سوگند، او که ستوده شود در زمان نیست.

چگونه با تو از آخرالزمان بگویم!؟

می گویی پروردگارم و بندگی نمی کنی!؟

چگونه با تو سخن بگویم!؟



آدمی به گفتن واژه ها، حقیقت را واژگون می گوید. بر گِــرد من با واژه ها مگرد! که از معانی میگویم و معنا در واژه ها نیست. معنا حقیقی است. و هیچ چیز حتی شبیه حقیقت نیست. «لیس کمثله شی ء»







غلامرضا رشیدی

بابای دارا
2011/10/21, 21:43
امروز جمعه بود، و این هفته هم گذشت و بازهم چشمان ما منتظر ماند

هر چند که خسته ایم از این حال نیا
شرمنده اگر ندارد اشکال نیا

ما خط تمام نامه هامان کوفی است
آقای گلم زبان من لال، نیا ...

mehran89
2011/12/23, 02:22
با یه حس غریبی دلم گرفته بود.گفتم بنویسم اینجا که خیلی دلم گرفته...