...صبح در حالي ساعت 10 از بستر خواب بلند شدم كه معني ضرب المثل سحر خيز باش تا...رو به خوبي و ملموس درك كردم...وقتي چشم هار ودر صبحي ديگر از بهار زندگيم كه ميره به سمت تابستونش و نگرانم پاييزش برسه باز كردم ديدم دراز كش در منظري روحاني و بسيار مقدس به سقف خيره شده ام...يك ان مثل هزاران بار در طول عمر شريف و كوتاهم گامن كردم كه باز پروردگار منو برا ماموريتي برگزيده كه وقتي ديدم سردرد ناشي از بيخوابي و شب زنده داري من در كنار دوستان در فضايي بيريخت واكنده از دود سيگار وجود نداره فهميدم كه بايد لااقل 7 ساعت خوابيده باشم....وقتي كه سعي كردم 5 حس اصلي رو جمع و جور كنم و با حس لامسه ساعت رو از گردن مجسمه بتهوون پايين بيارم ديدم بعلههه...10 صبحه...گفتم قبل از باز كردن تي اس اي اول بوركس و باز كنم از اه و ناله بچه ها ببينم بازار كجاي كاره...كه وقتي خيلي سهاداران و نعره زنان و گيس كشان از اطراف خودم فراري و دوان دوان ديدم فهميدم كه كجاي كار هستيم...زير چشمي نماد كالسيمينو باز كردم ...بعد اهسته اون چشم...بعدش جفت چشم...بعد ديدم كه حقيقت تابنده تر از اونيه كه تو با بازو بسته كردن پلكت بخواي تغييرش بدي...با جفت چشم خيره شدم و وحشتي عظيم رو كه در برابرم خودنمايي ميكرد بلع كردم...
حرکت در بازار سرمایه با مهربان
Collapse
X
-
در اصل توسط محسن نظري پست شده است View Postدكتر ناسلامتي تو سيدي دست خير داري بابا يه دعايي چيزي كن اين مردك قذافي كارش تموم بشه يه دنيا از شرش راحت بشن يه پيشنهاد دارم به هر كدوم از مريضهات بگو يه دست به دعايي براي سقوط اين مردك ببرن بالا....
پينوشت: ميترسيم قذافي بياد پايين اين عربها هم جو گير عربستان اوضاعش قمر در عقرب بشه اونوقته كه شپنا و شبريز يه 50 درصدي ميدن و مموتي كه كول كولش ميشه ...
...÷س یه چیزی...قیمت نفت بره بالا این پالایشگاهیا خوب میشن ....اره...من هی میگفتم اینا به چه وصلن چی باید چی شه تا اینا چی شن...[B]....ای امید لحظه های ناگزیر.....ساقی بی دست دستم رابگیر....
نظر
-
در اصل توسط اميرمحمدبورس پست شده است View Postبا سلام
فولاد مباركه،فولاد هرمزگان و معدن سنگان رت خريده.پشتوانه خوبي داره.6% گل كهر و 11 % چادرملو.30% ومعادن كه فكر كنم مي خواست بفروشه و طرح توسعه شهيد خرازي 2.5 مسليون تني ولي به زودي جواب نمي ده.به ديد 2 ساله عاليه. تا نظر دوستان چي باشه؟[B]....ای امید لحظه های ناگزیر.....ساقی بی دست دستم رابگیر....
نظر
-
در اصل توسط mehran پست شده است View Postدکتر جان الآنه که بیان مطبو به جرم فعالیت هرمی ببندنا:shangol:
آخه دکتر...محسن...بورس...کلا مشکوکه:sad3:[B]....ای امید لحظه های ناگزیر.....ساقی بی دست دستم رابگیر....
نظر
-
درود بر برادر عزیزم
مهربان عزیز قصد عرض ارادت بود کران تا کران .... بنده فعلا بر لب جوی نشستم وگذر عمر میبینم نه خریدی نه فروشی ،آخ مهربان من ، عجب صفایی داره با جمعی از دوستان فارغ از بورس و قیل و قال دنیا و فارغ از مرگ و میر و زلزله و فارغ از قیمتهای جهانی ، نه مدت طولانی فقط یک روز بی هیاهو ...........
مرگ یک انسان فاجعه است ولی مرگ صدها انسان فقط آمار ..........سعی کنیم جزو تغییراتی باشیم که میخواهیم در این دنیا ببینیم ..... @};-
نظر
-
در اصل توسط HOLY پست شده است View Postدرود بر برادر عزیزم
مهربان عزیز قصد عرض ارادت بود کران تا کران .... بنده فعلا بر لب جوی نشستم وگذر عمر میبینم نه خریدی نه فروشی ،آخ مهربان من ، عجب صفایی داره با جمعی از دوستان فارغ از بورس و قیل و قال دنیا و فارغ از مرگ و میر و زلزله و فارغ از قیمتهای جهانی ، نه مدت طولانی فقط یک روز بی هیاهو ...........
مرگ یک انسان فاجعه است ولی مرگ صدها انسان فقط آمار ..........
[B]....ای امید لحظه های ناگزیر.....ساقی بی دست دستم رابگیر....
نظر
-
در اصل توسط مهربان پست شده است View Post...سلام بر پیرو مرادو مرشدم و تنها پزشکی که بهش ارادت قلبی دارم...این اخری رو فقط افراد شاغل در این رشته متوجه میشن چیه...طبع زیبا پسند و خوش بین تو نازنینم این صحنه های پر از اضطرابو دلواپسیو رو اینطور عالی و در جمع دوستان میبینه فرزاد خودت دیگه تو این رشته هستی میدونی چه خبره داستان منم میدونی وقتی رزیدنت سال 4 قلب بگه قبض موبابلمو پولشو ندارم بدم تو بده یعنی چی...بقیه اشونم دارن پخشو پلا میکنن تو شهرستانا یکیشون کولیت عصبی گرفته اون یکی تیک پیدا کرده سیگار میکشه با خودش حرف میزنه....ولی فرزاد...جمع ما پزشکیا جمعه....چون بودنمون کنار هم مثل برگشتن یه تعداد سرباز قدیمی از میدون رزمه که تو دوره ها جمع میشن و از اینکه میبینن بقیه جان بدر بردن خوشحالن و متعجب...و منتظر شنیدن ماجرای زندگی...اون جمله اخریتم خیلی باحال بود من نشنیده بودم....نمونه اشو تو عراق بعد از بمبگذاریا میدیدیم دیگه شنیدن امار کشته ها ادمو خسته میکرد...
پیرو مرشد و مراد که شمایی عزیز برادر ،من اگه مرید خوبی برای تو بزرگوار باشم نهایت افتخارم هست ،بحث پزشک و پزشکی هم که هزار توی غریبیست ....... بماند ......
اما این شعر از مهدی اخوان ثالث عزیز که بسیار زیبا سروده تقدیم تو بزرگ مرد و دیگر دوستان با نام خوان هشتم .......
یادم آمد هان
داشتم میگفتم : آن شب نیز
سورت سرمای دی بیداد ها می کرد
و چه سرمایی ، چه سرمایی
باد برف و سوز وحشتناک
لیک آخر سرپناهی یافتم جایی
گرچه بیرون تیره بود و سرد ، همچون ترس
قهوه خانه گرم و روشن بود ، همچون شرم
همگنان را خون گرمی بود.
قهوه خانه گرم و روشن ، مرد نقال آتشین پیغام
راستی کانون گرمی بود.
مرد نقال – آن صدایش گرم نایش گرم
آن سکوتش ساکت و گیرا
و دمش ، چونان حدیث آشنایش گرم -
راه می رفت و سخن می گفت.
چوبدستی منتشا مانند در دستش .
مست شور و گرم گفتن بود.
صحنه ی میدانک خود را تند و گاه آرام می پیمود
همگنان خاموش.
گرد بر گردش ، به کردار صدف بر گرد مروارید، پای تا سر گوش :
هفت خوان را زاد سرو مرو
یا به قولی "ماه سالار " آن گرامی مرد
آن هریوه ی خوب و پاک آیین – روایت کرد :
خوان هشتم را
من روایت می کنم اکنون ...
همچنان میرفت و می آمد.
همچنان می گفت و می گفت و قدم می زد:
قصه است این ، قصه ، آری قصه ی درد است
شعر نیست،
این عیار مهر و کین و مرد و نامرد است
بی عیار و شعر محض خوب و خالی نیست
هیچ- همچون پوچ- عالی نیست
این گلیم تیره بختیهاست
خیس خون داغ رستم و سیاوش ها ،
روکش تابوت تختی هاست
اندکی استاد و خامش ماند
پس هماوای خروش خشم ،
با صدایی مرتعش لحنی رجز مانند و دردآلود، خواند :
آه ، دیگر اکنون آن عماد تکیه و امید ایرانشهر ،
شیر مرد عرصه ناوردهای هول ،
پور زال زر جهان پهلو ،
آن خداوند و سوار رخش بی مانند ، آن که هرگز
-چون کلید گنج مروارید
گم نمی شد از لبش لبخند ،
خواه روز صلح و بسته مهر را پیمان،
خواه روز جنگ و خورده بهر کین سوگند
آری اکنون شیر ایرانشهر
تهمتن گرد سجستانی
کوه کوهان، مرد مردستان، رستم دستان ،
در تگ تاریک ژرف چاه پهناور ،
کشته هرسو بر کف و دیوارهایش نیزه وخنجر،
چاه غدر ناجوانمردان
چاه پستان ، چاه بی دردان ،
چاه چونان ژرفی و پهناش ، بی شرمیش ناباور
و غم انگیز و شگفت آور.
آری اکنون تهمتن با رخش غیرتمند.
در بن این چاه آبش زهر شمشیر و سنان گم بود
پهلوان هفت خوان اکنون
طعمه دام و دهان خوان هشتم بود
و می اندیشید
که نباید بگوید هیچ
بس که بی شرمانه و پست است این تزویر.
چشم را باید ببندد،تا نبیند هیچ
بعد چندی که گشودش چشم
رخش خود دید ،
بس که خونش رفته بود از تن
بس که زهر زخمها کاریش
گویی از تن حس و هوشش رفته بود و داشت می خوابید،
او از تن خود
- بس بتر از رخش –
بی خبر بود و نبودش اعتنا با خویش .
رخش را می پایید.
رخش، آن طاق عزیز، آن تای بی همتا
رخش رخشنده
به هزاران یادهای روشن و زنده...
گفت در دل : " رخش!طفلک رخش ! آه! "
این نخستین بار شاید بود
کان کلید گنج مروارید او گم شد
ناگهان انگار
بر لب آن چاه
سایه ای دید
او شغاد، آن نا برادر بود
که درون چه نگه می کرد ومی خندید
و صدای شوم و نامردانه اش در چاهسار گوش می پیچید......
باز چشم او به رخش افتاد – اما ... وای!
دید
رخش زیبا ، رخش غیرتمند ، رخش بی مانند
با هزارش یادبود خوب ،
خوابیده است آنچنان که راستی گویی
آن هزاران یادبود خوب را در خواب می دیده است........
بعد از آن تا مدتی دیر ،
یال و رویش را
هی نوازش کرد، هی بویید ، هی بوسید،
رو به یال و چشم او مالید...
مرد نقال از صدایش ضجه می بارید
و نگاهش مثل خنجر بود:
"و نشست آرام، یال رخش در دستش ،
باز با آن آخرین اندیشه ها سرگرم :
جنگ بود این یا شکار؟ آیا
میزبانی بود یا تزویر؟"
قصه می گوید که بی شک می توانست او اگر می خواست
که شغاد نا برادر را بدوزد
– همچنان که دوخت -
با تیر وکمان
بر درختی که به زیرش ایستاده بود ،
و بر آن تکیه داده بود
و درون چه نگه می کرد
قصه می گوید
این برایش سخت آسان بود و ساده بود
همچنان که می توانست اواگرمی خواست
کان کمند شصت خویش بگشاید
و بیندازد به بالا بر درختی، گیره ای سنگی
و فراز آید
ور بپرسی راست ، گویم راست
قصه بی شک راست می گوید .
می توانست او اگر می خواست.سعی کنیم جزو تغییراتی باشیم که میخواهیم در این دنیا ببینیم ..... @};-
نظر
-
ای جانم دکتر جون خودمم فکر میکنم بهترین بازیم بود :smiling: خلاصه ما بازیگرا متعلق به همتونیم
جدا از شوخی با وجودی که در هیچ کدوم از لیست فیلم برتر های تاریخ اسم این فیلم نیس
برای من یکی از top10 های همیشگیمه:dasdas:
برادرم یه 10 تونی داش.میخواس ماشین بخره اومدم روش کار کنم بیا بزن تو کار.
بعد از یه مدت گفتمان به این نتیجه رسیدم منم برم ماشین بگیرم.دلایل برادرم قانع کننده تر بود.
گفت خودتو بد بخت کردی چه اصراری داری منم بیچاره کنی:sad1:
ولی از اونجا که نرود میخ آهنین در سنگ من هنو در خدمتم:mi:
نظر
-
در اصل توسط مهربان پست شده است View Post....من موافقم..سرمایه گذاری بلند مدتو خوبی کردی...فقط یه چند درصد احتمال انقلابو تغییر دولت و برخورد سهابسنگ به فولاد مبارکه رو هم در نظر بگیر به اولادتم جای برگه سهامو نشون بده...یه تحلیل عنقریب از این سهم میزنم اینجاا...
من تازه اومدم تو اين فروم. يه دونه سهم فولاد هم ندارم(به غير از سهام مفتي ترجيحي) . فقط خواستم اينارو بگم و يه تحليل هم از دوستان بشنوم. ولي خداييش فکر کنم در آينده خوب بشه. شايدم برا وراث عزيز.
نظر
-
-
مهربان عزیز ممنون که در فروم قدیمی یادی از ما می کنید اما مطمئن باشد رفتن ما از آنجا باعث خوشحالی و پایکوبی یک عده شده و الان سر از پا نمی شناسند، این موضوع در لا به لای نوشته هایشان پیداست
از طرفی آمدن به این فروم باعث خیر بزرگی شد که آنرا به فال نیک می گیریم
نظر
-
در اصل توسط LEON پست شده است View Postای جانم دکتر جون خودمم فکر میکنم بهترین بازیم بود :smiling: خلاصه ما بازیگرا متعلق به همتونیم
جدا از شوخی با وجودی که در هیچ کدوم از لیست فیلم برتر های تاریخ اسم این فیلم نیس
برای من یکی از top10 های همیشگیمه:dasdas:
برادرم یه 10 تونی داش.میخواس ماشین بخره اومدم روش کار کنم بیا بزن تو کار.
بعد از یه مدت گفتمان به این نتیجه رسیدم منم برم ماشین بگیرم.دلایل برادرم قانع کننده تر بود.
گفت خودتو بد بخت کردی چه اصراری داری منم بیچاره کنی:sad1:
ولی از اونجا که نرود میخ آهنین در سنگ من هنو در خدمتم:mi:
....ولش کن بنده خدارو این 10 تومنشو بزار به زخم زندگی بزنه بابا نون نداریم بخوریم الان من سنگ به شکم بستم پشت سیستم نشستم دور خودم کرباس پیچیدم لباس نداریم بپوشیم به کی بگم...[B]....ای امید لحظه های ناگزیر.....ساقی بی دست دستم رابگیر....
نظر
-
در اصل توسط اميرمحمدبورس پست شده است View Postسلام بر استاد مهربان
من تازه اومدم تو اين فروم. يه دونه سهم فولاد هم ندارم(به غير از سهام مفتي ترجيحي) . فقط خواستم اينارو بگم و يه تحليل هم از دوستان بشنوم. ولي خداييش فکر کنم در آينده خوب بشه. شايدم برا وراث عزيز.[B]....ای امید لحظه های ناگزیر.....ساقی بی دست دستم رابگیر....
نظر
-
در اصل توسط arak_bourse پست شده است View Postمهربان جان سلام
شما فولاد را در چه قيمتي براي خريد صلاح مي دانيد؟ به نظرت 220 ميرسه
[B]....ای امید لحظه های ناگزیر.....ساقی بی دست دستم رابگیر....
نظر
نظر