صفحه 3 از 16 نخست 12345613 ... آخرین
نمایش نتایج: از 21 به 30 از 153

موضوع: دکتــــــــــر علــــــی شریعتــــــــــی

  1. #21
    عضو فعال ناهید آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    1,409
    تشکر
    10,953
    تشکر شده 8,901 بار در 1,437 ارسال
    اگر مثل گاو گنده باشی،میدوشنت، اگر مثل خر قوی باشی،بارت می کنند، اگر مثل اسب دونده باشی،سوارت می شوند.... فقط از فهمیدن تو می ترسند

    -------------------------------------------------------------------------------------

    آن روز که همه به دنبال چشم زیبا هستند، تو به دنبال نگاه زیبا باش
    حضورهیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست !
    خداوند در هر حضور جادویی نهان کرده برای کمال ما
    خوشا آن روزی که در یابیم جادوی حضوریکدیگر را

  2. 7 کاربر به خاطر ارسال مفید ناهید از ایشان تشکر کرده اند:


  3. #22
    عضو فعال ناهید آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    1,409
    تشکر
    10,953
    تشکر شده 8,901 بار در 1,437 ارسال
    هر لحظه حرفی در ما زاده می‏شود

    هر لحظه دردی سر بر می‏دارد

    و هر لحظه نیازی از اعماق مجهول روح پنهان و رنجور ما جوش می‏کند

    این ها بر سینه می‏ریزند و راه فراری نمی‏یابند

    مگر این قفس کوچک استخوانی گنجایش‏اش چه اندازه است؟
    حضورهیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست !
    خداوند در هر حضور جادویی نهان کرده برای کمال ما
    خوشا آن روزی که در یابیم جادوی حضوریکدیگر را

  4. 8 کاربر به خاطر ارسال مفید ناهید از ایشان تشکر کرده اند:


  5. #23
    مدیر آمن خادمی آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    نوشته ها
    5,230
    تشکر
    32,109
    تشکر شده 59,939 بار در 5,248 ارسال
    نقل قول نوشته اصلی توسط arak_bourse نمایش پست ها
    آمن جان ممنون زيبا بودند اين جملات خوب دكتر شريعتي
    ممنون جناب آقای arak _bourse
    to continue, please follow me on my page

  6. 10 کاربر به خاطر ارسال مفید آمن خادمی از ایشان تشکر کرده اند:


  7. #24
    عضو فعال
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    377
    تشکر
    383
    تشکر شده 644 بار در 272 ارسال
    دکتر بهشتی گفته بود : شریعتی سفره بود و باقی مخلفات

    دکتر بهشتی برداشت دیگری از شریعتی و افکار او داشت .
    دکتر بهشتی به خارج ( آلمان ) سفر کرده بود و از نزدیک موقعیت دانشجویان مذهبی را که در فقر شدید فرهنگی و ایدئولوژیکی به سر می برند مشاهده کرده بود .
    به گفته خودش :
    (( در مونیخ ( بچه های مذهبی ) جرات نمی کردند از ترس کنفدراسیونی ها جلسه اسلامی بگذارند ))
    در چنین جو و فضایی بود که افکار علی از تریبون دانشکده ها و حسینیه ارشاد به قاره های اروپا و امریکا دامن کشید و موجب هویت بخشی به طیف وسیعی از نیروهای مذهبی در کنفدراسیون و دیگر محافل دانشجویی شد.

  8. 4 کاربر به خاطر ارسال مفید SSAALLEEHH از ایشان تشکر کرده اند:


  9. #25
    عضو فعال
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    377
    تشکر
    383
    تشکر شده 644 بار در 272 ارسال
    در باغ ” بی بر گی ” زادم ..

    و در ثروت فقر غنی گشتم …

    و از چشمه ی ایمان سیراب شدم …

    و در هوای دوست داشتن ، دم زدم …

    و در آرزوی آزادی سر بر داشتم …

    و در بالای غرور ، قامت کشیدم …

    و از دانش ، طعامم دادند …

    و از شعر، شرابم نوشاندند …

    و از مهر ، نوازشم کردند …

    و ” حقیقت ” دینم شد و راهِ رفتنم …

    و ” خیر ” حیاتم شد و کارِ ماندنم …

    و ” زیبایی” عشقم شد و بهانه ی زیستنم

  10. 5 کاربر به خاطر ارسال مفید SSAALLEEHH از ایشان تشکر کرده اند:


  11. #26
    عضو فعال
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    377
    تشکر
    383
    تشکر شده 644 بار در 272 ارسال
    اي نسل اسير وطنم.

    تو مي داني كه من هرگز به خود نينديشيده ام،

    تو مي داني و همه مي دانند كه من حياتم، هوايم،همه ي خواستنيهايم به خاطر تووسرنوشت تو و آزادي تو بوده است،

    تومي داني و همه مي دانند كه هرگزبه خاطر سود خود گامي بر نداشته ام از ترس خلافت تشيعم را از ياد نبرده ام .

    تو مي داني و همه مي دانند كه نه ترسويم نه سود جو!

    تو ميداني و همه مي دانند كه من سراپايم مملو از عشق به تو آزادي تو و سلامت تو بوده است ، و هست و خواهد بود.

    تو مي داني و همه مي دانند كه دلم غرق دوست داشتن تو وايمان داشتن به تو است .

    تو مي داني و همه مي دانند كه من خود را فداي تو كرده ام و فداي تو مي كنم

    كه ايمانم تويي وعشقم تويي وامیدم تويي ومعني حياتم تويي وجز تو زندگي برايم رنگ و بويي ندارد طعمي ندارد.

    تو مي داني وهمه مي دانند كه زندگي از تحميل لبخندي بر لبانم ،از آوردن برق اميدي در نگاه من، از برانگيختن موج شعفي در دل من عاجز است .

    تو مي داني وهمه مي دانند كه شكنجه ديدن به خاطر تو ، زندان كشدن براي تو ورنج كشيدن به پاي تو تنها لذت بزرگ من است .از شادي تو است كه من در دل مي خندم.

    ازاميد رهايي توست كه برق اميد در چشمان خسته ام مي درخشد ،

    و از خوشبختي توست كه هواي پاك سعادت را در ريه هايم احساس مي كنم.


    سرنوشت تو متنی است که اگر ندانی دست های نویسندگان، اگر بدانی ، خود می توانی نوشت

  12. 4 کاربر به خاطر ارسال مفید SSAALLEEHH از ایشان تشکر کرده اند:


  13. #27
    عضو فعال
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    377
    تشکر
    383
    تشکر شده 644 بار در 272 ارسال
    بگذار تا شیطنت عشق چشمان تو را به عریانی خویش بگشاید.


    هرچند حال آن جز رنج و پریشانی نباشد


    اما کوری را هرگز به خاطر آرامش


    تحمل مکن!

  14. 4 کاربر به خاطر ارسال مفید SSAALLEEHH از ایشان تشکر کرده اند:


  15. #28
    عضو فعال
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    377
    تشکر
    383
    تشکر شده 644 بار در 272 ارسال
    می گویند خدا تنهاست

    ما که خدا نیستیم پس چرا تنهاییم؟
    .
    .
    و پیش از اینکه بیندیشی که چه بگویی بیندیش که چه می گویم

  16. 4 کاربر به خاطر ارسال مفید SSAALLEEHH از ایشان تشکر کرده اند:


  17. #29
    عضو فعال
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    377
    تشکر
    383
    تشکر شده 644 بار در 272 ارسال

  18. 2 کاربر به خاطر ارسال مفید SSAALLEEHH از ایشان تشکر کرده اند:


  19. #30
    عضو فعال
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    377
    تشکر
    383
    تشکر شده 644 بار در 272 ارسال
    پر می شوم ، پر میشوم ، پر می شوم ، پر می شوم….

    و که می داند که پر شدن یعنی چه ؟

    پر شدن یک انسان خالی یعنی چه؟

    بارش بارانی تندر آسا ، صاعقه زن ، با قطره های سرد و درشت بر کشتزاری تشنه ، زرد و خشک که در کویری سوخته و ساکت عمری در انتظار باران سر به آسمان برداشته است،

    چه حادثه ای است؟

    که می داند؟

    که می داند ؟ که می داند؟

    من می دانم مهراوه !

    من می دانم ای باران تند بهاری !

    ای ابر باران خیز اسفندی که دامن پر از بهارت را ناگاه بر سرم افشاندی !

    ای ابر سفید سبکبال اسفندی که ندانستم از کدامین افق آمدی؟

    از کدامین دریا به نیروی آفتاب دوست داشتن بر خواستی

    و بر بالای سرم چتر سپید مهر افراشتی

    و با ناز انگشتان بارانت آن تک درخت خشک بی برگ و باری که از قلب تافته ی کویری ساکت و سوخته قامت کشیده بود و سر به دوزخ برداشته بود باغش کردی

    و در همه ی جنگل های زمین طاق!

    من میدانم مهراوه ی من ! من و…. تو نمی دانی و تو نمی توانی دانست

    که تو گل نازی که در گلخانه رو ئیده ای

    و من می دانم که در طوفان روئیده ام

    که سیلی ها خورده ام از باد و تبر ها خورده ام از هیزم شکنان ،

    که روئیده کویرم و تنها و تنهای تنها…..


    سالها پیش دل من که به عشق ایمان داشت

    تا نغمه ی جانبخش تو از دور شنید

    اندرین مزرع آفت زده ی شوم حیات

    شاخ امیدی کاشت

    چشم بر راه تو بودم که تو کی می آیی

    بر سر شاخه ی سرسبز امید دل من

    که تو کی می خوانی….

  20. 3 کاربر به خاطر ارسال مفید SSAALLEEHH از ایشان تشکر کرده اند:


صفحه 3 از 16 نخست 12345613 ... آخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •