صفحه 11 از 43 نخست ... 89101112131421 ... آخرین
نمایش نتایج: از 101 به 110 از 429

موضوع: فلسفی-عرفانی

  1. #101
    ستاره‌دار (۱۳) mhjboursy آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2013
    محل سکونت
    خواجه لامکان تویی بندگی مکان مکن
    نوشته ها
    18,270
    تشکر
    51,028
    تشکر شده 84,811 بار در 17,704 ارسال

    پاسخ : فلسفی-عرفانی

    نقل قول نوشته اصلی توسط mhjboursy نمایش پست ها
    عاشقم بر قهر و بر لطفش به جد بوالعجب من عاشق این هر دو ضد
    ----------------------
    واقعا چه کسی می‌تواند بر قهرش هم عاشق باشد؟
    در چشم ما اگر اشتباه (دیوانگی) نباشد کار بسیار سختی است...
    مانند این است که امروز منفی پنج کامل بخوریم و فردا از خدا راضی باشیم...
    حالا یک روز را می‌شود کاری‌اش کرد.. و منفی پنج را هم می‌شود کاری‌اش کرد...
    ولی کمر شکن اگر منفی بخوریم و در زمان زیاد...

    و البته بوده‌اند کسانی که عاشق این هر دو ضد بوده‌اند...
    و البته خدای آنها هم گویا با خدای من فرق دارد...
    آنها چیزی دیده‌اند که من ندیده‌ام...
    آنها از قهر هم مهر می‌بینند... {۱}
    ناراحت می‌شوند (و ناراحتشان می‌کنند و از این بابت) خوشحال می‌شوند!
    غم و شادی دنیا را کنار گذاشته‌اند و برایشان علی‌السویه است...
    و مرکز عشق و هوس خودشان را در جایی خارج از این دنیا قرار داده‌آند...
    و احتمالا روی همین حساب است که هم در زمانی که آسیب (دنیوی) به ایشان می‌رسد عشق (پشتش) را می‌بینند و هم زمانی که نعمت (دنیوی) می‌رسد... {۳}

    اینها این‌گونه‌اند که
    به دریا بنگرم دریا ته بینم... به صحرا بنگرم صحرا ته بینم...

    برای همین دائم‌ اللذت هستند... همواره خودشان را غرق در عشقی جاودانه، شدید، همه‌سویه، بی‌مانع، آرام و آسوده، لذیذ (!)، ملایم و موافق با طبع{۲} می‌بینند.

    -----------------------
    {۱} مهر مادری - مهر طبیب - که اگر می‌زند، قهر می‌کند، کارد بر می‌دارد و شکم هم حتی می‌درد... از روی مهر این کار را می‌کند!
    {۲} طبع واقعی که مخالف طبیعت است منظور است.
    {۳} و خارج از این دنیا هم که همه‌اش مهر است و محبت و عشق و شادی... در حقیقت مشکل، تضاد، تزاحم، اشتراک در منافع و به تبع آن اختلاف منافع همه از این دنیا می‌آید... اینجاست که منابع محدود است و خواهان زیاد. وگرنه دعوا و درگیری و دلخوری و غم و خوف و حسرت و خسران و نگرانی‌ای وجود نداشت.
    یک سخنرانی بسیار ارزشمند {۱} اخیرا گوش می‌کردم که در آن می‌گفت حتی شیطان هم برای انسان سودمند است.
    و ای بسا بزرگترین سود را برای انسان همین دشمنش دارد.
    به این طریق که شیطان انسان را به پایین می‌کشد (دعوت می‌کند) و به واسطه‌ی غلبه بر همین دعوت و کشش و حرکت در خلاف جهت آن انسان عشقش را تثبیت و تقویت و تضمین می‌کند و با دو برابر نیرو به سوی خدا حرکت می‌کند.
    شیطان عشق به دنیا را به او پیشنهاد می‌کند و انسان «با وجود این تمایل» عشق‌های بالاتر را انتخاب می‌کند و (به خودش) ثابت می‌کند که عاشق واقعی است... با این قربانی کردن و به قربان‌گاه بردن مادون و پست‌ها خودش را آماده‌ی وصال زیبای پاک می‌کند...
    -----------------------------
    پانویس:
    {۱} یعنی واقعا بسیار ارزشمند! سخنرانی‌ای با نام «دشمن‌شناسی» از استاد «محمد شجاعی». سخنرانی‌ای است با مضمون راه‌های مقابله با مسائلی که منجر به غم و ترس (اضطراب) شما می‌شود. در آن سخنرانی این عزیز می‌فرمایند باید شاد زیست! می‌گویند کسی می‌تواند در آن دنیا شاد زندگی کند که در این دنیا شاد بتواند زندگی کند. مهمترین رسالت این سخنرانی نجات دادن مخاطب از خوف و حزن است و این دو را عامل کار شیطان می‌داند (که در قرآن هم ذکر شده! با صراحت! که من تا آن موقع حواسم نبود!) و مقابله با شیطان را وظیفه هر کس می‌داند... و در کل راه‌کارهایی که ارائه می‌فرماید یک‌جورهایی زندگی را می‌تواند رفته رفته تبدیل کند به بهشت! (تا گوش ندهید متوجه نمی‌شوید... خیلی عالی است سخنان ایشان... حتما گوش دهید...)
    «محمد حسین» هستم.
    امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

  2. کاربر زیر به خاطر ارسال مفید mhjboursy از ایشان تشکر کرده است:


  3. #102
    ستاره‌دار (۱۳) mhjboursy آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2013
    محل سکونت
    خواجه لامکان تویی بندگی مکان مکن
    نوشته ها
    18,270
    تشکر
    51,028
    تشکر شده 84,811 بار در 17,704 ارسال

    پاسخ : فلسفی-عرفانی

    خدا بودن و خدا شدن
    -----------------------
    خیلی‌ها از لفظ خدا شدن یا خدا بودن سخن به میان می‌آورند... من این را دوست ندارم...
    دوست ندارم نه به این معنی که صد در صد نفی یا صد در صد قبول می‌کنم...
    بلکه اصلا اصطلاح درستی نیست.
    همین می‌شود که بعدا چند تا جاهل به ظاهر متدین هم گیر می‌دهند و آتو می‌گیرند و در وهله‌ی بعد دست به تعصب و تکفیر و احیانا آزار و حتی قتل می‌زنند...

    مشکل کار کجاست؟
    مشکل کار اینجاست که اصلا خدا بی‌نهایت است.
    این را اگر مقداری درک کنیم... حتی در همین بی‌نهایت‌های محدودی (!) که داریم...
    می‌بینیم در کنار بی‌نهایت عدد دیگری قرار نمی‌گیرد...
    حال چگونه ممکن است در کنار خدا کسی قرار گیرد؟

    رسیدن به خدا از قبیل این نیست که یک چیزی/کسی بزرگ شود و بزرگ شود و بزرگ شود و مثلا از یک واحد به ۹۹ واحد برسد و بعد برسد به ۱۰۰ واحد!
    نه!
    خدا بی‌نهایت است... فاصله‌ی یک واحد با بی‌نهایت همان‌قدر دور است که فاصله‌ی ۹۹ واحد...
    (این‌جور) رسیدن معنا ندارد...
    این لقاء دروغ است. (نه اینکه لقاء کلا دروغ باشد.) این لقاء و رجاع و صیر و سیر و الیه اشتباه است.

    موضوع این است که رسیدن به خدا از جنس نیست شدن نیستی است.
    یعنی دقیقا برعکس آن بزرگ شدن.
    (شاید برای همین است که خضوع و خشوع و نرمی و فقر در اسلام مضموم نیست که ممدوح است.)
    انسان با بزرگ شدن به خدا نمی‌رسد. با نیست شدن به او می‌رسد.

    و حالا برگردیم به خدا بودن و خدا شدن... اینها اشتباه است گفتنش... برای اینکه در اولی (یعنی خدا بودن) لزوم دوتا شدن خدا پیش می‌آید و در دومی لزوم عرض اندام در برابر خدا (عرض اندام ۹۹ در برابر بی‌نهایت) و دقیقا برعکس رفتن راه! (البته نیت درست است و بیشتر کسانی که از اینها حرف می‌زنند همین را لحاظ می‌خواهند بکنند ولی واژه‌ها درست انتخاب نمی‌شود و همین یک جایی می‌تواند مصیبت به بار بیاورد.)

    در مورد مقام انبیاء و اولیاء خدا هم... درست است که آن شخصیت در آن زمان و آن مکان و با آن کیفیت یک بار به وجود آمده و غیر ممکن است در این دنیا (بلکه در هر جایی) تکرار به وجود آید. (به قول آن فیلسوف باستانی: هیچ گاه کسی پایش را دوبار در یک رودخانه نمی‌گذارد.) آری... ولی... زمانی که بحث از صیر و رجوع و لقاء خدا به میان می‌آید... دیگر انسان چه می‌خواهد؟
    «محمد حسین» هستم.
    امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

  4. کاربر زیر به خاطر ارسال مفید mhjboursy از ایشان تشکر کرده است:


  5. #103
    ستاره‌دار (۱۳) mhjboursy آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2013
    محل سکونت
    خواجه لامکان تویی بندگی مکان مکن
    نوشته ها
    18,270
    تشکر
    51,028
    تشکر شده 84,811 بار در 17,704 ارسال

    پاسخ : فلسفی-عرفانی

    ? چند نكته از مرحوم رجبعلي خياط?


    نكته 1: اگر به قدر ترسيدن از يك عقرب، از عِقاب خدا بترسيم، عالَم اصلاح مي شود.

    نكته 2: تو براي خدا باش، خدا و همه ملائكه اش براي تو خواهند بود. «مَن كانَ لله، كان الله لَه».


    نكته 3: سعي كنيد صفات خدايي در شما زنده شود؛ خداوند كريم است، شما هم كريم باشيد. رحيم است، رحيم باشيد. ستاّر است، ستار باشيد.


    نكته 4: دل جاي خداست، صاحب اين خانه خداست. آن را اجاره ندهيد.


    نكته 5: كار را فقط براي رضاي خدا انجام دهيد، نه براي ثواب يا ترس از جهنّم.


    نكته 6: اگر انسان علاقه اي به غير خدا نداشته باشد، نفس و شيطان زورشان به او نمي رسد.


    نكته 7: اگر كسي براي خدا كار كند، چشم دلش باز مي شود.


    نكته 8: اگر مواظب دلتان باشيد و غير خدا را در آن راه ندهيد، آنچه را ديگران نمي بينند شما مي بينيد. و آنچه ديگران نمي شنوند، شما مي شنويد.


    نكته 9: هركاري مي كنيد نگوييد: "من كردم"، بگوييد: «لطف خداست». همه را از خدا بدانید??
    «محمد حسین» هستم.
    امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

  6. 3 کاربر به خاطر ارسال مفید mhjboursy از ایشان تشکر کرده اند:


  7. #104
    ستاره‌دار (۱۳) mhjboursy آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2013
    محل سکونت
    خواجه لامکان تویی بندگی مکان مکن
    نوشته ها
    18,270
    تشکر
    51,028
    تشکر شده 84,811 بار در 17,704 ارسال

    پاسخ : فلسفی-عرفانی

    تراز زندگی
    -----------
    می‌گویند به‌نام آن که جان را فکرت آموخت...
    این معنی بسیار بزرگ است.
    من احساس می‌کنم از دهان بسیاری از ما بزرگتر است این سخن...
    خیلی این معنی سخت و پیچیده است.
    .
    .
    .
    تصور کنید کور مادرزاد بودید... دنیا چه شکلی بود؟
    خود را بگذارید جای یک حیوان یا یک گیاه یا جای جنین در شکم مادرش.
    دنیا چه شکلی است؟

    در قرآن عبارت عجیبی است... می‌فرماید خدا برخی انسان‌ها را (ممکن است) زنده (تر) کند!
    تازه آدم می‌فهمد... دو زاری‌اش می‌افتد...
    می‌فهمد واقعا گیاه زنده نیست... حیوان زنده (کامل) نیست... آن چیزی که جنین دارد حیات (واقعی) نیست....
    .
    .
    .
    و موضوع این است که اصلا چیزی است که قابل تصور کردن هم نیست...
    کما اینکه حتی برای مایی که در تراز بالاتری از «زندگی‌کردن» هستیم تصور چگونه گیاه‌بودن یا تصور چگونه جنین بودن یا حتی تصور چگونه‌کورمادرزاد بودن هم سخت است!

    برگردیم به اصل سخن... می‌فرماید (مرحوم شبستری) به نام آن که جان را فکرت آموخت // چراغ دل به نور جان برافروخت...
    تصور جان بدون فکر چگونه است؟
    از قضا این یک حالت پایین‌تر بودن (در ترازهای زندگی) هم نیست (شبیه گیاه بودن و حیوان بودن و جنین بودن نیست). شبیه کور مادر زاد بودن است.
    جانی که فکر نداشته باشد چگونه است؟
    من این را تعبیر می‌کنم به ظلمت. کوری محض.

    برویم سراغ حیوانات دوباره. حیوانات می‌بینند ولی نمی‌بینند. برای اینکه در آنها سخن (بخوانید اندیشه) شکل نگرفته.
    اینها زنده نیستند... ادای زنده بودن را در می‌آورند... یا اگر بخواهیم حساب کنیم «مقداری» زنده هستند... یا به عبارت دیگر تراز پایینی از زندگی و حیات را دارند...

    برگردیم به گفتار خدا... مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً... هر کس از مرد و زن کار نیکی به شرط ایمان به خدا به جای آرد ما او را به زندگانی خوش و با سعادت زنده ابد می‌گردانیم....
    در جای دیگر می‌فرماید: إِنَّا نَحْنُ نُحْيِي الْمَوْتَىٰ.... ما خودمان مردگان را زنده می‌گردانیم،...

    پرسش: آیا «در کنار» دیدن و شنیدن و ... ابعاد دیگری نیز از حیات وجود دارد؟ بالاتر از اینها چطور؟
    آیا یک جنین می‌فهمد بالاتر از ترازی که او دارد زندگی می‌کند حیاتی دیگر وجود دارد؟ حیوان چطور؟ یک گیاه چطور؟
    به چه زبانی می‌توان به یک گیاه فهماند که زندگی این نیست که تو داری و تو در حقیقت مرده‌ای! نه زنده! ؟؟؟ یا به یک حیوان؟ حیوانی که زبان نمی‌فهمد. حتی این تشریح برای یک انسان معمولی که (حیات در تراز خودمان که قابلیت «سخن» دارد ولی) کور مادر زاد است هم سخت است. چگونه می‌توان به یک کور مادرزاد «دیدن» را توضیح داد؟
    و اینکه ورای این زندگی (ما) چیست؟
    آیا چیزی نیست؟ (یا به قول برخی سفها اندیشیدن در این موارد بلکه کلا ژرف‌اندیشی و تفلسف حرام است!)
    برای یک جنین چگونه مادرش توضیح دهد که من تو را می‌خواهم زنده کنم؟ دیدنی‌ها و خوردنی‌ها و شنیدنی‌ها و چشیدنی‌ها و بوییدنی‌ها را چگونه برای او وصف کند؟
    .
    .
    .
    آری.. به نام آن که جان را فکرت آموخت... نعمت پول نیست... خانه نیست... نان نیست حتی!... نعمت فکر کردن است! نه تنها به این خاطر که اگر فکر نبود غم و خوشحالی نان هم نبود... نه... بلکه اصلا اگر فکر نبود من نبودم! من در این تراز نبودم... من (این‌قدر) زنده نبودم... مرده بودم! یک زندگی حیوانی یا گیاهی (جنینی) داشتم... جناب شبستری می‌فرمایند به نام خدایی که به من زندگی بخشید. (این تراز از زندگی را بخشید.) به نام خدایی که مرا من کرد. وگرنه حیوان بودم. می‌دیدم ولی کور بودم.
    حیوان نمی‌بیند.
    «محمد حسین» هستم.
    امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

  8. 3 کاربر به خاطر ارسال مفید mhjboursy از ایشان تشکر کرده اند:


  9. #105
    ستاره دار (1) میلاد سودی آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Apr 2020
    نوشته ها
    1,030
    تشکر
    4,961
    تشکر شده 6,002 بار در 997 ارسال

    پاسخ : فلسفی-عرفانی

    من عاشق عرفان هستم ادم زیاد مذهبی نیستم ولی تو زندگیم خودم با اختیار خودم تحقیق کردم و دوباره مسلمان شدم نخواستم فقط ارثی بهم برسه خیلی دوس دارم در این تاپیک در مورد بزرگی قرآن بنویسم که بزرگ ترین نعمت تفسیر قرآن هست وقتی میخونی بهت قول میدم این دنیا میشه برات زندان خدا بخواد دست نوشته های خودم رو برای تفسیر قرآن از سوره حمد بصورت جذاب میزارم اینجا
    بازار بورس محلی برای گرفتن پول افراد بی علم و بی تجربه و انتقال اون پول به افراد با علم و با تجربه است

  10. 4 کاربر به خاطر ارسال مفید میلاد سودی از ایشان تشکر کرده اند:


  11. #106
    عضو فعال
    تاریخ عضویت
    Jan 2018
    نوشته ها
    481
    تشکر
    8,463
    تشکر شده 2,189 بار در 399 ارسال

    پاسخ : فلسفی-عرفانی

    دین تحقیقی به مراتب زیباتر از دین تقلیدیه.
    کاش هممون از دین به در بیایم و دوباره دین دار بشیم.
    کاش با تحقیق دینمونو بپذیریم.
    ویرایش توسط رستا : 2020/07/02 در ساعت 19:10

  12. 5 کاربر به خاطر ارسال مفید رستا از ایشان تشکر کرده اند:


  13. #107
    عضو فعال
    تاریخ عضویت
    Jan 2018
    نوشته ها
    481
    تشکر
    8,463
    تشکر شده 2,189 بار در 399 ارسال

    پاسخ : فلسفی-عرفانی

    علامه حسن زاده آملی :
    ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ "ﻋﺎﺑﺪ"ﺑﺎﺷﯽ"ﻋﺒﺪ"ﺑﺎﺵ !
    ﺷﯿﻄﺎﻥ ۶۰۰۰ﺳﺎﻝ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﮐﺮﺩ
    ﻋﺎﺑﺪﺷﺪ،ﺍﻣﺎ"ﻋﺒﺪ"ﻧﺸﺪ.
    ﺗﺎ ﻋﺒﺪﻧﺸﻮﯼ،ﻋﺒﺎﺩﺗﺖ ﺳﻮﺩﯼ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﻧﺪﺍﺭﺩ.
    ﻋﺒﺪﺑﻮﺩﻥ ﯾﻌﻨﯽ:
    ﺑﺒـﯿﻦ ﺧﺪﺍﯾﺖ ﭼﻪ میﺧﻮﺍﻫﺪ،ﻧﻪ دلت

  14. 5 کاربر به خاطر ارسال مفید رستا از ایشان تشکر کرده اند:


  15. #108
    ستاره‌دار (۱۳) mhjboursy آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2013
    محل سکونت
    خواجه لامکان تویی بندگی مکان مکن
    نوشته ها
    18,270
    تشکر
    51,028
    تشکر شده 84,811 بار در 17,704 ارسال

    پاسخ : فلسفی-عرفانی

    یادآوری از گذشته
    --------------------
    کسی که دنبال تعقل و فلسفه نمی‌رود در اشتباه است. چون بالاخره باید (در زندگی‌اش) یک پاسخ به این پرسش‌ها داشته باشد.
    بالاخره باید تکلیف خودش را روشن کند... آیا (این) حیوان هست یا نیست؟ آیا خدا وجود دارد یا نه؟ آیا مرگ یک عمر وجودی است یا عدمی؟ آیا قانون علیت برقرار است یا نه؟ شخصی که یک عمر یک کاری را برای رسیدن به یک مقصود انجام می‌دهد بعد از این یک عمر تازه می‌رود درباره‌اش می‌اندیشد که برای چه این کارها را کرده در اشتباه است. (کسی که تا آخر عمر نمی‌اندیشد از این شخص هم بیشتر در اشتباه است!)
    ----------------------------------------------------------
    پرسش این نیست که آیا خدا وجود دارد یا نه؟ پرسش این نیست که آیا دین داشته باشم یا نه؟
    پرسش این است که کدام خدا را قبول دارم؟ پرسش این است که طبق کدام دین دارم پیش می‌روم؟
    یک نفر اگر بگوید خدا نیست یا دین ندارم فقط اشتباه خودش را نشان داده. بالاخره هر کسی یک مبداء یا مقصدی را قبول دارد. یک ادراک و اراده‌ای دارد. یک خواست‌گاه و آرزویی دارد. بالاخره هر کسی طبق یک روشی و معیاری زندگی می‌کند. (ولو یک روش من‌درآوردی و با عقل جزئی شخصی و پر اشتباه... که خودش هم حتی اذعان به اشتباه داشته باشد) (بی‌روشی یعنی بی‌نظمی و آشوب و تاریکی مطلق و «عدم»! . بی‌روشی مطلق یعنی عدم.)
    ----------------------------------------------------------
    انسان زمانی مبدا میلش عوض می‌شود که می‌فهمد این حیوانی که سوارش است نیست (یا اینکه تنها ممکن است نباشد).
    عوض شدن مبدا میل یعنی تا دیروز ذائقه‌اش به فلان بازی می‌کشید ولی یکباره دیگر میلش نمی‌کشد.
    این می‌شود اخلاق.
    با خودش می‌گوید این کارهایی که برای لذت می‌کردم... برای لذت من نبود... برای لذت این مرکبم بود...
    یک باره لذت‌های قدیم از برش می‌رود و لذت‌هایی دیگر جایگزین می‌شود. ترس‌ها نیز.
    دیگر نگرش‌ها نیز تغییر می‌کند. مثلا نگرش به دنیا. به انسان‌ها و موجودات دیگر. به حوادث. به آیات قرآن.
    ویرایش توسط mhjboursy : 2020/07/19 در ساعت 23:03
    «محمد حسین» هستم.
    امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

  16. 4 کاربر به خاطر ارسال مفید mhjboursy از ایشان تشکر کرده اند:


  17. #109
    عضو فعال
    تاریخ عضویت
    Jan 2018
    نوشته ها
    481
    تشکر
    8,463
    تشکر شده 2,189 بار در 399 ارسال

    پاسخ : فلسفی-عرفانی

    واقعا مطالعه در بخش عرفان فوق العاده لذت بخش است و دید بسیار متفاوت و زیبایی به آدم نسبت به تمامی اتفاقات پیرامونش میده.
    کتاب معرفت نفس فوق العاده است.

  18. 5 کاربر به خاطر ارسال مفید رستا از ایشان تشکر کرده اند:


  19. #110
    ستاره‌دار (۱۳) mhjboursy آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2013
    محل سکونت
    خواجه لامکان تویی بندگی مکان مکن
    نوشته ها
    18,270
    تشکر
    51,028
    تشکر شده 84,811 بار در 17,704 ارسال

    پاسخ : فلسفی-عرفانی

    نقل قول نوشته اصلی توسط mhjboursy نمایش پست ها
    خدا هست.
    امیدوارم زیاد طولانی نشود که خسته بشوم وسط کار مجبور شوم رهایش کنم.
    پس مجبورم مقداری خلاصه بنویسم.
    ------------------------------
    پیش از آغاز اصل موضوع یادآوری می‌کنیم:
    هر کسی خدایی دارد.
    اینها نام‌های خداست: نخست - پایان - درک کننده - نیرومند - برتر - محیط - دانا - روشنا - برهان - دلیل - بخشنده - آفریدگار - پروردگار - یک (تک) - یک (یکپارچه)
    این نام‌ها را هر کسی حتی نادان‌ترین و به‌دورترین مردم از فلسفه هم می‌فهمد و باور دارد. بالاخره حتی کودک هم می‌تواند بفهمد یک «برتر» وجود دارد.
    حالا برای برخی این برتر کهکشان‌ها و کائنات مادی هستند - برای برخی انرژی و ماده - برای برخی خودشان - برای برخی نسل بشر - برای برخی یک انسان خاص... بالاخره تصور دو چیز بدون اینکه یکی برتر باشد غیر ممکن است (حتی یک چیز نیز). و کسی که منکر می‌شود برای این است که به دانایی (ضمنی) خودش دانا نیست.
    حال این نام‌ها را ممکن است کسی «یکی» بداند و یکی ممکن است چند بداند. مثلا یکی ممکن است «اول» (که یکی از نام‌های خدا است) را برهه‌ای از زمان دنیا (مثلا بیگ بنگ) بگیرد ولی «آخر» را همان نپندارد و چیز دیگری بپندارد (مثلا آخر را «خودش» بگیرد). به عبارت دیگر برخی ممکن است به چند خدایی رسیده باشند. که این هم اشتباه است. اشتباه از این رو که دو رو هستند. زیر و روی دلشان با هم نمی‌خواند. اگر خوب به «خودشان» توجه کنند می‌بینند که می‌بینند که نام‌ها یکی است. و البته همین وحدت هم از نام‌های اوست. یعنی در ژرف‌اندیشی خودشان می‌فهمند که یک خدا را قبول دارند. دقیق که نگاه کنند می‌بینند همان آفریدگار حتما همان نخست (اول) است و حتما همان، دانا و توانا و بخشنده است و از آفریده‌اش (به ویژه زمان و زمان‌مندها) جدا نیست و برتر و محیط به آفریده‌ها است و دلیل همه چیز او است و همان‌گونه که آغاز کرده پایان دارد می‌دهد. (نه اینکه در یک برهه زمانی پایان بدهد. که بماند.)
    ------------------------------
    اما از اینجا به بعد کار باور است.
    اینها را انسان با ژرف‌اندیشی (و اندیشیدن به اندیشه‌ها و باورهای خودش) برای خودش به صورت علمی تثبیت می‌کند. ولی دانش کافی نیست.
    باور نیاز است.

    به این معنی که... حالا من دانستم خدا کیست و چگونه است... از اینجا به بعد چه؟ به چه دردم می‌خورد؟
    اینجا شیوه‌ای از کند و کاش نیاز است که با حالت استدلال و ژرف‌اندیشی پیشین متفاوت است. البته نام این را هم می‌توان ژرف‌اندیشی گذاشت ولی گونه‌اش گونه‌ای دیگر است.
    در اینجا باید تامل کرد.
    یعنی آرزو کردن - درنگ کردن - اندیشیدن ژرف به یک موضوع - به کارگیری وهم و خیال و احیانا حس در مورد یک چیز - احساس کردن - وجدان کردن - عرفان کردن. با تمام حس و قلب یک چیزی را تصور کردن و نسبت به آن احساس پیدا کردن.
    با آن استدلال‌های بالا به این می‌رسیم که همان خدایی که تمام آفرینش را در آن برهه از زمان آفرید همین اکنون هم همین جا است. ناظر است. حاضر است.
    ولی این کافی نیست. این صرفا یک دانسته‌ی خشک است که زیاد به درد نمی‌خورد.
    ولی زمانی که انسان روی همین ناظر بودن و حاضر بودن خدا تامل می‌کند و احساس می‌کند یکی دارد همین اکنون او را می‌بیند... از دورترین دورها (پشت کهکشان‌های دور و پشت بیگ‌بنگ‌های متعدد) و از نزدیک‌ترین نزدیک‌ها (درون عقل و قلبش)... این یک احساس می‌تواند به وجود آورد. گاهی شخص آن احساسات و عواطف را از صحنه‌ی عقل به صحنه‌ی بدن هم راه می‌دهد و اصطلاحا بدنش مور مور می‌شود... یا به صحنه‌ی وهم (صحنه‌ی ادراک معانی نیمه‌کلی) راه می‌دهد و احساسی عاشقانه یا خاضعانه نسبت به خالق خودش که اکنون در کنارش یا در آن اریکه‌ی عظمتش است پیدا می‌کند.
    شاید بتوان «باور» را «دانشی ژرف که به کنش می‌انجامد» نامید. دانش صرف به خودی خود راهگشا نیست. ولی باور هم گسترش در دانش است و هم پیوند دانستن و توانستن (کار). باور می‌تواند نیروهای مادون عقل را در سرزمین وجودی انسان تحریک کند و حرکت دهد. هم تراز وهم و هم تراز خیال و هم تراز حس. من زمانی که می‌دانم خدا اینجاست شاید عکس‌العمل خاصی نشان ندهم... حتی اگر به خوبی و با استدلال‌های محکم این موضوع را بدانم. ولی زمانی که باور دارم (باورمندانه می‌دانم) که خدا اینجاست احساس‌ها برانگیخته می‌شود و دانسته‌ها به سوی کار سوق پیدا می‌کند.
    ----------------------------------------
    بگذریم...
    این را می‌خواستم بگویم که...
    خدا هست.
    همین را اگر انسان باور داشته باشد کافی است. (موضوع این است که باور نداریم.)
    اگر من مطمئن باشم که خدا هست و او کافی است همین برای من کافی است. اگر مطمئن شوم که تمام امور و تمام بالا پایین‌ها زیر نگر (نظر) خدا است بلکه همه‌ی بالا پایین‌ها زیر سر خدا است. شیوه‌ی تعامل من با امور و مردم و رویدادها به کلی تغییر می‌کند.
    بیشتر ما مسلمانیم و به خدا اعتقاد داریم. بلکه مومن هستیم و یک دانش و باور نصفه نیمه به خدا داریم. ولی این کجا و نگرش بالا کجا؟
    اگر ما به آن آغازگر معتقدیم که «همه»ی امور در دست اوست... دیگر سر و کار ما تنها با او می‌شود! دیگر نه برای امرار معاش کار می‌کنیم و نه برای دفع آفات نسبت به خودمان. بلکه این کارها را می‌کنیم ولی نگاهمان دوخته به بالا است. به سوی آن اول و آخر و حی و قیوم و رب و خالق و علیم و قدیر و معین. جز او همه را هیچ‌کاره می‌پنداریم.
    سهام چیست؟ مثبت و منفی کجاست؟ تحلیل کیلویی چند؟ اخبار چیست؟
    (اشتباه نشود. رها کردن تحلیل و مثبت و منفی نه تنها عاقلانه بلکه احمقانه است و بهترین دلیلش هم روایت حضرت موسی(ع) است که خداوند به او فرمود: اردت ان تبطل حکمتی بتو کلک علی. نه. این آزمایش و بالا پایین‌ها و اسباب حرمت دارد به حرمت کسی که آنها را وضع کرده. بلکه منظور از سطرهای بالا چیز دیگری است! منظور این است که ای کودک... زمانی که داری با پدرت نان‌بیار کباب‌ببر بازی می‌کنی... این‌قدر به دست‌هایش نگاه نکن... مقداری هم به چشمانش نگاه کن... این شیوه‌ی «بازی کردن» است... سرعت و چابکی و بالا پایین و بازی جای خودش... این که بتوانی دست‌های پدر را ببینی و به موقع فرار کنی جای خودش... ولی اینها از جای دیگر دارد آب می‌خورد و آن از چشمان اوست... دست‌ها بالا پایین می‌شوند... ولی از خواست او... به چشمانش نگاه کن و از چشمانش بخوان... بخوان که او اگر نخواهد هیچ گاه کباب نخواهی شد... و اگر کباب می‌شوی این (هم) نفع تو است... و ای بسا گاهی... که در حال کباب شدن باشی... و خود را بازنده‌ی این بازی ببینی... و به بازی‌ای بزرگتر و به کرشمه‌ای و نازی با چشمان او... همین بازی پست را هم به برنده شدن در آن بازی اکبر برنده شوی. که... در نظربازی ما بی‌خبران حیرانند...
    در این غوطه وری در این باور نیز... باز انسان همان کارهایی را می‌کند که در گذشته می‌کرده... پیاده راه می‌رود و غذا می‌خورد و با مردم تکلم می‌کند و در بورس خرید و فروش می‌کند و غذا سر سفره می‌آورد و غیره. ولی هرچند ظاهر شبیه است ولی درون به کلی تغییر کرده. و بلکه همین ظاهر هم عوض شده چون با نگاهی دیگر دارد انجام می‌شود. و ای بسا نتایج هم تغییر کند که نتایج همه از خدا است. (حتی این‌گونه نیست که خدا علت العلل یا اولین اولین‌ها یا قوی‌ترین قوی‌ها باشد. بلکه خدا تنها علت و اول (تنها) و قوی (محض) است و جز او هیچ (خدایی) نیست. اسباب به کل زایل هستند و او باقی و برجا است. او است که همه کاره است و باقی سایه و پوچ‌اند.)
    با این دیدگاه نتیجه‌جویی در انسان تبدیل به وظیفه‌جویی می‌شود. دنبال کردن اخبار و نوشتن نرم‌افزار برای سودآوری بهتر (دقیقا مانند همان نان بیار کباب ببر) به خودی خود معتبر نیستند. بلکه اعتبارشان را از جایی دیگر می‌گیرند و دست خدا پشت همه چیز (اشیاء و رویدادها) است. و تنها سر و کار با خدا است. هر چند در ظاهر با اصغر آقا و اکبر آقا و سهام و درصد سود باشد.


    باور.
    «محمد حسین» هستم.
    امیرالمومنین(ع):برای دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگی خواهی کرد و برای آخرتت چنان که گویا فردا خواهی مرد.

  20. 4 کاربر به خاطر ارسال مفید mhjboursy از ایشان تشکر کرده اند:


صفحه 11 از 43 نخست ... 89101112131421 ... آخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 3 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 3 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •