صفحه 5 از 6 نخست ... 23456 آخرین
نمایش نتایج: از 41 به 50 از 56

موضوع: بدون شرح

  1. #41
    عضو فعال
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    نوشته ها
    2,031
    تشکر
    5,838
    تشکر شده 4,049 بار در 1,548 ارسال

    پاسخ : بدون شرح

    قلمت بشکند تاریخ
    اگر ننویسی که برای بهشت نادیده ات
    زندگی را برای مردم جهنم کردند...
    قلمت بشکند تاریخ
    اگر ننویسی که به اسم دفاع از مستضعفان، زندگی های اشرافی برای خود و دوستانشان فراهم کردند...
    قلمت بشکند تاریخ
    اگر ننویسی که برای کارگر حقوق یک میل و دویست هزارتومانی و برای خودشان حقوقهای نجومی تصویب میکنند.
    قلمت بشکند تاریخ
    اگر ننویسی که الاغ سواران دیروزی
    امروز ماشینهای ضد گلوله میلیاردی و پس افتاده هاشون پورشه سوارند...
    قلمت بشکند تاریخ
    اگر ننویسی که به دلیل عدم لیاقت و مدیریت مسئولان، فساد و خودفروشی و دزدی و بیکاری و اعتیاد و زمین خواری خود مسئولان و ورشکستگی کارخانجات و حق خوری کارگران و تجارت دختران به کشورهای عربی و افتتاح صیغه خانه زنان ایرانی برای عربها در شهرهای مذهبی و انگ تروریسم بودن بر پیشانی هر ایرانی، در این کشور بیداد میکند...
    قلمت بشکند تاریخ
    اگر ننویسی که شعار مرگ بر آمریکا و انگلیس، مختص مردم بود و تفریح و زندگی و تحصیل در آن کشورها مختص مسئولان و فرزندانشان .

    قلمت بشکند تاریخ
    اگر ننویسی بلایی را که بر مردم این سرزمین نازل شده است، بلایی است که حتی چنگیز و اسکندر به سر این مردم نیاوردند.

    @BESTIRN @CLSECRETS

  2. #42
    عضو فعال
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    نوشته ها
    2,031
    تشکر
    5,838
    تشکر شده 4,049 بار در 1,548 ارسال

    پاسخ : بدون شرح

    سخنان امام

    سخنی از خمینی 54 سال پیش، خطاب به رژیم پهلوی:
    شما خیال میکنید آن دزدی که شب ها از دیوار با آن همه مخاطرات بالا می رود و یا زنی که عفت خود را می فروشد، تقصیر دارد؟؟
    وضع معیشت بد است که شب و روز این همه جنایات و مفاسد در روزنامه ها می خوانید.
    صحیفه نور جلد ۱ صفحه ۶۵
    مورخ: ۱۳۴۳/۰۱/۲۱
    صحیفه نور امام خمینی

    سخنرانی امام خمینی در مسجد اعظم قم
    ( ۱۸ شهریور سال ۱۳۴۳)
    وزارت اوقاف را دست ما بدهید، آن‌وقت خودتان ببینید که دیگر این پول‌ها مثل امروز لوطی‌خور می‌شود؟ نخواهد شد.
    دست ما بدهید آن‌وقت ببینید که ما با همین اوقاف، فقرا را غنی‌ می‌کنیم یا نه؟؟

    همین رادیو را دو ساعت دست روحانیون بدهید ببینید مردم را چطور با اسلام آشنا ‌میکنیم؟
    شما عرضه حکومت‌داری ندارید اما فقط می‌گویید روحانیون نمی‌گذارن .

    اگر از شما بهتر اداره نکردیم، بعد از ده- پانزده سال ما را بیرون کنید...؟!
    صحیفه نور- جلد1- صفحه ۳۹۰ و ۳۹۱
    امام خمینی


    گزارش کمیته امداد بعد از ۴۰ سال: ۱۱ ميليون مددجو كميته امداد محتاج نان شب... شرم آور نيست واقعا ؟
    @BESTIRN@CLSECRETS ☜

  3. #43
    عضو عادی
    تاریخ عضویت
    Apr 2011
    نوشته ها
    236
    تشکر
    70
    تشکر شده 475 بار در 197 ارسال

    پاسخ : بدون شرح

    قطعاتی از کتاب شریف ***انوار سهیلی***

    صیّادی روزی در صحرا میگذشت روباهی دید بغایت چست و چالاک که در فضای آندشت می گشت و بازی کنان در هر جانب جلوه مینمود و صیّاد را موی او خوش آمد و ببهای تمام اورا فروختن تصوّر کرد و قوّت طامعه(طمع) اورا برین داشت که در پی روباه ایستاده سوراخ او دانست و نزدیک سوراخ حفره ای بریده بخس و خاشاک پوشیده مرداری بر بالای او تعبیه نموده خود در کمین نشسته مترصّد صید روباه بود قضا را روباه از سوراخ آمد و بوی آن جیفه (لاشه بو گرفته) او را کشانکشان بلب آن حفره رسانید با خود گفت اگرچه از رایحۀ این جیفه دماغ آرزو معطر است امّا بوی بلائی نیز بمشام حزم میرسد و عقلا متعرض کاری که احتمال خطر داشته باشد نشده اند و خردمندان شروع در مهمّیکه امکان فتنه دراو متصوّر بوده ننموده

    هرکجا خط مشکلی بکشند جهد کن تا برون خط باشی
    واگرچه ممکن است که اینجا جانوری مرده باشد آن نیز میتواند بود که در زیر آن دامی تعبیه کرده باشند و بر هر تقدیر حذر اولی

    مرترا چون دو کار آید که ندانی کدام باید کرد
    آنکه در وی مظنّۀ خطر است آنت (آی ترا ازآن) برخود حرام باید کرد
    وانکه بیخون و بیخطر باشد بهمانت قیام باید کرد
    روباه این فکر کرده از آن جیفه در گذشت و راه سلامت پیش گرفت در این اثنا پلنگی گرسنه از بالای کوه درآمد و ببوی مردار خودرا بحفره افکند صیاد چون آواز دام و صدای افتادن جانور در حفره شنید تصوّر کرد که روباه است از غایت حرص بی آنکه تأملی کند خودرا از پی او درانداخت و پلنگ بخیال آنکه اورا از خوردن مردار منع خواهد کرد برجست و شکمش بدرید صیّاد حریص بشومی شره در دام فنا افتاد و روباه قانع بقطع طمع از ورطۀ بلا نجات یافت و این مثل را فایده آنست که آفت طمع و محنت زیاده طلبی آزاد را بنده و بنده را سرافکنده سازد

    زیاده از سرت از یک کله بدست آری بخاکپای عزیزان که درد سر باشد

  4. کاربر زیر به خاطر ارسال مفید محمد-پ از ایشان تشکر کرده است:


  5. #44
    عضو عادی
    تاریخ عضویت
    Apr 2011
    نوشته ها
    236
    تشکر
    70
    تشکر شده 475 بار در 197 ارسال

    پاسخ : بدون شرح

    دست مایۀ بزرگی عقل و ادبست نه اصل و نسب هر که عقل صافی و خرد کامل دارد خویشتن را از پایۀ خسیس بمرتبۀ شریف رساند و هر که را رای ضعیف و عقل نحیف باشد خود را از درجۀ عالی بمرتبۀ دانی(پست) اندازد

    به پیشکاری عقل شریف و رای درست *********توان کمند تصرف بر آسمان افکند
    *** اگر نه دیده برگشاید از همت *********نظر بسوی معانی نمیتوان افکند
    ***انوار سهیلی***
    ویرایش توسط محمد-پ : 2019/02/17 در ساعت 21:59

  6. کاربر زیر به خاطر ارسال مفید محمد-پ از ایشان تشکر کرده است:


  7. #45
    عضو عادی
    تاریخ عضویت
    Apr 2011
    نوشته ها
    236
    تشکر
    70
    تشکر شده 475 بار در 197 ارسال

    پاسخ : بدون شرح

    هر که درگاه ملوک را ملازمت گیرد او را پنج کار اختیار باید کرد اول شعله آتش خشم را به آب حلم فرونشاند دوّم از وسوسۀ شیطان هوا حذر نماید سوّم حرص فریبنده و طمع فتنه انگیز را برعقل راهنما مستولی نسازد چهارم بناء کارها بر راستی و کوتاه دستی نهد پنجم حوادث و وقایعی که پیش آید آنرا برفق و مدارا تلقی (ملاقات) بنماید و هر که بدین صفت ها متّصف شد هر آینه مراد او بخوبترین وجهی برآید

    ****انوار سهیلی****

  8. کاربر زیر به خاطر ارسال مفید محمد-پ از ایشان تشکر کرده است:


  9. #46
    عضو عادی
    تاریخ عضویت
    Apr 2011
    نوشته ها
    236
    تشکر
    70
    تشکر شده 475 بار در 197 ارسال

    پاسخ : بدون شرح

    مرد خردمند اگر چه گمنام بود عقل و دانش او بی اختیار فضائل او را بر قوم ظاهر گرداند چنانچه فروغ آتش که اگر فروزنده خواهد که پست بسوزد البته سر به بلندی کشد


    ****انوار سهیلی****

  10. کاربر زیر به خاطر ارسال مفید محمد-پ از ایشان تشکر کرده است:


  11. #47
    عضو عادی
    تاریخ عضویت
    Apr 2011
    نوشته ها
    236
    تشکر
    70
    تشکر شده 475 بار در 197 ارسال

    پاسخ : بدون شرح

    از کلام حضرت مولانا .........مولانای کبیر....

    پیش از آن کاندر جهان باغ و می و انگور بود
    از شراب لایزالی جان ما مخمور بود

    ما به بغداد جهان جان اناالحق می‌زدیم
    پیش از آن کاین دار و گیر و نکته منصور بود

    پیش از آن کاین نفس کل در آب و گل معمار شد
    در خرابات حقایق عیش ما معمور بود

    جان ما همچون جهان بد جام جان چون آفتاب
    از شراب جان جهان تا گردن اندر نور بود

    ساقیا این معجبان آب و گل را مست کن
    تا بداند هر یکی کو از چه دولت دور بود

    جان فدای ساقیی کز راه جان در می‌رسد
    تا براندازد نقاب از هر چه آن مستور بود

    ما دهان‌ها باز مانده پیش آن ساقی کز او
    خمرهای بی‌خمار و شهد بی‌زنبور بود

    یا دهان ما بگیر ای ساقی ور نی فاش شد
    آنچ در هفتم زمین چون گنج‌ها گنجور بود

    شهر تبریز ار خبر داری بگو آن عهد را
    آن زمان کی شمس دین بی‌شمس دین مشهور بود

  12. 2 کاربر به خاطر ارسال مفید محمد-پ از ایشان تشکر کرده اند:


  13. #48
    عضو عادی
    تاریخ عضویت
    Apr 2011
    نوشته ها
    236
    تشکر
    70
    تشکر شده 475 بار در 197 ارسال

    پاسخ : بدون شرح

    بزرگان گفته اند که ترقّی بر درجات شرف بزحمت بسیار دست دهد و تنزّل از مرتبۀ عزت باندک کُلُفتی(درشتی و ناهمواری) میسّر گردد چنانکه سنگ گران را بمشقّت بسیار از زمین بردوش توان کشید و باندک اشارتی بر زمین توان انداخت و بواسطۀ اینست که جز مرد بلند همّت که تحمل محنت داشته باشد کسی دیگر بکسب معالی(منزلتهای عالی) رغبت نمی تواند نمود

    ****انوار سهیلی****

  14. #49
    عضو عادی
    تاریخ عضویت
    Apr 2011
    نوشته ها
    236
    تشکر
    70
    تشکر شده 475 بار در 197 ارسال

    پاسخ : بدون شرح

    مَلِک باید که نظر بآشنا و بیگانه نکند بلکه مردم عاقل و فرزانه را طلبد و کسانی را که در کارها غافل و از هنرها عاطل باشند بر مردمان فاضل و هنرمندان کامل ترجیح روا ندارد که منصب خردمندان را بر بیخردان دادن چنان باشد که حِلیۀ (زیور و زینت)سر بر پای بستن و پیرایۀ(زینت) پای بر سر آویختن و هر جا که اهل هنر ضایع مانند و ارباب جهل و سفاهت زمام اختیار بدست گیرند خلل کلّی بامور آن مملکت راه یابد و شامت آنحال بروزگار شاه و رعیت رسد
    همای گو میفکن سایۀ شرف هرگز
    بر آن دیار که طوطی کم از زغن باشد

    ****انوار سهیلی****
    ویرایش توسط محمد-پ : 2019/02/19 در ساعت 19:48

  15. #50
    عضو عادی
    تاریخ عضویت
    Apr 2011
    نوشته ها
    236
    تشکر
    70
    تشکر شده 475 بار در 197 ارسال

    پاسخ : بدون شرح

    حکایت
    گفت آورده اند که زاهدی از تعلّقات دنیا اعراض کرده گوشۀ خلوت اختیار فرموده بود و از تکلّفات خورش و پوشش بکشکینه و پشمینه قناعت نموده
    مثنوی
    شد ز گریبان کشی غم ستوه
    دامن خود بست بدامان کوه

    تن ز تنعّم بجفائی نهاد
    دل زقناعت بگیائی (گیاهی) نهاد

    آوازۀ صلاح و شداد آن پیر اندک مدتّی را بحوالی و نواحی ولایت رسید و مردم از دور و نزدیک برسم تَیَمُن (مبارکی)و تبرّک آمد و شد آغاز نهادند و چون اثر نور عبادت از جبین مبین او واضح و لایح میدیدند در مواد اعتقاد افزوده تردّد بیشتر می نمودند و در آن ولایت پادشاه عادل باذل (بخشنده) درویش دوست بود که طلب رضای الهی را بر متابعت هوای پادشاهی تقدیم کردی و اقتدا جز باخلاق انبیا و سیرت اولیا نداشتی
    فرد
    سیرت پاکیزه و خوی خوش و کردار نیک
    با فقیری خوش بود با شهریاری خوشتر است
    چون خبر پیر گوشه نشین بوی رسید نکتۀ فنِعم الامیر علی بابُ الفقیر را کار بسته بملازمت پیر مشرف شد و از انفاس متبرّکه او استمداد فرموده نصیحتی که پادشاهان را بکار آید استدعا نمود پیر زاهد گفت ای ملک خدای را دو سر است یکی فانی که آنرا دنیا گویند و دیگری باقی که او را عقبی خوانند همّت عالی اقتضای آن میکند که سر بمنزل فانی فرو نیاری و نظر بپادشاهی عالم با عالم باقی گماری
    مثنوی
    ملک عقبی خواه کان خرّم بود
    ذرۀ زان ملک صد عالم بود

    جهد کن تا در میان این نشست
    ذرۀ زان عالمت آید بدست

    پادشاه گفت بچه تدبیر تسخیر آن ملک میسر گردد زاهد فرمود بدستگیری مظلومان و فریاد رسی محرومان و هر پادشاه که آسایش آخرت خواهد باید که در آسایش رعیّت کوشد
    مثنوی
    کسی خسبد آسوده در زیر گل
    که خسبند ازو مردم آسوده دل

    کسان برخورند از جوانی و بخت
    که بر زیردستان نگیرند سخت

    چنین پادشاهان که دین پرورند
    بچوگان دین گوی دولت برند
    چون زاهد از نصیحت پرداخت و خزانۀ دل پادشاه را از جواهر موعظت پر ساخت ملک مواعظ نصایح پیر پاک ضمیر دریافته دست ارادت در دامن همت وی زده پیوسته شرف صحبت وی دریافتی و ببرکت متابعت سخنان دلنشانش سر از پیروی نفس و هوا بتافتی روزی پادشاه در ملازمت درویش بود و از هر نوع گفت و شنودی میرفت ناگاه جمعی دادخواهان فریاد و نفیر به کرۀ اثیر رسانیدند زاهد ایشان را طلبید و حال هریک علاحده استفسار نمود و حکمی لازم و موافق هر مهمّ مرحضرت پادشاه را تلقین فرمود پادشاه از آن صورت بغایت ممنون گشته استدعا کرد که بعضی اوقات دیوان مظالم در نظر مبارک او داشته آید زاهد.........ادامه دارد
    ویرایش توسط محمد-پ : 2019/02/21 در ساعت 01:51

  16. کاربر زیر به خاطر ارسال مفید محمد-پ از ایشان تشکر کرده است:


صفحه 5 از 6 نخست ... 23456 آخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 2 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 2 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •