صفحه 1 از 7 1234 ... آخرین
نمایش نتایج: از 1 به 10 از 65

موضوع: چو ایران نباشد تن من مباد

  1. #1
    كاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    محل سکونت
    شیراز
    نوشته ها
    121
    تشکر
    1,822
    تشکر شده 763 بار در 121 ارسال

    چو ایران نباشد تن من مباد

    چو ایران نباشد تن من مباد
    بدین بوم و بر زنده یک تن مباد

    پیش گفتار:
    متاسفانه فرهنگ و تاریخ سرزمین مادری برای بسیاری از ما ناشناخته است و این عدم شناخت مناسب گاها منجر به افراط و تفریط هایی (در هنگام سخن گفتن از تاریخمان) میشود. یکی همه چیز را مثبت و زیبا میبیند و دیگری همه چیز را زشت و پلید.
    چندی پیش با دوست عزیز fm2006 دلنگرانی ها درمورد ازبین رفتن (بردن) نقش برجسته های بیشاپور را مطرح کردم و ایشان را علاقمند به موضوع یافتم.
    اخیرا صدا و سیما اقدام به پخش انیمیشنی به نام "افسانه ماردوش" کرده است که ظاهرا برگرفته از شاهنامه فردوسی بود ولی متاسفانه با جعل ادبی آشکار ضحاک را به عنوان "مغول" (و نه تازی) جلوه داده است! درحالیکه آنزمان که حکیم توس مثنوی خود را می سرود حتی نامی از مغولان به میان نیامده بود و این قوم چندین قرن بعد در صفحه تاریخ سیاسی جهان به خودنمایی پرداختند. این جعل و تحریف چنان قلبم را به درد آورده بود که موضوع را با استاد و دوست گرانقدر مهران در میان گذاشتم. پاسخ ایشان انگیزه ای شد برای شروع این تاپیک و انشاا... حمایت و مطالب دوستان انگیزه ای باشد برای ادامه آن.
    با اجازه از همه کاربران محترم این تاپیک را به دو دوست عزیز مهران و علی تقدیم میکنم.

    پی نوشت: به هیچ وجه قصد نداریم که سپید نمایی یا سیاه نمایی بیدلیل از مقاطع تاریخی کشور داشته باشیم و اگر در برخی مطالب اشاره به نژاد یا دین خاصی میشود, هرگز منظور توهین به اقوام و ادیان نمیباشد.

  2. 16 کاربر به خاطر ارسال مفید تازه کار از ایشان تشکر کرده اند:


  3. #2
    كاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    محل سکونت
    شیراز
    نوشته ها
    121
    تشکر
    1,822
    تشکر شده 763 بار در 121 ارسال
    خب... من از سرکار خانم آمن اجازه خواستم برای ایجاد این تاپیک ولی هنوز اجازه نداده اند. فعلا تا کسب اجازه چند تا نکته را بگم که انشاا... اگر ایشون موافقت کردن ادامه بدیم.

    تاریخ ایران را به دو بخش اساطیری و تاریخی میتوان تقسیم نمود. بخش اساطیری که در شاهنامه با پادشاهی کیومرث شروع میشه بیشتر تاریخ شفاهیه و آمیخته با فانتزی. ولی بخش تاریخی که از ورود قوم آریایی و قدرت گرفتن مادها شروع میشود قسمت مدون تاریخ است و البته بین شخصیتهای شاهنامه و تاریخ واقعی گاها اختلافاتی هم وجود داره. اما ما یک تاریخ پس از اسلام 1400 ساله هم داریم که برخلاف آنچه امروزه القاء میشود, در پاره ای از مقاطع بسیار درخشان و مایه مباهات است.
    با اجازه دوستان بیشتر بر بخش تاریخی تمرکز خواهیم کرد و گاها به مناسبتهای خاص داستانهایی از بخش اساطیری شاهنامه را ذکر خواهیم کرد.

    و اما...
    منطقی این است که ابتدا از مادها شروع کنیم ولی به قول پرفسور گیرشمن (ایران شناس مشهور) "وقتی سخن از ایران به میان میاید هیچ نامی بزرگتر و جاودانه تر از داریوش نیست. ..." و چه خوش گفته این فرانسوی خوش ذوق که: "در طول تاریخ شاهی بزرگتر از داریوش را نمیشناسم که بر تخت نشسته باشد." لذا استثنائا داستان خود را از شاه بزرگ (لقب داریوش نزد یونانیان) که بحق میتوان او را پدر ایران خواند شروع میکنیم.

  4. 16 کاربر به خاطر ارسال مفید تازه کار از ایشان تشکر کرده اند:


  5. #3
    كاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    محل سکونت
    شیراز
    نوشته ها
    121
    تشکر
    1,822
    تشکر شده 763 بار در 121 ارسال
    روایت هرودوت (تاریخ نگار یونانی) از به پادشاهی رسیدن داریوش چنین است:

    "گئومات (سمردیس) یا بردیای دروغین پس از دستیابی به تاج و تخت، تمام زنان کمبوجیه را به همسری گرفت. یکی از این زنان فیدمیا، دختر اتانس (هوتن) یکی از تواناترین نجبای ایران بود. اولین کسی که پس از هفت ماه فرمانروایی به گئومات ظنین شد که او فرزند کوروش نیست بلکه مرد شیادی است، هوتن بود. او از دختر خود پرسوجو کرد و دخترش نتیجهٔ تحقیق را به پدر اطلاع داد. هوتن یک دستهٔ شش نفره، از نجبای پارس را که به آنها اطمینان داشت، در شوش تشکیل داد و با ورود داریوش از پارس تصمیم اتخاد شد که او را نیز در گروه خویش وارد سازند. این هفت تن با هم قسم خوردند که برای دفع غاصب اقدام کنند." هرودوت این قیام را قیام هفت یار نام نهادهاست.

    گزنفون و کتزیاس نیز با هرودوت در موضوع کشته شدن بردیا به فرمان کمبوجیه همداستان هستند. کتزیاس اسم این مغ را سپنتدات یعنی دادهٔ مقدسات نوشتهاست که به زبان امروزی اسفندیار میشود. گزنفون نوشتهاست این مغ با تسلطی که بر روی کمبوجیه داشت ذهن پادشاه را بر ضد برادرش مشوب ساخت و پس از قتل بردیا خود به جای او ادعای پادشاهی کرد.

    در روایات داریوش هیچ اشارهای به شباهت مغ با شاهزادهٔ واقعی بردیا نشدهاست و این داستان باید از مبالغات شاعرانهٔ معمول مورخان قدیم یونان سرچشمه گرفته باشد. داریوش در سال ۵۲۲ پیش از میلاد گئومات (بردیای دروغین) را به قتل رساند. بدین منوال تخت و تاج پادشاهی ایران به داریوش رسید.

    و اما داریوش که بود و از کجا آمد؟ چگونه او که از نسل کوروش نبود توانست سران پارس و سایر اقوام تابعه را تحت فرمان خود درآورد؟

  6. 15 کاربر به خاطر ارسال مفید تازه کار از ایشان تشکر کرده اند:


  7. #4
    كاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    محل سکونت
    شیراز
    نوشته ها
    121
    تشکر
    1,822
    تشکر شده 763 بار در 121 ارسال
    معرفی داریوش:

    داریوش خودش در کتیبه بیستون نسبش را چنین معرفی میکند:

    "من داریوش،شاه بزرگ، شاه، شاه پارس، شاه سرزمینها (کشورها)، پسر وشتاسب، نوه ارشام هخامنشی هستم. پدر من وشتاسب، پدر وشتاسب ارشام، پدرارشام اریارمن، پدر اریارمن چیش پیش و پدر چیش پیش هخامنش بود.
    ما بدلیل این که از دیرگاهان از خاندانی اصیل و شاهانه بودیم هخامنشی خوانده شدیم .۸ نفر از خاندان ما پیش از این شاه بوده اند و من نهمین هستم. ما ۹ نفر پشت سر هم شاه بوده و هستیم."

    بدین ترتیب او در نخستین و بزرگترین اثری که از خود به یادگار گذاشت اجداد خود تا هخامنش را میشمرد و برهمخونی با کوروش کبیر (کوروش دوم) تاکید میکند. در شجره نامه ای که برای کوروش بیان میشود کوروش فرزند کمبوجیه فرزند کوروش فرزند چیش پیش فرزند هخامنش است.
    ملاحظه میکنید که در شجره ای که داریوش برای خودش ذکر کرده است او در چهار نسل بالاتر و از چیش پش با کوروش دوم که پارسیان را به قدرت رساند مشترک است. این همخونی بهانه مناسبی برای داریوش بود تا حقانیت خود را بر سایر بزرگان پارس اثبات کند.
    اما این تنها دلیلی نبود که بتواند همگان را قانع کند لذا داریوش خود تاکید میکند که تمام اجدادش شاه بوده اند و البته این مساله جای انکار نداشت چراکه پدرش ویشتاسپ در نواحی گرگان امروزی برای خود پادشاهی و حکومتی داشت و سالها پیشتر (زمانیکه کوروش برای هوخشتره کشورگشایی میکرد) به جمع مردان کوروش درآمده بود و داریوش نیز گفته میشود که سمت نیزه داری در لشگر کوروش داشته است (که به بزرگان و اشراف زادگان تعلق میگرفت).

    از آنجاکه از نسل کوروش مردی باقی نمانده بود که بتواند بر تخت سلطنت تکیه زند ناگزیر پارسیان نیازمند پادشاهی از خاندان شاهی بودند و اینجاست که داریوش لازم میبیند تا شجره خود را تا آنجا که با کوروش مشترک شود بیان کند.

    نکته دیگری که بیانش خالی از لطف نیست تاکید داریوش بر چیش پش است. مردی که گفته میشود در هنگام مهاجرت پارسیان به فلات قاره ایران رهبری آنان را برعهده داشته است و نزد بزرگان پارس احترام و منزلتی بسیار داشت.

    اما میدانیم که از کوروش دخترانی نیز برجا ماندند و ضمنا بردیا هم دختری داشت. هرچند هیچکدام از این دختران فرزندی نداشتند ولی این امکان بود که روزی فرزند احتمالی آنها ادعای تاج و تخت پدربزرگش را کند و بر داریوش بشورد. اینجاست که داریوش اولین نشانه های رهبری را بروز میدهد. او آتوسا و آرتیستون (دختران کوروش) و پارمیس(دختر بردیا) را به زنی گرفت و به این ترتیب تمام فرزندان آنها (که ممکن بود روزی مدعی و رقیب داریوش شوند) به عنوان حامیان او مطرح میشدند. این چنین بود که داریوش, تمامی راهها برای مخالفت با پادشاهی خود را یکی یکی از میان برمیداشت.

    با این وجود داستان اینگونه آسان هم نبود. در پست بعدی به تلاشهای او برای تثبیت سلطنتش پس از کشتن گئومات مغ میپردازیم.

    ویرایش توسط تازه کار : 2011/12/29 در ساعت 22:59

  8. 16 کاربر به خاطر ارسال مفید تازه کار از ایشان تشکر کرده اند:


  9. #5
    مدیر Captain Nemo آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    محل سکونت
    آبادان
    نوشته ها
    2,911
    تشکر
    72,538
    تشکر شده 21,295 بار در 2,970 ارسال
    جناب رضا خان عزیز
    بسیار تاپیک مفیدی دارید
    خسته نباشید هم این جا و هم اونطرف از مطالب ارزشمندتان استفاده میکنم .
    موفق باشید ...
    یاری اندر کس نمی​بینیم یاران را چه شد
    دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

    شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
    مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد

  10. 15 کاربر به خاطر ارسال مفید Captain Nemo از ایشان تشکر کرده اند:


  11. #6
    مدیر آمن خادمی آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    نوشته ها
    5,230
    تشکر
    32,109
    تشکر شده 59,939 بار در 5,248 ارسال
    آیا می دانستید چرا ايرانيان از ديرباز پشت سر مسافر آب بر زمین می ریزند؟

    سردار پرافتخار ایران یعنی هرمزان در سمت فرمانداری خوزستان انجام وظیفه میكرد. هرمزان كه یكی از فرمانداران جنگ قادسیّه بود. بعد از نبردی در شهر شوشتر و زمانی كه هرمزان در نتیجه خیانت یك نفر با وضعی ناامید كننده روبرو شد، نخست در قلعهای پناه گرفت و به ابوموسی اشعری، فرمانده تازیها آگاهی داد كه هر گاه او را امان دهد، خود را تسلیم وی خواهد كرد. ابوموسی اشعری نیز موافقت كرد از كشتن او بگذرد و ویرا به مدینه نزد عمربن الخطاب بفرستد تا خلیفه درباره او تصمیم بگیرد. با این وجود، ابوموسی اشعری دستور داد، تمام 900 نفر سربازان هرمزان را كه در آن قلعه اسیر شده بودند، گردن بزنند. (البلاذری، فتوح البُلدان، به تصحیح دكتر صلاحالدیّن المُنَجَّذ (قاهره: 1956)، صفحه 468)

    پس از اینكه تازیها هرمزان را وارد مدینه كردند، ... لباس رسمی هرمزان را كه ردائی از دیبای زربفت بود كه تازیها تا آن زمان به چشم ندیده بودند، به او پوشاندند و تاج جواهرنشان او را كه «آذین» نام داشت بر سرش گذاشتند و ویرا به مسجدی كه عمر در آن خفته بود، بردند تا عمر تكلیف هرمزان را تعیین سازد. عمر در گوشهای از مسجد خفته و تازیانهای زیر سر خود گذاشته بود. هرمزان، پس از ورود به مسجد، نگاهی به اطراف انداخت و پرسش كرد: «پس امیرالمؤمنین كجاست؟» تازیهای نگهبان به عمر اشارهای كردند و پاسخ دادند: «مگر نمیبینی، آن امیرالمؤمنین است.»

    ... سپس عمر از خواب برخاست. عمر نخست كمی با هرمزان گفتگو كرد و سپس فرمان داد، او را بكشند.

    هرمزان درخواست كرد، پیش از كشته شدن به او كمی آب آشامیدنی بدهند. عمر با درخواست هرمزان موافقت كرد و هنگامی كه ظرف آب را به دست هرمزان دادند، او در آشامیدن آب درنگ كرد. عمر سبب این كار را پرسش نمود. هرمزان پاسخ داد، بیم دارد، در هنگام نوشیدن آب، او را بكشند. عمر قول داد تا آن آب را ننوشد، كشته نخواهد شد.
    پس از اینكه هرمزان از عمر این قول را گرفت، کیاست به خرج داد و هوش و ذکاوت ایرانی را به رخ بلاهت عرب کشید و در اقدامی زیرکانه و هوشمندانه آب در دستش را با کاسه آن بر زمین انداخت و آن آب روی زمین ریخت. عمرهم که دید مغلوب هوش و فراست و نکته سنجی و کیاست و سیاست ایرانیان شده به ناچار به قول خود وفا كرد و از كشتن او درگذشت.
    این باعث بوجود آمدن فلسفه ای شد که با ریختن آب بر زمین، یعنی زندگی دوباره به شخصی داده می شود تا مسافر برود و سالم بماند.


    درود بر ملتی که چنین بر باورهای ملی خود استوار هستند -
    to continue, please follow me on my page

  12. 19 کاربر به خاطر ارسال مفید آمن خادمی از ایشان تشکر کرده اند:


  13. #7
    مدیر آمن خادمی آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    نوشته ها
    5,230
    تشکر
    32,109
    تشکر شده 59,939 بار در 5,248 ارسال
    اعراب به ما آموختند که آنچه را که میخوریم "غذا" بنامیم و حال ...آنکه در
    زبان عربی غذا به "پس آب شتر" گفته میشود.

    اعراب به ما آموختند که برای شمارش جمعیّتمان کلمۀ "نفر" را استفاده کنیم
    و حال آنکه در زبان عربی حیوان را با این کلمه میشمارند و انسان را با
    ... کلمۀ "تن" میشمارند؟ شما ۵ تن آل عبا و ۷۲ تن صحرای کربلا را بخوبی
    میشناسید.

    اعراب به ما آموختند که "صدای سگ" را "پارس" بگوئیم و حال آنکه این کلمه
    نام کشور عزیزمان میباشد؟

    اعراب به ما آموختند که "شاهنامه آخرش خوش است" و حال آنکه فردوسی در
    انتهای شاهنامه از شکست ایرانیان سخن میگوید.

    آیا بیشتر از این میشود به یک ملّت اهانت کرد و همین ملّت هنوز نمیفهمد
    که به کسانی احترام میگذارد که به او نهایت حقارت را روا داشته اند و
    هنوز با استفادۀ همین کلمات به ریشش می خندد.

    آیا در کتاب سفینه البهار نمیخوانیم که بالاترین ایرانی از پست ترین عرب
    پست تر است؟!!!!

    حد اقلّ بیائید با یک انقلاب فرهنگی این کلمات و این افکار (حقارت پذیری)
    را کنار بگذاریم.

    بجای "غذا" بگوئیم "خوراک"

    بجای "نفر" بگوئیم "تعداد" و یا "تن"(هرچند عربیست)

    بجای "پارس سگ" بگوئیم "واق زدن سگ"

    بجای " شاهنامه آخرش خوش است " بگوئیم "جوجه را آخر پائیز میشمارند"و.....
    to continue, please follow me on my page

  14. 15 کاربر به خاطر ارسال مفید آمن خادمی از ایشان تشکر کرده اند:


  15. #8
    مدیر آمن خادمی آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    نوشته ها
    5,230
    تشکر
    32,109
    تشکر شده 59,939 بار در 5,248 ارسال
    آی نابخرد ابوموسی ز ماست / قطعه ای از خاک پاک پرشیاست
    ای که بر ایران من کردی طمع / تیر آرش بر دو چشمانت سزاست
    خاک من، ایران من، ای عشق من / بر وجودت خون ایرانی فداست
    to continue, please follow me on my page

  16. 13 کاربر به خاطر ارسال مفید آمن خادمی از ایشان تشکر کرده اند:


  17. #9
    مدیر آمن خادمی آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    نوشته ها
    5,230
    تشکر
    32,109
    تشکر شده 59,939 بار در 5,248 ارسال
    ز شیر شتر خوردن و سوسمار
    عرب را بدانجا رسیدست کار
    که تاج کیان را کند آرزو
    تفو بر تو ای چرخ گردون تفو

    .....

    (فردوسی)
    to continue, please follow me on my page

  18. 16 کاربر به خاطر ارسال مفید آمن خادمی از ایشان تشکر کرده اند:


  19. #10
    عضو فعال bahary آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Dec 2011
    نوشته ها
    2,510
    تشکر
    1,501
    تشکر شده 3,748 بار در 873 ارسال

    استاد محمد رضا عالی پیام (هالو )

    ای آنکه دیده دوخته ای بر خلیج فارس

    این لقمه با شکمبه تو سازگار نیست

    چونکه درون آب زلالش بدون شک

    ماهی است پابرهنه عرب سوسمار نیست

  20. 10 کاربر به خاطر ارسال مفید bahary از ایشان تشکر کرده اند:


صفحه 1 از 7 1234 ... آخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •