پاسخ : دلخوشی ها ودلتنگی ها(ازهردری، سخنی )
تلگرام که قطعشدهها... دلم برای نوشتههای یک نفر تنگ شده... استاد خودم جناب شاهکویی عزیز... /:.Heart.:/ نمیدانم هنوز هم مینویسد یا نه... امیدوارم هر جا هست موفق و پیروز باشد...
پینوشت: تلگرام رومیزی (Desktop) فقط استفاده میکنم و گوشیام شکسته و تبلتم هم ورژنش پایین است و به درد نمیخورد... فیلتر شکن هم هیچ گاه نمیگذارم روی رایانه (مگر در موارد حیاتی) چون میدانم برنامههایی مانند آمیبروکر و جاوا به راحتی از طریق این کانال میروند با سرورهایشان تبادل اطلاعات میکنند...
پاسخ : دلخوشیها و دلتنگیها (از هر دری، سخنی)
إِلَهِی هَبْ لِی کَمَالَ الِانْقِطَاعِ إِلَیْکَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِیَاءِ نَظَرِهَا إِلَیْکَ، حَتَّى تَخِرَقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ، فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصِیرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِک
پاسخ : دلخوشیها و دلتنگیها (از هر دری، سخنی)
آهنگ
____
بیکلام
_____
Yanni /:.Heart.:/
_____
چه کسی است که نداند Yanni نابغه است؟
jesse cook با گیتار (بیشتر) هنرنمایی میکند و یانی با پیانو...
اگر اشتباه نکنم در بیوگرافیاش نوشته بود اصلا آموزش ندیده...
در کارهایش به وضوح میتوانی بفهمی که با دل حساس و بزرگش کائنات را فهمیده و عصارهی آن را در نامهای برایت نوشته... به زبان موسیقی... /:.Heart.://:.wubsmiley.://:.Heart.://:.Heart.://:.Heart.://:.Heart.:/
نابغه است واقعا...
این آهنگش را گوش دادهاید؟؟؟
/:.Heart.:/M o ther N i ght/:.Heart.:/
انگار دارد با آدم حرف میزند... انگار مناجات شبانهی یک زمین وسیع و خالی است با آسمانش... اشک آدم را در میآورد... /:.wubsmiley.://:.rolleyessmileyani
چه نامهای زیبایی هم انصافا روی آهنگهایش قرار داده... بابا نابغه است انصافا... واقعا آهنگ را که گوش میدهی به یاد مادر و شب میافتی...
دیگر شاهکارهایش:
Almost A Whisper
Thirst for Life که این هم انصافا رویایی و زیبا است...
Standing In Motion یک حماسهی باشکوه... که باید به آن دل بدهی و با وجودت لمسش کنی... احساسی که یانی در میان آهنگ برایت گذاشته... هارمونی و حماسه... سرزندگی و حیات...
پاسخ : دلخوشیها و دلتنگیها (از هر دری، سخنی)
گفتم مادر...
بگذار متن یک موسیقی/ترانه تقریبا خاطرهانگیز بگذارم از فیلم میم مثل مادر به همین نام...
میم مثل مادر از مهیار فاضلی
کاشکی رو طاقچه ی دلت آینه و شمعدون می شدم
تو دشت ابری چشات یه قطره بارون می شدم
کاشکی می شد یه دشت گل برات لالایی بخونم
یه آسمون نرگس و یاس تو باغ دستات بشونم
بخواب که میخوام تو چشات ستاره هامو بشمارم
پیشم بمون که تا ابد دنیا رو با تو دوست دارم
دنیا اگه خوب اگه بد با تو برام دیدنیه
باغ گلای اطلسی با تو برام چیدنیه
مادر
کاشکی میشد بهت بگم چقدر صداتو دوست دارم
لالایی ها تو دوست دارم بغض صداتو دوست دارم
سادگیاتو دوست دارم خستگیاتو دوست دارم
چادر نماز زیرلب خدا خداتو دوست دارم
مادر
دانلود آهنگ با کیفیت 320
پینوشت نخست: از خدا میخواهم مادران در گذشتهی جمع را قرین رحمت و مغفرت خودش قرار دهد و آنهایی که در قید حیات هستند را طول عمر و عزت و سلامت عطا فرماید.
پینوشت دوم: البته آن چیزی که من دارم گویا اندکی با این متفاوت است... بگذار این را بارگیری (دانلود) کنم ببینم همان است یا نه؟ برای من نسخهی فیلمش است...
پینوشت سوم: این را در سینما نگاه کردم... خیلی به دلم چسبید... کلا من از فیلمهای اعصاب خرد کن بدم میآید... ولی این خیلی به دلم چسبید... هم اعصابم را خرد میکرد و هم به دلم میچسبید... اصلا یک وضعی... شاید به خاطر همان فیلم و سینما هم باشد که از این آهنگ خوشم آمد...
پاسخ : دلخوشیها و دلتنگیها (از هر دری، سخنی)
معرفی سایت بارگیری آهنگ
______________________
سلام. این آهنگهایی که من قرار میدهم پیوند دانلودش را نمیگذارم برای این است که گمان میکنم پیدا کردنش در اینترنت بسیار آسان باشد... برای موارد پارسی که کافی است آدم نام خواننده و ترانه را در گوگل بزند...
برای موارد خارجی هم که یک سری سایتهای خارجی هستند که به آسانی میتوان از آنها هر چه میخواهی بارگیری کنی. و دولت آمریکا هم مدام اینها را فیلتر میکند ولی اینها هم راههای خودشان را دارند! ;)
یکی از آنها سایت زیر است که بسیار گسترده و عالی است و کیفیتهای خوبی هم درون سایتش قرار داده:
http://www.myfreemp3.cc
(نام جدیدش: https://my-free-mp3s.com یا www.my-free-mp3.net)
پاسخ : دلخوشیها و دلتنگیها (از هر دری، سخنی)
بیرون و درون... نظام قراردادی...
تراز نخست: شخصی به من گفته من زمانی اشیاء را میبینم که نور به آنها بخورد و از آنها برگردد و به شبکیه چشمم بخورد و من آنها را ببینم...
تراز پسین: من اشیاء را اینجا نمیبینم بلکه اینها به شکل سیگنالهای الکتریکی در ذهن من و توسط ذهن من دیده میشود...
تراز پسین: یعنی نه تنها من در هنگام خواب اشیاء را با خیال خودم در مییابم بلکه زمان بیداری نیز اشیاء را با خیال خود در مییابم...
تراز پسین: کوچکی و بزرگی و زبری و درشتی و مناسب بودن و نبودن و گرمی و سردی و سایر ویژگیهای دنیوی را من نه در سطح بدنم بلکه درون مغزم در مییابم. من جمله آن عظمتی که از گستردگی کهکشانها و دوری و بزرگی دیگر موجودات میفهمم همه درون من است. به عبارت دیگر این محیطی که اکنون در آن هستم نه در جایی خارج از بدن من، بلکه درون ذهن من است. اینجا و آنجا درون من است. و من بر محیطم محیطم. آنچه که آن را بیرون مینامم درون است. آنچه که اکنون آن را لمس میکنم درونم دارد لمس میشود. آنچه که اکنون دارم مشاهده میکنم درون ذهنم است. و سنگ و آب و خاک و آتش پیش از آنکه جنس خودشان را داشته باشند از جنس فضای ذهنی من هستند.
تراز پسین: از جمله چیزهایی که درونم در جریان است همین بدن و دست و چشم و گوشش و پوستش است. و این نظریه که شخصی به من گفته که من زمانی اشیاء را میبینم که آن نور به آن اشیاء بخورد و برگردد و به این چشمم بخورد...
تراز پسین...
شوخی بود... جدی نگیرید...
پاسخ : دلخوشیها و دلتنگیها (از هر دری، سخنی)
دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش // وز شما پنهان نشاید کرد سر می فروش
گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع // سخت میگردد جهان بر مردمان سختکوش
پاسخ : دلخوشیها و دلتنگیها (از هر دری، سخنی)
یک حدیثی هست به نام عنوان بصری... خیلی این حدیث خاص است و بسیار دوستش دارم... در این حدیث حضرت میفرمایند لیسالعلم بالتعلم... (هر چند در ادامه همین جناب عنوان را توصیه به آموزش گیری از جناب مالک میکنند...) در خلال این حدیث ارزشمند هم دستور خودکشی امام(ع) برای ما صادر شده... که در ضمن خصوصیات بندگی میفرمایند... (من همواره نوعی سرگشتگی دارم... دوستانی که با من در انجمن همراه هستند میدانند... سرگشتگیام... بیشتر روی همین است...) میفرمایند بنده سه ویژگی دارد... چیزی را برای خودش نمیداند... اگر به او گفتند وابنه میگذارد و میرود... و برای خویش تدبیر نمیکند...
این حقیقت دین است... باقیاش (اگر این نباشد) کشک است و دروغین... که خودش هم جلالاسمه میفرماید جز برای همین شما را نیافریدم... و من سالهاست در انتخاب ماندهام... نمیدانم کافر باشم یا مسلمان... سالهاست... ماندهام... در ماندهام... واماندهام... میدانم درست هم انگار همان است... ولی چگونه آدم باید ایمان بیاورد؟ اصلا چه کسی را میشناسم که ایمان داشته باشد؟ که بنشینم با او دو کلمه صحبت کنم بلکه از خویش چیزی بگیرم...؟ یا چیزی به من یاد دهد که برگردم...
نمیدانم... یک حسی درونم میگوید بس است... دیگر این همه که در دنیا زندگی کردی و چریدی و استفاده کردی بس است... مگر چه به دست آوردی؟ دستاوردت چه بود؟ از این به بعد هم همهاش همین است... مطمئنا مو هم سپید کنی چندان فرقی با این مو-سپید-کردهها نخواهی داشت و لذتی بیش از رنج آنها نخواهی برد... اما تعلق (به چه؟ به هیچچیز) ترس از مرگ و دست کشیدن به همراه دارد... حتی برای آزمایش... ولو موقت...
دوست دارم... دوست دارم فرصتی پیش بیاید که آزمایش کنم... آزمایش و استراحت...
نمیدانم... کاش دانش داشتم.
پاسخ : دلخوشیها و دلتنگیها (از هر دری، سخنی)
به کجا چنین شتابان؟ گون از نسیم پرسید
دل من گرفته زینجا ، هوس سفر نداری ز غبار این بیابان؟
همه آرزویم اما چه کنم که بسته پایم ، به کجا چنین شتابان؟
به هر آن کجا که باشد بجز این سرا سرایم
سفرت به خیر اما ، تو و دوستی خدا را
چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها به باران برسان سلام ما را
(محمد رضا شفیعی کدکنی)
پاسخ : دلخوشیها و دلتنگیها (از هر دری، سخنی)
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل, کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها