صفحه 12 از 70 نخست ... 291011121314152262 ... آخرین
نمایش نتایج: از 111 به 120 از 698

موضوع: @@@ حکایت نامه @@@

  1. #111
    عضو فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    2,689
    تشکر
    47,596
    تشکر شده 19,326 بار در 2,624 ارسال
    نقل قول نوشته اصلی توسط آرتمیس نمایش پست ها
    این شد حکایت اون فیلمها که برای 13 ساله ها ممنوع میکردند بعد همه هجوم میبردند برای تماشا....
    ارتيميس عزيز تمامي نوشته ها اهدافي را دنبال ميكنند از جمله زير علامت سوال بردن مقطع فعلي ويا به چالش كشيدن ان ونحوه برخورد اقشار جامعه با ان
    دوگانگي وياحتي چند گانگي در رفتار ملتها موجب از بين رفتن فرهنگ اصيلشان خواهد بود ومنجر به فناي ريشه هاي اجتماعي كه خانواده مبداء اصلي آن است تمام ميشود.
    چند دوره زماني براي ترميم آن لازم است؟!
    چرا از خود شروع نمكنيم مثلا در ادبيات نوشتاري وگفتاري
    اميدوارم هدف اصلي از اين نوشته را رسونده باشم
    هميشه شاد باشيد

  2. 4 کاربر به خاطر ارسال مفید طيب از ایشان تشکر کرده اند:


  3. #112
    عضو فعال ناهید آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    1,409
    تشکر
    10,953
    تشکر شده 8,901 بار در 1,437 ارسال

    درآینه نگاه كن اگر صورتی زیبا داری كاری مناسب جمالت انجام بده و اگر قیافهات نامناسب است، زشتی كردار را به زشتی صورت میفزا. (افلاطون)

    اگر روزگاری شاءن و مقامت پایین آمد نا امید مشو، آفتاب هر روز هنگام غروب پایین میرود تا بامداد روز دیگر بالا بیاید. (افلاطون)

    در لذت آمیخته با قباحت خوشحال مباشید و تفكر كنید كه لذت میرود و قباحت میماند. (سقراط)

    اگر نمیتوانی شاهراه باشی، كوره راه باش. اگر نمیتوانی خورشید باشی، ستاره باش. كمیت نشانگر پیروزی یا ناكامی تو نیست. هر آنچه هستی، باش. (داگلاس مالوك)

    صداقت، نخستین بخش كتاب عشق است.. (توماس جفرسون)

    بسیاری از مردم نقره را در انتظار طلا از دست میدهند. (موریس وبستر)

    وقتی جز عشق هیچ چیز برایمان باقی نمانده است برای نخستین بار آگاه میشویم كه فقط و فقط عشق كافی است. (آنونیموس)

    آنچه معمولا" ما را بتدریج سست میكند و خوشبختیمان را مسموم میسازد این است كه احساس میكنیم بزودی خسته می شویم و به پایان آنچه برایمان جذاب است میرسیم. (پیل تلهارد دوشاردن)
    حضورهیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست !
    خداوند در هر حضور جادویی نهان کرده برای کمال ما
    خوشا آن روزی که در یابیم جادوی حضوریکدیگر را

  4. 7 کاربر به خاطر ارسال مفید ناهید از ایشان تشکر کرده اند:


  5. #113
    عضو فعال محمود شریعت آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Oct 2011
    محل سکونت
    مشهد
    نوشته ها
    1,304
    تشکر
    3,293
    تشکر شده 5,029 بار در 1,203 ارسال
    نقل قول نوشته اصلی توسط مهربان نمایش پست ها
    .....اواتور فرزادم البر کامو نیست همفری بوگارته ...
    حالا ايني كه گفتيد كيه؟ چكاره ي؟

  6. 3 کاربر به خاطر ارسال مفید محمود شریعت از ایشان تشکر کرده اند:


  7. #114
    عضو فعال ناهید آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    1,409
    تشکر
    10,953
    تشکر شده 8,901 بار در 1,437 ارسال
    اردیبهشت ، ماه گلاب و قمصر کاشان

    دومین ماه از اولین فصل سال ، گلها در گلستانهای افسانه ای ایران می شکفد ، هوا بوی عطر می گیرد و در این میان کارگاه های سنتی و صنعتی گلابگیری و عرق گیری در نقاط مختلف کشور برپا می شود .

    قمصر، یکی از شهرهای تابعه کاشان در جنوب تهران، یکی از مراکز اصلی گلابگیری در ایران است. این شهر با داشتن کارگاه های متعدد گلابگیری و عرقگیری سنتی و صنعتی در جهان مشهور است و با گلابهای این شهر است که کعبه را شستشو می دهند.

    برای دیدن گلابگیران در قمصر، باید زود از خواب برخاست، پیش از آنکه آفتاب بر گلزارهای گسترده این شهر پهن شود،

    .

    .

    مردان و زنان گلکار ، شروع به چیدن گلهای باغ خود می کنند .

    .http://up.iranblog.com/images/t40ayp83xi2pdkv6zb5j.png

    .

    پس از جمع آوری این گلها ، گلبرگها به کارگاه های سنتی و صنعتی منتقل می شود .

    .

    .

    کارگاه های سنتی گلابگیری عموما با دستگاه های قدیمی خود ، با روش بسیار ساده ای گل را در دیگهای بزرگی می پزند و میعان بخار حاصل از آب پز کردن گلها در قرابه های بزرگی که آب جاری در اطرافشان ، باعث خنک شدن می شود ، جمع آوری می شود .

    .

    .

    ابتدا باید پسماندهای گلهای قبلی را از دیگها درآورند .

    .

    .

    بعد ، گلهای محمدی را در دیگها می ریزند .

    .

    .

    سپس آب به آنها اضافه می کنند . میزان آبی که به این گلها افزوده می شود تاثیری در غلظت نهایی گلاب ندارد بلکه آنچه عیار گلاب را باعث می شود ، افزودن میزان معینی آب مقطر به گلاب نهایی است . البته در برخی از کارگاه های سنتی ، به جای آب در دیگها ، گلاب می ریزند و محصول را "گلاب دو آتشه" می گویند .

    .

    .

    پس از تبخیر گلها ،گلاب حاصل را در در قرابه های بزرگی جمع آوری می کنند که روغن سیاهی روی آن جمع شده است . این روغن ، عنصر اصلی عطرهای موجود در بازار است که بیشتر به فرانسه صادر می شود .

    .

    .

    پس از افزودن مقدار معینی آب مقطر به گلاب خالص ، این محصول در بسته بندی شیشه ای و پلاستیکی به بازارها عرضه می شود .
    حضورهیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست !
    خداوند در هر حضور جادویی نهان کرده برای کمال ما
    خوشا آن روزی که در یابیم جادوی حضوریکدیگر را

  8. 3 کاربر به خاطر ارسال مفید ناهید از ایشان تشکر کرده اند:


  9. #115
    عضو فعال مصطفی مصری پور آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2012
    محل سکونت
    اصفهان
    نوشته ها
    6,850
    تشکر
    17,744
    تشکر شده 37,784 بار در 6,672 ارسال
    حق باشماست مهربان عزیز
    بنده به خاطر شباهت این عکس به چهره کامو این اشتباهو انجام دادم
    اینم عکسی از آلبر کامو....
    وقتي برنده ميشوي، نيازي به توضيح نداري! وقتي مي بازي چیزی برای توضیح دادن نداری!

  10. #116
    کاربر فعال arak_bourse آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    3,673
    تشکر
    13,128
    تشکر شده 10,635 بار در 3,281 ارسال
    قدر دانی



    این پیام نه تنها برای بچه هایمان بلکه برای همه ما که در این جامعه امروزی زندگی می کنیم موثر می باشد.



    یک شخص جوان با تحصیلات عالی برای شغل مدیریتی

    در یک شرکت بزرگ درخواست داد. در اولین مصاحبه پذیرفته

    شد؛ رئیس شرکت آخرین مصاحبه را انجام داد. رئیس شرکت از شرح

    سوابق متوجه شد که پیشرفت های تحصیلی جوان از دبیرستان تا پژوهشهای

    پس از لیسانس تماماً بسیار خوب بوده است، و هرگز سالی نبوده که نمره نگرفته باشد.

    رئیس پرسید: ((آیا هیچ گونه بورس آموزشی در مدرسه کسب کردید؟))

    جوان پاسخ داد: ((هیچ.))

    رئیس پرسید: ((آیا پدرتان بود که شهریه های مدرسه شما را پرداخت کرد؟))

    جوان پاسخ داد: ((پدرم فوت کرد زمانی که یک سال داشتم، مادرم بود که شهریه های

    مدرسه ام را پرداخت می کرد.))

    رئیس پرسید: ((مادرتان کجا کار می کرد؟))

    جوان پاسخ داد: ((مادرم بعنوان کارگر رختشوی خانه کار می کرد.))

    رئیس از جوان درخواست کرد تا دستهایش را نشان دهد.

    جوان دو تا دست خود را که نرم و سالم بود نشان داد.

    رئیس پرسید: ((آیا قبلاً هیچ وقت در شستن رخت ها به مادرتان کمک کرده اید؟))

    جوان پاسخ داد: ((هرگز، مادرم همیشه از من خواسته که درس بخوانم و

    کتابهای بیشتری مطالعه کنم. بعلاوه، مادرم می تواند سریع تر از من رخت بشوید.))

    رئیس گفت: ((درخواستی دارم. وقتی امروز برگشتید، بروید و دستهای مادرتان را تمیز کنید،

    و سپس فردا صبح پیش من بیایید.))

    جوان احساس کرد که شانس او برای بدست آوردن شغل مدیریتی زیاد است.

    وقتی که برگشت، با خوشحالی از مادرش درخواست کرد تا اجازه دهد دستهای او را تمیز کند.

    مادرش احساس عجیبی می کرد، شادی اما همراه با احساس خوب و بد، او دستهایش را به مرد جوان

    نشان داد. جوان دستهای مادرش را به آرامی تمیز کرد. همانطور که آن کار را انجام می داد اشکهایش

    سرازیر شد. اولین بار بود که او متوجه شد که دستهای مادرش خیلی چروکیده شده،

    و اینکه کبودی های بسیار زیادی در پوست دستهایش است. بعضی کبودی ها خیلی دردناک

    بود که مادرش می لرزید وقتی که دستهایش با آب تمیز می شد.

    این اولین بار بود که جوان فهمید که این دو تا دست هاست که هر روز رخت ها را می شوید تا

    او بتواند شهریه مدرسه را پرداخت کند. کبودی های دستهای مادرش قیمتی بود که مادر مجبور بود

    برای پایان تحصیلاتش، تعالی دانشگاهی و آینده اش پرداخت کند.

    بعد از اتمام تمیز کردن دستهای مادرش، جوان همه رخت های باقیمانده را برای مادرش

    یواشکی شست.

    آن شب، مادر و پسر مدت زمان طولانی گفتگو کردند.

    صبح روز بعد، جوان به دفتر رئیس شرکت رفت.

    رئیس متوجه اشکهای توی چشم های جوان شد، پرسید:

    ((آیا می توانید به من بگویید دیروز در خانه تان چه کاری انجام داده اید

    و چه چیزی یاد گرفتید؟))

    جوان پاسخ داد: ((دستهای مادرم را تمیز کردم، و شستشوی همه باقیمانده رخت ها را نیز تمام کردم.))

    رئیس پرسید: ((لطفاً احساس تان را به من بگویید.))

    جوان گفت:

    1-اکنون می دانم که قدردانی چیست. بدون مادرم، من موفق امروز وجود نداشت.

    2-از طریق با هم کار کردن و کمک به مادرم، فقط اینک می فهمم که چقدر سخت و دشوار

    است برای اینکه یک چیزی انجام شود.

    3-به نتیجه رسیده ام که اهمیت و ارزش روابط خانوادگی را درک کنم.

    رئیس شرکت گفت: ((این چیزیست که دنبالش می گشتم که مدیرم شود.))

    می خواهم کسی را به کار بگیرم که بتواند قدر کمک دیگران را بداند، کسی که زحمات دیگران را

    برای انجام کارها بفهمد، و کسی که پول را بعنوان تنها هدفش در زندگی قرار ندهد. شما استخدام شدید.

    بعدها، این شخص جوان خیلی سخت کار می کرد، و احترام زیردستانش را بدست آورد.

    هر کارمندی با کوشش و بصورت گروهی کار می کرد. عملکرد شرکت به طور فوق العاده ای بهبود یافت.



    یک بچه، که حمایت شده و هر آنچه که خواسته است از روی عادت به او داده اند،

    ((ذهنیت مقرری)) را پرورش داده و همیشه خودش را مقدم می داند. او از زحمات والدین خود

    بی خبر است. وقتی که کار را شروع می کند، می پندارد که هر کسی باید حرف او را گوش دهد، زمانی که

    مدیر می شود، هر گز زحمات کارمندانش را نمی فهمد و همیشه دیگران را سرزنش می کند. برای این جور شخصی،

    که ممکن است از نظر آموزشی خوب باشد، ممکن است یک مدتی موفق باشد، اما عاقبت احساس کامیابی نمی کند.

    او غر خواهد زد و آکنده از تنفر می شود و برای بیشتر بدست آوردن می جنگند. اگر این جور والدین حامی هستیم،

    آیا ما داریم واقعاً عشق را نشان می دهیم یا در عوض داریم بچه هایمان را خراب می کنیم؟



    شما می توانید بگذارید بچه هایتان در خانه بزرگ زندگی کنند، غذای خوب بخورند، پیانو بیاموزند،

    تلویزیون صفحه بزرگ تماشا کنند. اما هنگامی که دارید چمن ها را می زنید، لطفاً اجازه دهید آن را تجربه

    کنند. بعد از غذا، بگذارید بشقاب و کاسه های خود را همراه با خواهر و برادر هایشان بشویند.

    برای این نیست که شما پول ندارید که مستخدم بگیرید، می خواهید که آنها درک کنند، مهم نیست که

    والدین شان چقدر ثروتمند هستند، یک روزی موی سرشان به همان اندازه مادر شخص جوان سفید خواهد شد.

    مهم ترین چیز اینست که بچه های شما یاد بگیرند که چطور از زحمات و تجربه سختی قدردانی کنند و

    یاد بگیرند که چطور برای انجام کارها با دیگران کار کنند.
    تحلیلگر بازار tahlilgar0@

  11. 7 کاربر به خاطر ارسال مفید arak_bourse از ایشان تشکر کرده اند:


  12. #117
    کاربر فعال arak_bourse آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    3,673
    تشکر
    13,128
    تشکر شده 10,635 بار در 3,281 ارسال
    تقوا یعنی این که 26 تا دانشجو دخترت پایین برگه امتحانیشون شماره موبایلشون را برات بنویسن و بگن استاد همه جوره در خدمتیم و تو حتی یک شماره را یادداشت نکنی !



    ایثار یعنی این که همه برگه ها را یکجا تحویل معاون آموزشی بدی



    افسوس یعنی حالتی که وقتی معاون آموزشی بهت زنگ میزنه و برای چند تا از خوشگلترین اون 26 تا ازت نمره قبولی میخواد ، بهت دست میده !
    تحلیلگر بازار tahlilgar0@

  13. 3 کاربر به خاطر ارسال مفید arak_bourse از ایشان تشکر کرده اند:


  14. #118
    کاربر فعال arak_bourse آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    3,673
    تشکر
    13,128
    تشکر شده 10,635 بار در 3,281 ارسال
    یک خانم روسی و یک آقای آمریکایی با هم ازدواج کردند و زندگی شادی را در سانفرانسیسکو آغاز کردند. طفلکی خانم، زبان انگلیسی بلد نبود اما میتوانست با شوهرش ارتباط برقرار کند .

    یک روز او برای خرید ران مرغ به مغازه رفت. اما نمیدانست ران مرغ به زبان انگلیسی چه میشود. برای همین اول دست هایش را از دو طرف مانند بال مرغ بالا و پایین کرد و صدای مرغ درآورد. بعد پایش را بالا آورد و با انگشت رانش را به قصاب نشان داد. قصاب متوجه منظور او شد و به او ران مرغ داد.

    روز بعد او میخواست سینه مرغ بخرد. بازهم او نمیدانست که سینه مرغ به انگلیسی چه میشود. دوباره با دست هایش مانند مرغ بال بال زد و صدای مرغ درآورد. بعد دگمه های پالتو اش را باز کرد و به سینه خودش اشاره کرد. قصاب متوجه منظور او شد و به او سینه مرغ داد

    .

    روز سوم خانم ، طفلک میخواست سوسیس بخرد. او نتوانست راهی پیدا کند تا این یکی را به فروشنده نشان بدهد. این بود که شوهرش را به همراه خودش به فروشگاه برد ..

    برای خواندن ادامه داستان به پایین صفحه بروید

    .

    .

    .

    .

    .

    .

    .

    .

    .

    .

    .

    .

    .

    .

    .

    .

    .

    .

    خیلی منحرفید

    !

    حواستون کجاست ؟

    شوهرش انگلیسی صحبت میکرد!!
    تحلیلگر بازار tahlilgar0@

  15. 6 کاربر به خاطر ارسال مفید arak_bourse از ایشان تشکر کرده اند:


  16. #119
    عضو فعال iq_son آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2011
    نوشته ها
    520
    تشکر
    1,412
    تشکر شده 3,711 بار در 691 ارسال
    معاون پارلماني رئيسجمهور در گفتوگو با فارس:
    دولت احمدينژاد بر حركت در خط و مشي ولايت و رهبري تأكيد دارد

    خبرگزاري فارس: معاون پارلماني رئيسجمهور گفت: دولت احمدي نژاد همچنان كه تاكنون بر ولايي بودن و حركت در خط و مشي ولايت و رهبري گام برداشته، پس از اين نيز بر آن تأكيد ميكند.

    حجتالاسلام محمدرضا ميرتاجالديني، معاون پارلماني رئيسجمهور در گفتوگو با خبرنگار سياسي باشگاه خبري فارس«توانا» با اشاره به جايگاه وليفقيه در نظام سياسي اسلام و لزوم تبعيت از وليفقيه، اظهارداشت: در اينكه مبناي مشروعيت نظام اسلامي ولايتفقيه و مردمسالاري ديني است، جاي هيچ ترديدي وجود ندارد.

    * رهنمودهاي وليفقيه، كشور را از گردنههاي مختلف عبور داده است

    وي بر همين اساس ادامه داد: اصل ولايتفقيه در قانون اساسي كشور متجلي است و هميشه موفقيت و پيروزيها در اين سه دهه انقلاب از طريق پيوند مستحكم بين امت و امام و تبعيت از رهنمودهاي وليفقيه بوده است كه كشور را از گردنههاي مختلف عبور داده است.

    حجتالاسلام ميرتاجالديني با بيان اينكه اصل ولايتفقيه، نظام اسلامي را در مقابل استكبار جهاني، آمريكا و رژيم صهيونيستي مستحكم و قوي نگهداشته است، خاطرنشان كرد: همه مسئولان نظام بر اين عقيده استوار بوده و تمام توفيقات را در اين اصل ميدانند.

    وي با تأكيد بر اينكه دولت احمدينژاد يك دولت ولايي و مردمي است، تصريح كرد: همه اعضاي دولت اعم از شخص رئيسجمهور تا تكتك اعضاي آن بر اهميت جايگاه وليفقيه تأكيد دارند و احمدي نژاد، رئيسجمهوري است كه در ابتداي فعاليت دولت خود، پيمان و ميثاق با وزرا را بر اساس ولايتفقيه قرار داده است.

    * دولت احمدي نژاد بر حركت در خط و مشي ولايت و رهبري تأكيد دارد

    معاون پارلماني رئيسجمهور افزود: بنابراين ما همچنان كه تاكنون بر ولايي بودن و حركت در خط و مشي ولايت و رهبري گام برداشتهايم، پس از اين نيز بر آن تأكيد ميكنيم و دشمنان خواهند ديد كه هيچگونه فاصله، كاستي و سستي در اين حقيقت در ميان دولت و مسئولان پيدا نخواهد شد.
    انتهاي پيام/
    اینم لینک خبر:
    http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=9002090436
    سروران گرامی اگر اظهار نظری می شود صرفا انعکاس نظرات شخصی اینجانب بوده و هیچ توصیه ای به خرید و فروش نیست!

  17. 4 کاربر به خاطر ارسال مفید iq_son از ایشان تشکر کرده اند:


  18. #120
    عضو فعال ناهید آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    1,409
    تشکر
    10,953
    تشکر شده 8,901 بار در 1,437 ارسال
    بدنیست این مقاله را بخوانید

    چطور دست از فکر کردن زیاد بردارید
    اساساً فکر کردن کار خوبی است و با اینکه بعضی از مردم به اندازه کافی اینکار را نمیکنند، برخی در این زمینه واقعاً زیاده روی میکنند. از هر دو جنسیت زن و مرد در هر دو این دستهها داریم. امروز میخواهیم درمورد کسانی حرف بزنیم که خیلی فکر میکنند. بعضیها آنقدر فکر میکنند که خود را خسته مضطرب و بیمار میکنند. این افراد گرایش دارند که هر مسئله ساده ای را پیچیده، هر چیز آسانی را سخت و هر مشکل کوچکی را بزرگ و بغرنج جلوه دهند. آنها عادت دارند وقتشان را برای آنالیز بیش از حد هر چیز و هر کس هدر دهند. آنها متخصص تفسیر غلط حرفهای همه هستند و اگر کوچکترین راهی وجود داشته باشد که احساساتشان جریحه دار شود، آن را پیدا میکنند. حتی به دنبال آن میگردند. آنها معمولاً افرادی وسواسی و ایدآلیست هستند. بیش از حد نگران میشوند. تقریباً درمورد همه چیز و همه کس. آنها سعی میکنند همیشه همه را خوشنود نگه دارند و میخواهند که تغییر ایجاد کنند اما این فرایند تغییر آنها را میترساند. برای خراب کردن امیال و آرزوهایشان به بقیه آدمها نیاز ندارند، خودشان هم خوب از پس آن برمیآیند. آنها همانهایی هستند که بیش از حد فکر میکنند. اگر احساس میکنید خصوصیاتی که در بالا ذکر کردیم را در خود میبینید، احتمالاً شما هم به این دسته افراد تعلق دارید. در زیر نکاتی آورده ایم که به شما کمک میکند با این مشکل خود کنار بیایید.
    1. از صبر کردن برای ایدآل هر چیز خودداری کنید. جاه طلب بودن خیلی خوب است اما خواستن ایدآل غیرواقعبینانه و غیرعملی است. باید به دنبال پیشرفت مداوم باشید و برای دست یافتن به تغییرات مثبت تلاش کنید.
    2. فکر و خیال نکنید. روی فکر و خیال تکیه نکنید، برحسب واقعیات عمل کنید.
    3. فعالتر باشید. از تئوری بیرون بیایید و وارد عمل شوید. از همین الان! هر روز حداقل یک کار انجام دهید که شما را به هدفتان نزدیکتر کند. حتی اگر از آن واهمه دارید. اجازه ندهید ترس تواناییهایتان را پایین بیاورد یا بر زندگیتان حکومت کند.
    4. درستترین سوالها را از خودتان بپرسید. سوالهایی که شما را از نظر ذهنی در وضعیتی مثبت، عملی، کاربردی و متمرکز بر راه حل قرار دهد. مشکل را درک کنید اما تمرکزتان بر راه حل باشد.
    5. یک مدیر داشته باشید (یک مربی، دوست، یکی از آشنایان و ...) که بازخورد مرتبط، خاص، معقول و غیراحساسی به شما بدهد. خودتان نمیتوانید درمورد خودتان بیطرف باشید. این فرد باید کسی باشد که حرفهایی به شما بزند که باید بشنوید نه حرفهایی که دوست دارید بشنوید.
    6. برای اینکه از متوسط به عالی تبدیل شوید، برنامه بریزید و کاملاً به آن پایببند شوید. رفتارهای عالی خود را پیدا کنید و به آنها متعهد بمانید.
    7. دست از توجیه کردن برای کارهایی که نمیکنید بردارید. صادقانه تلاش کنید که تلاش صادقانه بسیار موثر است.
    8. دفترچه ثبت موفقیت داشته باشید. نوشتن افکار، تصمیمات، رفتارها و نتایجی که به دست میآورید راهی عالی برای حفظ نگرش، ایجاد تمرکز و انگیزه است. همچنین راه خوبی است که بفهمید چه چیزی برای شما موثرتر است.
    9. از افکارتان بیرون بیایید. جایی آرام و زیبا فرای افکارتان پیدا کنید. جایی که آرامش، امنیت، لذت و آزادی وجود داشته باشد. دست یافتن به این نیاز به تلاش و تمرین دارد اما با تمرین میتوانید تقریباً در هر مکانی و هر زمانی اینکار را انجام دهید. تا زمانی که امتحان نکنیم نمیدانیم که دست از فکرکردن برداشتن چقدر سخت است.برای رفتن به فرای ذهنمان باید هرج و مرج ذهنمان را دور بریزیم. ذهن جای خسته کننده ای است و بعضی وقتها لازم است که از آن به تعطیلات برویم. اگر با این ایده دست و پنجه نرم میکنید، سعی کنید خودتان را در آهنگی که دوست دارید غرق کنید.
    10. بعضی از افکاری که در ذهنتان میچرخد باید بیرون ریخته شود، بعضی از آنها گیر کرده اند و میترسند بیرون بیایند. به افکار ذهنتان مثل یک بلوک آپارتمان نگاه کنید. به طبقه دوم این آپارتمان نگاه کنید، همینطور که در راهرو راه میروید، از پشت در آپارتمان شماره 22 صدای پیرزن دیوانه میآید که، "اینطوری باید آنرا انجام میدادی دیوانه...!" کمی اینطرفتر، آپارتمان زن پر حرفی است که همیشه در خانه اش را باز میگذارد و یکدفعه بیرون میپرد و حواستان را پرت میکند. انتهای راهرو مردی زندگی میکند که همیشه شما را میترساند، "اگر میدیدی چقدر احمق به نظر میرسیدی دیگر هیچوقت آنکار را انجام نمیدادی." این آدمها درواقع آن افکاری هستند که میل و انگیزه شما را با احساس گناه و اضطراب از بین می برند. شناسایی این افکار خیلی ساده است، ساکنینی که خیلی وقت است اجاره خانه شان را نپرداخته اند و هیچ منفعتی برای شما ندارند و برای بقیه ساکنین خوب آپارتمان هم ایجاد مشکل میکنند و باید سریعاً آنها را بیرون بیندازید. همین الان شروع کنید. آزاردهنده ترین ساکنین آپارتمان را شناسایی کنید و حکم تخلیه شان را تحویلشان دهید. اگر همکاری نکردند، گوششان را بگیرید و به زور بیرونشان کنید. این ساکنین خیلی وقت است که آنجا ماندهاند و میدانند که چطور میتوانند فریبتان دهند. اما شما تسلیم نشوید. یادتان باشد ساکنین عالی دیگری دارید که باید به آنها رسیدگی کنید. بیرون انداختن این ساکنین جا را برای آوردن ساکنین بهتر باز میکند. این آپارتمان را از آنِ خودتان کنید. آن را دوباره به زندگی برگردانید. دکوراسیون آن را عوض کنید، حتی میتوانید برایش استخر هم درست کنید. این آپارتمان مال شماست—این شما هستید که تصمیم میگیرید چطور آن را بازسازی کنید.
    حضورهیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست !
    خداوند در هر حضور جادویی نهان کرده برای کمال ما
    خوشا آن روزی که در یابیم جادوی حضوریکدیگر را

  19. 6 کاربر به خاطر ارسال مفید ناهید از ایشان تشکر کرده اند:


صفحه 12 از 70 نخست ... 291011121314152262 ... آخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •