صفحه 106 از 120 نخست ... 65696103104105106107108109116 ... آخرین
نمایش نتایج: از 1,051 به 1,060 از 1191

موضوع: گزیده های شعر و شاعری

  1. #1051
    عضو فعال behnam آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2011
    نوشته ها
    9,603
    تشکر
    20,514
    تشکر شده 98,027 بار در 10,087 ارسال
    عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت

    که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت

    من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش

    هر کسی آن دروَد عاقبت کار که کشت...


    حافظ
    افراد موفق کارهای متفاوت انجام نمی دهند، بلکه کارها را به گونه ای متفاوت انجام می دهند.
    (کوروش بزرگ)

  2. 3 کاربر به خاطر ارسال مفید behnam از ایشان تشکر کرده اند:


  3. #1052
    عضو عادی عارف آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2013
    نوشته ها
    229
    تشکر
    157
    تشکر شده 689 بار در 202 ارسال
    مُدامم مست میدارد نسیم جَعد گیسویت
    خرابم میکند هر دم فریب چَشم جادویت

    پس از چندین شکیبایی شبی یا رب توان دیدن
    که شمع دیده افروزیم در محراب ابرویت

    سواد لوح بینش را عزیز از بهر آن دارم
    که جان را نسخهای باشد ز لوح خال هندویت

    تو گر خواهی که جاویدان جهان یک سر بیارایی
    صبا را گو که بردارد زمانی بُرقع از رویت

    و گر رسم فنا خواهی که از عالم براندازی
    برافشان تا فروریزد هزاران جان ز هر مویت

    من و باد صبا مسکین دو سرگردانِ بیحاصل
    من از افسون چشمت مست و او از بوی گیسویت

    زهی همت که حافظ راست از دنیا و از عُقبیٰ
    نیاید هیچ در چشمش بجز خاک سر کویت

    "حافظ"

    در مسیر خدا dmkh.persianblog.ir

  4. 3 کاربر به خاطر ارسال مفید عارف از ایشان تشکر کرده اند:


  5. #1053
    عضو فعال behnam آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2011
    نوشته ها
    9,603
    تشکر
    20,514
    تشکر شده 98,027 بار در 10,087 ارسال
    به صحرا بنگرم صــحرا ته وینم

    به دریا بنگرم دریا ته وینم

    بهر جا بنگرم کوه و در و دشت

    نشان روی زیبای ته وینم


    بابا طاهر
    افراد موفق کارهای متفاوت انجام نمی دهند، بلکه کارها را به گونه ای متفاوت انجام می دهند.
    (کوروش بزرگ)

  6. 3 کاربر به خاطر ارسال مفید behnam از ایشان تشکر کرده اند:


  7. #1054
    عضو فعال bahary آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Dec 2011
    نوشته ها
    2,510
    تشکر
    1,501
    تشکر شده 3,749 بار در 873 ارسال
    این غزلمثنوی که نوشتار کامل آن در زیر آمده است، از شاعر شجاع خراسانی، که نام حقیقی او را نمیدانم، و متخلص به «بیداد» است، و آن را در بیست و هشتم تیرماه امسال در انجمن فرهنگی-ادبی امیرکبیر در تهران خوانده است، اشک غم و حسرت، و البته امید رهایی را بر جان مینشاند.

    متن این سروده سرشار از درد نیز در زیر آمده است، اما پیشنهاد میکنم حتماً آن را ببینید و بشنوید، بسیار رسا و زیبا است. در صورت امکان و صلاحدید، آن را به اشتراک بگذارید و به گوش دوستان و آشنایان نیز برسانید.

    لازم به توضیح است که انجمن فرهنگی-ادبی امیرکبیر، انجمنی است که ریاست آن با شخصی به نام آقای صدرا است و شاعرانی چون محمدرضا عالیپیام (هالو)، هیلا صدیقی و مصطفی بادکوبهای اشعار خود را در این انجمن میخواندند؛ در شهریور امسال، رئیس این انجمن و نیز آقای عالیپیام بازداشت شدند. از وضعیت کنونی آقای «بیداد» خبری در دسترس نیست، امید که هر کجا هست، برقرار و به سلامت باشد.

    به امید یافتن راهی به رهایی از راه آگاهی، بدون دادن هزینههای گزاف و بیحاصل از جان و جیبِ مُلک و مردم ایرانزمین

    نوشتار کامل غزلمثنوی:

    «گیرم گلاب ناب شما اصل قمصر است
    اما چه سود، حاصل گلهای پرپر است!
    شرم از نگاه بلبل بیدل نمیکنید
    کز هجر گل نوای فغانش به حنجر است؟!
    از آن زمان که آیینهگردان شب شُدید
    آیینه دل از دَم دوران مکدر است
    فردایتان چکیده امروز زندگی است
    امروزتان طلیعه فردای محشر است
    وقتی که تیغ کینه سر عشق را برید
    وقتی حدیث درد برایم مکرر است
    وقتی ز چنگ شوم زمان، مرگ میچکد
    وقتی دل سیاه زمین جای گوهر است
    وقتی بهار، وصله ناجور فصلهاست
    وقتی تبر، مدافع حق صنوبر است
    وقتی به دادگاه عدالت، طناب دار
    بر صدر مینشیند و قاضی و داور است
    وقتی طراوت چمن از اشک ابرهاست
    وقتی که نقش خون به دل ما مُصور است
    وقتی که نوح، کشتی خود را به خون نشاند
    وقتی که مار، معجزه یک پیامبر است
    وقتی که برخلاف تمام فسانهها
    امروز، شعله، مسلخ سرخ سمندر است
    از من مخواه شعرِ تر، ای بیخبر ز درد!
    شعری که خون از آن نچکد ننگ دفتر است!
    ما با زبان سرخ و سر سبز آمدیم
    تیغ زبان، بُرندهتر از تیغ خنجر است
    این تختهپارهها که با آن چنگ میزنید
    تهماندههای زورق بر خون شناور است
    حرص جهان مزن که در این عهد بیثبات
    روز نخست، موعد مرگت مقرر است
    هرگز حدیث درد به پایان نمیرسد
    گرچه خطابه غزلم رو به آخر است
    اما هوای شور رجز در قلم گرفت
    سردار مثنوی به کف خود، عَلَم گرفت
    در عرصه ستیز، رجزخوان حق شدم
    بر فرق شام تیره، عمود فلق شدم
    مغموم و دلشکسته و رنجور و خستهام
    در ژرفنای درد عمیقی نشستهام
    پاییز بیکسی نفسم را گرفته است
    بغضی گلوگه جرسم را گرفته است
    دیگر بس است هرچه دوپهلو سرودهام
    من ریزهخوار سفره ناکس نبودهام
    من وامدار حکمت اسرارم ای عزیز!
    من در طریق حیدر کرّارم ای عزیز!
    من از دیار بیهقم، از نسل سربهدار
    شمشیر آبدیده میدان کارزار
    ای بیستون فاجعه، فرهاد میشوم
    قبضه به دست تیشه فریاد میشوم
    تا برزنم به کوه سکوت و فغان کنم
    رازی هزار از پس پرده عیان کنم
    دادی چنان کشم که جهان را خبر شود
    کوش فلک ز ناله «بیداد» کر شود

    در شهر هرچه مینگرم غیر درد نیست
    حتا به شاخ خشک دلم، برگ زرد نیست
    اینجا نفس به حنجره انکار میشود
    با صد زبان به کفر من اقرار میشود
    با هر اذان صبح به گلدستههای شهر
    هر روز دیو فاجعه بیدار میشود
    اینجا ز خوف خشم خدا در دل زمین
    دیوار خانه روی تو آوار میشود
    با ازدحام این همه شمشیر تشنهلب
    هر روز روز واقعه تکرار میشود

    آخر چگونه زار نگریم برای عشق
    وقتی نبود آنچه که دیدم سزای عشق؟!
    دیدم در انزوای خزان، باغ عشق را
    دیدم به قلب خون غزل، داغ عشق را
    دیدم به حکم خار، به گلها کتک زدند
    مهر سکوت بر دهن قاصدک زدند
    دیدم لگد به ساقه امید میزنند
    شلاق شب به گُرده خورشید میزنند
    دیدم که گرگ، بره ما را دریده است
    دیدم خروس دهکده را سر بریده است
    دیدم «هُبَل» به جای خدا تکیه کرده بود
    دیدم دوباره رونقِ بازارِ برده بود
    دیدم خدا به غربت خود، زار میگریست
    در سوگ دین، به پهنه رخسار میگریست
    دیدم، دیدم هر آنچه دیدنش اندوه و ماتم است
    «باز این چه شورش است که در خلق عالَم است؟!»

    از بس سرودم و نشنیدید، خستهام
    من از نگاه سرد شما دلشکستهام
    ای از تبار هرچه سیاهی، سرشتتان
    رنگ جهنم است تمام بهشتتان
    شمشیرهای کهنه خود را رها کنید
    از ذوالفقار شاه ولایت حیا کنید
    بیشک اگر که تیغ شما ذوالفقار بود
    هر چهار فصل سال، همیشه بهار بود
    اما به حکم سفسطه، بیداد کردهاید
    ابلیس را ز اشک خدا شاد کردهاید

    مَردم! در این سراچه بهجز باد سرد نیست
    هرکس که لاف مردی خود زد که مرد نیست
    مردم! حدیث خوردن شرم و قیِ حیاست
    صحبت ز هتک حرمت والای کبریاست
    مردم! خدانکرده مگر کور گشتهاید؟!
    یا از اصالت خودتان دور گشتهاید؟!
    تا کی برای لقمه نان، بندگی کنید؟!
    تا کی به زیر منتشان زندگی کنید؟!
    اشعار صیقلیشده تقدیم کس نکن!
    گل را فدای رویش خاشاک و خس نکن!
    دل را اسیر دلبر مشکوک کردهای!
    دُرّ دَری نثار ره خوک کردهای!
    آزاده باش هرچه که هستی عزیز من!
    حتا اگر که بت بپرستی عزیز من!
    اینان که از قبیله شوم سیاهیاند
    بیرق به دست شام غریب تباهیاند
    گویند این عجوزه شب، راه چاره است!
    آبستن سپیده صبحی دوباره است!
    ای خلق! این عجوزه شب، پا به ماه نیست!
    آبستن سپیده صبح پگاه نیست!

    مردم! به سِحر و شعبده در خواب رفتهاید
    در این کویر تشنه، پیِ آب رفتهاید
    تا کی در انتظار مسیحی دوبارهاید؟!
    در جستجوی نور کدامین ستارهاید؟!
    مردم! برای هیبتمان آبرو نماند
    فریاد دادخواهیمان در گلو نماند
    اینان تمام هستی ما را گرفتهاند
    شور و نشاط و مستی ما را گرفتهاند
    در موجخیز حادثه، کشتی شکسته است
    در ما غمی به وسعت دریا نشسته است
    در زیر بار غصه، رمق ناله میکند
    از حجم این سروده، ورق ناله میکند
    اندوه این حدیث، دلم را به خون کشید
    عقل مرا دوباره به طرْف جنون کشید
    «هَل مِنْ مبارز» از بُن دندان برآورم
    رخش غزل دوباره به جولان درآورم
    برخیز تا به حرمت قرآن، دعا کنیم!
    از عمق جان، خدای جهان را صدا کنیم
    با ازدحام این همه بت، در حریم حق
    فکری به حال غربت دین خدا کنیم
    در سوگ صبح، همدم مرغ سحر باشیم
    در صبر غم، به سرو بلند اقتدا کنیم
    باید دوباره قبله خود را عوض کنیم
    با خشت عشق، کعبهای از نو بنا کنیم
    جای طواف و سجده برای فریب خلق
    یک کار خیر، محض رضای خدا کنیم
    در انتهای کوچه بنبست حسرتیم
    باید که فکر عاقبت، از ابتدا کنیم
    با این یقین که از پسِ یلدا سحر شود
    برخیز تا به حرمت قرآن دعا کنیم!»

  8. 5 کاربر به خاطر ارسال مفید bahary از ایشان تشکر کرده اند:


  9. #1055
    عضو فعال behnam آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2011
    نوشته ها
    9,603
    تشکر
    20,514
    تشکر شده 98,027 بار در 10,087 ارسال


    در مدرسه گر چه دانش اندوز شوی

    وز گرمی بحث مجلس افروز شوی

    در مکتب عشق با همه دانایی

    سر گشته چو طفلان نوآموز شوی


    ابوسعید ابوالخیر
    افراد موفق کارهای متفاوت انجام نمی دهند، بلکه کارها را به گونه ای متفاوت انجام می دهند.
    (کوروش بزرگ)

  10. 2 کاربر به خاطر ارسال مفید behnam از ایشان تشکر کرده اند:


  11. #1056
    عضو فعال behnam آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2011
    نوشته ها
    9,603
    تشکر
    20,514
    تشکر شده 98,027 بار در 10,087 ارسال
    مستان خرابات ز خود بی خبرند

    جمعنـد و ز بـوی گــل پراکـــنده تـرند

    ای زاهــد خـــودپرســت با ما منشین

    مستـــان دگــــرند و خـــودپرستان دگرند

    رهی معیری
    افراد موفق کارهای متفاوت انجام نمی دهند، بلکه کارها را به گونه ای متفاوت انجام می دهند.
    (کوروش بزرگ)

  12. 2 کاربر به خاطر ارسال مفید behnam از ایشان تشکر کرده اند:


  13. #1057
    عضو فعال behnam آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2011
    نوشته ها
    9,603
    تشکر
    20,514
    تشکر شده 98,027 بار در 10,087 ارسال
    شد دلآزرده و آزرده دل از کوی تو رفت

    با دل پر گله از ناخوشی خوی تو رفت

    حاش لله که وفای تو فراموش کند

    سخن مصلحتآمیز کسان گوش کند


    وحشی بافقی
    افراد موفق کارهای متفاوت انجام نمی دهند، بلکه کارها را به گونه ای متفاوت انجام می دهند.
    (کوروش بزرگ)

  14. 2 کاربر به خاطر ارسال مفید behnam از ایشان تشکر کرده اند:


  15. #1058
    عضو فعال behnam آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2011
    نوشته ها
    9,603
    تشکر
    20,514
    تشکر شده 98,027 بار در 10,087 ارسال
    گر خردمند از اوباش جفایی بیند

    تا دل خویش نیازارد و درهم نشود

    سنگ بیقیمت اگر کاسهی زرین بشکست

    قیمت سنگ نیفزاید و زر کم نشود


    سعدی
    افراد موفق کارهای متفاوت انجام نمی دهند، بلکه کارها را به گونه ای متفاوت انجام می دهند.
    (کوروش بزرگ)

  16. 3 کاربر به خاطر ارسال مفید behnam از ایشان تشکر کرده اند:


  17. #1059
    عضو فعال behnam آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2011
    نوشته ها
    9,603
    تشکر
    20,514
    تشکر شده 98,027 بار در 10,087 ارسال
    دوست مشمار آن که در نعمت زند

    لاف یاری و برادر خواندگی

    دوست آن دانم که گیرد دست دوست

    در پریشان حالی و درماندگی

    سعدی
    افراد موفق کارهای متفاوت انجام نمی دهند، بلکه کارها را به گونه ای متفاوت انجام می دهند.
    (کوروش بزرگ)

  18. 2 کاربر به خاطر ارسال مفید behnam از ایشان تشکر کرده اند:


  19. #1060
    عضو فعال behnam آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2011
    نوشته ها
    9,603
    تشکر
    20,514
    تشکر شده 98,027 بار در 10,087 ارسال
    ای پادشه خــــوبان داد از غــم تنهایی

    دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی

    دایـــم گـــل این بستان شـــاداب نمــــیمــاند

    دریـــــــاب ضعیـفـــان را در وقــــت تــــوانـایــــی...


    حافظ
    افراد موفق کارهای متفاوت انجام نمی دهند، بلکه کارها را به گونه ای متفاوت انجام می دهند.
    (کوروش بزرگ)

  20. 5 کاربر به خاطر ارسال مفید behnam از ایشان تشکر کرده اند:


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 4 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 4 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •