بخش کوتاهی از گفت و گویی که چندی پیش با حسين عليزاده داشتم
مميزي؛ ريشه فرهنگ را مي خشكاند
تشكيل گروه موسيقي دوستي از نگاه عليزاده و ناظري به تازه كردن رفاقت هاي قديمي خبر ميدهد. عليزاده ميگويد؛ نباید منتظر بود تا دولت ما را به هم پيوند بزند بلکه خودمان بايد دست به کار شویم. او همچون گذشته سانسور را نقد مي كند كه نتيجه اي جز خشكاندن ريشه ها ندارد.
ایلنا: گروه موسيقي دوستي از تاريخ 5 تا8 مرداد ماه با حضور حسين عليزاده و شهرام ناظري به صحنه رفت. عليزاده و ناظري گويي با تشكيل اين گروه به دنبال آن هستند تا باب دوستي دوبارهاي ميان هنرمندان تراز اول اين حوزه فراهم آورند. به گونهاي كه عليزاده خطاب به هنرمندان مي گويد: نباید دولت برنامه ای درست کند که ما به هم علاقه پیدا کنیم، بلکه خودمان باید دست به کار شویم. وي همچنين ميگويد: کسانی که در رشته موسیقی شاخص بودند باید درعين حال كه باهم دوست هستند اما راه خودشان را بروند نباید دست و پای هم را ببندند.
گفتگوي ايلنا با حسين عليزده به اين شرح است:
* هدف شما از راه اندازي گروه موسيقي دوستي چه بوده است؟
__ شرایط جامعه ما از خشونتی برخوردار است که با واژه عشق و دوستی غریبه شده است و هرکسی در هر کار و رشتهای چه هنری و چه غیرهنری؛ نباید منتقد جامعه باشد و بگوید که جامعه اینگونه شده است. اما ما نباید یادمان برود که جزيی از این جامعه هستیم. هر کسی هم ميتواند در جامعه نظرات خود را ارايه دهد. اگر فرد درستکار باشد؛ جامعه میتواند اصلاح شود. فقط نباید دولت برنامهای به پا کند که ما به هم علاقه پیدا کنیم، بلکه خودمان باید دست به کار شویم. همچنین کسانی که در رشته موسیقی شاخص بودند؛ باید راه خودشان را بروند. آنها نباید دست و پای هم را ببندند. ما همیشه سعی داریم به همدیگر نزدیک شویم. بیشتراز هر چیزی انگیزه ما مهم است و زمانی که دیدم دوستم آقای مشکاتیان خیلی زود از میان ما رفت؛ فهمیدم که سالها زود میگذرد و باید قدر دوستان و روزهایم را بدانيم و به خاطر همین دست به کار شدیم.
ماایرانیها نمیتوانیم و یاد نگرفته ایم به هم ابراز علاقه کنیم. به نظر من؛ اگر بتوانیم به هم عشق بورزیم ناخودآگاه نیرویی در درون ما رشد میکند که جنبه مقدسی دارد. کار ما این است که این نيرو را به جامعه هم منتقل کنیم به شرطی که جامعه ما را سرزنش نکند. امروزه هیچکس همدیگر را قبول ندارد. وقتی پیش دو پزشک می نشینیم؛ می بینیم که اصلا همدیگر را قبول ندارند. همچنین دو موزیسین باهم نظرات متفاوتي دارند. مثلا من می گویم ردیف خوب نیست اما ردیفدان هستم. از طرف دیگر یک موسیقیدان دیگر فقط روی ردیف تاکید میکند. در کشوری که فرهنگ آزاداندیشی سلایق مختلف وجود دارد و باید وجود داشته باشد و قبول کردن این روند نوعی دموکراسی در فکر کردن به وجود میآورد؛ که ما می توانیم سلیقه افراد دیگر را هم قبول کنیم. اما متاسفانه درحال حاضر ازنظر فکري؛ سانسورچی افراد دیگری هستیم. که به نظر من؛ تمامی این مشکلات با دوستی حل می شود مثلا اگر آقای لطفی از من بخواهند که یک قطعه از ایشان را اجرا کنم با کمال میل این کار را انجام می دهم.
* يكي از مشكلات گروههاي ايراني به اين مربوط مي شود كه عمر آنها زياد نيست.آيا در آينده هم؛ گروه دوستي كنارهم خواهد بود و آيا از برنامه هاي ديگر اساتيد نيز استفاده ميكنيد؟
__ باتوجه به استقبالي كه از كنسرت گروه موسيقي دوستي شد، قرار است در پاييز نيز همين برنامه را تكرار كنيم. دركل بايد بگويم هدف من این نیست که فقط در این گروه باشم و درکنار کارهای دیگر سالی یکبار هم این کار را انجام میدهیم؛ چون من به شیوه خودم ادامه می دهم. همچنین از دوستان دیگر هم دعوت خواهیم کرد تا به این جمع بپیوندند تا هم کارهای قدیم و هم کارهای جدید را اجرا کنیم. من و اعضای گروه دوستي؛ تمايل داریم که افراد دیگر هم که شاخص هستند به گروه اضافه شوند و ما در سال دیگر با تعداد بیشتری این کنسرت را برگزار کنیم.
* شما به تازگی با محسن نامجو اجرایی در آمریکا داشته ايد.
__ زمانی که در آمریکا بودم به یاد یک دوست خیرخواهی که پزشک بود و خیلی ناگهانی از میان ما رفت و او را خیلی قلباً دوست داشتم؛ خواستم تا یادبودی برگزار کنیم؛ البته هر سال یادبودی هم برای ایشان برگزار میشد و به طور اتفاقی من هم همين زمان در آمریکا بودم و برای برگزاری یک کنسرت برنامهریزی ميکردم. در این کنسرت من و پژمان حدادی بداهه نوازی کردیم. در آن کنسرت؛ وقتی خواستم به روی صحنه بروم دیدم که آقای نامجو که قبلا هم ایشان را دیده بودم؛ روبه روی من ایستاده است که حس خوبی برای هر دوی ما بود. زمانی که قسمت اول را برگزار کردم به ذهنم رسید که آقای نامجو به عنوان یک هنرمند شاخص است و درست نیست که یادی از ایشان در این کنسرت نکنیم. به شنونده ها گفتم که خبری دیگری هم دارم و آن خبر این است که آقای نامجو هم در این سالن هستند و من می خواهم از ایشان دعوت کنم که به روی صحنه بیایند و یک قطعه اجرا کنند. ایشان خیلی متاثر شد و گریه کرد. من قطعه "ترکمن" را اجرا کردم و ایشان به شیوه آوازهای ترکمن آن را خواند که با این اجرا شور و حال عجیبی ایجاد شد.
* خیلی ها انتقاد کردند که حسین علیزاده نباید با آقای نامجو ساز میزد. نظرتان در این باره چیست؟
__ هیچکس نمیتواند به من بگوید که چه کاری انجام دهم. من کار خودم را انجام میدهم. من میخواستم این را ثابت کنم که امثال ما که موسیقی ایرانی کار میکنیم عبوس و گرفته نیستیم. تمامی موسیقیدانها که در هر نوعی از رشته های موسیقی کار می کنند؛ افراد محترمی هستند. حتی تفکرشان هم برای ما ارزشمند است و درست نیست که برخورد نادرست با دوستان خود داشته باشیم. باید در ایران به این نقطه برسیم که هر نوع موسیقی در جایگاه خود ارزشمند است. خیلی ها منتقد موسیقی نامجو هستند و خیلی ها هم کار ایشان را می پسندند؛ چیزی که مشخص است این است که آقای نامجو آدم خلاقی است بنابراین چنين انتفادي نه تنها چیزی از من کم نمیکند بلکه به نظر من؛ خودم شیوه جدیدی را امتحان کردم.
بیشتر حس دوستی برای من اهمیت دارد و امروز هم آرزو دارم ایشان در کارهایش موفق باشد و این شیوه را تا جایی که میتواند ادامه دهد. بعضی ها فکر میکنند من در آن شب دچار گمراهی شدهام ولی باید بگویم که من خیلی سال است که در حوزه موسیقی فعالیت دارم و میتوانم تشخیص دهم که چه کاری درست است و چه کاری نادرست! ولی قبل از هر چیزی آن حس دوستی که در آن شب وجود داشت برایم مهم بود.
* يك نظریه وجود دارد که گفته شده موسیقی سنتی ما همپای حوادث اجتماعی و جریانات اجتماعی پیش نرفته است. مثلا زمانی شما "سواران دشت امید" و "ژاله خون شد"را ساختید، ولی الان به این شکل نیست؛ چرا به این سمت کشیده شدیم؟
__ در آن زمان نیازی به مجوز نداشتیم ولی الان اگر این کارها رابسازیم باید آن را داخل کشو بگذاریم چون به راحتی نمیتوانیم براي آن مجوز بگیریم. درحال حاضر ممیزی یک داستان واقعی و جدی است که ریشههارا میخشکاند. به طور کلی باید ببینیم که چرا ممیزی به وجود آمده است و مسئلهی اقتصادی در این زمینه بسیار مهم است مثلا اگر شما بخواهید کاری را منتشر کنید؛ اگر کاری بدون كلام باشد تیراژ بسیار پایینی خواهد داشت و اگر با آواز کاری منتشر کنید؛ مشکلات در زمینه شعر به وجود میآید و بسیاری از اشعار سانسور میشوند. اگر برای شعرهای معاصر بخواهیم مجوز بگیریم فقط 10 در صد از آنها مجوز میگیرند. برای من خیلی جالب است چون هم در داخل و هم در خارج این سوال از من پرسیده میشود و ما باید به دنبال علت آن باشیم. باید به دنبال این باشیم که چرا ذهنهای خلاق وجود ندارد؟ بهعنوان مثال اگر من بخواهم براساس عقیدهام آهنگی بسازم ممکن است نه تنها به آن مجوز ندهند بلکه تا آن جا هم پیش روند که آن را بسوزانند.
این مسئله در سینما هم وجود دارد و اين روند منجر ميشود كه بسیاری از فیلم ها در خارج از کشور ساخته و منتشر شوند. به نظر من؛ اگر ممیزی وجود نداشت، فیلمها آنقدر دچار تکرار نمیشدند. مثلا وقتی آقای کیارستمی فیلم "کپی برابر اصل"را ساخت همان اول؛ وزیرارشاد وقت گفت که ما به علتهای خاصی این فیلم را در ایران نشان نمیدهیم.
به نظر من؛ در کارهای هنری نباید احساس خطر وجود داشته باشد و جامعه باید به جایی برسد که به همه چیز مطمئن باشد. باید در جامعه تنوع وجود داشته باشد و هرکس عقیدهی خود را بیان کند. مثلا اگر کسی میخواهد عقیدهی خود را راجع به انسان بگوید باید راحت این کار را انجام دهد و هر موسیقیدانی باید به راحتی بتواند نوازندگی و آهنگسازی کند. همچنین باید به دنبال این باشیم که شرایط هنر در ایران خوب است یا نه؟!
وقتی ميگویند مخاطب موسیقی ایرانی کم شده است باید ببینیم که چه نوع موسیقی مخاطب زیادی دارد و باید به نتیجه برسیم که جامعه پیشرفت یا پسرفت کرده است که به این نقطه رسیدیم. ما باید به دنبال علتها باشیم تا بفهمیم دلسردیها به چه علت است.
http://ilna.ir/newsText.aspx?ID=199788