نوشته اصلی توسط
علی بابا
مسخره است . . .
تا زمانی که پاسخ گویی در این مملکت نباشد هر کی هر کاری دلش بخواهد می کند
راستی نمایندگان عایا جایی هست تا پاسخ دهند؟! مثل وزرا !
همچنین سوال خوبی که بیننده ای پرسید از حسینی که چرا اون روزا را به را بوق می زدید ولی در این 9 ماه کجا بودید که ماست مالی کرد و گفت ما همیشه بودیم!
از تی وی می شود فهمید چقدر راست می گویند! قبلا یادمه تو شبکه خبر یک روز ظهر در پی رشد زیاد شاخص در همان روز کارشناسان بحث می کردن! چطور 9 ما است از این خبرا نیست؟!
به نظر من خیلی خیلی مهمتر از نرخ خوراک و بهره مالکانه و .... اول دستکاری سازمان بورسه و دوم بهره بانکه که تولید را بی صرفه کرده و در پی ان تاثیر بر بورس
....
این مطلب برام جالب امد! هم به ایام عاشورایی می خورد و هم به اوضاع مملکت ما و هم شاید به این مناظره:
در كوفه آدمى داشتيم به نام "شبث ابن ربعى" كه فرمانده پياده نظام ابن سعد در كربلا بود كه برخى هم او را "شيث" خوانده اند، كه خيلى تيپ جالبى دارد و نماد آدم هايى است كه ايدئولوژى شان را مثل لباسشان عوض ميكنند،آدم هاى سازشكار ، بى اصول، بوقلمون ، بى تقوى يا بيشعور كه اين تيپ آدم ها هميشه و در هر دوره اى هستند.
در سفينة البحار نقل ميكند كه اين آقا از پولدار هاى كوفه بود، قبل از اينكه مسلمان بشود ، يك خانمى ادعاى نبوت كرد، به آن خانم ايمان آورد و شد مؤذن او،
بعدا مسلمان شد ، بعد سر خلافت حضرت امير جزء كسانى بود كه آمد و با امير المؤمنين بيعت كرد و آمد در حكومت على،
بعد كه جريان خوارج پيش آمد، جزء خوارج شد و با على(ع) درگير شد،
بعد كه مردم با امام حسن بيعت كردند، آمد با امام حسن بيعت كرد و طرف ايشان را گرفت،
بعد كه حكومت امام حسن سقوط كرد، شبث شد جزء افسران معاويه،
بعد در كوفه جزء كسانى بود كه نامه نوشتند به امام حسين كه آقا! بياييد قيام كنيد و رهبر ما باشيد تا عليه يزيد اقدام كنيم، حالا امام حسين به حرف اينها گوش كرده اند و آمده اند به سمت كوفه،
همين آدم يكمرتبه ميبيند هوا پس شد و جو سياسى كوفه يكمرتبه عوض شد و شايعات و جنگ روانى و حكومت نظامى شد ،
با خودش گفت من از شهر فرار كنم بروم بيرون تا در اين درگيرى نباشم، طرف حسين اگر باشم كه كشته ميشوم، طرف اينها هم اگر باشم ، دستم به خون پسرپيغمبر آلوده ميشود، بروم يك جايى گم و گور شوم،
ابن زياد آدم زرنگى بود و دستور داد اين تيپ آدم ها و بزرگان را كه رفته بودند در باغ هايشان مخفى شده بودند ، گوششان را بگيرند بياورند و در كربلا فرمانده شان كنند، يعنى من نميگذارم كه اين وسط دست من ( ابن زياد) به خون حسين آلوده شود و اينها همه پاك بمانند،
شبث شد فرمانده يكى از پياده نظام هاى ابن سعد، بعد كه سيدالشهداء شهيد شدند و اينها حمله كردند به حرم پيغمبر و زن ها و بچه ها ، اين آدم دلش ميسوزد و با شمر درگيرى لفظى پيدا ميكند، بعد ميايد در كوفه چند مسجد ميسازد به پاس خوابيدن فتنه حسين به علت نذرى كه كرده بوده بابت خوابيدن فتنه حسين و حفظ حكومت يزيد،
بعد مختار قيام ميكند عليه يزيد و ابن زياد، شبث به مختار ميپيوندد، توبه ميكند از كارهايش و جزء فرماندهان قيام مختار ميشود،
بعد "مصعب ابن زبير" برادر عبدالله ميايد و مختار را ميكشد و اين ميشود فرمانده پليس مصعب بن زبير در كوفه....
اين تيپ آدمها در همه انقلابها بوده اند و هستند.