نقش فلسفه در عرفان
------------------------
تمرینهای پرواز روح!
متن از تارنماهایی که در این زمینه کار میکنند:
اما در مورد این کارها...بهترین زمان برای تمرین پرواز روح سحرگاه و یا اول صبح میباشد، به شرط آنکه قبل از آن به اندازه کافی و لازم خوابیده و استراحت کرده باشید. انجام تمرینها، شب قبل از خواب مشروط بر آنکه خستگی مفرط در وجود شما نباشد نیز امکانپذیر است. البته در صورت فراهم بودن سایر شرایط شما میتوانید در هر زمان که تمایل داشته باشید تمرین کنید.مدت زمان تمرین برای مبتدیان به طور متوسط نیم ساعت میباشد. البته چند دقیقه کم یا زیاد شدن آن اشکالی ندارد. ولی تمرینهای طولانی برای اینگونه افراد به هیچ عنوان توصیه نمیشود. نتیجهی تمرین هر چه که باشد (موفق یا ناموفق) نباید زمان تمرین بیشتر از مقدار ذکر شده باشد.
دستور العمل ها و تذکرات برای ایجاد شرایط جهت پرواز روح :
۱- مکان انجام تمرین باید کاملاً آرام باشد و البته نیمه تاریک و حتی الامکان درمکانی تمرین کنیم که انرژی مثبت داشته باشد.
۲- بهترین زمان برای تمرین سحرگاه میباشد در نیمه اول ماه قمری (۱ تا ۱۵دهم ) تمرینات تأثیر بیشتری میگذارد در حالتی که قمر در موضع عقرب میباشد تمرین نکنیم ( به تقویم نجومی مراجعه کنید.) در شب هایی که بُعد انرژی بسیار بالا است تمرینات جواب بیشتری میدهد.
۳- رایحه ملایم و خوشبو ایجاد آرامش خوب میکند مثل بوی (عود ، کندر و …)
۴- باید لباس راحت و تمیز پوشید در صورت دسترسی لباس کاملاً سفید باشد.
۵- قبل از انجام تمرین باید با طهارت کامل بود. انجام غسل و وضو بسیار اثرگذار میباشد.
۶- استفاده از روش گیاهخواری و ترک حیوانی می تواند تأثیر بسزایی در تمرینات بگذارد.
مصرف گوشت و البته غذاهای مصنوعی مثل همبرگر، سوسیس و … تأثیر منفی در تمرینات میگذارد.
۷- تکرار بعضی از اذکار و آیات میتواند بسیار کمک کننده باشد.
از ذکر « یا باسط » قبل از تمرین به تعداد ۷۲ مرتبه استفاده کنید.
۸- رو قبله تمرین کنید.
۹- بعد از هر تمرین بابت نتیجه حاصله خداوند را سپاسگذاری کنید.
۱۰- هرگز در موقع خستگی، گرسنگی و شکم پری، تمرین نکنید.
۱۱- با اطمینان و اعتماد به نفس تمرین کنید.
و مطمئن باشید که شما توانایی انجام کارهای ماورائی را دارید.
۱۲- تصور ابزار اصلی کار شماست پس تصور پرواز روح را مرتباً در ذهنتان بهنگام و قبل از تمرین مرور کنید.
تمرینات پرواز روح
تمرین اول :
ابتدا خود را اینگونه وارد یک حالت خلسه مفید کنید. (Relaxation)
۱- بدن را رها کرده به پشت در یک جای نرم و راحت دراز بکشید و با توجه و تمرکز روی دم و بازدم نفس نسبتاًعمیق بکشید. (۳ دقیقه)
۲- در مرحله دوم تمرین نفس عمیق را رها کرده و از عدد ۴۰ در ذهن معکوس به سمت عدد ۱ می شماریم و با خود میگوئیم: با هر عدد که معکوس به سمت یک میشمارم، بدنم رها، شَل ، سنگین، خواب آلوده ، و آرام میشود.
۳- در مرحله سوم بدن خود را تصور میکنیم ابتدا به پاها نگاه کرده ( البته در تصویر ذهنی) و در ذهن خود مجسم میکنیم که پاهایمان کم کم پف میکند و بزرگ و بزرگ تر میشود در این مرحله همین که این تصور را داشته باشیم خود به خود پاهایمان حالتی مثل پف کردن و سنگینی میگیرد. این تجسم را به شکم، سینه، دست ها و کل بدن انتقال میدهیم. با انجام صحیح این سه مرحله حالتی مثل سنگینی، آرامش، رهایی، راحتی، خواب آلودگی، پف کردن دست ها یا پاها، مور مور شدن بدن و … به ما دست میدهد که از نشانه های خلسه های مثبت میباشد. (در نتیجه فعال شدن سیستم عصبی پاراسمپاتیک میباشد.)
حالا بعد از انجام این سه مرحله آماده انجام تمرین پرواز روح میباشیم.
بدن خود را کاملاً در حالی که به پشت دراز کشیدهایم تجسم میکنیم. توجه و تمرکز را معطوف فاصله بین نوک بینی و سقف مینمایم ، در ذهن تصور میکنیم که کم کم فاصله بین نوک بینی ما و سقف اتاق کمتر و کمتر میشود آرام آرام نوک بینی به سقف اتاق میرسد بدن ما بالا و بالاتر میرود (با انجام مرتب و منظم این تمرین حالتهای خوبی از پرواز روح را تجربه میکنیم.) خوب حالا نوبت به این رسیده که خیلی خوب و کامل از این حالت خارج شویم و به حالت طبیعی و معمولی خود برگردیم پس با ۵ شماره از این حالت خارج میشویم. یک کاملاً خارج میشوم، دو کاملاًَ به حالت عادی بر میگردم، سه با شنیدن شماره پنج خیلی راحت از این حالت خارج میشوم و چشمهایم را باز میکنم، چهار و پنج کاملاً از تمرین خارج شدهام.
تذکر: توجه داشته باشید خیلی آرام آرام چشم ها را باز کنید و یک دفعه از جایتان تکان نخورید زیرا حداقل ممکن دچار سردرد شوید.
قبل از پایان هر تمرین این سه جمله را حتماً تکرار کنید :
۱- تمرین بسیار خوبی داشتم.
۲- شاداب، سلامت، پر حس و پر انرژی هستم.
۳- در دفعات بعد خیلی سریعتر، عمیق تر و بهتر وارد حالت خلسه میشوم و تجربه بهتری از پرواز روح نصیبم میشود.
تمرین دوم:
این تکنیک از هفت مرحله تشکیل شده است که با طی این مراحل میتوانید به فرافکنی دست پیدا کنید. البته انتظار حصول نتیجه در اولین جلسهی تمرین، انتظار به جایی نمیباشد. هر چند که ممکن است برخی افراد در جلسه اول نیز به موفقیت برسند. در هر حال موفقیت در تکنیکهای فرافکنی به (توجه، توجه، توجه) و (تمرین، تمرین، تمرین) نیاز دارد. این دو کلمه (توجه و تمرین) توصیه تمام استادان متافیزیک به معرفتجویان میباشد. با عنایت به این موارد به شرح تکنیک میپردازیم.
مرحلهی اول:
با رعایت موارد یک تا شش از بحث قبل و براساس دستورات ارائه شده در آن با همان نظم و ترتیب جسم و ذهنتان را رها کنید. رها سازی جسم و ذهن براساس نظر بیشتر استادان و به استناد تجربیات مؤلف کتاب، اولین و مهمترین قدم در تمرینات فرافکنی است.
مرحلهی دوم:
در این مرحله باید به حالت خلسهی مثبت فرو روید. خلسه یک حالت بین خواب و بیداری میباشد. به عبارت دیگر یک حالت شبه خواب است که در آن حرکات ارادی بدن متوقف میگردد. خلسه به دو نوع مثبت و منفی تقسیم میشود. خلسهی منفی با آشفتگی، اضطراب، تند و سطحی شدن تنفس، افزایش ضربان قلب، کاهش بزاق دهان و انقباض مثانه همراه است.
این نوع خلسه به دنبال ترس، شوک، رؤیت صحنههای دلخراش، دعوا و نزاع و خستگی و بیخوابی مفرط بهوجود میآید. خلسهی مثبت با آرامش، رهایی، راحتی، نفسهای عمیق و شمرده، ضربان قلب آرام، و طبیعی بودن سایر فعالیتهای بدن همراه است. این نوع خلسه با رعایت موارد یک تا شش فصل گذشته و انجام یکی از شیوههای زیر حاصل میشود.
یک راه رسیدن به خلسه این است که ساعد دست را به سمت بالا نگاه دارید. درحالیکه بازو روی زمین یا تخت میباشد. دست شما رها شده، آرام آرام به سمت تخت یا زمین فرو میافتد. در همین حال شما به یک حالت شبه خواب فرو میروید. در همین حال میتوانید به خود تلقین کنید که: «من احساس آرامش و راحتی میکنم… جسم و ذهن من کاملاً رها شده است… دست من آرام آرام رها شده فرو میافتد… در همین حال من به حالت خلسه فرو میروم … خلسهی مـن یک خلسهی مثبت است… ».
روش دیگر برای فرو رفتن در خلسه شمارش اعداد به صورت معکوس میباشد. برای این منظور شروع به شمارش معکوس از شماره صد کنید. در این حال به خود تلقین کنید که: «من احساس آرامش و راحتی میکنم… جسم و ذهن من کاملاً رها شده است… از شماره صد معکوس میشمارم تا به عدد یک برسم… با هر شمارش معکوس به حالت خلسه فرو میروم … خلسهی من یک خلسهی مثبت است… .»
به یاد داشته باشید که برای شمارش معکوس اعداد، دقت زیاد به خرج ندهید. اگر احتمالاً شمارش، اشتباه یا جابهجا شود اشکالی ندارد. همچنین لزومی ندارد که شمارش را تا عدد یک ادامه دهید. اگر در اواسط شمارش و یا در هر جای دیگر آن به حالت خلسه فرو رفتید، شمارش میتواند متوقف گردد.
یک روش دیگر برای حصول خلسه تجسم گوی بلورین است. برای این منظور یک گوی سفید را مجسم کنید که در فضای بالای سرتان معلق است. در ذهنتان روی گوی سفید تمرکز بگیرید و به خودتان بگویید:« من شماره ۳ را روی گوی بلورین مینویسم، آنرا میبینم و به خلسه فرو میروم. سپس به جای آن عدد ۲ را مینویسم و به آن نگاه میکنم و خلسهام عمیقتر میشود.
در آخر عدد یک را مینویسم و به آن نگاه میکنم تا خلسهام کاملاً عمیق شود.» حال این کار را انجام دهید. اعداد را به هر رنگی که بخواهید میتوانید روی گوی بلور بنویسید. با این کار آرامش و رهایی شما عمیق و عمیقتر میشود. برای عمیقتر شدن خلسه میتوانید همین کار را دوباره تکرار کنید.
مرحلهی سوم:
در این مرحله باید کالبد فیزیکی و حواس پنجگانهی خود را فراموش کنید. برای رسیدن به این منظور باید آرامش و خلسهی شما عمیقتر گردد. برای این کار میتوانید درحالیکه چشمانتـان بسته است بهصورت مستقیم به فضای تاریـک پشت پلک چشمانتان نگاه کنید. یک فضای تاریک و خالی میبینید. در این فضا مستقیم به سمت جلو بروید. در این حال ممکن است الگوها و حالتهای مختلفی از نور را ببینید.
از کنار آنها بگذرید و همچنان به سمت جلو بروید. در این حال کالبد فیزیکی خود را از یاد خواهید برد و دیگر آن را احساس نمیکنید. حواس پنجگانه شما مسدود شده، دیگر محرکهای مختلف را دریافت نمیکنید. شما در یک خلاء قرار گرفتهاید که فقط محرکهای فکری برای شما قابل دریافت است. شما برای فرافکنی آماده هستید.
مرحلهی چهارم:
به حالت ارتعاش و لرزش وارد شوید. این حالت ارتعاش مهمترین و همچنین مبهمترین بخش تکنیک میباشد. بسیاری از آنهایی که تمرینهای فرافکنی را انجام میدهند ارتعاش و لرزش را در اولین تجربه فرافکنی خوب بهیاد میآورند.
ارتعاشها میتواند شبیه تجربهی برق گرفتگی با ولتاژ کم در زمان کوتاه باشد. این ارتعاشها به دلیل تلاش کالبد اختری برای ترک کالبد فیزیکی میباشد.
به خودتان تلقینهای ذهنی بدهید که کالبد اختریتان در حال بلند شدن و بالا آمدن است. این تلقینها را تکرار کنید. بیان تلقینها میتواند به زبان و یا به دل و در ذهن باشد. بهطور کلی برای تلقینها از جملات کوتاه مختصر و مفید استفاده کنید. برای مثال میتوانید به خودتان بگویید: «کالبد اختری من در حال ارتعاش است… کالبد اختری من در حال جدا شدن از کالبد فیزیکی است… کالبد اختری من جدا شده و به سمت بالا میرود… ».
یک نقطه به فاصله ۳۰ سانتیمتر در بالای پیشانیتان مجسم کنید. سپس این نقطه را بهصورت ذهنی به فاصله ۱۸۰ سانتیمتری ببرید. نقطه مورد نظر را به اندازه ۹۰ درجه بچرخانید و بالا ببرید. این کار را با ترسیم یک خط، موازی محور بدن در بالای سر انجام دهید. روی آن نقطه تمرکز کنید. ارتعاشات خود را از سر خارج کنید و به آن نقطه ببرید و دوباره از آن نقطه به سر برگردانید.
اگر نمیتوانید این کار را انجام دهید حداقل در ذهنتان مجسم کنید که این کار را انجام میدهید. بهزودی و با تکرار تمرین بهراحتی این کار برای شما قابل انجام میگردد. این تمرین شما را برای فرافکنی آماده میکند.
مرحلهی پنجم:
یاد بگیرید که این حالت ارتعاش را کنترل کنید. برای این منظور تمام ارتعاشات را از سراسر بدن جمع کنید و در سر متمرکز نمایید. آنگاه این ارتعاشات را بهصورت یک موج از سر به سمت پاها ببرید. برای افزایش تأثیر این تمرین بر روی ارتعاشها تمرکز گرفته، در ذهنتان آن را تقویت کنید. حال یک موج ارتعاش قوی را از سر به سمت پا هدایت کنید و دوباره آن را به سر باز گردانید. آنقدر تمرین کنید تا این امواج بهراحتی تحت کنترل شما قرار گیرد. زمانی که شما توانستید این کنترل را بهدست آورید، برای خروج روح از بدن آماده میباشید.
مرحلهی ششم:
فرافکنی را با یک جدایی نسبی شروع کنید. کلید این کار کنترل افکار است. ذهنتان را بهطور کامل روی برنامهی خروج از بدن متمرکز کنید و اجازه ندهید که این فکر از ذهنتان بیرون رود. سرگردانی افکار ممکن است باعث از دست رفتن این حالت کنترل گردد.
ارتعاشهای شما قویتر میشود. تجربهی خروج از بدن را با جدا کردن یک دست یا یک پا از کالبد اثیری شروع کنید. برای مثال احساس کنید که یک دست از کالبد اثیری شما از کالبد فیزیکی جدا شده و دیوار نزدیک شما را لمس میکند. دست را از وسط دیوار عبور داده سپس آن را به سمت عقب بکشید و به موقعیت فیزیکی خود برگردانید. همین تمرین را با دست دیگر انجام داده، هدف دیگری را لمس کنید.
مرحلهی هفتم:
در این مرحله میتوانید بهطور کامل از بدن جدا شوید. برای این کار یکی از روشهای زیر را مورد استفاده قرار دهید.
روش اول: بیرون و بالا آمدن از بدن است. برای این منظور مجسم کنید که وجود شما نورانی و روشن میشود. در همین حـال ارتعاشهای شمـا قویتر میگردد.
حـال فکر کنید، که شنـاور شدن در فضا چقدر زیبـاست این فکر را در ذهنتان حفظ کنید و اجازه ندهید که فکر دیگری جایگزین آن شود. در این حالت بهشرط آنکه مراحل قبلی را با دقت پشت سر گذاشته باشید، فرافکنی خودبهخود اتفاق میافتد.
روش دوم: چرخیدن و خروج از بدن است. بدین ترتیب که وقتی به حالت ارتعاش رسیدید اراده کنید که در ذهن، بدنتان را بچرخانید. درست مانند زمانی که در بستر خوابیده و میچرخید. دقت کنید، چرخش بدن فقط در فکر بهصورت تجسم ذهنی انجام میشود و کالبد فیزیکی هیچگونه چرخش یا حرکتی ندارد.
سعی کنید بدنتان را بهصورت ذهنی از بالا بچرخانید؛ در این حالت کالبد اختری شما واقعاً خواهد چرخید و از کالبد فیزیکی جدا خواهد شد. در این لحظه شما خارج از بدن خواهید بود. خود را معلق در بالای کالبد فیزیکیتان ببینید.
شور، هیجان و شعف فراوان تمام وجود شما را خواهد گرفت. بر خود مسلط باشید. برای چند دقیقه در این تجربهی خروج از بدن بمانید و سپس به نرمی و لطافت به کالبد فیزیکیتان بازگردید.
تلقینهایی پیرامون تأثیرات خوب و مثبت این تجربهی موفق به خود بدهید. تلقینهایی نیز درباره سلامت، نشاط و شادابی به خود بدهید، در نهایت تلقینهایی در باب تجارب زیبا و موفق آینده که در انتظار شما است بگویید. حال با سه نفس عمیق از این حالت خارج شده، به حالت طبیعی و معمولی باز گردید. چشمان خود را باز کنید، خداوند را شکر گفته و به زندگی لبخند بزنید .
ببینید... اکنون مد شده... بسیاری دم از ماورا میزنند... اما ماورای اینها عموما از فلسفه نمیگذرد! یعنی زیرساخت منطقی ندارد. به عبارت دیگر ریشهاش حماقت است.
نمیخواهم زیاد در این موارد توضیح بدهم. ولی این نهایت به چند جا بیشتر نمیرسد:
- یا این که جنس تقلبی گیر آدم میآید. مانند بچهای که به او خودروی اسباببازی دادهاند. که البته خودرو درب هم دارد و راه هم میرود و خیلی کارهای دیگر هم میکند و تا حدی «بچه» را ارضاء میکند. ولی اسباببازی است و ویژهی «بچه»!
- یا این که جنس درست است و به عظمت راه واقف نمیشوند. مانند این که یک بچه را برداری بگذاری پشت یک خودروی واقعی. این الکی برای خودش قامقام میکند و نهایت یک بوغی هم میزند. ولی از این خودرو اصلا بلد نیست چگونه باید استفاده کند! (باز هم این برمیگردد به بچگیاش.)
- یا این که متاسفانه بچه پشت فرمان مینشیند و احیانا یک چیزهایی هم از پدرش «دزدکی» یاد گرفته و خودرو را روشن میکند و راه میاندازد و میشود آنچه که نباید بشود. که این حالت از همهی حالتها «واقعی» تر و بدتر است. (واقعی برای این که به اصل ماجرا نزدیکتر است و بدتر برای این که احتمال وقوع خطرهای بسیار هولناک در این زمینه وجود دارد.)
بگذارید به صورت ملموس این سه حالت را برای کسانی که «پرواز روح بازی» انجام میدهند بیان کنم.
- اینها یا یک جنس تقلبی گیرشان میآید و گمان میکنند واقعا روحشان و خیالشان پرواز کرده! یک خواب خوشی هم میبینند. یک عمر هم عمرشان را تلف میکنند.
- یا این که یک کارهایی هم میکنند ولی نتیجه و اثر خاصی ندارد و در نهایت مانند این است که از یک ابزار بسیار عظیم وجودیشان در حد یک شهربازی دو روزه استفاده کردهاند. (یکی از عزیزان تعریف میکردند که دانشجویان از این روش استفاده میکردند برای تقلب کردن سر جلسه امتحان! (که مطمئنا همان زمان را میگذاشت برای درس خواندن بیشتر گیرش میآمد!)
- یا این که واقعا وارد عوالمی از ماوراء میشوند که این کار را بدتر از هر حالت دیگر خراب میکند. (دقیقا مانند همان بچه که خودرو را بلد شده راه بیاندازد!) من نمیگویم با جنیان در ارتباط میشوند و از این راه ممکن است آسیب ببینند. یا نمیگویم ممکن است دچار کابوس بشوند یا نمیگویم زندگی روزمرهشان ممکن است تحت شعاع قرار بگیرد و از کار بیکار شوند یا روابط خانوادگیشان دچار آسیب شود. که اینها راه علاجی آسان دارد و موقت است. بیم از این است که شخص به آسایش برسد! به شادی! به درجهای از بهشت! طعم خوش اینگونه از زندگی را یاد بگیرد و به دهانش مزه کند! این است که خطر دارد! این چیزی است که من از آن به کمینههای نسبی (Local Minimums) یاد میکنم. شخصی که به مرتبهای از خوبیهای پستتر خو کند امکان جاویدان شدن در آن مرتبه را دارد. دقیقا مانند کسی که در دنیا به ثروت میرسد. اما به مراتب خطرناکتر. چون شخص در این دنیا بلاها را به وضوح میبیند. دلزدگیها را میبیند. دلش زده میشود. حالا پس از یک سال نه پس از هزار سال. ولی کسی که به زیباییها و آزادگیهای عالم خیال وارد شد چه؟
کسی که به زمین خدا خو کند امکان دارد برای همیشه میل به آسمان را از دست بدهد و پستی و رنج موجود را نبیند و دل به آن بدهد. آسمانهای دیگر نیز همینگونه. هر آسمانی نسبت به آسمان بالاتر از خودش زمین است. کمینه نسبی یعنی نرسیدن به لذت! یعنی خو کردن به خوبیهای پستتر. کمینه نسبی یعنی جاویدان شدن (خواهش به ماندن) در مرتبهای از عالم که زیبا است. ولی به مراتب پستتر از عالمهای بالاتر از خودش است. کمینهی نسبی یعنی ندیدن خدا و از دست دادن لذت مناجات با پروردگار که میگویند از هر لذتی برتر است. اینجا است که فلسفه به درد میخورد. دین به درد میخورد. برای این که «بفهمی»! گیر نکنی.
یک بار دیگر میگویم. فصل مشترک تمام آن سه حالت «بچه» بودن است!
تو اول برو خودت را بزرگ کن!
این مهم است.
بزرگ شدن با دین (ژرف اندیشیدن + زهد + آرمانخواهی و آرمانباوری + الگومداری (ولایتمداری)) است. زمانی که فیلسوف نشده باشی بچهای! بچه! حالا حتی اگر تمام موهایت سپید شده باشند و هزار بار کلاسهای متفرقه هم رفته باشی. زمانی که ساختارهای اندیشه در تو شکل نگرفته باشد و ندانی کجا میروی، هر جا بروی بیراهه است.
بچه کارهای پدرش را تقلید میکند، خیلی هم خوب تقلید میکند و خودرو را روشن میکند و راه میافتد. ولی این کارش تقلیدی است و او کارش آگاهانه. او هم میزند توی دنده این هم میزند توی دنده. ولی او در سرش مسیر خانه را دارد و این در سرش هیچ چیز نیست! جز قامقام. اندیشهای ندارد. طرحی ندارد. ساختار کلی اولیه ندارد. برای همین به جای این که برود به خانه میرود تو دیوار. نمیداند پدر از این «زدن توی دنده» مقصودی دارد. صرفا از این کار لذت نمیبرد. این کار را دارد ابزاری قرار میدهد برای یک چیز دیگری. ولی بچه صرف تقلید و لذت، این کارها را انجام میدهد.
نخست خودت را بزرگ کن. نخست ببین کجا میخواهی بروی. نخست سخن همهی گویندگان را به خوبی گوش فرا ده. سپس به آنها بیاندیش و بهتر را برگزین و سپس برو.
متن نقلقول شدهی بالا را نگاه کنید تو را به خدا! کالبد اختری! کاملا مشخص است که فرد حتی در مورد بهکارگیری واژههای اصلی به کار رفته در آیینش هم اطلاع کافی ندارد. (منظورم از فرد همهشان است. کسانی که این روش و آیین را پایهگذاری کردهاند و نظریهپردازان بعدی آن.) بدتر این که به کاری که دارد میکند نگاه از بالا ندارد.
در یک عرفان قلابی دیگر به نام اکنکار به مردم پیشنهاد میشود که ۴۰ روز خودشان را در یک انباری حبس کنند و چیزی را نگاه نکنند. بسیاری از اینها به چیزی میرسند. آری. ولی به چه؟ به یک قدرت بالاتر از این بدن میرسند ولی چقدر ارزش دارد؟ به چه میرسند؟
عرفان حلقه به گونهای دیگر.
مرتاضها به گونهای دیگر.
کسانی که با جنیان تماس میگیرند و احضار ارواح میکنند (به قصد تفریح یا به قصد کارهای احمقانه و پست) به گونهای دیگر.
آخرش چه؟
اصلا اولش چه؟
فلسفه که نداشته باشی بیچارهای.