کمال طلبی
======
دو حالت:
کوثر طلبی و کثرت طلبی (تکاثر)
در رفتن به وادی کثرت نه ارضاء و اغنا هست و نه رسیدن و نه مالک شدن و نه آسایش.
اما در کوثر کثرت هم هست.
مانند تفاوت «هر» و «همه».
و دنیا و آخرت (خود و خدا).
نمایش نسخه قابل چاپ
کمال طلبی
======
دو حالت:
کوثر طلبی و کثرت طلبی (تکاثر)
در رفتن به وادی کثرت نه ارضاء و اغنا هست و نه رسیدن و نه مالک شدن و نه آسایش.
اما در کوثر کثرت هم هست.
مانند تفاوت «هر» و «همه».
و دنیا و آخرت (خود و خدا).
قَدْ أَحْيَا عَقْلَهُ وَ أَمَاتَ نَفْسَهُ ، حَتَّى دَقَّ جَلِيلُهُ وَ لَطُفَ غَلِيظُهُ، وَ بَرَقَ لَهُ لَامِعٌ كَثِيرُ الْبَرْقِ، فَأَبَانَ لَهُ الطَّرِيقَ وَ سَلَكَ بِهِ السَّبِيلَ، وَ تَدَافَعَتْهُ الْأَبْوَابُ إِلَى بَابِ السَّلَامَةِ وَ دَارِ الْإِقَامَةِ، وَ ثَبَتَتْ رِجْلَاهُ بِطُمَأْنِينَةِ بَدَنِهِ فِي قَرَارِ الْأَمْنِ وَ الرَّاحَةِ بِمَا اسْتَعْمَلَ قَلْبَهُ وَ أَرْضَى رَبَّهُ.
خردش را زنده گردانيد و نفسش را ميرانيد. تا پيكر ستبر او لاغر شد و دل سختش به لطافت گراييد. فروغى سخت روشن بر او تابيد و راهش را روشن ساخت و به راه راستش روان داشت. به هر در زد و درها او را به آستان سلامت و سراى اقامت راندند. و به آرامشى كه در بدنش پديد آمده بود، پاهايش در قرارگاه ايمنى و آسايش استوار بماند. بدانچه دل خود را به كار واداشت و پروردگارش را خشنود ساخت.
ماه رمضان دارد میآید. انشاءالله میخواهیم چلهی اخلاص بگیریم. در حد خودمان. از ده روز مانده به ماه مبارک رمضان.
هر کاری را آدم چهل روز انجام دهد آن کار (۱) ثمر میدهد و (۲) عادت میشود.
چلههای زیادی گرفتهاند و گرفتهایم.
هر چلهای میتوان گرفت. چلهی ترک یک گناه یا چلهی احترام به والدین. یا نماز اول وقت. یا نماز شب...
چلهی اخلاص یک چلهی بسیار برجستهای است...
که خوب... البته... معلوم است که من و امثال من نمیتوانیم اخلاص را کامل رعایت کنیم... برای همین قصد میکنیم... در حد توان... اخلاص بورزیم.
خدا را بخواهیم... در هر کاری...
برای خدا بلند شویم... برای خدا بنشینیم... برای خدا بخنیدم... برای خدا بگرییم...
به خصوص اعمال عبادی... در نماز متوجه خدا باشیم و عمل را (بیشتر) برای خدا خالص کنیم.
فاصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها وَ مِنْ آناءِ اللَّيْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرافَ النَّهارِ
? #القرآن_الکریم، ق ، آیة ۳۹
♦️تسبیح یعنی تنزیه، و تنزیه یعنی تطهیر، اگر «سبحان الله والحمد لله ولااله الاالله والله اکبر» را تسبیحات اربعه مینامند؛ علت آنست که ذهن خود را از شناخت و توجه ناصحیح به حق تعالی پاک میکنی. در این تسبیح داری تطهیر عقیده خود میکنی والا او خود پاک و مطهر است.
?آن گاه که سبحان الله میگویی یعنی حق تعالی را از هر قصوری و تقصیری پاک میدانی.
?والحمدلله یعنی همه کمالات درعالم هستی فقط از آن اوست؛ پس ثناء او فقط باید کرد؛ پاک کن از ذهن خودت اگر از خود یا دیگری کمالی میبینی.
?ولاالهالاالله یعنی تطهیر ذهن است. از اینکه واله و شیدای کسی جز خداوند شوی؛ اله فقط و فقط اوست؛ فقط اورا ببین.
?والله اکبر تنزیه از تنزیهات ماست او بالاتر از آنست که بخواهی او را توصیف کنی.
وَمِنَ اللَّيْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَسَبِّحْهُ لَيْلًا طَوِيلًا?
✍️ حجه الاسلام استاد صبرآمیز
آیا خداوند به آفرینش ما نیازمند بوده؟
--------------------------------------
یک عزیز یک پرسشی کرد که گفتم در این انجمن پاسخمانندی به این پرسش داده باشم.
پرسش این بود که خدا چرا (مرا-ما را) آفرید؟ مگر خداوند نیازمند بود؟
پاسخ به این پرسش چند تا است که هر کس به فراخور فهم خودش میتواند یکی را برگزیند.
- ۱- ماهیت (یا بخوانید اصلا وجود) انسان اعتبار است.
- ۲- مظهر غیر از ظاهر و ظهور و مظهر نیست. روشن شده و روشنایی و روشنایی بخش یکی هستند. منتها در مراتب.
- ۳- اگر بخشنده به نیازمند نیاز دارد برای بخشندگیاش، و بدون بودن نیازمند بخشنده نیست و (بخشنده خودش نیازمند است!)، آری... خدا هم نیازمند است! و البته در این حالت باید کلا واژهها را تغییر دهیم! به بخشنده بگوییم نیازمند! به بینا بگوییم کور. به زیبایی بگوییم زشتی به فقیر بگوییم بخشنده! (چون دارد نیاز خودش را به بخشنده اعطا میکند!!!) و... ولی اگر یک بخشنده (در صفت و وصف و روحیه درونی خودش) همواره بخشنده است چه نیازمند در خانهاش بیاید و چه نیاید.... اگر یک مهندس در ذهن خودش مهندس است چه در پیشه مهندسی باشد و چه نباشد، اگر یک شناگر شناگر است چه درون آب و چه خارج از آب... در این حالت خدا نیازمند نیست!
- ۴- ایجاد و موجودیت انسان به دور از خدا نیست! که بگوییم مثلا یک طرف خدا نشسته و یک طرف بدن انسان! یا مثلا یک طرف آگهی و فکر انسان است و یک طرف خدا! یا مثلا یک طرف دنیا و آخرت است و یک طرف خدا! نه. دو طرف در دنیا وجود ندارد. همهاش یک طرف است. (و این معنی جزء جزء بودن خدا یا انسانخدایی یا همهچیزخدایی و تغییر و تحول در خدا را نمیدهد. که در جای خودش قابل بحث است.) با این دیدگاه بالکل پرسش حذف میشود. یا مثلا اگر پاسخی نیاز باشد گفته میشود: هست چون هست. چرا فلان موجود اینگونه است؟ اینگونه است چون اینگونه است.
- ۵- اندیشه و به کار گیری خرد در خدا اشتباه است چون (خرد دریافته که) اوست که دیدگان را میبیند. (نه اینکه دیدگان او را ببیند.)
- ۶- خدا این کار را کرد چون دوست داشت.
- ۷- این درستی و نادرستی و نیز زشت و زیبا نیست که بر کارهای خدا مینشیند! بلکه این درستی و زیبایی است که از کار خدا (در ذهن ما و به صورت تکوینی و نه تشریعی) در ما شکل میگیرد (و دریافت میشود و فهمیده میشود) و در فطرت ما ثبت است. کسی که آن پرسش را مطرح کرده یادش رفته از کجا با خدا آشنا است!!! شخص در فطرت خودش با خدا آشنا است. (یا حتی پیش از فطرت!) و در ذهنش هم از اینجا با آن خدای خودش آشنا شده که او را «اعلی» و «اول» و «اکبر» و ... نامیده. حالا چگونه ممکن است همین را که بینیاز «فرض» کرده نیازمند «اثبات» کند؟ چگونه آنکه بزرگترین «فرض» کرده را کوچکتر از چیزی بشمارد؟ چگونه ظاهر مطلق را مخفی بنامد؟ چگونه دانا را نادان اثبات کند؟ چگونه؟ معلوم است که یک جای کار این استدلال اشکال دارد دیگر! اگر من یک مربع را فرض کنم و بعدا اثبات کنم که آن دایره است (مربع نیست) این نقص در آن مربع بیچاره نیست! نقص در استدلال من است.
- ۸- کامل کامل نیست مگر به وجدان نقص. به عبارت دیگر دارا بودن ناداری هم گونهای از دارایی است که دارا تا زمانی که به آن دست پیدا نکرده دارا نیست و دارا شمرده نمیشود. (در مورد خدا «دست پیدا کردن» البته معنی ندارد.)
- ۹- در کار خدا پرسش نیست. یعنی نمیتواند باشد. انسان بد نیست به اندیشهی خود بیاندیشد. و بداند که پرسشش از کدام تراز و لایه میآید. با این کار در مییابد که در چیزهایی که بالاتر از اندیشهی اوست توان طرح پرسش (و پاسخ دادن) ندارد. (توجه کنید که ما اینجا هشت گونه پاسخ دادهایم!) هیچ دهانی تا کنون خودش را ببلعد. هیچ دایرهای درون خودش جا نشده. هیچ دیدهای تا کنون خودش را ندیده. (چه برسد به بلعیدن و جا شدن و دیدن بزرگتر از خود) پس پرسیدن از کار خدا عاقلانه نیست. (البته تسامح زیاد داریم! مثلا بگوییم چشم در آینه تصویر خودش را میبیند! یا دایره را تبدیل میکنیم به چهار قسمت و به نوبت در دایرهای هماندازه قرار میدهیم یا همینجور برای دهان و ... ولی خوب... تسامح است دیگر...)
------------------------------
پینوشت:
تمام پاسخها در حقیقت یک پاسخ است.
به شیوههای دیگر هم احتمالا میشود گفت ولی همه پاسخها یکی است.
این پاسخ به گونهای پاسخی بر علت وجود شرها و بدیها و موجودات ضعیف هم هست.
پاسخی بر دلیل ابتلا و به بهشت و دوزخ رفتن و ماجراهای موجود در عوالم مختلف هم هست.
برخی بخشها را مخصوصا خلاصه/سخت نوشتم که کسی که اهلیت ندارد با اینگونه نوشتهها خسته شود و دنبالش نرود.
جهاد با نفس آسان است ؟
♦️نفس اماره تعبير به «دوزخ» شده است؛ يعني هر چيزي را به كام خويش ميكشد و ميبلعد و ميسوزاند، گرچه تعبير به دوزخ، تجسّم اخلاق رذيله است و اگر كسي درب مكاشفات رحماني به رويش باز باشد، گاهي ميتواند ببيند كه چطور الان شخص در آتش آن دارد ميسوزد و خودش را يا به بي خيالي زده يا نميفهمد يا ملكات ناپسند برايش عادت شده است. لذا اگر، هفت دريا را به كام خودش بكشاند، باز هم از سوزاندن آن چيزي كم نميگردد.
♦️ در مثنوي ( 1 /1388) گويد:« كوه قاف كه كنايه از نفس اماره است را وقتي ميتوان كَند و سوراخ كرد، آن هم با سوزن، كه نيرو و توفيق حق همراه باشد.» اين كنايه اشاره دارد به اين معنا كه، اصلاح نفس و رياضت و مجاهدت بسيار كار دشواري است، مانند اينكه سالك بخواهد با سوزن، كوه قاف را سوراخ كند، اصلاً بدون مدد نميشود. به عبارت ديگر كندن كوه ها با سوزن، آسان تر از بيرون كردن انيّت و كبر و كينه و... از نفس آدمي است.
لذا مولانا ميفرمايد: « شيري كه در پيكار، صف هاي دشمن را در هم ميشكند و حريف ها را شكست ميدهد و به خاك و خون ميكشاند، كارش را آسان بدان. شير حقيقي آن است كه نفس اماره را در هم شكند و از هوي پرستي، خود را نجات بدهد.»
بعضي از شارحين چنين بيان داشته اند كه:« شكست دادن دشمن از آن رو كه عملي مشهود و آشكار است، نفس را ارضاء ميكند، چه بسا اين قبيل مجاهدان در نگاه مردم به عنوان قهرمان رشيد و دلاور بي باك، شناخته شوند و همين آنان را سرمست گرداند، اما پيكار با نفس چون امري پوشيده است، لذا ارضاء نفساني و لذت به همراه ندارد، چه بسا تلخ و ناگوارهم باشد، از اين رو، يَلانِ اين عرصه اندك شمارند »( شرح زماني 1/ 448 )
♦️كشتن نفس و ميراندن آن به معني ريشه كَن كردن غرايز نيست، بلكه تربيت نفس و تعديل شهواتِ نامطلوب به مطلوب است، چرا كه همه داراي غرائز هستند، فقط مهار كردن و تربيت و پرورش آن به اعتدال و استفاده صواب از آن است.
?مقامات معنوی؛ مقام ممیت نفس؛ استاد عارف سید علی اکبر صداقت حفظه الله
? کانال معرفتی عرفان کشمیری