دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی) ?

Collapse
X
 
  • زمان
  • نمایش
Clear All
new posts
  • PASHA
    عضو فعال
    • Mar 2011
    • 1294

    #1

    دلخوشی‌ها و دلتنگی‌ها (از هر دری، سخنی) ?

    بیخودی خندیدیم
    که بگوییم دلی خوش داریم
    بیخودی حرف زدیم
    که بگوییم زبان هم داریم
    و قفس هامان را
    زود زود رنگ زدیم
    و نشستیم لب رود
    و به آب سنگ زدیم
    ما به هر دیواری
    آینه بخشیدیم
    که تصور بکنیم
    یک نفر با ماهست
    ما زمان را دیدیم
    خسته در ثانیه ها
    باز با خود گفتیم
    شب زیبایی هست!
    بیخودی پرسه زدیم
    صبحمان شب بشود
    بیخودی حرص زدیم
    سهممان کم نشود
    ما خدا را با خود
    سر دعوا بردیم
    و قسم ها خوردیم
    ما به هم بد کردیم
    ما به هم بد گفتیم
    بیخودی داد زدیم
    که بگوییم توانا هستیم
    بیخودی پرسیدیم
    حال همدیگر را
    که بگوییم محبت داریم
    بیخودی ترسیدیم
    از بیان غم خود
    و تصور کردیم
    که شهامت داریم
    ما حقیقت ها را
    زیر پا له کردیم
    و چقدر حظ بردیم
    که زرنگی کردیم
    روی هر حادثه ای
    حرفی از پول زدیم
    از شما می پرسم
    ما که را گول زدیم ؟
    آخرین ویرایش توسط mhjboursy؛ 2018/11/07, 00:33. دلیل: تنظیم عنوان
    اشتیاق سوزان، تلاش و پشتکار، اراده آهنین،صروتحمل، درس و عبرت، تمرین و تمرین و.... فروتن باش
  • PASHA
    عضو فعال
    • Mar 2011
    • 1294

    #2
    گناه از کیست؟

    - این مملکت تا هزار سال دیگه درست بشو نیست!
    - ای آقا! ما کجا غرب کجا! اونا دویست سال از ما جلو هستن!
    - مملکت رو بر باد دادن، نابود کردن!
    - اگه (...) بود الان وضعمون که این نبود (...) کاری کرد که این کشور دیگه کمر راست نکنه!
    - کار دشمنه، نمی خواد ما پیشرفت کنیم، یعنی چشم ندارند پیشرفت ما رو ببینن!
    - تا فرهنگمون درست نشه این کشور درست نمی شه!
    - زمان کوروش و داریوش همه چیز سرجاش بود. اگه برگردیم به اون دوران...
    - حالا بذار یارانه ها رو قطع کنن اونوقت ببین چی به روزگارمون میاد!


    اشتیاق سوزان، تلاش و پشتکار، اراده آهنین،صروتحمل، درس و عبرت، تمرین و تمرین و.... فروتن باش

    نظر

    • PASHA
      عضو فعال
      • Mar 2011
      • 1294

      #3
      همه ی ما مریض بودیم...
      منظورم سرما خوردگی یا مثلاً سرطان نیست.
      ذهن و روانمان...
      روحاً مریض بودیم.
      هرکس به اندازه ای.
      کم یا زیاد.

      هیچ کس از اول اینطور نبود.
      خب حداقل از خودم مطمئنم که سالم به دنیا اومدم.
      بقیه هم همینطور، می دونم.
      اونجا آلوده شدیم.
      همه مون.
      بعضی ها خوش شانس بودن، کمتر.
      بعضی ها خب بیشتر.
      مهم اینه که به هیچ کدوممون رحم نشد.
      بلا استثناء.

      همیشه فکر می کردم که اگه اونجا رو ترک کنم بهتر میشم.
      به مرور شاید...

      که اجل مهلت نداد.
      اشتیاق سوزان، تلاش و پشتکار، اراده آهنین،صروتحمل، درس و عبرت، تمرین و تمرین و.... فروتن باش

      نظر

      • PASHA
        عضو فعال
        • Mar 2011
        • 1294

        #4
        گوته:

        اگر ثروتمند نیستی مهم نیست، بسیاری از مردم ثروتمند نیستند
        اگر سالم نیستی، هستند افرادی که بامعلولیت و بیماری زندگی می کنند
        اگر زیبا نیستی برخورد درست با زشتی هم وجوددارد
        اگر جوان نیستی، همه با چهره پیری مواجه می شوند
        اگر تحصیلات عالی نداری با کمی سواد هم می توان زندگی کرد
        اگر قدرت سیاسی و مقام نداری، مشاغل مهم متعلق به معدودی انسان هاست
        اما، اگر «عزت نفس نداری»، برو بمیر که هیچ نداری.
        اشتیاق سوزان، تلاش و پشتکار، اراده آهنین،صروتحمل، درس و عبرت، تمرین و تمرین و.... فروتن باش

        نظر

        • PASHA
          عضو فعال
          • Mar 2011
          • 1294

          #5
          کاش هفت ساله بودم

          روی نیمکت چوبی می نشستم

          مداد سوسماری در دست

          باصدای تو دیکته می نوشتم


          تو می گفتی بنویس دلتنگی
          من آن را اشتباه می نوشتم
          اخمی بر چهره می نشاندی و من
          به جبران دلتنگی ها هزار بار می نوشتم مادر
          اشتیاق سوزان، تلاش و پشتکار، اراده آهنین،صروتحمل، درس و عبرت، تمرین و تمرین و.... فروتن باش

          نظر

          • PASHA
            عضو فعال
            • Mar 2011
            • 1294

            #6
            خسته ام از آرزوها ، آرزوهای شعاری
            شوق پرواز مجازی ، بالهای استعاری
            لحظه های کاغذی را، روز و شب تکرار کردن
            خاطرات بایگانی،زندگی های اداری
            آفتاب زرد و غمگین ، پله های رو به پایین
            سقفهای سرد و سنگین ، آسمانهای اجاری
            با نگاهی سر شکسته،چشمهایی پینه بسته
            خسته از درهای بسته، خسته از چشم انتظاری
            صندلی های خمیده،میزهای صف کشیده
            خنده های لب پریده ، گریه های اختیاری
            عصر جدول های خالی، پارک های این حوالی
            پرسه های بی خیالی، نیمکت های خماری
            رو نوشت روزها را،روی هم سنجاق کردم
            شنبه های بی پناهی ، جمعه های بی قراری
            عاقبت پرونده ام را،با غبار آرزوها
            خاک خواهد بست روزی ، باد خواهد برد باری
            روی میز خالی من، صفحه ی باز حوادث
            در ستون تسلیتها ، نامی از ما یادگاری

            قیصر امین پور
            اشتیاق سوزان، تلاش و پشتکار، اراده آهنین،صروتحمل، درس و عبرت، تمرین و تمرین و.... فروتن باش

            نظر

            • PASHA
              عضو فعال
              • Mar 2011
              • 1294

              #7
              چه کسی میگوید

              که گرانی اینجاست؟

              دوره ارزانی ست

              چه شرافت ارزان،

              تن عریان ارزان،

              و دروغ از همه چیز ارزان تر



              آبرو قیمت یک تکه ی نان

              و چه تخفیف بزرگی خورده ست

              قیمت هر انسان...
              اشتیاق سوزان، تلاش و پشتکار، اراده آهنین،صروتحمل، درس و عبرت، تمرین و تمرین و.... فروتن باش

              نظر

              • PASHA
                عضو فعال
                • Mar 2011
                • 1294

                #8
                انیشتین میگفت : « آنچه در مغزتان میگذرد، جهانتان را میآفرینداستفان كاوی (از سرشناسترین چهرههای علم موفقیت) احتمالاً با الهام از همین حرف انیشتین است كه میگوید:« اگر میخواهید در زندگی و روابط شخصیتان تغییرات جزیی به وجود آورید به گرایشها و رفتارتان توجه كنید؛ اما اگر دلتان میخواهد قدمهای كوانتومی بردارید و تغییرات اساسی در زندگیتان ایجاد كنید باید نگرشها و برداشتهایتان را عوض كنید .»

                او حرفهایش را با یك مثال خوب و واقعی، ملموستر میكند:« صبح یك روز تعطیل در نیویورك سوار اتوبوس شدم. تقریباً یك سوم اتوبوس پر شده بود. بیشتر مردم آرام نشسته بودند و یا سرشان به چیزی گرم بود و درمجموع فضایی سرشار از آرامش و سكوتی دلپذیر برقرار بود تا اینكه مرد میانسالی با بچههایش سوار اتوبوس شد و بلافاصله فضای اتوبوس تغییر كرد. بچههایش داد و بیداد راه انداختند و مدام به طرف همدیگر چیز پرتاب میكردند. یكی از بچهها با صدای بلند گریه میكرد و یكی دیگر روزنامه را از دست این و آن میكشید و خلاصه اعصاب همهمان توی اتوبوس خرد شده بود. اما پدر آن بچهها كه دقیقاً در صندلی جلویی من نشسته بود، اصلاً به روی خودش نمیآورد و غرق در افكار خودش بود. بالاخره صبرم لبریز شد و زبان به اعتراض بازكردم كه: «آقای محترم! بچههایتان واقعاً دارند همه را آزار میدهند. شما نمیخواهید جلویشان را بگیرید؟» مرد كه انگار تازه متوجه شده بود چه اتفاقی دارد میافتد، كمی خودش را روی صندلی جابجا كرد و گفت: بله، حق با شماست. واقعاً متاسفم. راستش ما داریم از بیمارستانی برمیگردیم كه همسرم، مادر همین بچهها٬ نیم ساعت پیش در آنجا مرده است.. من واقعاً گیجم و نمیدانم باید به این بچهها چه بگویم. نمیدانم كه خودم باید چه كار كنم و ... و بغضش تركید و اشكش سرازیر شد.»

                استفان كاوی بلافاصله پس از نقل این خاطره میپرسد:« صادقانه بگویید آیا اكنون این وضعیت را به طور متفاوتی نمیبینید؟ چرا این طور است؟ آیا دلیلی به جز این دارد كه نگرش شما نسبت به آن مرد عوض شده است؟ » و خودش ادامه میدهد كه:« راستش من خودم هم بلافاصله نگرشم عوض شد و دلسوزانه به آن مرد گفتم: واقعاً مرا ببخشید. نمیدانستم. آیا كمكی از دست من ساخته است؟ و....

                اگر چه تا همین چند لحظه پیش ناراحت بودم كه این مرد چطور میتواند تا این اندازه بیملاحظه باشد٬ اما ناگهان با تغییر نگرشم همه چیز عوض شد و من از صمیم قلب میخواستم كه هر كمكی از دستم ساخته است انجام بدهم .»

                حقیقت این است كه به محض تغییر برداشت٬ همه چیز ناگهان عوض میشود. كلید یا راه حل هر مسئلهای این است كه به شیشههای عینكی كه به چشم داریم بنگریم؛ شاید هرازگاه لازم باشد كه رنگ آنها را عوض كنیم و در واقع برداشت یا نقش خودمان را تغییر بدهیم تا بتوانیم هر وضعیتی را از دیدگاه تازهای ببینیم و تفسیر كنیم . آنچه اهمیت دارد خود واقعه نیست بلكه تعبیر و تفسیر ما از آن است!
                اشتیاق سوزان، تلاش و پشتکار، اراده آهنین،صروتحمل، درس و عبرت، تمرین و تمرین و.... فروتن باش

                نظر

                • PASHA
                  عضو فعال
                  • Mar 2011
                  • 1294

                  #9
                  گنجشک و خدا

                  گنجشک به خدا گفت : لانه ی کوچکی داشتم , آرامگاه خستگیم و سرپناه بی کسیم بود.طوفان تو آن را از من گرفت.کجای دنیای تو را گرفته بودم؟؟؟
                  خدا گفت : ماری در خانه ات بود , تو خواب بودی.باد را گفتم لانه ات را واژگون کند.آنگاه تو از کمین مار پر گشودی!!! چه بسیار بلا ها که از تو به واسطه ی محبتم دور کردم , ولی تو ندانسته به دشمنیم برخواستی.
                  اشتیاق سوزان، تلاش و پشتکار، اراده آهنین،صروتحمل، درس و عبرت، تمرین و تمرین و.... فروتن باش

                  نظر

                  • PASHA
                    عضو فعال
                    • Mar 2011
                    • 1294

                    #10
                    هر وقت در خیانت و فریب دادن کسى موفق شدى،

                    به این فکرنکن که اون چقدر احمق بوده،

                    به این فکرکن که اون چقدر به تواعتماد داشته ... !
                    اشتیاق سوزان، تلاش و پشتکار، اراده آهنین،صروتحمل، درس و عبرت، تمرین و تمرین و.... فروتن باش

                    نظر

                    • PASHA
                      عضو فعال
                      • Mar 2011
                      • 1294

                      #11
                      [b]توخیلی از روزها که توی مغازه هستیم .
                      خیلی ها می آیند ومی روند .وقتی پای صحبت بازمیشه خیلی ها شروع به درد ودل کردن و گفتن ازمشکلات زندگی می کنند .
                      توی بسیاری ازحرف ها مشترک هستیم .وهمه ما تقریبا هم درد هستیم .
                      خلاصه وقتی خیلی ازحرفها را میخواهی پیش خودت نکه داری نمی تونی ویک جا این سد میشکنه وقسمتی از آن سرریزمی شود .
                      ووقتی که گفتگو تموم میشه من باخودم می بینم که چقدرحرف نگفته دارم .

                      گاهی ... ،

                      آری ، گاهی هرکاری که بکنی ، باز هم سنگینی حرفهایی را در دلت حس خواهی کرد، حرفهایی که نه می توانی به کسی بگویی و نه اینکه آنرا بنویسی ...

                      ه قول گیله مرد : گفته ها ، قطره ای از دریای نگفته هاست ...



                      دراین یک سال که توی این تایپیک ها دنبال مطالب بورسی بودم .
                      باهمین مطالب آزاد که تواین فروم ها وجودداره خیلی چیزها را یاد گرفتم .که مدیون دوستان خوب مجازی این تالارهستم
                      اشتیاق سوزان، تلاش و پشتکار، اراده آهنین،صروتحمل، درس و عبرت، تمرین و تمرین و.... فروتن باش

                      نظر

                      • PASHA
                        عضو فعال
                        • Mar 2011
                        • 1294

                        #12
                        زندگی رقص نجیبی ست و زندگی شعر نجیبی ست

                        زندگی رقص نجیبی ست
                        که از چشمه ی بودن، جاریست
                        رقص یک شاپرک بازیگوش
                        لای یک دسته گل ِ یاس معطر در باغ . . .
                        رقص ِ یک نغمه ی آرام ِ اذان
                        که شبی باد میان من و این قبله پراکنده کند . . .
                        رقص کِرمی شب تاب
                        که شبیه تپش ِ خورشید است . . .
                        زندگی شعر نجیبی ست
                        که در دفتر ِ اندیشه ی این گنبد ِ دَوار
                        پر از قافیه است . . .
                        چه کسی گفت خدا شاعر نیست؟؟
                        اشتیاق سوزان، تلاش و پشتکار، اراده آهنین،صروتحمل، درس و عبرت، تمرین و تمرین و.... فروتن باش

                        نظر

                        • آمن خادمی
                          مدیر
                          • Jan 2011
                          • 5243

                          #13
                          *می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود .*
                          * عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه می شد *
                          *بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود ... *
                          *بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند . *
                          *تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند. *
                          *تنـها چیزی که می شکست، اسباب بـازی هایم بـود *
                          *و معنای خداحافـظ، تا فردا بود...!*
                          to continue, please follow me on my page

                          نظر

                          • آمن خادمی
                            مدیر
                            • Jan 2011
                            • 5243

                            #14
                            بیایید مردانه " زنها " را گرامی بداریم..
                            این بار اگر زن زیبارویی را دیدیم
                            هوس را زنده به گور کنیم,
                            و خدا را شکر کنیم برای خلق این زیبایی
                            زیر باران ،اگر دختری را سوار کردیم به جای شماره به او امنیت بدهیم.
                            ... او را به مقصد مورد نظرش برسانیم نه به مقصد مورد نظرمان.
                            هنگام ورود به هر جایی با لبخند بگوییم ، اول شما....
                            در تاکسی خودمان را به در بچسبانیم نه به او.
                            در مترو جای خود را به زنی بدهیم که ایستاده.
                            بیایید فارغ از جنسیت کمی واقعا مرد باشیم و نه از مردی فقط کُــت و سیبیلش را داشته باشیم.....!
                            to continue, please follow me on my page

                            نظر

                            • ماهور
                              عضو فعال
                              • Feb 2011
                              • 1239

                              #15
                              معلم پای تخته داد می زد/ صورتش از خشم گلگون بود و دستانش به زیر پوششی از گرد پنهان بود/ ولی آخر کلاسی ها لواشک بین خود تقسیم می کردند
                              چو قسمت ازلی بی حضور ما کردند
                              گر اندکی نه به وفق رضاست خرده مگیر...

                              نظر

                              در حال کار...
                              X