این چیزها درست است.
ولی توجه کنیم بیشتر اینها در مورد موارد دیگر هم هست!
شما میفرمایید سهام یک چیز اعتباری است... آری...
ولی همه چیز همین است!
اصلا خوب که نگاه کنید میبینید تمام یا نیمی از دنیای ما انسانها اعتباری است...
حالا شما نام یک سری را واقعی میگذارید... به خاطر اینکه حالت اعتباریاش کمتر مشهود است...
ولی توجه کنیم... فقط بخاطر اینکه اکنون کمتر حالت اعتباریاش مشهود است ما آن را واقعی میپنداریم!
برای موضوعات فلسفی/عرفانی هم حتما باید به موضوع اعتبارات مسلط باشیم. باید کامل به این موضوع بیاندیشیم. نیم یا تمام جهان ما اعتباری است. (البته هر اعتباری بر بستری از جنس غیر اعتبار قرار دارد.) ما در دنیایی از قراردادها و اعتبارها زندگی میکنیم... شبیه رایانه که در برنامهنویسی قرار میگذاریم (قرارداد میبندیم/اعتبار میکنیم) که یک واژه مثلا Var1 یک معنی خاص بدهد یا حامل دادههای خاصی شود. یا مانند بازی رایانهای که به یک شخصیت رایانهای میگوییم: این منم.
بگذریم...
سهام اعتباری است. آری.
ولی سند هم همین است.
اسکناس هم همین است.
اسکناس و سند اکنون در ایران با اعتبارتر شدهاند... به خاطر شرایط خاص ایران و قوانین و کارهای دولتمردان... ولی ای بسا فردا ورق برگردد...
همین اسکناسهای ریال... چقدر سریع ارزش خودش را از دست داد! اگر ارزشش مال خودش بود ارزشش تغییر میکرد؟
ما اکنون گمان میکنیم سند اعتبار دارد برای اینکه نبودهایم و ندیدهایم... ندیدهایم که در یک روز در شوروی با آن عظمت و وسعتش چگونه تمام داراییهای مردم (یک شبه) از آنها سلب شد... (گفتهاند داراییها باید اشتراکی باشد! هیچ چیز دیگر... تا دیروز جان کنده بودی ویلا خریده بودی دو هزار متر... از فردا باید همینجوری الکی آن را با اکبر آقا و اصغر آق شریک میشدی... همینجوری الکی! )
مثلا محسوس و واقعی از خودم: ما یک سند داریم از یک ملکی در شمال کشور... پدربزرگهایم رفتهاند آنجا زمین خریدهاند... سندش را هم داریم... ولی عملا آنجا را اشغال کردهاند و نشستهاند... این سند چقدر اکنون ارزش دارد؟
ببخشید که فلسفیاش کردم... ولی منظور این است که اعتبار اعتباریات به خواست اعتبار کنندگان آن است. و اگر مردم (مردم/دولتها و حکومتها/قانونگذاران و اعتبارکنندگان اعتبارها) بخواهند، در یک آن اعتبار بر میگردد!
---------------------------
در مورد سهام هم.... ببینید... سهام بی اعتبار نبوده.
این که من نمیتوانم یک بخش از کارخانه را بردارم با خودم ببرم یا دورش حصار بکشم و اینکه مدیریت دست سهامدار عمده است هم کار درستی است... برای اینکه مالکیت دو سه نفره نیست... مالکیت بخش زیادی از مردم است... زمانی که حالت کثرت و عمومی به وجود آمد باید یک نفر بالاخره مدیریت را به دست بگیرد... هر که هر که باشد نمیشود..
در مورد همان خانه هم اگر مالکیت عموم بود خیلی کارها را نمیشود کرد...
حتی همین اکنون در مورد مثال یک دانگ و پنج دانگ هم خیلی کارها را نمیشود کرد... شما نمیتوانی بروی دور دستشویی خانه یا درب ورودی خانه حصار بکشی بگویی اینجا مال من است و آن که پنج دانگ زمین دارد نمیتواند از اینجا استفاده کند.
---------------------------
در مورد اینکه حقوقیها همواره دارند خالی میکنند این احتمالا به یکی از (یا تمام) موضوعات زیر بر میگردد:
۱- در افزایشسرمایههای آورده نقدی حقوقیها جبران میکنند.
۲- با کدهای حقیقی خودشان جمع میکنند و سپس (خارج از بازار) جا به جا میکنند.
۳- اقتصاد در حال مردمیتر شدن است. در زمان شاه و در زمان اوایل انقلاب بیشتر اقتصاد دولتی بود و یواش یواش دارد مردمی میشود. (بیعرضگی دولت هم بیتاثیر نیست.)
در نهایت اینجور نیست که برگه سهام چاپ کنند بدهند دست مردم...
۴- دادههای سازمان بورس اشکال دارد.