صفحه 1 از 4 1234 آخرین
نمایش نتایج: از 1 به 10 از 34

موضوع: نکته های اخلاقی

  1. #1
    عضو عادی sarcheshmehpour آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    282
    تشکر
    569
    تشکر شده 913 بار در 223 ارسال

    نکته های اخلاقی

    اين متن را بهتر است دوبار بخوانید


    تازه فهميد كه هيچ زندگی نكرده است
    تقويمش پرشده بود و تنها دو روز، تنها دو روز خط نخورده باقی بود
    پريشان شد و آشفته و عصبانی نزد خدا رفت تا روزهای بيشتری از خدا
    بگيرد

    داد زد و بد و بيراه گفت
    ، خدا سكوت كرد
    جيغ زد و جار و جنجال راه انداخت
    خدا سكوت كرد
    آسمان و زمين را به هم ريخت
    خدا سكوت كرد
    .به پر و پای فرشته و انسان پيچيد
    خدا سكوت كرد
    كفر گفت و سجاده دور انداخت

    خدا سكوت كرد
    دلش گرفت و گريست و به سجده افتاد
    خدا سكوتش را شكست و گفت:
    "عزيزم،اما يك
    روز
    ديگرهم رفت، تمام روز را به بد و بيراه و جاروجنجال
    ازدست دادی، تنها يك روزديگرباقیست، بيا ولااقل اين يك روزرا زندگی كن"
    لا به لاي هق هقش گفت: "اما با يك روز... با يك روز چه كار می توان كرد؟...
    "خدا گفت:

    "آن كس كه لذت يك روز زيستن را تجربه كند، گويی هزار سال زيسته است و
    آنكه امروزش را در نمیيابد هزار سال هم به كارش نمیآيد"
    آنگاه سهم يك روز زندگي را در دستانش ريخت و گفت:
    "حالا برو و يک روز زندگی كن

    او مات و مبهوت به زندگی نگاه كرد كه در گودی دستانش میدرخشيد، اما
    میترسيد حركت كند، میترسيد راه برود، میترسيد زندگی از لا به
    لای
    انگشتانش بريزد، قدری ايستاد، بعد با خودش گفت: "وقتی فردايي ندارم، نگه
    داشتن اين زندگی چه فايدهای دارد؟بگذاراين مشت زندگی را مصرف كنم.."
    آن وقت شروع به دويدن كرد
    زندگی را به سر و رويش پاشيد

    زندگی را نوشيد
    و زندگی را بوييد
    چنان به وجد آمد كه ديد میتواند تا ته دنيا بدود
    مي تواند بال بزند
    میتواند پا روی خورشيد بگذارد
    می تواند ....
    او در آن يك روز آسمانخراشی بنا نكرد
    زمينی را مالك نشد

    مقامی را به دست نياورد

    اما ...
    اما در همان يك روز
    دست بر پوست درختی كشيد
    روی چمن خوابيد
    كفش دوزدكی را تماشا كرد
    سرش را
    بالا گرفت و ابرها را ديدو
    به آنهايی كه او را نمیشناختند سلام كرد و
    برای آنها كه دوستش نداشتند
    از ته دل دعا كرد
    او در همان يك روز آشتی كرد و
    خنديد و سبك شد
    لذت برد و
    سرشار شد و بخشيد

    عاشق شد وعبور كرد و تمام شد
    او همان يك روز زندگی كرد
    فردای آن روز فرشتهها در تقويم خدا نوشتند:
    "امروز او درگذشت، كسي كه هزار سال زيست
    زندگی انسان دارای طول،عرض وارتفاع است ؛
    اغلب ما تنها به طول آن می انديشيم،

    اما آنچه که بيشتر اهميت دارد،
    عرض يا چگونگی آن است.
    امروز را از دست ندهيد،
    آيا ضمانتی
    برای طلوع خورشيد فردا وجود دارد!؟
    لطفا اين متن را برای دوستان خود ارسال نماييد
    کسانی که برايتان ارزشمند هستند
    اما اگراين کار را انجام نداديد
    نگران نباشيد
    هيچ حادثه ناخوشايندی براي شما رخ نخواهد داد
    شما تنها اين فرصت را که به دنيای شخص ديگری با اين مطلب روشنايی بيشتری

    ببخشيد، از دست خواهيد داد
    کسی چه می داند
    شايد يکی از دوستان شما هم اکنون .بيشترين نياز را به خواندن اين مطلب داشته باشد

    I hope your day is filled with love
    می دانی یک وقت هایی باید روی یک تکه کاغذ بنویسی تـعطیــل است ... و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت باید به خودت استراحت بدهی دراز بکشی دست هایت را زیر سرت بگذاری به آسمان خیره شوی و بی خیال ســوت بزنی ... در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند ... آن وقت
    با خودت بگویـی بگذار منتـظـر بمانند
    در این بازار اگر سودی ست، با درویش خرسند است، خدایا! منعمم گردان، به درویشی و خرسندی

  2. 15 کاربر به خاطر ارسال مفید sarcheshmehpour از ایشان تشکر کرده اند:


  3. #2
    عضو عادی sarcheshmehpour آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    282
    تشکر
    569
    تشکر شده 913 بار در 223 ارسال
    بهترين لحظات زندگي از نگاه چارلي چاپلين

    To fall in love

    عاشق شدن


    To laugh until it hurts your stomach
    .آنقدر بخندي كه دلت درد بگيره


    To find mails by the thousands when you return from a

    vacation.
    بعد از اينكه از مسافرت برگشتي ببيني

    هزار تا نامه داري


    To go for a vacation to some pretty place.
    براي مسافرت به يك جاي خوشگل بري


    To listen to your favorite song in the radio.

    به آهنگ مورد علاقت از راديو گوش بدي


    To go to bed and to listen while it rains outside.
    به رختخواب بري و به صداي بارش بارون گوش بدي


    To leave the Shower and find that

    the towel is warm
    از حموم كه اومدي بيرون ببيني حو له ات گرمه !


    To clear your last exam.

    آخرين امتحانت رو پاس كني


    To receive a call from someone, you don't see a
    lot, but you want to.

    كسي كه معمولا زياد نمي بينيش ولي دلت
    مي خواد ببينيش بهت تلفن كنه


    To find money in a pant that you haven't used

    since last year.
    توي شلواري كه تو سال گذشته ازش استفاده

    نمي كردي پول پيدا كني


    To laugh at yourself looking at mirror, making
    faces.

    براي خودت تو آينه شكلك در بياري و
    بهش بخندي !!!


    Calls at midnight that last for hours.

    تلفن نيمه شب داشته باشي كه ساعتها هم
    طول بكشه


    To laugh without a reason.

    بدون دليل بخندي


    To accidentally hear somebody say something good
    about you.

    بطور تصادفي بشنوي كه يك نفر داره
    از شما تعريف مي كنه


    To wake up and realize it is still possible to sleep

    for a couple of hours.
    از خواب پاشي و ببيني كه چند ساعت ديگه

    هم مي توني بخوابي !


    To hear a song that makes you remember a special
    person.

    آهنگي رو گوش كني كه شخص خاصي رو به ياد شما
    مي ياره


    To be part of a team.

    عضو يك تيم باشي


    To watch the sunset from the hill top.
    از بالاي تپه به غروب خورشيد نگاه كني


    To make new friends.

    دوستاي جديد پيدا كني


    To feel butterflies!
    In the stomach every time

    that you see that person.
    وقتي "اونو" ميبيني دلت هري

    بريزه پايين !


    To pass time with
    your best friends.

    لحظات خوبي رو با دوستانت سپري كني


    To see people that you like, feeling happy
    .كساني رو كه دوستشون داري رو خوشحال ببيني


    See an old friend again and to feel that the things

    have not changed.
    يه دوست قديمي رو دوباره ببينيد و

    ببينيد كه فرقي نكرده


    To take an evening walk along the beach.
    عصر كه شد كنار ساحل قدم بزني


    To have somebody tell you that he/she loves you.

    يكي رو داشته باشي كه بدونيد دوستت داره


    remembering stupid
    things done with stupid friends.

    To laugh .......laugh. ........and laugh ......
    يادت بياد كه دوستاي احمقت چه كارهاي

    احمقانه اي كردند و بخندي
    و بخندي و ....... باز هم بخندي


    These are the best moments of life....

    اينها بهترين لحظههاي زندگي هستند
    Let us learn to cherish them.

    قدرشون رو بدونيم


    "Life is not a problem to be solved, but a gift to be enjoyed"
    زندگي يك هديه است كه بايد ازش لذت برد

    نه مشكلي كه بايد حلش كرد
    چاپلين مي گويد :

    وقتي
    زندگي 100 دليل براي گريه كردن

    به تو نشون ميده
    تو 1000 دليل براي خنديدن

    به اون نشون بده
    در این بازار اگر سودی ست، با درویش خرسند است، خدایا! منعمم گردان، به درویشی و خرسندی

  4. 15 کاربر به خاطر ارسال مفید sarcheshmehpour از ایشان تشکر کرده اند:


  5. #3
    عضو عادی sarcheshmehpour آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    282
    تشکر
    569
    تشکر شده 913 بار در 223 ارسال
    دو مرد در کنار درياچه اي مشغول ماهيگيري بودند . يکي از آنها ماهيگير با تجربه و ماهري بود اما ديگري ماهيگيري نمي دانست ..
    هر بار که مرد با تجربه يک ماهي بزرگ مي گرفت ، آنرا در ظرف يخي که در کنار دستش بود مي انداخت تا ماهي ها تازه بمانند ، اما ديگري به محض گرفتن يک ماهي بزرگ آنرا به دريا پرتاب مي کرد .ماهيگير با تجربه از اينکه مي ديد آن مرد چگونه ماهي را از دست مي دهد بسيار متعجب بود . لذا پس از مدتي از او پرسيد : - چرا ماهي هاي به اين بزرگي را به دريا پرت مي کني ؟مرد جواب داد : آخر ماهیتابه من کوچک است !گاهي ما نيز همانند همان مرد ، شانس هاي بزرگ ، شغل هاي بزرگ ، روياهاي بزرگ و فرصت هاي بزرگي را که خداوند به ما ارزاني مي دارد را قبول نمي کنيم . چون ايمانمان کم است .ما به يک مرد که تنها نيازش تهيه يک ماهیتابه بزرگتر بود مي خنديم ، اما نمي دانيم که تنها نياز ما نيز ، آنست که ايمانمان را افزايش دهيم .. خداوند هيچگاه چيزي را که شايسته آن نباشي به تو نمي دهد .اين بدان معناست که با اعتماد به نفس کامل از آنچه خداوند بر سر راهت قرار مي دهد استفاده کني . هيچ چيز براي خدا غير ممکن نيست .به ياد داشته باش :به خدايت نگو که چقدر مشکلاتت بزرگ است ، به مشکلاتت بگو که چقدر خدايت بزرگ است
    در این بازار اگر سودی ست، با درویش خرسند است، خدایا! منعمم گردان، به درویشی و خرسندی

  6. 15 کاربر به خاطر ارسال مفید sarcheshmehpour از ایشان تشکر کرده اند:


  7. #4
    عضو عادی sarcheshmehpour آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    282
    تشکر
    569
    تشکر شده 913 بار در 223 ارسال
    روزانه سه اشتباه در زندگی ما تکرار می شود:
    اول: ضایع کردن وقت.
    دوم: سخن بیهوده گفتن .
    سوم: توجه بی مورد و بیش از حد به مسایل پیش پاافتاده

    مانند گوش دادن به شایعات و سخنان بی اساس، توجه به توقعات و انتظارات نابجا و اهتمام ورزیدن به توقعات و خیالات افراد وسواس و خیال باف و نیز نگرانی از غم و اندوه آینده و ناراحتی فعلی؛ این امر، یکی از موانع سعادت و آرامش خاطراست.

    End is not the end. In fact E.N.D. is "Effort Never Dies" and
    If you get NO in answer remember N.O. is "Next Opportunity".
    So always be positive in life !!!
    در این بازار اگر سودی ست، با درویش خرسند است، خدایا! منعمم گردان، به درویشی و خرسندی

  8. 15 کاربر به خاطر ارسال مفید sarcheshmehpour از ایشان تشکر کرده اند:


  9. #5
    عضو عادی sarcheshmehpour آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    282
    تشکر
    569
    تشکر شده 913 بار در 223 ارسال
    (رابرت کیوساکی ) : مهم نیست چه مقدار سود کسب می کنی، مهم این است که چه مقدارش را حفظ می کنی.
    (ژورف کندی ) : اصرار بر بالاترین قیمت ، کار احمق هاست . فقط یک احمق به انتظار اوج قیمت جنسش می نشیند.
    (قانون پارکینسون) : هر کاری تا آنجا طول می کشد که زمانی را که برایش در نظر گرفتید پر کند.
    (اصل پاراتو ): بیست درصد از فعالیت شما ، هشتاد درصد درآمد شما را ایجاد می کند و بیست درصد از درآمد شما ، حاصل هشتاد درصد فعالیتتان است
    در این بازار اگر سودی ست، با درویش خرسند است، خدایا! منعمم گردان، به درویشی و خرسندی

  10. 11 کاربر به خاطر ارسال مفید sarcheshmehpour از ایشان تشکر کرده اند:


  11. #6
    عضو عادی sarcheshmehpour آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    282
    تشکر
    569
    تشکر شده 913 بار در 223 ارسال
    ابرها به آسمان تکیه می کنند،
    درختان به زمین
    و
    انسانها به مهربانی همدیگر!
    25سال اول زندگي به دنبال آزادي بودم و در 25 سال بعد به دنبال نظم .
    در 25 سال آخر فهميدم كه نظم همان آزادي است . چرچيل
    در این بازار اگر سودی ست، با درویش خرسند است، خدایا! منعمم گردان، به درویشی و خرسندی

  12. 12 کاربر به خاطر ارسال مفید sarcheshmehpour از ایشان تشکر کرده اند:


  13. #7
    عضو فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2012
    نوشته ها
    972
    تشکر
    13,585
    تشکر شده 3,534 بار در 903 ارسال
    نَصوح مردى بود شبيه زنها ، صورتش مو نداشت و پستانهايى برجسته چون پستان زنها داشت و در حمام زنانه كار مى كرد. او سالیان متمادی بر این کار بود و از این راه هم امرار معاش میکرد و هم ارضای شهوت. گرچه چندین بار به حکم وجدان توبه کرده بود اما هر بار اخگر شهوت، او را به کام خود اندر میساخت و كسى از وضع او خبر نداشت و آوازه تميزكارى و زرنگى او به گوش همه رسيده و زنان و دختران رجال دولت و اعيان و اشراف دوست داشتند كه وى آنها را دلاكى كند و از او قبلاً وقت مى گرفتند تا روزى در كاخ شاه صحبت از او به ميان آمد.
    دختر شاه مايل شد كه به حمام آمده و كار نَصوح را ببيند. نصوح جهت پذيرايى و خدمتگزارى اعلام آمادگى نمود ، سپس دختر شاه با چند تن از خواص نديمانش به اتفاق نصوح به حمام آمده و مشغول استحمام شد . از قضا گوهر گرانبهاى دختر پادشاه در آن حمام مفقود گشت ، از اين حادثه دختر پادشاه در غضب شده و به دو تن از خواصش دستور داد كه همه كارگران را تفتيش كنند تا شايد آن گوهر ارزنده پيدا شود . طبق اين دستور مأمورين ، كارگران را يكى بعد از ديگرى مورد بازديد خود قرار دادند، همين كه نوبت به نصوح رسيد با اينكه آن بيچاره هيچگونه خبرى از آن نداشت ، ولى از ترس رسوايى ، حاضر نـشد كه وى را تفتيش كنند، لذا به هر طرفى كه مى رفتند تا دستگيرش كنند، او به طرف ديگر فرار مى كرد و اين عمل او سوء ظن دزدى را در مورد او تقويت مى كرد و لذا مأمورين براى دستگيرى او بيشتر سعى مى كردند. نصوح هم تنها راه نجات را در اين ديد كه خود را در ميان خزينه حمام پنهان كند، ناچار به داخل خزينه رفته و همين كه ديد مأمورين براى گرفتن او به خزينه آمدند و ديگر كارش از كار گذشته و الان است كه رسوا شود به خداى تعالى متوجه شد و از روى اخلاص توبه كرد در حالی که بدنش مثل بید میلرزید با تمام وجود و با دلی شکسته خدا را طلبید و گفت: خداوندا گرچه بارها توبهام بشکستم، اما تو را به مقام ستاری ات این بار نیز فعل قبیحم بپوشان تا زین پس گرد هیچ گناهی نگردم و از خدا خواست كه از اين غم و رسوايى نجاتش دهد . به مجرد اين كه نصوح توبه كرد، ناگهان از بيرون حمام آوازى بلند شد كه دست از اين بيچاره برداريد كه گوهر پيدا شد . پس از او دست برداشتند. و نصوح خسته و نالان شكر خدا به جا آورده و از خدمت دختر شاه مرخص شد و به خانه خود رفت . او در این واقعه عیاناً لطف و عنایت ربانی را مشاهده کرد. این بود که بر توبهاش ثابتقدم ماند و فوراً از آن کار کناره گرفت. چند روزی از غیبت او در حمام سپری نشده بود که دختر شاه او را به کار در حمام زنانه دعوت کرد، ولی نصوح جواب داد که دستم علیل شده و قادر به دلاکی و مشت و مال نیستم، و دیگر هم نرفت.
    هر مقدار مالى كه از راه گناه تحصيل كرده بود در راه خدا به فقرا داد و چون زنان شهر از او دست بردار نبودند ، ديگر نمى توانست در آن شهر بماند و از طرفى نمى توانست راز خودش را به كسى اظهار كند، ناچار از شهر خارج و در كوهى كه در چند فرسخى آن شهر بود، سكونت اختيار نمود و به عبادت خدا مشغول گرديد . اتفاقاً شبى در خواب ديد كسى به او مى گويد : « اى نصـــوح ! چگونه توبه كرده اى و حال آنكه گوشت و پوست تو از فعل حرام روئيده شده است ؟ تو بايد چنان توبه كنى كه گوشتهاى حرام از بدنت بريزد . »
    همين كه از خواب بيدار شد با خودش قرار گذاشت كه سنگهاى گران وزن را حمل كند و به اين ترتيب گوشتهاى حرام تنش را آب كند . نصوح اين برنامه را مرتب عمل مى كرد تا در يكى از روزها همانطورى كه مشغول به كار بود، چشمش به ميشى افتاد كه در آن كوه چرا میكرد. از اين امر به فكر فرو رفت كه اين ميش از كجا آمده و از كيست ؟ تا عاقبت با خود انديشيد كه اين ميش قطعاً از شبانى فرار كرده و به اينجا آمده است ، بايستى من از آن نگهدارى كنم تا صاحبش پيدا شود و به او تسليمش نمايم . لذا آن ميش را گرفت و نگهدارى نمود و از همان علوفه و گياهان كه خود مى خورد ، به آن حيوان نيز مى داد و مواظبت مى كرد كه گرسنه نماند.
    خلاصه ميش زاد ولد كرد و نصوح از شير و عوائد ديگر آن بهره مند مى شد تا سرانجام كاروانى كه راه را گم كرده بود و مردمش از تشنگى مشرف به هلاكت بودند عبورشان به آنجا افتاد، همين كه نصوح را ديدند از او آب خواستند و او به جاى آب به آنها شير مى داد به طورى كه همگى سير شده و راه شهر را از او پرسيدند. وى راهى نزديك را به آنها نشان داده و آنها موقع حركت هر كدام به نصوح احسانى كردند و او در آنجا قلعه اى بنا كرده و چاه آبى حفر نمود و كم كم در آنجا منازلى ساخته و شهركى بنا نمود و مردم از هر جا به آنجا آمده و رحل اقامت افكندند و نصوح بر آنها به عدل و داد حكومت نموده و مردمى كه در آن محل سكونت اختيار كردند، همگى به چشم بزرگى به او مى نگريستند.
    رفته رفته ، آوازه خوبى و حسن تدبير او به گوش پادشاه آن عصر رسيد كه پدر آن دختر بود . از شنيدن اين خبر مشتاق ديدار او شده ، دستور داد تا وى را از طرف او به دربار دعوت كنند. همين كه دعوت شاه به نصوح رسيد، نپذيرفت و گفت : من كارى و نيازى به دربار شاه ندارم و از رفتن نزد سلطان عذر خواست . مأمورين چون اين سخن را به شاه رساندند، بسيار تعجب كرد و اظهار داشت حال كه او براى آمدن نزد ما حاضر نيست ما مى رويم كه او را و شهرك نوبنياد او را ببينيم .
    پس با خواص درباريانش به سوى محل نصوح حركت كرد، همين كه به آن محل رسيد به عزرائيل امر شد كه جان پادشاه را بگيرد، پس پادشاه در آنجا سكته كرد و نصوح چون خبردار شد كه شاه براى ملاقات و ديدار او آمده بود ، در مراسم تشييع او شركت و آنجا ماند تا او را به خاك سپردند و چون پادشاه پسرى نداشت ، اركان دولت مصلحت ديدند كه نصوح را به تخت سلطنت بنشانند. چنان كردند و نصوح چون به پادشاهى رسيد، بساط عدالت را در تمام قلمرو مملكتش گسترانيده و بعد با همان دختر پادشاه كه ذكرش رفت ، ازدواج كرد و چون شب زفاف و عروسى رسيد، در بارگاهش نشسته بود كه ناگهان شخصى بر او وارد شد و گفت چند سال قبل ، ميش من گم شده بود و اكنون آن را نزد تو يافته ام ، مالم را به من رد كن . نصوح گفت : چنين است . دستور داد تا ميش را به او رد كنند، گفت چون ميش مرا نگهبانى كرده اى هرچه از منافع آن استفاده كرده اى ، بر تو حلال ولى بايد آنچه مانده با من نصف كنى . گفت : درست است و دستور داد تا تمام اموال منقول و غير منفول را با او نصف كنند.
    آن شخص گفت : بدان اى نصوح ، نه من شبانم و نه آن ميش است بلكه ما دو فرشته براى آزمايش تو آمده ايم . تمام اين ملك و نعمت اجر توبه راستين و صادقانه ات بود كه بر تو حلال و گوارا باد ، و از نظر غايب شدند .
    -----------------------
    در خاتمه اين بحث نيز به روايتى از امام جعفر صادق عليه السلام اشاره مى شود كه به اهميت و اثرات توبه نصوح تأكيد دارد . معاوية بن وهب گويد ، شنيدم حضرت صادق (ع) مى فرمود :
    چون بنده ، توبه نصوح كند، خداوند او را دوست دارد و در دنيا و آخرت بر او پرده پوشى كند.
    من عرض كردم : چگونه بر او پرده پوشى كند؟
    حضرت عليه السلام فرمود : هر چه از گناهان كه دو فرشته موكل بر او نوشته اند، از يادشان ببرد و به جوارح و اعضاى بدن او وحى فرمايد كه گناهان او را پنهان كنيد و به قطعه هاى زمين كه در آنجاها گناه كرده وحى فرمايد كه پنهان داريد، آنچه گناهان كه بر روى تو كرده است . پس ديدار كند خدا را هنگام ملاقات او و چيزى كه به ضرر او بر گناهانش گواهى دهد، نيست .(منبع : اصول كافى ، ج 4 ، ص 164)
    در مجمع آمده كه معاذ بن جبل گفت: یا رسول اللّه توبه نصوح چیست؟
    فرمود: أن یتوب التّائب ثمّ لا یرجع فى ذنب كما لا یعود اللبن الى الضرع یعنى توبه كند بعد به گناه برنگردد چنان كه شیر به پستان باز نمی گردد.
    چون بنده اى توبه نصوح كند، خدا دوستش دارد و گناهانش را در دنیا و آخرت بپوشاند

  14. 14 کاربر به خاطر ارسال مفید علی بابا از ایشان تشکر کرده اند:


  15. #8
    عضو عادی sarcheshmehpour آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    282
    تشکر
    569
    تشکر شده 913 بار در 223 ارسال
    در روزگاری که خنده ی مردم از زمین خوردن توست ، برخیز تا بگریند . . .
    (کوروش کبیر)
    .
    .
    .
    درصد کمی از انسانها نود سال زندگی می کنند
    مابقی یک سال را نود بار تکرار می کنند . . .
    .
    .
    .
    نصف اشباهاتمان ناشی از این است که وقتی باید فکر کنیم ، احساس می کنیم
    و وقتی که باید احساس کنیم ، فکر می کنیم . . .
    .
    ..
    .
    در زندگیت جوری زندگی کن که ” ای کاش” تکیه کلام پیریت نشود . . .
    .

    چه داروی تلخی است وفاداری به خائن
    صداقت با دروغگو
    و مهربانی با سنگدل . . .
    .
    .
    .
    رابطه ای رو که مرده دیگه مرده ، هر۵ دقیقه ۱
    . . . بار نبضشو نگیر
    .
    .
    .
    مشکلات امروز تو برای امروز کافی ست، مشکلات فردا را به امروز اضافه نکن . . .
    .
    .
    .
    اگر حق با شماست خشمگین شدن نیازی نیست
    و اگر حق با شما نیست ، هیـچ حقی برای عصبانی بودن ندارید . . .
    .
    .
    .
    ما خوب یاد گرفتیم در آسمان مثل پرندگان باشیم و در آب مثل ماهیها
    اما هنوز یاد نگرفتیم روی زمین چگونه زندگی کنیم
    ( ریچارد نیکسون )
    .
    .
    .
    فریب مشابهت روز و شبها را نخوریم
    امروز، دیروز نیست
    و فردا امروز نمیشود . . .
    .
    .
    .
    یادمان باشد که : آن هنگام که از دست دادن عادت می شود
    به دست آوردن هم دیگر آرزو نیست . . .
    .
    .
    .
    .
    زنده بودن حرکتی افقی است از گهواره تا گور
    و زندگی کردن حرکتی عمودی است از زمین تا آسمان . . .
    .
    .
    .
    برای دوست داشتن وقت لازم است، اما برای نفرت گاهی فقط یک حادثه یا یک ثانیه کافی است .. . .
    .
    .
    گاه در زندگی ، موقعیت هایی پیش میآید که انسان
    باید تاوان دعاهای مستجاب شده خود را بپــردازد . . .
    .
    .
    .
    به یاد ندارم نابینایی به من تنه زده باشد
    اما هر وقت تنم به جماعت نادان خورد گفتند: “مگه کوری؟”
    .
    .
    .
    مادامی که تلخی زندگی دیگران را شیرین می کنی، بدان که زندگی می کنی . . .
    .
    .
    .
    هیچ انتظاری از کسی ندارم! و این نشان دهنده ی قدرت من نیست !
    مسئله ، خستگی از اعتماد های شکسته است
    .
    .
    ..
    برای زنده ماندن دوخورشید لازم است .یکی دراسمان ویکی در قلب . . .
    .
    .
    .
    در جستجوی قلبِ زیبا باش نه صورتِ زیبا
    زیرا هر آنچه زیباست همیشه خوب نمیماند
    امـا آنچه خوب است همیشه زیباست . . .
    در این بازار اگر سودی ست، با درویش خرسند است، خدایا! منعمم گردان، به درویشی و خرسندی

  16. 13 کاربر به خاطر ارسال مفید sarcheshmehpour از ایشان تشکر کرده اند:


  17. #9
    عضو عادی sarcheshmehpour آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    282
    تشکر
    569
    تشکر شده 913 بار در 223 ارسال
    هميشه حرفي را بزن که بتواني بنويسي، چيزي را بنويس که بتواني امضايش کني وچيزي را امضا کن که بتواني پايش وايستي.
    - آنانکه تجربههاي گذشته را به خاطر نميآورند محکوم به تکرار اشتباهند.
    - وقتي به چيزي ميرسي بنگر که در ازاي آن از چه گذشتهاي.
    - آدمهاي بزرگ شرايط را خلق ميکنند و آدم هاي کوچک از آن تبعيت ميکنند.
    - آدمهاي موفق به انديشههايشان عمل ميکنند اما سايرين تنها به سختي انجام آن ميانديشند.
    - گاهي خوردن لگدي از پشت، برداشتن گامي به جلو است.
    - هرگز به کسي که براي احساس تو ارزش قايل نيست دل نبند.
    -هميشه توان اين را داشته باش تا از کسي يا چيزي که آزارت ميدهد به راحتي دل بکني.
    - به کساني که خوبي ديگران را بيارزش يا از روي توقع ميدانند، خوبي نکن و اگر خوبي کردي انتظار قدرداني نداشته باش.
    - قضاوت خوب محصول تجربه است و از دست دادن ارزش و اعتبار محصول قضاوت بد.
    -هرگاه با آدمهاي موفق مشورت کني شريک تفکر روشن آنها خواهي بود.
    - وقتي خوشبخت هستي که وجودت آرامش بخش ديگران باشد.
    - به خودت بياموز هرکسي ارزش ماندن در قلب تو را ندارد.
    -هرگز براي عاشق شدن دنبال باران و بابونه نباش، گاهي در انتهاي خارهاي يک کاکتوس به غنچهاي مي رسي که زندگيت را روشن ميکند.
    - هرگاه نتوانستي اشتباهي را ببخشي آن از کوچکي قلب توست، نه بزرگي اشتباه.
    -عادت کن هميشه حتي وقتي عصباني هستي عاقبت کار را در نظر بگيري.
    - آنقدر به در بسته چشم ندوز تا درهايي را که باز ميشوند، نبيني.
    - تملق کار ابلهان است.
    - کسي که براي آباداني ميکوشد جهان از او به نيکي ياد مي کند.
    - آنکه براي رسيدن به تو از همه کس ميگذرد عاقبت روزي تو را تنها خواهد گذاشت.
    - نتيجه گيري سريع در رخدادهاي مهم زندگي از بيخردي است.
    -هيچ گاه ابزار رسيدن به خواسته ديگران نشو.
    - از قضاوت دست بکش تا آرامش را تجربه کني.
    - دوست برادري است که طبق ميل خود انتخابش ميکني .
    کم کم یاد خواهی گرفت تفاوت ظریف میان نگهداشتن یک دست و زنجیر کردن یک روح را
    اینکه عشق تکیه کردن نیست و رفاقت، اطمینان خاطر و یاد میگیری که بوسهها قرارداد نیستند و هدیهها، معنی عهد و پیمان نمیدهند.
    کم کم یاد میگیری
    که حتی نور خورشید هم میسوزاند اگر زیاد آفتاب بگیری
    باید باغِ خودت را پرورش دهی به جای اینکه منتظر کسی باشی تا برایت گل بیاورد.
    یاد میگیری که میتوانی تحمل کنی
    که محکم باشی پای هر خداحافظی
    یاد میگیری که خیلی میارزی.
    در این بازار اگر سودی ست، با درویش خرسند است، خدایا! منعمم گردان، به درویشی و خرسندی

  18. 9 کاربر به خاطر ارسال مفید sarcheshmehpour از ایشان تشکر کرده اند:


  19. #10
    عضو عادی sarcheshmehpour آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    282
    تشکر
    569
    تشکر شده 913 بار در 223 ارسال
    چگونه فردی جذاب، با نفوذ و تاثیرگذار باشیم؟ و روش های بهتر زیستن

    بیشتر اوقات زندگی روزمره ما به مراوده و گفتگو و تعامل با دیگران میگذرد. در منزل، محل کار، خیابان، تاکسی، مغازه، کلاس درس و … در این میان همیشه عده‏ای انگشت شمار از افراد در میان دیگران برتر بوده و نامشان زبانزد دیگران است. همچنین همیشه باعث جذب سایرین شده و در کل افرادی پرنفوذ و تاثیرگذار هستند. البته جذابیت شخصیتی با جذابیت زیبا بودن فرق دارد. جذابیت و گیرایی شخصیتی کاملا اکتسابی است و آگاهانه و یا ناآگاهانه کسب میشود. اینگونه افراد هیچ فرقی با دیگران ندارند؛ مثلا ستاره داشته و یا اینکه جادوگری بدانند بلکه به صورت دانسته و یا ناخودآگاه یک سری قوانین را همیشه رعایت می‏نمایند که همین قوانین عامل برتری و جذب دیگران و عامل نفوذ در اذهان است. ما نیز می‏توانیم اینطور باشیم. در اینجا به بعضی از این عوامل اشاره‏ای مختصر می‏نمایم :

    1-

    کمتر حرف بزنیم : این بدان معنا نیست که حرف نزنیم و یا سرمان در لاک خودمان باشد. بلکه هرجا نیاز به صحبت کردن بود خود را نشان داده و نظر خود را ایراد کنیم. متاسفانه بعضی افراد اینطور برداشت می‏نمایند که کم گویی یعنی هیچ‏گویی و همین امر باعث منزوی شدن و دور شدن از اجتماع می‏گردد.

    2-

    قبل از شروع صحبت حداقل ۳۰ ثانیه فکر کنیم : فکر کردن قبل از شروع صحبت هر چند کم و کوتاه باعث گزیده‏گویی شده و از هرگونه گاف زدن و همچنین بیهوده گویی و با عجله صحبت کردن جلوگیری می‏کند. حتما دیده‏اید افرادی که پس از شنیدن حرفی یا سوالی مدت زمانی کوتاه آنرا حلاجی نموده و سپس بیان می‏نمایند و اکثر اوقات جواب آنها بسیار متین و درست است و هیچ جای ایراد نیست. اما امان از افرادی که آنچه به ذهنشان می‏آید را بیان می‏نمایند، بدون اینکه حتی لحظه‏ای در مورد آن فکر کنند. به اصطلاح با صدای بلند فکر ‏می‏کنند و اکثر اوقات حرفهایی می‏زنند که باعث پشیمانیشان می‏گردد. فکر کردن آسان است. تمرین کنیم.

    3-

    با صدای بلند نخندیم : خنده با صدای بلند شخصیت انسان را زیر سوال می‏برد. هیچ انسان گرانمایه‏ای را نخواهید دید که با صدای بلند خندیده و یا قهقهه بزند. از بازیگران معروف سینما (در زندگی شخصی) گرفته تا بزرگان و دانشمندان. با صدای بلند خندیدن باعث جلب توجه دیگران شده و با توجه به اینکه دیگران نمی‏دانند مطلب شما چقدر خنده‏دار است، باعث سوء برداشت آنها می‏شود.

    4-

    لبخند بزنیم : یک لبخند کوچک باعث جذب می‏شود. هر انسان دارای کودک درونی است که آن کودک درون به آنچه که خود بخواهد جذب می‏شود چه بخواهیم و چه نخواهیم. اخلاق کودک درون دقیقا مانند کودکان است و به چیزهای زیبا عکس العمل مثبت نشان می‏دهد. پس همانطور که یک کودک جذب یک لبخند می‏شود، ما نیز جذب چهره‏های بشاش و خنده‏رو می‏شویم. همچنین لبخند باعث زیباشدن چهره می‏شود.

    5-

    در امور دیگران دخالت نکنیم : برایتان چقدر پیش آمده که با تلفن همراه یا شخصی دیگر صحبت می‏کرده ‏اید که دقیقا پس از پایان صحبت، یک نفر دیگر آمده وگفته "چی شده؟"؟ حتما برایتان پیش آمده است که این قضیه کمی باعث تنفر شما شده است. امور دیگران به ما ربطی ندارد زیرا اگر ربط داشت، با ما نیز در میان گذاشته می‎‏شد. دخالت در امور دیگران باعث دفع آنها شده و نوعی دورشدن را ایجاد می‏نماید. زیرا با توجه به شناختی که افراد از شخص فضول دارند، از رفت و آمد و حتی صحبت مقابل وی خودداری می‏کنند.

    6-

    شوخ طبع باشیم ولی بسیار بسیار کم شوخی کنیم : شوخی هرقدر هم کوچک می‏تواند باعث رنجش شود مگر اینکه این شوخی با فکر قبلی و بررسی بیان شده و یا انجام شود. مثلا شوخی‏هایی که با شخصیت افراد رابطه دارد باعث قتل شخصیت می‏شود. شوخی اگر در حد یک لبخند کوچک و ملیح باشد، بسیار شیرین است و نه بیشتر. شوخی فراوان انرژی ذهنی را کاسته و جذابیت را از بین می برد. چراکه شوخی بتدریج پرده های حرمت را پاره کرده و کم کم موجب بی احترامی می شود. با این حال تبسم به چهره جذابیتی عمیق می بخشد. در تبسم سنگینی و متانت موج می زند ولی در خنده زیادی و شوخی سبکی و کاهش جذابیت نهفته است.

    7-

    آنچه هستیم باشیم : از بیان حرفهای بیخودی و دروغ و بزرگ کردن خود بپرهیزیم. آنچه که هستیم باشیم به این معنا که خود را بزرگتر از آنچه هستیم جلوه ندهیم و سعی نکنیم خود را به زور در دل مردم جای دهیم...

    8-

    به وضع ظاهری خود برسیم : یکی از عواملی که باعث تاثیرگذاری در بین سایرین می‏شود، خوش لباسی، خوشبویی و خوش صورتی است. مطمئنا هیچ کس دوست ندارد با شخصی که دهان او بوی بد می‏دهد و یا لباسش پاره است دمخور شود. ضمن اینكه هماهنگی و پاکیزگی ناخودآگاه باعث جذب مردم می شود. البته باید دقت شود که لباس های عجیب و غریب باعث جذب نمی شود. تمیزی و اطوی لباس، موهای مرتب، دهان خوشبو مجذوب كننده است. اما آراستگی ظاهری فقط به پوشش داخل و خارج خلاصه نمی شود بلکه حرفهای زیبا، جملات مثبت، اعمال درست نیز باعث جذب است.

    9-

    سکوت را تمرین کنیم : بعضی افراد می پندارند که هر چه شلوغتر و پر صداتر باشند بیشتر جذب می شوند ولی اینطور نیست. سکوت تاثیری ذهنی در افراد می گذارد.. هنگام سکوت، در اطراف خود ایجاد خلاء می نماییم و این خود باعث جاذبه است. ضمن اینکه سکوت انسان را عاقلتر و با تجربه تر نشان می دهد، زمینه ای مناسب برای صمیمیت است. البته سکوت ناشی از ترس و عدم اعتماد بنفس، باعث کاهش جذابیت است. همچنین نرم و با ملایمت صحبت كنیم چراكه جیغ، داد و هوار، بلند صحبت کردن و خشن و عصبی بودن باعث قطع اعتماد مردم می شود.

    10-

    فرد محترمی باشیم : به خود و دیگران احترام بگذاریم. بی ادبی در کلام و گفتار و رفتار از جذابیت بسیار می کاهد. باید در ظاهر آراسته و در باطن وارسته بود. شخص مودب و متین و محترم بی تردید جذاب تر از بی ادبان است. هتاکی و ناسزا گفتن حتی به افراد بدصفت و بی شخصیت و همچنین تحقیر و تمسخر و غیبت و بدگویی مخالف با احترام است.

    11-

    در رفتار و كلام قاطعیت داشته باشیم : سست عنصر نبودن و پای تصمیمات و تعهدات ماندن موجب جذابیت است. افرادی که شخصیتی قاطع دارند هدفهای مشخص و ارزشهای معینی و برنامه های مدونی دارند و بلااستثنا جذابند. قدرت "نه" گفتن به درخواست های بی ارزش دیگران موجب رویش جذابیت است. بعضی افراد خود را فدای این و آن می کنند و هرکار مثبت یا منفی را قبول میکنند و اینطور می خواهد در دل دیگران رخنه کنند که نمی شود. جذابیت یعنی مصمم بودن و قاطعیت در رفتار و گفتار.

    12-

    مراقب امیال و غرایز شخصی خود باشیم : افراد دارای شخصیت مسلط و چیره بر غرایز و امیال، دارای تسلط بیشتری هستند. کسانی که بر میل جنسی، میل غذا خوردن، عواطف و هیجانات خود مسلط هستند، جذابیت معنوی دارند. تاثیر روانی گذاشته و انرژی مثبت از وجودشان فوران می کند. کسانی که غریزی و هوی هوسی هستند و مدام در پاسخ به امیال خود به سر می برند و نمی توانند خود را کنترل نمایند و خصوصا به زبان و نگاه خود مسلط نیستند، هیچگاه به جذابیتی كه انتظار دارند دست نخواهند یافت و مسلما بدون كسب جذابیت از تاثیرگذاری هم خبری نیست
    در این بازار اگر سودی ست، با درویش خرسند است، خدایا! منعمم گردان، به درویشی و خرسندی

  20. 10 کاربر به خاطر ارسال مفید sarcheshmehpour از ایشان تشکر کرده اند:


صفحه 1 از 4 1234 آخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •