صفحه 52 از 64 نخست ... 2424950515253545562 ... آخرین
نمایش نتایج: از 511 به 520 از 633

موضوع: دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی) ?

  1. #511
    ستاره‌دار(3) roya123 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Apr 2014
    محل سکونت
    shiraz
    نوشته ها
    5,553
    تشکر
    26,540
    تشکر شده 30,135 بار در 5,478 ارسال

    پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی) ?

    نقل قول نوشته اصلی توسط mhjboursy نمایش پست ها
    هیچ برگی در نیفتد از درخت // بی قضا و حکم آن سلطان بخت
    این قدر بشنو که این کلی کار // می نگردد جز به امر کردگار
    هین توکل کن ملرزان پا و دست // رزق تو بر تو ز تو عاشق تر است
    افکن این تدبیر خودرا پیش دوست // گرچه تدبیرت هم از تدبیر اوست

    --------------------------------------

    انبیا در قطع اسباب آمدند // معجزات خویش بر کیوان زدند
    جمله قرآن هست در قطع سبب // عز درویش و هلاک بولهب
    از مسبب می رسد هر خیر و شر // نیست ز اسباب و وسائط ای پسر
    دیده ای خواهم سبب سوراخ کن // تا سبب را بر کند از بیخ و بن

    --------------------------------------

    گر زلیخا بست درها هر طرف // یافت یوسف هم ز جنبش منصرف
    باز شد قفل و در و شد ره پدید // چون توکل کردیوسف، برجهید
    گرچه رخنه نیست در عالم پدید // خیره یوسف وار می باید جهید
    تا گشاید قفل و در پیدا شود // سوی بیجایی شما را جا شود
    یه شعری هم واسه وقتی زلیخا به یوسف رسید و جوون هم شد بنویسید خب
    اگر اشتیاق شما برای موفق شدن بیشتر از ترس شما از شکست خوردن باشد
    شما حتما موفق خواهید شد. "آلبرت انیشتین"


  2. 4 کاربر به خاطر ارسال مفید roya123 از ایشان تشکر کرده اند:


  3. #512
    ستاره‌دار(3) roya123 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Apr 2014
    محل سکونت
    shiraz
    نوشته ها
    5,553
    تشکر
    26,540
    تشکر شده 30,135 بار در 5,478 ارسال

    پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی) ?

    اگر اشتیاق شما برای موفق شدن بیشتر از ترس شما از شکست خوردن باشد
    شما حتما موفق خواهید شد. "آلبرت انیشتین"


  4. 5 کاربر به خاطر ارسال مفید roya123 از ایشان تشکر کرده اند:


  5. #513
    ستاره دار(19) Mehdi1400 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2013
    محل سکونت
    ساحل 20
    نوشته ها
    2,891
    تشکر
    20,510
    تشکر شده 20,127 بار در 2,850 ارسال

    پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی) ?

    فکر می‌کنی درد من به خاطر خورشید است؟
    چه فایده بهار بیاید؟
    بادام‌ها شکوفه کنند؟
    آخرش مگر مرگ نیست؟
    هست، اما مگر من می‌ترسم
    از مرگی که خورشید می‌آورد؟
    من که هر فروردین یک سال جوان‌تر می‌شوم،
    هر بهار عاشق‌تر می‌شوم؛
    می‌ترسم؟

    آه، دوست من، درد من چیز دیگری‌ست...

    اورهان ولی | شهرام شیدایی

  6. 5 کاربر به خاطر ارسال مفید Mehdi1400 از ایشان تشکر کرده اند:


  7. #514
    ستاره‌دار (۱۳) mhjboursy آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2013
    محل سکونت
    خواجه لامکان تویی بندگی مکان مکن
    نوشته ها
    18,270
    تشکر
    51,028
    تشکر شده 84,811 بار در 17,704 ارسال

    پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی) ?

    زاهد بودم ترانه گویم کردی


    سر فتنهٔ بزم و باده‌جویم کردی


    سجاده‌نشین با وقارم دیدی


    بازیچهٔ کودکان کویم کردی
    «محمد حسین» هستم.
    امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

  8. 3 کاربر به خاطر ارسال مفید mhjboursy از ایشان تشکر کرده اند:


  9. #515
    ستاره‌دار (۲) sooroosh1315 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    محل سکونت
    همین جا
    نوشته ها
    5,358
    تشکر
    48,116
    تشکر شده 15,256 بار در 3,560 ارسال

    پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی) ?

    چرا خر متوکل هست اینجا :| چه خر دانا و فهمیده ای هم هست.... ادامه اش چی میشه ؟
    از دی که گذشت هیچ ازو یاد مَکن،فردا که نیامده ست فریاد مَکن،بر نامده و گذشته بنیاد مکن،حالی خوش باش و عمر بر باد مَکن،

  10. کاربر زیر به خاطر ارسال مفید sooroosh1315 از ایشان تشکر کرده است:


  11. #516
    ستاره‌دار (۱۳) mhjboursy آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2013
    محل سکونت
    خواجه لامکان تویی بندگی مکان مکن
    نوشته ها
    18,270
    تشکر
    51,028
    تشکر شده 84,811 بار در 17,704 ارسال

    پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی) ?

    نقل قول نوشته اصلی توسط sooroosh1315 نمایش پست ها
    چرا خر متوکل هست اینجا :| چه خر دانا و فهمیده ای هم هست.... ادامه اش چی میشه ؟
    وای که چقدر جذاب بود...
    بار گذشته نصفه خوانده بودم...
    اکنون نشستم تمام هشت قسمت دکلمه‌ی اشعارش را دانلود کردم.
    کد:
    به این شرح:
    1 خری که فریب روباه را خورد و اسیر شیر شد 
    2 ناپسندیدن روباه گفتن خر را که راضی ام به قسمت 
    3 جواب دادن روباه به خر و تحریض کردن او به کسب 
    4 غالب شدن حیلی روباه و کشیدن خر به سوی شیر 
    5 بردن روباه آن خر را پیش شیر و جَستن خر از شیر 
    6 دوم بار آمدن روباه نزد آن خر تا بفریبدش 
    7 غالب شدن مکرِ روباه بر خویشتن داری خر 
    8 صید کردن شیر آن خر را و تشنه شدن شیر 
    (مخصوصا این فهرست را گذاشتم چون ترتیب اشعار یک مقدار بی‌نظم است و پیدا کردنش سخت است.)
    جالب است...
    گاهی میانه‌ی اشعار احساس می‌کردم قدرت استدلالم.... هم از روبه کمتر است و هم از خر...
    با اینکه خودم را کسی گرفته بودم...
    استدلال ظاهری احمقانه (بخث و جدل و توجیه کردن) را نمی‌گویم!... استدلال‌های واقعی که انسان تنها برای خویشتن در درون خودش انجام می‌دهد و با آن خودش را به سویی (به سوی حق) رهنمون می‌سازد را می‌گوم... برهان‌ها و نورهایی که پیش پایش می‌اندازد و با آن مسیر خودش را مشخص می‌کند... عرفان‌های عمیقی که هر کس در باطن خودش دارد...
    خیلی جالب و عجیب بود...
    هم بخش‌هایی از سخن روبه عاقلانه بود و هم بخش‌هایی از سخن خر...
    و جالب‌تر اینکه همه حق داشتند...
    دقیق هم متوجه نشدم شیر و روبه و پیل و خر مصداق چه/که بودند...
    و گمان کنم جناب مولوی هم اینها را تنها مصداق یک چیز نیاورده بود و مصداق چند چیز آورده بود...
    گاهی شیر به مصائب دهر می‌ماند... گاهی به قهر ایزدی... گاهی به اسماء مکر و جبر و انتقام او... گاهی به ابلیس...
    گاهی روبه در نقش شیطان/شیطانک‌ها بود... گاهی در نقش دوست ناباب... گاهی در نقش مکر زمانه... گاهی در نقش وهم انسان (که جالب است زمانی که خر را از وهم بیم می‌داد خودش در نقش قوه‌ی واهمه داشت ظاهر می‌شد!) گاهی در نقش نفس انسان...
    گاهی خر یک عابد زاهد بود... گاهی شبیه انسان نادان... گاهی شبیه نفس انسان (نفس اماره... نفس جائع اگر داشتیم!)
    و گمان کنم جمع این موارد هم اشکالی نداشته باشد... یعنی شیر هم مظهر جبر باشد و هم مصائب دهر...
    بگذریم...
    ------------------------------
    استدلال‌هایی که خر می‌کرد بسیار جالب بود...
    توکلی که از آن حرف می‌زد... و گویا حرفش درست هم بود ولی چون دانشش تقلیدی و سطحی بود و طوطی‌وار چیزی بر زبانش بود خودش ایمان به حرف خودش نداشت...
    (از این رو می‌گویم «گویا» چون حقیقتش من هم باورم در این حد نیست... و حتی دانشم هم نمی‌تواند این موضوع را تایید یا رد کند... نه... می‌تواند تایید کند... ولی با این کیفیت و در این تراز... نه... اینکه واقعا همه‌چیز دست خداست... اینکه حرکات ما (موجودات) علت نیست! و تنها یک علت در تمام عالم هست و جز او نیست!...)
    بسیار سخن در این باره وجود دارد...
    چقدر زیبا بود این شعر...
    چقدر خوشم آمد از جناب مولوی...
    عالی بود...
    عالی...
    «محمد حسین» هستم.
    امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

  12. کاربر زیر به خاطر ارسال مفید mhjboursy از ایشان تشکر کرده است:


  13. #517
    ستاره‌دار (۱۳) mhjboursy آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2013
    محل سکونت
    خواجه لامکان تویی بندگی مکان مکن
    نوشته ها
    18,270
    تشکر
    51,028
    تشکر شده 84,811 بار در 17,704 ارسال

    پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی) ?

    نقل قول نوشته اصلی توسط sooroosh1315 نمایش پست ها
    چرا خر متوکل هست اینجا :| چه خر دانا و فهمیده ای هم هست.... ادامه اش چی میشه ؟
    ببخشید...
    ادامه‌اش را یادم رفت بگویم...
    بالاخره روبه خر را می‌برد پیش شیر و شیر او را می‌درد...
    یک بار نخست می‌برد آنجا و خر شیر را می‌بیند و رم می‌کند و می‌رود و توبه می‌کند که دیگر هرگز سخن روباه را گوش ندهد... ولی روباه می‌آید و به او می‌گوید تو اسیر وهم شده‌ای و این توهم را به او القاء می‌کند که دچار توهم شده که شیری آنجا دیده... و آن شیر نبوده و طلسمی بوده...
    خر گمراه می‌شود و توبه و عهدش را می‌شکند و به مسلخ می‌رود...
    جناب مولوی می‌گوید روباه در غیاب شیر دل خر را می‌خورد و زمانی که شیر از او می‌پرسد دلش کو؟ می‌گوید این از آغاز هم دل نداشته... وگرنه با نور دلش راهش را روشن می‌کرد و فریب مرا می‌خواند و می‌فهمید دارد در چه مسلخی برده می‌شود...
    این نه مردانند ، اینها صورت اند / مُرده نان اند و کُشتۀ شهوت اند
    چون نباشد نورِ دل ، دل نیست آن / چون نباشد روح ، جز گِل نیست آن
    -------------------------------------------------------------
    می‌فرماید این که خر داشت (و با آن، آن استدلال‌های زیبا را می‌کرد و خودش هم دقیق نمی‌فهمید) دل نبوده... شبیه دل بود...
    نورِ مصباح ست دادِ ذوالجلال / صنعتِ خلق ست آن شیشه و سُفال
    -------------------------------------------------------------
    یک جا هم مولوی خیلی قشنگ می‌فرمایند... می‌گوید خر با اینکه می‌دانست نمی‌دانست... چرا نمی‌دانست؟
    می‌دید که روباهی که خودش زار و لاغر است دارد او را وعده‌ی چراگاهی پر نعمت می‌دهد... با خودش نمی‌گفت نکند این دروغ بگوید... برای اینکه گرسنه بود... و طمع داشت (طمع چراگاهی بهتر)...
    این آز (و طمع) چشمش را کور کرده بود
    2434) از خری ، او را نمی گفت : ای لعین / تو از آنجایی ، چرا زاری چنین ؟
    ...
    2437) این گدا چشمی و این نادیدگی / از گدایی توست ، نه از بَگلَربَگی
    می‌گوید غنای ذاتی نداشت روباه...
    اگر در دل احساس غنا می‌کرد دنبال چراگاه دنیا نمی‌گشت و باعث نمی‌شد تند گول روباه را بخورد...
    -------------------------------------------------------------
    یک جای دیگر هم خیلی قشنگ می‌گوید... می‌گوید این دانشش هم تو سرش بخورد... دانشش تو خالی است... رو بنا است... برای همین کار نمی‌کند... تقلیدی است... واقعی نیست... مال خودش نیست... به قول روباه علم و عقل خر به خاطر این که جزئی و شخصی و دنیوی است و به عقل کل متصل نیست راحت می‌تواند بازیچه دست ما باشد و هرچقدر قوی باشد باز ما گولش می‌زنیم...
    کلّۀ خر گُویِ فرزندانِ ماست / فکرتش بازیچۀ دستانِ ماست
    از عُطارِد وز زُحَل دانا شد او / ما ز دادِ کردگارِ لطف خُو
    تجربه گر دارد او با این همه / بشکند صد تجربه زین دَمدَمه
    ----------------------------------------
    اکنون دیدم اینجا هم انگار حکایت را دوباره با زبان معمولی گفته مفسر: حکایت کسی که توبه کند و پشیمان شود و باز فراموش کند - دیدار جان
    «محمد حسین» هستم.
    امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

  14. 4 کاربر به خاطر ارسال مفید mhjboursy از ایشان تشکر کرده اند:


  15. #518
    ستاره دار(19) Mehdi1400 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2013
    محل سکونت
    ساحل 20
    نوشته ها
    2,891
    تشکر
    20,510
    تشکر شده 20,127 بار در 2,850 ارسال

    پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی) ?

    از فردا کلاس بورس ایران چندین پله ارتقاء پیدا میکنه
    صرفا به دلیل حضور آبودان
    یک رنگ جدید هم احتمالا اضافه کنند به کندل ها

    صعودیه سبز
    نزولی قرمز
    بندری زرد

    زین پس یک روند بسیار پر قدرت در بورس تعریف میشه به نام روند بندری

    گویا قراره چند تا شرکت هم از برزیل بیارن تو بورس
    چرا که برزیل یکی از استانهای آبودان محسوب میشه

  16. 12 کاربر به خاطر ارسال مفید Mehdi1400 از ایشان تشکر کرده اند:


  17. #519
    ستاره دار(4) zorba آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2013
    محل سکونت
    Utopia
    نوشته ها
    3,946
    تشکر
    14,232
    تشکر شده 24,871 بار در 3,840 ارسال

    پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی) ?

    ابلهی را دیدم سمین، خلعتی ثمین در بر و مرکبی تازی در زیر و قصبی مصری بر سر.
    کسی گفت: سعدی! چگونه همی‌بینی این دیبای مُعْلَم بر این حیوان لا یعلَمْ؟
    گفتم:
    گفتم خطی زشت است که به آب زر نبشته است.
    قد شابَهَ بِالوَری حِمارٌ
    عِجلاً جَسَداً لَهُ خُوارٌ
    یک خلقت زیبا به از هزار خلعت دیبا

    به آدمی نتوان گفت ماند این حیوان
    مگر دراعه و دستار و نقش بیرونش
    بگرد در همه اسباب ملک و هستی او
    که هیچ چیز نبینی حلال جز خونش


    گلستان سعدی باب سوم در فضیلت قناعت
    ویرایش توسط zorba : 2020/08/02 در ساعت 01:35
    زی تیر نگه کرد پر خویش بر او دید***گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست

  18. 7 کاربر به خاطر ارسال مفید zorba از ایشان تشکر کرده اند:


  19. #520
    ستاره‌دار (۲) sooroosh1315 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    محل سکونت
    همین جا
    نوشته ها
    5,358
    تشکر
    48,116
    تشکر شده 15,256 بار در 3,560 ارسال

    پاسخ : دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی)

    نقل قول نوشته اصلی توسط mhjboursy نمایش پست ها
    خلاصه‌ی ویدئو فراوانی
    ============

    دارم یک پرونده‌ی صوتی از یک بنده‌خدایی (که می‌گوید مدرس کلاس موفقیت است) را گوش می‌دهم. اگر اشتباه نکنم جناب نوام‌چامسکی عزیز معرفی کردند. (ممنون از ایشان. خیلی ممنون.)

    خلاصه‌اش این است که:
    ما به وجود نعمت‌های فراوان خدا ایمان نداریم. به فراوانی موقعیت‌ها اعتقاد نداریم. به خدا و رزاقیتش اطمینان نداریم.
    می‌گوید
    (آفت سرمایه‌گذاری یعنی) ترس و طمع، ناشی از عدم اطمینان به فراوانی نعمت‌های خداست.


    برای چه عجله می‌کنیم؟
    چرا طمع می‌کنیم؟ برای اینکه احساس می‌کنیم این اولین و آخرین فرصتی است که جلوی پای ما قرار داده شده. استفاده نکنم رفته. ما را این‌گونه فریب می‌دهند. (مانند پونزی ایتالیایی)
    چرا می‌ترسیم؟ چون احساس می‌کنیم قرار است نعمت از ما گرفته شود.


    می‌گفتند نفت دارد تمام می‌شود... چه شد؟ سوخت‌های پاکی مانند نور خورشید و باد و هسته‌ای آمد...
    می‌گویند آب شیرین تمام شد... ولی دستگاه‌هایی دارد ساخته می‌شود که به آسانی آب اقیانوس‌ها را برایمان شیرین کند.
    نعمت‌ها تمام دارد می‌شود؟ تو هر خانه یک تلویزیون بزرگ است، خودرو است، یخچال تلویزیون است... حتی در روستاهای دور افتاده!... آیا (راست می‌گویند که) زندگی‌مان هر روز دارد تنگ‌تر می‌شود؟
    نه. باید باور کنید.
    باید باور کنید که فراوانی هست.
    و قرار نیست موقعیت‌ها تمام شود.
    باید ایمان داشته باشید و توکل کنید.
    رحمت خدا بی‌انتها است.

    دیدم به خواب خوش که به دستم پیاله بود تعبیر رفت و کار به دولت حواله بود

    چل سال رنج و غصه کشیدیم و عاقبت تدبیر ما به دست شراب دوساله بود

    آن نافه مراد که می‌خواستم ز بخت در چین زلف آن بت مشکین کلاله بود

    از دست برده بود خمار غمم سحر دولت مساعد آمد و می در پیاله بود

    بر آستان میکده خون می‌خورم مدام روزی ما ز خوان قدر این نواله بود

    هر کو نکاشت مهر و ز خوبی گلی نچید در رهگذار باد نگهبان لاله بود

    بر طرف گلشنم گذر افتاد وقت صبح آن دم که کار مرغ سحر آه و ناله بود

    دیدیم شعر دلکش حافظ به مدح شاه یک بیت از این قصیده به از صد رساله بود

    آن شاه تندحمله که خورشید شیرگیر پیشش به روز معرکه کمتر غزاله بود




    شعر جالبی هست 40 سال زحمت کشیده تلاش کرده (که احتمالا آدم بشه انسان کامل بشه ) 40 سالگی رو اوج پختگی و امادگی و به نتیجه رسیدن و کامل شدن هست ، حالا 40 سال رنج و غصه و سختی اخرش هیچی به هیچ

    عاقبت کار به شراب دو ساله ! شراب 2 ساله ترکیب جالبی هست یکی خود شراب که مستی و بی خبری (بی غم و غصه و درد و رنج ) هست و هم ی قسمتش که هرجا گشتم ندیدم کسی عنوان کرده باشه طنز و تضادی هست که داخلشه ..... 40 سال زحمت کشید همه هیچ ، اما شرابی که هیچ نکرد و 2 سال صبر کرد به مطلوب رسید (کاری به تفکر سهامداری و نوسانگیری ندارما ..... چه سهامدار چه نوسانگیر هر دوتا دارن غصه میخورن و رنج می برن و راه 40 ساله رو میرن ، در ندانستگی دانسته قدم بر میدارن )

    بلد نیستم مشروب بسازم اما چیزی که تو فیلما و قصه ها شنیدم اینجوریه که ی مشت میوه (انگور و سیب چیزای شیرین ) میارن میریزن تو ی خمره ای میذارن تا دو سال بگذره و بشه مشروب دوساله

    بعد خود اون انگور ها نمی دونن چه اتفاقی میوفته ، فقط تحولی ایجاد میشه

    یا مثال دیگرش زنی که باردار هست و فرزندی در درونش داره رشد پیدا میکنه ، این زن نمی دونه تقسیم میتوز چیه میتوکندری چیه دی ان ای چیه یاخنه چیه سلول بنیادی چیه و چه اتفاقی داره رخ میده
    توهین نشه به مادرها که قطعا عزیز هستن در این مثال ظاهر همان ظاهر کوزه و انگور های داخلش هستن

    یا خودمان که از خاک هسیم (همان کوزه و خمره ) و روحی که امانت است و قرار است انسان کامل (شراب دو ساله) بشیم ،

    چل سال رنج و غصه کشیدیم و عاقبت تدبیر ما به دست شراب دوساله بود

    بدانیم که نمی دانیم ! و بهترین لامپ ها هم اگر به منبع اصلی برق متصل نباشند نوری نخواهند داشت.

    شاید بحث دانستنِ نداستن هست
    آفاق را گردیده‌ام مهر بتان ورزیده‌ام بسیار خوبان دیده‌ام اما تو چیز دیگری
    ویرایش توسط sooroosh1315 : 2020/08/03 در ساعت 20:03
    از دی که گذشت هیچ ازو یاد مَکن،فردا که نیامده ست فریاد مَکن،بر نامده و گذشته بنیاد مکن،حالی خوش باش و عمر بر باد مَکن،

  20. 2 کاربر به خاطر ارسال مفید sooroosh1315 از ایشان تشکر کرده اند:


صفحه 52 از 64 نخست ... 2424950515253545562 ... آخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. دانلود رایگان نمونه گزارش های رتبه بندی ، بهینه کاوی، مدیریت ریسک
    توسط labalab در انجمن آموزش روش های تحلیلی , منابع و ...
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 2013/06/03, 10:12

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •