دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم/ از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم...
نمایش نسخه قابل چاپ
دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم/ از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم...
من و انکار شراب اين چه حکايت باشد / غالبا اين قدرم عقل کفايت باشد
در غم ما, روز ها بی گاه شد
روز ها, با سوز ها همراه شد
در کارگه کوزه گری رفتم دوش/ دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش/ هر یک به زبان حال با خود میگفت/ کو کوزه گر و کوزه خر و کوزه فروش...
شرح این آتش جانسوز نگفتن تا کی؟
سوختم، سوختم این راز نگفتن تا کی؟
یا رب این عادت چه می باشد که اهل ملک ما
گاه بیرون رفتن از مجلس ز در رم میکنند
جمله بنشینند با هم خوب و برخیزند خوش
چون به پیش در رسند از همدگر رم میکنن
نام حافظ رقم نیک پذیرفت ولی / پیش رندان رقم سود و زیان این همه نیست
تو نه انی که غم عاشق زارت باشم
دیگری جز تو مرا اینهمه ازار نکرد
انچه کردی تو به من
هیچ ستمکار نکرد
در کمین تو بسی عیب شماران هستند
سینه پر درد ز تو کینه گزاران هستند
دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا