ضع ما در بازار طوری است که حتی جرعت نمی کنیم در ترکیب حرکت و عادت ذهنی و افکارمان تغییری ایجاد کنیم.این وضع را می توان تشبیه به بند بازی کرد که همیشه میل دارد و می کوشد موقعیت خود را حفظ کند تا سقوط نکند.ما همیشه دست به عصا راه می رویم حال اگر خود را در وضعیت های جدیدی قرار دهیم که در آن وضعیت ترکیب این ساختمان فکری بهم بخورد نتیجه اش این می شود که ترس ما از تغییر می ریزد و از بچه ترس بودن خارج می شویم.حرکت ذهن ما این طور است که چشم ما را به هر راهی و روشی جز راه خودش می بندد.خودش یک راه مشخص تعیین میکند و ما را چشم بسته در آن راه حرکت می دهد.تخیلات ما به طور خودآگاه و ناخودآگاه بر رفتار ما تاثیر می گذارد و واقعیات را تحریف میکند. شاید ما زمانی بتوانیم در بازار به موفقیت دست یابیم که این تخیلات را بخوبی بشناسیم و خود را از شر آنها خلاض کنیم.
بر سر هر ریش جمع آمد مگس ------- تا نبیند قبح ریش خویش کس
آن مگس اندیشه ها و آمال تو ------- ریش تو از ظلمت احوال تو ---( مولانا )