نوشته اصلی توسط
borsetse
پاسخ شريعتمداري به ادعاي هاشمي رفسنجاني
پاسخ حضرت امام را چرا سانسور کردهايد؟
خبرگزاري فارس: مدير مسئول روزنامه کيهان در پاسخ به ادعاي اخير هاشمي رفسنجاني نوشت: بايد پرسيد که جناب رفسنجاني از آشکار شدن کدام واقعيت نگران بوده اند که پاسخ حضرت امام(ره) را سانسور کرده اند؟!
به گزارش گروه سياسي خبرگزاري فارس حسين شريعتمداري در پاسخ به اظهارات اخير هاشمي رفسنجاني در سر مقاله امروز کيهان نوشت: اظهارات آقاي هاشمي رفسنجاني که در روزهاي پاياني سال 1390 و در ديدار مسئولان فصلنامه مطالعات بين المللي با ايشان مطرح شده و ديروز خبر آن منتشر شده بود، بازتاب گسترده اي در رسانه هاي داخلي و بسياري از رسانه هاي خارجي داشت. درباره اظهارات اخير رئيس محترم مجمع تشخيص مصلحت نظام اگرچه گفتني هاي فراواني هست ولي در اين مختصر به واکاوي يکي از اصلي ترين آنها که وارونه نمايي آشکار است و عجيب تر نيز به نظر مي رسد بسنده مي کنيم و باقي به بعد مي گذاريم.
آقاي هاشمي رفسنجاني مي گويد «من در سال هاي آخر حيات امام(ره) نامه اي را خدمتشان نوشتم، تايپ هم نکردم براي اين که نمي خواستم کسي بخواند و خودم به امام دادم. در آن نامه هفت موضوع را با امام مطرح کردم و نوشتم شما بهتر است در زمان حياتتان اينها را حل کنيد. در غير اين صورت، ممکن است اينها به صورت معضلي، سد راه آينده کشور شود. گردنه هايي است که اگر شما ما را عبور ندهيد، بعد از شما عبور کردن مشکل خواهد بود. يکي از اين مسايل، رابطه با آمريکا بود. نوشتم بالاخره سبکي که الان داريم که با آمريکا نه حرف بزنيم و نه رابطه داشته باشيم قابل دوام نيست. آمريکا قدرت برتر دنياست. مگر اروپا با آمريکا، چين با آمريکا و روسيه با آمريکا چه تفاوتي از ديد ما دارند؟ اگر با آنها مذاکره داريم چرا با آمريکا مذاکره نکنيم؟ معناي مذاکره هم اين نيست که تسليم آنها شويم. مذاکره مي کنيم اگر مواضع ما را پذيرفتند يا ما مواضع آنها را پذيرفتيم، تمام است»! درباره اين بخش از اظهارات ايشان بايد گفت؛
1- انصاف آن بود که آقاي رفسنجاني در نقل ماجراي نامه خويش به پاسخ امام راحل (ره) نيز اشاره مي کرد. چرا که اولاً؛ مذاکره و رابطه با آمريکا يکي از خطوط قرمز حضرت امام(ره) بود که بارها بر آن تأکيد ورزيده و علت اجتناب از مذاکره و رابطه با آمريکا را نيز به وضوح بيان کرده بودند و ثانياً؛ حضرت امام(ره) به گواهي بينش و منش و آنچه از مواضع و بيانات ايشان در دسترس همگان است، هيچ ابهامي را بي پاسخ نمي گذاشتند مخصوصاً آن که اين ابهام درباره يکي از اصلي ترين خطوط قرمز تأکيد شده از جانب حضرت ايشان بوده و از سوي کسي مطرح شده باشد که مسئوليت مهم و حساسي- رئيس مجلس، قائم مقام فرماندهي کل قوا و...- در نظام داشته است. بنابراين کمترين ترديدي نيست که امام راحل ما(ره) ابهام مطرح شده از جانب آقاي هاشمي رفسنجاني را بي پاسخ نگذاشته اند و سؤال اين است که چرا آقاي رفسنجاني از پاسخ آن بزرگوار که به يقين و مانند هميشه، مستدل و منطقي بوده است طفره رفته و به آن اشاره اي نکرده است؟! آقاي رفسنجاني با خاطره نويسي و تاريخ نگاري ناآشنا نيستند و سابقه شناخته شده اي در هر دو عرصه ياد شده دارند و تعجب آور است که هنوز نمي دانند «نيمه نويسي» بي اعتبارترين نوع تاريخ نگاري و خاطره نويسي است و نشانه نگراني نويسنده و مؤلف از بيان برخي واقعيت هاست! حالا بايد پرسيد که جناب رفسنجاني از آشکار شدن کدام واقعيت نگران بوده اند که پاسخ حضرت امام(ره) را سانسور کرده اند؟
2- آقاي هاشمي رفسنجاني به اين بخش از تاريخ آن روزها نيز اشاره نکرده اند که در اوايل سال 1369 در حالي که هنوز يکسال از رحلت حضرت امام(ره) نگذشته بود، آقاي «جيمز بيکر» وزير خارجه وقت آمريکا طي سخناني - 30 فروردين/19 آوريل 1990- اعلام کرد که آمريکا آماده مذاکره مستقيم با ايران است و 7 روز بعد - 6 ارديبهشت ماه/25 آوريل - آقاي عطاءالله مهاجراني معاون پارلماني آقاي رفسنجاني- رئيس جمهور وقت- در مقاله اي با عنوان «مذاکره مستقيم» که در صفحه 2 روزنامه اطلاعات همان روز به چاپ رسيد، ايستادگي در برابر کاخ سفيد را «شعارگونه» ناميده و دقيقاً با همان استدلالي که جناب هاشمي در اظهارات اخير خود مطرح کرده است خواستار مذاکره و رابطه با آمريکا مي شود و نکته در خور توجه آن که در مقاله خود به گونه اي غيرمنتظره- شايد براي رد گم کردن- به اظهارات چند روز قبل «جيمز بيکر» اشاره کرده و اصرار مي ورزد که مبادا کساني پيشنهاد ايشان را با پيشنهاد وزير خارجه آمريکا مرتبط دانسته و آن را «يک توطئه و يا فتنه» تلقي کنند. مقاله مهاجراني با توجه به مغايرت آن با ديدگاه بارها اعلام شده حضرت امام(ره) انتقادهاي فراواني را در پي داشت. اما، آقاي مهاجراني که امروزه پرده ها را کنار زده و آشکارا به انگليس پناهنده شده و با آيپک (لابي صهيونيست ها) و mi6 (بخش اطلاعات خارجي اينتلجنت سرويس انگليس) همکاري نزديک دارد، برنظر خود اصرار مي ورزد و نهايتاً؛ رهبر معظم انقلاب در يکي از سلسله بيانات خويش به اين ماجرا پايان مي دهند که شرح آن خواهد آمد.
اکنون اين پرسش مطرح است که چرا جناب رفسنجاني به اين رخداد مهم و معروف تاريخي کمترين اشاره اي نکرده اند؟! شايد- فقط شايد- به اين علت که اگر به رخداد ياد شده اشاره مي کردند چاره اي جز آن نداشتند که نظرات مستدل مطرح شده از سوي رهبر معظم انقلاب را نيز مانند پاسخ حضرت امام(ره) ناديده بگيرند! که در اين حالت، دو پرده پوشي پي درپي سؤال برانگيز بود! و اما پاسخ حضرت آقا به اندازه اي روشن و مستدل بود که اگر به آن اشاره مي کردند در هيچ يک از اذهان واقع نگر و مردم دوست، جايي براي پيشنهاد مذاکره و رابطه با آمريکا باقي نمي ماند. نظر آن روز آقا که نظر امروز ايشان و همان نظر ديروز حضرت امام(ره) است و از بلنداي دلسوزي حکيمانه براي مردم و صيانت از اسلام و منافع ملي مطرح شده است را در بند بعدي بخوانيد و خود درباره آن قضاوت کنيد.
3- حضرت آقا در سخنان آن روز خود فرمودند؛
«و اما مسئله اي که اين روزها در سطح جمعي از اهل فکر و اهل نظر در جريان است، مذاکره کردن و مذاکره نکردن است... من معتقدم، آن کساني که فکر مي کنند ما بايد با رأس استکبار- يعني آمريکا- مذاکره کنيم، يا دچار ساده لوحي هستند، يا مرعوبند. من بارها اين نکته را عرض کرده ام که استکبار، بيش از اين که نان قدرت و توانايي خودش را بخورد، نان هيبت و تشر خودش را مي خورد. اصلاً استکبار، با تشر و ابهت و شکلک درآوردن و ترساندن اين و آن، زنده است. مذاکره، يعني چه؟ صرف اين که شما برويد با آمريکا بنشينيد حرف بزنيد و مذاکره کنيد، مشکلات حل مي شود؟ اين طوري که نيست. مذاکره در عرف سياسي، يعني معامله، مذاکره با آمريکا، يعني معامله با آمريکا. معامله، يعني داد و ستد؛ يعني چيزي بگير، چيزي بده تو از انقلاب اسلامي، به آمريکا چه مي خواهي بدهي، تا چيزي از او بگيري؟ آن چيزي که شما مي خواهيد به آمريکا بدهيد، تا در مقابل از او چيزي بگيريد، چيست؟ ما چه مي توانيم به آمريکا بدهيم؟ او از ما چه مي خواهد؟ آيا مي دانيد که او چه مي خواهد؟ «و ما نقموا منهم الا ان يومنوا بالله العزيز الحميد». والله که آمريکا از هيچ چيز ملت ايران، به قدر مسلمان بودن و پايبند بودن به اسلام ناب محمدي(ص) ناراحت نيست. او مي خواهد شما از اين پايبنديتان دست برداريد. او مي خواهد شما اين گردن برافراشته و سرافراز را نداشته باشيد؛ حاضريد؟»
اکنون بايد از آقاي هاشمي رفسنجاني پرسيد در پروژه پيشنهادي مذاکره و رابطه با آمريکا- و به قول حضرت آقا معامله با آمريکا!- چه «بهايي» را براي پرداخت در نظر گرفته ايد و در مقابل آن چه متاعي را از آمريکا انتظار داريد؟! آيا جز اين است که آمريکا به اعتراف بارها اعلام کرده خود، بيشترين ضربه را از اسلام ناب محمدي(ص) که ظلم ستيز و استقلال طلب است دريافت کرده است؟! و به هيچ چيز غير از بازگشت به دوران غارتگري گذشته در ايران نمي انديشد؟! و در مقابل به شما همان را خواهد داد که به شاه و حسني مبارک و بن علي و علي عبدالله صالح داد!
4- آقاي هاشمي مي گويد «معناي مذاکره با آمريکا اين نيست که تسليم آنها شويم. مذاکره مي کنيم اگر مواضع ما را پذيرفتند، يا ما مواضع آنها را پذيرفتيم، تمام است»!
ظاهراً جناب رفسنجاني فراموش کرده اند که آمريکا، مذاکره را فقط براي مذاکره مي خواهد و نه حل و فصل مسائل طرفين. چرا که درگيري ما با آمريکا از ماهيت دو طرف ريشه مي گيرد و مادام که ما در حاکميت بر اسلام ناب و ظلم ستيز تکيه داريم و آمريکا بر خوي استکباري خود تأکيد مي ورزد اين درگيري ادامه خواهد داشت و تنها در دو حالت خاتمه مي يابد. يا ما- نستجيربالله- از اسلام در حاکميت دست بکشيم - يعني همان که آقا اشاره فرمودند- و يا آمريکا خوي استکباري خود را رها کرده و به قول حضرت امام(ره) «از خر شيطان پايين بيايد». بنابراين، وقتي مسئله فيمابين با مذاکره قابل حل نيست بايد ديد آمريکا مذاکره را براي چه مي خواهد و چرا اينهمه برآن اصرار مي ورزد؟! پاسخ بسيار روشن و خالي از ابهام است، آمريکا مذاکره را براي ارائه به نهضت هاي اسلامي و مخصوصاً اين روزها براي ارائه به انقلاب هاي اسلامي منطقه مي خواهد و به محض آن که با آمريکا پاي ميز مذاکره بنشينيم، اين نشست را فاکتور کرده و به همه ملت هاي مسلمان و انقلابي مي فروشد که «اگر الگوي نهضت و حرکت ضد استکباري و ضد استبدادي شما انقلاب اسلامي ايران است، ايران نيز در نهايت چاره اي جز کنار آمدن با آمريکا نداشته است»! و به قول قيصر «همه راهها به رم ختم مي شود». جناب هاشمي! اين نکته بديهي تر از آن است که از نگاه حضرتعالي پنهان مانده باشد. شما که اهل مطالعه و رصد اخبار هستيد به يقين گزارش هاي منتشر شده از سوي مراکز استراتژيست آمريکا طي چند سال اخير را ملاحظه کرده ايد و مثلاً از گزارش اخير «مرکز تحقيقات کنگره آمريکا» باخبريد که تأکيد مي کند «حضور ايران در پاي ميز مذاکره بي آن که چيزي رد و بدل شده و امتيازي داده يا گرفته شود مي تواند تحولات اسلامي منطقه خاورميانه و شمال آفريقا را، تحت تأثير قرار داده و نهايتاً متوقف کند».
5- آقاي هاشمي از آمريکا با عنوان «قدرت برتر دنيا»! ياد مي کند که مخصوصاً با توجه به رخدادهاي چند سال اخير، چه در برخورد آمريکا با ايران و چه در برخورد با انقلاب هاي اسلامي منطقه، شکست در عراق و افغانستان و دهها نمونه ديگر از اين دست، تعجب آور است و فقط به عنوان يادآوري بايد گفت، همين چند ماه قبل - 13 دسامبر 2011/ آذرماه 90- نشست شوراي راهبردي آتلانتيک در واشنگتن با صراحت اعلام کرد که جمهوري اسلامي ايران، آمريکا را از بلنداي اقتدار 2001 به دره ضعف 2011 کشانده است و اينکه؛ تاريخ به نفع ايران در حال پيچيدن است و...
گفتني است مقايسه آمريکا با چين و روسيه و انگليس هم قياس مع الفارق است زيرا درگيري اصلي ايران اسلامي با آمريکا بوده و هست و ديگر کشورهاي مورد اشاره در اظهارات آقاي رفسنجاني نه سابقه اي قابل قياس با آمريکا در برخورد با ايران داشته و دارند و نه از رابطه و مذاکره در پي رسيدن به اهدافي هستند که آمريکا دنبال مي کند بنابراين رابطه و مذاکره با آنها مي تواند در چارچوب عزت و حکمت و مصلحت صورت پذيرد و چنانچه وارد فازي نظير آمريکا شوند- که نمي توانند- به يقين با برخورد مشابهي از سوي ايران اسلامي روبرو خواهند شد.
6- و بالاخره، اگرچه در اين باره گفتني هاي فراوان ديگري نيز هست ولي وجيزه پيش روي را با اشاره به بخشي از اظهارات رابرت گيتس -وزير دفاع پيشين آمريکا- در کنگره خاتمه مي دهيم. گيتس در پاسخ به علت ناتواني دولت بوش در مقابله با ايران اسلامي مي گويد «مشکل بزرگ ما با ايران آن است که به ما احتياجي ندارد تا امتيازي از ما بخواهد و کسي که امتيازي از شما نخواهد، امتيازي هم به شما نخواهد داد.»