نمیدانم جریانش چیست؟
یک روز سرحالی... یک روز ناراحت...
یک روز میزان تمرکزت رفته روی صد یک روز روی صفر...
یک روز همه چیز خوب پیش میرود... یک روز همه چیز افتضاح است...
آدم میخواهد رو کند بالا (به سمت آسمان و به فرشتهها) بگوید... داداش، تو هم بازیات گرفتهها!؟
د نکن د...
به قول آقای احمدینژاد: چه خبرتونه؟ چه خبرتونه؟ چه خبرتونــــــــه؟
(البته او هم احتمالا حاضرجوابی خواهد کرد و خواهد گفت: تو خودت چه خبرت است؟ یک روز گناه میفرستی یک روز ثواب؟ یک روز کام ما را هم تلخ میکنی یک روز سور و سات به راه است؟ چه خبرتونه؟)
کلا حال ما هم شده حال بازار...
یک روز گل و بلبل و معنویت بالا و هوش و استعداد عالی و حواس جمع و شش دانگ...
یک روز هم... نه تنها خماری و مستی و زوال عقل (
) پیدا کردهای... بلکه از در و دیوار هم میآید... (به قول شاعر: سه پلشت آید و زن زاید و مهمان عزیزی برسد...) بورس هم خراب میشود. کرونا هم میگیری... آدم مزاحم هم زنگ میزند... دو تا خرج که یادت رفته بود هم یکباره میآید جلوی چشمانت... نمازهایت هم بی جان میشود و حوصلهات هم میپرد... اوف...
همه چیز اصلا با هم میآید! تو آینه هم نگاه میکنی میبینی شکمت دچار آماس شده و یک ورقلمبیدهای هم افتاده روی پیشانیات.
داداش! نکن! داادااااااااااااش!