چرا مهدی هاشمی به ایران بازگشت!؟
به زندان رفتن فرزندان هاشمی نشان نا امیدی او از اصلاحات درون نظام و گمانی قوی در مورد تحولی از بیرون است.
پیش گفتاربه زندان رفتن فایزه هاشمی و بازداشت مهدی مساله خبر ساز این روزهاست و نظر های متفاوتی در این خصوص و چرایی و پیامد های آن از سوی صاحبنظران مطرح شده استاین نوشته فراتر از بحث یک خبر در صدد است از منظری که این اتفاق میگشاید به وضعیت قدرت سیاسی و چشم انداز آینده آن نگاهی بیاندازد.
با توجه به این که کمتر اطلاعاتی از درون سرا پرده قدرت به بیرون درز میکند برای فهم وضعیت درون جز رمز گشایی و تحلیل رفتار های بیرونی چاره ای در دست نیست.
*به طور حتم بازگشت مهدی هاشمی با نظر آقای هاشمی پدر ایشان بوده است و با پذیرفتن این نکته این پرسش مطرح میگردد که چرا آقای هاشمی به چنین نظری رسیده است در حالی که حکومت و باند های امنیتی با این بازگشت موافق نبوده اند و برای بیرون نگهداشتن او حتی فایزه را دستگیر کردند تا بلکه با ترساندن پدر از آمدن پسر جلوگیری کنند. با این حساب بازی را خود هاشمی شروع کرده است و اتفاقا حکومت نمیخواهد در این شرایط فشار را بر هاشمی و خانو اده اش از این که هست بیشتر کند با این اوصاف هاشمی خود به استقبال خطر رفته و به تعبیری خود خواسته فرزندانش را در دام حادثه انداخته است.
هر چند این امکان برای او گشاده بود و پیش از این نیز میتوانست حرکتی در این خصوص انجام دهد و مثلا فرزندش را فرا بخواند اما وی این زمان را انتخاب کرده و این نکته قابل بررسی است.
* هاشمی در سالهای بعد از اصلاحات به فراست دریافته که فضا و گفتمان غالب در جامعه تغییر کرده است و بر این است تا خود را با خواسته مردم نزدیک کند هر چند در دوران اصلاحات نیز چنین میلی داشت اما تمامیت خواهی اصلاح طلبان این اجازه را به او نداد اصلاح طلبان متزورانه او را به لجن کشیدند و آنچه که در حق او نبود به او منتسب کردند و در نهایت نیز بعد از ضربه خوردن بسیار به دامن او باز گشتند ،بازگشتی که دیگر دیر بود،هاشمی نه عالیجناب سرخپوش بود و نه فرد اول در این قتل ها ،او میخواست تا اگر سکان دار اصلاحات نیست در این میدان مهره مهمی باشد که اصلاح طلبان نگذاشتند.
او را به اردوگاه دشمن راندند و با این کار خود در اردوگاه مقابل استحکام و یکدستی ای به وجود آوردند که قدرت عمل تعیین کننده ای را به آنها برای سرکوب جنبش دموکراسی خواهی بخشید.
اما ها شمی ماند و اصلاح طلبان رفتند با این تفاوت که پشت به هاشمی آمدند و رو به سوی او از قدرت ساقط شدند.
هاشمی در نهایت خواسته خود را پیگیری کرد و در انتخابات ریاست جمهوری پیشین با خواسته های مردم پیوند خورد.
هر چند محافظه کارانه و سست.هاشمی ادعای امیر کبیری دارد و چون احمدی نژاد متوهم نیز نیست که خراب آباد ها را رونق ببخشد و وانمود کند که این آبادی است.
او حتی با مسایلی چون حجاب اختیاری نیز مشکلی ندارد و اگر مقاومت از سوی رقیب های قدرتش نباشد این مسایل را در صورت قدرت گرفتن به راحتی حل میکند،تاریخ او گواه این است که توسعه طلب است هر چند توسعه را متوازن نمیخواهد و آبادی را بدون آزادی مد نظر دارد که تجربه تاریخی ما نشان داده نشدنی است،اما از این بابت تفاوت بسیاری دارد با کسانی که در توهم امت اسلامی و برتری طلبی جهانی هستند.
با این وجود با رفتارش در مورد جنبش سبز شاید بتوان گفت در ایده او نسبت به آزادی نیز تغییری ایجاد شده است.
البته این نکته را باید در نظر داشت که هاشمی به آزادی و عدالت نگاهی وجودی ندارد و به آن ابزاری نگاه میکند او میخواهد محبوب باشد و در قدرت.
و اکنون پی برده که اینها بدون دموکراسی ممکن نیست و الا در بازی قدرت اخلاق نزد او کمتر ارزشی دارد و از همین روست که تا به حال باقی مانده است.
*با این مقدمات میتوان به این نتیجه رسید که هاشمی با به آوردگاه فرستادن فرزندانش در پی این است که حسابش را حتی الامکان با حکومت جدا کند، او خود به سوی خانه نشینی رانده شده و فرزندانش به زندان،البته او با کیاست موقع مناسبی را برای این فاصله گذاری انتخاب کرده است و برخورد حکومت نیز نشان میدهد که انتخاب او درست بوده است.
این که حکومت نمیخواسته مهدی برگردد خود گواه این نکته است که آنها در حال حاظر در پی پیچیدن با هاشمی نیستند،هاشمی در زمانی فرزندانش را وارد معرکه کرده که میداند حکومت به صلاح نمیداند با آنها برخورد بسیار سختی بکند.
از یک طرف به خاطر شخص او که بالاخره هنوز در قدرت منصبی و نشانی دارد و از طرفی به دلایل جهانی و مسایل داخلی گوناگونی که جناح رانتی امنیتی با آن دست به گریبان است.
*تحول در فضای سیاسی ایران از درون با انسداد مواجه شده و در سیر منطقی خود تا پایان دوره رهبری آقای خامنه ای در بر همین پاشنه خواهد چرخید،و از این رو هیچ چشم انداز روشن و امیدوار کننده ای در کوتاه مدت وجود ندارد،اما این که هاشمی این موقع را برای تسویه حساب خود با حکومت انتخاب کرده نشان این است که او از یک طرف از اصلاح از درون نا امید شده و بر این است که این ساختار قدرت از او حرف شنوی نخواهد داشت و از سویی فرصت را محدود دیده که میخواهد تا آنجا که ممکن است به مردم نزدیک شود.
تجربه بهار عربی و بررسی خانواده دیکتاتور ها و همچنین نیروهای حکومتی ای که در یک بزنگاه از حکومت سرکوبگر جدا شده و به دامن مردم برگشتند گواهی بر این مطلب است که حتی جانیان نیز وقتی به دامن مردم برگردند نگاهی دیگرگون آنها را داوری خواهد کرد و هاشمی میخواهد خانواده اش را به دامن مردم برگرداند،تا بعد از جمهوری اسلامی چنان ننگین نباشند که به محکمه کشیده شوند.
چنین به نظر میرسد که این محکمه از نظر هاشمی چندان دور نباشد. ،به ظنی ضعیف می توان گفت از نظر او حکومت بر خلاف یکدستی ای که مسیر آن است در سرا شیب سقوط قرار دارد.
با توجه به این که حمله خارجی محتمل ترین گزینه است ونیروی خارجی تنها نیرویی است که میتواند این حکومت را سرنگون کند.
بر خلاف تصور بسیاری تحریم ها نه تنها فازی برای به زانو در آوردن حکومت نیست که پیش درآمد جنگ است.
تنها و تنها کارکرد تحریم ها بالاتر بودن نارضایتی عمومی است تا مردمی که بیش از یک سده است فقط با دست بیگانگان گزیده شده اند به این نتیجه برسند کهکاوه ای دیگر نمیاید امیدکاشکی اسکندری پیدا شود (اخوان)اگر این مقدمات را بپذیریم به زندان رفتن فرزندان هاشمی نشان نا امیدی او از اصلاحات درون نظام و گمانی قوی در مورد تحولی از بیرون است.