دزد بازار
رهزنان آهنگ را دزدیده اند
تارهای چنگ را دزدیده اند
بانگ ناقوسی نمی آید به گوش
از کلیسا زنگ را دزدیده اند
در بیابانی که نامش زندگی ست
سگ رها و سنگ را دزدیده اند (١)
قهر می کارند در دل های ما
مهر تنگاتنگ را دزدیده اند
بهر محو عشق از فرهنگ ها
عشق نه ، فرهنگ را دزدیده اند
دوری خود تا ز حق پنهان کنند
واژه ی فرسنگ را دزدیده اند
بهر کتمان شکاف خویش و خلق
دره ی سالنگ را دزدیده اند (٢)
زنده ها جای شهیدان وطن
افتخار جنگ را دزدیده اند
نقش مانی را به نام خود زدند
موبدان ارژنگ را دزدیده اند
ننگ روی ننگ مانده تا ابد (٣)
چون که سطل رنگ را دزدیده اند
آب در هاون چه می کوبی عزیز
دسته ی هاونگ را دزدیده اند