صفحه 5 از 16 نخست ... 234567815 ... آخرین
نمایش نتایج: از 41 به 50 از 153

موضوع: دکتــــــــــر علــــــی شریعتــــــــــی

  1. #41
    عضو فعال
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    377
    تشکر
    383
    تشکر شده 644 بار در 272 ارسال
    ''شجاعت یعنی چه؟''
    در یکی از دبیرستانهای تهران هنگام برگزاری امتحانات سال ششم

    دبیرستان بهعنوان موضوع

    انشاء این مطلب داده شد که ''شجاعت یعنی چه؟''

    ...محصلی در پاسخ فقط یک جمله نوشت: ''شجاعت یعنی این...

    و برگه ی خود را سفید به ممتحن تحویل داد و جلسه امتحان را ترک کرد.

    برگهی آن جوان دست به دست دبیران گشت و همه به اتفاق و بدون استثناء به ورقه سفید او نمره 20 دادند.

    فكر می كنید آن دانش آموز چه كسی بود؟

    "کتر علی شریعتی "

  2. 5 کاربر به خاطر ارسال مفید SSAALLEEHH از ایشان تشکر کرده اند:


  3. #42
    عضو فعال
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    377
    تشکر
    383
    تشکر شده 644 بار در 272 ارسال
    غریب است دوست داشتن ...
    غریب است دوست داشتن.

    و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن...

    وقتی میدانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد ...

    و نفسها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده؛

    به بازیش میگیریم هر چه او عاشقتر، ما سرخوشتر، هر چه او دل نازکتر، ما بی رحم تر.

    تقصیر از ما نیست؛

    تمامیِ قصه هایِ عاشقانه، اینگونه به گوشمان خوانده شدهاند

  4. 4 کاربر به خاطر ارسال مفید SSAALLEEHH از ایشان تشکر کرده اند:


  5. #43
    عضو فعال
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    377
    تشکر
    383
    تشکر شده 644 بار در 272 ارسال
    فقر ...



    فقر همه جا سر ميكشد .......

    فقر ، گرسنگي نيست .....

    فقر ، عرياني هم نيست ......

    فقر ، گاهي زير شمش هاي طلا خود را پنهان ميكند .........

    فقر ، چيزي را " نداشتن " است ، ولي ، آن چيز پول نيست ..... طلا و غذا نيست .......

    فقر ، ذهن ها را مبتلا ميكند .....

    فقر ، بشكه هاي نفت را در عربستان ، تا ته سر ميكشد .....

    فقر ، همان گرد و خاكي است كه بر كتابهاي فروش نرفتهء يك كتابفروشي مي نشيند ......

    فقر ، تيغه هاي برنده ماشين بازيافت است ، كه روزنامه هاي برگشتي را خرد ميكند ......

    فقر ، كتيبهء سه هزار ساله اي است كه روي آن يادگاري نوشته اند .....

    فقر ، پوست موزي است كه از پنجره يك اتومبيل به خيابان انداخته ميشود .....

    فقر ، همه جا سر ميكشد ........

    فقر ، شب را " بي غذا " سر كردن نيست ..

    فقر ، روز را " بي انديشه" سر كردن است ...

  6. 6 کاربر به خاطر ارسال مفید SSAALLEEHH از ایشان تشکر کرده اند:


  7. #44
    عضو فعال
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    377
    تشکر
    383
    تشکر شده 644 بار در 272 ارسال

  8. 2 کاربر به خاطر ارسال مفید SSAALLEEHH از ایشان تشکر کرده اند:


  9. #45
    عضو عادی malavan آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    محل سکونت
    بندرانزلی>>اهواز
    نوشته ها
    263
    تشکر
    1,460
    تشکر شده 1,629 بار در 297 ارسال

    Wink 1

    البته این جک نیست واقعی است


    در یکي از دبيرستان ها هنگام برگزاري امتحانات سال ششم دبيرستان به عنوان موضوع انشا اين مطلب داده شد که ”شجاعت يعني چه؟”

    محصلي در قبال اين موضوع فقط نوشته بود : ”شجاعت يعني اين”


    و برگه ي خود را سفيد به ممتحن تحويل داده بود و رفته يود !

    اما برگه ي آن جوان دست به دست دبيران گشته بود و همه به اتفاق و بدون …استثنا به ورقه سفيد او نمره 20 دادند .

    فكر ميكنيد اون دانش آموز چه كسي مي تونست باشه؟ دکتر علی شریعتی
    بی چیز باش***ناچیز نباش[/COLOR]

  10. 8 کاربر به خاطر ارسال مفید malavan از ایشان تشکر کرده اند:


  11. #46
    عضو عادی malavan آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    محل سکونت
    بندرانزلی>>اهواز
    نوشته ها
    263
    تشکر
    1,460
    تشکر شده 1,629 بار در 297 ارسال
    دکتر علی شریعتی

    « کلاس پنجم که بودم پسر درشت هیکلی در ته کلاس ما می نشست

    که برای من مظهر تمام چیزهای چندش آور بود آن هم به سه دلیل؛

    اول آنکه کچل بود،

    دوم اینکه سیگار می کشید .

    و سوم – که از همه تهوع آور بود- اینکه در آن سن و سال، زن داشت!

    … چند سالی گذشت یک روز که با همسرم از خیابان می گذشتیم ،

    آن پسر قوی هیکل ته کلاس را دیدم در حالیکه :

    زن داشتم ،سیگار می کشیدم وکچل شده بودم.

    وتازه فهمیدم که خیلی اوقات آدم از آن دسته چیزهای بد دیگران که ابراز انزجار می کند

    ممکن است در خودش بوجود آید
    بی چیز باش***ناچیز نباش[/COLOR]

  12. 12 کاربر به خاطر ارسال مفید malavan از ایشان تشکر کرده اند:


  13. #47
    عضو عادی malavan آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    محل سکونت
    بندرانزلی>>اهواز
    نوشته ها
    263
    تشکر
    1,460
    تشکر شده 1,629 بار در 297 ارسال
    موارد استفاده صلوات


    به آنکه اعتراض می کند که چرا دانشجویان دست می زنند و صلوات نمی فرستند میگویم: صلوات نفرستادن جوانان گناه توست. چرا که خود می دانی صلوات را به چه صورتی در آورده ای و برایش چه مصرفهایی درست کردی.
    یکی اینکه تا شخصیت گنده ای وارد مجلس شده صلوات فرستادی. مصرف دیگرش حرکت تابوت و جنازه است در میان زندگان مصارف دیگرش هو کردن یک سخنران پایین کشیدن یک منبری و مسخره کردن کسی. اینهاست مصارفی که تو برای صلوات ساخته ای.
    تو هرگز به دست بوسیدن اعتراض نکردی حالا به دست زدن اعتراض می کنی؟!

    دکتر علی شریعتی
    بی چیز باش***ناچیز نباش[/COLOR]

  14. 13 کاربر به خاطر ارسال مفید malavan از ایشان تشکر کرده اند:


  15. #48
    عضو عادی malavan آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    محل سکونت
    بندرانزلی>>اهواز
    نوشته ها
    263
    تشکر
    1,460
    تشکر شده 1,629 بار در 297 ارسال



    اگر مثل گاو گنده باشي،ميدوشنت،
    اگر مثل خر قوي باشي،بارت مي كنند،
    اگر مثل اسب دونده باشي،سوارت مي شوند....
    فقط از فهميدن تو مي ترسند ..

    " دکتر علی شریعتی "
    بی چیز باش***ناچیز نباش[/COLOR]

  16. 13 کاربر به خاطر ارسال مفید malavan از ایشان تشکر کرده اند:


  17. #49
    عضو عادی malavan آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    محل سکونت
    بندرانزلی>>اهواز
    نوشته ها
    263
    تشکر
    1,460
    تشکر شده 1,629 بار در 297 ارسال
    وقتي كه بچه بودم هر شب دعا ميكردم كه خدا يك دوچرخه به من بدهد.

    بعد فهميدم كه اينطوري فايده ندارد.

    پس يك دوچرخه دزديدم و دعا كردم كه خدا مرا ببخشد

    دکتر علی شریعتی

    به نظر شما در عصر حاضر این سخن دکتر مصداق چه کسانی است ؟؟.....
    بی چیز باش***ناچیز نباش[/COLOR]

  18. 13 کاربر به خاطر ارسال مفید malavan از ایشان تشکر کرده اند:


  19. #50
    عضو فعال آرتمیس آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 1970
    نوشته ها
    283
    تشکر
    1,611
    تشکر شده 1,728 بار در 300 ارسال
    مذهب شوخی سنگینی بود که محیط با من کرد ...


    کوچک که بودم پدرم بیمار شد. و تا پایان زندگی بیمار ماند.پدرم تلگرافچی بود.در طراحی دست داشت.خوش خط بود.تار می نواخت. او مرا به نقاشی عادت داد. الفبای تلگراف (مورس) را به من آموخت . در چنان خانه ای خیلی چیزها می شد یاد گرفت.
    من قالی بافی را یاد گرفتم و چند قالیچه ی کوچک از روی نقشه های خود بافتم . چه عشقی به بنایی داشتم. دیوار را خوب می چیدم. طاق ضربی را درست می زدم. آرزو داشتم معمار شوم. حیف،دنبال معماری نرفتم.
    در خانه آرام نداشتم. از هر چه درخت بود بالا می رفتم. از پشت بام می پریدم پایین. من شر بودم. مادرم پیش بینی می کرد که من لاغر خواهم ماند.من هم ماندم. ما بچه های یک خانه نقشه های شیطانی می کشیدیم.

    روز دهم مه 1940 موتور سیکلت عموی بزرگم را دزدیدیم، و مدتی سواری کردیم. دزدی میوه را خیلی زود یاد گرفتیم.از دیوار باغ مردم بالا می رفتیم و انجیر و انار می دزدیدیم.چه کیفی داشت! شب ها در دشت صفی آباد به سینه می خزیدیم تا به جالیز خیار و خربزه نزدیک شویم. تاریکی و اضطراب را میان مشت های خود می فشردیم. تمرین خوبی بود.هنوز دستم نزدیک میوه دچار اضطرابی آشنا می شود.

    خانه ما همسایه صحرا بود. تمام رویاهایم به بیابان راه داشت. پدر و عموهایم شکارچی بودند. همراه آنها به شکار می رفتم.
    بزرگتر که شدم عموی کوچکم تیراندازی را به من یاد داد. اولین پرنده ای که زدم یک سبز قبا بود. هرگز شکار خوشنودم نکرد. اما شکار بود که مرا پیش از سپیده دم به صحرا می کشید و هوای صبح را میان فکرهایم می نشاند. در شکار بود که ارگانیزم طبیعت را بی پرده دیدم. به پوست درخت دست کشیدم. در آب روان دست و رو شستم. در باد روان شدم. چه شوری برای تماشا داشتم!
    اگر یک روز طلوع و غروب آفتاب را نمی دیدم گناهکار بودم. هوای تاریک و روشن مرا اهل مراقبه بار آورد. تماشای مجهول را به من آموخت.

    من سال ها نماز خوانده ام.
    بزرگترها می خواندند، من هم می خواندم. در دبستان ما را برای نماز به مسجد می بردند.
    روزی در مسجد بسته بود.بقال سر گذر گفت:"نماز را روی بام مسجد بخوانید تا چند متر به خدا نزدیکتر باشید!"
    مذهب شوخی سنگینی بود که محیط با من کرد. و من سال ها مذهبی ماندم ، بی آن که خدایی داشته باشم!

    از کتاب هنوز در سفرم سهراب سپهری
    درصورتیکه کار خرید سهام بدرستی انجام شود تفریبا زمان فروش آن هرگز فرانخواهد رسید

  20. 12 کاربر به خاطر ارسال مفید آرتمیس از ایشان تشکر کرده اند:


صفحه 5 از 16 نخست ... 234567815 ... آخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •