مطالب زیر نقل قول است.به نظرم جالب اومد گفتم اینجا بگذارم هر کی حالش رو داشت بخونه
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------
تفاوتهای عیان میان رؤسای جمهوری آمریکا هم از نظر شخصیت فردی و هم از منظر وضعیت زمانی خیلی مهم است. به این دلیل است که نوشتم اگر در زمان انقلاب به جای کارتر ریگان یا ترامپ یا حتی ریچارد نیکسون رئیس جمهور بودند (و همینطور به جای کالاهان ادوارد هیث نخست وزیر بریتانیا بود) سرنوشت جنگ داخلی الجزایر در انتظار ما بود. انقلاب پیروز نمیشد مگر با یک دوره طولانی جنگ داخلی میان نیروهای انقلاب و از سوی دیگر ارتشهای خصوصی مورد حمایت آمریکا و بریتانیا.
یعنی، پیروزی انقلاب در یک مقطع حساس تاریخی رخ داد و بنوعی «شانس» یا لطف الهی یا هر چیز دیگر بود.
یعنی ارتشهای خصوصی بظاهر ایرانی مورد حمایت پنهان آمریکا و بریتانیا. در مقابل، در فضای دوقطبی جنگ سرد آن روز شوروی هم شروع میکرد به حمایت از جبهه مقابل و سرنوشت بدی در انتظار ایران بود.
خب، در آمریکا چه اتفاقی رخ داده که هم اوبامای دمکرات و هم ترامپ جمهوریخواه، با گرایشهای خاص راست افراطی پوپولیستی، از ورود به جنگ خارجی بخصوص در منطقه خاورمیانه هراس دارند بنحوی که اوباما حاضر نشد در اوت ۲۰۱۳ سرنوشت لیبی را برای سوریه رقم زند؟
دلیل، بحران اقتصادی و فرهنگی است که موج بزرگ تهاجم خارجی دولت جرج بوش- دیک چنی پس از حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ پدید آورد. این بحران در زمان اوباما شروع نشد. در اواخر دوران جرج بوش شروع شد و بوش مجبور شد قرارداد بوش- مالکی را امضا کند دال بر خروج تدریجی نیروهای آمریکایی از عراق.
از آن پس، رویکرد مداخله نظامی دیگر در آمریکا جایگاهی ندارد بنحوی که در نظرسنجیها از اعضای کنگره برای حمله نظامی به سوریه در اوت- سپتامبر ۲۰۱۳ حتی زشتترین جمهوریخواهان جنگطلب در سنای آمریکا، مانند تد کروز سناتور تکزاس که جان بینر رئیس سابق مجلس نمایندگان آمریکا از حزب جمهوریخواه او را «شیطان مجسم» خوانده، نیز مجبور شدند علیه حمله نظامی به سوریه اعلام موضع رسمی کنند و عملاً رأیگیری برای بمباران و لیبیزاسیون سوریه منتفی شد. یعنی کار حتی به رأیگیری نکشید.
همانطور که عرض کردم، رهبران موج ضد جنگ- ضد سیاستهای دولت بوش سه نفر بودند در کنگره: سناتور چاک هیگل از حزب جمهوریخواه، سناتور اوباما از حزب دمکرات و خانم نانسی پلوسی.
در انتخابات ۲۰۱۶ نیز ترامپ بر همین موج پرهیز از مداخله خارجی و رویکرد به داخل توانست پیروز شود.
ولی عملاً وی راهکار دیگری در پیش گرفت یعنی ایجاد پیوندهای بسیار مشکوک مافیایی با قدرتهای منطقه و دامن زدن به موج بحران در خاورمیانه.
و نوشتم که رابطه ترامپ با نتانیاهو کاملاً شخصی و فرا- دولتی است. توضیح دادم هم ماجرای انضمام رسمی جولان اشغالی (خاک رسمی سوریه) به اسرائیل غاصب را که منافع کمپانی جنی انرژی در پس آن بود که از جمله دیک چنی (معاون جرج بوش) در آن منافع مالی دارند. و هم اعلام رسمی قدس شریف بعنوان پایتخت اسرائیل برخلاف اجماع بینالمللی. منظورم قدس قدیمی یا قدس شرقی است که تحت قیمومیت اردن بود و در سال ۱۹۶۷ در جنگ شش روزه به اشغال اسرائیل درآمد.
با سقوط ترامپ این اتحاد مافیایی بسیار خطرناک برای آینده منطقه و ایران قطعاً فرومیپاشد. تصور نمیکنم جو بایدن چنین پیوندهای خاص با نتانیاهو یا بنزاید یا بنسلمان داشته باشد. هر چند طبعاً روابط استراتژیک آمریکا با متحدان یا اقمار و شرکایش در منطقه، اسرائیل و امارات و سعودی و غیره، پابرجا خواهد ماند.
ولی تصور نمیکنم دیگر مانند ترامپ چنان مداخلههای آشکار و زنندهای انجام گیرد در امور داخلی دولت اسرائیل برای حفظ نتانیاهو در قدرت. سقوط نتانیاهو هم مانند سقوط ترامپ استراتژیک است به دلایل عدیده.
رابطه شخصی نتانیاهو با ترامپ شباهت زیادی به رابطه شخصی محمدرضا شاه پهلوی ایران با ریچارد نیکسون، رئیس جمهور آمریکا از حزب جمهوریخواه، و ادوارد هیث، نخست وزیر وقت بریتانیا از حزب محافظهکار، دارد و در مقالاتم مکرر توضیح دادم که این تقارن سبب شد که شاه به اوج غرور و خودکامگیاش برسد و در نقش «عقاب اوپک» ظاهر شود. با رفتن این دو دولت در آمریکا و بریتانیا شاه فروریخت.