در نظام اسلامی فقط از یک مقام نمیتوان سوال کرد، آن هم خداست؛ بقیه همه مسئولاند
هیچ زیربناى اجتماعى از آن زیربناى شوم خطرناکتر نیست که انسانى، یا انسانهایى، بتوانند هر چه میخواهند بکند بیآنکه بشود بر آنها خرده گرفت و بیآنکه بشود از آنها بازخواست کرد.
«بازتاب»، سرویس فرهنگ؛ در حالی که برخی چهره های جوان و نورسیده و افراطی همواره تلاش در تحریف آرمانهای انقلاب اسلامی هستند، مرور دیدگاه های اصیل ایدئولوگ های انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی، از مهمترین روشهایی است که می توان با این جریانهای انحرافی مقابله کرد.
شهید دکتر بهشتی به جد معتقد بود راه زندگی سالم با حفظ حقوق و آزادیهای فردی و حفظ حق نقد و پرسش از صاحبان قدرت و رهبران حکومت میسر است. از نظر او جامعه اسلامی جامعه بره ها نیست که کسی را با کسی در آن کاری نباشد. همه در قبال هم مسئولیت متقابل دارند و نسبت به آنچه در جامعه می-گذرد بی تفاوت نیستند.
بهشتی در فرازی از سخنان خود در این باره می گوید: «آقایى کار خلافى میکند و فردى عامى به او میگوید آقا، این کار شما خلاف است؛ چرا کردى؟ پاسخ میشنود:»برو! عالم را با جاهل بحثى نیست.« بنده خدا هم سرش را زیر میاندازد و میرود. امیر مرتکب خلافى میشود؛ یک فرد عادى به او میگوید آقا، چرا این خلاف را کردى؟ پاسخ میشنود: »پس انضباط اجتماعى کجا رفته! به من میگویند مافوق و به تو میگویند مادون. مادون را با مافوق بحثى نیست!« برو بابا با آن علمت اى عالم! برو بابا اى رئیس و مافوق با آن انضباط تشکیلاتىات! برو کشکت را بساب! اینها به درد اسلام نمیخورد. به تو میگویند عالم، نمیگویند معصوم؛ به تو میگویند مافوق، نمیگویند معصوم. در نظام اسلامی فقط یک مقام غیر مسئول است که آن هم خداست.» بر اساس خوانش بهشتی از متن تعالیم اسلامی، مسؤلیت انتقادی مردم در قبال «زبدگان» جامعه و حاکمان و عالمان، یکی از راههای اساسی ساختن جامعهای سالم و آزاد و برخوردار از حق نقد و پرسش است و جامعهای که حق اعتراض نسبت به انحرافات نداشته باشد نه سالم است نه اسلامی.
انسان از دیدگاه اسلام
انسان اسلام موجودى است که باید انتخابگر به دنیا بیاید، انتخابگر بزرگ شود، انتخابگر زندگى کند، انتخابگر به راه فساد برود، انتخابگر به راه صلاح برود، و تا لحظه مرگ هرگز زمینه انتخاب از دستش گرفته نشود. نظام اجتماعى و اقتصادى اسلام را، نظام تربیتى اسلام را، نظام کیفر و مجازات و حقوق جزایى اسلام را، نظام مدنى و حقوق مدنى و ادارى اسلام را، همه را باید پس از توجه به این اصل شناخت. هر جا انسان از انتخابگرى بیفتد دیگر انسان نیست؛ دیگر ارج انسانیت او رعایت نشده است. در این حال یا حیوان بارکش و باربرى است که به او خوب میدهند بخورد، بپوشد، بنوشد، عیش و نوش کند، هرزگى کند، اما خوب بار بکشد و خوب بار بدهد. او دیگر انسان نیست. حتى اگر بتوانند این را هم به او نمیدهند، بلکه فقط به اندازه رمق داشتن به او میدهند و با تازیانه از او کار میگیرند. این بدتر از او، او بدتر از این. هیچ کدام از اینها انسان اسلام نیست. عدالت اجتماعى اسلام این نیست.
انسان اسلام نه زیر ضربات تازیانه تبلیغات شهوتبرانگیز انتخابگرىاش را از دست میدهد، (نظام اجتماعى اسلام نمیگذارد چنین ضرباتى بر روح او وارد شود تا انتخابگرى از دستش گرفته شود)، و نه زیر ضربات کشنده فقر و نادارى و ضربات مهلک اقتصادى – که: کاد الفقر ان یکون کفراً. او انسانى است در یک مدار جالب. انسانى است که آواى حق درست به گوشش میرسد. انسانى است که مناظر برانگیزنده فطرت حقجویى و حقپرستى در برابر دیدگانش فراوان به وجود میآید. انسانى است که در عین حال راه فاسد شدن به روى او صد درصد بسته نمیشود، بلکه میتواند فاسد شود چون ارزش انسان در این است که بتواند فاسد شود، ولى نشود؛ والا اگر نتواند فاسد بشود چه هنرى است!
خوب، چه کنیم که این طور شود؟ این روایت میگوید امر به معروف و نهى از منکر جامع میتواند این مسائل را با هم تغییر بدهد. میگوید جلو علنى شدن فسق و فساد را بگیر. میگوید همان راه فساد فردى که باز است باید بسته شود. اگر خواستى زمینه را براى انتشار و علنى شدن و تجاهر به فسق و فجور باز بگذارى، عملاً آمدهای عامه مردم و تودهها را در معرض یک فشار سنگین قرار دادهای که چه بسا راه انتخاب را به روى آنها ببندد. مگر یک جوان معمولى تا چه حد میتواند در برابر عوامل گمراه کننده جنسى، اجتماعى، اقتصادى مقاومت کند؟ در جامعهای که انسانها را به جرم حقگویى و حقپویى از هستى ساقط کنند، در چنین جامعهای امکان سالم رشد استعدادهاى حقجویى و حقپرستى بالا میرود یا پایین میآید؟
براى زبدهها ممکن است بالا برود (چون زبدهها هر چه آبدیدهتر شوند پرارج تر میشوند)؛ ولى براى تودهها چطور؟ براى تودهها عامل لغزش نیست؟ «اَضَرَّت بالعامّة.» اینجا خطرى است بر سر راه تودهها؛ بر سر راه عموم؛ آنها در معرض لغزش قرار میگیرند. براى اینکه نوع مردم در معرض تازیانههاى انتخابگرى بر جاده ستم، فساد، تباهى، هوس و شهوت قرار نگیرند باید محیط علنى اجتماع از این گونه انحرافها پاک باشد. نظام اجتماعى اسلام محیط را براى رشد فضیلتها پاک میکند؛ اما راه فاسد شدن را به طور صد درصد بر روى فرد نمیبندد. این است آن فرمول اجتماعى اسلام.
ما در زمانى زندگى میکنیم که عدهای یک بعدى به مطلب نگاه میکنند و میگویند اى آقا، مردم را آزاد بگذارید: آزادى، آزادى، آزادى! پدران ما یا پدربزرگها در دورهای در این آب و خاک زندگى میکردند که از آن طرف غلتیده بودند. اگر کسى خبر میشد که در خانه فلان کس یک تنبک درست کردند و میزنند از دیوار بالا میرفت تا آن را بگیرد و پاره کند و به این ترتیب نهى از منکر کند! آن از آن سو غلتیده بود؛ نه به این حدیث توجه کرده بود و نه امروز به این حدیث توجه میشود. آن روز از این حدیث غفلت کرده بود که اى کسى که به عنوان حمایت از سنت رسول خدا، صلوات الله و سلامه علیه، از دیوار مردم بالا میروى براى اینکه ببینى اگر تنبک میزنند آن را بگیرى و پاره کنى، «ان المعصیة اذا عمل بها العبد سراً لم تضرّ الا عاملها»،
و امروز که از هر کوى و گذرى میگذرى آواهاى فساد بر گوش پیر و جوان، زن و مرد، زمزمه میکند و آنها را به سوى تباهى میخواند. به او باید گفت، «و اذا عمل بها علانیةً و لم یغیر علیه اَضَرّت بالعامة». چرا؟ «و ذلک انه یذل بعمله دین اللّه.» حریم حرام و حلال باید در جامعه محفوظ باشد. حریم حق و باطل باید در جامعه محترم بماند. این احترام سدى است در برابر سیلى هولناک. آن شب سد را در برابر رودخانه طغیانگر مثال زدم… «و یقتدى به اهل عداوة الله.» خیلیها در جامعه مزاجشان آماده است که ببینند راه براى الدنگى باز میشود تا آنها از همه الدنگتر شوند. خیلیها مزاجشان آماده است که ببیند راه براى زورگویى و قلدرى باز است تا آنها یک درجه و یک پله قلدرتر شوند. باید راه را بر روى آنها بست. باطلگرایان منتظر چنین فرصتهاى بیبند و بارمآبانه هستند.- این یک طرف.
حدیث بعد در کتاب نهجالبلاغه است. این حدیث و این مطلب هم در این زمینه است. «و قال علیه السلام: فَرَضَ اللّه الایمانَ تطهیراً من الشرک، و الصَّلاةَ تَنْزیهاً عن الکِبر، و الزکاه تَسبیباً لِلرّزق، و الصیام ابتلاءً لاخلاصِ الخَلق، و الحجَّ تقربةً للدّین، و الجهادَ عزاً للاسلام، و الامرَ بالمعروف مصلحةً للعوام، و النهىَ عن المنکر رَدعاً للسفهاء.»(37) خدا بر ما لازم کرده است به آفریدگار یکتا و آورندگان وحى او و روز پاداش و کیفرش ایمان آوریم تا از شرک و بتپرستى و غیر خداپرستى پاک و پاکیزه شویم. نماز را مقرر کرده تا از کبر و خودپسندى و خودپرستى درآییم و خداپرست باشیم. زکات را مقرر کرده تا وسیلهای براى فراوانى رزق و روزى همگان باشد. روزه را مقرر کرده تا وسیلهای براى آزمایش اخلاص مردم باشد. حج را مقرر کرده تا وسیلهای براى نزدیک کردن و به هم پیوستگى دین و دینداران باشد. جهاد را مقرر کرده تا مایه عزت و شکوهمندى اسلام باشد. امر به معروف را مقرر کرده در جهت مصلحت تودهها. نهى از منکر را مقرر کرده براى اینکه بند و سدى باشد در برابر مردم نابخردى که از حقشکنى و تجاوز به حق و قانون خوششان میآید؛ – بیمارى روانى و اخلاقى آنها این است.
روایت بعد، روایتى است که صاحب وسائل از على علیهالسلام نقل میکند، (در جلد یازده صفحه 407). در این روایت به یک گوشه دیگر مطلب پرداخته شده است. عالمان این روایت را گوش کنند! مسئولان امور این روایت را گوش دهند! مسلمانان عادى متعهد این روایت را گوش دهند! مردان و زنان باایمان وظیفهشناس مسئولیتشناس این روایت را گوش دهند! ولى بیش از همه همان دو گروه علما و امرا باید به این روایت گوش دهند.
از صدوق در کتاب علل [الشرائع] از امام صادق، علیه السلام. «قال: قال امیرالمومنین علیه السلام: ان اللّه لا یعذب العامة بذنب الخاصة الا اذا عملت الخاصة بالمنکر سرّاً من غیر ان تعلم العامة، فاذا عملت الخاصة بالمنکر جهاراً فلم تغیر ذلک العامة استوجب الفریقان العقوبة من اللّه عزوجل.» خدا تودهها را به کیفر گناه زبدهها مشمول عقاب و کیفر خویش نمیکند. اما چه وقت؟ وقتى که زبدهها فقط گناهان شخصى سرّى داشته باشند؛ گناهانى داشته باشند سرّى، که آثارش به خارج سرایت نمیکند، بلکه فقط یک تخلف شخصى سرّى است. اما وقتى زبدهها آشکارا مرتکب کارهاى ناپسند شوند و توده در صدد جلوگیرى از این زبدهها برنیاید، هر دو مستحق کیفر خداى عزوجل خواهند بود.
این حدیث ناظر به مسئولیت تودهها براى نگهدارى زبدهها در راه خیر و صلاح است و از آن حدیثهاست که باید زمینه اصلى یک بخش عمده از مسائل مربوط به نظام ادارى و اجتماعى و اصلاح کار قرار میگیرد… آقایى کار خلافى میکند و فردى عامی به او میگوید آقا، این کار شما خلاف است؛ چرا کردى؟ پاسخ میشنود: «برو! عالم را با جاهل بحثى نیست.» بنده خدا هم سرش را زیر میاندازد و میرود. امیر مرتکب خلافى میشود؛ یک فرد عادى به او میگوید آقا، چرا این خلاف را کردى؟ پاسخ میشنود: «پس انضباط اجتماعى کجا رفته! به من میگویند مافوق و به تو میگویند مادون. مادون را با مافوق بحثى نیست!» برو بابا با آن علمت اى عالم! برو بابا اى رئیس و مافوق با آن انضباط تشکیلاتىات! برو کشکت را بساب! اینها به درد اسلام نمیخورد. به تو میگویند عالم، نمیگویند معصوم؛ به تو میگویند مافوق، نمیگویند معصوم.
در نظام اسلامی فقط یک مقام غیر مسئول است که آن هم خداست. اوست که: «لا یسئل عما یفعل و هم یسئلون»(38)؛ بقیه همه مسئولاند. پیغمبر و امام هم در آن درجاتى که غیر مسئولاند به دلیل اعتقاد به عصمت آنهاست؛ اما این چه ربطى دارد به دیگران؟ بقیه همه مسئولاند. هیچ زیربناى اجتماعى از آن زیربناى شوم خطرناکتر نیست که انسانى، یا انسانهایى، بتوانند هر چه میخواهند بکند بیآنکه بشود بر آنها خرده گرفت و بیآنکه بشود از آنها بازخواست کرد. مسئولیت در جامعه اسلامى مسئولیت متقابل است. همه نسبت به یکدیگر مسئولاند. «کُلّکُم راع و کلّکم مسئولٌ عَن رعیة»
بنابراین، آن عامى که به عالم خرده میگیرد و میگوید این کار شما خلاف به نظر میرسد، اگر در پاسخ انتقادش شنید که «برو، عالم را با جاهل بحثى نیست»، یک وظیفه بیشتر ندارد؛ به نظر من وظیفهاش این است که دیگر به دیده عالم به آن فرد ننگرد، چون او جاهلى است اصطلاحدان، نه عالمى رهشناس. آن فرد مادون که از زبان مافوقش در برابر هر انتقاد میشنود که «من رئیس تو هستم، پس انضباط ادارى و تشکیلاتى یا حزبى کجا رفته؟» باید به او به دیده مافوق ننگرد. این طاغوتى است که بر مسند کبریایى تکیه زده و شایسته اطاعت و فرمانبرى نیست. جامعه اسلامى جامعه هوشیارها و زباندارهاست.
جامعه اسلامى جامعه مردم فضول است؛ نه از آن فضولهایى بیجا و نه زباندار به این معنا که بره نیست. جامعه برهها نیست؛ جامعه آدمهاست. آدمی که انتقاد میکند و در کار همه دقت میکند. اما به خاطر چى؟ به خاطر پاسدارى از محترمترین چیزها: حق و عدل. حق و عدل از همه کس محترمتر است؛ پاسدارى از آیین حق و آیین عدل، فضیلت و عدالت و حقپرستى و خداپرستى، نورانیت و روشنى، مبارزه با ظلمت و حمایت از نور. البته یک شرط اصلى در امر به معروف و نهى از منکر شناخت معروف و منکر است. کسى که اصلاً خودش نمیداند معروف و منکر چیست، به چه چیز دعوت کند؟ چه چیز را امر کند و نهى کند؟
یک وقت است که اختلاف شما با آن عالم یا با آن مافوق بر سر این است که آیا این کار منکر هست یا منکر نیست. احراز این امر راه دیگرى دارد. براى اینکه اگر آدم شک کرد در اینکه شناخت خودش درست است یا شناخت این عالم، میتواند بگوید عالم که منحصر به این آقا نیست. آدم عالم زیاد پیدا میشود؛ آدم سراغ ده عالم دیگر میرود و از آنها میپرسد. ولى بعد از اینکه معلوم شد این کار منکر است، آن وقت دیگر بهانه «عالم را با جاهل بحثى نیست» را پیش کشیدن و یکهتاز میدان زندگى بودن و بیمدعى آنچنان عمل کردن که دل میخواهد، در جامعه اسلامی نیست.
در جامعه اسلامی آن بهشتى که آزارى در آن نباشد و کسى را با کسى کارى نباشد وجود ندارد. جامعه اسلامی جامعهای است که همه با همدیگر کار دارند، چون سرنوشتشان به هم بسته و پیوسته است و همه داراى سرنوشت مشترکاند. عرض کردم این حدیث را اول به گوش کسانى بخوانید که انتظار دارند آنچه میکنند کسى بر آنها خرده نگیرد. بعد به گوش مردم عوام، یعنى تودهها که خیال میکنند فقط براى اطاعت و بارکشى و باربرى و فرمانبرى آفریده شدهاند، بخوانید. انسانها فرمان میبرند اما از فرماندهای که براى دیگران حق انتقاد نسبت به خود را محفوظ میداند. فرمان میبرند، ولى با حفظ حق انتقاد؛ با حفظ حق رسیدگى و پرسش.
یک حدیث دیگر هم میخوانیم و بخش احادیث را به پایان میرسانیم. ولى خیال نکنید که همین چند حدیث بوده. اینقدر روایت هست و اینقدر در آنها مطلب هست! اینک جلسه چهاردهم است و ما در این بحث هستیم. نمیخواهیم از روال کارمان دور شویم. روایتى است که بالمآل نشان میدهد چگونه امر به معروف و نهى از منکر برپادارنده نظام صحیح است. صاحب وسائل روایت را از على، علیه السلام، نقل میکند که فرمود: «اعتبروا ایها الناس بما وعظ الله به أولیائه من سوء ثنائه على الأحبار، اذ یقول لو لا ینهاهم الربانیون و الأحبار عن قولهم الاثم و قال: لعن الذین کفروا من بنى اسرائیل الى قوله: لبئس ما کانوا یفعلون و انما عاب الله ذلک علیهم لأنهم کانوا یرون من الظلمة المنکر و الفساد فلا ینهونهم عن ذلک رغبة فیما کانوا ینالون منهم، و رهبةً مما یحذرون، واللّه یقول: فلا تخشوا الناس واخشونى و قال: المؤمنون بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر فبدا الله بالأمر بالمعروف والنهى عن المنکر فریضة منه لعلمه بانها اذ اُدّیت و اُقیمت استقامت الفرائض کلّها هنها و صعبها، و ذلک أنّ الامر بالمعروف و النهى عن المنکر دعاء الى الاسلام مع ردّ المظالم، و مخالفة الظالم و قسمة الفىء و الغنائم، و أخذ الصدقات من مواضعها و وضعا فى حقها.«
آى مردم! عبرت گیرید از اندرزى که خدا به اولیائش میدهد. این اندرز چیست؟ نکوهشى که خدا از ملاهاى جامعه یهود میکند. میگوید، چرا ملاها و دانشمندان و روحانیون جامعه یهود آنها را از گفتار ناروایى که داشتند و کارهاى ناپسندشان باز نداشتند؟ در آیه دیگر میفرماید کافران بنیاسرائیل و… همه ملعون شدند و محروم از رحمت خدا. میدانید چرا خدا این مطلب را بر آنها خرده گرفت؟ براى اینکه آنها از ستمگران تجاوزگر کارهاى ناپسند و منکر و فساد و تباهى میدیدند اما جلو آنها را نمیگرفتند. چرا؟ براى اینکه نمیتوانستند از هدایا و از پولها و از احترامهایى که همین ظالمان به این ملایان مینهادند و میدادند صرفنظر کنند، و براى اینکه میترسیدند از جانب این ستمگران قدرتمند به آنها آسیبى برسد، – با اینکه خدا میگوید از مردم نترسید، از من بترسید.
خدا در قرآن به شما راه را نشان داده است؛ فرموده: «المؤمنون بعضهم اولیاء بعض»، مردم با ایمان همسرنوشت هستند، به یکدیگر پیوسته هستند و چون پیوستهاند و سرنوشت آنها به هم بسته، لذا امر به معروف و نهى از منکر میکنند. در این آیه اولین چیزى که خدا به عنوان اثر ولایت اجتماعى ذکر کرده عبارت است از امر به معروف و نهى از منکر، که واجبى است بزرگ از جانب خدا. چرا؟ چون خدا میداند که وقتى این واجب عمل شد همه واجبات دیگر، از آسان و سخت، رو به راه میشود. چرا؟ چون دایره امر به معروف و نهى از منکر وسیع است: دعوت به اسلام است، رد مظالم است، مخالفت با ظالم و تجاوزگر است، تقسیم کردن اموال عمومى در میان مستحقان است، گرفتن صدقات و مازادها و مالیاتها از کسانى است که باید بدهند، و پرداختنش در موارد و مصارفى است که باید به مصرف آنها برسد. این هم ترجمه این حدیث. به همین مقدار اکتفا میکنم و وارد شرح و توضیح حدیث نمیشوم. ان شاء الله جلسه آینده دو کار داریم: بخش اول جمعبندى مطالب است که سعى میکنم در مدتى خیلى کوتاه انجام بگیرد؛ و بخش دوم پاسخ به بقیه سؤالات رسیده از آقایان و خانمهاست.
منبع: پایگاه بنیاد آثار و اندیشه های شهید بهشتی