صفحه 39 از 43 نخست ... 2936373839404142 ... آخرین
نمایش نتایج: از 381 به 390 از 429

موضوع: فلسفی-عرفانی

  1. #381
    عضو فعال MOSTAFAVI آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2012
    نوشته ها
    5,281
    تشکر
    3,720
    تشکر شده 21,459 بار در 4,824 ارسال

    پاسخ : فلسفی-عرفانی

    نقل قول نوشته اصلی توسط mhjboursy نمایش پست ها
    سلام.
    طولی وجود ندارد.
    این که گاهی ما از طول و عرض صحبت می‌کنیم، برای اذهان ناآشنا با مسائل فلسفی است. (آن عزیزی هم که شما از او نقل قول گرفته‌اید در این سطح/تراز نیست).
    قرآن و احادیث هم چنین چیزی ندارند. (تا جایی که من می‌دانم.)
    موحد می‌داند در کنار (یا در برابر) خدا چیزی (مستقل) قرار نمی‌تواند بگیرد که حال بگوییم این در طول یا در عرض خدا است.
    چه در ذات و چه در صفت و چه در فعل (مشیت/اراده/خواست).
    اسرار ازل را نه تو دانی و نه من

    وین حرف معما نه تو خوانی و نه من

    هست از پس پرده گفتگوی من و تو

    چون پرده در افتد نه تو مانی و نه من

  2. 6 کاربر به خاطر ارسال مفید MOSTAFAVI از ایشان تشکر کرده اند:


  3. #382
    عضو فعال MOSTAFAVI آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2012
    نوشته ها
    5,281
    تشکر
    3,720
    تشکر شده 21,459 بار در 4,824 ارسال

    پاسخ : فلسفی-عرفانی

    با تو در عالم ریاضیات

    منحنی قامتم تابع ابروی توست

    خط مجانب بر آن طـرّۀ گیسوی توست

    حد رسیدن به تو مبهم و بی انتهاست

    بازه تعریف دل در حرم کوی توست

    بی تو وجودم بود یک سری واگرا

    ناحیه همگراش دایره روی توست

    مهر تو چون می دهد سمت به بردار دل

    هر طرفی رو کنی هم جهت و سوی توست

    پرتوخورشید شد، مشتق از آن چشم تو

    گرمی و جانبخشیش، جزئی از آن خوی توست

    چون به عدد یک تویی، من همه ی صفرها

    آنچه که معنا دهد قامت دلجوی توست

    گر شود آن دم که ما زوج مرتب شویم

    سر به رهت می نهم، چونکه سرم گوی توست

    هجر و فراقت شکست قائمۀ “قائمی”

    نقطۀ پرگار عشق واله و پی جوی توست

    شاعر :محمد حسین قائمی

  4. 4 کاربر به خاطر ارسال مفید MOSTAFAVI از ایشان تشکر کرده اند:


  5. #383
    عضو جدید
    تاریخ عضویت
    Sep 2020
    نوشته ها
    17
    تشکر
    5
    تشکر شده 20 بار در 10 ارسال

    پاسخ : فلسفی-عرفانی

    صبح ازل که تموم شد الانم اول شبه کی میان ببرم ن معلوم نیست.. بوی خون می آید از اوضاع درون این خانه خراب می‌شود بزودی از بیرون

  6. 4 کاربر به خاطر ارسال مفید mahanta از ایشان تشکر کرده اند:


  7. #384
    ستاره‌دار(3) roya123 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Apr 2014
    محل سکونت
    shiraz
    نوشته ها
    5,561
    تشکر
    26,542
    تشکر شده 30,149 بار در 5,488 ارسال

    پاسخ : فلسفی-عرفانی

    نقل قول نوشته اصلی توسط sooroosh1315 نمایش پست ها
    سلام



    جناب کیمیاگر و رویا خانم چنتا سوال داشتم:

    1- جبر و اختیار را شما چطور می بینید و تعریف می کنید، کجاها را جبر می بینید و کجاها را اختیار ؟

    جبر فرهنگی جبر جغرافیایی جبر مالی جبر کاریزمایی و...

    و چیزی که رویا خانم گفتن که خیلی مهم بود بنظرم ، جبر ناخودآگاهی !!!

    ================================================== ===

    و چنتا سوال تکراری از آقا محمد حسین ، در همین باب جبر و اختیار

    اینکه میگین هرجا که انتخاب می کنم ، یعنی اختیار دارم که انتخاب می کنم ، خود این جبر انتخاب کردن هست (حتی اگر گزینه ی هیچکدام را انتخاب کنی ) چیزی وجود داشته که تو را مجبور کرده تایپ کنی ، یا مجبور نکرده که تایپ کنی یا حد وسط و ..... در واقع با خود جبر کردن یا اختیار کردن نمی شود پاسخ این پرسش را داد ، همانجور که با چشم نمیشه چشم را دید (چیزیه که داخلش هسیم به وراش راه نداریم)

    اختیار به معنی خواستن یا نخواستن چیزی است ، چرا من باید چیزی را بخواهم یا نخواهم ؟پشتش حتما جبر است.

    این جمله که آدم ها دنبال ایجاد تغییر نیستن را در نظر بگیریم (خود شما خیلی از کارهای خوب را الان انجام نمی دهید که این ارامش و سکون و ... دچار تحول نشود دیگه ، در واقع به خودمان باشد نه دوست داریم بخوابیم نه دوست داریم بیدار بشویم نه غذا بخوریم نه از غذا خوردن دس بکشیم ، دوست داریم ثابت باشیم اگر ثابتیم ، دوست داریم در حرکت باشیم اگر در حرکتیم و.... (نقطه عطف ها خلاف ذات ما هست)

    از تحول بیزاریم ، تا نیرویی (که من نیست(خارجی) ) بر من اثر میگذارد و سکون یا حرکتم را متحول میسازد.

    ==============
    نقطه عطف ها چطور به وجود می آیند ؟ (همیشه همراه با درد هستن؟) بدون جبر ممکنه شاهد نقاط عطف باشیم؟ اختیار کجاست؟

    جناب سروش اول یه چیزی بگم؟؟؟
    این مسئله جبر و اختیار هیچ وقت به نتیجه ای نمیرسه
    اما در مورد چیزی که من گفتم... من نگفتم جبر ناخودآگاهی
    من گفتم قابل تغییر هست
    وقتی میتونیم تغییرش بدیم پس جبر نیست.
    خودم انتخاب می کنم که ناخودآگاهم چه تصمیماتی برام بگیره.
    البته اگه به این موضوع علم پیدا کنم و در صدد تغییرش بربیام.

    ولی مسئله جبر و اختیار رو در نهایت با هزاران مثال میشه نقضش کرد و با هزاران مثال میشه تأییدش کرد.
    اگر اشتیاق شما برای موفق شدن بیشتر از ترس شما از شکست خوردن باشد
    شما حتما موفق خواهید شد. "آلبرت انیشتین"


  8. 5 کاربر به خاطر ارسال مفید roya123 از ایشان تشکر کرده اند:


  9. #385
    ستاره دار (1) manmehdiam آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    نوشته ها
    1,444
    تشکر
    12,953
    تشکر شده 9,880 بار در 1,432 ارسال

    پاسخ : فلسفی-عرفانی

    نقل قول نوشته اصلی توسط کیمیاگر نمایش پست ها
    ممنون خانم رويا از نکاتی که مطرح کرديد و وقتي که گذاشتيد
    مطالبي که گفتيد رو هرکس در مبحث باورها و فرکانسها کار کرده باشد، مي داند سنگ بناي مبحث هستند و قبول دارد. بنده هم ايضا...

    خيلي نکات هست که دلم ميخواهد در جواب بنويسم اما حس ميکنم بحث اين آيه، کمي پيچيده است و نياز به مطالعه و غور بيشتر دارد (از جانب خودم را ميگويم)

    فقط خلاصه همين را بگويم که به تمام مباحث باورها و فرکانسها اشراف کامل دارم و به دليل علاقه فراوان شخصي ام، سالهاست به معناي واقعي روي اين مباحث و خيلي مباحث پيشرفته تر از آنها وقت گذاشته ام و کار کرده ام. اما پارادوکس از آنجايي شروع ميشود که همانطور که در آن پستم هم گفتم مفهوم آن آيه با هيچکدام از قوانين غير رياضي و ساختار شکنانه مثل قانون جذب و بحث باورها هم جور در نمي آمد.

    راحت بگویم: به دنبال مباحث عرفانی اش نیستم، بیشتر میخواهم از دید محدود یک انسان که به دنبال تعالی بخشیدن به طرز فکر خودش است قضیه را حل کنم. درواقع به دنبال آن حلقه واسطه ام که 7-8 روزی است بعد دیدن این آیه در ذهنم گسسته شده است.
    انشالا بيشتر فکر کنم شايد حل شد اين مبحث در ذهنم...
    شما و ديگر دوستان محترم هم لطفا تأمل کنيد و اگر نکته اي بود لطف کنید در ميان بگذاريد.


    لطفا به اين دو سوال هم درخصوص تقابل مبحث باورها و اين آيه فکر کنيد (شما و ديگر دوستان):
    1- بهرحال ما کاملا قبول داريم خداوند قادر مطلق است. غير از اين هست؟
    يا خداوند براي فردي ميخواهد (من يشاء) يا نميخواهد. کاري به متر و معيارش هم نداريم...
    حال اگر فردي با تمام وجود و از اعماق درونش، باور درست و نابي داشت که موفق ميشود (بيشتر جنبه مادي اش رو مدنظر قرار بدهيم) مثل باور همان فردي که مثال زديد دست به خاکستر ميزنه طلا ميشود، ولي خدا به هر دلیلی که ما ظرفیتش را نداریم که بفهمیم، نخواست (در دسته يرزق من يشاء قرار نگرفت)، آن فرد قاعدتا نبايد موفق شود. درست است؟
    .
    .
    .
    اگر جوابتان بله باشد مبحث باورها رو زير سوال برده ايد و اگر جوابتان نه باشد قادر مطلق و فعّال ما يشاء بودن خدا را...

    2- فرموديد: "چون لايق تمام فراواني هايي هستيم که خداوند براي ما خلق کرده. (نميخوام ادعا کنم من بهش رسيدما... ولي مطمئنم... حداقل با مقايسه گذشته و حال خودم) و لايق بهترين جايکاهي هستيم که خداوند ميخواد بهش برسيم. "
    همين جمله شما عين پارادوکس است.
    شما خودتان را از اعماق قلب، لايق فراواني تمام نشدني جهان هستي و نعمتهاي خدا ميدانيد، خيلي هم عالي است. بنده هم همينطور هستم. کرامت انسانِ اشرف مخلوقات همين را مي طلبد. بايد خودش را لايق بهترين ها بداند.
    اما متاسفانه خداوند در تقدير بنده، من نوعی را جزو دسته "يرزق من يشاء بغير حساب" نياورده است. درواقع همان جمله آخر شما که "خداوند ميخواهد بهش برسيم"، اما خداوند براي من نوعی نخواسته است (بهرحال خداست و ميتواند نخواهد و من هم نميتوانم خرده اي بگيرم) و بنابراين منِ بي خبر از تقدير خداوند، تا آخر عمر همچنان با دلی پاک خودم را لايق فراواني ميدانم اما به دليل خواست (نخواست) خدا به چندان نعمتي نخواهم رسيد.
    خوب اگر نخواهیم خودمان را گیج کنیم! مساله آنقدرها هم پیچیده نیست!
    شما یک چیزهایی را مفروض میدانید یا میپندارید!( خدا و حکمتش و مشیت اش و ...عدالت ش و ...) و مبتنی بر این مفروضات به پارادوکس رسیده اید!
    منطقی این است که در مفروضات تجدید نظر بفرمایید! تامل عمیق آنچنانی هم لازم ندارد فقط تفکر منطقی و خردمندانه میخواهد با شجاعتی که باورهای غلط مان را عوض کنیم! با منطق که نباید لج کرد! مفروضات غلط را بردارید همه چیز درست میشود! و همه چیز میرود سر جای خودش!
    چرا اصرار دارید که نتایج را که پارادوکسیکال! و متناقض ! هستند به هر ضرب و زوری توجیه کنید؟! خوب بدبختی و سیاه روزی آن کارگر زحمت کش که مثال فرمودید جلو چشمان من و شماست! واقعیت روی میز است! انکار شدنی نیست که! چرا باید سعی کنیم که نفی اش کنیم! خوب هست دیگه!
    لابد مفروضات جای اشکال دارد دیگه! وگرنه که نتیجه چیز دیگری میشد!
    چرا به نتایج شک میکنید! یا میخواهید و دلتان میخواهد که یک توجیهی خلاصه! برایش پیدا شود! در حالی که تناقض آشکارا معلوم است خودتان هم به درستی به فرمایش دوستمان اشاره کرده اید که :

    اگر جوابتان بله باشد مبحث باورها رو زير سوال برده ايد و اگر جوابتان نه باشد قادر مطلق و فعّال ما يشاء بودن خدا را...

    ویرایش توسط manmehdiam : 2020/12/17 در ساعت 07:36
    [B]تحلیل ها یا نظرات بورسی و غیربورسی من صرفا محتمل ترین حالتی است که تصور میکنم به وقوع بپیوندد. اگر به دیده نقد نظری دارید بر من منت میگذارید ولی اگر خواندنش شما را آزرده میکند، آن را نادیده بگیرید، حتما نظر شما درست تر است![/B]

  10. 2 کاربر به خاطر ارسال مفید manmehdiam از ایشان تشکر کرده اند:


  11. #386
    ستاره دار (1) manmehdiam آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    نوشته ها
    1,444
    تشکر
    12,953
    تشکر شده 9,880 بار در 1,432 ارسال

    پاسخ : فلسفی-عرفانی

    نقل قول نوشته اصلی توسط roya123 نمایش پست ها
    جناب کیمیاگر میتونستم تخصصی تر پاسخ بدم اما من جوری نظرم رو میگم که کسی هم که هیچ اطلاعی از قانون جذب نداره بتونه دریافت لازم رو بکنه.
    در ارتباط با معنای آیه و پارادوکسی که میگید توش هست یا توی صحبت من که بهش اشاره کردید من واقعا از اعماق قلبم پارادوکسی نمی بینم و خودم واسم حل شده ولی الان نمیدونم چجوری بیانش کنم. به قول شما تامل کنیم. با تامل بهتر میشه به پاسخ رسید. من این موضوعاتی که مطرح کردید گوشه ی ذهنم هست هر زمان حس کردم میتونم خیلی خوب این تناقض رو رفع کنم می نویسم باز...
    در ادامه پست قبلی...
    دوست عزیز هم این پارادوکس ها که در گوشه ذهنشان هست! را حتی در اعماق قلبشان حل کرده اند و مشکلی هم ندارند فقط نمیدانند چطور بیان اش کنند!
    شبیه این است که بنده بگویم من در اعماق قلبم هیچ تناقضی نمیبینم که مثلا اگر آب را داخل فریزر بگزاریم میجوشد! ولی نمیتوانم بیان اش کنم که چطوریه که من همچین باوری دارم! واقعا هم سخته! اصلا قابل بیان نیست! ولی من به این باورم اعتقاد قلبی سفت و سختی دارم! و معتقدم که آب را داخل فریز بگذاریم میجوشد! و اصلا هم نمیتوانم توضیح دهم و بیان کنم برای دیگران که چطور به این تناقض! باور قلبی دارم!

    دست کم تا زمانی که امثال این دوست عزیز بتوانند توجیهی برای تناقضات و پارادوکس ها را بیان بفرمایند! یا خودتان بتوانید این کار را بکنید _که البته بلحاظ منطقی بعید است توضیحی باشد_ دست کم تا آن موقع! در مفروضات شک میکنیم!!! عاقلانه تر است که!
    [B]تحلیل ها یا نظرات بورسی و غیربورسی من صرفا محتمل ترین حالتی است که تصور میکنم به وقوع بپیوندد. اگر به دیده نقد نظری دارید بر من منت میگذارید ولی اگر خواندنش شما را آزرده میکند، آن را نادیده بگیرید، حتما نظر شما درست تر است![/B]

  12. 2 کاربر به خاطر ارسال مفید manmehdiam از ایشان تشکر کرده اند:


  13. #387
    عضو فعال MOSTAFAVI آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2012
    نوشته ها
    5,281
    تشکر
    3,720
    تشکر شده 21,459 بار در 4,824 ارسال

    پاسخ : فلسفی-عرفانی

    یكی از ابدال راست: به سرزمین مغرب طبیبی را دیدم كه مریضان در پیش رو، درمانشان را وصف همی گفت: پیش رفتم و گفتم، خدایت بیامرزد مرا نیز درمان كن. ساعتی درمن نگریست و سپس گفت. عرق فقر و برگ بردباری را با هلیله ی فروتنی گرد كن و همه را در ظرف یقین بگذار و آب خشیت در آن ریز و آتش غم زیرش روشن كن. سپس با صافی مراقبت در جام رضایش بپالای . و آن را با جرعه ی توكل بیامیز و با دست صدق بگیرش و در صراحی استغفارش بنوش . پس از آن به آب زهد مزمزه كن و خود را از آز و طمع محفوظ بدار. انشاء الله خداوند شفایت دهد.

  14. 2 کاربر به خاطر ارسال مفید MOSTAFAVI از ایشان تشکر کرده اند:


  15. #388
    ستاره‌دار (۱۳) mhjboursy آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2013
    محل سکونت
    خواجه لامکان تویی بندگی مکان مکن
    نوشته ها
    18,270
    تشکر
    51,028
    تشکر شده 84,811 بار در 17,704 ارسال

    پاسخ : فلسفی-عرفانی

    توجه به خدا همه چیز است.
    هم به نگر (تعقل) می‌توان فهمید و هم در کار (عمل) می‌توان یافت. (مرد بدون خدا نه تنها خوشی (خوش‌بختی) ندارد. بلکه حتی خویش و خویشی هم ندارد.)
    ولی همین که می‌خواهی مدتی این‌گونه باشی شک می‌کنی.
    شک از آنجا است که می‌گویی خدا را خوب نمی‌شناسم.
    برای این که شناخت خدا مانند شناخت اشیاء نیست. نه تنها چشم سر بلکه چشم‌های بالاتر انسان هم که اشیاء را با آن می‌شناسد (مانند چشم خیال و وهم و عقل) هم نمی‌توانند او را در بر بگیرند و احاطه کنند. من اگر بخواهم همان‌گونه که به وجود این میز ایمان می‌آورم به وجود خدا ایمان بیاورم هرگز نخواهم توانست و یا اگر بتوانم مرتکب اشتباه شده‌ام.
    پس چه می‌شود کرد و چاره چیست؟ (که در هر دو سو بدبختی و گمراهی و تاریکی‌ای فراتر از کل دنیا در انتظار است. در هر دو سو گم کردن خدا و به تبع آن گم کردن خود است و بی‌معنی شدن معانی و تیرگی و زجه و ناله و درد. درد واقعی. دردی فراتر از درد بدن. و از سوی دیگر هم بهشتی تراز-پایین و احمقانه و اعتقاد به خدایی موهوم.)
    شاید پاسخ در این پرسش باشد: تو خودت را نیز نمی‌توانی احصاء کنی. صاحب خواب هرگز در خواب خود محدود نمی‌شود. (هرچند خودش را یکی از آنان بپندارد.) پس آشنایی و خویشی او با خویش چگونه است؟
    «محمد حسین» هستم.
    امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

  16. 5 کاربر به خاطر ارسال مفید mhjboursy از ایشان تشکر کرده اند:


  17. #389
    ستاره دار (1) manmehdiam آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    نوشته ها
    1,444
    تشکر
    12,953
    تشکر شده 9,880 بار در 1,432 ارسال

    پاسخ : فلسفی-عرفانی

    نقل قول نوشته اصلی توسط mhjboursy نمایش پست ها
    توجه به خدا همه چیز است.
    هم به نگر (تعقل) می‌توان فهمید و هم در کار (عمل) می‌توان یافت. (مرد بدون خدا نه تنها خوشی (خوش‌بختی) ندارد. بلکه حتی خویش و خویشی هم ندارد.)
    ولی همین که می‌خواهی مدتی این‌گونه باشی شک می‌کنی.
    شک از آنجا است که می‌گویی خدا را خوب نمی‌شناسم.
    برای این که شناخت خدا مانند شناخت اشیاء نیست. نه تنها چشم سر بلکه چشم‌های بالاتر انسان هم که اشیاء را با آن می‌شناسد (مانند چشم خیال و وهم و عقل) هم نمی‌توانند او را در بر بگیرند و احاطه کنند. من اگر بخواهم همان‌گونه که به وجود این میز ایمان می‌آورم به وجود خدا ایمان بیاورم هرگز نخواهم توانست و یا اگر بتوانم مرتکب اشتباه شده‌ام.
    پس چه می‌شود کرد و چاره چیست؟ (که در هر دو سو بدبختی و گمراهی و تاریکی‌ای فراتر از کل دنیا در انتظار است. در هر دو سو گم کردن خدا و به تبع آن گم کردن خود است و بی‌معنی شدن معانی و تیرگی و زجه و ناله و درد. درد واقعی. دردی فراتر از درد بدن. و از سوی دیگر هم بهشتی تراز-پایین و احمقانه و اعتقاد به خدایی موهوم.)
    شاید پاسخ در این پرسش باشد: تو خودت را نیز نمی‌توانی احصاء کنی. صاحب خواب هرگز در خواب خود محدود نمی‌شود. (هرچند خودش را یکی از آنان بپندارد.) پس آشنایی و خویشی او با خویش چگونه است؟
    توجه به انسان همه چیز است! از آنجا که اعتباری بلحاظ تعقل برای مفهوم خدا (خدای متشخص و انسان گونه واعظان و فقیهان ) وجود ندارد ، بسیارانی معنویت را با ایمان خلط میکنند. تنها جستجوی امر متعالی که معنویت نام دارد (و فرسنگها با دینداری زاهدان و واعظان متفاوت است) را در راستای موجودیت انسان میتوان فهمید. انسان نباشد هیچ چیز نیست. پس همه چیز انسان است و دردهایش و آرزوهایش و مسائلش و زندگی اش و همه چیزش!
    دقیقا انسانی که خدا دارد هیچ ندارد! باور به هزاران مدل خدایان موهوم که بجز جهالت تاریخی بشر نبوده، انسان را از انسانیت دور کرده و میکند. ایمان به این خدایان موهوم انسان را از خویشتن خویش به صحرای اوهام میبرد. بهترین تشبیه برای تقریب به ذهن مخدر است! مواد مخدر دقیقا همین کارکرد را دارد . خوشی وهم انگیز که باید ساعت به ساعت تجدید شود! یک قهقرای میان نشئگی و خماری! بی هیچ اعتباری بی هیچ استحکامی...این جماعت در مدار جاذبه اوهام سیر میکنند و هر روز و هر لحظه لازم است که که به خودشان بقبولانند که متوهم نیستند! در حالی که هستند. فلسفه عبادات در ادیان دقیقا همین است! این وهم! برای مومن باید هر لحظه و هر روز یادآوری شود! روزی چندین مرتبه! حال آن که خدای حقیقی که نیاز به این همه یادآوری ندارد! حقیقتی که اینقدر مسلم باشد که اینهمه نیاز به یادآوری و ذکر ندارد! این وهم و توهم است که لحظه لحظه باید تقویت شود! البته ترس از عذابهای آنچنانی و طمع پاداشهای آنچنانی هم باید باشد تا مبادا سستی در کار افتد!
    البته که در این راستا باید هم مدعی شد که انسان بی خدا لابد خوشی و خوشبختی ندارد که هیچ حتما انسان مفلوک و غم زده ای است! خود این ادعا برای تقویت همان توهم است!
    کافی است اندکی از چنین نتیجه گیری های تئوری فاصله بگیریم و به آمار جامعه بشری نگاهی بیاندازیم. شاخص های رفاه و خوشبختی را در جوامع و اقوام نگاه کنیم. کم ایمان ترین ها اروپای غربی و حوزه اسکاندیناوی هستند و مستحکم ترین ایمان را کشورهای جهان سوم و آفریقایی دارند. آمارش را شما بگویید که چگونه است! شاخصهای خوشبختی و انسانیت را شما بسنجید که در این دو گروه چگونه است! یک جستجوی ساده در اینترنت و مراجعه به مطالعات آماری و رده بندی کشورها بلحاظ شاخص خوشبختی و رضایتمندی همه چیز را عیان و آشکار میکند!
    و بار دیگر تاکید بر اینکه معنویت با دین تفاوت دارد. خوشا آنان که معنوی هستند. همه شعرای بزرگ ما تمام سخنشان همین بوده! حافظ و سعدی و مولانا به چه زبانی باید تکلیف واعظان و فقیهان و ...را روشن میکردند که نکردند؟؟؟!

    ویرایش توسط manmehdiam : 2020/12/29 در ساعت 03:17
    [B]تحلیل ها یا نظرات بورسی و غیربورسی من صرفا محتمل ترین حالتی است که تصور میکنم به وقوع بپیوندد. اگر به دیده نقد نظری دارید بر من منت میگذارید ولی اگر خواندنش شما را آزرده میکند، آن را نادیده بگیرید، حتما نظر شما درست تر است![/B]

  18. کاربر زیر به خاطر ارسال مفید manmehdiam از ایشان تشکر کرده است:


  19. #390
    عضو فعال MOSTAFAVI آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2012
    نوشته ها
    5,281
    تشکر
    3,720
    تشکر شده 21,459 بار در 4,824 ارسال

    پاسخ : فلسفی-عرفانی

    نقل قول نوشته اصلی توسط manmehdiam نمایش پست ها
    توجه به انسان همه چیز است! از آنجا که اعتباری بلحاظ تعقل برای مفهوم خدا (خدای متشخص و انسان گونه واعظان و فقیهان ) وجود ندارد ، بسیارانی معنویت را با ایمان خلط میکنند. تنها جستجوی امر متعالی که معنویت نام دارد (و فرسنگها با دینداری زاهدان و واعظان متفاوت است) را در راستای موجودیت انسان میتوان فهمید. انسان نباشد هیچ چیز نیست. پس همه چیز انسان است و دردهایش و آرزوهایش و مسائلش و زندگی اش و همه چیزش!
    دقیقا انسانی که خدا دارد هیچ ندارد! باور به هزاران مدل خدایان موهوم که بجز جهالت تاریخی بشر نبوده، انسان را از انسانیت دور کرده و میکند. ایمان به این خدایان موهوم انسان را از خویشتن خویش به صحرای اوهام میبرد. بهترین تشبیه برای تقریب به ذهن مخدر است! مواد مخدر دقیقا همین کارکرد را دارد . خوشی وهم انگیز که باید ساعت به ساعت تجدید شود! یک قهقرای میان نشئگی و خماری! بی هیچ اعتباری بی هیچ استحکامی...این جماعت در مدار جاذبه اوهام سیر میکنند و هر روز و هر لحظه لازم است که که به خودشان بقبولانند که متوهم نیستند! در حالی که هستند. فلسفه عبادات در ادیان دقیقا همین است! این وهم! برای مومن باید هر لحظه و هر روز یادآوری شود! روزی چندین مرتبه! حال آن که خدای حقیقی که نیاز به این همه یادآوری ندارد! حقیقتی که اینقدر مسلم باشد که اینهمه نیاز به یادآوری و ذکر ندارد! این وهم و توهم است که لحظه لحظه باید تقویت شود! البته ترس از عذابهای آنچنانی و طمع پاداشهای آنچنانی هم باید باشد تا مبادا سستی در کار افتد!
    البته که در این راستا باید هم مدعی شد که انسان بی خدا لابد خوشی و خوشبختی ندارد که هیچ حتما انسان مفلوک و غم زده ای است! خود این ادعا برای تقویت همان توهم است!
    کافی است اندکی از چنین نتیجه گیری های تئوری فاصله بگیریم و به آمار جامعه بشری نگاهی بیاندازیم. شاخص های رفاه و خوشبختی را در جوامع و اقوام نگاه کنیم. کم ایمان ترین ها اروپای غربی و حوزه اسکاندیناوی هستند و مستحکم ترین ایمان را کشورهای جهان سوم و آفریقایی دارند. آمارش را شما بگویید که چگونه است! شاخصهای خوشبختی و انسانیت را شما بسنجید که در این دو گروه چگونه است! یک جستجوی ساده در اینترنت و مراجعه به مطالعات آماری و رده بندی کشورها بلحاظ شاخص خوشبختی و رضایتمندی همه چیز را عیان و آشکار میکند!
    و بار دیگر تاکید بر اینکه معنویت با دین تفاوت دارد. خوشا آنان که معنوی هستند. همه شعرای بزرگ ما تمام سخنشان همین بوده! حافظ و سعدی و مولانا به چه زبانی باید تکلیف واعظان و فقیهان و ...را روشن میکردند که نکردند؟؟؟!

    به نظر شما معنویت چیست؟ایمان چیست؟بدون داشتن ایمان،حصول معنویت امکان پذیر است؟از خدای واعظان و فقها بگذریم،خدای معنوی ها چه طور تعریف می شود؟نوشته اید توجه به انسان همه چیز است و بعد دنبال شاخص های رفاه و خوشبختی مادی در جوامع غربی رفته اید،آیا منظورتان این است که معنویت همان رفاه مادی است؟آیا دیدگاه امثال مولوی هم مانند شما بوده است؟
    يوسف حسني و اين عالم چو چاه
    وين رسن صبر است بر امر اله

    يوسفا آمد رسن در زن دو دست
    از رسن غافل مشو بيگه شدست

    حمدلله کاين رسن آويختند
    فضل و رحمت را به هم آميختند

    تا ببيني عالم جان جديد
    عالم بس آشکار ناپديد

    گفته اید عبادت یک قهقرای میان نشئگی و خماری است، اما مولوی در مورد عبادت هم نظر با شما نیست

    گفت پیغمبر رکوع است و سجود
    بر در حق، کوفتن حلقه وجود

    حلقه آن در هر آن کو می‌زند
    بهر او دولت سری بیرون کند
    ...
    ..
    گر تن خاکی غلیظ و تیره است
    صیقلش کن، ز آنکه صیقل گیره است

    صیقل عقلت به آن داده است حق
    که بدو روشن شود دل را ورق

    صیقلی را بسته­ ای ای بی­نماز
    و آن هوا را کرده ­ای دو دست باز

    گر هوا را بند بنهاده شود
    صیقلی را دست بگشاده شود

    بگذریم

  20. کاربر زیر به خاطر ارسال مفید MOSTAFAVI از ایشان تشکر کرده است:


صفحه 39 از 43 نخست ... 2936373839404142 ... آخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •