سید آرتا ، ارادت داریم ....
اوضاع مملکت درب و داغون هست ...
اکثریت مردم عصبی و زودرنج شده اند
ما هم سرگرم شدیم با این فروم ها
انشاالله تنت سالم ...
بنده هم ۲ هفته به شدت درگیر کرونا شدم
و هنوز درگیرم ...
بیماری عجیبی هست
خواب و تب و لرز و کوفتگی و بی اشتهایی و ....
ملت و حکومت هم بی تفاوت شده اند
کرونا مشکل آخر هم حساب نمیشه
ویرایش توسط بهرام نامدار : 2022/08/17 در ساعت 23:56
عمر زاهد همه طی شد به تمنای بهشت
او ندانست که در ترک تمناست بهشت
این چه حرفیست که در عالم بالاست بهشت
هر کجا وقت خوش افتاد همانجاست بهشت
دوزخ از تیرگی بخت درون من و توست
دل اگر تیره نباشد همه دنیاست بهشت ...
(صائب تبریزی )
این چند بیت صائب خیلی دوست دارم
اولین بار که داشتم میخوندمش نزدیک بود تصادف کنم
این چه حرف است که در عالم بالاست بهشت
هرکجا وقت خوش افتاد همانجاست بهشت
از درون سیه توست جهان چون دوزخ
دل اگر تیره نباشد همه دنیاست بهشت
عمر زاهد به سر آمد به تمنای بهشت
نشد آگاه که در ترک تمناست بهشت
صائب تبریزی
اول دفتر به نام ایزد دانا
صانع پروردگار حی توانا
بهرام جان بد نبيني عزيز
اميدوارم سلامتي كامل داشته باشي.
زياد فكرشو نكن ، مدير فايزر هم دوز چهارم فايزر رو زده بود كه كرونا گرفت
ما كه سينوفارم زديم جاي خود دارد
بازهم اميدوارم بزودي حالتان خوب شود.
ارادتمند
آرام آرام به آخر کارم نزدیک می شوم و یقین دارم که آخرین تپش های قلبم در آخرین صفحه های کارم ثبت می شود و مرگ فقط مردی مرده را درخواهد یافت.سارتر
شخصی بود که تمام زندگی اش را با عشق ومحبت پشت سر گذاشته بود و وقتی ازدنیا رفت همه می گفتند به بهشت رفته است .
آدم مهربانی مثل او حتما به بهشت می رفت . در آن زمان بهشت هنوز به مرحله کیفیت فراگیر نرسیده بود.
استقبال از او باتشریفات مناسب انجام نشد ، دختری که باید او را راه می داد نگاه سریعی به لیست انداخت و وقتی نام او را نیافت او را به دوزخ فرستاد.
در دوزخ هیچ کس از آدم دعوت نامه یا کارت شناسایی نمی خواهد هرکس به آنجا برسد می تواند وارد شود.
آن شخص وارد شد و آنجا ماند ، چند روز بعد ابلیس با خشم به دروازه بهشت رفت و یقه پطرس قدیس را گرفت پطرس که نمی دانست ماجرا از چه قرار است پرسید چه شده است؟
ابلیس که از خشم قرمز شده بود گفت : آن شخص را که به دوزخ فرستاده اید آمده و کار و زندگی ما را به هم زده؟
از وقتی که رسیده نشسته و به حرفهای دیگران گوش می دهد ...
در چشم هایشان نگاه می کند ...
به درد و دلشان می رسد
حالا همه دارند در دوزخ با هم گفت وگو می کنند
یکدیگر را در آغوش می کشند و میبوسند
دوزخ جای این کارهانیست.
بیایید و این مرد را پس بگیرید
وقتی راوی قصه اش راتمام کرد با مهربانی به من نگریست و گفت:
با چنان عشقی زندگی کن که حتی اگر بنا به تصادف به دوزخ افتادی
خودشیطان تو را به بهشت بازگرداند. ...
(پائولو کوئیلو )
آخرین تلاش ها/ امروز پس از مذاکره تلفنی امیرعبداللهیان و وزیر خارجه قطر، وزیر خارجه قطر با رابرت مالی تلفنی در مورد توافق هسته ای مذاکره کردند ...
عبور از مسئلهی مرگ
یادداشتی از محمدرضا شعبانعلی
درباره ویروس کرونا :
شاید عمر طولانی و جاودانگی، سرنوشت
نسلهای آتی انسان باشد، اما سرنوشت
مشترک همهی ما – از من که این متن را
مینویسم تا شما که آن را میخوانید –
مرگ است.
مرگ آنقدر طبیعی است که وقتی به
گمان خود هیچ علتی برای پایان زندگی
نمییابیم، علت را “مرگ طبیعی”
مینامیم.
جدای از مرگ طبیعی، مرگ بر اثر
سوانح و بیماری همیشه در کمین ما بوده
و هست، اما ما انسانها معمولاً آنها را
فراموش میکنیم و چندان جدی نمیگیریم.
البته این «غافل بودن» را نمیتوان یک
ویژگی بد دانست:
میدانیم که طبیعت، هر از چندگاهی،
جارو به دست میگیرد و آنهایی را که
ضعیفتر یا نامناسبتر تشخیص میدهد،
میروبد و حذف میکند.
پس اگر ما “غافل-از-مرگ”ها ماندهایم،
شاید باید آن را به عنوان یک “ویژگی
مناسب برای بقا” ارج بگذاریم و قدر
بدانیم.
خوب یا بد، ما غافلان از مرگ، ما که
عادت کردهایم از کنار این مسئله بگذریم
و آن را نبینیم، اکنون با آن روبرو شدهایم:
کرونا اگر چه از بسیاری از عوامل
مرگآور دیگر – از تصادفات جادهای بر
زمین تا خطاهای انسانی در آسمان –
ضعیفتر است، اما از آنجا که شکل
گسترش و شیوع آن، شبیه یک “
قرعهکشیِ مرگ” است میتواند برای
بسیاری از ما نگرانکننده باشد.
نوعی “نابختآزمایی” که بلیط آن را به
اجبار در دست تکتک ما قرار دادهاند و
اگر چه شانس زندهماندن ما در این بازی
بالا به نظر میرسد، اما شکل و قاعده (یا
بیقاعدگی) بازی باعث شده که گروهی
از ما خود را ببازیم.
یک راه شناخته شده برای کاهش این
نگرانیها، رعایت توصیههای بهداشتی
است؛ همانها که هر روز و هر لحظه
میبینیم و میخوانیم و برایمان ارسال
میشود.
اما اینها هرگز نگرانی و هراس را به
صفر نمیرسانند.
اما راه دیگر به گمان من، “عبور از
مسئلهی مرگ” است: این که یک بار “
بپذیریم” که “ممکن است” بعضی از ما
زمستان بعد را نبینیم.
واقعیتی که پیش از کرونا هم وجود
داشته اما در چشم بسیاری از ما، هیچ
وقت جدی گرفته نشده است.
پس از پذیرش چنین واقعیتی، میتوانیم
جلوی آینه بایستیم و خودمان را دوستانه
و از سر همدلی نگاه کنیم.
این بار نه برای آراستن در چشم دیگران
– چنانکه کاربرد رایج آینه است – که
برای نزدیکتر شدن به خودمان.
ببینیم با عمرمان چه کردهایم:
به خاطر همه ی کارهای خوبی که
کردیم؛ همهی کارهای بدی که میشد
بکنیم و نکردیم
همهی تلاشهایی که به خرج دادیم و
دستاوردهایی که کسب کردیم و همهی
دستاوردهایی که کسب نکردیم اما
نتوانستند تلاشمان را کم و امیدمان را
ناامید کنند، به خودمان افتخار کنیم.
به خودمان، به خاطر همهی آنچه تا
امروز گذراندهایم – حتی اگر فردایی در
کار نباشد – آفرین بگوییم.
بعید است کسی با نگاه “همدلانه” به
چهرهی خود در آینه نگاه کند و آن را
دوست نداشته باشد.
سپس میتوانیم قلم و کاغذی برداریم و
نامهای به خودمان در آینده بنویسیم:
از تابستان یا زمستان سال بعد بگوییم؛ از
همهی کارهایی که اگر ماندیم، انجام
خواهیم داد؛ کتابهایی که خواهیم خواند؛
سفرهایی که خواهیم رفت؛ و عشقهایی
که خواهیم ورزید.
نوشتهها را هم دور نیندازیم و برای همان
روزها نگه داریم.
رویارویی با تجربه ی مرگ، فرصتی
محدود و مغتنم است. بعدها وقتی از آن
عبور کردیم، حس و حال این روزها را
فراموش خواهیم کرد و ممکن است باز
در دام روزمرگی گرفتار شویم.
پس از نامهنگاری میتوانیم به سراغ
موبایل برویم
اوضاع این روزها را “بهانه کنیم” تا
همهی دوستت دارمها، عذرخواهیها،
قدردانیها و خلاصه همهی “ناگفته
ماندهها” را به همهی آنهایی که باید،
بگوییم. و به این شکل، از زیر بار
ناگفتههایی که بر ناخودآگاهمان سنگینی
میکند رها شویم.
بعد از همه ی این کارها، چنانکه توصیه
کردهاند، دستمان را برای بیست ثانیه
بشوییم و به آغوش زندگی برویم
فرصت محدود و ارزشمند و
تکرارناپذیری که در اختیارمان قرار
گرفته و دیر یا زود – با کرونا یا بدون او
– به پایان خواهد رسید.
ترس از مرگ، فقط با عبور از مسئلهی
مرگ، به طور کامل از بین میرود.
در حال حاضر 19 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 19 مهمان ها)