صفحه 2 از 3 نخست 123 آخرین
نمایش نتایج: از 11 به 20 از 25

موضوع: تسلیت ایام فاطمیه

  1. #11
    عضو عادی
    تاریخ عضویت
    Feb 2012
    محل سکونت
    اصفهان
    نوشته ها
    36
    تشکر
    6
    تشکر شده 179 بار در 35 ارسال
    بریزم اشک غم ، از دیده بر رخسار مادر جان

    بنالم
    در عزایت بادل افکار مادر جان

    به
    یاد آرم از آن ساعت که با پهلوی بشکسته

    کشیدی
    ناله در بین در و دیوار مادر جان

    از
    آن غصب فدک وز بردن حیدر سوی مسجد

    مرا
    دیگر نباشد طاقت گفتار مادر جان .]

  2. 10 کاربر به خاطر ارسال مفید neekandish از ایشان تشکر کرده اند:


  3. #12
    عضو فعال مات آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    نوشته ها
    5,650
    تشکر
    469
    تشکر شده 13,899 بار در 4,563 ارسال
    اسرار نام های حضرت فاطمه (س)حضرت امام صادق (ع) فرمود: فاطمه نزد خدای تعالی 9 اسم دارد فاطمه، صدیقه، مبارکه، طاهره، زکیه، راضیه، مرضیه، محدثه و زهرا.



    فاطمه:

    رسول خدا فرمود: زیرا او و شیعیانش از آتش جهنم قطع شدهاند. (فاطمه به معنای قطعشده و بریده است.) و نیز امام صادق (ع) فرمود: زیرا او از هر شر و بدی بریده شده است و نیز چون مردم از رسیدن به معرفت کامل او قطع شده اند.

    صدیقه :

    زیرا او هرگز در زندگی جز راست نگفت و هر آنچه پدر بزرگوارش فرمود، تصدیق کرد.

    رسول خدا به امیرالمومنین فرمود: یا علی، من به فاطمه سفارشهایی کرده ام که به تو بگوید. او هر چه گفت بپذیر، زیرا او راستگوست، بسیار راستگو.

    مبارکه:

    برکت به معنای خیر فراوان است و از فاطمه نسل فراوانی به عالم اسلام هدیه شده . لذا در بعضی از تفاسیر آمده است که در آیهی « انا اعطیناک الکوثر» ( ای رسول گرامی ما به تو خیر کثیر عطا کردیم) منظور، فاطمه (س) است.

    طاهره:

    امام باقر (ع) فرمود: زیرا او از هر ناپاکی ظاهری و هر گونه ناپاکی دامن، مبری است.

    و نیز طبق روایات متعدد، آیه تطهیر( انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا) درباره حضرت فاطمه نازل شده است. پس فاطمه طاهره است زیرا هر گونه رجس و پلیدی و ناپاکی از وجود مقدسش دور است.

    زکیه:

    زکاه هم به معنای رشد و نمو و هم به معنای طهارت است، بنابراین زکیه هم یعنی از فاطمه نسل پرباری پا به عرصه وجود خواهد گذاشت و هم اینکه او وجودی است پاک و طاهر .

    راضیه:

    زندگی کوتاه حضرت فاطمه با غم و اندوه و نیز با تلاش و سختی همراه بود. او زندگی بسیار مشکلی را پشت سر گذاشت ولی هرگز لب به شکایت باز نکرد، بلکه همواره خدای بزرگ را شکر میکرد و راضی بود.

    روایت شده روزی رسول خداحضرت فاطمه را دید که لباس خشنی بر تن داشت و با دستهای مبارکش آسیاب میکرد در حالیکه طفل کوچک خود را هم شیر میداد رسول خدا گریان شد و فرمود: ای دخترکم، تلخی این دنیا را بچش، برای رسیدن به شیرینی آخرت.

    حضرت فاطمه نه تنها لب به شکایت باز نکرد، بلکه عرض کرد: ای رسول خدا، من خدا را برای نعمتهایش سپاسگزارم.

    و نیز روزی امیرالمومنین از رسول خدا خواست اگر ممکن باشد برای فاطمه مستخدمه ای بگیرد، اما رسول خدا تسبیح فاطمه را به آنها تعلیم فرمود. حضرت زهرا پس از شنیدن این دستور پیغمبر اکرم سه بار فرمود: من از خدا و رسولش راضیم.

    مرضیه:

    تمام کارهای حضرت فاطمه مورد رضایت خدا و رسول بود. رسول خدا هیچ گاه بر فاطمه غضب نکرد، به او خرده نگرفت و برعکس، گاهی میفرمود: فداها ابوها. (پدرش به قربانش).

    این چنین است که رسول خدا رضای فاطمه را رضای خدا میدانست و میفرمود: خدا از غضب فاطمه غضب می کند و از رضایت او راضی میشود.

    محدثه:

    امام صادق (ع) در این مورد فرمود: زیرا ملائکه از آسمان فرود میآمدند و با او سخن میگفتند.

    در فرهنگ اسلامى محدثان راستین همواره از حرمت و منزلت ویژه اى برخوردار بوده اند، محدثان و راویان در حفظ و حراست از گنجینه هاى معارف و ارزشهاى دینى و ذخایر گرانمایه مکتب تشیع و رشد و تعالى فرهنگ غنى اسلامى نقش اول را داشته اند و حامل ودایع و امانتهاى گرانقدر الهى و رازدار اسرار آل رسول بوده اند.

    زهرا:

    امام صادق فرمود: زیرا نور آن بانوی مکرمه در یک روز سه بار برای امیرالمومنین میدرخشید، و چون در محراب عبادت میایستاد نور درخشنده او برای اهل آسمان می درخشید همانگونه که نور ستارگان برای اهل زمین میدرخشد.

    برخی نامهای دیگر حضرت فاطمه (س)

    حصان (محفوظ)، حره (آزاده، شریف)، سیده (بانوی محترم)، عذراء (پرده نشین)، حوراء (فرشته، حوریه)، مریم کبری (مریم برتر)، نوریه (تابناک، درخشنده ) و نام آن بانو در آسمان، منصوره (یاریشده) است.

    کنیه های حضرت

    ام الحسن، ام الحسین، ام المحسن، ام الائمه، ام ابیها.

    حضرت فاطمه (س) آن قدر به پدر بزرگوارش محبت می کرد و مادرانه عشق می ورزید که " ام ابیها" (مادر پدرش) لقب گرفت.
    الماس را جز در قعر زمین نمیتوان یافت و حقایق را جز در اعماق فکر نمی توان کشف کرد.(ویکتور هوگو)
    اگر می خواهی بنده کسی نشی بنده هیچ چیز مشو.(ژاک دوال)
    اعتماد به نفس را از شیر بیاموزید اوبا خودش یکدل است و هرگز تضاد در او راه ندارد.

  4. 10 کاربر به خاطر ارسال مفید مات از ایشان تشکر کرده اند:


  5. #13
    عضو فعال مات آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    نوشته ها
    5,650
    تشکر
    469
    تشکر شده 13,899 بار در 4,563 ارسال
    شب را خدا ز شرم نگاه تو آفرید


    شوق عراق و شور حجاز است در دلم
    جامه دران و سوز و گداز است در دلم

    پل می زنم به خویش مگو از کدام راه
    راهی که رو به آینه باز است در دلم

    قد قامت الصلاه من از جای دیگر است
    قد قامت کدام نماز است در دلم

    شب را چراغ گم شدن روز کرده ام
    ذکرت چراغ راز و نیاز است در دلم

    تشبیه نارساست ، حقیقت کلام توست
    ابهام و استعاره ، مجاز است در دلم

    مجموعه ی نیاز تویی ای نماز ناب
    دیگر چه حاجتی به نیاز است در دلم

    یاس کبود پیش تو خار است فاطمه
    نامت گل همیشه بهار است فاطمه


    شب را خدا ز شرم نگاه تو آفرید
    خورشید را ز شعله ی آه تو آفرید

    شمسی تر از نگاه تو منظومه ای نبود
    صد کهکشان ز ابر نگاه تو آفرید

    آه ای شهیده ای که شهادت سپاه توست
    جان را خدا شهید سپاه تو آفرید

    هر جا که نور بود به گرد تو چرخ زد
    ما را چو گرد بر سر راه تو آفرید

    ای پشتوانه ی دو جهان ، عشق را خدا
    با جلوه وجلالت و جاه تو آفرید

    تقوای محض ، عصمت خالص ، گل خدا!
    آخر چگونه شعر کنم قصه ی تو را؟


    تو آمدی و زن به جمال خدا رسید
    انسان دردمند به درک دعا رسید

    تو آمدی و مهر و وفا آفریده شد
    تو آمدی و نوبت عشق و حیا رسید

    هاجر هر آن چه هروله کرد از پی تو کرد
    آخر به حاجت تو به سعی صفا رسید

    احمد اگر به عرش فرا رفت با تو رفت
    مولا اگر رسید به حق با شما رسید

    داغ پدر ،سکوت علی ، غربت حسن
    شعری شد و به حنجره ی کربلا رسید

    در تل زینبیه غروبت طلوع کرد
    با داغ تو قیامت زینب فرا رسید

    با محتشم به ساحل عمان رسید اشک
    داغ تو بود بار امانت به ما رسید

    تسبیح توست رشته ی تعقیب واجبات
    قد قامت الصلاتی و حی علی الصلات


    بی فاطمه قیامت انسان نبود نیز
    عهد الست و معنی پیمان نبود نیز

    چونان تو زن ندید جهان تا که بود و هست
    چونان تو مرد در همه دوران نبود نیز

    مولا اگر نبود جهان جلوه ای نداشت
    "راز رشید" سوره ی قرآن نبود نیز

    گر زنده بود بعد تو پیغمبر خدا
    قبر تو مثل مهر تو پنهان نبود نیز

    زهرا اگر نبود ، زمین بی بهار بود
    در آسمان شکوفه ی باران نبود نیز

    ای برق ذوالفقار علی هیچ خطبه ای
    مانند خطبه های تو بران نبود نیز

    حیدر اگر نبود ومحمد اگر نبود
    وجد و وجود و جوشش وجدان نبود نیز

    ایمان نبود و عشق نبود و شرف نبود
    خورشید سر بریده ی صحرای طف نبود


    نام تو با علی و محمد قرینه است
    هر جا که عطر نام تو باشد مدینه است

    دستاس کیست چرخ جهان ؟ این غریب کیست
    این دست های کیست که لبریز پینه است؟

    آیینه ای که عطر بهشت مدینه بود
    نامش هنوز شعله ی سینای سینه است

    ای وسعت بهشت ، جهان بی تو دوزخ است
    دنیا چقدر مزرعه ی کفر و کینه است

    این گونه گنج در صدف هر خزانه نیست
    گنجی ست در خزانه اگر این خزینه است

    دریا علی ست گوهر یکدانه اش تویی
    در موج حادثات - حسینت سفینه است

    با هر حماسه داغ پدر را سرشته ای
    هجده کتاب درد علی را نوشته ای


    زیبایی مدینه به غیر از بتول نیست
    بی مهر او نماز دو عالم قبول نیست

    می پرسم از شما که رسولان غیرتید
    زهرا مگر خلاصه ی جان رسول نیست ؟

    گیرم ولایت علی از یاد برده اید
    آیا غدیر و دست محمد قبول نیست ؟

    آخر اصول عشق مگر چیست جز ولا ؟
    آیا مگر حدیث ولا از اصول نیست ؟

    مهر علی ست روزی هر روز مهر و ماه
    وقتی چراغ ، فاطمه باشد ، افول نیست

    جبریل را به مرقد مولای عاشقان
    بی رخصتش هر آینه ، اذن دخول نیست

    الله اکبر از تو که الله اکبری
    ای مادرپدر که پدر را تومادری


    زهراترین شکوفه ی گلخانه ی رسول
    با نام تو مدینه مدینه ست یا بتول

    ای مردمی که زایر راز مدینه اید
    آه ای مجاوران حرم حج تان قبول

    اینجا کنار حجره ی پیغمبر خدا
    آیینه خانه ای ست پر از تابش اصول

    آیینه ای که ماه در آن می کشد نفس
    آیینه ای که مهر در آن می کند حلول

    دربین ماه های خدا چون تو ماه نیست
    ای بین فصل های خدا بهترین فصول

    اینجا نماز خانه ی مولا و فاطمه ست
    اینجاست خانه ی علی و خانه ی رسول

    زهرا شدی که نام علی را علم کنی
    پنهان شدی که هر دو جهان را حرم کنی


    یک عمر بود با غم و غربت قرین علی
    آن قصه ی حسین و حسن بود و این علی

    وقتی ابوتراب شدی خاک پاک شد
    تا زد به خاک بندگی او جبین علی

    درخانقاه نوری و در کعبه چلچراغ
    بر خاتم رسول رسولان نگین علی

    آیینه ای برابر انسان و کائنات
    آیین عشق و آینه ی راستین علی

    شمشیر حق که چرخ زنان است و خطبه خوان
    دست خداست بر شده از آستین علی

    زهرانداشت بعد پدر جز علی کسی
    احمدنداشت جز تو کسی همنشین ، علی

    اندوه بی شمار مرا دیده ای ، بیا
    انسان روزگار مرا هم ببین ، علی

    دنیا چقدر تشنه ی نام زلال توست
    هر ماه ماه آینه هر سال سال توست


    شب گریه های غربت مادر تمام شد
    زینب به گریه گفت که دیگر تمام شد

    امشب اذان گریه بگوید بگو، بلال
    سلمان به آه گفت ابوذر تمام شد

    طفلان تشنه هروله در اشک می کنند
    ایام تشنه کامی مادر تمام شد

    آن شب حسن شکست که آرام تر ! حسین
    چشم حسین گفت : برادر! تمام شد

    تا صبح با تو استن حنانه ضجه زد
    محراب خون گریست که منبر تمام شد

    زاینده است چشمه ی زهرایی رسول
    باور مکن که سوره ی کوثرتمام شد

    باور مکن که فاطمه از دست رفته است
    باور مکن حماسه ی حیدر تمام شد؟

    زهرا اگرنبود حدیث کسا نبود
    زینب نبود و واقعه ی کربلا نبود



    شب آمده ست گریه کنان بر مزار تو

    دریا شکست موج زنان در کنارتو

    بعد از تو چله چله علی خطبه خواند و سوخت
    چرخید ذوالفقار علی در مدارتو

    زینب کجاست ؟ همسفر خطبه های خون
    دنیا چه کرد بعد تو با یادگار تو

    باران نیزه ، نعش غریبانه ی حسن
    آن روزگار زینب و این روزگار تو

    گل داد روی نیزه ، سرتشنه ی حسین
    تا شام و کوفه رفت دل داغدار تو

    تو سوگوار زینب و زینب غریب شام
    تو سوگوار زینب و او سوگوار تو

    بعد از تو سهم آینه درد و دریغ شد
    دست نوازشی که کشیدند تیغ شد


    ای ناخدای کشتی درد - ای خدای درد
    تنها تویی که آمده ای پا به پای درد

    زین پیش درد و داغی اگر بود با تو بود
    درد آشنای داغی و داغ آشنای درد

    زان شب که غرق خطبه ی چشم تو شد علی
    مانند رعد می شکند با صدای درد

    شعر تو را چگونه بخوانم که نشکنم؟
    آخر بگو که قصه کنم از کجای درد ؟

    ای قطعه ی بهشت ، غزلگریه ی زمین
    با چشم خود سرود تو را های های درد

    مگذار مردگان شب عافیت شویم
    ما را ببر به آینه ی کربلای درد

    تو آبروی داغی و تو آبروی اشک
    تو ابتدای دردی و تو انتهای درد

    یوسف اگر برای پدر درد آفرید
    زهرا شکست و درد پدر را به جان خرید


    ای سرپناه عارف و عامی نگاه تو
    آتش گرفت خیمه ی گردون ز آه تو

    آیا چه بود قسمت تو غیر درد و درد
    آیا چه بود غیر محبت گناه تو

    ساقی علی ست - کوثر جوشان حق تویی
    ما تشنه ایم تشنه ی لطف نگاه تو

    در چشم من تمام زمین سنگ قبر توست
    گردون کجا و مرقد بی بارگاه تو

    در کربلای چند شهید غمت شدیم
    سربندهای فاطمه بود و سپاه تو

    از خانه ی تو می گذرد راه مستقیم
    را هی نمانده است به حق - غیر راه تو

    دنیا اگرغدیر تو را خم نکرده است
    روح مدینه رد تو را گم نکرده است
    الماس را جز در قعر زمین نمیتوان یافت و حقایق را جز در اعماق فکر نمی توان کشف کرد.(ویکتور هوگو)
    اگر می خواهی بنده کسی نشی بنده هیچ چیز مشو.(ژاک دوال)
    اعتماد به نفس را از شیر بیاموزید اوبا خودش یکدل است و هرگز تضاد در او راه ندارد.

  6. 9 کاربر به خاطر ارسال مفید مات از ایشان تشکر کرده اند:


  7. #14
    عضو فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    2,680
    تشکر
    47,302
    تشکر شده 19,296 بار در 2,616 ارسال
    حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)

    عشق من پاییز آمد مثل پار

    باز هم ما بازماندیم از بهار

    احتراق لاله را دیدیم ما

    گل دمید و خون نجوشیدیم ما

    باید از فقدان گل خونجوش بود

    در فراق یاس مشكیپوش بود

    یاس بوی مهربانی میدهد

    عطر دوران جوانی میدهد

    یاسها یادآور پروانهاند

    یاسها پیغمبران خانهاند

    یاس در هر جا نوید آشتیست

    یاس دامان سپید آشتیست

    در شبان ما كه شد خورشید؟ یاس

    بر لبان ما كه میخندید؟ یاس

    یاس یك شب را گل ایوان ماست

    یاس تنها یك سحر مهمان ماست

    بعد روی صبح پرپر میشود

    راهی شبهای دیگر میشود

    یاس مثل عطر پاك نیت است

    یاس استنشاق معصومیت است

    یاس را آیینهها رو كردهاند

    یاس را پیغمبران بو كردهاند

    یاس بوی حوض كوثر میدهد

    عطر اخلاق پیمبر میدهد

    حضرت زهرا دلش از یاس بود

    دانههای اشكش از الماس بود

    داغ عطر یاس زهرا زیر ماه

    میچكانید اشك حیدر را به راه

    عشق معصوم علی یاس است و بس

    چشم او یك چشمه الماس است و بس

    اشك میریزد علی مانند رود

    بر تن زهرا گل یاس كبود

    گریه آری گریه چون ابر چمن

    بر كبود یاس و سرخ نسترن

    گریه كن حیدر كه مقصد مشكل است

    این جدایی از محمد مشكل است

    گریه كن زیرا كه دخت آفتاب

    بیخبر باید بخوابد در تراب

    این دل یاس است و روح یاسمین

    این امانت را امین باش ای زمین

    نیمهشب دزدانه باید در مغاك

    ریخت بر روی گل خورشید خاك

    یاس خوشبوی محمد داغ دید

    صد فدك زخم از گل این باغ دید

    مدفن این ناله غیر از چاه نیست

    جز دو كس از قبر او آگاه نیست

    گریه بر فرق عدالت كن كه فاق

    میشود از زهر شمشیر نفاق

    گریه بر طشت حسن كن تا سحر

    كه پر است از لخته خون جگر

    گریه كن چون ابر بارانی به چاه

    بر حسین تشنهلب در قتلگاه

    خاندانت را به غارت میبرند

    دخترانت را اسارت میبرند

    گریه بر بیدستی احساس كن

    گریه بر طفلان بیعباس كن

    باز كن حیدر تو شط اشك را

    تا نگیرد با خجالت مشك را

    گریه كن بر آن یتیمانی كه شام

    با تو میخوردند در اشك مدام

    گریه كن چون گریه ابر بهار

    گریه كن بر روی گلهای مزار

    مثل نوزادان كه مادرمردهاند

    مثل طفلانی كه آتش خوردهاند

    گریه كن در زیر تابوت روان

    گریه كن بر نسترنهای جوان

    گریه كن زیرا كه گلها دیدهاند

    یاسهای مهربان كوچیدهاند

    گریه كن زیرا كه شبنم فانی است

    هر گلی در معرض ویرانی است

    ما سر خود را اسیری میبریم

    ما جوانی را به پیری میبریم

    زیر گورستانی از برگ رزان

    من بهاری مرده دارم ای خزان

    زخم آن گل در تن من چاك شد

    آن بهار مرده در من خاك شد

    ای بهار گریه بار نا امید

    ای گل مأیوس من یاس سپید

    سید احمد عزیزی

  8. 8 کاربر به خاطر ارسال مفید طيب از ایشان تشکر کرده اند:


  9. #15
    عضو فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    2,680
    تشکر
    47,302
    تشکر شده 19,296 بار در 2,616 ارسال
    ایام فاطمیه

    یافاطمه الزهرا

    « یامُمتَحَنَةُ اِمتَحَنَکِ اللهُ الَّذی خَلَقَکِ قَبْلَ أَنْ یَخلُقَکِ ،

    فَوَجَدَکِ لِما امتَحَنَکِ صابِرَةً ، وَزَعَمنا اَنّا لَکِ اَولِیاءُ وَمُصَدِّقُونَ

    وَصابِرونَ لِکُلِّ ماأَتانا بِهِ أَبُوکِ ، وَأَتانا بِهِ وَصِیُّهُ ،

    فَإِنّا نَسأَلُکِ اِن کُنّا صَدَّقناکِ إلاّ اَلحَقتِنا بِتَصدیقِنا

    لهما لِنُبَشِّرَ أَنفُسَنا بِأنّا قَد طَهُرنا بِوِلایَتِکِ » .


    پس از آن میگویی:

    « اَلسَّلامُ عَلَیکِ یاسَیِّدَةَ نِساءِ العالَمینَ ،

    اَلسَّلامُ عَلَیکِ یاوالِدةَ الحُجَجِ عَلی الناسِ أَجمَعینَ ،

    اَلسَّلامُ عَلَیکِ أَیَتُها المَظلومَةُ المَمْنوعَةُ حَقُّها » .


    پس از آن بگو:

    « اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی أَمَتِکَ وَاِبنَةِ نَبیِّکَ وَزَوجَةِ وصِیِّ نَبِّیکَ

    صَلاةً تُزلِفُها فَوْقَ زُلفی عِبادسکَ المُکَرَّمینَ مِنْ أَهلِ السَّماواتِ وَالاَرَضینَ » .

  10. 10 کاربر به خاطر ارسال مفید طيب از ایشان تشکر کرده اند:


  11. #16
    عضو عادی خراباتی آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Apr 2011
    نوشته ها
    69
    تشکر
    0
    تشکر شده 227 بار در 62 ارسال
    شاعر نیم مطرب نیم وز همه کس غافل نیم
    کو باشد آن اسطره ایا تو پنداری گمان

  12. 5 کاربر به خاطر ارسال مفید خراباتی از ایشان تشکر کرده اند:


  13. #17
    عضو فعال مات آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    نوشته ها
    5,650
    تشکر
    469
    تشکر شده 13,899 بار در 4,563 ارسال
    فاطمه زهرا (س) چگونه اسوه ای است؟
    دكتر رسول جعفریان، مورخ و محقق تاریخ اسلام و استاد دانشگاه تهران با طرح این پرسش که ' فاطمه زهرا (س) چگونه اسوه ای است؟ آورده است:
    زندگی و کلام فاطمه زهرا (س) برگرفته از تربیت الهی و قرآنی و نبوی است و به همین جهت آنچه از ایشان روایت شده، پایه و اساسی است برای این اصل که حضرتش اسوه و الگویی است که میباید بیشتر او را شناخت و از ایشان پیروی کرد.

    معصومین اسوههایی برای زندگی مادی و معنوی ما هستند؛ اسوههایی که در حوزه اخلاق و فقه میراثی را برای ما به یادگار گذاشته اند و ما با پیروی از آنان، به رنگ آنان درمیآییم؛ بنابراین، تلاش برای از دسترس خارج کردن معصومین، در سایه عبارات غلوآمیز، کمترین نتیجهاش دور کردن آنان از درون زندگی ما انسانهاست که نیازمند یک الگوی منطقی و معقول و طبیعی در زندگی هستیم. اگر جز این باشد، بحث پیروی و الگوگیری و تأکیدی که قرآن درباره رسول خداوند دارد که «ولکم فی رسول الله اسوة حسنة» معنای جدی نخواهد داشت.

    بنابرین باید در زندگی فاطمه زهرا (س) درنگریست و به دنبال یک الگو بود. آن حضرت با همه قداست و قدسیتی که دارد و از چهار زن برتر عالم یعنی مریم، آسیه، خدیجه و فاطمه است، و از ایشان به عنوان «سیدة نساءالعالمین» یاد شده است، اما مثل همه زنان زندگی میکند و در چهارچوب اخلاقیات دینی و آموزههای قرآن و آنچه از میراث پدر گرفته گذران عمر میکند.

    در اینجا به چند نمونه از مواردی که از سیره آن حضرت در منابع معتبر نقل شده است، به مناسبت ولادت آن بانوی عزیز تقدیم میکنیم:

    * کلینی از منابع خود نقل کرده است که امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: علی ـ علیه السلام ـ شبیهترین مردم در روش و سیره به رسول الله بود. خودش نان و روغن میخورد، اما به مردم نان و گوشت میخوراند.
    آن حضرت فرمود: علی ـ علیه السلام ـ آب میآورد، هیزم تهیه میکرد و فاطمه ـ سلام الله علیها ـ گندم یا جو را آرد کرده، خمیر مینمود و نان میپخت. امام صادق افزود: فاطمه زهرا (س) از زیباترین زنان بود، چنان که گویی دو گونه اش، به مانند دو گل است. درود خداوند بر او و بر پدرش و شوهر و فرزندان طاهرش باد. (کافی: 8 / 165).

    * از حضرت موسی بن جعفر ـ علیه السلام ـ نقل شده است که فرمود: فاطمه چنان بود که وقتی دعا میکرد، برای زنان و مردان مؤمن دعا میکرد، اما برای خود دعایی نمیکرد. از آن حضرت پرسیدند که چرا برای مردم دعا میکند، اما برای خودش خیر. فرمود: الجار ثم الدار. اول همسایه پس از آن اهل خانه. (وسائل الشیعه: 7 / 113).

    * ابن فهد حلی گوید: روایت شده است که گریه و زاری ابراهیم تا حد یک میل شنیده میشد آنچنان که خداوند در قرآن او را با این سخن خود ستایش کرده است که «ان ابراهیم لحلیم أوّاه». در وقت نماز صدایی از او شنیده میشد که مانند جوشیدن آب در ظرف بود. همین صدایی بود که از سینه رسول الله هم شنیده میشد. و فاطمه از ترس خدای متعال در نمازش، نفسش به شمارش میافتاد. (مستدرک الوسائل: 4/100).

    * یکی از بهترین شبهای سال، شب 23 رمضان است. آنچنان که سول خدا فرش و رختخواب خویش را در دهه آخر رمضان جمع میکرد و اهل خانه را در شب 23 بیدار میکرد، به صورتهای خواب آلود آب میزد، چنان که فاطمه زهرا (س) نیز همه اهل خانه را از خواب بیدار کرده، آنها را با کم کردن غذا بیدار نگاه میداشت و از میانه روز تمهید کار میکرد و میفرمود: کسی که از خیر این شب بی نصب بماند، محروم است. (مستدرک: 7/470).

    * شیخ صدوق با سند خود از زید بن علی بن الحسین از پدرانش از فاطمه زهرا (س) روایت کرده است که شنیدیم که رسول خدا فرمود: در روز جمعه ساعتی است که هر مرد مسلمانی که در آن ساعت خیری از خداوند بخواهد، خداوند نصیب او خواهد کرد. عرض کردم: آن چه ساعتی است؟ فرمود: زمانی است که نیمی از خورشیده غروب کرده است. پس از آن حضرت فاطمه به غلام خود میفرمود تا روی بام برود و هر گاه نصف خورشید غروب کرد او را آگاه کند تا در آن لحظه دعا کند. (بحار: 86 ص 269).

    *یکی از عادات حضرت زهرا (س) رفتن به مزار شهدا بود. این سنت را تا آخر عمر رعایت میکرد چنان صدوق در کتاب شریف من لایحضره الفقیه نقل کرده است: فاطمه زهرا در صبح شنبه ای به زیارت قبر شهدا آمده، سر قبر حمزه میآمد و در آنجا بر آنان رحمت فرستاده و طلب مغفرت میکرد.

    * راوندی از سلمان فارسی نقل کرده است: فاطمه زهرا نشسته بود و آسیاب دستی برابرش بود، جو را آرد میکرد و دسته آن خونی شده بود، حسین هم در گوشه ای از خانه گریه میکرد. عرض کردم: فضه این کارها را انجام میدهد. فاطمه گفت: رسول خدا به من توصیه کرده است که یک روز فضه و روز دیگر من کارها را انجام دهم. دیروز روز او بوده است. (خرائج: 1/530).

    * ابن مسعود گوید: مردی نزد فاطمه ـ سلام الله علیها ـ آمد و گفت: ای دختر پیامبر! آیا رسول خدا چیزی برای شما باقی گذاشت که من از آن بهره برم؟ فاطمه جاریه خود را صدا کرده فرمود: آن جریده را بیاور. جستجو کرد اما نیافت، حضرت فرمود: حتما باید پیدا شود، این جریده برای من معادل حسن و حسین است. پس یافت شد. در آن چنین نوشته شده بود: مؤمن نیست کسی که همسایه از دستش ایمن نباشد. کسی که به خدا و قیامت باور دارد، همسایهاش را آزار نمیدهد. کسی که به خدا و قیامت معتقد است سخن نیک گوید یا ساکت میماند. خداوند انسان صبور عفیف را دوست دارد، چنان که از ناسزا گوی درخواستگر لجوج بغض دارد. حیاء از مؤلفههای ایمان است و ایمان در بهشت است و فحاشی از بد زبانی است و بدزبان در جهنم است. (التذکرة الحمدونیة، ج‏2، ص: 230)
    سخن اخیر نشانگر آن است که آن حضرت میراث مکتوبی هم از پدر داشته که در آن کلمات حکمیانه بوده و بسا همین باشد که به مصحف یا به تعبیر بهتر صحیفه فاطمه شهرت داشته است.
    الماس را جز در قعر زمین نمیتوان یافت و حقایق را جز در اعماق فکر نمی توان کشف کرد.(ویکتور هوگو)
    اگر می خواهی بنده کسی نشی بنده هیچ چیز مشو.(ژاک دوال)
    اعتماد به نفس را از شیر بیاموزید اوبا خودش یکدل است و هرگز تضاد در او راه ندارد.

  14. 7 کاربر به خاطر ارسال مفید مات از ایشان تشکر کرده اند:


  15. #18
    عضو فعال bahary آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Dec 2011
    نوشته ها
    2,510
    تشکر
    1,501
    تشکر شده 3,749 بار در 873 ارسال
    دکتر شریعتی(فاطمه فاطمه است.)

    اينک لحظه وداع با علي (ع) ! چه دشوار است.اکنون علي بايد در دنيا بماند. سي سال ديگر! فرستاد ” ام رافع ” بيايد ، وي خدمتکار پيغمبر(ص) بود. از او خواست که - اي کنيز خدا، بر من آب بريز تا خود را شست وشو دهم. با دقت و آرامش شگفتي، غسل کرد و سپس جامه هاي نويي را که پس از مرگ پدر کنار افکنده بود و سياه پوشيده بود، پوشيد، گويي از عزاي پدر بيرون آمده است و اکنون به ديدار او ميرود.

    به ام رافع گفت:
    ـ بستر مرا در وسط اتاق بگستران.
    آرام و سبکبار بر بستر خفت، رو به قبله کرد، در انتظار ماند.
    لحظه اي گذشت و لحظاتي …
    ناگهان از خانه شيون برخاست.

    پلکهايش را فروبست و چشمهايش را به روي محبوبش ـ که در انتظار او بود ـ گشود.
    شمعي از آتش و رنج ، در خانه علي خاموش شد و علي تنها ماند . با کودکانش.
    از علي خواسته بود تا او را شب دفن کند ، گورش را کسي نشناسد و … و علي چنين کرد.

    اما کسي نمي داند که چگونه؟ و هنوز نمي داند کجا؟
    در خانهاش؟ يا در بقيع ؟ معلوم نيست.
    و کجاي بقيع ؟ معلوم نيست.
    آنچه معلوم است، رنج علي است، امشب، بر گور فاطمه .

    مدينه در دهان شب فرو رفته است، مسلمانان همه خفته اند. سکوت مرموز شب گوش به گفتوگوي آرام علي دارد.
    و علي که سخت تنها مانده است، هم در شهر و هم در خانه ، بي پيغمبر، بي فاطمه. همچون کوهي از درد، بر سر خاک فاطمه نشسته است.

    ساعت ها است.شب ـ خاموش و غمگين ـ زمزمه درد او را گوش مي دهد، بقيع آرام و خوشبخت و مدينه بيوفا و بدبخت، سکوت کرده اند، قبرهاي بيدار و خانه هاي خفته ميشنوند.
    نسيم نيمه شب کلماتي را که به سختي از جان علي برميآيد، از سر گور فاطمه به خانه خاموش پيغمبر ميبرد.
    ـ بر تو، از من و از دخترت ـ که در جوارت فرود آمد و به شتاب به تو پيوست، سلام اي رسول خدا.
    ـ از سرگذشت عزيز تو ـ اي رسول خدا ـ شکيبايي من کاست و چالاکي من به ضعف گراييد . اما، در پي سهمگيني فراق تو و سختي مصيبت تو، مرا اکنون جاي شکيب هست.
    من تو را در شکافته گورت خواباندم و در ميانه حلقوم و سينه من جان دادي، “انا لله و انا اليه راجعون”.

    وديعه را بازگرداندند و گروگان را بگرفتند، اما اندوه من ابدي است و اما شبم بيخواب، تا آنگاه که خدا خانهاي را که تو در آن نشيمن داري، برايم برگزيند.
    هماکنون دخترت تو را خبر خواهد کرد که قوم تو بر ستمکاري در حق او همداستان شدند. به اصرار از او همه چيز را بپرس و سرگذشت را از او خبر گير.

    اينها همه شد، با اين که از عهد تو ديري نگذشته است و ياد تو از خاطر نرفته است.
    بر هر دوي شما سلام. سلام وداع کنندهاي که نه خشمگين است، نه ملول.
    لحظهاي سکوت نمود، خستگي يک عمر رنج را ناگهان در جانش احساس کرد. گويي با هر يک از اين کلمات، که از عمق جانش کنده ميشد ـ قطعهاي از هستياش را از دست داده است.

    درمانده و بيچاره بر جا مانده؛ نميدانست چه کند؛ بماند؟ بازگردد؟ چگونه فاطمه را، اينجا، تنها بگذارد، چگونه تنها به خانه برگردد؟ شهر، گويي ديوي است که در ظلمت زشت شب کمين کرده است. با هزاران توطئه و خيانت و بيشرمي انتظار او را ميکشد.
    و چگونه بماند؟ کودکان؟ مردم؟ حقيقت؟ مسئوليتهايي که تنها چشم به راه اويند و رسالت سنگيني که بر آن پيمان بسته است؟

    درد چندان سهمگين است که روح تواناي او را بيچاره کرده است. نميتواند تصميم بگيرد، ترديد جانش را آزار ميدهد، برود؟ بماند؟
    احساس ميکند که از هر دو کار عاجز است، نميداند که چه خواهد کرد؟
    به فاطمه توضيح ميدهد: “اگر از پيش تو بروم، نه از آن رو است که از ماندن نزد تو ملول گشتهام، و اگر همين جا ماندم، نه از آن رو است که به وعدهاي که خدا به مردم صبور داده است بدگمان شدهام”.

    آنگاه برخاست، ايستاد، به خانه پيغمبر رو کرد، با حالتي که در احساس نميگنجيد، گويي ميخواست به او بگويد که اين “وديعهي عزيز”ي را که به من سپردهاي، اکنون به سوي تو بازميگردانم، سخنش را بشنو. از او بخواه، به اصرار بخواه تا برايت همه چيز را بگويد، تا آنچه را پس از تو ديد يکايک برايت برشمارد.

    فاطمه اينچنين زيست و اينچنين مرد و پس از مرگش زندگي ديگري را در تاريخ آغاز کرد. در چهره همه ستمديدگان ـ که بعدها در تاريخ اسلام بسيار شدند ـ هالهاي از فاطمه پيدا بود. غصب شدگان، پايمال شدگان و همه قربانيان زور و فريب نام فاطمه را شعار خويش داشتند. ياد فاطمه، با عشقها و عاطفهها و ايمانهاي شگفت زنان و مرداني که در طول تاريخ اسلام براي آزادي و عدالت ميجنگيدند، در توالي قرون، پرورش مييافت و در زير تازيانههاي بيرحم و خونين خلافتهاي جور و حکومتهاي بيداد و غصب، رشد مييافت و همه دلهاي مجروح را لبريز ميساخت.
    اين است که همه جا در تاريخ ملتهاي مسلمان و تودههاي محروم در امت اسلامي، فاطمه منبع الهام آزادي و حقخواهي و عدالتطلبي و مبارزه با ستم و قساوت و تبعيض بوده است.
    از شخصيت فاطمه سخن گفتن بسيار دشوار است. فاطمه، يك “زن” بود، آنچنان كه اسلام ميخواهد كه زن باشد. تصوير سيماي او را

    پيامبر خود رسم كرده بود و او را در كوره هاي سختي و فقر و مبارزه و آموزشهاي

    عميق و شگفت انساني خويش پرورده و ناب ساخته بود.

    وي در همه ء ابعاد گوناگون “زن بودن” نمونه شده بود.

    مظهر يك “دختر”، در برابر پدرش.

    مظهر يك “همسر” در برابر شويش.

    مظهر يك “مادر” در برابر فرزندانش.

    مظهر يك “زن مبارز و مسؤول” در برابر زمانش و سرنوشت جامعه اش.

    وي خود يك “امام” است، يعني يك نمونه اي مثالي، يك تيپ ايده آل براي زن، يك

    "اسوه”، يك “شاهد” براي هر زني كه ميخواهد “شدن خويش” را خود انتخاب كند.

    او با طفوليت شگفتش، با مبارزهء مدامش در دو جبههي خارجي و داخلي، در

    خانهء پدرش، خانهء همسرش، در جامعه اش، در انديشه و رفتار و زندگيش، “چگونه

    بودن” را به زن پاسخ ميداد.

    نميدانم چه بگويم؟ بسيار گفتم و بسيار ناگفته ماند.

    در ميان همه جلوه هاي خيره كننده روح بزرگ فاطمه، آنچه بيشتر از همه براي من

    شگفت انگيز است اين است كه فاطمه همسفر و همگام و هم پرواز روح عظيم علي

    است.

    او در كنار علي تنها يك همسر نبود، كه علي پس از او همسراني ديگر نيز داشت.

    علي در او به ديده يك دوست، يك آشناي دردها و آرمانهاي بزرگش مينگريست و

    انيس خلوت بيكرانه و اسرارآميزش و همدم تنهايي هايش.

    این است كه علي هم او را به گونه ديگري مينگرد و هم فرزندان او را.

    پس از فاطمه، علي همسراني ميگيرد و از آنان فرزنداني مييابد. اما از همان آغاز،

    فرزندان خويش را كه از فاطمه بودند با فرزندان ديگرش جدا ميكند. اينان را

    "بني علي” ميخواند و آنان را “بني فاطمه".



    شگفتا، در برابر پدر، آن هم علي، نسبت فرزند به مادر و پيغمبر نيز ديديم كه او را به

    گونه اي ديگر ميبيند. از همهء دخترانش تنها به او سخت ميگيرد، از همه تنها به او

    تكيه ميكند. او را ـ در خردسالي ـ مخاطب دعوت بزرگ خويش ميگيرد.

    نميدانم از او چه بگويم؟ چگونه بگويم؟

    خواستم از “بوسوئه” تقليد كنم، خطيب نامور فرانسه كه روزي در مجلسي با حضور

    لويي، از “مريم” سخن ميگفت. گفت: هزار و هفتصد سال است كه همه سخنوران

    عالم درباره مريم داد سخن دادهاند.

    هزار و هفتصد سال است كه همه فيلسوفان و متفكران ملتها در شرق و غرب،

    ارزشهاي مريم را بيان كردهاند.

    هزار و هفتصد سال است كه شاعران جهان در ستايش مريم همه ذوق و قدرت

    خلاقیت هاشان را به كار گرفته اند.

    هزار و هفتصد سال است كه همه هنرمندان، چهره نگاران، پيكرسازان بشر، در نشان

    دادن سيما و حالات مريم هنرمنديهاي اعجازگر كرده اند.

    اما مجموعه گفته ها و انديشه ها و كوشش ها و هنرمنديهاي همه در طول اين

    قرنهاي بسيار، به اندازه اين كلمه نتوانسته اند عظمتهاي مريم را بازگويند كه:

    "مريم، مادر عيسي است".



    و من خواستم با چنين شيوهاي از فاطمه بگويم. باز درماندم:

    خواستم بگويم، فاطمه دختر خديجهء بزرگ است.

    ديدم فاطمه نيست.

    خواستم بگويم، كه فاطمه دختر محمد (ص) است.

    ديدم كه فاطمه نيست.

    خواستم بگويم، كه فاطمه همسر علي است.

    ديدم كه فاطمه نيست.

    خواستم بگويم، كه فاطمه مادر حسين است.

    ديدم كه فاطمه نيست.

    خواستم بگويم، كه فاطمه مادر زينب است.

    باز ديدم كه فاطمه نيست.

    نه، اينها همه هست و اين همه فاطمه نيست.


    فاطمه، فاطمه است.
    ویرایش توسط bahary : 2012/04/25 در ساعت 04:31

  16. 6 کاربر به خاطر ارسال مفید bahary از ایشان تشکر کرده اند:


  17. #19
    عضو فعال bahary آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Dec 2011
    نوشته ها
    2,510
    تشکر
    1,501
    تشکر شده 3,749 بار در 873 ارسال
    ( خزان آرزو ) آهنگی زیبا با صدای مرحوم ایرج بسطامی

    http://www.up98.org/upload/server1/0...voz1xwxkhe.rar

    درد عشق و انتظار
    دارم تا شب یادگار

    درآن شب سرد پاییز
    آهنگ سفر می کردی

    از رهگذری محنت خیز
    دیدم که گذر می کردی

    تو رفتی و دلم غمین شد
    غمین آه آتشین شد
    از آن شبی که بر نگشتی

    جهان که شادی آفرین بود
    به چشم من غم آفرین شد
    ازآن شبی که بر نگشتی

    ااااااااز ، آن شب سرد خزان شبها گذشته
    داستان باده و مینا گذشته
    روزگاری بر من تنها گذشته

    تو رفتی و دلم غمین شد
    غمین آه آتشین شد
    از آن شبی که بر نگشتی
    ویرایش توسط bahary : 2012/04/25 در ساعت 07:14

  18. 5 کاربر به خاطر ارسال مفید bahary از ایشان تشکر کرده اند:


  19. #20
    عضو فعال
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    989
    تشکر
    1,392
    تشکر شده 3,119 بار در 824 ارسال
    سلام
    بنده هم به امام زمان عج و شما شیعیان آن حضرت تسلیت میگم
    یا حق

  20. 6 کاربر به خاطر ارسال مفید MOSTAFA از ایشان تشکر کرده اند:


صفحه 2 از 3 نخست 123 آخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •