صفحه 15 از 23 نخست ... 512131415161718 ... آخرین
نمایش نتایج: از 141 به 150 از 221

موضوع: انرژی مثبت ✌️✌️✌️✌️

  1. #141
    عضو فعال linux_linda آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    نوشته ها
    3,108
    تشکر
    2,238
    تشکر شده 7,829 بار در 2,508 ارسال

    پاسخ : انرژی مثبت ✌️✌️✌️✌️

    اخلاق گرا عمل مي كندو هنگامي كه كاري از پيش نمي بردآستين بالا مي زند و از زور استفاده مي كند.

  2. کاربر زیر به خاطر ارسال مفید linux_linda از ایشان تشکر کرده است:


  3. #142
    عضو فعال جان کافی آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Oct 2013
    محل سکونت
    زنجان
    نوشته ها
    797
    تشکر
    2,005
    تشکر شده 2,985 بار در 748 ارسال

    پاسخ : انرژی مثبت ✌️✌️✌️✌️

    گروهی ﺍﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺩﺭ ﻧﺰﺩﯾﮑﯽ ﺩﻭ ﺭﯾﻞ ﺭﺍﻩ ﺁﻫﻦ، ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ﺭﯾﻞ ﻗﺎﺑﻞ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ،
    ﻭﻟﯽ ﺁﻥ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻏﯿﺮ ﻗﺎﺑﻞ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ، ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺭﻭﯼ ﺭﯾﻞ ﺧﺮﺍﺏ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﺮﺩ، ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﺭﻭﯼ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﯾﻞ ﻏﯿﺮ ﻗﺎﺑﻞ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺧﻮﺍﺑﺶ ﺑﺮﺩ...
    ﺳﻪ ﺑﭽﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﻢ ﭘﺲ ﺍﺯ ﮐﻤﯽﺑﺎﺯﯼ ﺭﻭﯼ ﺭﯾﻞ ﺳﺎﻟﻢ، ﻫﻤﺎﻥﺟﺎ ﺧﻮﺍﺑﺸﺎﻥ ﺑﺮﺩ.


    ﻗﻄﺎﺭ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺁﻣﺪﻥ ﺑﻮﺩ، ﻭ ﺳﻮﺯﻧﺒﺎﻥ ﻣﯽ ﺑﺎﯾﺴﺖ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺻﺤﯿﺤﯽ ﺑﮕﯿﺮﺩ...
    ﺳﻮﺯﻧﺒﺎﻥ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﻣﺴﯿﺮ ﻗﻄﺎﺭ ﺭﺍ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺩﺍﺩﻩ، ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺭﯾﻞ ﻏﯿﺮﻗﺎﺑﻞ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻃﺮﯾﻖ ﺟﺎﻥ ﺳﻪ ﮐﻮﺩﮎ ﺭﺍ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﻫﺪ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﯾﮏ ﮐﻮﺩﮎ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﺍﯾﻦ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺷﻮﺩ،
    ﯾﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺴﯿﺮ ﻗﻄﺎﺭ ﺭﺍ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻧﺪﻫﺪ، ﻭ ﻗﻄﺎﺭ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﻭﺩ!!


    ﺳﻮﺍﻝ:
    ﺍﮔﺮ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺳﻮﺯﻧﺒﺎﻥ ﺑﻮﺩﯾﺪ،
    ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻓﺮﺻﺖ ﮐﻢ ﻭ ﺣﺴﺎﺱ، ﭼﻪ ﺗﺼﻤﯿﻤﯽ ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺘﯿﺪ؟


    ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﻣﻨﺤﺮﻑ ﮐﺮﺩﻥ ﻣﺴﯿﺮ ﻗﻄﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﺠﺎﺕ ﺳﻪ ﮐﻮﺩﮎ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﯾﮏ ﮐﻮﺩﮎ ﺭﺍ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺑﺪﺍﻧﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﺍﺧﻼﻗﯽ ﻭ ﻋﺎﻃﻔﯽ، ﺷﺎﯾﺪ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺻﺤﯿﺤﯽ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﺑﺮﺳﺪ، ﺍﻣﺎ ﺍﺯ ﺩﯾﺪﮔﺎﻩ ﻣﺪﯾﺮﯾﺘﯽ ﭼﻄﻮﺭ...؟


    ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺗﺼﻤﯿﻢ، ﺁﻥ ﮐﻮﺩﮎ ﻋﺎﻗﻞ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻧﺎﺩﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﮐﻪ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﺴﯿﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻭ ﺧﻄﺮﻧﺎﮎ ‏(ﺭﯾﻞ ﺳﺎﻟﻢ) ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﻨﺪ، ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﻣﯽﺷﻮﺩ!!


    ﺍﯾﻦ ﻧﻮﻉ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﯿﺮﯼ، ﻣﻌﻀﻠﯽ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﺍﻃﺮﺍﻑ ﻣﺎ ﺩﺭ ﺍﺩﺍﺭﻩ، ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻭ بخصوصﮐﺸﻮﺭﻫﺎﯼ ﻏﯿﺮ ﺩﻣﻮﮐﺮﺍﺗﯿﮏ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ؛ ﺩﺍﻧﺎﯾﺎﻥ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﻋﺎﺩﯼ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ
    ﺗﺼﻤﯿﻤﺎﺕ ﻣﺪﯾﺮﺍﻥ ﺍﺣﻤﻖ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ!!


    ﮐﻮﺩﮐﯽ ﮐﻪ ﻣﻮﺍﻓﻖ ﺑﺎ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺑﻘﯿﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺴﯿﺮ ﺑﺎﺯﯼ ﻧﺒﻮﺩ، ﻃﺮﺩ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﻫﻢ ﺍﻭ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﺍﯾﻦ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﮔﺮﺩﯾﺪ..!


    ﻭ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭ ﺍﺷﮏ ﻧﺮﯾﺨﺖ...
    ﺍﻭ ﺭﯾﻞ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺎﺯﯼ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻫﺮﮔﺰ ﻓﮑﺮ ﻧﻤﯽﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﻣﺮﮔﺶ ﺍﯾﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﺭﻗﻢ ﺑﺨﻮﺭﺩ.


    ﺍﮔﺮ ﭼﻪ ﻫﺮ ﭼﻬﺎﺭ ﮐﻮﺩﮎ ﻣﮑﺎﻥ ﻣﻨﺎﺳﺒﯽ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺎﺯﯼ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﻭﻟﯽ ﺁﻥ ﮐﻮﺩﮎ، ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﺩﯾﮕﺮ ﺷﺪ، ﮐﻪ ﺁﮔﺎﻫﺎﻧﻪ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺑﻪ ﺁﻥ ﮐﺎﺭ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩند!


    ﺍﻣﺎ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺳﻮﺯﻧﺒﺎﻥ، ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺁﻥ ﮐﻮﺩﮎ ﺑﯽﮔﻨﺎﻩ ﻭ ﻋﺎﻗﻞ، ﺟﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩ، ﺑﻠﮑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻤﻪ ﻣﺴﺎﻓﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﺑﻪ ﺧﻄﺮ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ، ﺯﯾﺮﺍ ﺭﯾﻞ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﻣﻨﺠﺮ ﺑﻪ ﻭﺍﮊﮔﻮﻥ ﺷﺪﻥ ﻗﻄﺎﺭ ﮔﺮﺩﯾﺪ ﻭ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﻣﺴﺎﻓﺮﺍﻥ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﺍﯾﻦ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺷﺪﻧﺪ،


    ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺍﯾﻦ ﺗﺼﻤﯿﻢ، ﭼﯿﺰﯼ ﺟﺰ
    ﺯﻧﺪﻩ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﺳﻪ ﮐﻮﺩﮎ ﺍﺣﻤﻖ ﻧﺒﻮد...


    ﻣﺴﺎﻓﺮﺍﻥ ﻗﻄﺎﺭ ﺭﺍ ﻣﯽﺗﻮﺍﻥ ﺑﻪ ﯾﮏ ﻣﻠﺖ ﺗﺸﺒﯿﻪ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﺮﻭﻩ ﻣﺪﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﻫﻤﺎﻥ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﻧﺎﺩﺍﻥ ﮐﻪ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺳﺮﻧﺸﯿﻨﺎﻥ ﻗﻄﺎﺭ ﺭﺍ ﺗﻌﯿﯿﻦ ﮐﻨﻨﺩ.


    ﮔﺎﻫﯽ ﺩﺭﻧﻈﺮﮔﺮﻓﺘﻦ ﻣﻨﺎﻓﻊ ﭼﻨﺪ ﺗﻦ ﺍﺯ ﻣﺪﯾﺮﺍﻥ، ﮐﻪ ﺗﺼﻤﯿﻤﺎﺕ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻣﯿﮕﯿﺮﻧﺪ، ﻣﻨﺠﺮ ﺑﻪ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺭﻓﺘﻦ ﻣﻨﺎﻓﻊ ﻫﻤﻪ ﻣﻠﺖ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻭ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﺻﺪﻫﺎ ﻧﻔﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﺠﺎﺕ ﺳﻪ ﮐﻮﺩﮎ ﺍﺳﺖ...


    ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﺪ،
    ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺳﺖ،
    ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﺤﺒﻮﺏ ﻧﯿﺴﺖ ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﻣﺤﺒﻮﺏ ﺍﺳﺖ،ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭﺳﺖ ﻧﯿﺴﺖ!!


    ﺩﺭ ﺍﻣﻮﺭ ﺟﻤﻌﯽ ﻭ ﻣﻠﯽ، ﺍﺯ ﺁﺭﺍﺀ ﺟﻤﻌﯽ ﻭ ﻣﻠﯽ ﻭ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﺶ ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﺑﻬﺮﻩ ﮔﯿﺮﯾﻢ...


    ﺑﺮﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺯ ﮐﺘﺎﺏ
    ﻋﻤﺮ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﻧﯿﺴﺖ، ﻣﺎ ﮐﻮﺗﺎﻫﯽ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ

  4. 6 کاربر به خاطر ارسال مفید جان کافی از ایشان تشکر کرده اند:


  5. #143
    عضو فعال منیب آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Feb 2011
    نوشته ها
    2,388
    تشکر
    12,350
    تشکر شده 8,671 بار در 2,239 ارسال

    پاسخ : انرژی مثبت ✌️✌️✌️✌️

    تو مطب پزشک نشسته بودم و منتظر نوبت برای مادرم.

    خانمی کنارم بود به من گفت: چه پولی درميارن اين دکترا، فکر کن روزی پنجاه نفر رو که ويزيت کنه ميشه.

    مشغول محاسبه درآمد تقريبی پزشک بود که پيرمردی از روبرو گفت: چرا به اين فکر نمیکنين که امشب پنجاه نفر راحت تر ميخوابن، پنجاه خانواده خيالشون آسوده تره.

    حالم با اين حرف پيرمرد جان گرفت، انگار يک دسته قوی سفيد توی ذهنم به پرواز درآمدند. پيرمرد همچنان حرف ميزد: هر اتومبيل گرون قيمتی که از کنارتون رد شد نگيد دزده، کلاهبرداره، الهی کوفتش بشه، از کجا آورده که ما نميتونيم. بگيد الحمدلله که يک نفر از هموطنام ثروتمنده، فقير نيست، سر چهارراه گدایی نميکنه، نوش جونش. حال خيلی ها شايد عوض شد با اين حرف و نگاه قشنگ پيرمرد.

    وقتی خدا بخواد بزرگی آدمی رو اندازه بگیره، متر رو به جای قدش، دور "قلبش" میگیره، خدا نگاه زيبای ما را دوست دارد...

    ? @molanasrodin ?
    بارخدایاآبروی مرابتوانگری نگاهداروشخصیت مرابه تنگدستی ازبین مبرکه ازروزی خواران توروزی خواهم وازآفریده های بدکردارتومهربانی جویم-علی(ع)

  6. 7 کاربر به خاطر ارسال مفید منیب از ایشان تشکر کرده اند:


  7. #144
    ستاره‌دار (۲) sooroosh1315 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    محل سکونت
    همین جا
    نوشته ها
    5,358
    تشکر
    48,116
    تشکر شده 15,256 بار در 3,560 ارسال

    پاسخ : انرژی مثبت ✌️✌️✌️✌️

    نقل قول نوشته اصلی توسط منیب نمایش پست ها
    تو مطب پزشک نشسته بودم و منتظر نوبت برای مادرم.

    خانمی کنارم بود به من گفت: چه پولی درميارن اين دکترا، فکر کن روزی پنجاه نفر رو که ويزيت کنه ميشه.

    مشغول محاسبه درآمد تقريبی پزشک بود که پيرمردی از روبرو گفت: چرا به اين فکر نمیکنين که امشب پنجاه نفر راحت تر ميخوابن، پنجاه خانواده خيالشون آسوده تره.

    حالم با اين حرف پيرمرد جان گرفت، انگار يک دسته قوی سفيد توی ذهنم به پرواز درآمدند. پيرمرد همچنان حرف ميزد: هر اتومبيل گرون قيمتی که از کنارتون رد شد نگيد دزده، کلاهبرداره، الهی کوفتش بشه، از کجا آورده که ما نميتونيم. بگيد الحمدلله که يک نفر از
    هموطنام ثروتمنده، فقير نيست، سر چهارراه گدایی نميکنه، نوش جونش. حال خيلی ها شايد عوض شد با اين حرف و نگاه قشنگ پيرمرد.

    وقتی خدا بخواد بزرگی آدمی رو اندازه بگیره، متر رو به جای قدش، دور "قلبش" میگیره، خدا نگاه زيبای ما را دوست دارد...

    ������ @molanasrodin ������
    99.99 درصد یا دزده یا کلاهبردار !!! و برخوردار از رانت و انحصار ، شک نکن

    اون 0.1 درصد هم که خالی گذاشتم برا کسی هست که درآمدش از خارج از کشور تامین بشه ( یعنی خارج از کشور کار کنه ، درآمدش را بیاره داخل کشور خرج کنه )


    بهترین حالتش اینه که طرف تخصص و علمی داره (حلال ترین حالتش ) حتی این علم و تخصص رو هم با استفاده از امتیازات و منابع و... ملی میهنی هم بدست نیاورده ، خودش زحمت کشیده بدس آورده ، بهترین حالت ممکنش اینه دیگه


    که همین فرد هم هیچ ارزشی نداره ! چون برای هموطنش نیست ، صرفا ی فرد آزاد و موفق هست
    -------------------------------

    الحمدلله و هورا و تشویق و این قرتی بازیا وقتی هست ، که طرف برای کشورش سودمند باشه مثل بیل گیتس مثل نخبه ها واکسن ساز فایزر و حتی شرکت های سازنده سلاح آمریکایی ، که برای کشورشون ارز آوری دارن و درآمدشون را داخل خاک کشورشون صرف میکنن و چرخه میندازن تا چرخ همه هموطناشون بچرخه.

    هر فردی ی ورودی ثروت داره ی خروجی ثروت ، شما هم وطن اونایی هستی که داری باهاشون خرج می کنی

    ----------------------------------
    اقتصاد ی چرخه است

    باید همونقدر که می فروشی ، همان قدر هم بخری ،

    اینکه ی پزشک درد مردم را درمان کنه ، و کالای تولیدی همین مردم رو نخره ، باعث میشه اقتصاد اون منطقه فلج بشه ، و وقتی با سرمایه ای که از این مردم جمع کرده میره آمریکا یا کانادا و ... اقتصاد آمریکا و کانادا شکوفا میشه بال درمیاره و اقتصاد کشور مبدا فلج ، درواقع هم وطن اوناس نه اینا

    -------------------------------------
    اگر کسی یا شرکتی درآمد خارجی داره و خرج کردش داخلی هست ، دمش گرم و خوشحالم که باهاش هموطنم.
    و خاک بر سر هرکسی که نمیذاره تولید و صنایع داخلی محصول رقابتی و با کیفیت تولید کنه ، دنبال خام فروشی منابع است و نابودی صنایع داخلی
    از دی که گذشت هیچ ازو یاد مَکن،فردا که نیامده ست فریاد مَکن،بر نامده و گذشته بنیاد مکن،حالی خوش باش و عمر بر باد مَکن،

  8. 3 کاربر به خاطر ارسال مفید sooroosh1315 از ایشان تشکر کرده اند:


  9. #145
    ستاره‌دار (۲) sooroosh1315 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    محل سکونت
    همین جا
    نوشته ها
    5,358
    تشکر
    48,116
    تشکر شده 15,256 بار در 3,560 ارسال

    پاسخ : انرژی مثبت ✌️✌️✌️✌️

    اینو مطلب را هم اضافه کنم ،

    بالاخره پول و مال و دارایی خودشه ، اختیارشو داره ، عقل داره ، می بینه خودروی لوکس خارجی بهتره و براش مناسب تر

    نه تنها بحث خودرو ، که حتی خوراک و پوشاک و فرهنگ و... ( و نه تنها کالای لوکس خارجی ، که حتی خرید کالایی که از نمونه داخلیش ارزان تر است)

    و چون عقلش حکم میکنه ، قطعا کار درستی هم هست ، ولی حق استفاده از واژه هموطن و هموطنام و این چیزا رو نداره ،

    چون براساس هم وطناش اینا رو انتخاب نکرده ، براساس عقل و نفع شخصی خودش انتخاب کرده


    --------------------
    بحث اینکه هم چرا عرق به وطن و میهن خودش نداره ، شاید اول از همه برگرده به الناس علی دین ملوکهم ،
    دوم هم برگرده به سرخورده شدنش در وقایع قبلی و تجربه تاریخیش
    که مثلا یبار بهش گفتن ریال و ارز ملی خوبه ، در حالی که عقلش میگفت سکه بخر ، گول هم وطن و هم میهن و ارز ملی و وطن پرستی رو نخور ، بعد دید چه اوشگولی بوده که تنهایی وایسده از ارز ملی کشورش با وطن پرستی حمایت کنه

    بار بعد در حالی که پولش یک دهم ارزش سابق رو هم نداشته ، مسولین برای بدست آوردن دلش و معذرت خواهی از کاهش ارزش پول ملی ، دعوتش کردن به بورس و حمایت از صنعت ایران و ایرانی
    اونجا هم باز رو سرش خراب کردن ، 9 ماهه دارن گفتار درمانیش می کنن

    خوب این فرد هر وقت وطن پرستی را انتخاب کرده به بدترین شکل تنبیه شده ، کم کم با مکانیسم تنبیه و تشویق یاد میگیره که تنها دوستش نه هم میهناش هستن نه حمایت از صنایع داخلیش و نه هیچکس دیگه ، و...
    از دی که گذشت هیچ ازو یاد مَکن،فردا که نیامده ست فریاد مَکن،بر نامده و گذشته بنیاد مکن،حالی خوش باش و عمر بر باد مَکن،

  10. 2 کاربر به خاطر ارسال مفید sooroosh1315 از ایشان تشکر کرده اند:


  11. #146
    عضو فعال جان کافی آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Oct 2013
    محل سکونت
    زنجان
    نوشته ها
    797
    تشکر
    2,005
    تشکر شده 2,985 بار در 748 ارسال

    پاسخ : انرژی مثبت ✌️✌️✌️✌️

    داستان قدیمی تاجری با چهار همسر‏


    در روزگار قدیم تاجر ثروتمندی بود که چهار همسر داشت.
    همسر چهارم را بیشتر از همه دوست داشت و او را مدام با جواهرات گران قیمت پذیرایی می کرد. بسیار مراقبش بود و بهترین چیزها را به او می داد.
    همسر سومش را هم خیلی دوست داشت و به او افتخار می کرد. نزد دوستانش او را برای جلوه گری می برد گرچه واهمه شدیدی داشت که روزی او با مرد دیگری برود و تنهایش بگذارد.
    واقعیت این بود که او همسر دومش را هم بسیار دوست داشت. او بسیار مهربان بود و دائماً نگران و مراقب مرد بود. مرد در هر مشکلی به او پناه میبرد و او نیز به تاجر کمک می کرد تا گره کارش را بگشاید و از مخمصه بیرون بیاید. اما همسر اول مرد زنی بسیار وفادار و توانا که در حقیقت عامل اصلی ثروتمند شدن او و موفق بودنش در زندگی بود. اما اصلاً مورد توجه مرد نبود. با وجود این که از صمیم قلب عاشق شوهرش بود اما مرد تاجر به ندرت وجود او را در خانه ای که تمام کارهایش با او بود حس می کرد و تقریباً هیچ توجهی به او نداشت.
    روزی مرد احساس کرد به شدت بیمار است و به زودی خواهد مرد.
    به دارایی زیاد و زندگی مرفه خود اندیشید و با خود گفت: من اکنون چهار همسر دارم ،اما اگر بمیرم دیگر کسی را نخواهم داشت، چه تنها و بیچاره خواهم شد ! بنابراین تصمیم گرفت با همسرانش حرف بزند و برای تنهاییش فکری بکند.
    اول از همه سراغ همسر چهارمش رفت و گفت: من تو را از همه بیشتر دوست دارم و از همه بیشتر به تو توجه کرده ام و انواع راحتی ها را برایت فراهم آورده ام، حالا در برابر این همه محبت من آیا در مرگ با من همراه می شوی تا تنها نمانم؟
    زن به سرعت گفت: “هرگز” ؛ همین یک کلمه و مرد را رها کرد.
    مرد با قلبی که به شدت شکسته بود به سراغ همسر سومش رفت و گفت: من در زندگی تو را بسیار دوست داشتم آیا در این سفر همراه من خواهی آمد؟
    زن گفت: البته که نه ! زندگی در این جا بسیار خوب است . تازه من بعد از تو می خواهم دوباره ازدواج کنم و بیشتر خوش باشم. قلب مرد از این حرف یخ کرد.
    مرد تاجر به همسر دوم رو آورد و گفت: تو همیشه به من کمک کرده ای . این بار هم به کمکت نیاز شدیدی دارم شاید از همیشه بیشتر، میتوانی در مرگ همراه من باشی؟
    زن گفت : این بار با دفعات دیگر فرق دارد. من نهایتاً می توانم تا گورستان همراه تو بیایم اما در مرگ … متأسفم !
    گویی صاعقه ای به قلب مرد آتش زد. در همین حین صدایی او را به خود آورد: من با تو می مانم ، هر جا که بروی تاجر نگاهی کرد ، همسر اولش بود که پوست و استخوان شده بود. غم سراسر وجودش را تیره و تار کرده بود و هیچ زیبایی و نشاطی برایش باقی نمانده بود . تاجر سرش را به زیر انداخت و به آرامی گفت: “باید آن روزهایی که می توانستم به تو توجه میکردم و مراقبت می بودم…

    در حقیقت همه ما چهار همسر داریم!
    ۱٫ همسر چهارم که بدن ماست. مهم نیست چه قدر زمان و پول صرف زیبا کردن او بکنی وقت مرگ ،اول از همه او، تو را ترک می کند.
    ۲٫ همسر سوم که دارایی ماست. هر چقدر هم برایت عزیز باشد وقتی بمیری به دست دیگران خواهد افتاد.
    ۳٫ همسر دوم خانواده و دوستان ما هستند . هر چقدر صمیمی و عزیز باشند وقت مردن نهایتاً تا سر مزارت کنارت خواهند ماند.
    ۴٫ همسر اول که روح ماست. غالباً به آن بی توجهیم و تمام وقت خود را صرف تن و پول و دوست میکنیم. او ضامن توانمندی های ماست اما ما ضعیف و تنها رهایش کرده ایم تا روزی که قرار است همراه باشد اما آن روز دیگر هیچ قدرت و توانی برایش باقی نمانده است

  12. 4 کاربر به خاطر ارسال مفید جان کافی از ایشان تشکر کرده اند:


  13. #147
    عضو فعال جان کافی آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Oct 2013
    محل سکونت
    زنجان
    نوشته ها
    797
    تشکر
    2,005
    تشکر شده 2,985 بار در 748 ارسال

    پاسخ : انرژی مثبت ✌️✌️✌️✌️

    روباه در حادثه‌ای دمش را از دست داد.
    روباه‌های گله از او پرسیدند دم‌ات چه شد؟ روباه دم‌بریده با حیله‌گری گفت که خودم قطع‌اش کردم! همه با تعجب پرسیدند چرا؟ دم نداشتن بسیار بد است و اکنون زیباییت را از دست دادی. روباه گفت: خیر! حالا آزادم و سبک.


    احساس راحتی می‌کنم! وقتی راه می‌روم فکر می‌کنم که دارم پرواز می‌کنم. یک روباه دیگر که بسیار ساده بود، رفت و دم خود را قطع کرد. چون درد شدیدی داشت و نمی‌توانست تحمل کند، نزد روباه دم‌بریده رفت و گفت: تو که گفته بودی سبک شده‌ام و احساس راحتی می‌کنم. من‌که بسیار درد دارم!


    دم‌بریده گفت: صدایش را درنیاور!
    اگر نه تمام روز روباه‌های دیگر به ما می‌خندند! هرلحظه ابراز خشنودی کن و افتخار کن تا تعداد ما زیاد شود؛ والا تمام عمر مورد تمسخر دیگران قرار خواهیم گرفت... همان بود که تعداد دم‌بریده‌ها آن‌قدر زیاد شد که بعداً به روباه‌های دم‌دار می‌خندیدند و این حکایتی بسیار آشناست...


    وقتی در یک جامعه افراد مفسد، دزدها اختلاس‌گر ها و خلافکارها زیاد میشوند
    آنگاه به افراد باشرف و باعزت می‌خندند.
    گاهی هم آن‌ها را دیوانه می‌دانند.

  14. 6 کاربر به خاطر ارسال مفید جان کافی از ایشان تشکر کرده اند:


  15. #148
    عضو فعال جان کافی آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Oct 2013
    محل سکونت
    زنجان
    نوشته ها
    797
    تشکر
    2,005
    تشکر شده 2,985 بار در 748 ارسال

    پاسخ : انرژی مثبت ✌️✌️✌️✌️

    داستان مردی که جهنم را خرید!


    در قرون وسطا کشيشان بهشت را به مردم می فروختند و مردم نادان هم با پرداخت مقدار زیادی پول قسمتی از بهشت را از آن خود می کردند.
    فرد دانايی که از اين نادانی مردم رنج ميبرد دست به هر عملی زد نتوانست مردم را از انجام اين کار احمقانه باز دارد تا اينکه فکری به
    سرش زد…


    به کليسا رفت و به کشيش مسئول فروش بهشت گفت:
    قيمت جهنم چقدره؟
    کشيش تعجب کرد و گفت: جهنم؟!
    مرد دانا گفت: بله جهنم.
    کشيش بدون هيچ فکری گفت: ۳ سکه.
    مرد سراسيمه مبلغ را پرداخت کرد و گفت: لطفا سند جهنم را هم بدهيد. کشيش روی کاغذ پاره ای نوشت: سند جهنم. مرد با خوشحالی آن را گرفت از کليسا خارج شد.


    به ميدان شهر رفت و فرياد زد: من تمام جهنم رو خريدم اين هم سند آن است و هيچ کس را به آن راه نمیدهم.
    ديگر لازم نيست بهشت را بخريد چون من هيچ کس را داخل جهنم راه نمیدهم.
    اين شخص "مارتين لوتر" بود که با اين حرکت، توانست مردم را از گمراهی رها سازد.


    در جهان تنها یک فضیلت وجود دارد و آن آگاهی‌ است...
    و تنها یک گناه و آن جهل است...!

  16. 8 کاربر به خاطر ارسال مفید جان کافی از ایشان تشکر کرده اند:


  17. #149
    ستاره دار (1) توپ4گوش آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2020
    نوشته ها
    2,505
    تشکر
    2,588
    تشکر شده 10,267 بار در 2,302 ارسال

    پاسخ : انرژی مثبت ✌️✌️✌️✌️

    شخصی جهنم را اینطور برایم تعریف کرد:

    در آخرین روز زندگی ات روی زمین آن شخصی که از خودت ساختی ، شخصی را که می‌ توانستی باشی ملاقات خواهد کرد ...

  18. 3 کاربر به خاطر ارسال مفید توپ4گوش از ایشان تشکر کرده اند:


  19. #150
    عضو فعال جان کافی آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Oct 2013
    محل سکونت
    زنجان
    نوشته ها
    797
    تشکر
    2,005
    تشکر شده 2,985 بار در 748 ارسال

    پاسخ : انرژی مثبت ✌️✌️✌️✌️

    ‍ بعد از پذیرش قطع‌نامه 598 در سال 1367 توسط ایران، قیمت دلار بقدر شدیدی کاهش پیدا کرد




    به همین دلیل تعداد کسانی که به دلیل از دست دادن ثروت خود سکته کرده و دارفانی را وداع گفتند آنقدر زیاد بود که
    قطعه‌ای را در بهشت زهرا به خود اختصاص دادند که به قطعه 598 مشهور شد!

  20. کاربر زیر به خاطر ارسال مفید جان کافی از ایشان تشکر کرده است:


صفحه 15 از 23 نخست ... 512131415161718 ... آخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •