چو ایران نباشد تن من مباد

Collapse
X
 
  • زمان
  • نمایش
Clear All
new posts
  • بابک 52
    ستاره‌دار (27)
    • Mar 2011
    • 17028

    #46
    اشکشونو در آوردیم :))




    The greater the risk ، The greater the reward

    هر چقدر ریسک بزرگتری کنی ، پاداش بزرگتری بدست میاری

    نظر

    • تازه کار
      كاربر فعال
      • Jul 2025
      • 121

      #47
      با سلام

      نخست: تشکر میکنم از مدیران سایت که به مناسبت روز خلیج فارس این تاپیک را به بخش اصلی منتقل کردند. هدف اولیه ام از تشکیل این تاپیک این بود که گوشه هایی از فرهنگ و تاریخ ملت مان را در حد دانش اندکم بیان کنم که متاسفانه مشکلات و گرفتاریهای روزمره فرصت اینکار را نداد و اکنون که میبینم تاپیک فعال شده است برایم جای بسی شادمانی است.

      دوم: متاسفانه چندین سال است که اعراب حاشیه خلیج فارس به لطف قدرت اقتصادی، نفوذ سیاسی و حمایتهای آشکار و نهان برخی دولتهای غربی استفاده از عبارت جعلی "خلیج العربی" را به جای "خلیج فارس" در پیش گرفته اند. البته در این میان نباید از ضعف و انفعال دیپلماسی خودمان و مهجور شدنمان در دنیا که منجر به کاهش قدرت رایزنی و تواناییمان در دفاع از حقوق خودمان شده، غافل شویم.
      تا آنجا که من میدانم اولین بار استفاده از واژه ای غیر از خلیج فارس، توسط "جمال عبدالناصر" رییس جمهور انقلابی مصر به کار رفت که همان زمان با اعتراض شدید دولت وقت مواجه شد. او که در سخنرانیهای اولیه خود از عبارت "خلیج الفارسی" استفاده میکرد، یکسال پس از به قدرت رسیدن در چرخشی آشکار به سوی "ناسیونالیسم عربی" کلمه "فارسی" را حذف کرد و تنها عبارت "خلیج" را به کار میبرد. هرچند پس از شکایت ایران به سازمانهای بین المللی، بدون عذرخواهی رسمی مجددا کلمه خلیج الفارس را استفاده میکرد. در دوران پس از انقلاب و برای نزدیکی به برخی کشورهای عربی، متاسفانه این واژه تعدیل شده "خلیج" توسط برخی از مسئولین خودمان هم به کار رفت تا راه برای تعدیلات بعدی توسط شیوخ وقیح منطقه باز شود و عبارت "العربی" را جایگزین "فارس" کنند.

      سوم: خوشبختانه امروز شاهدیم که (نه به مقتضای حفظ میراث فرهنگی ملت، بلکه بنا بر نیازهای روانشناختی حکومتی که بحث آن در این مقال نمی گنجد) دولتمردان کشورمان بر روی این واژه حساس شده اند و افتخار به ایران و ایرانی را در راستای حفظ منافع خود و نظام میدانند. هرچند که این نیز تنها در حد حرف است و هرگز به مرحله عمل درنیامده است. تخریب سرستونهای معبد آناهیتا در شهر تاریخی بیشاپور، آب بستن به تخت جمشید با بستن سهوی(!) راه آبهای چند هزار ساله آن، تخریب سنگ برجسته بهرام دوم (نرسی) در تنگ چوگان (آنهم در جاییکه کاملا حصارکشی است و محافظ دارد)، تخریب سنگ برجسته پیروزی شاپور اول بر امپراتور روم تنها گوشه ای از اقدامات سال ۹۰ دولتمردان ماست. شاید رییس دولت آن زمانی که زیر نوشته "خلیج العربی" در اجلاس سران عرب عکس یادگاری میگرفت هرگز فکر نمیکرد که تنها چند سال بعد مجبور شود اولین رییس دولت تاریخ پس از انقلاب (و نه قبل از آن) باشد که به یکی از جزایر سه گانه سفر میکند...
      به هر حال ما به همین هم قانعیم و امیدواریم که موضوع جزایر سه گانه و نام تاریخی خلیج فارس همانطور که در شعار مهم است در عمل نیز مهم باشد و وجه المصالحه حفظ دولت بشار یا موارد مهم سیاسی دیگر قرار نگیرد.

      چهارم: ضمن تشکر از تمام دوستانی که با درج مطلب و یا ثبت تشکر علاقه خود را به میهن خود نشان میدهند، یادآوری چند نکته خالی از لطف نیست:
      ۱- تاریخ ما یک تاریخ چندهزار ساله است که همانطور که در پست اول این تاپیک گفته ام، چه در دوره پیش از اسلام و چه پس از اسلام دارای فراز و فرودهایی بوده است. نفی یکباره و بدون دلیل دستاوردهایی که اسلام برای ملت ما داشته است، خالی از انصاف است. فراموش نکنیم که درخشانترین دوره علمی (نه نظامی) ملت ما در عصر اسلامی بود. فساد در اواخر دوران ساسانی چنان شدید شده بود که طی دو سال شش پادشاه بر کشور حکومت کردند و در دورانی مردی که از نژاد اردشیر باشد برای بر تخت نشستن وجود نداشت. متاسفانه امروز تنها ستمهای اعراب و جنایات آنها (که هیچ مورخ منصفی قادر به کتمان آنها نیست) یادآوری میشود و فراموش کرده ایم که مردم ما این دین تازه را با دل و جان میپذیرفتند ولی متاسفانه حاکمان تازه ظلمی دیگر گونه بر آنها روا میداشتند و همین باعث شده که بسیاری علت علاقه ایرانیان به خاندان علی (ع) را در همین مساله بدانند. (شخصا معتقدم روح آزاده و عدالت جوی نیاکان ما در گرایش ایشان به فرزندان علی(ع) نقش بیشتری از ظلم و ستم امویان و عباسین داشت)
      ۲- امروز کشور ما از اقوام و ملیتهای مختلفی تشکیل شده است. ترک، لر، عرب، بلوچ، کرد و ... متاسفانه لحن برخی نوشته ها به گونه ای است که هموطنان عرب زبان مورد اهانت قرار میگیرند. آنمان که جنگ را به یاد دارند، بدون شک دلاوری مردم عرب سوسنگرد و خرمشهر و آبادان را در آن برهه از یاد نخواهند برد.
      ۳- در نوشته یکی از دوستان ذکر شده بوده بود که کلمه "تن" کلمه ای عربی است. شاید بد نباشد بدانیم که "تن" به معنای "جسم" کلمه ای کاملا فارسی است. فردوسی شاعر حماسه های ایرانیان این کلمه را بارها در اشعار خود به کار برده است که چند مورد آن را ذکر میکنم.
      "به رنج اندر آری تنت را رواست ........... که خود رنج بردن به دانش سزاست"
      ....
      "ز پیش سپهبد برون شد به راه .......... ابا چند تن مر ورا نیکخواه"
      ....
      "خردمند و روشندل و پاک تن ............. بیامد بر سرو شاه یمن"

      در مورد واژه "نفر" هم این واژه معادل "تن" نمیباشد. "نفر" در عربی واحد شمارش انسان و شتر (شاید به دلیلی اهمیتی که شتر در زندگی اعراب بدوی داشت) بوده و خود اعراب هم برای شمارش انسان از آن استفاده میکنند. لذا مقایسه این دو با هم اصلا درست نمیباشد. عبارت "پنج تن آل عبا" و "۷۲ تن شهید کربلا" هر دو عبارتهای فارسی میباشند و در معادل عربی آنها نه از کلمه نفر استفاده میشود و نه تن. قواعد زبان عربی با فارسی کاملا متفاوت است و اینگونه مقایسه کردن شایسته نیست.

      ارادتمند- رضا

      پی نوشت: آواتار اینجانب عکسی است که آبان ماه ۹۰ در سفری که به کازرون داشتم از سنگ نگاره منحصر به فرد بهرام دوم (نرسی) گرفتم. در این تصویر، پادشاه ساسانی سوار بر اسب است و خراجگذاران عرب هدایای و مالیاتهای خود را (شامل شتر) برای عرض ادب خدمت وی آورده اند. متاسفانه این نقش برجسته که در منطقه حفاظت شده و به ارتفاع حدود سه متر از زمین قرار داشت و دسترسی به آن بدون وجود امکانات میسر نبود مدتی پیش مورد حمله افراد ناشناس (!) قرار گرفت و کنده کاریهای ایجاد شده بر روی گرز بهرام که با ظرافت تمام طراحی شده بودند، با قلم و چکش تخریب شد.

      نظر

      • کیان
        کاربر فعال
        • May 2012
        • 634

        #48



        مدال ارتش امریکا در سال 1992 با نام خلیج فارس

        برای تمام دنيا بفرستيد، تا دنیا بفهمد"خليج فارس هميشه "خليج فارس" بوده و خواهد بود
        مدال ارتش امریکا در سال 1992 با نام "خلیج فارس"
        مـدال ملـی رزمنـدگـان خلیـج فـارس
        ویـژه مـردان و زنـان نیـروهـای مسـلح ایـالات متـحـده
        کـه در جنـگ خلیـج فـارس بـه کشـورشـان خـدمـت نـمـودنـد.
        علت بروز مشکلات نادانی افراد نیست، بلکه بیشتر دانسته هایی هست که حقیقت ندارند!

        نظر

        • بابک 52
          ستاره‌دار (27)
          • Mar 2011
          • 17028

          #49

          از زمانیکه در سال 1247 هچری – شمسی ، سران قبیله های اوغان کامیاب شدند که حاکمیت قبیله ای خویش را در بخشی از سرزمین بزرگ ِ ایران – خراسان بنیاد نهند ، برای ما مردمان بومی ایران – خراسان که تحت سیطره ای وحشیانه ای آنها قرار داشته ایم ، مصیبت های وصف ناپذیری را به ارمغان آورده اند . یکی از آن مصیبت های جانسوز این است که اوغان شاهان و فاشیست های قبیله سالار همواره کوشیده اند پیوند های تاریخی ، فرهنگی ، زبانی و دیگر رشته های انسانی ما را با مردم ما در آنسوی مرزهای انگریز ساخته ای تحمیلی به گونه ای دردناک ببرند و در وادی سوزان از خودبیگانه گی نگه مان دارند.
          در مدت دو صد و پنجاه سال حاکمیت فاشیستی اوغان شاهی ، به ویژه در یک صد و پنجاه سال پسین ، از عبدالرحمن کله منار ساز تا ملا عمر ِ کور ِ لنگوته دراز و اکنون حامد کرزی و حواریون سوپرفاشیست اوغان ذلتی اش ، همه رذیلانه تلاش داشته اند که هویت اوغانی خود را به جبر و زور و صد ها نیرنگ هویت همگانی مردم ما سازند . قبیله پرستان ِ سر تنبه ء اوغان با چشم پاره گی و بی منطقی عجیبی ازما میخواهند که ما تاجیک ها ، اوزبیک ها ، هزاره ها ، ترکمن ها ، بلوچ ها ، پشه ای ها ، ایماق ها ، قرغزها ، عربها ، هندو ها و دیگران ، خود را " اوغان " بخوانیم . شرط ِ انسان بودن و شهروند بودن ما را " اوغان " بودن و به زبان پشتو سخن گفتن می دانند ! ( برنامه حزب اوغان ذلت را نگاه کنید ، کتاب دویمه سقاوی را بخوانید ) .
          حقیقت این است که رشته های تاریخی ، فرهنگی ، زبانی و قومی ما با اوغان ها خیلی کمرنگ تر و نهایت ضعیف تر از رشته های تاریخی و عمیق و درازی است که ما با مردمان اصلی خراسانی خود مان داریم . اگر زور و جبر در کار نباشد ، بسیاری از مردم ما هرگز یک واژه ای پشتو را هم فرا نخواهند گرفت . چون هیچ نیازی به آن ندارند ، چون زبان پارسی زبان همگانی مردمان گستره ای فرهنگی بزرگ ما می باشد که در درازای سده ها زبان مراوده ، زبان دیوانی ، زبان خود اختیار کرده ای مردم ساکن در سرزمین ما بوده است و احتیاجی برای زبان پشتو نداشتیم و پس از این هم نخواهیم داشت . هویت ما ، از هزاران سال به این سو ، آریایی – ایرانی – خراسانی بوده است . در این دو صد و پنجاه سال تسلط جابرانه ای خویش ، اوغان شاهان بسیار برنامه های تصفیه های نژادی و کوچ دادن های اجباری و زمین سوزانی و اوغان سازی میهن ما را عملی ساختند ، اما هنوز که هنوز است هیچ کس از مردمان غیر اوغان ، در تمام سرزمین ما ، خود را اوغان نمی دانند و به تاجیک بودن ، اوزبیک بودن ، هزاره بودن ، ترکمن و بلوچ و ایماق و قرغز و . .. بودن خویش می بالند .
          صرف دو گروه از مردمان غیر اوغان ، بدون دقت به نهاد ِ شیطانی این مساله ، خود را به اثر تلقین و با ناخود آگاهی " اوغان " می خوانند : یکی کسانی که در اثر شستشوی ذهنی حاکمیت فاشیستی اوغان شاهی و تلقین های همیشگی اوغان سازان ، به این پندارند که هرکس از اوغانستان است ، اوغان هست . اکثر این افراد از پیشینه ای تاریخی این مساله و از اهداف عظمت جویانه ای فاشیستی که در نهاد برنامه های اوغان سازی نهفته است آگاهی ندارند . دوم ، کسانی که در اثر جنگ های سی سال پسین از وطن آواره شده و در کشورهای دیگر پناه گزیده اند نیز بدون خواست خود شان ، نظر به تعاملات رسمی کشورها ، به نام اتباع کشوری که از آن فرار کرده بودند نامگذاری شدند و نام جعلی " اوغان " بالای شان نهاده شد . از کدام کشور آمده ای ؟ از اوغانستان . تعامل طوری است که در دفتر و دیوان کشورها ، هر کسی که از اوغانستان آمده باشد ، به نام اوغان مسما می شود . این یک پیش آمد ِ بسیار خجسته برای فاشیست های اوغان بود که تقریبا پنج میلیون نفر آواره ای اوغانستان در کشور های گوناگون به نام اوغان خوانده شدند و خود این آواره گان نیز بدون توجه به پی آمد های فاجعه بار این اوغان شدن ِ ناخواسته ، مساله را سهل گرفتند و خود را اوغان گفتند . این به معنی برآورده شدن ِ یکی از بزرگترین آرزو های فاشیزم اوغانی بود که حالا فاشیست ها همین موضوع را دست آویز ساخته و اوغان خواندن ِ همگان را حق مسلم خویش میدانند و کسانی را که در این روند خلل ایجاد می کنند و حقایق تاریخی مساله را برملا می سازند ، بدترین دشمنان ِ اوغانستان و مزدوران خارجی و چه و چه های دیگر می شمارند ! در حالیکه اطلاق نام " اوغانستان " بالای سرزمین ما خود یک اختراع انگلیس ها بود و کسانی که دیوانه وار برای تحمیل آن نام جعلی تلاش ورزیده اند ، همه جیره خواران و چاکران حلقه بگوش بیگانه بوده اند که در این دو صد و پنجاه سال یکی از پی دیگر زمام امور را در دست دارند : از احمد خان ِ ابدالی تا حامد کرزی پوشالی !
          با " اوغان " خواندن ِ ما ، همه چیزمان را از ما گرفتند . آن تاریخ هزاران ساله ای آریایی - ایرانی – خراسانی ما ، آن فرهنگ ِ دیرین سال و پُر جلال ِ ما ، آن هویت و نام و نشان ِ حلال ِ ما ، هر آنچه که بود مال ِ ما ، همه را ، از دست ما ربودند . اوغان ، خودش ، از دیدگاه تاریخی – تمدنی در هیچ جای تاریخ پایگاهی مهمی نداشته است . چند قبیله ای از اطراف کوه سلیمان ، به هرطرف پراگنده شدند ، مردمان بومی خراسان را تاراج کردند ، زمین های مردم را به اجبار در تصرف خویش درآوردند ، تا توانستند خون ریختند ، آدم کشتند ، کوچ اجباری دادند ، کله منار ساختند و ... تا بر بخش های از سر زمین پاک خراسان تسلط یافتند و پس از مدتی دیده درایی را به حدی رسانیدند که خواستند ریشه های فرهنگ ها و هویت های مردمان غیر اوغان را بخشکانند و آنها را به خود بیگانه گی و مسخ شده گی هویت گرفتار سازند . این تلاش ضد بشری شان تا همین امروز به شدت جریان دارد و حاکمان ِ فاشیست کنونی تحت رهبری حزب تبه کار اوغان ذلت با شیفته گی و جنون خاصی ، با پشتگرمی که از باداران خارجی خویش دارند ، میخواهند برنامه های نیمه کاره ای فاشیستی را به شتاب هرچه بیشتر عملی سازند و اوغانستان را همان گونه که در کتاب مانیفست فاشیزم اوغانی ( دویمه سقاوی ) تجویز شده است ، به یک کشور تک هویت اوغانی زیر سلطه ای مطلق ِ قبیله پرستان اوغان ، تبدیل سازند که در آن فرهنگ بدوی قبیله بر تمدن هزاران ساله ای ایرانی – خراسانی ما پیروزمندانه بتازد و بر شمشیر خون آلود خود بنازد !
          چیزی مسخره ایکه شتربانان ِ فرهنگی فاشیزم اوغانی این جا و آن جا به آن دست می زنند این است که برای به رخ کشیدن شوکت ِ تقلبی اوغانی خود ، دست به تحریف آثار گهربار شاعران و اندیشمندان ایرانی – خراسانی ما می زنند و برای خویش یک شکوهی کاذب دست و پا می کنند . یک وقتی ، جایی خوانده بودم که یکی از دلقکان فرهنگی اوغان ، به شعر های حماسی فردوسی بزرگ دستبرد زده و یک شعر بسیار بلند آوازه ای آن شاعر شکوهمند زبان پارسی را ، از جوهر اصیل ایرانی اش تهی ساخته و به جای آن با بیشرمی ویژه ایکه شتربانان فرهنگی فاشیزم اوغانی دارند، کلمه ای خنجری " ایران " را برداشته و نام ناساز ِ " اوغان " را به جایش نهاده است !

          فردوسی بزرگ در یک سرود جاودانه اش چنین گفته بود :
          چو ایران نباشد ، تن ِ من مباد
          بدین بوم و بر زنده یک تن مباد
          آن شتر چران فرهنگی فاشیزم اوغانی ، گرفته بود ، به جای نام " ایران " نام " اوغانستان " را گذاشته بود :
          نباشد چو افغانستان تن من مباد
          بدین بوم و بر زنده یک تن مباد !

          آنجا ، این را دیدم و از آن سالها گذشت . این روز ها ، باز می بینم که یکی از تارگاه های که اوغان بودن را شرط انسان بودن می داند ، در پیشانی تارگاه خویش ، همان شعر فردوسی را جا داده است ، اما به شکل تحریف شده و اوغانی اش :
          چو کشور نباشد تن من مباد
          بدین بوم و بر زنده یک تن مباد !
          بی اینکه من از آن عاشقان شوکت کاذب اوغانی بپرسم ، نیک میدانم که دلیل شان این است : چون در شعر فردوسی کلمه ای ایران به کار رفته است و ایران نام کشور مشخصی در همسایه گی اوغانستان است و ما میخواهم این شعر را برای بیان احساسات خود در رابطه با کشور خودما اوغانستان به کار گیریم ، لذا کلمه ای ایران را برداشتیم و به جایش کلمه ای کشور را گذاشتیم . همین !
          خوب و اما ، تحریف ِ شعر کسی به هر صورتی که باشد ، یک جرم است ، زیر پای کردن ِ امانت داری است ، خیانت فرهنگی است . در عین حال ، این خیانت فرهنگی شترچرانهای فرهنگی فاشیزم اوغانی ، یک چیز دیگر را هم آشکار می سازد ، اینکه : با نام جعلی و تحمیلی " اوغانستان " همه دار و ندار فرهنگی حوزه ای تمدنی پارسی – خراسانی ، همه مفاخر ما ، همه مشاهیر ما ، همه قهرمانان ما و همه دست آورد های هزاران ساله ای ما ، همه در بست به کشوری سپرده می شود که امروز خود را " ایران " میخواند . چون تمام گذشته های ما با نام ایران و خراسان گره خورده است و با هیچ شگرد و نیرنگ و دستبردی قادر نخواهیم بود که هویت ایرانی – خراسانی گذشته ای خویش را نابود سازیم و به جای آن یک هویت موهوم و کاذب و هیچ جایی را بنشانیم . شتربانان فرهنگی فاشیزم اوغانی می توانند در گفتار و نوشتار بزرگان ِ ایرانی – خراسانی دستبرد زنند ، تحریف کنند ، مسخ سازند ، اما نمی توانند ، اصل ِ واقعیت های تاریخی و فرهنگی حوزه ای تمدنی ما را دگرگون سازند .
          این حقیقت را که فردوسی ، مولوی ، ابوعلی سینا ، بیرونی ، رودکی ، سنایی ، انوری ، ناصر خسرو ، جامی و صدها شاعر و اندیشمند و هنرمند و دیگر مفاخر فرهنگی و تاریخی ما ، از گذشته ها تا همین صد و چند سال قبل ، همه و همه خود را ایرانی – خراسانی می گفتند و میهن و ماوای خویش را ایران و خراسان می خواندند . هیچ یک از آن بزرگان ، هرگز اوغان نبودند و هیچ پیوندی با قبایل اوغان نداشتند . حالا چگونه می توانیم که آنها را اوغان بسازیم ؟ به شعر فردوسی و شاعران دیگر دستبرد زدن ، نام های اصیل هزاران ساله را برداشتن و نام های نو ساخته و خنده آور اوغانی را به جای شان چسپاندن ، " سبزوار " را " شین دند " ساختن و از این گونه هزاران سیه کاری دیگر را کردن ، این حقیقت را زدوده نمی تواند که اوغان شدن ، ما را هیچ و پوچ می سازد و همه دار و ندار فرهنگی و تاریخی مان را از ما میگیرد .
          فردوسی ، اوغان نبود . کسی که با شاهنامه ای فردوسی آشناست ، میداند که فردوسی از اوغان ها با چه صفاتی یاد کرده است . ایرانی بودن افتخار فردوسی بود ، اما ایران فردوسی ، ایران دیگریست . ایران بزرگ آن روزگار ، همین ایرانی نیست که امروز می بینیم . این یک هوشیاری ، رندی و دور اندیشی حاکمان فارس بود که چند دهه قبل ( سال 1935 ) کشور شان را رسما به نام " ایران " ثبت کردند و همچنان نام " خراسان " را بر بخشی از خاک خود رسمیت بخشیدند . یکی از خیانت های بزرگ فاشیزم اوغان شاهی ، ظاهر، داوود ، نعیم ، محمد گل مومند و دیگران ، این بود که در مورد آن اقدام هوشیارانه ای دولت ایران ، هیچ واکنشی نشان ندادند و در واقع از چنان اقدامی بسیار خوش و راضی بودند که مردمان غیر اوغان از پیشنه های ایرانی – خراسانی خویش بریده شوند و آنها بتوانند بگویند که دیگر کسی حق ندارد ایران ایران یا خراسان خراسان بگوید چون حالا ایران یک کشور جدا و خراسان هم بخشی از آن کشور است و افتخار ایرانی و خراسانی هم به آنها تعلق دارد . ما اوغان استیم و کشور ما اوغانستان است . باید برای ساختن همه جانبه ای یک هویت اوغانی تلاش کنیم که کشور ما در پوشش همین هویت اوغانی به وحدت ملی برسد و مردم به جای احساس تعلق به فرهنگ ایرانی – خراسانی ، خود را به فرهنگ اوغانی متعلق بدانند : هرکی از اوغانستان است ، اوغان هست . دا زمونژ زیبا وطن ، دا مو د بابا وطن ، این سر زمین حق بابا ها و انا های ما بود که حالا میراث حلال ماست و شما دیگر صدای تان را بدر نکنید که از کله های تان منار می سازیم ، لگد مال تان می کنیم ، هست و بود تان را بار بار تاراج می کنیم ، خود را و خاک را می فروشیم تا شما غیر اوغان ها را تابع و اسیر خود نگه داریم !
          ایران را از همه کتاب های پیشین برداشتن ، به جای آن اوغان و کشور و چیزهای دیگر را نوشتن ، اوج حقارت و درمانده گی فرهنگی اوغان سازان را نشان میدهد . آن ها از بس که از برملا شدن حقایق تاریخی ما وحشت دارند ، از بسکه از نام تاریخی ما ، از نام ایران – خراسان نفرت دارند، به هر بهانه ای واهی میکوشند که بر گذشته ای ما و نام های تاریخی ما خط بطلان کشند و نگذارند که مردم بداند که سرزمین های اکنون اسیر حاکمیت اوغان شاهی ، دو صد و شصت سال پیش بخشی از ایران – خراسان بزرگ بود و تا یک صدو چهل سال پیش هم به نام خراسان یاد میشد . آنها نمی خواهند مردم بداند که آن ایران فردوسی ، ایرانی است که یک بخش بزرگ سرزمین های تحت سیطره ای جابرانه اوغان شاهان را هم در بر میگیرد .
          پژوهش های چند ین گانه به روشنی می نمایاند که زیاد تر شهر ها و بخش های مهم و عمده ای" ایران " که فردوسی از آن با افتخار یاد میکند در محدوده ای جغرافیایی قرار دارد که امروز به نام جعلی اوغانستان شهرت یافته است . وقتی ما نام " ایران " را در شاهنامه فردوسی می خوانیم ، نباید چنین پنداریم که همه سخنش در مورد ایران امروزی است . ایران فردوسی ، ایران ماست ، ایرانی که بخش های شمال ، غرب و مرکزی اوغانستان ، سرزمین های تاجیک نشین ، مناطق اوزبیک ها ، ترکمن ها ، هزاره ها و بلوچ ها در آن شامل می باشد .
          حالا این شعر فردوسی : چو ایران نباشد تن ِ من مباد -- بدین بوم و بر زنده یک تن مباد ، شعار همگانی مردم ایران امروز است . همانگونه که خود فردوسی با غرور و افتخار ایران میگفت ، همتباران فردوسی در ایران کنونی هم با همان غرور و افتخار ایران میگویند و همانگونه که فردوسی آن شعر را با سربلندی سروده بود ، همتباران فردوسی در ایران کنونی نیز آن را با سربلندی میخوانند و ازش لذت می برند . اما ، ما مردمی که در اسارت اوغان شاهان جبار و مستبد بوده ایم ، ما مردمیکه به زور اوغان ساخته میشویم ، ما مردمیکه حق تبارز نام و هویت اصلی خود را نداریم ، ما همتباران فردوسی در این بخش خاک ایران آن روزگار ، نه تنها با فردوسی بیگانه می نماییم ، بلکه همه رشته های مان را با فردوسی گسسته ایم به خاطریکه فردوسی ایرانی بود و ما اوغان شده ایم !
          ما چرا به خاطر یک نام جعلی و تحمیلی به این همه رنج و سرگردانی فرهنگی و هویتی و تاریخی گرفتار بمانیم ؟ تا کی و زود تر کدام شعر و اثر بزرگان و مفاخر فرهنگی و هنری ایرانی – خراسانی مان را دستکاری کنیم و از هر جاییکه در آثار آنها ایران و خراسان نقش شده است ، آن نام های اصلی را برداریم و نام جعلی اوغان و یا یک کلمه ای دیگر را بگذاریم ؟ ما چرا و به چه خاطر مولوی مان را ، فردوسی مان را ، حافظ و سعدی و انوری و سنایی و خاقانی و رودکی و بیرونی و پورسینا و ناصرخسرو و جامی و دیگر و دیگرانی را که همه شاعران و اندیشمندان و مفاخر خودما استند و همه ای شان ایرانی – خراسانی بودند ، اما " اوغان " هرگز نبودند ، به کدام منطق اوغان بسیازیم و در آثار شان دخل و تصرف نموده آن را تحریف و مسخ نماییم ؟
          فردوسی از ما یاد میکند ، از سرزمین و میهن ما یاد میکند ، از هرات ، از غزنه ، از زابل ، از کابل و دیگر شهر های ما یاد میکند ، حماسه های مردم ما را می سراید ، ما را به همان نامی که داشته ایم می خواند ، برای زنده نگهداشتن هویت ما سالهای زیاد از عمر عزیز خویش را قربان می نماید و شاهنامه را می سازد که برای ما به میراث بماند و ما از آن به خودآگاهی رسیم و تسلیم سیاهی و بی خردی دزدان سر گردنه ها و دشت هایی نشویم که فردوسی وصف شان را کرده است . اما با درد و دریغ که وارثان همان دزدان سر گردنه ها و رهزنان دشت ها، امروز آیینه ای روشن هویت و زبان ما را می شکنند و با لکه ای نام اوغان آنرا سیاه می سازند – شاهنامه را تحریف و تحقیر می نمایند !
          من از شترچران های فرهنگی فاشیزم اوغانی می پرسم که اگر این همه از زبان پارسی - دری و فرهنگ اصیل ایرانی – خراسانی ما نفرت دارید ، اگر از هویت و اصلیت فردوسی ها و پور سینا ها و صدها و هزاران شاعر و نویسنده و متفکر ما وحشت دارید ، چرا نمی رویید و از زبان و میراث های فرهنگی خود تان بهره نمی گیرید که می آیید و شعر و نبشته های بزرگان ما را برای مقاصد شوم خویش تحریف و مسخ می نمایید ؟ آخر تا صد و چهل سال قبل ، اوغانستان موغانستان را کس نمی شناخت . همه آگاه اند که نام اوغانستان را هم نماینده ای انگلیس بر ساحه تحت تسلط امیران خود فروخته ای اوغان نهاد و از آن پس طوق لعنت این نام به گردن تمام مردم ما به جبر و به نیرنگ افگنده شد و میخواهید که با همین نام بی ریشه و بی بنیاد ، همه تاریخ هزاران ساله و همه فرهنگ گشن بیخ و گلشن نمای ما را محو و نابود سازید و آرزو هم دارید که ما در مقابل تان سکوت اختیار کنیم !
          شما فردوسی را بیگانه می دانید و بیگانه می خوانید ، اما فردوسی برای ما بیگانه نیست . فردوسی شاعر حماسه های جاویدانی مردم ماست ، فردوسی همان سان از ماست که مولوی و ناصر خسرو و جامی از مایند و همه هم ایرانی – خراسانی اند ، نه اوغان . شما هر قدر سفسطه بگوئید ، هر قدر چرند پراکنی کنید ، فرهنگ پارسی – ایرانی – خراسانی ،همان که بود ، هست و خواهد بود ، رشد میکند ، تکامل می کند ، با تمدن بزرگ انسان در جهان بیش از پیش می پیوندند ، اما مقهور فرهنگ قبیلوی شما نخواهد شد !

          این هم چند بیت از شعر فردوسی بزرگ - آیینه دار ِ فرهنگ و زبان ما :

          ندانی که ایران نشست منست
          جهان سر به سر زیر دست ِ منست
          هنر نزد ایرانیان است و بـــس
          ندادند شـیر ژیان را بکــس
          همه یکدلانند یـزدان شناس
          بـه نیکـی ندارنـد از بـد هـراس
          دریغ است ایـران که ویـران شــود
          کنام پلنگان و شیران شــود
          چـو ایـران نباشد تن من مـبـاد
          در این بوم و بر زنده یک تن مباد
          همـه روی یکسر بجـنگ آوریــم
          جــهان بر بـداندیـش تنـگ آوریم
          همه سربسر تن به کشتن دهیم
          بـه از آنکه کشـور به دشمن دهـیم
          چنین گفت موبد که مرد بنام
          بـه از زنـده دشمـن بر او شاد کام
          اگر کُشــت خواهــد تو را روزگــار
          چــه نیکــو تر از مـرگ در کـــار زار

          The greater the risk ، The greater the reward

          هر چقدر ریسک بزرگتری کنی ، پاداش بزرگتری بدست میاری

          نظر

          • ماهور
            عضو فعال
            • Feb 2011
            • 1239

            #50
            مهرگان بعد از نوروز رده دوم را از نظر اهميت جشنها دارا ميباشد . از آنجا که نوروز آغاز سال جديد ميباشد - مهرگان هم آغاز فصل زمستان است . اين جشن روز مهر از فصل مهر مي باشد ( 10 مهر ) . فلسفه اين جشن مهم ايراني به دوران ضحاک تازي باز ميگردد . ضحاک و اقوام او مدتهاي مديدي بر ايران حکومت ميکردند و عده کثيري از جوانان ايران زمين را به قتل رسانده بودند و مردم از ظلم و جنايات آنان به تنگ آمده بودند . در
            آن زمان کاوه آهنگر از ميان مردم بر خواست و با برافراشتن چرم آهنگري خود که بعدها درفش کاوياني نام گرفت رهبري براندازي ضحاک تازي را بر عهده ميگيرد و او را با ياري مردم در کوه دماوند زنداني ميکنند و به ظلم او پايان ميدهند . به گفته هاي زيادي در تاريخ پرچم ايران نيز پس از کاوه آهنگر پديد آمد و درفش کاوياني به پرچم ملي ايرانيان مبدل گرديد . سپس با آرا و پشتوانه مردم و کاوه آهنگر فريدون را بر تخت شاهي ايران نشانند و ايرانيان زندگي را با آرامش سپري نمودند .

            گفته شده است که تاجگذاري اردشير بابکان موئسس شاهنشاهي ساسانيان مقارن بوده است با جشن مهرگان . زيرا هخامنشيان و اشکانيان و ساسانيان اين جشن را از بزرگترين جشنهاي ملي ميدانستند . بعد ها آغاز فصل مهر و آغاز مدارس را به احترام جشن مهرگان شروع نمودند و آنرا جشن فرهنگي مهرگان ناميدند .
            ابوريحان بيروني در کتاب آثارالباقيه درباره جشن مهرگان مي نويسد :
            در روز مهرگان فرشتگان به ياري کاوه آهنگر شتافتند و فريدون را بر تخت شاهي قرار دادند . سپس ضحاک را در کوههاي دماوند زنداني نمودند و مردمام ايران را از گزند او آزاد ساختند . بني اميه با تعصب ضد ايراني خود که از افراطيون اسلامي بود زرتشتيان ايران را در روز مهرگان وادار ميساخت تا هدايايي بسياري به او تقديم کنند . جرجي زيدان در کتاب تمدن اسلامي مقدار اين باجها و هدايا را پنج تا ده ميليون درهم ذکر کرده است .

            جشن مهر و ماه مهر و جشن فرخ مهرگان مهر افزا اي نگار مهر چهر مهربان
            مهرباي کن و به جشن مهرگان و روز مهر مهرباني به – به روز مهر و جشن مهرگان
            واژه مهر پيمان و دوستي معني ميدهد . در ايران باستان ، جشن مهرگان پس از نوروز داراي اهميت ويژهاي بود . دليل آن اين است که هر دو آغاز فصلهاي سال را نويد ميدادند .

            نوروز آغاز تابستان و مهرگان آغاز زمستان را به هر ماه ميآوردند زيرا در آن زمان سال به دو فصل تقسيم شده بود . فصل اول ، تابستان بود كه از جشن نوروز شروع ميشد و هفت ماه ادامه داشت . جشن مهرگان كه از روز مهر شروع ميشد تا شش روز پس از آن ادامه مييافت و جشن شادي بر پا ميشد . انگيزهاي كه به پيدايش جشن مهرگان در تاريخ ايران نسبت ميدهند پيروزي ايرانيان بر ضحاك ستمگر ، به رهبري كاوه آهنگر است كه او را در بند آوردند و فريدون را به عنوان رهبر خود برگزيدند . اين جشن در روز 10 مهر ، روزي كه نام روز و ماه يكي بود جشن گرفته ميشد و مانند نوروز سه جنبه نجومي ( طبيعي ) ، تاريخي و ديني داشت .

            از نظر نجومي ، مهرگان چند روز پس از اعتدال پاييزي جشن گرفته ميشد . ( اعتدال پاييزي اول مهر صورت ميگيرد ) . و جشن برداشت محصولات كشاورزي است .

            از نظر تاريخي ، در اين روز نيروي داد و راستي به سركردگي كاوه آهنگر بر ارتش دروغ و ستمگري آژي دهاك ( ضحاك) پيروز شد و فريدون به شاهي رسيد . مبارزه راستي و دروغ ، داد و ستم در ايران ريشه ديني دارد و همه جشنهاي ملي هم به گونهاي اين مبارزه و پيروزي نهايي حق بر نا حق را نشان ميدهد . ولي ، در تاريخ مهرگان اين جنبه درخشندگي ويژه را دارد .

            از نظر ديني ، در فرهنگ ايراني مهر يا ميترا به معناي فروغ خورشيد و مهر و دوستي است . همچنين مهر نگهبان پيمان و هشدار دهنده به پيمان شكنان است .

            هم اكنون زرتشتيان در روز مهر از ماه مهر به آتشكده و نيايشگاه ميروند . با تهيه خوراكهاي سنتي از يكديگر پذيرايي ميكنند و با نيايش و برنامههاي فرهنگي مانند سخنرانيهاي ملي و آييني سرود ، شعر و دكلمه جشن مهرگان را با شادي بر پا ميدارند
            چو قسمت ازلی بی حضور ما کردند
            گر اندکی نه به وفق رضاست خرده مگیر...

            نظر

            • Captain Nemo
              مدیر
              • Dec 2010
              • 2934

              #51
              چو ایران نباشد تن من مباد




              سیاوش منم نه از پریزادگان ** از ایرانم از شهر آزادگان

              که ایران بهشت است یا بوستان ** همی بوی مشک آید از بوستان

              سپندارمذ پاسبان تو ایران باد ** ز خرداد روشن روان تو باد

              ندانی که ایران نشست من است ** جهان سر به زیر دست من است

              هنر نزد ایرانیان است و بس ** ندادند شیر ژیان را به کس

              همه یکدلانند و یزدان شناس ** به نیکی ندارند از بد هراس

              دریغ است که ایران ویران شود ** کنام شیران و پلنگان شود

              همه جای جنگی سواران بدی ** نشستن گه شهریاران بدی

              چو ایران نباشد تن من مباد ** بر این بوم و بر زنده یک تن مباد

              همه روی یکسر به جنگ آوریم ** جهان بر بد اندیش تنگ آوریم

              ز بهر بر و بوم و پیوند خویش ** زن و کودک وخرد و فرزند خویش

              همه سر به تن کشتن دهیم ** از آن به که کشور به دشمن دهیم


              یاری اندر کس نمی​بینیم یاران را چه شد
              دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

              شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
              مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد

              نظر

              • Captain Nemo
                مدیر
                • Dec 2010
                • 2934

                #52
                گل پونه ها از نوا ایستاد





                در میان مصیبت هایی که در جریان زلزله بم مردم ایران را داغ دار کرد مرگ ایرج بسطامی خواننده خوش نام موسیقی سنتی کشورمان از مهم ترین آنها بود.
                بسطامی بسیار فروتن بود و شاید این تواضع یکی از علت های کمتر شناخته شدنش تا قبل از خاموشی بود. بسطامی سال های پایانی عمر خود را به شهر
                زادگاه خود سفر کرد و سرانجام هم در این شهر و در جریان زلزله جان سپرد.
                یاری اندر کس نمی​بینیم یاران را چه شد
                دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

                شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
                مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد

                نظر

                • Captain Nemo
                  مدیر
                  • Dec 2010
                  • 2934

                  #53



                  جبینش بلند است ایـــران زاد
                  بـه بیدی نماند که لرزد به بـــاد

                  نگر سرزمینم به زرتشت و ماد
                  خشایار و بابک سلاطینِ پـــاد

                  منــم سرزمینی به جنت قرین
                  درود فـــراوان بـــه من آفریـن

                  بنامیدنم خـــاک ایران زمیـن
                  سپاسم بـــه یزدان پـــاک بریـن

                  منـــم سرزمین یــلان اصیل
                  مرا بس بــه نیکی هزاران دلیل

                  بــه آزاده بودن منـم بی بدیل
                  بــه اندیشه و خــو به یزدان خلیل

                  بــه یکتا پرستی بدان شهره ام
                  زیزدان تــوان بــر گرفت تیره ام

                  سزم من به یک عالمی من سـزم
                  کـــه من آریـــائی مـــن ایرانیـم

                  یاری اندر کس نمی​بینیم یاران را چه شد
                  دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

                  شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
                  مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد

                  نظر

                  • Captain Nemo
                    مدیر
                    • Dec 2010
                    • 2934

                    #54




                    ای آدمیزاد،

                    هر که باشی و از هر جا که بیایی،

                    و از آن هر زمانی که باشی،

                    زیرا میدانم خواهی آمد،

                    من کورشم،

                    که برای پارسیان این کشور پهناور را ساختهام،

                    پس به این مشت خاک،

                    که تن مرا پوشانده، رشگ مبر

                    هر کس آرامگاه مرا ویران کند

                    اهورامزدا او را نابود کند


                    (سنگ نوشته ای از کورش بزرگ در پاسارگاد)
                    یاری اندر کس نمی​بینیم یاران را چه شد
                    دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

                    شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
                    مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد

                    نظر

                    • یورس
                      عضو عادی
                      • May 2013
                      • 126

                      #55
                      نام روزهای هفته در ایران باستان


                      کیوان شید = شنبه
                      مهرشید = یکشنبه
                      مه شید = دوشنبه
                      بهرام شید = سه شنبه
                      تیرشید= چهارشنبه
                      هرمزشید = پنجشنبه
                      ناهیدشید یا آدینه = جمعه


                      اینک با بررسی ریشه های این واژگان به این برآیند ساده میرسیم:
                      کیوان شید = شنبه
                      Saturday = Satur + day
                      Saturn = کیوان
                      ------------------------------------------------------------------
                      مهرشید = یکشنبه
                      Sunday = Sun + day
                      Sun = خور (خورشید) = مهر
                      ------------------------------------------------------------------
                      مه شید = دوشنبه
                      Monday = Mon + day
                      Moon = ماه
                      ------------------------------------------------------------------
                      بهرام شید = سه شنبه
                      Tuesday = Tues + day
                      Tues = god of war = Mars = بهرام
                      ------------------------------------------------------------------
                      تیرشید = چهارشنبه
                      Wednesday = Wednes + day
                      Wednes = day of Mercury = Mercury = تیر
                      ------------------------------------------------------------------
                      هرمزشید = پنجشنبه
                      Thursday = Thurs + day
                      Thurs = Thor = day of Jupiter = Jupiter = هرمز
                      ------------------------------------------------------------------
                      ناهیدشید یا آدینه = جمعه
                      Friday = Fri + day
                      Fri = Frig = day of Venues = Venues = ناهی

                      ------------------------------------------------------

                      باور کنید به دور از تعصب میگویم تمامی دنیا وامدار نیاکان ما میباشد
                      «هرکس ازخدا بترسد و پرهیزکارشود ، خداوند ... ازجایی که گمان نبرد به او روزی عطا می کند .» (سوره طلاق آیات 2 و 3 )

                      نظر

                      • Captain Nemo
                        مدیر
                        • Dec 2010
                        • 2934

                        #56
                        چو ایران نباشد تن من مباد ***** بدین بوم و بر زنده یک تن مباد
                        هفتم آبان روز جهانی کوروش بزرگ گرامی باد . . .



                        یاری اندر کس نمی​بینیم یاران را چه شد
                        دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

                        شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
                        مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد

                        نظر

                        • Aiming
                          ستاره دار(18)
                          • Jul 2012
                          • 2641

                          #57
                          پاسخ : چو ایران نباشد تن من مباد

                          ((«« زندانی بدون دیوار »»))


                          بعد از جنگ آمریکا با کره، ژنرال ویلیام مایر که بعدها به سمت روانکاو ارشد ارتش آمریکا منصوب شد، یکی از پیچیده ترین موارد تاریخ جنگ در جهان را مورد مطالعه قرارمیداد:

                          حدود 1000 نفر از نظامیان آمریکایی در کره، در اردوگاهی زندانی شده بودند که از همه استانداردهای بین المللی برخوردار بود. این زندان همه امکاناتی که باید یک زندان طبق قوانین بین المللی برای رفاه زندانیان داشته باشد را دارا بود.

                          این زندان با تعریف متعارف تقریباً محصور نبود و حتی امکان فرار نیز تا حدی وجود داشت.

                          آب و غذا و امکانات به وفور یافت میشد.

                          در آن از هیچیک از تکنیکهای متداول شکنجه استفاده نمیشد، اما...

                          اما بیشترین آمار مرگ زندانیان
                          در این اردوگاه گزارش شده بود.

                          عجیب اینکه زندانیان به مرگ طبیعی میمردند.

                          با این که حتی امکانات فرار وجود داشت
                          اما زندانیان فرار نمی کردند

                          بسیاری از آنها شب میخوابیدند و صبح دیگر بیدار نمیشدند.

                          آنهایی که مانده بودند احترام درجات نظامی را میان خودشان و نسبت به هموطنان خودشان که مافوق آنها بودند رعایت نمیکردند،

                          و در عوض عموماً با زندانبانان خود طرح دوستی میریختند.

                          دلیل این رویداد، سالها مورد مطالعه قرار گرفت
                          و ویلیام مایر نتیجه تحقیقات خود را به این شرح ارائه کرد:


                          در این اردوگاه، فقط نامه هایی که حاوی خبرهای بد بود را به دست زندانیان میرساندند و نامه های مثبت و امیدبخش تحویل نمیشد.

                          هر روز از زندانیان میخواستند در مقابل جمع، خاطره یکی از مواردی که به دوستان خودخیانت کرده اند، یا میتوانستند خدمتی بکنند و نکردند را تعریف کنند.

                          هر کس که جاسوسی سایر زندانیان را میکرد، سیگار جایزه میگرفت.
                          اما کسی که در موردش جاسوسی شده بود و معلوم شده بود خلافی کرده هیچ نوع تنبیهی نمیشد.

                          در این شرایط همه به جاسوسی برای دریافت جایزه (که خطری هم برای دوستانشان نداشت) عادت کرده بودند.

                          تحقیقات نشان داد که این سه تکنیک در کنار هم، سربازان را به نقطه مرگ رسانده است، چرا که:
                          — با دریافت خبرهای منتخب (فقط منفی) امید از بین میرفت.

                          — با جاسوسی، عزت نفس زندانیان تخریب میشد و خود را انسانی پست می یافتند.

                          — با تعریف خیانتها، اعتبار آنها نزد همگروهی ها از بین میرفت.

                          و این هر سه برای پایان یافتن انگیزه زندگی، و مرگ های خاموش کافی بود.
                          این سبک شکنجه، شکنجه خاموش نامیده میشود.

                          نتيجه :

                          اگر این روزها فقط خبرهای بد میشنويم، اگر هیچکدام به فکر عزت نفس مان نيستيم و اگر همگي در فکر زدن پنبه همدیگر هستيم،
                          به سندرم «شکنجه خاموش» مبتلا شده ايم.

                          این روزها همه خبرهای بد را فقط به گوشمان میرسانند و ما هم استقبال میکنیم ...
                          دلار گران شده ...
                          طلا گران شده ...
                          کار نیست ...
                          مدرسه ای آتش گرفت ...
                          دانش آموزان راهیان نور در جاده کشته شدند...
                          زورگیری در ملاءعام...

                          این روزها هیچ کس به فکر عزت نفس ما نیست!
                          شما چطور فکر میکنید؟ ...
                          ما ایرانیها دزدیم! ...
                          ما ایرانیها همه کارهایمان اشتباه است. ...
                          ما ایرانیها هیچی نیستیم! ...
                          ما ایرانی ها از زیر کار درمیرویم! ...
                          ما هیچ پیشرفتی نکردیم!...
                          ما ایرانیها هیچ هنری نداریم!
                          ما ایرانیها آدمِ حسابی نداریم!
                          ما ایرانیها هر عیبی که یک انسان میتواند داشته باشد داریم! ...

                          توی همین محیطای مجازی چقدر بادلیل و بی دلیل به خودمان بد میگوییم و لذت میبریم.
                          به خودمان فحش میدهیم و کیف می کنیم و میخندیم.

                          اقوام مختلف ایرانی را مسخره می کنیم و همه با هم کل ایران را ! ...

                          بزرگان علمی٬ هنری٬ ادبی و دینی کشور خودمان را وسیله خنده و تفریح کرده ایم و هیچکس هم نباید فکر کند اینها نقشه است.

                          این روزها همه در فکر زیرآب زدن بقیه هستند، شما چطور؟
                          این روزها همه احساس می کنند در زندانی بدون دیوار دوران بی پایان محکومیت خود را می گذرانند، شما چطور؟
                          این روزها همه شبیه زندانیان جنگ آمریکا و کره منتظر مرگ خاموش هستند٬ شما چطور؟
                          بیاییم از خواندن و شنیدن اخبار منفی فاصله بگیریم و تا میتوانیم به خود و اطرافیانمان (((احترام))) بگذاریم و در هرشرایطی شاد زندگی کنیم.

                          شاید اینگونه راهی برای گریز از زندانی که از طریق رسانه ها برایمان ایجاد شده است ،بیابیم.
                          آخرین ویرایش توسط Aiming؛ 2015/06/06, 10:59.
                          وارن بافت :برای بدست آوردن بازدهی های فوق العاده نیازی نیست کارهای فوق العاده انجام بدیم.

                          نظر

                          • مجيد رادمنش
                            مدیر (6)
                            • Oct 2010
                            • 4902

                            #58
                            پاسخ : چو ایران نباشد تن من مباد

                            ممنون از جناب احسان عزیز @};-

                            مقاله بسیار زیبایی بود و ارزش داره این تاپیک مدتی بالا باشه تا دوستان دیگر هم استفاده کنند،

                            دشمنان برای استعمار و نابودی ملتها بسیار زیرکانه در نبرد فرسایشی هویت و فرهنگ ملی یک کشور را مورد هدف قرار می دهند تا کم کم مردم باورها و ارزشهای فرهنگی خود را از دست داده و از درون تهی شوند که متأسفانه خواسته یا ناخواسته در حال تیشه زدن به ریشه خودمان هستیم ..
                            یـــــاد خــــــدا آرامش بخش دلهــــــاست ..... کجایند مردان بی ادعـــــــا

                            نظر

                            • ائلچی
                              ستاره دار (2)
                              • Jul 2013
                              • 1945

                              #59
                              پاسخ : چو ایران نباشد تن من مباد

                              با سلام خدمت مدیر سایت
                              الحق که زحمات بسیاری می کشید و از این بابت به شخصه سپاسگذارم.
                              ولی در مورد مطلب بالا که فرمودین دشمنان در حال ضربه زدن به فرهنگ ما هستند طوری که از درون داریم تهی میشویم باید بگویم که بعضی از کاربرای همین سایت آگاهانه در همین جهت تخریب هویت ملی اقدام می کنند ولی مدیریت هیچ اقدامی در جهت مقابله با این افراد انجام نمی دهد. بنده معتقد به نقد هستم و اعتقاد راسخ دارم در جامعه ای که منتقد نباشد آن جامعه در لجن زار فرو خواهد رفت ولی انتقاد با تخریب هدف دار فرق می کند. مثلا همین کاربر ........ رو بررسی کنید در بین سخنانش چیزی از انتقاد نیست فقط تبلیغ غرب و فقط بدبخت نشان دادن ملت ایران ، آن هم نه فقط به این حکومت فعلی بلکه کنایه ها و تخریب هایش به دوران قبل هم میرسد گویی اینکه این کشور نه افتخاری برای بالیدن و نه فردی جهت الگو گرفتن داشته است. امیدوارم همگی برای سر بلندی میهن عزیزمان تمام تلاش مون رو به کار بگیریم.
                              أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ

                              نظر

                              • frankval
                                عضو عادی
                                • Jul 2013
                                • 132

                                #60
                                پاسخ : چو ایران نباشد تن من مباد

                                در اصل توسط ائلچی پست شده است View Post
                                با سلام خدمت مدیر سایت
                                الحق که زحمات بسیاری می کشید و از این بابت به شخصه سپاسگذارم.
                                ولی در مورد مطلب بالا که فرمودین دشمنان در حال ضربه زدن به فرهنگ ما هستند طوری که از درون داریم تهی میشویم باید بگویم که بعضی از کاربرای همین سایت آگاهانه در همین جهت تخریب هویت ملی اقدام می کنند ولی مدیریت هیچ اقدامی در جهت مقابله با این افراد انجام نمی دهد. بنده معتقد به نقد هستم و اعتقاد راسخ دارم در جامعه ای که منتقد نباشد آن جامعه در لجن زار فرو خواهد رفت ولی انتقاد با تخریب هدف دار فرق می کند. مثلا همین کاربر ........ رو بررسی کنید در بین سخنانش چیزی از انتقاد نیست فقط تبلیغ غرب و فقط بدبخت نشان دادن ملت ایران ، آن هم نه فقط به این حکومت فعلی بلکه کنایه ها و تخریب هایش به دوران قبل هم میرسد گویی اینکه این کشور نه افتخاری برای بالیدن و نه فردی جهت الگو گرفتن داشته است. امیدوارم همگی برای سر بلندی میهن عزیزمان تمام تلاش مون رو به کار بگیریم.

                                تامی معتقد به نظریه داروینه که قدرتمندان در طول تاریخ برترینند و خواهند ماند فارغ از مذهب و ملیت و نژاد
                                و فعلا تمام این "فضایل" در غرب و غربی ظهور کرده منتهی نحوه بیان حرفهاش تلخه
                                و درکل ما رو خیلی کمرنگ و اونها رو خیلی پررنگ نشون میده
                                شاید یه روزیم بیاد که بچه های تامی ماها رو کمی پررنگ تر ترسیم کنند
                                به امید چنین روزی

                                نظر

                                در حال کار...
                                X