پاسخ : دلخوشی ها ودلتنگی ها(ازهردری، سخنی )
دنیا محلّ تجارت اولیاء خداست: آنان که با خدای خویش عهد و پیمان دارند، دنیا را بیهوده و آسان از دست نمی دهند. با دست و زبان و تمامی اعضاء برای کسب آخرت به تجارت بر می خیزند و از سود فراوان آن بهره های مادی و معنوی می برند. البته نه تجارت به معنی کسب و کار در بازار اقتصاد، بلکه تجارتی بس بزرگتر و کلان تر از آن که به ذهن قاصر مادی اندیشان پول پرست بیاید. تجارتی بسیار عظیم که در ضمن آن برای امرار معاش خویش و خانواده و برآوردن حاجات دیگران، از تلاش روزمر اقتصادی نیز دریغ ندارند.دنیا محل عبادت دوستان خداست: واقعاً تعبیری بالاتر از این برای دنیای ممدوح می توان یافت؟ سرتاسر دنیا مسجد است، محل عبادت است، سجده گاه است، آن هم برای دوستان خدا، آنان که شبانه بر می خیزند و از خواب شیرین کوتاه می کنند تا شیرینی عبادت معبود را دریابند. دنیا برای ایشان زشت نیست، کدر و تیره و تار نیست، بلکه بر عکس بسیار مطلوب است چرا که آن را محل عبادت می دانند، محل ذخیره سازی حسنات برای دنیای باقی یافته اند، آن را مزرعه و کشتگاه آخرت قرار داده اند.دنیا محلِّ نماز فرشتگان خداست: این دنیا، جایی است که فرشتگان الهی ـ همانها که امکان گناه ندارند و فقط عبادت خدا می کنند ـ در آن به نماز می ایستند بلکه بالاتر، آن را مصلّی و جایگاه نماز خویش قرار می دهند. چرا که نفرمود اقام نماز می کنند بلکه فرمود دنیا مصلّای فرشتگان خداست.دنیا محل نزول وحی خداست: دنیای ممدوح، دنیایی است که پیامبران الهی در آن نشو نما کرده اند، در آن زندگی نموده اند، در آن از تنعمات الهی متنعم شده اند و در عین حال وحی خدا را دریافت کرده اند و به عنوان رسولان باریتعالی، همان وحی را به مردم ابلاغ داشته اند.
پاسخ : دلخوشی ها ودلتنگی ها(ازهردری، سخنی )
دنیا گریزی خطاست ، خداوند می فرماید بگو : خدایا در دنیا و آخرت به من حسنه عطا کن ......
دنیا گریزی می تواند موجب فقر فردی ، فقر اجتماعی و زوال معنویت باشد ، دقت کنید گفتم می تواند و نه الزاما ......
پاسخ : دلخوشی ها ودلتنگی ها(ازهردری، سخنی )
مردی به امام صادق (ع) گفت: به خدا سوگند! همانا ما دنیا را طلب میکنیم و دوست داریم که دنیا به ما داده شود. امام (ع) از او پرسید: دوست داری با دنیا چه کنی؟ گفت: با آن خود و عیالم را تأمین کنم، صله رحم کنم، صدقه بدهم و حج و عمره بگزارم. امام (ع) گفت: این طلب دنیا نیست، این طلب آخرت است
پاسخ : دلخوشی ها ودلتنگی ها(ازهردری، سخنی )
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
نوام چامسکی
ار وقتی داراییم رو به دلار حساب گردم
احساس میکنم حاصل 10سالم بر باد رفته
اگر به فرانک سویسس حساب کنم
نصف عمرم به فنا رفته
دکتر ادیب
رنجی ار دونست این موضوع بردم که نپرس
ای آقا... نگو که دلم خون است... به دلار که سهل است... به ریال هم درست حسابی در نیاوردیم و این هم که در آوردیم هم که ازش دوباره کسر شد...
حالا باقی دوستان ممکن است عذر مخصوص به خودشان را داشته باشند... یکی کار داشته یکی تو فاز دیگری بوده ... ولی من چه؟ من که این همه پیگیر ماجرا بودم و تو جستار تدبیر و امید لحظه به لحظه انتظار رشدش را میکشیدم و صحبتهای جناب ادیب را روز به روز پیش از اینکه این تورم شدید بیاید مطالعه میکردم (و البته پیش از آن هم حتی منتظرش بودم!) و حتی میزان دقیق رشد دلار و ایجاد تورم را هم رفته بودم محاسبه کرده بودم... دیگر من چرا؟
نه از رشد دلار توانستم استفاده کنم و نه حتی از رشد بورس درست و حسابی توانستم استفاده کنم...
چه بگویم...
کارم مدتهاست اینجوری شده... به خنس خوردهام... (میخورم) دقیقا زمانی که قرار بود دلار بالا برود اختراعم (دستاورد کارگاه) به ثمر رسید و رفتم تو کار آزمایش آن و کلا از بازار ارز که سهل است... از بازار بورس هم غافل شدم... زمانی هم که بازار بورس داشت میافتاد یکباره نمیدانم چه شد هم حال خودم و رایانهام خراب شد...
ای آقا... نگذار دوباره ناله کردن را آغاز کنم که ... بخواهم بروم باید همینجور بروم...
ازدواج - مسکن - پول - تورم - قفل شدن اکثر سرمایهام در وقوام و وکوثر...
پینوشت نخست: این مطلب اصلش برای جستار تدبیر و امید بود! شما در جستار یادآوری مطلب نوشتید و من در جستار دلخوشی دارم پاسخ میدهم! چه شود!؟!؟!!!
پینوشت دوم: البته یک چیزی همچنان برایم مانده که معادلات را بر میگرداند: خدا.
پینوشت سوم: میدانید برای چه نمیفهمم مشکل کار کجاست و این ور و آن ور میزنم؟ برای اینکه مثلا یکی از دوستان که تازگیها سبدش را و سرمایهاش را به ما سپرده در اوج بورس یعنی واقعا در اوج بورس آورد پولش را داد دست ما! و ما از آن موقع تا الان که داریم برایش خرید و فروش میکنیم زیان که نکرده هیچ سود هم کرده! ولی خوب... سبد خودم چه؟ کلا گمان کنم برای خودم از همه بدتر شد... چه میدانم... یعنی اصلا اینکه چهجوری شدش را هم نمیدانم... چون تقریبا سهام بقیه هم با خودم یکی است... ای بابا...
پاسخ : دلخوشی ها ودلتنگی ها(ازهردری، سخنی )
هر که دلارام ديد از دلش آرام رفت
چشم ندارد خلاص هر که در اين دام رفت
پاسخ : دلخوشی ها ودلتنگی ها(ازهردری، سخنی )
آدم گمان میکند در بحث این استدلال است که باعث میشود گاهی یکی سخن دیگری را بپذیرد و ابزار هم در اینجا عقل و منطق و نطق و استواری سخن است...
نه... ابزار دل است و محبت و خواست و کشش و اخلاق... و این دل است که اگر گاهی متمایل به سوی متقابل بشود به آن سو میرود و این وسط استدلال و فلسفه را هم تنها به عنوان یک توجیه میآورد...
پینوشت: البته گاهی فلسفه خودش میآید وسط... ولی اینجا هم باز زمانی است که دل خواسته... خواسته از طریق فلسفه نوری را بجوید. در کل همهاش دل است. تا آنجا که حتی اگر کسی نخواهد که بفهمد نمیفهمد و میتواند خودش را کور و کر کند.
پاسخ : دلخوشی ها ودلتنگی ها(ازهردری، سخنی )
قاصد ز برم رفت که آرد خبر از یار
باز آمد و اکنون خبر از خویش ندارد
پاسخ : دلخوشی ها ودلتنگی ها(ازهردری، سخنی )
طعنه خلق و جفای فلک و جور رقیب
جمله هیچند اگر یار موافق باشد
پاسخ : دلخوشی ها ودلتنگی ها(ازهردری، سخنی )
هله عاشقان بکوشید که چو جسم و جان نماند // دلتان به چرخ پرد چو بدن گران نماند
دل و جان به آب حکمت ز غبارها بشویید // هله تا دو چشم حسرت سوی خاکدان نماند
نه که هر چه در جهانست نه که عشق جان آنست // جز عشق هر چه بینی همه جاودان نماند
عدم تو همچو مشرق اجل تو همچو مغرب // سوی آسمان دیگر که به آسمان نماند
ره آسمان درونست پر عشق را بجنبان // پر عشق چون قوی شد غم نردبان نماند
تو مبین جهان ز بیرون که جهان درون دیدهست // چو دو دیده را ببستی ز جهان جهان نماند
دل تو مثال بامست و حواس ناودانها // تو ز بام آب میخور که چو ناودان نماند
تو ز لوح دل فروخوان به تمامی این غزل را // منگر تو در زبانم که لب و زبان نماند
تن آدمی کمان و نفس و سخن چو تیرش // چو برفت تیر و ترکش عمل کمان نماند
پاسخ : دلخوشی ها ودلتنگی ها(ازهردری، سخنی )
در میان هفت دریا، تخته بندم کرده است // باز میگوید که چابک باش و، دامن، تر مکن