مادرم میگفت عاشقی
یک شب است و پشیمانی
هزار شب است
پشیمانم که چرا یک شب عاشقی نکرده ام
مادرم میگفت عاشقی
یک شب است و پشیمانی
هزار شب است
پشیمانم که چرا یک شب عاشقی نکرده ام
عشق تنها کار بی چرای عالم است
چه، آفرینش بدان پایان می گیرد
معشوق من چنان لطیف است،
که خود را به “بودن” نیالوده است،
که اگر جامه ی وجود بر تن می کرد ،
نه معشوق من بود،
چه امید بندم در ابن زندگانی
که در ناامیدی سر آمد جوانی
سرآمد جوانی و ما را نیامد
پیام وفایی از این زندگانی
بنالم زمحنت همه روز تا شام
بگریم ز حسرت همه شام تا روز
تو گویی سپندم بر این آتش طور
بسوزم از این آتش آرزوسوز
بود کاندرین جمع ناآشنایان
پیامی رساند مرا آشنایی؟
شنیدم سخن ها زمهر و وفا، لیک
ندیدم نشانی ز مهر و وفایی
چو کس با زبان دلم آشنا نیست
چه بهتر که از شِکوه خاموش باشم
چو یاری مرا نیست همدرد، بهتر
که از یاد یاران فراموش باشم
ندانم در آن چشم عابدفریبش
کمین کرده آن دشمن دل سیه کیست؟
ندانم که آن گرم و گیرا نگاهش
چنین دل شکاف و جگرسوز از چیست؟
ندانم در آن زلفکان پریشان
دل بی قرار که آرام گیرد؟
ندانم که از بخت بد، آخر کار
لبان که از ان لبان کام گیرد؟
اینجا آسمان ابریست ، آنجا را نمیدانم... اینجا شده پائیز ، آنجا را نمیدانم... اینجا فقط رنگ است ، آنجا را نمیدانم... اینجا دلی تنگ است ، آنجا را نمیدانم. وقتي كه بچه بودم هر شب دعا ميكردم كه خدا يك دوچرخه به من بدهد. بعد فهميدم كه اينطوري فايده ندارد. پس يك دوچرخه دزديدم و دعا كردم كه خدا مرا ببخشد. هی با خود فکر می کنم ، چگونه است که ما ، در این سر دنیا ، عرق می ریزیم و وضع مان این است و آنها ، در آن سر دنیا ، عرق می خورند و وضع شان آن است! ... نمی دانم ، مشکل در نوع عرق است یا در نوع ریختن و خوردن
to continue, please follow me on my page
آقایون وخانم ها
یه متن میذارم یکی معنیش کنه؟
امن جان سلام
این که زدید مال استاده؟
نمی دانم این سیر ابدی
و این کشف و شهود و مستی بخش
که هر روز و هر دم مرا
در این اقیانوس اعظم و بی کرانه و بی انتهایی
که خلسه و جذب و مراقبت و تامل و اشراق می نامند
ولی نام دیگری دارد
و نام ندارد که در نام نمی گنجد،
فروتر می برد و غرقه تر می سازد.
تا کجاها می کشد و تا کجاها می رسم؟
تا خدا و آن سوی دریای خدا
تا کجا؟
آن سوی هر سویی
تا چه می دانم؟
اما می دانم تا منزل مرگ خواهم رفت
و می دانم که مرگ منزلی در نیمه ی راه است.
آیا از آن سوی مرگ نیز سفری خواهد بود؟
کاشکی باشد!
کاشکی از پس امروز بود فردایی!
البته نه اینکه همه حرفای دکترو بفهمم
ولی این یکیو اصلا............
to continue, please follow me on my page
Karampor, SSAALLEEHH, جان مورفی, صادقی, طيب, عليرضا جمالی, غزاله, ماهور, ناهید
ظلم است معلم را به شمع تشبیه کردن...
شمع را می سازند ، که بســـــــــــــــــــــوز د...
معلم می سوزد ، که بســـــــــــــــــــــــ ــــازد...
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)