نتیجهگیریهای بالا:
۱- خوب خریدیم. (خدا را شکر نمادش هم جوری بوده که به قانون عاقلانهی شاپوردانا یعنی صفنشینی نمیخورده و میشده خرید کرد.) از این به بعد این الگو را برای خرید در ذهن بسپاریم.
۲- فروش انگار زیاد خوب نبوده. چون تند و عجلهای شد. باید صبر میکردیم و شمع بعدی را هم میدیدیم. در نهایت در همین قیمتها میفروختیم ولی کار درستتر همان بود.
۳- کلا این روش همیشه یک روز تاخیر دارد. خیلی بد است که تاخیر دارد. ولی ذاتی روش است. کاریاش نمیشود کرد. البته ضدی که ما به این میتوانیم بزنیم این است که بیاییم و همان آغاز خرید کنیم (اگر پیشنهاد خرید خیلی عالی بود) و بعد آن روز دوم بنشینیم تصمیمگیری کنیم. یعنی تاخیر را به احتمال تبدیل کنیم. که باز اینجوری هم یک جای دیگرش میلنگد. یا میتوان این احتمال را با راهبردها و روشها و شگردهای دیگر ترکیب کرد و از بین برد.
۴- حجم را باید با حجم مقایسه کرد. همینجوری نمیشود گفت حجم زیاد بوده یا کم. باید یک مبنای مقایسهای داشته باشیم و مبنا گذشته است و البته این مهم است که کجای گذشته مهم است. حجمهای بزرگ خوب هستند. ولی حجم بزرگ در چه بازهای؟ و آیا منظور خود حجم است یا ارزش؟ و آیا باید با تورم یا چیزی شبیه این حجم را متعادل کرد یا نه؟
خوب... برای بررسیهای کوچک که معلوم است که نباید حجم را متعادل کرد... مانند میانگینگیری است... در بازههای کوچک شما از هر روشی استفاده کنید تقریبا یکسان در میآید.
باید کاراگاه شد و بررسی کرد که حجم برای چه خورده. نمیشود یک نسخهی کلی پیچید. (شاید بشود ولی دست کم اکنون نمیتوانیم. پیچیدگی دارد.)