صفحه 119 از 120 نخست ... 1969109116117118119120 آخرین
نمایش نتایج: از 1,181 به 1,190 از 1191

موضوع: گزیده های شعر و شاعری

  1. #1181
    ستاره‌دار (۱۳) mhjboursy آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2013
    محل سکونت
    خواجه لامکان تویی بندگی مکان مکن
    نوشته ها
    18,270
    تشکر
    51,028
    تشکر شده 84,811 بار در 17,704 ارسال

    پاسخ : گزیده های شعر و شاعری

    دلا بسوز که سوز تو کارها بکند-حافظ -دکلمه رضا پیربادیان

    دلا بـسـوز کـه سـوز تـو کـارهـا بـکنـد
    نـیاز نـیـم شبی دفع صد بلا بکند

    عتـاب یـار پـری چـهـره عـاشـقـانه بکش
    کـه یک کرشمه تلافی صد جفا بکند

    ز مـلـک تـا مـلـکـوتـش حجاب بر دارند
    هر آنـکه خدمت جام جهان نما بکند

    طـبـیـب عشـق مسـیحا مست و مشفق لیک
    چـودرد در تو نبیند کـرا دو ا بکند

    تـو با خدا ی خود انداز کار و دل خوش دار
    کـه رحم اگر نکند مدعی خدا بکند

    زبـخـت خـفته مـلولـم بـود کـه بیداری
    بـه وقـت فاتحه صبح یک دعا بکند

    بـسوخـت حـافظ و بـویی به زلف یار نبرد
    مـگر دلالـت این دولتش صبا بکند




    دانلود با لینک مستقیم

    ===========

    من محرم ها (هیئت) می روم دانشگاه شریف...
    یک سالی یک روحانی ای این چند مصرع اول را با یک سوز خاصی خواند... همچین به دلم نشست... خیلی...

    جمله ی اولش خیلی حرف دارد...
    دلا بسوز...

    دلا بسوز...



    دلا بسوز...

    «محمد حسین» هستم.
    امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

  2. 6 کاربر به خاطر ارسال مفید mhjboursy از ایشان تشکر کرده اند:


  3. #1182
    ستاره دار (1) orumbourse آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2011
    نوشته ها
    9,909
    تشکر
    10,985
    تشکر شده 112,506 بار در 9,923 ارسال

    پاسخ : بهار آمده،

    گله يار دل آزار

    اي گل تازه که بويي ز وفا نيست ترا
    خبر از سرزنش خار جفا نيست ترا

    رحم بر بلبل بي برگ و نوا نيست ترا
    التفاتي به اسيران بلا نيست ترا

    ما اسير غم و اصلا غم ما نيست ترا
    با اسير غم خود رحم چرا نيست ترا


    فارغ از عاشق غمناک نمي بايد بود
    جان من اينهمه بي باک نمي يابد بود


    همچو گل چند به روي همه خندان باشي
    همره غير به گلگشت گلستان باشي

    هر زمان با دگري دست و گريبان باشي
    زان بينديش که از کرده پشيمان باشي

    جمع با جمع نباشند و پريشان باشي
    ياد حيراني ما آري و حيران باشي


    ما نباشيم که باشد که جفاي تو کشد
    به جفا سازد و سد جور براي تو کشد


    شب به کاشانه اغيار نمي بايد بود
    غير را شمع شب تار نمي بايد بود

    همه جا با همه کس يار نمي بايد بود
    يار اغيار دل آزار نمي بايد بود

    تشنه خون من زار نمي بايد بود
    تا به اين مرتبه خونخوار نمي بايد بود


    من اگر کشته شوم باعث بدنامي تست
    موجب شهرت بي باکي و خودکامي تست


    ديگري جز تو مرا اينهمه آزا نکرد
    جز تو کس در نظر خلق مرا خوارنکرد

    آنچه کردي تو به من هيچ ستمکار نکرد
    هيچ سنگين دل بيدادگر اين کار نکرد

    اين ستمها دگري با من بيمار نکرد
    هيچکس اينهمه آزار من زار نکرد


    گر ز آزردن من هست غرض مردن من
    مردم ، آزار مکش از پي آزردن من


    جان من سنگدلي ، دل به تو دادن غلط است
    بر سر راه تو چون خاک فتادن غلط است

    چشم اميد به روي تو گشادن غلط است
    روي پر گرد به راه تو نهادن غلط است

    رفتن اولاست ز کوي تو ، ستادن غلط است
    جان شيرين به تمناي تو دادن غلط است


    تو نه آني که غم عاشق زارت باشد
    چون شود خاک بر آن خاک گذارت باشد


    مدتي هست که حيرانم و تدبيري نيست
    عاشق بي سر و سامانم و تدبيري نيست

    از غمت سر به گريبانم و تدبيري نيست
    خون دل رفته به دامانم و تدبيري نيست

    از جفاي تو بدينسانم و تدبيري نيست
    چه توان کرد پشيمانم و تدبيري نيست


    شرح درماندگي خود به که تقرير کنم
    عاجزم چاره من چيست چه تدبير کنم


    نخل نوخيز گلستان جهان بسيار است
    گل اين باغ بسي ، سرو روان بسيار است

    جان من همچو تو غارتگر جان بسيار است
    ترک زرين کمر موي ميان بسيار است

    با لب همچو شکر تنگ دهان بسيار است
    نه که غير از تو جوان نيست، جوان بسيار است


    ديگري اينهمه بيداد به عاشق نکند
    قصد آزردن ياران موافق نکند


    مدتي شد که در آزارم و مي داني تو
    به کمند تو گرفتارم و مي داني تو

    از غم عشق تو بيمارم و مي داني تو
    داغ عشق تو به جان دارم و مي داني تو

    خون دل از مژه مي بارم و مي داني تو
    از براي تو چنين زارم و مي داني تو


    از زبان تو حديثي نشنودم هرگز
    از تو شرمنده يک حرف نبودم هرگز


    مکن آن نوع که آزرده شوم از خويت
    دست بر دل نهم و پا بکشم از کويت

    گوشه اي گيرم و من بعد نيايم سويت
    نکنم بار دگر ياد قد دلجويت

    ديده پوشم ز تماشاي رخ نيکويت
    سخني گويم و شرمنده شوم از رويت


    بشنو پند و مکن قصد دل آزرده خويش
    ورنه بسيار پشيمان شوي از کرده خويش


    چند صبح آيم و از خاک درت شام روم
    از سر کوي تو خودکام به ناکام روم

    سد دعا گويم و آزرده به دشنام روم
    از پيت آيم و با من نشوي رام روم

    دور دور از تو من تيره سرانجام روم
    نبود زهره که همراه تو يک گام روم


    کس چرا اينهمه سنگين دل و بدخو باشد
    جان من اين روشي نيست که نيکو باشد


    از چه با من نشوي يار چه مي پرهيزي
    يار شو با من بيمار چه مي پرهيزي

    چيست مانع ز من زار چه مي پرهيزي
    بگشا لعل شکر بار چه مي پرهيزي

    حرف زن اي بت خونخوار چه مي پرهيزي
    نه حديثي کني اظهار چه مي پرهيزي


    که ترا گفت به ارباب وفا حرف مزن
    چين بر ابرو زن و يک بار به ما حرف مزن


    درد من کشته شمشير بلا مي داند
    سوز من سوخته داغ جفا مي داند

    مسکنم ساکن صحراي فنا مي داند
    همه کس حال من بي سر و پا مي داند

    پاکبازم هم کس طور مرا مي داند
    عاشقي همچو منت نيست خدا مي داند


    چاره من کن و مگذار که بيچاره شوم
    سر خود گيرم و از کوي تو آواره شوم


    از سر کوي تو با ديده تر خواهم رفت
    چهره آلوده به خوناب جگر خواهم رفت

    تا نظر مي کني از پيش نظر خواهم رفت
    گر نرفتم ز درت شام ، سحر خواهم رفت

    نه که اين بار چو هر بار دگر خواهم رفت
    نيست بازآمدنم باز اگر خواهم رفت


    از جفاي تو من زار چو رفتم ، رفتم
    لطف کن لطف که اين بار چو رفتم ، رفتم


    چند در کوي تو با خاک برابر باشم
    چند پا مال جفاي تو ستمگر باشم

    چند پيش تو ، به قدر از همه کمتر باشم
    از تو چند اي بت بدکيش مکدر باشم

    مي روم تا به سجود بت ديگر باشم
    باز اگر سجده کنم پيش تو کافر باشم


    خود بگو کز تو کشم ناز و تغافل تا کي
    طاقتم نيست از اين بيش تحمل تا کي


    سبزه دامن نسرين ترا بنده شوم
    ابتداي خط مشکين ترا بنده شوم

    چين بر ابرو زدن و کين ترا بنده شوم
    گره ابروي پرچين ترا بنده شوم

    حرف ناگفتن و تمکين ترا بنده شوم
    طرز محبوبي و آيين ترا بنده شوم


    الله ، الله ، ز که اين قاعده اندوخته اي
    کيست استاد تو اينها ز که آموخته اي


    اينهمه جور که من از پي هم مي بينم
    زود خود را به سر کوي عدم مي بينم

    ديگران راحت و من اينهمه غم مي بينم
    همه کس خرم و من درد و الم مي بينم

    لطف بسيار طمع دارم و کم مي بينم
    هستم آزرده و بسيار ستم مي بينم


    خرده بر حرف درشت من آزرده مگير
    حرف آزرده درشتانه بود ، خرده مگير


    آنچنان باش که من از تو شکايت نکنم
    از تو قطع طمع لطف و عنايت نکنم

    پيش مردم ز جفاي تو حکايت نکنم
    همه جا قصه درد تو روايت نکنم

    ديگر اين قصه بي حد و نهايت نکنم
    خويش را شهره هر شهر و ولايت نکنم


    خوش کني خاطر وحشي به نگاهي سهيل است
    سوي تو گوشه چشمي ز تو گاهي سهل است










    دیوان وحشی بافقی
    "مطالب و پست های ارسالی اینجانب به هیچ وجه توصیه به خرید یا فروش برای کسی نیست، صرفا نظرات شخصی اینجانب درمورد سهام بازاربورس می باشد والبته ممکنه تمامی اون مطالب اشتباه هم باشد"

  4. 10 کاربر به خاطر ارسال مفید orumbourse از ایشان تشکر کرده اند:


  5. #1183
    عضو فعال Abad آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    7,404
    تشکر
    28,354
    تشکر شده 42,137 بار در 6,946 ارسال

    پاسخ : گزیده های شعر و شاعری

    تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن

    که دوست خود روش بنده پروری داند حافظ
    ویرایش توسط Abad : 2017/03/09 در ساعت 22:40
    Abad (گروه سرمایه گذاری آباد )
    تصمیم ساز است ، تصمیم گیری و مسئولیت آن با شماست. هر تصمیمی برای آینده امکان خطا دارد

  6. 2 کاربر به خاطر ارسال مفید Abad از ایشان تشکر کرده اند:


  7. #1184
    ستاره دار (1) orumbourse آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2011
    نوشته ها
    9,909
    تشکر
    10,985
    تشکر شده 112,506 بار در 9,923 ارسال

    پاسخ : گزیده های شعر و شاعری

    نزدیک آی

    بام را برافكن، و بتاب، كه خرمن تيرگي اينجاست‌
    بشتاب، درها را بشكن، وهم را دو نيمه كن، كه منم هسته اين بار سياه‌
    اندوه مرا بچين كه رسيده است

    دیری است که خویش را رنجانده ایم و روزن آشتي بسته است‌.

    مرا بدان سو بر، به صخره برتر من رسان ، كه جدا مانده ام‌.
    به سرچشمه «ناب» هايم بردي ، نگين آرامش گم كردم ، و گريه سر دادم‌.
    فرسوده راهم ، چادري كو ميان شعله و باد،دور از همهمه خوابستان ؟
    و مبادا ترس آشفته شود ، كه آبشخور جاندار من است‌.
    و مبادا غم فرو ريزد، كه بلند آسمانه ي زيباي من است‌.

    صدا بزن ، تا هستي بپا خيزد ، گل رنگ بازد، پرنده هواي فراموشي كند.

    ترا ديدم ، از تنگناي زمان جستم . ترا ديدم ، شور عدم در من گرفت‌.
    و بينديش ، كه سودايي مرگم . كنار تو ، زنبق سيرابم‌.
    دوست من ، هستي ترس انگيز است‌.
    به صخره من ريز، مرا در خود بساي ، كه پوشيده از خزه نامم‌.
    بروي ، كه تري تو ، چهره خواب اندود مرا خوش است‌.
    غوغاي چشم و ستاره فرو نشست‌، بمان ، تا شنوده آسمان ها شويم‌.
    بدر آ، بي خدايي مرا بياگن‌، محراب بي آغازم شو.
    نزديك آي‌، تا من سراسر «من» شوم.

    سهراب سپهری
    مجموعه : آوار افتاب / نزدیک آی


    "مطالب و پست های ارسالی اینجانب به هیچ وجه توصیه به خرید یا فروش برای کسی نیست، صرفا نظرات شخصی اینجانب درمورد سهام بازاربورس می باشد والبته ممکنه تمامی اون مطالب اشتباه هم باشد"

  8. 3 کاربر به خاطر ارسال مفید orumbourse از ایشان تشکر کرده اند:


  9. #1185
    عضو عادی
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    نوشته ها
    122
    تشکر
    11,752
    تشکر شده 657 بار در 116 ارسال

    پاسخ : گزیده های شعر و شاعری

    نقل قول نوشته اصلی توسط orumbourse نمایش پست ها
    نزدیک آی

    بام را برافكن، و بتاب، كه خرمن تيرگي اينجاست‌
    بشتاب، درها را بشكن، وهم را دو نيمه كن، كه منم هسته اين بار سياه‌
    اندوه مرا بچين كه رسيده است

    دیری است که خویش را رنجانده ایم و روزن آشتي بسته است‌.

    مرا بدان سو بر، به صخره برتر من رسان ، كه جدا مانده ام‌.
    به سرچشمه «ناب» هايم بردي ، نگين آرامش گم كردم ، و گريه سر دادم‌.
    فرسوده راهم ، چادري كو ميان شعله و باد،دور از همهمه خوابستان ؟
    و مبادا ترس آشفته شود ، كه آبشخور جاندار من است‌.
    و مبادا غم فرو ريزد، كه بلند آسمانه ي زيباي من است‌.

    صدا بزن ، تا هستي بپا خيزد ، گل رنگ بازد، پرنده هواي فراموشي كند.

    ترا ديدم ، از تنگناي زمان جستم . ترا ديدم ، شور عدم در من گرفت‌.
    و بينديش ، كه سودايي مرگم . كنار تو ، زنبق سيرابم‌.
    دوست من ، هستي ترس انگيز است‌.
    به صخره من ريز، مرا در خود بساي ، كه پوشيده از خزه نامم‌.
    بروي ، كه تري تو ، چهره خواب اندود مرا خوش است‌.
    غوغاي چشم و ستاره فرو نشست‌، بمان ، تا شنوده آسمان ها شويم‌.
    بدر آ، بي خدايي مرا بياگن‌، محراب بي آغازم شو.
    نزديك آي‌، تا من سراسر «من» شوم.

    سهراب سپهری
    مجموعه : آوار افتاب / نزدیک آی


    سلام به خونه خوش امدید.

  10. 2 کاربر به خاطر ارسال مفید amirardalan از ایشان تشکر کرده اند:


  11. #1186
    ستاره‌دار(10) دکترزیبایی عروق آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2020
    نوشته ها
    532
    تشکر
    586
    تشکر شده 765 بار در 336 ارسال

    پاسخ : گزیده های شعر و شاعری

    وقت است تا برگ سفر بر باره بندیم
    دل بر عبور از سد خار و خاره بندیم
    گاه سفر آمد؛ نه هنگام درنگ است
    چاووش می‌گوید که ما را وقت تنگ استبه یاد پدر شعر انقلاب
    گاه سفر شد، باره بر دامن برانیم
    تا بوسه‌گاهِ وادیِ ایمن برانیم
    وادی پر از فرعونیان و قبطیان است
    موسی جلودار است و نیل اندر میان است
    از هر کران بانگ رحیل آید به گوشم
    بانگ از جرس برخاست وای من خموشم
    دریادلان راه سفر در پیش دارند
    پا در رکاب راهوار خویش دارند
    گاه سفر آمد برادر! گام ‌بردار!
    چشم از هوس از خُرد از آرام‌ بردار!
    گاه سفر آمد برادر! ره دراز است
    پروا مکن بشتاب! همّت چاره‌ساز است
    ره توشه باید عقل را در کار بندیم
    دل بر خدا، آنگه به رفتن باره بندیم
    ره توشه باید شب را در دل نشانیم
    وادی به وادی باره تا بر دل نشانیم
    باید خطر کردن، سفر کردن، رسیدن
    ننگ است از میدان، رمیدن، آرمیدن
    تنگ است ما را خانه، تنگ است ‌ای برادر!
    بر جای ما بیگانه، ننگ است ‌ای برادر!
    فرمان رسید: این خانه از دشمن بگیرید!
    تخت و نگین از دست اهریمن بگیرید!
    یعنی کلیم، آهنگِ جان سامری کرد
    ای یاوران! باید ولی را یاوری کرد
    گر صد حرامی، صد خطر در پیش داریم
    حکم جلودار است سر در پیش داریم
    حکم جلودار است بر هامون بتازیم
    هامون اگر دریا شود از خون بتازیم
    از دشت و دریا در طلب باید گذشتن
    بیگاه و گاه و روز و شب باید گذشتن
    گر صد حرامی، صد خطر در پیش داریم
    حکم جلودار است سر در پیش داریم
    فرض است فرمان بردن از حکم جلودار
    گر تیغ بارد، گو ببارد نیست دشوار
    جانان من برخیز! بر جولان برانیم
    زانجا به جولان تا خط لبنان برانیم
    آنجا که جولانگاه اولاد یهود است
    آنجا که قربانگاهِ زعتر، صور، صیداست
    آنجا که هر سو صد شهید خفته دارد
    آنجا که هر کویش غمی بنهفته دارد
    جانان من! اندوه لبنان کشت ما را
    بشکست داغ دیر یاسین پشت ما را
    جانان من! برخیز باید بر جبل راند
    حکم است باید باره تا دشت امل راند
    باید به مژگان رُفت گَرد از طور سینین
    باید به سینه رَفت زینجا تا فلسطین
    باید به سر زی مسجد الاقصی سفر کرد
    باید به راه دوست، تَرک جان و سر کرد
    جانان من برخیز و بشنو بانگ چاووش
    آنک امام ما علم بگرفته بر دوش
    تکبیرزن، لبیک‌گو، بنشین به رهوار
    مقصد دیار قدس، همپای جلودار …
    از خموشی گل میخانه شادی وعشق/ از سکوت ساقی و از مرگ جام/ از نوای سرد یک دوردی کش افتاده پای میکده/ از عزای شیشه می ترسد دلم..................می ترسد دلم..............

  12. کاربر زیر به خاطر ارسال مفید دکترزیبایی عروق از ایشان تشکر کرده است:


  13. #1187
    عضو فعال MOSTAFAVI آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2012
    نوشته ها
    5,258
    تشکر
    3,704
    تشکر شده 21,427 بار در 4,805 ارسال

    پاسخ : گزیده های شعر و شاعری

    ما عاشقیم و خوشتر از این کار، کار نیست

    یعنی به کارهای دگر اعتبار نیست

    دانی بهشت چیست که داریم انتظار؟

    جز ماهتاب و باده و آغوش یار نیست

    فصل بهار، فصل جنون است و این سه ماه

    هر کس که مست نیست یقین هوشیار نیست

    سنجیده ایم ما، بجز از موی و روی یار

    حاصل ز رفت و آمدِ لیل و نهار نیست

    دیشب لبش چو غنچه تبسم به من نمود

    اما چه سود ز آنکه به یک گل بهار نیست

    خندید صبح بر من و بر انتظار من

    زین بیشتر ز خوی توام انتظار نیست

    فرهاد یاد باد که چون داستان او

    شیرین حکایتی ز کسی یادگار نیست

    ناصح مکن حدیث که:« صبر اختیار کن»

    ما را به عشق یار ز خویش اختیار نیست

    کار تو بوسه بر مه و بار تو مشک ناب

    ای زلف یار، خوش تر از این کار و بار نیست

    برخیز دلبرا که در آعوش هم شویم

    کان یار یار نیست که اندر کنار نیست

    امید شیخ بسته به تسبیح و خرقه است

    گویا به عفو و لطف تو امیدوار نیست

    بر ما گذشت نیک و بد اما تو روزگار

    فکری به حال خویش کن این روزگار نیست

    بگذر ز صید و این دو سه مه با عماد باش

    صیاد من! بهار که فصل شکار نیست

  14. 3 کاربر به خاطر ارسال مفید MOSTAFAVI از ایشان تشکر کرده اند:


  15. #1188
    ستاره‌دار(10) دکترزیبایی عروق آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2020
    نوشته ها
    532
    تشکر
    586
    تشکر شده 765 بار در 336 ارسال

    پاسخ : گزیده های شعر و شاعری


    جانان من برخیز و بشنو بانگ چاووش

    آنک امام ما علم بگرفته بر دوش
    تکبیرزن، لبیک‌گو، بنشین به رهوار
    مقصد دیار قدس، همپای جلودار …
    از خموشی گل میخانه شادی وعشق/ از سکوت ساقی و از مرگ جام/ از نوای سرد یک دوردی کش افتاده پای میکده/ از عزای شیشه می ترسد دلم..................می ترسد دلم..............

  16. 2 کاربر به خاطر ارسال مفید دکترزیبایی عروق از ایشان تشکر کرده اند:


  17. #1189
    عضو فعال MOSTAFAVI آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2012
    نوشته ها
    5,258
    تشکر
    3,704
    تشکر شده 21,427 بار در 4,805 ارسال

    پاسخ : گزیده های شعر و شاعری

    خال به کنج لب يکی، طُرۀ مشک فام دو
    وای به حال مرغ دل، دانه يکی و دام دو
    محتسب است و شيخ و من، صحبت عشق در ميان
    از چه کنم مجابشان؟ پخته يکی و خام دو
    از رخ و زلفت ای صنم روز من است همچو شب
    وای به روزگار من، روز يکی و شام دو
    ساقی ماهروی من از چه نشسته غافلی؟
    باده بيار و می بده، صبح يکی و شام دو
    مست دو چشم دلرُبا همچو قرابه پُر ز می
    در کف ترک مست بين، باده يکی و جام دو
    کُشتهء تيغ ابرويت گشته هزار همچو من
    بستهء چشم جادويت، ميم يکی و لام دو
    وعدۀ وصل می دهی ليک وفا نمی کنی
    من به جهان نديده ام، مرد يکی و کام دو

  18. #1190
    عضو فعال
    تاریخ عضویت
    Jul 2013
    نوشته ها
    4,085
    تشکر
    6,487
    تشکر شده 14,159 بار در 3,797 ارسال

    پاسخ : گزیده های شعر و شاعری

    محمد فضولی (ترکی آذربایجانی: Məhəmməd Füzuli، ترکی استانبولی: Fuzûlî‎) یا ملا محمد بن سلیمان بغدادی[۴] ‏(۱۴۸۳-۱۵۵۶) شاعر و ادیب آذربایجانی[۵][۶][۷][۸] است. او را «بزرگترین شاعر ترکی آذربایجانی در سدهٔ دهم» می‌دانند.[۱] پدر وی ساکن حله در عراق امروزی بود و محمد فضولی در آن‌جا به‌دنیا آمد و در بغداد پرورش یافت از این روی، سه زبان ترکی، فارسی و عربی را به خوبی می‌دانست و به هر سه زبان شعر سروده‌است. او را یکی از پایه‌گذاران سبک هندی می‌دانند.[۹]


    مردم این دیار را با من اثر شفقت و عنایت نیست
    یا در ین قوم نیست معرفتی یا مرا هیچ قابلیت نیست[۱۰]



    نمونه شعر ترکی[ویرایش]

    ای خوش اول مست، کی بیلمز غمی-عالَم نه ایمیش، نه چکر عالم اوچون غم، نه بیلر غم نه ایمیش
    بیر پری سیلسیله‌ای-عشقینه دوشدوم ناگه، شیمدی بیلدیم سببی-خیلقت-آدم نه ایمیش.
    واعظ اوصافی-جهنم قلیر، ای اهل ورع! وار اونون مجلسینه، بیل کی جهنم نه ایمیش!
    اوخو کؤکسومده ئوتوپ، قالمیش ایمیش پئیکانی، آه بیلیدیم سببی-آهی-دمادم نه ایمیش!

    ترجمه فارسی
    خّرم آن‌کس که نداند غم عالم چه بوَد نه بداند غم عالم، نه که خود غم چه بوَد
    ناگهان بندی زنجیر نگاری شده‌ام حال دانم سبب خلقت آدم چه بود
    گفت واعظ همه اوصاف جهنم، زاهد! باش در مجلس او، بین که جهنم چه بود
    تیر بر دل بزد و مانده بجا پیکانش آه، دانم سبب آه دمادم چه بود
    ای فضولی مزه باده ساقی دانی چو کنی توبه بدانی که ریا هم چه بود

    فارسی[ویرایش]

    قدیمی‌ترین نسخه خطی دیوان فارسی فضولی در ۲۰ جمادی‌الاولی ۹۵۹ قمری به خط حبیب‌الله اصفهانی نوشته شده‌است. این نسخه هم‌اکنون در کتابخانه مرادیه در ترکیه نگه‌داری می‌شود.[۲۲] در مقدمهٔ این دیوان، فضولی با زبانی که گاه به طنز نزدیک می‌شود، شرح می‌دهد چگونه بعد از این که در سرودن شعر به عربی و ترکی مهارت پیدا کرده، اشعار پراکندهٔ فارسی سروده‌است به سرودن غزل به فارسی پرداخته‌است:[۲۳]
    تا آنکه روزی گذارم بمکتبی افتاد، پری چهرهٔ دیدم فارسی‌نژاد، سهی سروری که حیرت نظارهٔ رفتارش الف را از حرکت انداخته بود و شوق مطالعهٔ مصحف رخسارش دیدهٔ نابینایی صاد را عین بصر ساخته بود. چون توجه من دید از گفتهای من چند بیتی طلبید. من نیز چند بیتی از عربی و ترکی باو ادا نمودم و لطایف چند نیز از قصیده و معما برو فزودم. گفت که اینها زبان من نیست و بکار من نمی‌آید، مرا غزلهای جگر سوز عاشقانهٔ فارسی می‌باید.
    هر چند اصولاً فضولی در این مقدمه با شوخ‌طبعی مسائل را بیان می‌کند و بعید نیست از سر شوخ‌طبعی این ماجرا را نقل کرده باشد اما به هر حال غزل‌های عاشقانهٔ فارسی فضولی بخش مهمی از دیوان او را تشکیل می‌دهند.

    --
    در ایران عالیم قاسیموف به همراه علیرضا قربانی یکی از غزلهای ترکی فضولی را به صورت آواز اجرا کرده است
    ویرایش توسط afshinamin : 2023/01/25 در ساعت 22:58

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 3 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 3 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •