صفحه 15 از 43 نخست ... 51213141516171825 ... آخرین
نمایش نتایج: از 141 به 150 از 429

موضوع: فلسفی-عرفانی

  1. #141
    ستاره‌دار (۱۳) mhjboursy آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2013
    محل سکونت
    خواجه لامکان تویی بندگی مکان مکن
    نوشته ها
    18,270
    تشکر
    51,028
    تشکر شده 84,811 بار در 17,704 ارسال

    پاسخ : فلسفی-عرفانی

    اختیار یا جبر
    -------------

    آیا ما مجبور هستیم؟ با توجه به قدرت کامل خدا و احاطه‌ی او و نبود هیچ خواستی الا به خواست او.
    پاسخ این است که بستگی به تراز بینش دارد.
    این پرسش از ناحیه‌ی چه کسی (کجا؟ در چه ترازی؟) دارد مطرح می‌شود و توسط چه کسی دارد پاسخ داده می‌شود (بررسی می‌شود)؟
    شخصیت بازی زمانی که راه می‌افتد می‌رود درون محیط بازی و کارهایی می‌کند و افعالی از خود بروز می‌دهد آیا مختار است یا مجبور؟ هم مختار و هم مجبور! بستگی دارد که این پرسش را چه کسی دارد مطرح می‌کند و چه کسی پاسخ می‌دهد!
    اگر این پرسش را خودش (خود شخصیت) در زمان بازی دارد مطرح می‌کند قطعا او مختار است. در این حال اگر من را (به عنوان بازیگر تراز بالاتر) در نگر می‌گیرد و به نحوی متوجه حضور من شده و به حضور من ایمان دارد و این پرسش را مطرح می‌کند، نه! اصلا ایمانش هم چرت است! باز مختار است. (بخوانید: منِ شخصیتِ بازی مختار هستم.)
    ولی اگر زمانی به (وجود) من (در خارج از دنیای بازی و لهو و لعب خودش) ایمان آورد در این صورت دیگر اصلا اویی وجود ندارد که مختار باشد یا مجبور! او مرده‌ای متحرک و بلکه پایین‌تر: هیچ و اعتبار است. در این صورت دیگر «او» مختار نیست و مجبور است. ولی باز «من» مختارم.

    به بیانی دیگر: پرسش از آنجا نشات می‌گیرد که ما (به عنوان کسی که ایمان نصفه داریم) یک تراز بالاتر از خودمان را مقداری درک می‌کنیم (ولی ایمان نداریم به آن) و پرسشی مطرح می‌کنیم که در تراز بالاتر مطرح بشود پاسخش جبر است و در این تراز پاسخش اختیار. و انتظار داریم این دو پاسخ یکی باشد. در صورتی که پاسخ در یک تراز یک چیز و در ترازی دیگر چیز دیگری است.

    در این پایین که من محمد حسین هستم مختارم. اصلا دارم می‌بینم که به اراده‌ی من دارد این فنجان برداشته می‌شود و درونش چای ریخته می‌شود. من دارم اراده می‌کنم. ولی از آن بالا که نگاه می‌کنم می‌گویم محمد حسین مجبور است. و این محمد حسین و آن محمد حسین را یکی می‌گیرم. در صورتی که اصلا این گونه نیست. زمانی که از پایین نگاه می‌کنم «من»، «این» محمد حسین هستم و من مختارم. زمانی که از بالا «آن» محمد حسین را نگاه می‌کنم باز «من» مختار هستم ولی آن محمد حسین دیگر اصلا چیزی نیست که بحث سرش باشد که آیا مختار است یا مجبور!

    با مثالی دیگر: در عالم خواب، من یک من دوم می‌سازم و نام او را من می‌گذارم. آری، او اختیار دارد. ولی تا زمانی که (دارم فرض می‌کنم که) من او هستم.

    به بیانی دیگر: اختیار همواره با «من» است و آن کسی که «درک» می‌کند «اراده» می‌کند (می‌تواند بکند). هر جا یک من حضور داشته باشد همان‌جا منشاء ادراک و ارده است. خواه آن چیز یک انسان باشد یا یک سنگ.
    و به بیانی دیگر: هیچ کس و هیچ چیز جز او مدرِک و مرید نیست. بلکه چیزی غیر او نیست.
    لا اله الا الله. لا حول و لا قوة الا بالله. (بلکه لا مشیة الا بالله.)
    «محمد حسین» هستم.
    امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

  2. 5 کاربر به خاطر ارسال مفید mhjboursy از ایشان تشکر کرده اند:


  3. #142
    ستاره‌دار (۱۳) mhjboursy آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2013
    محل سکونت
    خواجه لامکان تویی بندگی مکان مکن
    نوشته ها
    18,270
    تشکر
    51,028
    تشکر شده 84,811 بار در 17,704 ارسال

    پاسخ : فلسفی-عرفانی

    (تکراری است موضوع.) (چند بار گفته‌ام. ولی چون خودم به بازگویی‌اش نیاز دارم دارم اینجا می‌نویسم.)
    اثبات معاد و زندگی پس از این زندگی
    ----------------------------------------
    مرگ برای این بدن است.
    تو این بدن نیستی.
    دنیا دار تغییرات است.
    تو درون تغییرات نیستی.
    اصل تو فهم کننده‌ی تغییرات است و آن چیزی که تغییرات را می‌فهمد از تغییرات بری است.
    لذا هم اکنون در ازل قرار داری.
    و از آنجا داری به اینجا نگاه می‌کنی.
    خاطرات تو با این بدن تمام می‌شود. چنان که یک روزی آغاز شده بود. ولی بیننده (فهمنده) زمان و مکان با تغییرات زمان و مکان تمام نمی‌شود. کما اینکه آغاز هم نشده بود.

    اما در این که پس از این بدن چگونه و به چه شکل زیستن ممکن است؟
    خواب، مانند همیشه، بهترین یاور است. انسان معمولا در خواب یک بدن نو برای خودش می‌سازد. بدنی که معمولا شبیه به همین بدن دنیوی‌اش است. ولی می‌تواند هم نباشد. و این که می‌تواند اصلا بدنی هم وجود نداشته باشد.
    (البته شاید شخصی بگوید: «و این که می‌تواند اصلا دیدنی‌ای (شکل و صورت دار) وجود نداشته باشد، نه بدن من و نه (صورت) هیچ موجود دیگر.» ولی این حرف کاملی نیست. چرا که آسمان‌ها و زمین (ها) همه با هم وجود دارند. این‌گونه نیست که خداوند تنها یک آسمان خلق کرده باشد. حتی شاید آسمان‌ها یک وابستگی به وجود زمین هم داشته باشند. و این که یکی از حکما می‌فرمودند عقل هر جا برود وهم و خیال و حس هم با او می‌روند. به عبارت دیگر: شاید این‌گونه نباشد که ما تنها یک معنی کلی مانند محبت را فرض کنیم و با آن صورت مهربان عزیزمان نیاید. شما آن بالا زیبایی را می‌بینید و این پایین گل را. فلذا احتمالا حس همیشه هست.)
    «محمد حسین» هستم.
    امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

  4. 6 کاربر به خاطر ارسال مفید mhjboursy از ایشان تشکر کرده اند:


  5. #143
    ستاره‌دار (۱۳) mhjboursy آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2013
    محل سکونت
    خواجه لامکان تویی بندگی مکان مکن
    نوشته ها
    18,270
    تشکر
    51,028
    تشکر شده 84,811 بار در 17,704 ارسال

    پاسخ : فلسفی-عرفانی

    صراحت در اندیشه داشته اش.
    ------------------------------------
    در اندیشه باید با خودت روراست باشی.
    این هیچ اشکالی ندارد که پیش خودت بلند بگویی خدای من مهبانگ است. نه. (حتی باعث می‌شود به اشتباهت پی ببری.)
    ولی اشکال اینجا است که چیزی نگویی و در جامعه هرچیزی که خریدار داشت را بگویی و نزد خودت هم دقیقا ندانی چه را قبول داری و چه را می‌پرستی. مقداری از راسل فهمیده باشی و قبول کرده باشی بدون این که خوب به حرفهای تراز پایینش گوش داده باشی و اندیشیده باشی، مقداری از نیچه گرفته باشی بدون این که حتی بشناسی‌اش، چند تا فرمول از ارسطو به تو رسیده باشد و با آنها کار کنی و در نهایت جایی که به نفعت باشد از محمد(ص) و آل محمد(ص) استفاده کنی و حرف‌هایت هم بر اساس بخش‌هایی از فیزیک نوین باشد که برای ماده استقلال قائل است و آگاهی را بخشی از آن می‌داند.
    نه. این اشتباه است. باید پیش خودت قشنگ مشخص کنی که خودت که هستی، خدایت (آغازگرت، وارثت، مقصدت، معشوقت) کیست، دینت (روشت، مسلکت، مکتبت، اعتقادت) چیست، پیامبرت (آموزگارت، کسی که قبولش داری، راهنمایت به سوی مقدصت) کیست؟
    اینها را اگر کسی مورد دقت قرار ندهد یک روز می‌بیند خدایش متافیزیکی است ولی دینش نیمه فیزیکی و پیامبرش هم مجموعه‌ای از اهل دنیا و هواپرستان هستند.
    نه.

    اینها به خاطر این است که آدم فکر نمی‌کند. به اعتقاداتش فکر نمی‌کند.
    اشکال ندارد. هوای نفست را دوست داری؟ فکر می‌کنی به همین باید پرداخت؟ فکر می‌کنی دینت باید مطابق با شهوتت باشد؟ اشکال ندارد. فقط این که همین را برای خودت مکتوب کن.
    (شبیه نوشتن راهبرد داد و ستدی که «باید» هر بورس‌بازی آن را نوشته باشد و هیچ کس هم آن را ننوشته!)
    بگو خدای من هوای نفسم است. بگو.
    همین باعث می‌شود بعدا تناقض آشکار در میان کلامت را ببینی و متوجه اشتباهت بشوی.



    اما این که
    چرا مهبانگ خدای من نیست؟
    ----------------------------------
    دانشمندان (نادانان!) این روزهای علم فیزیک، یک جورهایی ریشه‌ی خودشان را مهبانگ می‌پندارند. یا اگر عاقل‌تر باشند: مولکول و اتم و ماده و انرژی و تار و غیره.
    (بین خودمان بماند، من هم گاهی که می‌خواهم خدای تصورناپذیرم را تصور کنم به چیزی شبیه آن مثال می‌زنم برای خودم.)
    این از چند جهت اشتباه است:
    ۱- این که مهبانگ دارای اسم «اول» نیست! کما این که پرسش مطرح می‌شود که چه بود که مهبانگ آمد؟ و پاسخ می‌دهند مهبانگ‌های دیگری هم بوده!
    ۲- مهبانگ درون زمان و مکان است. (یکی از دلایلش پرسش این است که پیش از مهبانگ چه بوده؟ یا مهبانگ چگونه به وجود آمده و این که دارای اجزاء (الکترون-فوتون-تار و رشته و ...) بوده.)
    ۳- خود مکان و زمان محدود به حدودی دیگر هستند.
    ۴- مهبانگ شعور ندارد. این شعور از کجا آمد؟ آیا شعور اقسامی از حالات ماده/دنیا است؟ (جامد مایع گاز پلاسما و انرژی و شعور!)
    ۵- شعور بزرگتر از مهبانگ است و او را در بر گرفته. من مهبانگ را می‌فهمم. مهبانگ من را نمی‌فهمد.
    ۶- من بدنم نیستم. (۶-۱- من هم اکنون ورای مهبانگ‌ها بلکه زمان‌ها را می‌بینم و آنجا هستم.)
    «محمد حسین» هستم.
    امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

  6. 6 کاربر به خاطر ارسال مفید mhjboursy از ایشان تشکر کرده اند:


  7. #144
    ستاره دار (1) ms. mousavi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2018
    نوشته ها
    129
    تشکر
    4,504
    تشکر شده 758 بار در 125 ارسال

    پاسخ : فلسفی-عرفانی

    با سلام
    رویا خانم به نظرمن سخنرانی های کتاب آن سوی مرگ را گوش بدید
    دعا کمیل هم عالیه
    راستش من زیاد آدم فلسفی نیستم یعنی مطالعه ای در این زمینه نداشتم اما یه سری مسائل هست که برای خودم حل شده است مثلا اینکه من یه چیزی را میخواستم ولی بهش نرسیدم بعد از چند سال میفهمم که اصلا به صلاحم نبوده و شاید همون دعا ها باعث شده خواسته ام برآورده نشه تا عواقب نداشته باشه و ...

    به نظرم فقط یه چیز تو زندگی مهمه اینکه تو هر تصمیم ببینی خدا از این کار راضی هست یا نه فهمیدنش هم سخت نیست گرچه عمل کردن بهش گاهی خیلی سخته اما ارزشش را داره

  8. 5 کاربر به خاطر ارسال مفید ms. mousavi از ایشان تشکر کرده اند:


  9. #145
    ستاره‌دار(3) roya123 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Apr 2014
    محل سکونت
    shiraz
    نوشته ها
    5,546
    تشکر
    26,534
    تشکر شده 30,129 بار در 5,476 ارسال

    پاسخ : فلسفی-عرفانی

    نقل قول نوشته اصلی توسط ms. mousavi نمایش پست ها
    با سلام
    رویا خانم به نظرمن سخنرانی های کتاب آن سوی مرگ را گوش بدید
    دعا کمیل هم عالیه
    راستش من زیاد آدم فلسفی نیستم یعنی مطالعه ای در این زمینه نداشتم اما یه سری مسائل هست که برای خودم حل شده است مثلا اینکه من یه چیزی را میخواستم ولی بهش نرسیدم بعد از چند سال میفهمم که اصلا به صلاحم نبوده و شاید همون دعا ها باعث شده خواسته ام برآورده نشه تا عواقب نداشته باشه و ...

    به نظرم فقط یه چیز تو زندگی مهمه اینکه تو هر تصمیم ببینی خدا از این کار راضی هست یا نه فهمیدنش هم سخت نیست گرچه عمل کردن بهش گاهی خیلی سخته اما ارزشش را داره
    سلام خانم موسوی
    مرسی از راهنمایی هاتون
    راستش خانم موسوی من با توجه به شناخت کاملی که از روحیات خودم دارم
    و با توجه به صحبت ابتدای سخنرانی متوجه شدم که من نباید گوش کنم.
    حداقل الان نباید گوش کنم.
    شاید در آینده حس کنم که دیگه می تونم گوش کنم.
    من کامل دانلودش کردم. اما همین که شروع کردم به گوش کردن همون اول فایل متوجه شدم که من نباید گوش کنم.
    بالاخره آدم باید اول ظرفیتش رو داشته باشه.
    شاید باید من بیشتر رشد کنم.
    منم اصلا و ابدا آدم فلسفی ای نیستم. تا حالا فلسفه اصلا نخوندم. راستش اگه بهم بگن فلسفه رو تعریف کن هم بلد نیستم تعریف کنم.
    اما در ارتباط با مصلحت، حس می کنم از این نظر به اون درجه ای از رشد رسیده باشم که بتونم با اطمینان کامل خودم رو به خدا بسپرم.
    یه زمانی (سالهای دور) من زمانی که میخواستم خواسته ای رو از خدا بکنم اصلا جرأت نمی کردم بگم اگه به صلاحم هست بهم بده
    (چون با خودم می گفتم من این رو میخوام و فکر می کنم که قطعا به صلاحم هست. شاید اینو گفتم خدا بهم نده و من غصه دار بشم)
    اما الان من جرأت نمی کنم چیزی رو از خدا بخوام بدون اینکه قبلش ازش بخوام که خدایا اگه به صلاحم هست بهم بده...
    من سالها خواسته ای رو داشتم. با تمام وجود می خواستم اون خواسته رو
    میدونستم که اگه به خواستم نرسم خیلی خیلی غمگین میشم... اما توی تمام این سالها حتی یه بار هم جرأت نکردم بگم خدایا بهم بده.
    هر بار هم خواستم دعا کنم گفتم خدایا هر چی به صلاحم هست
    چرا؟ چون من شناختم نسبت به خداوند در مقایسه با اون سالها خیلی بیشتر شده بود....
    من بچه مسلمون به دنیا اومده بودم... نماز خوندن و روزه گرفتن و یه سری مسائل دینی رو از مادرم آموخته بودم
    بعدها توی مدرسه بهمون بیشتر گفته بودن...
    اما من خدام و نمی شناختم...
    یادم میاد حدود 10 سال پیش من ساعت ها به سقف اتاقم چشم میدوختم و با خدایی که نمی شناختمش حرف میزدم
    و ازش میخواستم که خودش رو به من نشون بده
    اون زمان ها من فکر می کردم خدا یه موجود بی رحم هست. یا اگه خیلی نخوام غلو کنم حداقل بی تفاوت
    مثه وقتی که من مثلا توی خیابون دارم راه میرم و پاهام بدون اینکه خودم هم متوجه بشم میره روی یه مورچه ای و اون می میره
    یا مثه وقتی که مثلا میرم تو حیاط آب و باز می کنم که باغچه رو آب بدم یهو یه عالم مورچه رو آب غرق میشه (یه فاجعه ی بزرگ مورچه ای رخ میده )
    یا مثه وقتی که می بینم تو خونه مورچه اومده و عصبانی میشم و با انگشتم مورچه رو می کشم و برای خلاص شدن از همشون سم مورچه میزنم...
    یادمه یه بار بعد از اینکه یه مورچه رو کشتم ساعت ها به مورچه نگاه کردم و اشک ریختم که چطوری من تونستم جونش و بگیرم....
    الان که این و میگم یاد فیلم مالنا افتادم
    (اول فیلم پسر بچه ها با ذره بین یه مورچه رو سوزوندن. فک کنم پیام فیلم این بود که: قوی تر ها ضعیف تر ها رو نابود میکنن)
    خلاصه اون سال ها فکر می کردم خدا هم همینجوری ما رو رها کرده...
    حس می کردم اصلا صدام و نمی شنوه...
    اما با این وجود تهه تهه دلم یه چیزی می گفت که نه... اینطوری نیست. خدا صدات و می شنوه
    و با همون امیدی که سرشار از خشم هم شاید بود ازش می خواستم که خودش و به من نشون بده
    سالها طول کشید و من زیاد مطالعه کردم و کم کم تونستم درک کنم خدا رو و قوانینی که توی کائنات قرار داده
    قوانینی که با اشراف به اونها و مهم تر از همه عمل کردن به اونها میتونیم به تمام خواسته های مادی و معنویمون برسیم...
    و در نهایت هنوز من خیلی چیزا رو نمی دونم....
    شاید حتی هنوز باید خیلی رشد کنم که بتونم اون فایل رو گوش کنم
    و فکر می کنم اون روز الان نیست...
    شاید نیاز هست که خیلی رشد کنم که خیلی چیزا رو درک کنم...
    اما خوشحالم که توی مسیر هستم ...



    اگر اشتیاق شما برای موفق شدن بیشتر از ترس شما از شکست خوردن باشد
    شما حتما موفق خواهید شد. "آلبرت انیشتین"


  10. 5 کاربر به خاطر ارسال مفید roya123 از ایشان تشکر کرده اند:


  11. #146
    ستاره‌دار(3) roya123 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Apr 2014
    محل سکونت
    shiraz
    نوشته ها
    5,546
    تشکر
    26,534
    تشکر شده 30,129 بار در 5,476 ارسال

    پاسخ : فلسفی-عرفانی

    نقل قول نوشته اصلی توسط ms. mousavi نمایش پست ها
    با سلام
    رویا خانم به نظرمن سخنرانی های کتاب آن سوی مرگ را گوش بدید
    دعا کمیل هم عالیه
    راستش من زیاد آدم فلسفی نیستم یعنی مطالعه ای در این زمینه نداشتم اما یه سری مسائل هست که برای خودم حل شده است مثلا اینکه من یه چیزی را میخواستم ولی بهش نرسیدم بعد از چند سال میفهمم که اصلا به صلاحم نبوده و شاید همون دعا ها باعث شده خواسته ام برآورده نشه تا عواقب نداشته باشه و ...

    به نظرم فقط یه چیز تو زندگی مهمه اینکه تو هر تصمیم ببینی خدا از این کار راضی هست یا نه فهمیدنش هم سخت نیست گرچه عمل کردن بهش گاهی خیلی سخته اما ارزشش را داره
    در ارتباط با اینکه توی هر تصمیم فقط ببینی خدا راضی هست یا نه کافیه با نهایت احترام من با این جمله شما کمی مشکل دارم.
    مثلا وقتی من یکی رو دوست دارم و خواسته م هم اینه که به اون شخص برسم کجای این خواسته نارضایتی خداوند می تونه وجود داشته باشه؟؟؟
    خب حالا میرسیم به درک اینکه اگه خداوند این من و به وصال اون شخص نرسوند من با این اتفاقی که توی زندگیم افتاده باید چیکار کنم؟
    باید چطوری درکش کنم... که به صلاحم نیست و خدا صلاح من رو بهتر میدونسته
    نمی گم من نمی تونم این موضوع رو درک کنما... دارم می گم اینجاست که خیلی ها ممکنه به خدا نزدیک تر بشن
    و خیلی ها هم ممکنه سنگدل و خشمگین و حتی بی دین و بی خدا بشن...
    خیلی بحث پیجیده ای هست... شاید اینجا جایی هست که چالش انسان با خودش با دنیا با دلش با خدای خودش شروع میشه
    من وقتی یه بنز میخوام اگه خدا بهم یه پراید بده یا بگه بیا به همین پراید قانع باش من چطوری می تونم خودم و راضی کنم که سوار پراید بشم
    وقتی سالها رویای بنز رو داشتم...
    میتونم بگم خب اشکال نداره این پراید رو هم خدا فرستاده سوارش می شم...
    خیلی مثال کوچیکی بود در برابر اون چیزی که منظورم هستااااااا
    شاید واسه چیزای معنوی زدن مثال مادی اصلا بی معنا باشه...
    ولی دارم میگم که منظورم رو ملموس تر برسونم....
    من به شخصه الان اینجوریم: (نمی دونم درسته یا غلط) ولی وقتی بنز میخوام نمی تونم خودم و قانع کنم که پراید هم از طرف خدا اومده پس خوبه سوار شو
    پیاده و با رویای بنز میرم اما سوار پراید نمیشم.
    الان من تو این مرحله ام...
    میتونم بگم خدایا اگه به صلاحم هست بنز رو بهم بده
    اما نمی تونم بپذیرم که خدا پراید بهم بده و من قبول کنم و قانع باشم...
    نمی دونم می تونم منظورم و بفهمونم یا نه...
    قطعا من توی این نقطه یه مشکلی دارم... یا اونقدر بزرگ نشدم که شایسته ی بنز باشم یا اینکه اصلا معنی دنیا رو نفهمیدم...
    خب روی خودم کار می کنم. یه روزی به اینا هم میرسم.
    یه جمله ای از دکتر هلاکویی شنیدم که انتخاب بد کردن بهتر از انتخاب نکردنه (یه چیزی توی این مایه ها گفتن. جمله دقیقش یادم نیست)
    انگار وقتی انتخاب نمی کنی همه چیز رو از خودت محروم می کنی
    من الان اونجوریم... و من الان شاید اونقدر کوچیکم که نمی تونم معنای اون جمله ی دکتر هلاکویی رو درک کنم.


    اگر اشتیاق شما برای موفق شدن بیشتر از ترس شما از شکست خوردن باشد
    شما حتما موفق خواهید شد. "آلبرت انیشتین"


  12. 4 کاربر به خاطر ارسال مفید roya123 از ایشان تشکر کرده اند:


  13. #147
    عضو عادی
    تاریخ عضویت
    May 2019
    نوشته ها
    190
    تشکر
    15,196
    تشکر شده 1,137 بار در 180 ارسال

    پاسخ : فلسفی-عرفانی

    سلام
    ببخشید من کل بحث رو دنبال نکردم ولی، اینکه خیر و صلاح انسانها رو خداوند بهتر از اونا میدونه پر واضحه. درسته خداوند به انسان عقل داده ولی رهاش نمیکنه و میدونه که ممکنه اشتباهای زیادی مرتکب بشه. و دیگر اینکه خالق انسان و عقل انسان خودش بهترین راهنمای انسانها هستند. پس اگه با بکار گیری عقل در راه هدفی سعیو تلاش کردی و از خدا هم کمک خواستی و موفق نشدی نگران نباش و مطمن باش خیر و صلاحت در آن بوده است.
    یه آیه قران هست که میگه:
    كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَكُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ ۗ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ
    بیشتر بخش آخر منظورمه که میگه چیزهای زیادی هست که شما دوست ندارید ولی برای شما خیرهو چیزهای زیادی هست که دوست دارید و برای شما شر است.
    موفق باشید.

  14. 6 کاربر به خاطر ارسال مفید SANA90 از ایشان تشکر کرده اند:


  15. #148
    ستاره‌دار (۲) sooroosh1315 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    محل سکونت
    همین جا
    نوشته ها
    5,358
    تشکر
    48,116
    تشکر شده 15,256 بار در 3,560 ارسال

    پاسخ : فلسفی-عرفانی

    سلام
    یه جمله ای از دکتر هلاکویی شنیدم که انتخاب بد کردن بهتر از انتخاب نکردنه
    احتمالا
    مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن

    سخن چه فایده گفتن چو پند می‌ننیوشم


    به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل

    و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم



    و در کل لاحول و لاقوه الابالله
    از یک سو می گویند از تو حرکت از خدا برکت

    و ی بنده خدایی بود که شب و روز می گفت یا الله یا الله یا الله ....
    بعد بهش میگن شب و روز یا الله می گی یبار شد خدا جوابت بده ؟
    بعد متوجه میشه که اول خدا صداش زده بعد این داره جواب میده

    در واقع چه حرکت چه برکت هردو از سوی خداس عنایت خداس توجه خداس منت گذاشتن خداس



    و اینکه ما همه در تغییر و تحول هسیم چه نسبت به یک ثانیه قبل چه نسبت به چند سال قبل
    و خواسته ها و ارزوهامون هم در حال تغییر ( یجورایی انگار دنیا مدرسه خواستن ها هست ، هر روز در پی چیزی ، گاهی رسیدن و گاهی نرسیدن )

    در کل هم بنظرم به خیلی هاش میرسیم ، فقط شاید در گذر زمان دیگه طالبش نباشم (معلومه ان چیزو بیشتر از ارزش واقعیش می خواسیم)

    در عالم بورس هم میشه مثلا:
    فلان شرکت خیلی خوبه 10 هزار تومن می ارزه مثلا الانم 1000 تومن هست و ما دنبالش می دویم بعد در 15 هزار یهو بهش می سیم می بینیم از شدت علاقه بی خود تا اینجا دنبالش دویدیم همون اول باید می گفتیم اینو تا نرخ 5000 تومن دوس داریم مثلا



    در کل افتاد مهر چیزی به دل ادم رسیدن و نرسیدن تلاش کردن و نکردن همه از خداس

    و....
    از دی که گذشت هیچ ازو یاد مَکن،فردا که نیامده ست فریاد مَکن،بر نامده و گذشته بنیاد مکن،حالی خوش باش و عمر بر باد مَکن،

  16. 5 کاربر به خاطر ارسال مفید sooroosh1315 از ایشان تشکر کرده اند:


  17. #149
    عضو عادی
    تاریخ عضویت
    Jun 2020
    نوشته ها
    94
    تشکر
    143
    تشکر شده 519 بار در 94 ارسال

    پاسخ : فلسفی-عرفانی

    نقل قول نوشته اصلی توسط MORTEZA66 نمایش پست ها
    بله کاملا درست هست
    عشق واقعی همان عشق به خداست
    ولی به این راحتی ها حاصل نمیشود
    نیاز به تذهیب نفس و ترک همه علایق دنیوی دارد
    ....
    مَن طَلَبَنی وَجَدَنی وَ مَن وَجَدَنی عَرَفَنی وَ مَن عَرَفَنی عَشَقَنی وَ مَن عَشَقَنی عَشَقتُهُ وَ
    مَن عَشَقتُهُ قَتَلتُهُ وَ مَن قَتَلتُهُ فَعَلیّ دِیَتُه وَ مَن عَلیّ دِیَتُه فَأنَا دِیَتُهُ » )

    هر که مرا طلب کند، مییابد؛ هر که مرا بیاید،
    می شناسد؛ هر که مرا بشناسد، دوستم می دارد؛ هر که مرا دوست بدارد، عاشقم می شود؛ هر
    که عاشقم شود، عاشقش میشوم و هر که عاشقش شدم، او را می کشم؛ هر که را بکشم،
    خو نبهایش بر من است و هر که خو نبهایش بر من باشد، من خو نبهای اویم.

  18. 5 کاربر به خاطر ارسال مفید MORTEZA66 از ایشان تشکر کرده اند:


  19. #150
    ستاره‌دار (۱۳) mhjboursy آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2013
    محل سکونت
    خواجه لامکان تویی بندگی مکان مکن
    نوشته ها
    18,270
    تشکر
    51,028
    تشکر شده 84,811 بار در 17,704 ارسال

    پاسخ : فلسفی-عرفانی

    اندیشه در زمان، باز کننده‌ی اندیشه‌های برتر
    -------------------------------------------------
    برای این که بحث‌های تراز (نسبتا) بالای فلسفی برای آدم باز شود نیاز است آدم مقداری در مورد «زمان» بیاندیشد و با گفتگوها و اندیشه‌های فلسفی‌ای که در این خصوص شده آشنا شود.
    بیشترین چیزی که گمان کنم برای گشایش این موضوع فلسفی در ذهن به کار می‌آید اندیشیدن در «اول» است.
    این که آیا زمان و مکان چیزی به نام «اول» دارد یا ندارد؟
    اگر مکان چیزی به نام «اول» دارد، اگر من نوعی، رفتم سر نقطه‌ی اول ایستادم آنجا چه می‌بینم؟ این ور که مکان است. هیچ. آن ور که مکان نیست چیست؟ اصلا آیا «آن ور» هست؟ (با توجه به این که «ور» خودش اشاره به «مکان» دارد).
    زمان چه؟ اگر من رفتم نقطه‌ی یکم زمان ایستادم. آن ور چیست؟ بی‌زمانی؟

    این اندیشه، اندیشه‌ی انسان را به بحث «عدم» و «نیستی» نیز باز می‌کند. و انسان بالاخره می‌فهمد که: نیستی نیست. و سپس انسان می‌پرسد: پس نیستی چیست؟ (به عبارت دیگر از خود می‌پرسد: نیستی چگونه هستی‌ای است؟) و از این اندیشه راهی ذهن خودش و موضوع اعتباری‌ها می‌شود.

    و پس از این که بحث زمان برای انسان باز شد بسیاری از مفاهیم قران و اندیشه‌های رایج و روزمره برای انسان گشوده می‌شود. ان شاء الله.
    -------------------------------------------
    پی‌نوشت: اینها که اینجا نوشته‌ایم به بیان بود. شخصی اگر دوست داشته باشد می‌تواند در اینها سیر کند. و بین دانستن و درک کردن و سیر کردن و از نزدیک مفاهیم را فهمیدن و لمس کردن و با تمام وجود به آن اندیشیدن فرق است.
    «محمد حسین» هستم.
    امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

  20. 4 کاربر به خاطر ارسال مفید mhjboursy از ایشان تشکر کرده اند:


صفحه 15 از 43 نخست ... 51213141516171825 ... آخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 5 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 5 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •