صفحه 9 از 43 نخست ... 678910111219 ... آخرین
نمایش نتایج: از 81 به 90 از 429

موضوع: فلسفی-عرفانی

  1. #81
    عضو فعال MOSTAFAVI آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2012
    نوشته ها
    5,281
    تشکر
    3,720
    تشکر شده 21,457 بار در 4,823 ارسال

    Smile پاسخ : فلسفی-عرفانی

    نقل قول نوشته اصلی توسط mhjboursy نمایش پست ها
    فلسفه بد است! (فسلفه در برابر عرفان!!!)
    =========================

    برخی می‌گویند فلسفه و فلسفیدن درست نیست. خوب نیست. بد است.
    ما این را تشبیه می‌کنیم به کسانی که بگویند مدرک کارشناسی بد است.

    درست است یا نه؟
    هم درست است و هم نیست.

    مهم است که چه کسی دارد می‌گوید. و چه دارد می‌گوید.

    دو نفر ممکن است همزمان با هم با یک لحن بگویند کارشناسی خوب نیست. ولی بین گفتن آنها از زمین تا آسمان تفاوت باشد. و یکی با آن کلام احمق شمرده شود و حرفش اشتباه دانسته شود و یکی با آن کلام دانا شمرده شود و ارجش نهند.
    مهم است چه کسی می‌گوید.
    زمانی که یک نفر که مدرک PHD دارد، دارد به کسانی که کارشناسی دارند می‌گوید کارشناسی خوب نیست این حرفش صواب و ثواب است. هم راست می‌گوید و هم خیر می‌خواهد. می‌گوید از این تراز بالاتر بیایید. می‌گوید کارشناسی خوب نیست و بالاتر از کارشناسی خوب است. او نمی‌گوید که مثلا اگر در دوره کارشناسی به شما گفتند دو به علاوه دو می‌شود چهار حالا شما از این به بعد این را کنار بگذارید. یا اگر می‌گوید چیزی را کنار بگذارید بهتر از آن را ارایه می‌دهد. ویژگی این شخص این است که به کل خودش به مقام «کارشناسی» احاطه دارد.
    اما زمانی که یک نفر که سیکل هم ندارد بیاید (با همان لحن حتی) بگوید کارشناسی خوب نیست... این نه تنها سخنش نادرست است و خیرخواهانه نیست بلکه حماقتش را دارد نمایش و اشاعه می دهد. و اگر کسی از او پیروی کند از او نیز نادان‌تر است.
    ===========================
    همین است، تفاوت مولوی زمانی که می‌گوید پای استدلالیون چوبین بود، با یک نفر که حتی از فلسفه سر هم در نمی‌آورد و آن را تقبیح می‌کند! و ما نیز او را.
    مولوی به واسطه‌ی این سخن زیبا ستایش می‌شود و آن دیگری را که (به قول خود مولوی)
    دینش تقلیدی است و (به تقلید از خود مولوی) می‌گوید استدلال و اندیشیدن بد است و پای آنها را چوبین می‌پندارد! را تنبیه می‌کنند. اگر آمادگی این تنبیه را داشته باشد. و اگر آمادگی در او نباشد و حالت لا یزیدهم الا خسارا داشته باشد به حال خود رها شود... و کیفیت این تنبه هم این‌گونه است که از او پرسیده شود اصلا دین تو از کجاست؟ و به او نشان داده می‌شود که اصلا خود این دین او از فلسفه و فلسفیدنش آمده. و از او از کیفیت علم حضوری پرسش می‌شود تا خودش بفهمد که آنچه او «می‌پندارد» و «تصور می‌کند» جز علم حصولی چیزی نیست. و به او کیفیت استدلالش در نادرست بودن استدلال و چوبین بودن پای استدلالیون را تذکر می‌دهند تا بداند او به چیزی غیر از فلسفه دسترسی ندارد. و به او گفته می‌شود اگر کسی به تو سخنی غیر عاقلانه و متضاد با خرد و اندیشه و غیر مستدل (بلکه با استدلال: باطل و غلط) ارایه کرد تو آن را می‌پذیری؟ آیا روشی شهودی برای فهمیدن اینکه آن سخن غیر عاقلانه درست است داری؟ آن روش چیست؟ و...
    بشکنیم آینه فلسفه و عــرفان را ....................از صنـم خانۀ ایـن قـافـله بیگانه شویم

