آهنگهای فوقالعاده از Cher:
Believe
Dressed To Kill
Strong Enough
Dov'e L'Amore
آهنگهای فوقالعاده از Cher:
Believe
Dressed To Kill
Strong Enough
Dov'e L'Amore
«محمد حسین» هستم.
امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.
یادم رفته بود پیوند این موتور جستجو را بگذارم... که در زیر قرار میدهم... البته مرورگر فایرفاکس هم در نسخهی نوینش (نسخه کوانتوم) دیگر نوار جستجو را برداشته و برای اینکه بیاید باید دستی آن را از تنظیمات آورد... مرورگر کروم هم خیلی وقت است که نوار جستجو ندارد و برای آوردنش باید افزونه برایش نصب کرد...
OpenSearch plug-in بورسی
ویرایش توسط mhjboursy : 2018/10/28 در ساعت 01:10
«محمد حسین» هستم.
امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.
من همیشه از آن آدمهایی هستم که از بس درخت پیش چشمشان است نمیتوانند جنگل را ببینند!
این قدر به مسایل توجه میکنم که یک وقت به خودم میآیم میبینم اصلا به آن توجه ندارم... اصلا یک وضعی...
گاهی اوقات به حواشی این قدر بها میدهم که اصل مطلب گم میشود...
گاهی اوقات این قدر به بسترهای مورد نیاز موضوع توجه میکنم که خود موضوع از دستم رها میشود...
نمیدانم چرا... ولی همواره اینگونه بودهام...
از بچگیام هم همینجور بودهام...
خیلی به درس علاقه داشتم... از مدرسه که میآمدم تمام کتابها و دفترهایم را دور خودم پخش میکردم و تمام خودکارها و پاککنها را مرتب میچیدم دور خودم و مدادها را وارسی میکردم و اگر احیانا سرشان را تیز میکردم و کتابها را باز میکردم و همانجا که باید مطالعه شوند را باز شده قرار میدادم (آمادهی مطالعه) و احیانا جاهایی که باید مطالعه میشد را با مداد دورشان خط میکشیدم و پرانتز میگذاشتم و زیرشان خط میکشیدم و خلاصه عملیات آمادهسازی پیشنیازها را اینقدر انجام میدادم که گاهی وقتی برای کار اصلی (یعنی مطالعه) نمیماند!
مسخره است...
همان زمان هم این را میدانستم...
ولی یک جور ایراد روانی/روانشناسی است...
یک اشتباه سیستماتیک در اندیشه (چگونگی اندیشیدن) است...
در دانشگاه هم همین بودم در زمان کار هم همین بودم و اکنون دارم نگاه میکنم در بورس هم همین است...
شاید باورتان نشود ولی در غذا خوردن هم معمولا همین کار را میکنم/میکردم... سعی میکردم در آغاز از قسمتهای معمولی غذا بخورم و آن گـُل غذا را (یعنی بهترین قسمت غذا را...) بگذارم در انتهای کار بخورم!
این موضوع در برخی جاها بد که نیست هیچ بسیار هم عالی است... اگر بسترها درست انتخاب شود و توان کافی برای ادامهی راه (زمانی که بسترها در حال آماده شدن هستند) وجود داشته باشد این روش بهتر از روش معمولی جواب میدهد! مثل کارخانهای میشود که بخشی از سود کنونیاش را میگذارد برای طرح توسعهاش...
ولی خیلی جاها هم اگر درست به آن نیاندیشم بدتر از بدتر میشود!!! یعنی میشود آش نخورده و دهان سوخته! مثل این میشود که در آن غذا خوردن شما قسمت اول غذا را با زهد و قناعتی اشتباه کم رنگ و کم لذت کرده باشی... بعد که به جای عالیاش هم میرسی به واسطهی گذشت زمان و تغییر دمای غذا (از دهان افتادن آن) آن قسمت را هم از دست میدهی و لذتی که باید از آن میگرفتی را نمیگیری... مثل کارخانهای میشود که سود سهامدارانش را کم پرداخت کرده برای طرح توسعه... بعد زمان طرح توسعه که میرسد آن پولی که کنار گذاشته بود هم به واسطهی تورم کمرنگ شده باشد و به هیچ دردی نخورد و عملیات و سود عملیاتی کارخانه هم به واسطهی کمبود نقدینگی و سرمایه در گردش مقداری کاهش یافته باشد و سهم بازار از دست داده باشی...
گمان کنم با سیاست «چشم باز» و «دودوتا چهارتا کردن» درست و حسابی میشود مشکلات این خصیصه درونی من را کاهش داد...
نمیدانم...
باید رویش بیشتر بیاندیشم...
«محمد حسین» هستم.
امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.
آهنگ فوقالعاده...
محبوب زیبا از طاهر قریشی
رستن از دامت نتوانم محبوب زیبا
طاقت هجرت ندارم محبوب زیبا
با ما چه کردی جز جفا محبوب زیبا
رحمی کن آخر بی وفا محبوب زیبا
سرتا به پا تاب و تبم
در آتش هر صبح و شبم
دانم که آخر نرسد
کامی از آن لب به لبم
مرغی بی پناهم
عشق تو گناهم
یاری از که خواهم؟
افسون دل ها
گو در درد عشقم
درمان از که جویم
بر زخم دل مرهم
محبوب زیبا
فریاد دل زار
راز دل بیمار
بشنو تو این بار
دامن مکش از من
کز روی تو روشن
گردد شب تار
مرغی بی پناهم
عشق تو گناهم
یاری از که خواهم؟
افسون دل ها
گو در درد عشقم
درمان از که جویم
بر زخم دل مرهم
محبوب زیبا
«محمد حسین» هستم.
امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.
سلام. متشکرم. بگذارید همینجا خودم را روانکاوی کنم...
ریشهاش کجاست...
ریشهاش در خواست است... من شخصیتا بسیار بسیار بسیار کمالگرا هستم...
وقتی صد واحد توانایی داشته باشم دوست دارم عینا به همهی آن صد واحد برسم و همه را (از بالقوه) بالفعل بکنم.
محدودیتهایی که در دنیا به صورت معمول وجود دارد اجازه نمیدهد با یک دست صدتا هندوانه برداریم...
ولی من تلاش میکنم عینا صدتا هندوانه را بردارم... و این جا انتخاب و اهم و مهم نمیکنم... که باید بکنم... (طبیعتا اگر آدم کمالگرای تیغ هم باشد باز عقل حکم میکند که دست به انتخاب بزند و اهم و مهم بکند... ولی...)
چرا نمیکنم؟
شاید به خاطر اینکه دوست دارم آزاد (رها... آسوده... تنپرور) باشم... یا میترسم... یا از دید جهانبینی و ایدئولوژیک گویا یک جای کارم میلنگد...
که هر سه هم هست...
از این جا بیشترش برای بعد...
عجله و پراکندگی...
این دو را هم متاسفانه دارم.
اینها هم از جنس همانها هستند.
ویرایش توسط mhjboursy : 2018/10/28 در ساعت 15:31
«محمد حسین» هستم.
امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند
دردم نهفته به ز طبیبان مدعی
باشد که از خزانه غیبم دوا کنند
معشوق چون نقاب ز رخ در نمیکشد
هر کس حکایتی به تصور چرا کنند
چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدیست
آن به که کار خود به عنایت رها کنند
بی معرفت مباش که در من یزید عشق
اهل نظر معامله با آشنا کنند
حالی درون پرده بسی فتنه میرود
تا آن زمان که پرده برافتد چهها کنند
گر سنگ از این حدیث بنالد عجب مدار
صاحب دلان حکایت دل خوش ادا کنند
می خور که صد گناه ز اغیار در حجاب
بهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنند
پیراهنی که آید از او بوی یوسفم
ترسم برادران غیورش قبا کنند
بگذر به کوی میکده تا زمره حضور
اوقات خود ز بهر تو صرف دعا کنند
پنهان ز حاسدان به خودم خوان که منعمان
خیر نهان برای رضای خدا کنند
حافظ دوام وصل میسر نمیشود
شاهان کم التفات به حال گدا کنند
«محمد حسین» هستم.
امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.
الرفق نصف العیش
یعنی مدارا نیمی از زندگی است... مدارا... نرمی... رفاقت... یعنی تو ترافیک که اعصاب همه خرد است اگر یک نفر پشتسرمان بوق زد نرویم یقهاش را بچسبیم... یعنی اگر جایی کسی فحشمان داد دو تا نگذاریم رویش تحویلش بدهیم. البته الکی سر به زیر و گوسفند بودن هم خوب نیست! بلکه بهتر است خودمان را جای آن شخص بگذاریم و تا جایی که امکانش هست با او مدارا کنیم. یعنی در برابر زندگی (موجودات، مردم، حوادث) گارد الکی نگیریم...
متاسفانه من به شخصه این مدارا را ندارم... چقدر خوب میشد اگر داشتم... بیشتر میداشتم... گاهی دارم... در فضای مجازی هم که... اووووف.... تا دلتان بخواهد اهل مدارا هستم... چون اینجا عملا تا آدم بیاید چیزی بنویسد عملا یک مقدار زمان میگذرد و آدم میتواند بیاندیشد و صبر کند و آرام باشد و آدم چیزی هم ندارد به جز یک آیدی... که ازش چیزی هم کم نمیشود... ولی در حالت معمول نمیتوانم زیاد مدارا کنم... حتی خیلی وقتها بیرونم را آرام میکنم... ولی دوست دارم با هر کسی مانند خودش رفتار کنم... و شاید بیشتر...
آیتالله آقاتهرانی عزیز در بارهی این حدیث میگفتند... (گمان کنم در همین جستار هم آوردمش...) میگفتند سرعت هم بیشتر میشود... (چون زندگی و دنیا بر اساس حرکت و تغییر استوار است و سرعت هم همین حرکت و زمان است... و از این حدیث استفاده میکردند که مدارا در زندگی باعث میشود کاری قرار است در فلان مقدار انجام دهی با مدارا در نیمی از آن مقدار انجام میدهی...) حالا من زیاد به ایناش کاری ندارم.... من خود حدیث خیلی به دلم مینشیند... انگار از حدیث میخوانم: کسی که مدارا ندارد اصلا زندگی ندارد! اصلا از زندگی آن لذتی که باید را درک نمیتواند بکند... اگر میخواهی زندگی کنی رفاقت و مدارا کن...
خدایا به همهی ما رفق و مدارا بده.
تا معنی زندگی را هم بهتر بفهمیم.
الرفق نصف العیش
«محمد حسین» هستم.
امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.
بخشهای عمر ما دانههایی است که به یک نخ تسبیح نیاز دارد تا حاصل عمر آدم یک جهت و یک میوه و باری (ثمری و حاصلی) داشته باشد...
سعیکم شتی تناقض اندرید
روز میدوزید شب بر میدرید
«محمد حسین» هستم.
امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.
اصلا راهی به جز خدا نیست.
دنیا اصلا نه هدف است و نه میتواند هدف باشد.
نه تنها دنیا کم و کوچک و کوتاه (از دید زمانی کوتاه) است،
بلکه اصلا دنیا کثرت است.
کثرت نمیتواند هدف باشد!
دنیا یکی نیست! دنیا کثیر است! نمیتوان گفت من دنیا را انتخاب کردم. باید گفت کجای دنیا را انتخاب کردم.
دنیا (به واسطهی همین تکثرش) نه تنها در برابر خدا قرار میگیرد،
بلکه در برابر خودش هم قرار میگیرد. لاجرم من نمیتوانم همهی دنیا را داشته باشم. هر قسمت از این کثرت را انتخاب کنم در مقابلش باید یک جای دیگر این کثرتها را از دست بدهم.
نمیشود.
من اگر رفاه و تنپروری و خوردن و خوابیدن را پیش بگیرم باید قید هیکل ورزشکاری و تندرستی را بزنم!
من اگر علم بخواهم داشته باشم (هر چند نمیشود همهی علوم را داشت و نمیشود در همهی علوم متخصص شد... بلکه حتی در یک رشتهی علمی هم شاید نشود کامل متخصص شد... حالا... گیرم که بتوان در یک رشته یا در کل رشته متخصص شد... من اگر بخواهم این علم را بهدست بیاورم) باید از همه یا بخشی از عمرم بگذرم! نمیشود هم علم را داشته باشم و هم عمر را...
همینجور ثروت... من اگر بخواهم دنبال ثروت بدوم باید بخشی از عمرم را بدهم... اگر بخواهم به صورت نامشروع دنبال ثروت بروم (خاوری و بابک زنجانی بشوم) باید قید یک سری چیزهای دیگر را بزنم (پاکی و صفای دل و امان از پلیس و ...)
اگر بخواهم شهرت به دست بیاورم باید قید تنهایی و خلوتم را بزنم...
اصلا هر جور فکرش را بکنی نمیشود.
نمیشود.
نمیشود.
نمیشود.
شما مطمئن باش اگر یک نفر بیاید بگوید من دنیا را انتخاب کردهام، سفیه است.
نفهمیده...
اصلا یک ذره هم فکر نکرده...
اصلا یک راه بیشتر نیست. حالا... اگر کسی به خدا اعتقاد نداشته باشد باید بگوییم اصلا راهی نیست...
به هر روی... چه خدا باشد چه خدایی اصلا وجود نداشته باشد به هر روی دنیا مقصد نیست و نمیتواند باشد.
چه بهتر که انسان یک بار بالاخره این را بفهمد و قید دنیا و مافیها را بزندن و از آن به بعد در دنیا آسوده زندگی کند... بدون چشمداشت الکی و اشتباه... بدون حسادت احمقانه... بدون تلاش و حرص برای چیزی که تهش هیچ نیست...
پینوشت: نمیگویم برای زندگی نباید تلاش کرد... و باید حتما فقیرانه زندگی کرد! نه... حرفم این است که بفهمیم... بفهمیمش و بدانیم برای چه داریم چه کار میکنیم.
«محمد حسین» هستم.
امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)