صفحه 9 از 64 نخست ... 67891011121959 ... آخرین
نمایش نتایج: از 81 به 90 از 633

موضوع: دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی) ?

  1. #81
    عضو عادی kamran آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Oct 2011
    نوشته ها
    176
    تشکر
    24,933
    تشکر شده 608 بار در 173 ارسال

    پاسخ : دلخوشی ها ودلتنگی ها(ازهردری، سخنی )

    هيچ انديشه اى زشت نيست ؛
    انديشه اى كه اجبار شود زشت ميشود
    هيچ فردى زشت نيست ؛
    فردى كه زيبا نيانديشد زشت ميشود
    انسانها همه با محبت اند ؛
    انسانى كه اراده اش را تحميل ميكند ، ظالم است
    انسانها همه عاشقند ؛
    انسانى كه نياموخته عشق بورزد ، بي تفاوت است
    انسانها همه خوشبخت اند ؛
    انسانى كه در روياى خوشبختى ديگران به سر ميبرد ، احساس بدبختى دارد
    انسانها همه شادند ؛
    انسانى كه نياموخته شادى را لمس كند ، افسرده و غمگين است

    http://telegram.me/short_and_useful

  2. 4 کاربر به خاطر ارسال مفید kamran از ایشان تشکر کرده اند:


  3. #82
    عضو فعال Abad آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    7,404
    تشکر
    28,354
    تشکر شده 42,137 بار در 6,946 ارسال

    پاسخ : دلخوشی ها ودلتنگی ها(ازهردری، سخنی )

    انسان باید آنقدر بزرگ باشد که اشتباهات خود را قبول کند، آنقدر باهوش باشد که از آنها سود ببرد،و آنقدر قوی باشد که آنها را اصلاح کند.
    جان سی مکسول

    Abad (گروه سرمایه گذاری آباد )
    تصمیم ساز است ، تصمیم گیری و مسئولیت آن با شماست. هر تصمیمی برای آینده امکان خطا دارد

  4. 4 کاربر به خاطر ارسال مفید Abad از ایشان تشکر کرده اند:


  5. #83
    ستاره‌دار (۱۳) mhjboursy آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2013
    محل سکونت
    خواجه لامکان تویی بندگی مکان مکن
    نوشته ها
    18,270
    تشکر
    51,028
    تشکر شده 84,811 بار در 17,704 ارسال

    پاسخ : دلخوشی ها ودلتنگی ها(ازهردری، سخنی )

    سال 1394 سال چندان راحتی برای من نبود...
    خیلی خسته بودم...
    عید، نوروز 1395، بعد از تلاوت آیاتی از کلام الله، دیوان حافظ باز کردم و تفألی زدم...

    هیچ وقت یادم نمی رود... آمده بود:

    ساقی بیا که یار ز رخ پرده برگرفت // کار چراغ خلوتیان باز درگرفت
    آن شمع سرگرفته دگر چهره برفروخت // وین پیر سالخورده جوانی ز سر گرفت
    آن عشوه داد عشق که مفتی ز ره برفت // وان لطف کرد دوست که دشمن حذر گرفت
    زنهار از آن عبارت شیرین دلفریب // گویی که پسته تو سخن در شکر گرفت
    بار غمی که خاطر ما خسته کرده بود// عیسی دمی خدا بفرستاد و برگرفت
    هر سروقد که بر مه و خور حسن می‌فروخت // چون تو درآمدی پی کاری دگر گرفت
    زین قصه هفت گنبد افلاک پرصداست // کوته نظر ببین که سخن مختصر گرفت
    حافظ تو این سخن ز که آموختی که بخت // تعویذ کرد شعر تو را و به زر گرفت






    خلاصه اینکه می خواستم بگویم مواظب باشید... تو این دوره زمانه دیگر به حضرت حافظ هم نمی شود اطمینان کرد!
    (ناقلا یک سال ما را سر کار گذاشت! )
    «محمد حسین» هستم.
    امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

  6. 4 کاربر به خاطر ارسال مفید mhjboursy از ایشان تشکر کرده اند:


  7. #84
    ستاره‌دار (۱۳) mhjboursy آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2013
    محل سکونت
    خواجه لامکان تویی بندگی مکان مکن
    نوشته ها
    18,270
    تشکر
    51,028
    تشکر شده 84,811 بار در 17,704 ارسال

    پاسخ : دلخوشی ها ودلتنگی ها(ازهردری، سخنی )

    همین جوری یهو یاد بامشاد افتادم... یادش به خیر...
    تیرچه ملوک!






    ویدیو:
    http://tamasha.com/v/5x1y2
    ویرایش توسط mhjboursy : 2018/06/19 در ساعت 16:29
    «محمد حسین» هستم.
    امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

  8. 2 کاربر به خاطر ارسال مفید mhjboursy از ایشان تشکر کرده اند:


  9. #85
    ستاره‌دار (۱۳) mhjboursy آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2013
    محل سکونت
    خواجه لامکان تویی بندگی مکان مکن
    نوشته ها
    18,270
    تشکر
    51,028
    تشکر شده 84,811 بار در 17,704 ارسال

    پاسخ : دلخوشی ها ودلتنگی ها(ازهردری، سخنی )

    هوو هوو دارم هوو ... دل بی قرارم هوو ... روزی که هوو نداشتم ... چه روزگاری داشتم ... یه لب داشتم یه همچین ... حالا هوو کرده همیچین ... خیر نبینی هووو ... الهی بمیری هوو

    خیلی این جناب خان نمک است... فقط این چه شعر مسخره‌ای بود که یهو وسط برنامه (با مدیری) خواند؟؟؟
    البته همینش هم خیلی نمک بود...



    بوس بوس با مدیری!


    ـــــــــــــــــــــــــ

    کمدی رامبرد جوان (خندوانه) را به مراتب بیشتر می‌پسندم تا طنز مهران مدیری را...
    همیشه ته طنز مهران مدیری یک نق زدن و قر زدن و شکایت و غمی هست که مثل کارد می‌رود به پهلوی آدم...
    دوست دارم بهش بگویم... بابا... ما خودمان می‌دانیم چقدر تو این مملکت بدبختی و دزدی و پدرسخوتگی داریم... تو دیگر همش نزن و تشریحش نکن... دست کم وسط یک برنامه‌ی خنده‌دار که می‌خواهیم دو دقیقه دلخوش باشیم این زهر نقد را غلافش کن...

    «محمد حسین» هستم.
    امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

  10. 3 کاربر به خاطر ارسال مفید mhjboursy از ایشان تشکر کرده اند:


  11. #86
    عضو فعال MOSTAFAVI آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2012
    نوشته ها
    5,258
    تشکر
    3,704
    تشکر شده 21,428 بار در 4,805 ارسال

    پاسخ : دلخوشی ها ودلتنگی ها(ازهردری، سخنی )

    کسانی که رشته شون ریاضی بود و یا با مفاهیم ریاضی آشنا هستند ،شعر زیر رو بهتر درک می کنند

    منحنی قامتم تابع ابروی توست
    خط مجانب بر آن، طره ی گیسوی توست
    حد رسیدن به تو، مبهم و بی انتهاست
    بازه‌ تعریف دل، در حرم کوی توست
    بی تو وجودم بود یک سری واگرا
    ناحیه همگراش دایره روی توست
    مهر تو چون می‌دهد سمت به بردار دل
    هر طرفی روکنی، هم‌جهت و سوی توست
    پرتو خورشید شد مشتق از آن چشم تو
    گرمی و جان‌بخشی‌اش جزئی از آن خوی توست
    چون به عدد، یک تویی، من همه‌ ی صفرها
    آن چه که معنا دهد قامت دلجوی توست
    گر شود آن دم که ما زوج مرتب شویم
    سر به رهت می‌نهم، چون که سرم گوی توست
    هجر و فراقت شکست قائمه قائمی
    نقطه پرگار عشق واله و پی‌جوی توست

  12. کاربر زیر به خاطر ارسال مفید MOSTAFAVI از ایشان تشکر کرده است:


  13. #87
    عضو فعال MOSTAFAVI آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2012
    نوشته ها
    5,258
    تشکر
    3,704
    تشکر شده 21,428 بار در 4,805 ارسال

    پاسخ : دلخوشی ها ودلتنگی ها(ازهردری، سخنی )

    با من برنو به دوش یاغی مشروطه خواه

    عشق کاری کرده که تبریز می سوزد در آه


    بعدها تاریخ می گوید که چشمانت چه کرد؟

    با من تنها تر از ستارخان بی سپاه


    موی من مانند یال اسب مغرورم سپید

    روزگار من شبیه کتری چوپان سیاه


    هرکسی بعد از تو من را دید گفت از رعد و برق

    کنده ی پیر بلوطی سوخت نه یک مشت کاه


    کاروانی رد نشد تا یوسفی پیدا شود

    یک نفر باید زلیخا را بیاندازد به چاه


    آدمیزادست و عشق و دل به هر کاری زدن

    آدم ست و سیب خوردن، آدم است و اشتباه

  14. 2 کاربر به خاطر ارسال مفید MOSTAFAVI از ایشان تشکر کرده اند:


  15. #88
    ستاره‌دار (۱۳) mhjboursy آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2013
    محل سکونت
    خواجه لامکان تویی بندگی مکان مکن
    نوشته ها
    18,270
    تشکر
    51,028
    تشکر شده 84,811 بار در 17,704 ارسال

    پاسخ : دلخوشی ها ودلتنگی ها(ازهردری، سخنی )

    ده روز مهر گردون افسانه است و افسون!!!!
    نیکی بجای یاران فرصت شمار یارا
    «محمد حسین» هستم.
    امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

  16. 4 کاربر به خاطر ارسال مفید mhjboursy از ایشان تشکر کرده اند:


  17. #89
    ستاره‌دار (۱۳) mhjboursy آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2013
    محل سکونت
    خواجه لامکان تویی بندگی مکان مکن
    نوشته ها
    18,270
    تشکر
    51,028
    تشکر شده 84,811 بار در 17,704 ارسال

    پاسخ : دلخوشی ها ودلتنگی ها(ازهردری، سخنی )

    واژه‌های پارسی
    ـــــــــــــــــــــــــ ـ

    یک سری از دوستان که می‌خواهند پارسی را (بسیار) پاس بدارند. می‌آیند واژه‌هایی مانند حتما و مطمئنا را به این شیوه می‌نویسند: حتمن. مطمعنن.
    بیشتر اینهایی که عرب ستیز هستند این کار را می‌کنند.
    نخست اینکه عرب ستیزی اشتباه است. هرچند ما تمام قد از پارسی دفاع می‌کنیم ولی عرب‌ستیزی را کاری احمقانه می‌دانیم. (بکله حتی قوم ستیزی را هم احمقانه می‌دانیم.) (اینکه آدم چشمش را ببندد و با تمام کسانی که دارای یک قومیت یا یک زبان خاص هستند مخالفت کند احمقانه است! ای بسا قومی وجود داشته باشند که واقعا هم حتی به معنی واقعی کلمه بد باشند. ولی باز انسان‌های پاکی در میان آنها باشند! حالا دلیل می‌شود ما چشممان را ببندیم و به همه توهین کنیم؟ یا گیرم که مثلا اقوام یک قومی انسان‌های بدی بوده باشند... دلیل می‌شود که ما به فرزندان آنها بی احترامی کنیم؟ اصلا یک انسان بزرگ سال ممکن است به عمد انسان بدی باشد ولی دیگر یک کودک و نوزاد که قصدی ندارد که...) بگذریم... به هر روی عرب‌ستیزی در میان ایرانیان در دید من همان قدر کار احمقانه‌ای است که پارس‌ستیزی و عجم‌ستیزی نزد اعراب بد است.
    اما ما دوست داریم از فرهنگ پارسی حمایت کنیم.
    دوست داریم در میان نوشته‌هایمان واژه‌های پارسی را به کار بگیریم و بیشتر به این زبان شیرین سخن بگوییم.
    ولی باز این روشش نیست!
    آخر حتما را بنویسیم حتمن؟ که چه بشود؟ نخست اینکه در همین واژه‌ی حتمن هم باز حرف «ح» وجود دارد! که عربی است! دوم اینکه تنوین که عربی است هنوز سر جایش است تلفظ انتهای حتما هنوز همان است که بود فقط شیوه‌ی نگارشش تغییر کرده!
    این موضوع در واژه‌ی مطمعنن وخیم‌تر هم می‌شود! چرا که طرف برای اینکه همزه را حذف کند دست به دامان «ع» شده! که این هم از قضا عربی است!
    خوب چه کاری است آخر پدرآمرزیده؟
    می‌خواهی بیایی ابرویش را درست کنی می‌زنی چشمش را هم این‌گونه کور می‌کنی!
    نیز اینکه دو دستگی و سردرگمی در میان پارسی زبانان ایجاد می‌کنی... از فردا یک سری می‌نویسند مطمئنن یک سری مطمعنا یک سری دیگر مطمئنا و ...
    بهتر نیست یک پایگاه واحد برای تصمیم گیری در این خصوص وجود داشته باشد؟ مانند فرهنگستان زبان و ادب فارسی یا آموزش و پرورش؟ (البته بماند که ما با اینها و آموزش پرورش هم مشکل و انتقاد داریم که در آینده در این رابطه چیزهایی خواهم گفت. از جمله اینکه آخر سر معلوم نیست ها و اند و اش و ... را باید به واژه‌ی پیشین چسباند یا نه؟ و نیز اینکه چرا «می» را از فعل جدا کردند؟ ولی در کل بهتر است که یک مرجع واحد باشد و دیگران به آن مراجعه کنند.)
    «محمد حسین» هستم.
    امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

  18. 2 کاربر به خاطر ارسال مفید mhjboursy از ایشان تشکر کرده اند:


  19. #90
    ستاره‌دار (۱۳) mhjboursy آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2013
    محل سکونت
    خواجه لامکان تویی بندگی مکان مکن
    نوشته ها
    18,270
    تشکر
    51,028
    تشکر شده 84,811 بار در 17,704 ارسال

    پاسخ : دلخوشی ها ودلتنگی ها(ازهردری، سخنی )



    سعدی

    همه عمر برندارم سر از این خمار مستی // که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
    تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد // دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی
    چه حکایت از فراقت که نداشتم ولیکن // تو چو روی باز کردی در ماجرا ببستی
    نظری به دوستان کن که هزار بار از آن به // که تحیتی نویسی و هدیتی فرستی
    دل دردمند ما را که اسیر توست یارا // به وصال مرهمی نه چو به انتظار خستی
    نه عجب که قلب دشمن شکنی به روز هیجا // تو که قلب دوستان را به مفارقت شکستی
    برو ای فقیه دانا به خدای بخش ما را // تو و زهد و پارسایی من و عاشقی و مستی
    دل هوشمند باید که به دلبری سپاری // که چو قبله‌ایت باشد به از آن که خود پرستی
    چو زمام بخت و دولت نه به دست جهد باشد // چه کنند اگر زبونی نکنند و زیردستی
    گله از فراق یاران و جفای روزگاران // نه طریق توست سعدی کم خویش گیر و رستی

    چقدر این شعر زیباست! سعدی هم فیلسوف است و هم عارف. و هم عاشق‌پیشه!
    آنجا که می‌گوید برو ای فقیه دانا... گویی دارد به تمام مرتبه ظهور می‌کند و با آن علو رتبه‌اش بر رتبه‌ی عقلش می‌خندد و به ما هم نشان می‌دهد که از این مقام هم بالاتر رفته... و ترجمه‌ی این مصرع را هم در چند مصرع بعد می‌آورد که می‌گوید دست جهد از یک‌سری جاها و مقامات کوتاه است و با پای دیگر باید به این وادی‌ها رفت...
    در این چند بیت همه‌چیز هست... آیا چیزی هست که مانده باشد؟ استدلال و حکمت و فلسفه و دانایی... بالاتر از آن... حرکت بین اینها... زیبایی سخن... عشق‌بازی...
    ویرایش توسط mhjboursy : 2018/06/28 در ساعت 22:19
    «محمد حسین» هستم.
    امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

  20. 4 کاربر به خاطر ارسال مفید mhjboursy از ایشان تشکر کرده اند:


صفحه 9 از 64 نخست ... 67891011121959 ... آخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 3 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 3 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. دانلود رایگان نمونه گزارش های رتبه بندی ، بهینه کاوی، مدیریت ریسک
    توسط labalab در انجمن آموزش روش های تحلیلی , منابع و ...
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 2013/06/03, 10:12

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •