صفحه 47 از 64 نخست ... 374445464748495057 ... آخرین
نمایش نتایج: از 461 به 470 از 633

موضوع: دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی) ?

  1. #461
    ستاره‌دار (۱۳) mhjboursy آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2013
    محل سکونت
    خواجه لامکان تویی بندگی مکان مکن
    نوشته ها
    18,270
    تشکر
    51,028
    تشکر شده 84,811 بار در 17,704 ارسال

    پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی) ?

    «محمد حسین» هستم.
    امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

  2. 9 کاربر به خاطر ارسال مفید mhjboursy از ایشان تشکر کرده اند:


  3. #462
    عضو فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2018
    نوشته ها
    4,530
    تشکر
    13,326
    تشکر شده 24,046 بار در 4,293 ارسال

    پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی) ?

    چند وقت پیش فیلم قیصر را برای چندمین بار دیدم ! البته صرفنظر از دیالوگهایش ،دیدن فضای قدیمها و حال و هوای مردم در گذشته ،حال و هوای خاض خودش را دارد !

    یکی از دیالوگهاش خیلی قشنگ بود و به دل خیلی ها امروزه می نشیند:

    جایی که بهروز وثوقی در قهوه خانه (چایخانه) به بهمن مفید کی گه : چرا این ریختی شدی!کی زدتت !...
    بهمن مفید می گه : قصه اش درازه ، هیچی بابا، من بودم، حاجی نصرت، رضا پونصد، علی فرصت، آره و اینا خیلی بودیم، کریم آقامون هم بودم............. در آخرش می گه ما به همه گفتیم زدیم !! شما هم بگید زده !!! خودت می دونی که خوبیت نداره!!!

  4. 10 کاربر به خاطر ارسال مفید رادین1 از ایشان تشکر کرده اند:


  5. #463
    عضو فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2018
    نوشته ها
    4,530
    تشکر
    13,326
    تشکر شده 24,046 بار در 4,293 ارسال

    پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی) ?

    https://www.entekhab.ir/fa/news/523024

    برخی وقتها مرور خاطرات گذشته برخی افراد خالی از لطف نیست ! حتی اگر به لحاظ فکری هم عقیده هم نباشیم . توصیه می کنم این خبر تابناک را بخوانید .

  6. 6 کاربر به خاطر ارسال مفید رادین1 از ایشان تشکر کرده اند:


  7. #464
    ستاره‌دار (۱۳) mhjboursy آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2013
    محل سکونت
    خواجه لامکان تویی بندگی مکان مکن
    نوشته ها
    18,270
    تشکر
    51,028
    تشکر شده 84,811 بار در 17,704 ارسال

    پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی) ?

    مولوی » مثنوی معنوی » دفتر اول
    بخش ۱۵۸ - پرسیدن پیغمبر صلی الله علیه و سلم مر زید را که امروز چونی و چون برخاستی و جواب گفتن او که اصبحت ممنا یا رسول الله

    گفت پیغامبر صباحی زید را // کیف اصبحت ای رفیق با صفا
    گفت عبدا مؤمنا باز اوش گفت // کو نشان از باغ ایمان گر شکفت
    گفت تشنه بوده‌ام من روزها // شب نخفتستم ز عشق و سوزها
    تا ز روز و شب گذر کردم چنان // که ز اسپر بگذرد نوک سنان
    که از آن سو جملهٔ ملت یکیست // صد هزاران سال و یک ساعت یکیست
    هست ازل را و ابد را اتحاد // عقل را ره نیست آن سو ز افتقاد
    گفت ازین ره کو ره‌آوردی بیار // در خور فهم و عقول این دیار
    گفت خلقان چون ببینند آسمان // من ببینم عرش را با عرشیان
    هشت جنت هفت دوزخ پیش من // هست پیدا همچو بت پیش شمن
    یک بیک وا می‌شناسم خلق را // همچو گندم من ز جو در آسیا
    که بهشتی کیست و بیگانه کیست // پیش من پیدا چو مار و ماهیست
    این زمان پیدا شده بر این گروه // یوم تبیض و تسود وجوه
    پیش ازین هرچند جان پر عیب بود // در رحم بود و ز خلقان غیب بود
    الشقی من شقی فی بطن الام // من سمات الجسم یعرف حالهم
    تن چو مادر طفل جان را حامله // مرگ درد زادنست و زلزله
    جمله جانهای گذشته منتظر // تا چگونه زاید آن جان بطر
    زنگیان گویند خود از ماست او // رومیان گویند بس زیباست او
    چون بزاید در جهان جان و جود // پس نماند اختلاف بیض و سود
    گر بود زنگی برندش زنگیان // روم را رومی برد هم از میان
    تا نزاد او مشکلات عالمست // آنک نازاده شناسد او کمست
    او مگر ینظر بنور الله بود // کاندرون پوست او را ره بود
    اصل آب نطفه اسپیدست و خوش // لیک عکس جان رومی و حبش
    می‌دهد رنگ احسن التقویم را // تا به اسفل می‌برد این نیم را
    این سخن پایان ندارد باز ران // تا نمانیم از قطار کاروان
    یوم تبیض و تسود وجوه // ترک و هندو شهره گردد زان گروه
    در رحم پیدا نباشد هند و ترک // چونک زاید بیندش زار و سترگ
    جمله را چون روز رستاخیز من // فاش می‌بینم عیان از مرد و زن
    هین بگویم یا فرو بندم نفس // لب گزیدش مصطفی یعنی که بس
    یا رسول الله بگویم سر حشر // در جهان پیدا کنم امروز نشر
    هل مرا تا پرده‌ها را بر درم // تا چو خورشیدی بتابد گوهرم
    تا کسوف آید ز من خورشید را // تا نمایم نخل را و بید را
    وا نمایم راز رستاخیز را // نقد را و نقد قلب‌آمیز را
    دستها ببریده اصحاب شمال // وا نمایم رنگ کفر و رنگ آل
    وا گشایم هفت سوراخ نفاق // در ضیای ماه بی خسف و محاق
    وا نمایم من پلاس اشقیا // بشنوانم طبل و کوس انبیا
    دوزخ و جنات و برزخ در میان // پیش چشم کافران آرم عیان
    وا نمایم حوض کوثر را به جوش // کاب بر روشان زند بانگش به گوش
    وان کسان که تشنه بر گردش دوان // گشته‌اند این دم نمایم من عیان
    می‌بساید دوششان بر دوش من // نعره‌هاشان می‌رسد در گوش من
    اهل جنت پیش چشمم ز اختیار // در کشیده یک‌دگر را در کنار
    دست همدیگر زیارت می‌کنند // از لبان هم بوسه غارت می‌کنند
    کر شد این گوشم ز بانگ آه آه // از خسان و نعرهٔ واحسرتاه
    این اشارتهاست گویم از نغول // لیک می‌ترسم ز آزار رسول
    همچنین می‌گفت سرمست و خراب // داد پیغامبر گریبانش بتاب
    گفت هین در کش که اسبت گرم شد // عکس حق لا یستحی زد شرم شد
    آینهٔ تو جست بیرون از غلاف // آینه و میزان کجا گوید خلاف
    آینه و میزان کجا بندد نفس // بهر آزار و حیاء هیچ‌کس
    آینه و میزان محکهای سنی // گر دو صد سالش تو خدمتها کنی
    کز برای من بپوشان راستی // بر فزون بنما و منما کاستی
    اوت گوید ریش و سبلت بر مخند // آینه و میزان و آنگه ریو و پند
    چون خدا ما را برای آن فراخت // که بما بتوان حقیقت را شناخت
    این نباشد ما چه آرزیم ای جوان // کی شویم آیین روی نیکوان
    لیک در کش در نمد آیینه را // کز تجلی کرد سینا سینه را
    گفت آخر هیچ گنجد در بغل // آفتاب حق و خورشید ازل
    هم دغل را هم بغل را بر درد // نه جنون ماند به پیشش نه خرد
    گفت یک اصبع چو بر چشمی نهی // بیند از خورشید عالم را تهی
    یک سر انگشت پردهٔ ماه شد // وین نشان ساتری شاه شد
    تا بپوشاند جهان را نقطه‌ای // مهر گردد منکسف از سقطه‌ای
    لب ببند و غور دریایی نگر // بحر را حق کرد محکوم بشر
    همچو چشمهٔ سلسبیل و زنجبیل // هست در حکم بهشتی جلیل
    چار جوی جنت اندر حکم ماست // این نه زور ما ز فرمان خداست
    هر کجا خواهیم داریمش روان // همچو سحر اندر مراد ساحران
    همچو این دو چشمهٔ چشم روان // هست در حکم دل و فرمان جان
    گر بخواهد رفت سوی زهر و مار // ور بخواهد رفت سوی اعتبار
    گر بخواهد سوی محسوسات رفت // ور بخواهد سوی ملبوسات رفت
    گر بخواهد سوی کلیات راند // ور بخواهد حبس جزویات ماند
    همچنین هر پنج حس چون نایزه // بر مراد و امر دل شد جایزه
    هر طرف که دل اشارت کردشان // می‌رود هر پنج حس دامن‌کشان
    دست و پا در امر دل اندر ملا // همچو اندر دست موسی آن عصا
    دل بخواهد پا در آید زو به رقص // یا گریزد سوی افزونی ز نقص
    دل بخواهد دست آید در حساب // با اصابع تا نویسد او کتاب
    دست در دست نهانی مانده است // او درون تن را برون بنشانده است
    گر بخواهد بر عدو ماری شود // ور بخواهد بر ولی یاری شود
    ور بخواهد کفچه‌ای در خوردنی // ور بخواهد همچو گرز ده‌منی
    دل چه می‌گوید بدیشان ای عجب // طرفه وصلت طرفه پنهانی سبب
    دل مگر مهر سلیمان یافتست // که مهار پنج حس بر تافتست
    پنج حسی از برون میسور او // پنج حسی از درون مامور او
    ده حس است و هفت اندام و دگر // آنچ اندر گفت ناید می‌شمر
    چون سلیمانی دلا در مهتری // بر پری و دیو زن انگشتری
    گر درین ملکت بری باشی ز ریو // خاتم از دست تو نستاند سه دیو
    بعد از آن عالم بگیرد اسم تو // دو جهان محکوم تو چون جسم تو
    ور ز دستت دیو خاتم را ببرد // پادشاهی فوت شد بختت بمرد
    بعد از آن یا حسرتا شد یا عباد // بر شما محتوم تا یوم التناد
    مکر خود را گر تو انکار آوری // از ترازو و آینه کی جان بری


    پی‌نوشت: این نوجوان «حارثة بن نعمان انصاری» بوده است.
    ویرایش توسط mhjboursy : 2020/01/15 در ساعت 00:55
    «محمد حسین» هستم.
    امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

  8. 4 کاربر به خاطر ارسال مفید mhjboursy از ایشان تشکر کرده اند:


  9. #465
    ستاره‌دار (۱۳) mhjboursy آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2013
    محل سکونت
    خواجه لامکان تویی بندگی مکان مکن
    نوشته ها
    18,270
    تشکر
    51,028
    تشکر شده 84,811 بار در 17,704 ارسال

    پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی) ?

    در این دنیا که پر شده از زرنگی. که یکی زیرآبی می‌رود و یکی هوایی. زرنگ (واقعی) کسی است که دست از زرنگی بکشد.
    در این بازی که هر روز دهر یک ساز جدید رو می‌کند و رقصنده‌ها در جهت بادی جدید متمایل می‌شوند، برنده کسی است که (بتواند) دست از بازی بکشد.
    «محمد حسین» هستم.
    امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

  10. 5 کاربر به خاطر ارسال مفید mhjboursy از ایشان تشکر کرده اند:


  11. #466
    ستاره‌دار (۱۳) mhjboursy آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2013
    محل سکونت
    خواجه لامکان تویی بندگی مکان مکن
    نوشته ها
    18,270
    تشکر
    51,028
    تشکر شده 84,811 بار در 17,704 ارسال

    پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی) ?

    مادر موسی، چو موسی را به نیل // در فکند، از گفتهٔ رب جلیل
    خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه // گفت کای فرزند خرد بی‌گناه
    گر فراموشت کند لطف خدای // چون رهی زین کشتی بی ناخدای
    گر نیارد ایزد پاکت بیاد // آب خاکت را دهد ناگه بباد
    وحی آمد کاین چه فکر باطل است // رهرو ما اینک اندر منزل است
    پردهٔ شک را برانداز از میان // تا ببینی سود کردی یا زیان
    ما گرفتیم آنچه را انداختی // دست حق را دیدی و نشناختی
    در تو، تنها عشق و مهر مادری است // شیوهٔ ما، عدل و بنده پروری است
    نیست بازی کار حق، خود را مباز // آنچه بردیم از تو، باز آریم باز
    سطح آب از گاهوارش خوشتر است // دایه‌اش سیلاب و موجش مادر است
    رودها از خود نه طغیان میکنند // آنچه میگوئیم ما، آن میکنند
    ما، بدریا حکم طوفان میدهیم // ما، بسیل و موج فرمان می‌دهیم
    نسبت نسیان بذات حق مده // بار کفر است این، بدوش خود منه
    به که برگردی، بما بسپاریش // کی تو از ما دوست‌تر میداریش
    نقش هستی، نقشی از ایوان ماست // خاک و باد و آب، سرگردان ماست
    قطره‌ای کز جویباری میرود // از پی انجام کاری میرود
    ما بسی گم گشته، باز آورده‌ایم // ما، بسی بی توشه را پرورده‌ایم
    میهمان ماست، هر کس بینواست // آشنا با ماست، چون بی آشناست
    ما بخوانیم، ار چه ما را رد کنند // عیب پوشیها کنیم، ار بد کنند
    سوزن ما دوخت، هر جا هر چه دوخت // زاتش ما سوخت، هر شمعی که سوخت
    کشتئی زاسیب موجی هولناک // رفت وقتی سوی غرقاب هلاک
    تند بادی، کرد سیرش را تباه // روزگار اهل کشتی شد سیاه
    طاقتی در لنگر و سکان نماند // قوتی در دست کشتیبان نماند
    ناخدایان را کیاست اندکی است // ناخدای کشتی امکان یکی است
    بندها را تار و پود، از هم گسیخت // موج، از هر جا که راهی یافت ریخت
    هر چه بود از مال و مردم، آب برد // زان گروه رفته، طفلی ماند خرد
    طفل مسکین، چون کبوتر پر گرفت // بحر را چون دامن مادر گرفت
    موجش اول، وهله، چون طومار کرد // تند باد اندیشهٔ پیکار کرد
    بحر را گفتم دگر طوفان مکن // این بنای شوق را، ویران مکن
    در میان مستمندان، فرق نیست // این غریق خرد، بهر غرق نیست
    صخره را گفتم، مکن با او ستیز // قطره را گفتم، بدان جانب مریز
    امر دادم باد را، کان شیرخوار // گیرد از دریا، گذارد در کنار
    سنگ را گفتم بزیرش نرم شو // برف را گفتم، که آب گرم شو
    صبح را گفتم، برویش خنده کن // نور را گفتم، دلش را زنده کن
    لاله را گفتم، که نزدیکش بروی // ژاله را گفتم، که رخسارش بشوی
    خار را گفتم، که خلخالش مکن // مار را گفتم، که طفلک را مزن
    رنج را گفتم، که صبرش اندک است // اشک را گفتم، مکاهش کودک است
    گرگ را گفتم، تن خردش مدر // دزد را گفتم، گلوبندش مبر
    بخت را گفتم، جهانداریش ده // هوش را گفتم، که هشیاریش ده
    تیرگیها را نمودم روشنی // ترسها را جمله کردم ایمنی
    ایمنی دیدند و ناایمن شدند // دوستی کردم، مرا دشمن شدند
    کارها کردند، اما پست و زشت // ساختند آئینه‌ها، اما ز خشت
    تا که خود بشناختند از راه، چاه // چاهها کندند مردم را براه
    روشنیها خواستند، اما ز دود // قصرها افراشتند، اما به رود
    قصه‌ها گفتند بی‌اصل و اساس // دزدها بگماشتند از بهر پاس
    جامها لبریز کردند از فساد // رشته‌ها رشتند در دوک عناد
    درسها خواندند، اما درس عار // اسبها راندند، اما بی‌فسار
    دیوها کردند دربان و وکیل // در چه محضر، محضر حی جلیل
    سجده‌ها کردند بر هر سنگ و خاک // در چه معبد، معبد یزدان پاک
    رهنمون گشتند در تیه ضلال // توشه‌ها بردند از وزر و وبال
    از تنور خودپسندی، شد بلند // شعلهٔ کردارهای ناپسند
    وارهاندیم آن غریق بی‌نوا // تا رهید از مرگ، شد صید هوی
    آخر، آن نور تجلی دود شد // آن یتیم بی‌گنه، نمرود شد
    رزمجوئی کرد با چون من کسی // خواست یاری، از عقاب و کرکسی
    کردمش با مهربانیها بزرگ // شد بزرگ و تیره دلتر شد ز گرگ
    برق عجب، آتش بسی افروخته // وز شراری، خانمان‌ها سوخته
    خواست تا لاف خداوندی زند // برج و باروی خدا را بشکند
    رای بد زد، گشت پست و تیره رای // سرکشی کرد و فکندیمش ز پای
    پشه‌ای را حکم فرمودم که خیز // خاکش اندر دیدهٔ خودبین بریز
    تا نماند باد عجبش در دماغ // تیرگی را نام نگذارد چراغ
    ما که دشمن را چنین میپروریم // دوستان را از نظر، چون میبریم
    آنکه با نمرود، این احسان کند // ظلم، کی با موسی عمران کند
    این سخن، پروین، نه از روی هوی ست // هر کجا نوری است، ز انوار خداست

    پروین اعتصامی
    «محمد حسین» هستم.
    امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

  12. 5 کاربر به خاطر ارسال مفید mhjboursy از ایشان تشکر کرده اند:


  13. #467
    ستاره‌دار (۱۳) mhjboursy آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2013
    محل سکونت
    خواجه لامکان تویی بندگی مکان مکن
    نوشته ها
    18,270
    تشکر
    51,028
    تشکر شده 84,811 بار در 17,704 ارسال

    پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی) ?

    اَلبِشرُ شيمَةُ الحُرِّ گشاده رویى شیوه آزادگان است. // رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) فرموده‌اند: گشاده رو باش که خداوند، انسان‏های گشاده رو را دوست دارد و با اخموی ترشرو، دشمن است // بَسطُ الوَجهِ زينَةُ الحِلمِ گشاده رویی، زینت بردباری است. ادفع بالتی هی احسن فاذاالذی بینک وبینه عداوه کانه ولی حمیم با بهترین روش دفع کن ، به طوری که به ناگاه آن که میان تو و او دشمنی است ( چنان شود که ) گویی دوستی گرم و خویشاوند است.

    در حدیث قدسی است که خدای متعال می فرماید : بنده ی مؤمنم را در هیچ موقعیتی قرار نمی دهم و هیچ حادثه ای برایش پیش نمی آورم مگر اینکه خیری در آن حادثه و موقعیت برای او مقدّر کرده ام .
    «محمد حسین» هستم.
    امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

  14. 4 کاربر به خاطر ارسال مفید mhjboursy از ایشان تشکر کرده اند:


  15. #468
    ستاره‌دار (۱۳) mhjboursy آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2013
    محل سکونت
    خواجه لامکان تویی بندگی مکان مکن
    نوشته ها
    18,270
    تشکر
    51,028
    تشکر شده 84,811 بار در 17,704 ارسال

    پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی) ?

    فاحسنوا بالله الظن ، زیرا هر که به خدا خوشبین باشد، خدا با گمان خـوش او همراه است // حسن الظن بالله ان لاترجو الا الله ولاتخاف الاذنبك // امام رضا (علیه السلام) فرمودند : گمانت را به خدا نیکو گردان ، که خداوند می فرماید : همانا که من در جایگاه گمان و نگاه بنده مومن به خودم هستم . اگر در من خیر می بیند ( و اعتقاد به جمال من دارد ) ، پس من همان خواهم بود ، و اگر مرا در جایگاه شر و عذاب می بیند و می داند ، پس باز من همان خواهم شد .
    «محمد حسین» هستم.
    امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

  16. 4 کاربر به خاطر ارسال مفید mhjboursy از ایشان تشکر کرده اند:


  17. #469
    ستاره‌دار (۱۳) mhjboursy آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2013
    محل سکونت
    خواجه لامکان تویی بندگی مکان مکن
    نوشته ها
    18,270
    تشکر
    51,028
    تشکر شده 84,811 بار در 17,704 ارسال

    پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی) ?

    رسول خدا فرمود: جبرئیل نزد من آمد و گفت :یا رسول الله ، خداوند مرا با هدیه اى به سوى تو فرستاد كه پیش از تو به هیچكس چنین هدیه گرانبهائى اعطا نفرموده است .
    پیامبر پرسید: هدیه چیست ؟ گفت : صبر، بهتر از آن قناعت ، بهتر از آن رضا، بهتر از آن زهد، بهتر از آن اخلاص ، بهتر از آن یقین است و اصل همه اینها توكل .
    پیامبر مى فرماید: پرسیدم توكل بر خدا به چه معنى است ؟ جبرئیل پاسخ داد: یقین داشتن به اینكه مخلوق قدرت ندارد به تو ضررى یا سودى برساند. و نمى تواند نعمتى به تو بدهد و یا ترا از نعمتى محروم سازد. توكل نومیدى از خلق است . پس هرگاه انسان به این مرحله از یقین رسید، دیگر او براى احدى جز خدا كار نمى كند، جز به خدا امید ندارد، جز او از كسى بیم ندارد و به احدى جز او دل نمى بندد. این معنى توكل است.
    پیامبراكرم : تفسیر صبر چیست ؟ جبرئیل : آنست كه در سختیها، تنگدستیها و گرفتاریها استقامت نمائى ، چنان كه در حال رفاه و ثروت و عافیت زندگى مى كنى .
    پیامبر اكرم : تفسیر قناعت چیست؟ جبرئیل : قناعت آنست كه به آنچه از دنیا مى رسد، هر چند كم باشد، قناعت كنى و سپاس گوئى .
    پیامبر اكرم :تفسیر رضا چیست ؟ جبرئیل : راضى كسى است كه بر مولایش غضب نكند، خواه چیزى از دنیا به او برسد، خواه نرسد، و در مقابل عمل كم و آسان از خود راضى نشود.
    پیامبر اكرم : تفسیر زهد چیست ؟ جبرئیل : زهد آنست كه انسان كسى را كه خدا را دوست دارد، دوست داشته باشد و كسى را كه خدا را دشمن دارد، دشمن بداند. از حلال دنیا به اندازه رفع حاجت استفاده نماید و به حرام دنیا هیچ توجهى نكند. زیرا در حلال آن حساب ، و در حرام آن عقاب است . با همه مسلمانان رئوف و مهربان باشد و آنان را مورد ترحم قرار دهد، چنانكه به خودش رحم مى كند. از سخن باطل بپرهیزد، چنانكه از مردار متعفن و گندیده مى پرهیزد. از دنیا دورى گزیند، چنانكه از آتش اجتناب مى ورزد. آرزویش را كوتاه كند و مرگش را جلو چشمش ببیند.
    پیامبر اكرم : تفسیر اخلاص چیست؟ جبرئیل :مخلص كسى است كه از مردم چیزى نمى خواهد مگر اینكه آن را به دست آورد. آنگاه از دستاورد خود راضى است و اگر پس از رفع نیاز خود چیزى نزدش باقى ماند، آن را در راه خدا انفاق كند. اگر انسان چیزى از مردم نخواهد، پس به عبودیت براى خدا اقرار كرده ، و هر گاه نعمتى از خدا به او رسید، او از خدا راضى است و خدا از او راضى است . خلاصه مخلص كسى است كه نسبت به همه چیزش به پروردگارش اطمینان دارد.
    پیامبر اكرم : تفسیر یقین چیست ؟ جبرئیل : مؤمن كارش را براى خدا انجام مى دهد، چنانكه خدا را مى بیند، و اگر او خدا را نمى بیند، همانا خداوند او را مى بیند، و ناظر و حاضر بر همه افعال و اعمال اوست .
    در پایان جبرئیل امین گفت : اینها (صبر ، قناعت ، رضا ، زهد ، اخلاص ، یقین ) همه شاخه هاى توكل است.
    «محمد حسین» هستم.
    امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

  18. 7 کاربر به خاطر ارسال مفید mhjboursy از ایشان تشکر کرده اند:


  19. #470
    ستاره‌دار (۲) sooroosh1315 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    محل سکونت
    همین جا
    نوشته ها
    5,358
    تشکر
    48,116
    تشکر شده 15,256 بار در 3,560 ارسال

    پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی) ?

    مردان خدا پرده پندار دريدند
    يعني همه جا غير خدا يار نديدند
    هر دست که دادند از آن دست گرفتند
    هر نکته که گفتند همان نکته شنيدند
    يک طايفه را بهر مکافات سرشتند
    يک سلسله را بهر ملاقات گزيدند
    يک فرقه به عشرت در کاشانه گشادند
    يک زمره به حسرت سر انگشت گزيدند
    جمعي به در پير خرابات خرابند
    قومي به بر شيخ مناجات مريدند
    يک جمع نکوشيده رسيدند به مقصد
    يک قوم دويدند و به مقصد نرسيدند
    فرياد که در رهگذر آدم خاکي
    بس دانه فشاندند و بسي دام تنيدند
    همت طلب از باطن پيران سحرخيز
    زيرا که يکي را ز دو عالم طلبيدند
    زنهار مزن دست به دامان گروهي
    کز حق ببريدند و به باطل گرويدند
    چون خلق درآيند به بازار حقيقت
    ترسم نفروشند متاعي که خريدند
    کوتاه نظر غافل از آن سرو بلند است
    کاين جامه به اندازه هر کس نبريدند
    مرغان نظرباز سبک سير فروغي
    از دام گه خاک بر افلاک پريدند
    از دی که گذشت هیچ ازو یاد مَکن،فردا که نیامده ست فریاد مَکن،بر نامده و گذشته بنیاد مکن،حالی خوش باش و عمر بر باد مَکن،

  20. 7 کاربر به خاطر ارسال مفید sooroosh1315 از ایشان تشکر کرده اند:


صفحه 47 از 64 نخست ... 374445464748495057 ... آخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 3 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 3 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. دانلود رایگان نمونه گزارش های رتبه بندی ، بهینه کاوی، مدیریت ریسک
    توسط labalab در انجمن آموزش روش های تحلیلی , منابع و ...
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 2013/06/03, 10:12

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •