برای اندیشه
_________
تجزیه/ترکیب برای ارتباط دادن عوامل به پدیده ها
___________________________________
خیلی جاها باید تجزیه ترکیب کرد.
یعنی ابتدا تجزیه و بعد ترکیب.
با همان خودرو خودمان مثال می زنم... برای اینکه عملکرد خودرو را درک کنیم ابتدا باید کلیت آن را تبدیل به جزء جزء کنیم، (گاز و دنده و کلاچ و تایر و سیلندر و راننده! و سرنشینان و ترمز و ...) و بعد اینها را دانه دانه بفهمیم و سپس دوباره فهمی که از اینها داشته ایم را باز با هم ترکیب کنیم و یک چیز کلی بسازیم. همین جوری نمی شود برای ماشین یک قاعده ی کلی درست کرد که مثلا هر گاه ماشین چراغ راهنما زد قصد دارد بپیچد... (شاید یک بار چراغ راهنما گیر کرده یا خراب است... یا راننده خل و چل است یا...) ولی هنگامی که ما اجزا را درک کردیم و هماهنگی بین اجزا را هم درک کردیم می توانیم بفهمیم چرا برخی مواقع (یا بهتر است بگویم در کدام مواقع) هنگامی که تغییرات چراغ راهنما را از ماشین می بینیم پس از مدتی چرخش و تغییر جهت را هم از ماشین می بینیم. و برخی مواقع نمی بینیم...
در مورد نمودار و بورس هم به همین شیوه...
گاهی حقوقی می خرد و گاهی می فروشد... گاهی حجم بالا است و گاهی حجم پایین... گاهی میانه ی راه خریدن خوب است و گاهی آغاز راه خریدن... ما همین جوری نمی توانیم به صورت کلی حکم کنیم که آقا جان هر گاه شما دیدی حقوقی می خرد شما هم بخر...
نه...
ولی اگر اجزاء را درک کنیم می توانیم بفهمیم در برخی مواقع (در کدام یک از مواقع) با خرید حقوقی می توان خرید و در برخی مواقع نمی توان...
پس کار ما این شد که یک بار موضوع را به اجزاء بشکنیم (تجزیه) و یک بار دوباره همین اجزاء را پس از فهم با هم بیامیزیم (ترکیب).