جناب مدیر محمدحسین؟؟؟
هوای تهران الان چطوره؟؟؟
سرده یا گرمه؟؟
البته بیشتر هوای 16 اسفند برام مهمه.
که چطور لباسی باید پوشید؟؟؟
جناب مدیر محمدحسین؟؟؟
هوای تهران الان چطوره؟؟؟
سرده یا گرمه؟؟
البته بیشتر هوای 16 اسفند برام مهمه.
که چطور لباسی باید پوشید؟؟؟
اگر اشتیاق شما برای موفق شدن بیشتر از ترس شما از شکست خوردن باشد
شما حتما موفق خواهید شد. "آلبرت انیشتین"
سلام علیکم.
به به میخواهید تشریف بیاورید تهران؟ به سلامتی. (تهران که البته چیزی ندارد که...)
فعلا که هوا خیلی گرم شده بود امروز. ما پنجرههایمان را تا همین نیمساعت پیش باز گذاشته بودیم و شوفاژ/رادیاتورها را بسته بودیم.
ولی خودتان میدانید دیگر... هوا دیوانه است این روزها... یکباره گرم میشود و یکباره سرد... گفتهاند یک موج هوای بارانی هم در راه است...
«محمد حسین» هستم.
امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.
ویرایش توسط roya123 : 2020/02/22 در ساعت 23:25
اگر اشتیاق شما برای موفق شدن بیشتر از ترس شما از شکست خوردن باشد
شما حتما موفق خواهید شد. "آلبرت انیشتین"
عزیزان تهرانی،
تهران چه دارد؟ چیزی دارد؟ برای رفتن و دیدن؟
=============================================
یک بار یک عزیزی از جنوب کشور تشریف آورده بودند تهران، گفتیم یک جایی با هم قرار بگذاریم... گفتم کجا باشد که ایشان هم یک جای دیدنی از تهران را ببینند... گفتم آهان! دریاچهی مصنوعی چیتگر خیلی خوب است. (گوگل)
برای خودم که خیلی عالی است. من برخی وقتها میروم آنجا پیادهروی میکنم، کلا عاشق آب و دریا و دریاچه هستم و اصلا میروم همینجوری به آرامشی که از موجهای کوچک آنجا به آدم منتقل میشود استفاده میکنم... گاهی هم قایق سوار میشوم... خلاصه عاشق آنجا هستم... یعنی اصلا یک وضعی... یعنی آنجا را که میبینم اصلا یک جوری میشوم... اینجوری: به خصوص اینکه ما از دریا و آب و شمال دور هستیم و آن سالی یک بار که میرویم شمال یک دنیا عشق است برایمان.
بعدا رفتیم آنجا... دیدم ایشان اصلا با فضا انگار حال نمیکنند... حتی به آب نگاه هم نمیکنند!!! پیشنهاد قایقسواری دادم زیاد استقبال نکردند... (خیلی عجیب بود برایم.)
آقا/خانمی که شما باشید بعدا فهمیدم ایشان اصلا تمام زندگیشان در کنار دریا است... در یک شهری بندری! خلاصه اینکه حواسمان نبود و یک کرمانی را برده بودیم به زیره فروشی...
=============================================
حالا، عزیزان تهرانی، غیر از دریاچه چیتگر تهران جای دیدنی کجا دارد؟
برج آزادی؟ (من تا حالا نرفتهام تویش! همهاش هم همین است که هست...)
برج میلاد؟ (این را هم من نرفتهام تا به حال. خوب همین است که هست دیگر. چیز از نزدیک دیدنی یا لمس کردنی نیست که.)
باغ پرندگان؟ (نمیدانم هنوز هست یا نه؟ مادرم رفته بودند میگفتند خوب است. البته خیلی وقت پیش. یکی دو سال پیش اگر اشتباه نکنم. البته چند شهر دیگر هم از اینها دارند.)
باغ وحش؟ (سلیقهای است و خیلیها مانند من برایشان یک چیز معمولی است. چون تو تلویزیون مهمترین قسمتهایش را داریم میبینیم دیگر...)
موزه؟ (این گمان کنم خوب باشد. من در بچگیام چند تا موزه رفتم. فوقالعاده بود.)
پارک؟ (پارک که همه جا هست.)
دیگر چه؟
=============================================
کلا با گسترش پیدا کردن اینترنت جذابیت خیلی چیزها از بین رفته. از همینجا آدم میتواند زیر و روی تختجمشید را وارسی کند و اطلاعاتی بیشتر از اطلاعاتی که آنجا ارایه میشود را بخواند و تصاویری ببیند که آنجا هم نمیتوان دید... آدم میتواند جک و جانور ها را در خاصترین و جالبترین حالاتشان ببیند و خیلی طبیعیتر و بهتر از زمانی که پشت قفس دارند تو چشمهایت نگاه میکنند و خمیازه میکشند...
=============================================
پینوشت: آن عزیزی که از جنوب کشور آمده بودند پیش ما الان در انجمن هستند.
«محمد حسین» هستم.
امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.
آن عزیز که جناب ایلیگال بودند که بوشهری هستند.
چون یه بار توی صحبت هاشون مشخص شد که شما رو ملاقات کردند.
در رابطه با سامانه تان فک کنم...
و اما جاهای دیدنی تهران
من که سال 95 اومدم برج میلا رو رفتم. که خود برج میلاد طبقات مختلفش بلیط هاش متفاوت بود
من یکیش و رفتم اسمش الان یادم نیست. گنبد نمی دونم چی چی بود
فقط میدونم که با دوربین هر جایی رو میخواستی می دیدی و اینا
من که نتونستم دوربین و درست حسابی تنظیم کنم.
اما خب من کلا کاری به این که قشنگ باشه یا نباشه ندارم. همین که یه جایی رو که ندیدم برم ببینم حس خوبی پیدا می کنم.
و دیگه کاخ سعد آباد رو هم رفتم. هر کاخش باز بلیط میخواست
من کاخ سبز و سفیدش و رفتم.
یه پارکی هم میگن داره فک کنم اگه اشتباه نکنم پارک آب و آتش بهش میگن
میگن خوبه بری. من نمی دونستم بعدا متوجه شدم.
شابدوالعظیم هم که داره. زن داداش زن داداشم گفت بریم اما جور نشد برم.
یه کفشی هم خریدم فک کنم اونجا که خریدم تجریش بود خیلی خیلی قیمتش مناسب بود هنوز دارمش.
یه کیفی هم از دست فروشای کنار خیابابون سمت انقلاب بود فک کنم خریدم خیلی ارزوووووووووون
اونم جنازش و هنوز دارم. اون زمان کیف و خریدم 20 تومن اما شیراز 50 تومن بود همون موقع.
الان که فکر می کنم بهتره که امسال هم که میام دو سه تا کیف و کفش بگیرم که سودی که از اختلاف قیمتش با شیراز حاصل میشه هزینه سفرم و درآورده باشم.
و یه چیزی هم بگم
من قبول ندارم که یه جایی رو توی نت ببینی از دیدن واقعی خودش بهتره
من وقتی میرم جاهای مختلف و می بینم اولا حس خیلی خوبی پیدا می کنم.
دوما احساس می کنم اعتماد به نفسم هم بالاتر میره.
و اینکه تصاویر توی نت با این که خوده آدم توی اون فضا قرار بگیره زمین تا آسمون متفاوت هست جناب محمدحسین.
اگر اشتیاق شما برای موفق شدن بیشتر از ترس شما از شکست خوردن باشد
شما حتما موفق خواهید شد. "آلبرت انیشتین"
در مورد جاهایی که آدم باید با وجود خودش لمس کند، بلی. مثلا شمال را... آدم با عکس نمیتواند درک کند.
ولی موزه خوب... آن چیزی که گذاشتهاند آن وسط عملا یک عکس است دیگر... لمسش که نمیگذارند کسی بکند که! فقط اجازه میدهند آن را ببینی و نوشتهی زیرش را بخوانی. خوب این در اینترنت هست و بهتر هم هست.
یا راز بقا. پشت قفس چه فرقی میکند با پشت تلویزیون؟
============================
انقلاب اصلا جای خوبی برای خرید نیست. (قبل از اینکه بیایید/بروید تو اینترنت جستجو کنید.) همان طرفها آدم اگر بخواهد خرید کند چهارراه ولیعصر خیلی بهتر است. هم زنانه و هم مردانه. کلا خیابان ولیعصر از جمهوری تا زرتشت بورس پوشاک (لباس) است و قیمتهایش خوب است و همهجور سلیقهای در آن پیدا میشود. (بازار هم هست که من هیچ وقت نمیروم و پیشنهاد هم نمیکنم. چون هم قیمتش با جاهای دیگر فرق ندارد و هم اینکه اینقدر شلوغ است که حال آدم به هم میخورد... ولی... آهان! الان یادم آمد... برخی مواقع یک قطارهای کوچک و فانتزی یا درشکه و اسب هست آنجا که میتواند بامزه باشد.)
«محمد حسین» هستم.
امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.
انقلاب نرفتم خرید. رفتم یه کتابی که شیراز گیرم نمی یومد و بخرم
اتقاقی دیدم کیف ریختن کنار خیابون. قیمتش و که پرسیدم اونقد برام جذاب بود که وایسادم.
ولیعصر هم بلد نیستم کجاست. کلا تهران و بلد نیستم.
اون دفعه هم با گوگل مپ همه جا رو پیدا می کردم.
البته در بدو ورودم هم کم مونده بود گریه کنم.
و یه نکته جالب
من سه روز تو نمایشگاه مطبوعات محصولات ماهان نت و می فروختم.
و به یه نتیجه رسیدم.
تو شیراز چقدر راحت میشه به مردم شیراز محصول فروخت.
و تهرانی ها جقدر توی خریدن سرسخت بودن.
من با این همه هنر بازاریابیم از شدت نه گفتن ها خسته شده بودم.
اما بالاخره تو گزینش قبول شدم.
در مورد موزه هم موافقم.
و زیاده موزه دوس ندارم کلا
اگر اشتیاق شما برای موفق شدن بیشتر از ترس شما از شکست خوردن باشد
شما حتما موفق خواهید شد. "آلبرت انیشتین"
تهران یک سری خصوصیت دارد که مخصوص بزرگیاش است. و به تبع آن تهرانیها نیز.
در تهران هر جور قومیتی وجود دارد. یکی از شیراز آمده... یکی از آذربایجان... یکی از مشهد...
یک عده ذاتشان خوب است... یک عده پدرسوخته... یکی عصبانی... یکی خوشحال...
همه جور آدمی هست.
و مهمتر اینکه چون مانند شهرهای دیگر مردم همدیگر را نمیشناسند و احساس همبستگی خویشی/قومی ندارند کلاهبرداریها هم بیشتر بوده و هست.
و این باعث شده که مردم در هنگام خرید و انتخاب و غیره حساستر باشند. و مدام مواظب باشند کلاه سرشان نرود.
یکی از علتهای سرسخت بودن خریدی که گفتید در تهران این است و یکی دیگر اینکه کلا هرچقدر که شهر بزرگتر (پرجمعیتتر) که میشود هم مشتری بیشتر میشود.... و هم فروشنده!!! حریم و حاشیه امن و بازار انحصاری نداری. بقالی بخواهی بزنی میبینی در یک گله جا ششتا بقالی اینور وجود دارند و هفتتا آن ور! چیزی به نام ایدهی ناب و نفر اول و فکر بکر و بازار انحصاری در محله و ... وجود ندارد. مشتری گزینهی خرید زیاد دارد و از بین آنها گزینش میکند/باید بکند.
«محمد حسین» هستم.
امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.
چیزی که بیشتر از همه برام جالب و عجیب بود و نمی تونستم هضمش کنم فروشنده های خانوم توی مترو
همه دختر های جوان و حتی شاید تحصیل کرده
یکیش حتی انگلیسی هم صحبت می کرد اما جوراب می فروخت
و چقدر حرفه ای هم کالا و محصول رو ارائه می کردند.
اونجا بود که فهمیدم اصلا هم اونجور که فکر می کنم توی فروش قوی هستم نبودم.
با خودم می گفتم دو تا دلیل می تونه داشته باشه اینگونه با اعتماد به نفس فروختنشان توی مترو
یا شهری است که واقعا نیاز هست که همه از مرد و زن و بچه کار کنن تا بتونن زنده بمونن
یا واقعا توی فروش حرفه ای هستند که اصلا کم رو نیستند و خیلی راحت توی مترو محصولاتشون و عرضه می کنند و می فروشند.
هر چی با خودم فکر می کردم که یعنی تو هم جای اونا بودی می تونستی مثل اینها اینجوری وارد مترو بشی و بچرخی و محصولاتت و ارائه کنی و بفروشی؟؟؟
و با خودم می گفتم فک نکنم من روی همچین کاری رو داشته باشم.
اما دلم میخواست اونقدر قوی بودم که می تونستم.
به نظرم خیلی قوی هستند...
البته شاید برای من عجیب و غیرقابل هضم بود چون توی شیراز چنین شرایطی رو ندیده بودم.
شاید اونجا چون تعداد نفراتی که این کار و می کنند زیاد هست عادی شده و شاید هم اونقدرا هم قوی نباشند. یه شغل عادی مثل شغل های دیگه باشه براشون.
اگر اشتیاق شما برای موفق شدن بیشتر از ترس شما از شکست خوردن باشد
شما حتما موفق خواهید شد. "آلبرت انیشتین"
یک ویدیویی در فجازی دارد دست به دست میشود... یک دختر است که با دستمال توالت برای خودش ماسک درست میکند...
مردم انگار این را جدی گرفتهاند...
در حالی که مدل فیلم قشنگ حالت طنز دارد...
از سوی دیگر ماسکهای ارزان قیمت که از این کارایی بیشتری دارند.
و از سوی دیگر اصلا گفتهاند اینها زیاد جلوی این ویروس را نمیگیرد. چون هم چشم را نمیپوشاند و هم اطرافش باز است و هم اینکه ذرات نانومتری (ویروس کرونا) را از خودش عبور میدهد...
یک عده هم رفتهاند با شورت و جوراب و چیزهای دیگر برای خودشان ماسک درست کردهاند انگار...
«محمد حسین» هستم.
امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.
در حال حاضر 10 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 10 مهمان ها)