    فارغ از خانقه و مدرسه و دیر شده .................. پشت پایی زده بر هستی و فرزانه شویم

  2. 4 کاربر به خاطر ارسال مفید MOSTAFAVI از ایشان تشکر کرده اند:


  3. #82
    ستاره‌دار (۱۳) mhjboursy آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2013
    محل سکونت
    خواجه لامکان تویی بندگی مکان مکن
    نوشته ها
    18,270
    تشکر
    51,028
    تشکر شده 84,811 بار در 17,704 ارسال

    پاسخ : فلسفی-عرفانی

    ماه رمضان در پیش رو است.
    خدا می‌داند چقدر مغانم و گنج‌های پنهان آنجا برای ما پنهان است و می‌توانیم استفاده ببریم. {۱}
    ای بسا یک نفر که یک عمر کور زندگی کرده است در این ماه بتواند شفا پیدا کند.
    ای بسا یک سنگ‌دل بتواند در این ماه بالاخره دلش را آرام کند، نرم شود و مانند سنگی منفجر شود و از درونش چشمه‌های زلال آب جاری شود.
    ای بسا یک مرده بتواند در این ماه زنده شود.
    این ماه فرصت عجیبی است برای کسانی که بخواهند.
    قال رسول الله ان لربکم فی ایام دهرکم نفحات الا فتعرضوا لها


    و برای آمادگی برای آن ماه گفته‌اند از اکنون خود را آماده کنید.
    از ماه رجب.
    ======================================
    {۱} ماه محرم هم، به گونه‌ای دیگر، همین‌گونه است.
    «محمد حسین» هستم.
    امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

  4. 4 کاربر به خاطر ارسال مفید mhjboursy از ایشان تشکر کرده اند:


  5. #83
    ستاره‌دار (۱۳) mhjboursy آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2013
    محل سکونت
    خواجه لامکان تویی بندگی مکان مکن
    نوشته ها
    18,270
    تشکر
    51,028
    تشکر شده 84,811 بار در 17,704 ارسال

    پاسخ : فلسفی-عرفانی

    چشم‌هایت را می‌بندی...
    به هیچ چیز گوش نمی‌دهی...
    با انگشت به کله‌ات اشاره می کنی...
    و تلاش می‌کنی ذهنت را پیدا کنی...
    و در دنیای درون ذهنت مشغول به کاوش شوی...

    مزخرف است.
    این ذهن تو نیست.
    ذهن تو اینجاست. (و آنجا)
    همه‌اش.

    لازم نیست دست به کله‌ات بکشی.
    اگر دست به دیوار هم بکشی خودت را لمس کرده‌ای.

    ==========================

    این را بسیاری کم و بیش راه پیدا کرده‌اند و دانسته‌اند.
    ولی تفاوت در اینجاست که اندکی به دانسته‌شان ایمان دارند.
    در حالی که از روز روشن‌تر است.

    و اما با تعمق و ژرف‌اندیشی و واکاوی و باور می‌توان دریچه‌هایی نو گشود و معانی تازه یافت.

    به عنوان مثال در بحث درون و برون و اینکه رابطه‌ی من و روح من با بدنم چگونه است این باور بسیار کمک کننده می‌تواند باشد (در نبودش پیش‌فرض‌هایی جاهلانه جایگزینش می‌شود).

    یا مثلا در مورد حدیث قدسی‌ای که آمده‌است: من در آسمان‌ها نمی‌گنجم ولی در قلب بنده‌ام...

    یا دو جور بودن انسان و به یک دید مقهور زمان و مکان بودن و به یک دید قاهر بر این دو بودن.

    یا کرامات و عجایبی که گاهی از بزرگان یا اهل ریاضت دیده می‌شود.

    یا اینکه می‌فرماید همه چیز را بهر تو آفریدم.

    یا شاید حتی کیفیت حیات بعد ممات.

    و بسیاری از آیات قرآن و مسائل فلسفی...



    البته مسائل دیگری هم از این طرف پیدا می‌شوند که تا کنون مورد توجه آدم نبوده. که ان‌شاءالله به وقتش به آنها خواهیم پرداخت.
    ویرایش توسط mhjboursy : 2020/03/17 در ساعت 03:21
    «محمد حسین» هستم.
    امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

  6. 5 کاربر به خاطر ارسال مفید mhjboursy از ایشان تشکر کرده اند:


  7. #84
    ستاره‌دار (۱۳) mhjboursy آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2013
    محل سکونت
    خواجه لامکان تویی بندگی مکان مکن
    نوشته ها
    18,270
    تشکر
    51,028
    تشکر شده 84,811 بار در 17,704 ارسال

    پاسخ : فلسفی-عرفانی

    فلسفه یا تاریخ فلسفه؟
    ===============
    برخی در فلسفه متاسفانه گرفتار «اصطلاحات» و «نام‌ها» می‌شوند.
    چند گونه است:
    ۱- نسبت به نام‌ها جبهه‌گیری می‌کنند و حرف‌های یک نفر را نسبت به چهره‌ی او می‌سنجند.
    ۲- توجه به نام‌ها و اعداد و اصطلاحات باعث می‌شود توجه به معانی کم‌رنگ شود.
    ==============================
    در مورد نخست: معصوم(ع) می‌فرمایند اگر مرواریدی از دهان سگی افتاد آن را بشویید و استفاده کنید.
    ==============================
    پی‌نوشت: همه‌جا آدم باید توجه کند که چه چیزی دارد گفته می‌شود نه اینکه چه کسی دارد آن را می‌گوید. ولی یک جا هم البته باید به این توجه کرد که «چه کسی دارد می‌گوید»!!! ولی جایی هم که این کار را می‌کنیم باز برای همان است که بهتر بفهمیم چه چیزی دارد می‌گوید!!!
    «محمد حسین» هستم.
    امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

  8. 2 کاربر به خاطر ارسال مفید mhjboursy از ایشان تشکر کرده اند:


  9. #85
    ستاره‌دار (۱۳) mhjboursy آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2013
    محل سکونت
    خواجه لامکان تویی بندگی مکان مکن
    نوشته ها
    18,270
    تشکر
    51,028
    تشکر شده 84,811 بار در 17,704 ارسال

    پاسخ : فلسفی-عرفانی

    شیوه آمیزش شر و حق
    =============
    هیچ کس در یک فیلم اجازه ندارد بگوید که من شخصیت فیلم نیستم و یک بازیگر هستم.
    در آنجا اگر راست بگوید دروغ گفته.
    و اگر دروغ بگوید راست گفته. چرا که کل فیلم یک دروغ است. و دروغ بودن در فیلم راستی آن است.{۱}

    از این رو است که عده‌ای از عرفا حرف‌های امثال منصور را اشتباه و به دار آویخته شدن او را مجازاتی درست به جرم افشای اسرار می‌گویند.{۲}{۳} {۴} (من جمله خود آنهایی که امثال منصور بودند و بر سر دار رفتند.)

    راهی که ما داریم اشاره‌ی غیر مستقیم و تنبه است.{۵}
    {۶}
    ==========================
    {۱} ابروی تو گر راست بدی کج بودی.
    {۲} جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد.
    {۳} راز را نباید گفت. و نمی‌شود گفت. و اگر بگویی دروغ گفته‌ای. چون منصور. در اینجا خود راز چون در خلوت‌گه توست راست است و چون بیان شود دروغ می‌شود. مانند بازیگری که تا زمانی که راز خود دارد و از آن آگاه است درونش راست است ولی زمانی که آن را بر ملا کند نه تنها رازی که بر زبان می‌آورد دروغ است، بلکه دروغی بر دروغ است و او به بازی دو چندان اندر شده، بلکه درونش نیز دروغ و بازی می‌شود و از زیاد جدی گرفتن بازی این سخن را در کنار دیگر نقش‌ها بر زبان آورده.
    {۴} جنبه‌ی دیگر دروغ بودن اینجاست که هستی. تا تو تو هستی دروغ می‌گویی اگر بگویی نیستی یا دیگری هستی. می‌فرماید: گر نیست شوی کوس انا الحق نزنی.
    {۵} در بسیاری از جاها به همین‌شیوه مقصود بیان شده.
    {۶} مانند همیشه: باور. باور مهم است. وگرنه دانستن این مفاهیم زیاد کار پیچیده‌ای نیست.
    «محمد حسین» هستم.
    امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

  10. 2 کاربر به خاطر ارسال مفید mhjboursy از ایشان تشکر کرده اند:


  11. #86
    ستاره‌دار (۱۳) mhjboursy آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2013
    محل سکونت
    خواجه لامکان تویی بندگی مکان مکن
    نوشته ها
    18,270
    تشکر
    51,028
    تشکر شده 84,811 بار در 17,704 ارسال

    پاسخ : فلسفی-عرفانی

    آیا فلسفه خطرناک است؟
    ===============
    آری. ولی نبود فلسفه خطرناک‌تر است. درد بی‌اندیشه بودن و گزینش یک حالت (یک فرض) از بین چندین فرض، بدون اندیشه و فلسفیدن... بسیار سخت و خطرناک است.
    چشم گشودن روی برخی حقایق سخت است. ولی سخت‌تر چشم بستن و کور بودن و کور ماندن و
    کور مردن است.
    «محمد حسین» هستم.
    امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

  12. 2 کاربر به خاطر ارسال مفید mhjboursy از ایشان تشکر کرده اند:


  13. #87
    ستاره‌دار (۱۳) mhjboursy آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2013
    محل سکونت
    خواجه لامکان تویی بندگی مکان مکن
    نوشته ها
    18,270
    تشکر
    51,028
    تشکر شده 84,811 بار در 17,704 ارسال

    پاسخ : فلسفی-عرفانی

    عقل یا عشق؟
    =========
    پرسش اشتباه و احمقانه است.
    (پرسش‌های دیگری مانند دین یا عقل و نیز علوم یا فلسفه نیز می‌شود.)
    تمام علوم و فلسفه و عرفان و عشق و خردورزی و عواطف و حتی حواس پنج‌گانه و خواب و خیال و وهم و ... با هم یکی هستند.
    انسان «به اعتبار» (یعنی در خیال) آنها را بخش بخش می‌کند و هر بخش را یک نام می‌گذارد.
    ولی نور خدا (نزد انسان) یکی است.

    (تعدد مشهودات از تعدد نورها و بینندگان نیست.)
    «محمد حسین» هستم.
    امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

  14. 2 کاربر به خاطر ارسال مفید mhjboursy از ایشان تشکر کرده اند:


  15. #88
    ستاره‌دار (۱۳) mhjboursy آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2013
    محل سکونت
    خواجه لامکان تویی بندگی مکان مکن
    نوشته ها
    18,270
    تشکر
    51,028
    تشکر شده 84,811 بار در 17,704 ارسال

    پاسخ : فلسفی-عرفانی

    نوشته موقت:
    ان‌شاءالله می‌خواهیم یک چله را آغاز کنیم. به خصوص به خاطر ماه مبارک رمضان.
    موضوع‌هایی مانند: ترک یک عادت ناپسند، آغاز یک عادت پسندیده، کم خوری، کم گویی، خوش‌رویی، ناز اول وقت، نماز شب (کوچک)، پای‌بندی به مقداری اندیشه در طول شبانه روز (با یا بدون موضوعی خاص) و... برای خدا.
    اگر از عزیزان کسانی/کسی مایل است اعلام بفرماید.
    =====================================
    پرهیز دل آدم را از دنیا قطع می‌کند.
    و دلی که نگاهش از پایین منصرف شده باشد به بالا نگاه می‌کند.
    و این عشق خداوند متعال را به همراه می‌تواند داشته باشد.
    و عشق خدا همه چیز است.
    «محمد حسین» هستم.
    امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

  16. 2 کاربر به خاطر ارسال مفید mhjboursy از ایشان تشکر کرده اند:


  17. #89
    ستاره‌دار (۱۳) mhjboursy آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2013
    محل سکونت
    خواجه لامکان تویی بندگی مکان مکن
    نوشته ها
    18,270
    تشکر
    51,028
    تشکر شده 84,811 بار در 17,704 ارسال

    پاسخ : فلسفی-عرفانی

    نقل قول نوشته اصلی توسط mhjboursy نمایش پست ها
    عقل یا عشق؟
    =========
    عقل یا عشق؟
    =========
    اگر (ادراک) انسان را ساختمانی در نگر بگیریم که به عرفان و احساس و عشق و علوم، برج شده و نورانی شده و در خاک پایه‌گذاری (مستحکم) شده، اسکلت این ساختمان فلسفه است.
    عشقی که فاقد فلسفه است (به عبارت دیگر آگاهی‌های عاشقانه‌ای که فاقد جنبه‌ی آگاهی‌های منطقی است) کور است و نادان و فلسفه‌ای که ره به عشق نبرد/نبرده خشک و منجمد است.

    فلسفه‌ای که به عرفان نرسیده باشد بی‌نتیجه و به‌دردنخور است و عرفانی که فلسفه نداشته باشد (یا بدتر: فلسفه تاییدش نکند) امکان اشتباه و اشکال دارد!

    برخی از عرفا تفقه را شرط شاگردان برای سلوک (حتی آغاز سلوک) اعلام کرده‌اند. (در آن مقام اشتباه کردن می‌تواند تاثیرات بسیار بدی بگذارد.)
    نیم‌چه عرفایی را دیده‌ام که حتی از بسیاری لحاظ حرف‌هایشان درست بوده و سنجیده ولی در یک جاهایی واقعا چرت گفته‌اند.
    نقل است یکی از عرفا (عرفای عملی البته) نزد یک عارف بالاتر از خودش می‌رفته و در دست کتاب یکی از بزرگان را داشته، آن عارف والا توبیخش کرده و گفته تو اجازه و حق خواندن این کتاب را نداری! یعنی گویا آن عارف با آن کراماتش احتمال داشته پس از خواندن آن کتاب به لغزش بیافتد و دچار اشکال شود. این اوج اهمیت اندیشه‌های ژرف منطقی (فلسفه) را می‌رساند.
    «محمد حسین» هستم.
    امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

  18. 2 کاربر به خاطر ارسال مفید mhjboursy از ایشان تشکر کرده اند:


  19. #90
    ستاره‌دار (۱۳) mhjboursy آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2013
    محل سکونت
    خواجه لامکان تویی بندگی مکان مکن
    نوشته ها
    18,270
    تشکر
    51,028
    تشکر شده 84,811 بار در 17,704 ارسال

    پاسخ : فلسفی-عرفانی

    خداوند نیاز به اثبات ندارد.
    بی‌خود دنبال چه می‌گردی؟
    «اول»، «آخر»، «ظاهر»، «باطن»، «نور» (و وجود)، «علیم»، «اعلی»،«قادر»، «رحمن»...
    نیازی به اثبات ندارند. به محض اندیشیدن در باره اینها، تصدیق اینها می‌آید. {۱}
    حالا گیرم زور زدی و وجودِ را ثبات کردی...
    مشکل این است که این خدا نیست. این چیزی که اثبات کردی خدا نیست. {۲} {۳}
    .
    .
    .
    اما خدایی که نیاز به اثبات ندارد:
    چگونه فهمیده می‌شود؟ و اینکه اگر نمی‌توانم او را ببینم {۴} چگونه با او ارتباط برقرار کنم؟ پس خدا کجاست و چگونه است؟
    خدا در یک جا نیست و در یک گونه و یک چگونگی نیست و اصلا «در» «چیزی» نیست.
    خداوند اعلی است و محیط و اول... و این تنها نسبت به موجودات دیگر نیست. بلکه حتی از «من»، از این من، هم برتر و بالاتر و پیش‌تر و بیشتر است.
    توضیح اینکه ما هر چه می‌بینیم و می‌فهمیم و حس می‌کنیم و تصور می‌کنیم، مخلوقاتی هستند درون خیال ما یا درون عقل ما یا درون حواس چند گانه‌ی ما. چیزهایی که ما «چگونگی» آنها را درک می‌کنیم، چیزهایی هستند که زیر دستگاه چگونگی سنجی ما رفته‌اند! موجوداتی هستند که زیر ذره بین ادراک ما بررسی شده‌اند. اما موجودی اگر این زیر و این تو جا نشود یا اساسا وجودش «درون» این دستگاه فرض نشود چه؟ {۵}
    .
    .
    .
    یک راه آینه است. یک راه فطرت است. و یک راه کنار گذاشتن ابزارهای رایج و پله پله بالا رفتن است (زیر و رو شدن خود).

    • - یک راه این است که انسان به موجوداتی که با آنها آشنایی دارد توجه کند. آنها را آینه‌هایی قرار دهد برای دیدن آن چه که به چشم او منعکس می‌کنند. {۱۷} بنابراین شما می‌توانی با دیدن هر چیزی او را ببینی.{۶} در هر چیزی نگاه کنی ولی (آن را نبینی، بلکه) خدا را ببینی. (چرا؟ برای اینکه) خداوند یکی است و غیر او «نیست». هر چیزی که هست از اوست. هر رنگی یا هر شکلی یا هر چیز دیگری، مال اوست. {۱۱} هر چیزی به اصل خود باز می‌گردد. {۱۴} و این بازگشت زمانی نیست چرا که «زمان»، یا چیزی نیست یا خودش هم یک موجود است. پس اگر ما در یک شیء به درستی نگاه کنیم می‌توانیم جایی که از آنجا دارد می‌آید {۱۵} را ببینیم. {۱۲} {۲۰}
    • - یک راه این است که انسان به راه آشنایی با «خودش» توجه کند... که چگونه خودش را تا کنون ندیده ولی بیش از هر چیزی با خودش آشناست. {۷} خود شخص و دستگاه ادراک شخص هرگز زیر دستگاه ادراک نرفته‌اند.{۸} ولی انسان نه تنها به وجود این دو باور دارد بلکه با آنها آشنایی دارد. آشنایی‌ای بیش از آشنایی‌ای که با هر موجود درک شده دارد. انسان هیچ‌گاه برای آشنایی با خودش نیازمند «اثبات» و استدلال نیست. برای درک خودش لازم نیست برود زیر ذره‌بین خودش را بگردد! {۹} این چگونه شناختی است؟ با همین شناخت به شناختی که از خدا دارد شناخت پیدا کند. فطرتش را پیدا کند.
    • - یک راه این است که انسان به خودش توجه کند. اما از خدا چه می‌دانیم؟ مثلا می‌دانیم که او اعلی و اول است. {۱۰} این را بیاییم نسبت به خودمان بسنجیم. نسبت به خودمان ببینیم. اول و اعلی نسبت به من چیست و کجاست؟ آیا چیزی بالای دستگاه ادراک من وجود دارد؟ یا نه؟ برترین چیزی که با او آشنایی دارم چیست؟ {۱۳} پله پله بالا بیاید. {۱۶} از خودش بپرسد من از کجا دارم می‌آیم؟ اگر خدا همه چیز را می‌بیند، بلکه دیدگان مرا نیز می‌بیند {۱۸} او کیست که (در بالاترین درجه) دارد می‌بیند؟ {۱۹}



    ================================================== ====
    پانویس:
    {۱} برای مثال اصلا ذهن توانایی تصور یک چیز بدون اول را ندارد. حتی اگر آن چیز مانند کره، گرد باشد یا مانند برخی گونه‌های وجود از دید زمانی مکانی محدودیت نداشته باشد.
    {۲} این موجود نیازمند است. نیازمند اثبات تو.
    {۳} این موجود مخلوق است. مخلوق اندیشه و فکر و استدلال تو. تو نور وجودی خودت را روی او انداخته‌ای تا او از تاریکی عدم به صحنه‌ی وجود پا بگذارد. تو مدرِک هستی و او مدرَک. تو قاهر بر اویی. تو اول (نسبت به) اویی. تو اعلی نسبت به اویی. این خدا نیست. تو در ذهنت بالا پایین می‌اندازی‌اش. هست و نیستش می‌کنی. خاموش روشنش می‌کنی. این کجا خداست؟
    {۴} دیدن هم مانند اثبات کردن است. کسی که خدا را «ببیند» او را توانسته است محدود کند به حدود بینایی خودش. خدا نه همه‌اش دیده می‌شود و نه تکه تکه و پاره پاره و بخش بخش می‌شود که بتوانی بخشی‌اش را ببینی.
    {۵} تنها خدا هم نیست. چیزهای دیگری هم هست. از جمله چیزهایی که زیر این ذره‌بین دیده نمی‌شوند خود این ذره‌بین است. خود این ذره‌بین را هرگز ذره‌بین ندیده. و از آن بالاتر کسی که این ذره‌بین را دست گرفته. هرگز خودش را ندیده. حتی اگر پشت این عینک یا ذره بین (که مدام بر چشمش است) هم چیزی به نام «خود تو» به او نشان دهند، این او نیست. بلکه تصویر اوست! شبیه اوست. ولی او نیست. همین‌جور خود ذره‌بین... اگر خودش را زیر خودش ببیند... این شبیه ذره‌بین است... تصویر ذره‌بین است... ولی خودش نیست.
    {۶} اگر دیده‌ات حق بین باشد. نقص را نبینی. کمال را ببینی. زشتی را نبینی. زیبایی را ببینی. عدم (چیزی که نیست) را نبینی. چیزی که هست را ببینی! یا اگر نیستی (یعنی نقص و زشتی و شر) را دیدی بدانی که این هستی و هستی و هستی و هستی است. «نسبی» نبینی. «مطلق» را در «نسبی‌ها» ببینی.
    {۷} سفیه ممکن است بگوید چرا خودم را ندیده‌ام؟ من هر روز خودم را جلوی آینه‌ی خانه‌مان نگاه می‌کنم! او هنوز فرق خودش را با دست و پایش نفهمیده! حتی بین مغز و بدن و ادراک خودش هم نمی‌تواند فرق بگذارد! او خودش را یکی از ادراکاتش می‌پندارد! نمی‌فهمد که «این همانی» است که دارد می‌کند. و در حقیقت امر هیچ‌گاه «این»، «همان» نبوده و نیست!
    {۸} اصلا نمی‌تواند برود. دلیل دیگر (علاوه بر آنچه گفته شد) این است که اگر من یا دستگاه ادراکم دارای چگونگی باشیم نمی‌توانیم چگونگی را تشخیص دهیم. ادراک کننده‌ی چگونگی لاجرم چگونگی ندارد. شیشه‌ای که رنگ قرمز و سبز و زرد را از پشت آن می‌توان دید نمی‌تواند خودش (تماما) قرمز باشد.
    {۹} با اندیشه در این آشنایی می‌توان به آشنایی‌ای که انسان با خدا دارد پی برد. البته این حرف کاملی نیست. برای همین به جای متن اصلی در پانویس می‌آوریمش.
    {۱۰} تمام نام‌های خدا یکی است در حقیقت! اگر خوب فکر کنیم می‌بینیم اول همان اعلی است. اول همان اکبر است. اول همان ظاهر است و باطن است و ...
    {۱۱} عدم وجود ندارد. نیستی نیست. چیزی نیست که بگوییم خدا این را رفته از یک جایی آورده. خارج ندارد که بگوییم از خارج خودش چیزی برداشته.
    {۱۲} همان گونه که در مسیر انا می‌توان بالا رفت. به تعمیق در هو هم می‌توان همین‌نتیجه را یافت. جز اینکه «هو» در «انا» گم و گور و دور است. و اصلا درک «هو» به واسطه‌ی «انا» است. به عبارت دیگر انا نسبت به هو به خدا نزدیک‌تر است. نسبت به نخست و برتر و بزرگتر و ... البته نه این انا که در آینه می‌بینیم که این در واقع خودش یک «هو» است!!!
    {۱۳} با این اگر خوب آشنا شویم... می‌بینیم که این کار «آشنا» شدن نیست! بلکه «آشنا شدن با آشنایی» است! ما کشف نمی‌کنیم. بلکه کشفی که داریم را کشف می‌کنیم. علم پیدا نمی‌کنیم بلکه به علمی که داریم علم پیدا می‌کنیم! یادمان می‌آید که یادمان بوده!
    {۱۴} اللَّهُ يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ + كَمَا بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ + خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ
    {۱۵} آمده درست نیست. آمده یعنی اینکه اکنون دیگر نیست. رابطه‌ی خدا با انسان رابطه‌ی یک ساعت ساز و ساعت نیست. بلکه رابطه‌ی خدا و موجودات ورای زمان است. به عبارت دیگر خداوند تنها خالق لحظه‌ی الف نیست. خداوند هم اولین موجود زمانی را آفریده و هم دومین و هم دیگر موجودات را. هم لحظه‌ی اول وجود موجود اول را آفریده و هم دومین لحظه‌ی وجود آن موجود را هم دیگر لحظات زندگی آن موجود را.
    {۱۶} پله پله بالا آمدن... در حقیقت پله پله نیست شدن است. زمانی که از لقاء الله حرف می‌زنیم منظور دل کندن از مقام‌های پایین‌تر است. فراموش کردن ماسوالله.{۱۷}
    در مورد آینه... باید گفت که... با آینه نمی‌توان خود موجود را دید. ولی می‌توان تصویری از او نقاشی کرد. و بزرگترین آینه هم خود خدا و/یا حضرت محمد(ص) است.
    {۱۸} هو یدرک الابصار.
    {۱۹}در اصل این سه راه یک راه است.
    {۲۰} به دریا بنگرم دریا ته بینم.
    «محمد حسین» هستم.
    امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

  20. 3 کاربر به خاطر ارسال مفید mhjboursy از ایشان تشکر کرده اند:


صفحه 9 از 43 نخست ... 678910111219 ... آخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •