هههههه
این دم آخری بالاخره خگستر به قیمت سفارش خرید من رسید!
عجب!
فردا شاید باز هم به قیمتی مناسب بتوانم بخرم.
هههههه
این دم آخری بالاخره خگستر به قیمت سفارش خرید من رسید!
عجب!
فردا شاید باز هم به قیمتی مناسب بتوانم بخرم.
«محمد حسین» هستم.
امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.
این کلاس ها به درد بخور هستند؟
چه قدر پول دادی؟ چه قدر زمان دادی؟ چقدر به دردت خورد؟
همان مطالب را نمی توانستی از اینترنت دانلود کنی؟ (من کلا با کلاس مخالفم و اعتقاد دارم کلاس فقط یک چیزش خوب است و آن هم این است که مجبورت می کند مشق شب بنویسی و تمرین کنی و سر کلاس حاضر باشی... یعنی فقط مجبور کردنش خوب است.)
مدرس که بود؟ به نام بود؟ یا گمنام؟
این روانشناسی بازار که گفتی قبلا در کنار حجم استفاده می کردی... منظورت چیست؟ یعنی انجمن ها را می گشتی ببینی مردم از نماد بد/خوب می گویند؟ یعنی اخبار را نگاه می کردی؟
«محمد حسین» هستم.
امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.
در خصوص دوره اي كه گذارندم خوب بود همون تمرين روزانه و اينكه اندكي از مبلغ رو خودم پرداخت كنم و مابقي از سمت ادارمون پرداخت ميشد و اينكه ٧/٨ سالي هست كه خودش تو كار بازار سرمايه هست و تحليلگر قابلي هست و در كل خوب بود و چيزاي جديدي ياد گرفتم و تو گروهش هم عضومون كرده و تحليلهاي خوبي هم ارائه ميده?
بخشنده باش و افتاده و با داشته های خودت فخر نفروش!
همین جوری
=======
همه انگار رفته اند سینه زنی!
من مانده ام تنهای تنها...
بابا نروید! کجا می روید؟؟؟ ما دیشب رفتیم کلی هم سینه زدیم آخرش غذا ندادند! شیرکاکائو دادند با کلوچه!
این بود مزد ما؟؟؟
ما هم در یک حرکت خودجوش و مردمی امروز را تحریم کردیم...
=================
حقیقتش از صبح که نه ولی از ظهر بیرونم... حسابی کوفته شده ام... نای بیرون رفتن ندارم... ظهر که بازار تمام شد گفتم بروم ستارخان، مجمع معارفه بترانسفو... گفتم تا آنجا (نیم ساعت، چهل و پنج دقیقه یا شاید هم یک ساعت) پیاده روی هم بکنم که شکمم یک کم آب بشود...
خلاصه اینکه تا آنجا رفتم، به نگهبان دم در گفتم مجمع کجاست؟ گفت با کی کار داری؟؟؟ گفتم مجمع؟ گفت برو فردا بیا! با اولیات! دو زاری محترم بنده تازه آنجا افتاد که گویا امروز دوشنبه نیست و یکشنبه است...
=================
سوار مترو شدم رفتم میدان امام حسین-خیابان شهرستانی دنبال یک میوه ی خاصی به نام هنضل یا هندوانه ی ابوجه. یک کوفتی است شبیه هندوانه ریز یا شبیه کمبزه که چند تا هندوانه_مانند دیگر هم شبیه آن هستند... یکی برای ترشی انداختن است و یکی برای خوردن معمولی و یکی برای دیابت و و و ولی این بر خلاف بقیه مزه ی زهر می دهد! اصلا خوش مزه نیست. مزه مزه اش که می کنی احساس می کنی استفراغ کرده ای!
خلاصه اینکه گشتم و گشتم آخر سر چشمم به یک چیزی شبیه آن خورد... رفتم جلو دیدم یارو می گوید کمبزه است... می گفت چند روز پیش داشتیم تمام کرده ایم...
بعدش هم که رفتم خرید و باز یک عالم پیاده روی کردم و خلاصه اینکه رسم کشیده شد.
امروز حسابی کوفته شدم... (به قول جیگر: من خیـــــــلی کوفتم)
این شد که نشد بروم سینه زنی...
=================
من همیشه برای مراسم عزاداری می روم داشنگاه شریف (هیات الزهرا) نزدیک خانه مان هم هست...
خیلی خوب است... همه آدم های مومن و در عین حال تحصیل کرده هستند... غیر از دکتر مهندس نداریم... آدم های خوبی هستند... سخنران هایش هم آدم های خوب و با سوادی هستند... مداحانش هم چرت و پرت نمی گویند!
بر خلاف مداحان محله مان! که یک سری لات و بی سر پا هستند که از هیچ جور اذیتی برای ما کم نگذاشتند! از یک طرف سر و صدا می کنند از یک طرف بدون اجازه آمده اند داربست وصل کرده اند به آپارتمان ما...(البته شاید از همسایه های طبقه پایین اجازه گرفته باشند. چه می دانم؟) از یک طرف خیابان را چراغانی کرده اند به گونه ای که شب می خواهی بخوابی احساس می کنی هوا روشن است! (یک بار نگاه کردم دیدم انگار برقشان هم دزدی است! آخر برای امام حسین؟ برق دزدی؟؟؟) از یک طرف خیابان را می بندند و حمل و نقل را مختل می کنند...
حالا این که خوب است... طرف مسخره می کند و نوحه را با ریتم های تند همراه می کند...
یک بار از روی هایده می خواند... امسال از روی آهنگ مرتضی می خواند (فکر کنم آهنگ بت پرست... شده ام بت پرست تو قسم به چشمون مست تو...) حالا اینها که خوب است... پارسال از منصور می خواند! کدام آهنگش؟ آهنگ دیوانه! حتی برخی از تکه های آهنگش را هم استفاده می کرد... می گفت «به ما می گن دیوونه... دیوونه شو دیوونه... دیوونه... دیوونه شو کی به کیه؟»
یعنی من گمان کنم اینها اشتباه راه را آمده اند! یعنی قرار بوده بروند در مراسم یزید شرکت کنند آمده اند مراسم سید الشهدا(ع)
اسم خودشان را هم اگر اشتباه نکنم گذاشتند سگ های ابوالفضل یا کلب الحسین یک همچین چیز هایی... (کلا انگار عقل درست حسابی در کله شان نیست!)
=================
در مراسم عزاداری این روزها نگاه کنی یکی در میان این گونه است...
یکی برای پز دادن غذا می پزد یکی برای رضای خدا...
یکی برای دید زدن دخترهای مردم زنجیر می زند یکی به سوز کربلای حسین(ع)
یکی برای مسخره بازی و خوانندگی می رود آوازه خوانی... یکی هم می رود و چنان شوری به پا می کند که بیا و ببین...
=================
چند روز دیگر تولدم است. (چند روز پس از عاشورا) الان مانده ام خوشحال باشم یا ناراحت. می توانم یک نیمچه لبخندی تلخ بزنم... همراه با یک قطره اشک... و هر چند ثانیه یک بار یک همچین صدایی هم بدهم: هههه مشروط بر اینکه میزان شادی اش زیاد نباشد!
و البته دست دو انگشتی هم که جای خود دارد...
«محمد حسین» هستم.
امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.
فاذر انگار منتظر فرمایشات و افاضات بنده بود!
راست می گویند تا نگرید طفل کی جوشد لبن...
آن اعتراضی که کارکنان اراک کردند کارشان را درست کرد...
آن اعتراض هایی که سهامداران آکنتور کردند باعث شد پولشان کامل هاپولی نشود...
نمی دانم در سایر نقاط جهان هم همین است یا نه؟ ولی در ایران تا کسی اعتراض نکند همین است
«محمد حسین» هستم.
امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.
همین جوری
=======
عزاداری و سینه زنی برای امام حسین(ع) خیلی آدم را صیقل می دهد...
برای من که این جوری بوده...
یک زمانی بود نمی دانم چرا خیلی سنگ دل و سرد شده بودم... الان نبینید در محیط مجازی شوخ هستم و بگو بخند می کنم... در محیط واقعی یک مقدار جدی هستم به خصوص در زمان کارم... آن زمان هم که بدتر بود و خیلی خشک و سفت (و شاید بی روح) بودم... یک مقدار برای امام حسین(ع) گریه کردم (به زور! چون گریه ام هم خشک شده بود! باورتان نمی شود!) یواش یواش دلم باز شد... آدم شدم انگار... عواطف انسانی ام یک مقدار پررنگ شد... یک مقدار نگاهم به دنیا و خودخواهی ام کم رنگ شد... باعث شد بهتر ببینم...
امام حسین(ع) خیلی خوبه...
«محمد حسین» هستم.
امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.
اداره؟؟؟؟در خصوص دوره اي كه گذارندم خوب بود همون تمرين روزانه و اينكه اندكي از مبلغ رو خودم پرداخت كنم و مابقي از سمت ادارمون پرداخت ميشد و اينكه ٧/٨ سالي هست كه خودش تو كار بازار سرمايه هست و تحليلگر قابلي هست و در كل خوب بود و چيزاي جديدي ياد گرفتم و تو گروهش هم عضومون كرده و تحليلهاي خوبي هم ارائه ميده?
اداره چه ربطی به کلاس بورس دارد؟
==============
پس یک مقدار توفیق اجباری هم بوده...
==============
من ذهنیتم را نسبت به مدرسان بورسی پیش تر در جستار گفته ام...
به نگر من کسی که پول می گیرد برای تدریس بورس... یعنی اینکه....
یعنی اینکه...
یعنی اینکه... خودش نمی تواند از بورس پول خوبی در بیاورد!
(یک نفر اگر بتواند سالی 100 درصد در بیاورد بعد از 5 سال مثلا 300 میلیون ریالش را می تواند بکند 10 میلیارد ریال...)
«محمد حسین» هستم.
امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.
سلام و صبح به خیر؛
حرهشا عجب افت خوب و جالبی داشته!
بخریم؟
«محمد حسین» هستم.
امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.
در سکرما یک نفر 3100 میلیون ریال به چهار نفر فروخت.
این سکرما اصلا معلوم نیست چه خبر است؟
«محمد حسین» هستم.
امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.
در حال حاضر 13 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 13 مهمان ها)