صفحه 1 از 15 123411 ... آخرین
نمایش نتایج: از 1 به 10 از 145

موضوع: گذرگاه تاریـــــــــــــــــــخ

  1. #1
    مدیر (ستاره‌دار 12) عليرضا جمالی آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Oct 2010
    نوشته ها
    1,238
    تشکر
    68,662
    تشکر شده 9,881 بار در 1,201 ارسال

    گذرگاه تاریـــــــــــــــــــخ

    روزنامه کیهان ۱۹ فروردین ۱۳۵۸:

    "امیرعباس هویدا به دلیلی ارتکاب جرایمی چون افساد فیالارض، خیانت به ملت، شرکت مستقیم در فعالیتهای جاسوسی به نفع غرب و صهیونیسم، قیام علیه امنیت و استقلال کشور با تشکیل کابینه های دست نشانده آمریکا و انگلیس، پرداخت درآمدهای ملی حاصله از نفت به شاه سابق، فرح و ممالک وابسته به غرب و شرکت مستقیم در قاچاق هروئین در فرانسه ساعت ۷:۲۵ دقیقه دیروز اعدام شد.

    شعبه دوم دادگاه انقلاب اسلامی تهران ساعت ۲:۳۰ دقیقه بعدازظهر دیروز با تلاوت آیاتی از کلام الله مجید رسمیت یافت و امیرعباس هویدا که یک شلوار مخمل کرم رنگ و کت "جیر" به تن داشت با قیافه ای مغموم در برابر قضات دادگاه قرار گرفت. در سالن دادگاه، حدود ۵۰ تماشاچی، خبرنگار، عکاس و فیلمبردار حضور داشتند و سکوت محض، فضای دادگاه را فرا گرفته بود. هویدا پس از ورود به دادگاه، در حالیکه سعی میکرد خونسردی خود را حفظ کند با رئیس و اعضای دادگاه، سلام و احوالپرسی کرد و سپس در جایی که برای او معین شده بود نشست.

    ابتدا رئیس دادگاه با اشاره به اولین جلسه محاکمه هویدا که پیش از عید تشکیل شد و بنا به درخواست متهم به عنوان تنفس معوق ماند، گفت: آقای هویدا، شما در جلسه قبل از چگونگی اتهامتان مطلع شدید و در پاسخ به اتهامات وارده، سیستم حاکم بر جامعه را مقصر دانستید. جلسه امروز، ادامه همان جلسه است. برای آنکه بار دیگر از اتهاماتی که به شما نسبت داده شده است آگاه شوید و از خود دفاع کنید، نماینده دادسرای انقلاب اسلامی مجددا کیفرخواست صادره از سوی دادستان را جهت شما میخواند.

    آنگاه، نماینده دادسرای انقلاب اسلامی به قرائت کیفرخواست پرداخت و طی آن هویدا را مفسد فیالارض و خائن به ملت دانست.

    نماینده دادستان: آقای هویدا، در حکومت ۱۳ ساله خود نه تنها به ملت خیانت کردید، بلکه باعث شدید که اجنبی بر سرنوشت ملت ما حاکم شود. در زمان صدارت شما کشاورزی ایران به نابودی کشیده شد و صنعت که بایستی روز به روز رونق میگرفت، تبدیل به صنعت مونتاژ شد که از کشورهای سرمایهداری تغذیه میکرد.

    با برنامه های طول صدارت شما آزادی از ملت ایران سلب شد و فضای کشور ما را خفقان و سانسوری احاطه کرد که بر اثر آن هیچکس قادر نبود حرفهایش را بزند و نویسندگان و روزنامه نگاران ناگزیر بودند حقایق را به نفع رژیم شاه سابق که شما عامل اجرای فرامین و دستورهایش بودید، تحریف کنند.

    هویدا: ما در سیستمی بودیم که همه کس در آن سیستم در خدمت رژیم بودند. هر برنامه ای که دولت مجری آن بود بوسیله گروهی که به عنوان کارشناس در وزارتخانه ها بودند طرح ریزی میشد و بوسیله وزیر آن وزارتخانه به دولت پیشنهاد میشد. دولت هم آن را یا تصویب میکرد و یا تصویب آن را به مجلسین واگذار مینمود.

    در آن سیستم به عقیده من، مجلس سنا و شورای ملی بودند که نمیبایست قوانین ضدمردمی را تصویب میکردند. اگر دولت، خلاف قانون عمل میکرد این وظیفه رئیس دیوانعالی کشور بود که به دولت بگوید فلان عمل، خلاف قانون است.

    رئیس دادگاه: شما به عنوان نخستوزیر یک کشور دارای مشاورانی بودید که فقط یکی از آنها بهترین حقوقدان این مملکت بود و ظرف ۲۴ ساعت با حکم شما بریاست دیوانعالی کشور برگزیده شد. آیا این شخص که از دوستی صمیمانه شما هم برخوردار بود نگفت که کارتان، برخلاف قانون است.

    هویدا: اولاً آن شخصی را که میگویید بعدها سناتور شد و ظرف ۲۴ ساعت رئیس دیوانعالی کشور نشد، علاوه بر آن، آنها چیزی نمیگفتند. وقتی که مثلاً سالروز ششم بهمن بود همه می آمدند و در این جشن شرکت میکردند.

    رئیس دادگاه: آنها را به این قبیل مراسم میبردند، نه آنکه آنها شرکت میکردند.

    هویدا: بله، آنها را میبردند، ولی بالاخره حاضر میشدند و برای آن سیستم، تظاهرات میکردند و آن سیستم را تایید مینمودند. اگر میگویید من به عنوان نخستوزیر باید کنار میرفتم و ادامه نمیدادم حق با شماست. اگر من نمیکردم کسی دیگر میکرد.

    نماینده دادستان: اینکه میگویید اگر من نمیکردم کسی دیگر میکرد، معنایش این است که اگر امام حسین را فلانی نمیکشت کسی دیگر میکشت. این پاسخ چیزی از اتهام شما نمی کاهد.

    هویدا: سیستم آنطور بود. من آن سیستم را به وجود نیاورده بودم. قبل و بعد از من نخست وزیرانی بودند که با آن سیستم کار کردند. من هم ادامه دهنده بودم نه به وجود آوردنده.

    زندان قصر، جلسه دوم و آخر رسیدگی به اتهامات هویدا، سمت راست هویدا هادی غفاری است

    نماینده دادستان: آقای هویدا! شما در جلسه قبل هم این حرفها را تکرار کردید و سیستم را مقصر دانستید. دادگاه شما را محاکمه نمیکند. سیستم را محاکمه میکند که شما نماینده و مجری آن بودید. در آن سیستم، ملت نادیده گرفته شده بود، کشور تحت نفوذ اجنبی بود. ساواک، جوانان و مبارزان را به طرز فجیعی شکنجه میکرد و میکشت. خیلی خلاصه بگوییم آیا آن سیستم به نظر شما درست بود که شما ادامه دهنده آن بودید؟

    هویدا: من از کارهای ساواک هیچ اطلاعی نداشتم.

    رئیس دادگاه: اما رئیس ساواک، معاون شما بود چطور ممکن است رئیس از کارهای معاونش اطلاعی نداشته باشد.

    هویدا: من از طریق تشکیلات بین المللی از شکنجه های ساواک مطلع شدم. رئیس ساواک، معاون من بود، ولی نه از من دستور میگرفت و نه کارها را به من گزارش میکرد. ساواک، سیاست خارجی، سیاستهای اقتصادی و کشاورزی و غیره بوسیله مسئولان مستقیمش با پادشاه در تماس بودند و پادشاه، نظرات خود را ابلاغ میکرد.

    رئیس دادگاه: پس شما چکاره بودید؟

    هویدا: من فقط هماهنگ کننده بودم. من وقتی دانستم که در محکمه انقلابی اسلامی محاکمه میشوم خوشحال شدم و دانستم که در این محکمه عدالت هست. بنابراین سعی کردهام با شهامت و صداقت سخنم را بگویم. به همین جهت هم با جسارت میگویم که اینگونه که شما صحبت میکنید انگار، من پادشاه بوده ام و پادشاه نخست وزیر. پادشاه طبق قانون اساسی، رئیس قوه مجریه بود و ما همه حتی شاید شما هم از او اطاعت میکردیم.

    رئیس دادگاه: دادگاه، هدفش از این جلسات، رسیدن به حقایق است. اما شما حرفهای گذشته را تکرار میکنید. اگر غیر از آن، حرفهای دیگری دارید بزنید.

    هویدا: حرف دیگری غیر از آنچه زدم ندارم. شما هم که میگویید وارد جزئیات نشوید. در کلیات همین هاست که گفتم. فقط از جوانانی که بوسیله ساواک شکنجه شده اند میخواهم مرا عفو کنند. من هم بوسیله ساواک توقیف و زندانی شده بودم. اگر عمری کفاف دهد، کتابی خواهم نوشت که در آن ماجراهای از شهریور ۱۳۲۰ تا آخرین روز صدارتم را تشریح خواهم کرد.

    رئیس دادگاه : حرف دیگری دارید؟

    هویدا: نه

    بدین ترتیب دادگاه وارد شور شد و پس از یکساعت شور، هویدا را به عنوان مفسد فی الارض و خائن به ملت به اعدام محکوم کرد."
    از ادمها بت نسازید, این خیانت است ؛ هم به خودتان, هم به خودشان! خدایی میشوند که خدایی کردن نمیدانند وشما در اخر میشوید سر تا پا کافر خدای خود ساخته...


  2. 14 کاربر به خاطر ارسال مفید عليرضا جمالی از ایشان تشکر کرده اند:


  3. #2
    مدیر (ستاره‌دار 12) عليرضا جمالی آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Oct 2010
    نوشته ها
    1,238
    تشکر
    68,662
    تشکر شده 9,881 بار در 1,201 ارسال
    آخرین درخواست هویدا

    روزنامه اطلاعات 19 فروردین 1358: در آخرین لحظاتی که دادگاه انقلابی برای تعیین سرنوشت امیرعباس هویدا به شور نشسته بود، 8 دقیقه پیش از اعلام رای، خبرنگار ویژه اطلاعات فرصت یافت تا با مردی که 13 سال همچون غلامی حلقه به گوش در مسند صدارت عظمی فرمانبر طاغوت و مجری منافع امپریالیسم غرب بود، مصاحبه ای کوتاه به عمل آورد که در زیر از نظر خوانندگان ارجمند می گذرد:

    آقای هویدا نظرتان درباره نتیجه شور دادگاه چیست؟ برای خودتان چه مجازاتی را پیش بینی می کنید؟

    مهم نیست چه کیفری خواهم داد، خوشبختانه اسیر دست دادگاهی شده ام که اسلامی است و عدل را اجرا خواهد کرد.

    شما خودتان را کاملا بی گناه که نمی دانید؟ این را در دادگاه هم اظهار داشتید.

    نه من خودم را بی گناه نمی دانم، من همه مسئولیتهای دولتم را قبول می کنم، اشتباهی که در این 13 سال کردم این بود که در کارها دفت عمل به خرج نمی دادم ولی از این حرف ها گذشته است. بعضی از آنها فقط اسما وزیر من بودند و کسی دیگر به آنها دستور می داد مثل نصیری رئیس ساواک که اگر لازم می شد خود من را هم به صور مختلف تهدید می کرد.

    آقای هویدا نظرتان درباره سرنوشت وزرای کابینه خودتان یعنی آنها که دستگیر شده اند چیست؟

    من خبر ندارم، انها هرکدام در بازجویی های خود به نفع یا به ضرر مت چه گفته اند. خدا کند حقیقت را گفته باشند و لی به هر حال آنها وزرای من بوده اند، نمی توانم نظر منفی در موردشان داشته باشم. بی آنکه منکر اشتباهاتشان در طول خدمت باشم.

    آقای هویدا حرفی دارید که بزنید؟

    بله من به مطالعه زیاد خیلی علاقه دارم در طول زندگیم شبی نبوده که بدون مطالعه خوابیده باشم. البته اینجا در زندان همه گونه کتاب در اختیار من گذاشته شده و تا امروز همه آنها را خوانده ام. از قول من خواهش کنید یک سری کتاب تازه برایم بفرستند.
    از ادمها بت نسازید, این خیانت است ؛ هم به خودتان, هم به خودشان! خدایی میشوند که خدایی کردن نمیدانند وشما در اخر میشوید سر تا پا کافر خدای خود ساخته...


  4. 15 کاربر به خاطر ارسال مفید عليرضا جمالی از ایشان تشکر کرده اند:


  5. #3
    کاربر فعال arak_bourse آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    3,673
    تشکر
    13,128
    تشکر شده 10,635 بار در 3,281 ارسال
    خواندن متن زیر برای دیکتاتورهایی که فکر میکنند همیشه قدرت دارند د و خشونت به خرج میکنند شاید مناسب باشد.


    سلطان عبدالحمید میرزا فرمانفرما(ناصرالدوله) هنگام تصدی ایالت کرمان چندین سفر به بلوچستان می رود و در یکی از این مسافرت ها چند تن از سرداران بلوچ از جمله سردار حسین خان را دستگیر و با غل و زنجیر روانه کرمان می کند.پسر خردسال سردار حسین خان نیز با پدر زندانی و در زیر یک غل بودند..چند روز بعد فرزند سردار حسین خان در زندان به دیفتری مبتلا... می شود.سردار بلوچ هر چه التماس و زاری می کند که فرزند بیمار او را از زندان آزاد کنند تا شاید بهبود یابد ولی ترتیب اثر نمی دهند.

    سردار حسین خان به افضل الملک،ندیم فرمانفرما نیز متوسل می شود.افضل الملک نزد فرمانفرما می رود و وساطت می کند،اما باز هم نتیجه ای نمی بخشد.سردار حسین خان حاضر می شود پانصد تومان از تجار کرمان قرض کرده و به فرمانفرما بدهد تا کودک بیمار او را آزاد کند و افضل الملک این پیشنهاد را به فرمانفرما منعکس می کند،اما باز هم فرمانفرما نمی پذیرد.

    افضل الملک به فرمانفرما می گوید:قربان آخر خدایی هست،پیغمبری هست،ستم است که پسری درکنار پدر در رندان بمیرد.اگر پدر گناهکار است ،پسر که گناهی ندارد

    فرمانفرما پاسخ می دهد : در مورد این مرد چیزی نگو که فرمانفرمای کرمان،نظم مملکت خود را به پانصد تومان رشوه سردار حسین خان نمی فروشد.

    همان روز پسر خردسال سردار حسین خان در زندان در برابر چشمان اشکبار پدر جان می سپارد.دو سه روز پس از این ماجرا یکی از پسرهای فرمانفرما به دیفتری دچار می شود.هر چه پزشکان برای مداوای او تلاش می کنند اثری نمی بخشد.به دستور فرمانفرما پانصد گوسفند در آن روزها پی در پی قربانی می کنند و به فقرا می بخشند اما نتیجه ای نمی دهد و فرزند فرمانفرما جان می دهد.

    فرمانفرما در ایام عزای پسر خود،در نهایت اندوه بسر می برد.درهمین ایام روزی افضل الملک وارد اتاق فرمانفرما می شود.فرمانفرما به حالی پریشان به گریه افتاده و به صدایی بلند می گویدافضل الملک!باور کن که نه خدایی هست و نه پیغمبری!والا اگر من قابل ترحم نبودم و دعای من موثر نبوده،لااقل به دعای فقرا و نذر و اطعام پانصد گوسفند می بایست فرزند من نجات می یافت.)).افضل الملک در حالی که فرمانفرما را دلداری می دهد می گوید:قربان این فرمایش را نفرمایید،چرا که هم خدایی هست و هم پیغمبری،اما می دانید که فرمانفرمای جهان نیز نظم مملکت خود را به پانصد گوسفند رشوه ی فرمانفرما ناصرالدوله نمی فروشداین متن را در اینترنت به گردش دراورید شاید به دست دیکتاتورها برسد و شاید عبرت گیرند و شاید ......
    تحلیلگر بازار tahlilgar0@

  6. 7 کاربر به خاطر ارسال مفید arak_bourse از ایشان تشکر کرده اند:


  7. #4
    مدیر آمن خادمی آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    نوشته ها
    5,230
    تشکر
    32,109
    تشکر شده 59,939 بار در 5,248 ارسال

    تلگراف آیت الله خمینی به شاه ۱۷ مهر ۱۳۴۱


    آیت الله خمینی در سال ۱۳۴۱، حق رای زنان را موجب نگرانی علماء اعلام و سایر طبقات مسلمین دانسته بود.
    بسم الله الرحمن الرحیم

    حضور مبارک اعلیحضرت همایونی

    پس از اهداء تحیت و دعا، به طوری که در روزنامه ها منتشر است، دولت در انجمن های ایالتی و ولایتی اسلام را در رای دهندگان و منتخبین شرط نکرده و به زنها حق رای داده استو این امر موجب نگرانی علماء اعلام و سایر طبقات مسلمین است.

    بر خاطر همایونی مکشوف است که صلاح مملکت در حفظ احکام دین مبین اسلام و آرامش قلوب است.

    مستدعی است امر فرمائید مطالبی را که مخالف دیانت مقدسه و مذهب رسمی مملکت است از برنامه های دولتی و حزبی حذف نمایند تا موجب دعاگوئی ملت مسلمان شود.

    الداعی روح الله الموسوی

    تلگراف خمینی به شاه ۱۷ مهر ۱۳۴۱ـ صحیفه نور، جلد اول صفحه ۷۸

    to continue, please follow me on my page

  8. 10 کاربر به خاطر ارسال مفید آمن خادمی از ایشان تشکر کرده اند:


  9. #5
    مدیر آمن خادمی آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    نوشته ها
    5,230
    تشکر
    32,109
    تشکر شده 59,939 بار در 5,248 ارسال
    اگر انقلاب نشده بود جام جهانی فوتبال در ایران برگزار می شد.
    تیمهای زنان در همه رقابتهای ورزشی ظاهر می شدند.
    با دوستتان در یک بار یا دیسکو قرار می گذاشتید با هم آنجا خوش می گذراندید.
    از تهران یک بلیط یکسره به نیویورک با هواپیما می گرفتید و دیگر نگران اسکن چشمی در فرودگاه نبودید.
    الان به جای 8 تا کانال مزخرف تلوویزیونی بیشتر از 100 تا کانال با طبقه بندی های درست و حسابی وجود داشت.
    الان نشریاتی مثل تایمز در ایران چاپ می شد.
    مک دونالد تو ایران شعبه داشت.
    بچه ها از همان دوران دبستان کنار همکلاسی جنس مخالف می نشستند.
    الان با سرعت 1kbps فیلم دانلود نمیکردیم.
    کپی کردن غیر مجاز بود و جرایم سنگینی داشت.
    اگر کار خلافی میکردی پلیس اینترپل تو ایران هم خفتت میکرد.
    الان جای بیت ر ه ب ر ی "دیسکو تهران" وجود داشت.
    میدانی به اسم انقلاب وجود نداشت.
    مشروب آزاد بود و این خودش باعث افزایش توریست ها می شد.
    هرکس دوست داشت حجاب سر می گذاشت.
    رجا نیوز و فارس نیوز درحسرت خواننده بودند!
    حسرت خارج رفتن نداشتید و خارجی ها حسرت ایران آمدن داشتند.
    دختر ها هم می رفتند ورزشگاه و فوتبال تماشا می کردند.
    کتاب عربی از کتب درسی حذف می شد.
    از اینکه با دوست پسر یا دوست دخترت در پارک نشسته ای دلهره نداشتید.
    ابی و داریوش در تهران کنسرت می گذاشتند.
    خارجیها برای ادامه تحصیل به ایران بورسیه می شدند.
    به نمایندگی های نایک و آدیداس و ... از طریق اینترنتی سفارش می دادید و بسته را در درب منزل تحویل می گرفتید.
    از طریق اینترنت با کارت اعتباریتان از هرکجا که می خواستید خرید می کردید. هیچ وقت دوست نداشتید ایران را ترک کنید.
    جمعیت ایران بجای ۷۵ میلیون نفر حداکثر ۵۰ میلیون میبود و درآمد سرانه هر ایرانی بجای ۵۰۰۰ دلار در سال ۲۵۰۰۰ دلار در سال بود.
    نیروگاه بوشهر امسال سی امین سال شروع بکارش رو جشن میگرفت و در کنار اون ۱۰ تا نیروگاه هسته ای دیگه داشتیم.
    در کنار اون در کویرلوت بکمک نیروگاههای خورشیدی برق قابل توجهی استحصال میشد و ایران پیشتاز استفاده از انرژیهای پاک در دنیا میبود.
    شهروندان ایرانی می تونستن بدون ویزا به ۱۵۰ کشور دنیا سفر کنند.
    ایران ایر برای چهلمین سال متوالی هیچ سانحه هوایی رو تجربه نکرده بود و از این حیث در دنیا رکورددار بود و فرودگاه بین المللی کورش کبیر در جنوب تهران که از ۱۳۶۰ جایگزین فرودگاه مهراباد شده بود بزرگترین حجم مسافر در تمام اسیا و خاورمیانه رو داشت که از این حیث ۲ برابر فرودگاه دوبی مسافر داشت.
    المپیک ۱۹۸۸ بجای سئول در تهران برگزار شده بود و تیم ملی فوتبال ایران تنها تیم اسیایی بود که از ۱۹۷۸ در تمام دوره های جام جهانی شرکت داشته و در سال ۲۰۰۲ که بازیها در ایران برگزار شد به مقام سوم رسیده بود.
    سید علی خامنه ای امام جمعه تهران به لحاظ اینکه یک آخوند روشنفکر بود محبوبیت بسیاری در بین مردم داشت.



    امّا . . . . . .

    اگر انقلاب 57 اتفاق نمیافتاد، بچه های ما با ذوق و شوق پای صحبتهای آخوندای بیسواد می نشستند و هنوز هم شور و عشق انقلابی و شهادت و جهاد داشتند
    اگر انقلاب 57 اتفاق نمی افتاد ماها در آرزوی داشتن کشور اسلامی پر پر می زدیم.
    اگر انقلاب 57 اتفاق نمی افتاد کسی نکبت قوانین عقب افتادهی جمهوری اسلامی رو درک نمیکرد.
    اگر انقلاب 57 اتفاق نمی افتاد خوشی میزد زیر دلمون و با حسرت می خواستیم دوران صدر اسلام رو شبیه سازی کنیم.

    پس . . . . . .
    همون بهتر که انقلاب 57 اتفاق افتاد. ما سوختیم ولی از خاکستر ما ایرانی آزاد و باشکوه بر پا خواهد شد.
    to continue, please follow me on my page

  10. 11 کاربر به خاطر ارسال مفید آمن خادمی از ایشان تشکر کرده اند:


  11. #6
    مدیر Captain Nemo آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    محل سکونت
    آبادان
    نوشته ها
    2,911
    تشکر
    72,557
    تشکر شده 21,295 بار در 2,970 ارسال
    نقل قول نوشته اصلی توسط آمن نمایش پست ها
    اگر انقلاب نشده بود جام جهانی فوتبال در ایران برگزار می شد.
    تیمهای زنان در همه رقابتهای ورزشی ظاهر می شدند.
    با دوستتان در یک بار یا دیسکو قرار می گذاشتید با هم آنجا خوش می گذراندید.
    از تهران یک بلیط یکسره به نیویورک با هواپیما می گرفتید و دیگر نگران اسکن چشمی در فرودگاه نبودید.
    الان به جای 8 تا کانال مزخرف تلوویزیونی بیشتر از 100 تا کانال با طبقه بندی های درست و حسابی وجود داشت.
    الان نشریاتی مثل تایمز در ایران چاپ می شد.
    مک دونالد تو ایران شعبه داشت.
    بچه ها از همان دوران دبستان کنار همکلاسی جنس مخالف می نشستند.
    الان با سرعت 1kbps فیلم دانلود نمیکردیم.
    کپی کردن غیر مجاز بود و جرایم سنگینی داشت.
    اگر کار خلافی میکردی پلیس اینترپل تو ایران هم خفتت میکرد.
    الان جای بیت ر ه ب ر ی "دیسکو تهران" وجود داشت.
    میدانی به اسم انقلاب وجود نداشت.
    مشروب آزاد بود و این خودش باعث افزایش توریست ها می شد.
    هرکس دوست داشت حجاب سر می گذاشت.
    رجا نیوز و فارس نیوز درحسرت خواننده بودند!
    حسرت خارج رفتن نداشتید و خارجی ها حسرت ایران آمدن داشتند.
    دختر ها هم می رفتند ورزشگاه و فوتبال تماشا می کردند.
    کتاب عربی از کتب درسی حذف می شد.
    از اینکه با دوست پسر یا دوست دخترت در پارک نشسته ای دلهره نداشتید.
    ابی و داریوش در تهران کنسرت می گذاشتند.
    خارجیها برای ادامه تحصیل به ایران بورسیه می شدند.
    به نمایندگی های نایک و آدیداس و ... از طریق اینترنتی سفارش می دادید و بسته را در درب منزل تحویل می گرفتید.
    از طریق اینترنت با کارت اعتباریتان از هرکجا که می خواستید خرید می کردید. هیچ وقت دوست نداشتید ایران را ترک کنید.
    جمعیت ایران بجای ۷۵ میلیون نفر حداکثر ۵۰ میلیون میبود و درآمد سرانه هر ایرانی بجای ۵۰۰۰ دلار در سال ۲۵۰۰۰ دلار در سال بود.
    نیروگاه بوشهر امسال سی امین سال شروع بکارش رو جشن میگرفت و در کنار اون ۱۰ تا نیروگاه هسته ای دیگه داشتیم.
    در کنار اون در کویرلوت بکمک نیروگاههای خورشیدی برق قابل توجهی استحصال میشد و ایران پیشتاز استفاده از انرژیهای پاک در دنیا میبود.
    شهروندان ایرانی می تونستن بدون ویزا به ۱۵۰ کشور دنیا سفر کنند.
    ایران ایر برای چهلمین سال متوالی هیچ سانحه هوایی رو تجربه نکرده بود و از این حیث در دنیا رکورددار بود و فرودگاه بین المللی کورش کبیر در جنوب تهران که از ۱۳۶۰ جایگزین فرودگاه مهراباد شده بود بزرگترین حجم مسافر در تمام اسیا و خاورمیانه رو داشت که از این حیث ۲ برابر فرودگاه دوبی مسافر داشت.
    المپیک ۱۹۸۸ بجای سئول در تهران برگزار شده بود و تیم ملی فوتبال ایران تنها تیم اسیایی بود که از ۱۹۷۸ در تمام دوره های جام جهانی شرکت داشته و در سال ۲۰۰۲ که بازیها در ایران برگزار شد به مقام سوم رسیده بود.
    سید علی خامنه ای امام جمعه تهران به لحاظ اینکه یک آخوند روشنفکر بود محبوبیت بسیاری در بین مردم داشت.



    امّا . . . . . .

    اگر انقلاب 57 اتفاق نمیافتاد، بچه های ما با ذوق و شوق پای صحبتهای آخوندای بیسواد می نشستند و هنوز هم شور و عشق انقلابی و شهادت و جهاد داشتند
    اگر انقلاب 57 اتفاق نمی افتاد ماها در آرزوی داشتن کشور اسلامی پر پر می زدیم.
    اگر انقلاب 57 اتفاق نمی افتاد کسی نکبت قوانین عقب افتادهی جمهوری اسلامی رو درک نمیکرد.
    اگر انقلاب 57 اتفاق نمی افتاد خوشی میزد زیر دلمون و با حسرت می خواستیم دوران صدر اسلام رو شبیه سازی کنیم.

    پس . . . . . .
    همون بهتر که انقلاب 57 اتفاق افتاد. ما سوختیم ولی از خاکستر ما ایرانی آزاد و باشکوه بر پا خواهد شد.
    یاری اندر کس نمی​بینیم یاران را چه شد
    دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

    شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
    مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد

  12. 6 کاربر به خاطر ارسال مفید Captain Nemo از ایشان تشکر کرده اند:


  13. #7
    مدیر آمن خادمی آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    نوشته ها
    5,230
    تشکر
    32,109
    تشکر شده 59,939 بار در 5,248 ارسال

    خاطرات....برگرفته از کتاب خاطرات سید علی خامنه ای


    : خاطرات تکرار می شوند

    حتما این نوشته را تا انتها بخوانید.

    البته اصلش آخرش است

    می خواهم در این نوشته به یکی از زندانی های خودمان بپردازم . گفتگوی وی
    با شخص بازجو بسیار شنیدنی و خواندنی است . من همه تاریخ را به تماشای
    این بازجویی فرا می خوانم . از همه پدیده های پرشتاب هستی تمنا می کنم
    بقدر زمان مطالعه این چند خط ، و اندیشه ای که پس از مطالعه آن وقت می
    برد ، موقتا دست از تلاش حتمی خود بدارند و هستی را از فروپاشی باز دارند
    :

    - سلام

    - بگیر بنشین ! ما اینجا سلام و علیک و از اینجور خرمقدس بازی ها نداریم .

    - سلام که حرف نامربوطی نیست دوست من . همه ملتها سلام دارند شما تلفن را
    که برمی دارید می گویید : الو . این الو ، اشاره به شعله آتش نیست .
    همان سلام خود ماست که به انگلیسی می شود هلو.

    - من هیچ وقت نگفته ام هلو ، همیشه گفته ام الو .

    - بهرحال شما با برداشتن تلفن ، اول کاری که می کنید به طرف مقابلتان ،
    هرکه هست ، سلام می گویید .

    - به ما گفته اند با زندانی سلام و علیک نکنید .

    - این شاید بخاطر این است که سلام و علیک بین دو نفر عاطفه برقرار می کند .

    - ظاهرا اینجا قرار است من سئوال کنم و تو جواب بدهی . انفرادی چطور بود ؟

    - سخت و تنگ و ساکت و درد ناک .

    - تو دهنت می گویی انفرادی . هتل که نیست اینجا .

    - یک حداقل هایی را باید مراعات کرد ....

    - سه وعده غذا به تو داده اند یا نه ؟

    - بله ، اگر این سه وعده را هم نمی دادند که من الان خدمت شما نبودم تا
    به پرسش های ناب شما پاسخ دهم .

    - با من لفظ قلم صحبت نکن . پرسیدم انفرادی خوش گذشت ؟

    - به خوشی شما ، من یک کتاب خواستم ندادند . یک قرآن ، یک نهج البلاغه
    حالا تلفن زدن به خانواده و ملاقات با آنان بماند .

    - جوری حق بجانب صحبت می کنی که ما اینجا نوکر تو هستیم و تو ارباب مایی
    . همین که اعدامت نکرده ایم باید ممنون ما باشی .

    - چرا من باید اعدام شوم ؟ مگر من چه کرده ام ؟

    - تو برعلیه امنیت ملی فعالیت کرده ای .

    - چه کرده ام ؟

    - سخنرانی کرده ای . نه یکبار صد بار . در تجمعات غیرقانونی شرکت کرده ای
    و سخنرانی کرده ای .

    - من در این سخنرانی ها چه گفته ام ؟

    - اتفاقا می خواهم درباره همینها با هم صحبت کنیم . تو روز دوشنبه در جمع
    دویست نفر کاسب و دانشجو، یک ساعت تمام صحبت کرده ای .

    - بله ، کاملا درست است .. صحبت های خوبی هم بود . بعضی صحبت ها هدر دادن
    وقت خود و مخاطب است اما آن صحبت دوشنبه من خوب بود .

    - تو در این یک ساعت صحبت ، یکجا گفته ای : " فضای مه آلود کشور" ، این
    عبارت ، می دانی کنایه به چیست ؟ تو فکر می کنی با یک مشت خر طرفی که یک
    عبارت را لای یک سخنرانی یک ساعته مخفی کنی و ما نفهمیم ؟


    - شما اگر بازجو نبودی و از دستگاه امنیتی کشور حقوق نمی گرفتی ، به من
    حق می دادی که حتی بیش از این نیز بگویم . اگر فضای سیاسی کشور مه آلود
    نبود ، من و شما می توانستیم بیرون از اینجا ، در باره مشترکات ملی و
    میهنی مان صحبت کنیم . نه در باره چند کلمه از یک سخنرانی یک ساعته .

    - تو روز سه شنبه در سفر به شیراز و در سخنرانی مسجد دانشگاه به سیم آخر
    زده ای و گفته ای : این چه مملکتی است که نظامیان برمقدرات ما حاکمند .
    استاندار نظامی ، فرماندار نظامی ، فلان شرکت نظامی ، فلان معامله
    اقتصادی نظامی . و گفته ای : پس مردم چه می شوند ؟ سهم این مردم از نفت
    و جنگل و دریا کجاست ؟ چرا نظامیان کشور فکری برای این همه قاچاق نمی
    کنند ؟ چرا اعتیاد را ریشه کن نمی کنند ؟ وظیفه نظامیان مگر همین نیست که
    امنیت روانی جامعه را از جهات گوناگون تامین کنند ؟


    - جواب همه این ها می دانی چیست ؟

    - می دانم .

    - می دانی ؟ بگو ببینم اگر می دانی .

    - جواب همه پرسش های من این است : به تو چه !

    - خوب از همه چیز سردر می آوری !

    - من از چیزهای دیگر هم سردرمی آورم .

    - چهارشنبه یک نوشته را به دست یک دانشجو داده ای که ببرد آن را بین
    دانشجوهای دانشگاه توزیع کند . در این نوشته به شخص اول مملکت و اختیارات
    بیش از اندازه او اعتراض کرده ای . می دانی این مطلب می تواند سرت را به
    باد بدهد ؟


    - دوست بازجوی من ، خود شما بیا و بقول قدیمی ها کلاهت را قاضی کن . یک
    نفر ، هرچه باشد یک نفر است . با محدودیتی از توانمندیها . اگر شخص اول
    مملکت ، بخشی از این اختیارات را به قانون و نمایندگان مردم واگذار کند
    ، آن امور بهتر اداره نمی شوند ؟

    - جوابت را خودت می دانی !

    - بله ، به من چه ؟

    - در یک جلسه خانوادگی گفته ای مردم باید بتوانند طبق قانون راهپیمایی
    مسالمت آمیز داشته باشند و نسبت به چیزی که متفقند اعتراض کنند ..

    - بله ، این یک حق قانونی است .

    - به تو چه ؟ مگر تو وکیل و وصی مردمی ؟ مردم مگر به تو نمایندگی داده
    اند که حق آنها را از قانون بگیری ؟ مردم یک مشت عوام هیچ نفهمند که از
    نان شبشان خلاص نشده اند باید بفکر نان صبحشان باشند .. یک نگاهی به
    خودت بیانداز . همه الان سرشان به کار خودشان است و دارند بار خودشان را
    به منزل می برند . یکی از آن مردمی که تو دلت برای حقوق آنها می سوزد ،
    یک جعبه بیسکوییت آوردند بگویند این را بدهید به فلانی ؟ الان پیش زن و
    بچه هایشان نشسته اند و با دارو ندار خود دارند کیف دنیا را می کنند .
    نه از تو سراغی می گیرند نه کاری به حرفهای تو دارند . حرف نمی زنند اما
    می شود از بی تفاوتی شان این را فهمید که : سیاست کیلویی چند ؟ آزادی
    کیلویی چند؟ حقوق فردی و اجتماعی کیلویی چند ؟ همه رفته اند سرکارشان و
    نیم نگاهی هم به تو و زن و بچه ات نمی اندازند . تو اشتباه کردی رفتی
    سراغ اینجور قضایا !


    - بله ، اشتباه از من بود !

    - پس قبول کردی که اشتباه کردی . بیا اینجا را امضا کن و به کارهای خلاف
    خودت اعتراف کن .

    - من چیزی را امضا نمی کنم . اشتباه من در این نبود که چرا حرف از آزادی
    و حق مردم زدم . اشتباه من این بود که روی انسان بودن مسئولین کشورم
    زیادی حساب باز کردم . فکر می کردم اگر مسئولین کشورم با من مثلا به
    عنوان استاد دانشگاه و منبری و دانشجو مشکل دارند ، حداقل به خانواده ام
    جفا نمی کنند . شما مرا از کار بیکار کرده اید ، لابد دلایل خدا پسندانه
    ای هم دراختیار دارید . اما دوست من ، اگر به زعم شما من مقصرم ،
    خانواده من چه گناهی کرده اند که سرپرستشان مدتها در زندان باشد و نانی
    برسفره نداشته باشند ؟

    - این دیگر به خود تو مربوط است . هر که خربزه می خورد باید پای لرزش هم
    بنشیند . همان مردمی که نگران کمبود آزادی شان هستی بروند مشکل نان سفره
    زن و بچه ات را حل کنند . حکومتی که با تو و امثال تو مشکل دارد و سربه
    تن تو نمی خواهد ، حالا برود خرج زن وبچه ات را هم بدهد ؟


    - اگر این حکومت حرف از خدا نمی زد و شخص اولش نمی گفت که من کمر بسته
    بزرگان دینم ، ما می پذیرفتیم که در یک کشور کافریم و حسابمان با خودمان
    و خدای خودمان است . اما آوازه انصاف و تاریخ و قدمت شکوه این دستگاه ،
    کم مانده گوش فلک را کرکند .

    - ببین بنده خدا ، بگذار حرف آخرم را همین اول به تو بگویم : این دستگاه
    موی دماغ نمی خواهد .. دوست ندارد آدمای یک لاقبایی مثل تو چوب لای چرخش
    بگذارند . اگر می خورد به تو چه ؟ اگر می برد به تو چه ؟ مثلا اینجا را
    نگاه کن ، رفته ای در اجتماع زنان شرکت کرده ای و گفته ای در این مملکت
    هزار فامیل همه فرصت های اقتصادی و اجتماعی را بالا کشیده اند ... به تو
    چه ؟ اگر همین هزار فامیل ، تو را می کشیدند داخل خودشان و تو را هم به
    نوایی می رساندند ، باز اعتراض می کردی ؟ شما سیاسیون ، اعتراض می کنید
    ، بله ، اما نه بخاطر مردم ، بخاطر این که در این گردونه ، شما را به
    بازی نگرفته اند . مردم بهانه اند .

    - شما فرض کنید ما به نام مردم و به کام خودمان اعتراض می کنیم . عزیزم ،
    نفس هزار فامیل فساد می آورد . یک وزیر را می بینید نشسته برسر یک
    وزارتخانه و همه بستگان و آشنایانش را در اطراف خودش آرایش داده . دوست
    من ، امروز ما ممکن است سپری شود اما فرزندان ما وشما ما را نخواهند
    بخشید . ما از گلوی تک تک بچه های بدنیا نیامده خود می بریم و می ریزیم
    به جیب خودمان . این یعنی ظلم . یعنی بلایی که در کمین ماست .

    - خوب ، بگذریم . برای امروز کافی است . من یک سئوال شخصی از تو دارم .
    نظرت راجع به این رژیم و آینده آن چیست ؟

    - دوست دارید حقیقت را بگویم یا می خواهید پرونده ام را قطور کنید ؟

    - نه ، این را برای آگاهی خودم پرسیدم . این پرونده تو ، این هم قلم . می
    بندم و می گذارم کنار . من الان دیگر باز جو نیستم . یک انسانم . فرض کن
    من نشسته ام داخل یکی از همان مجالس سخنرانی و تو داری سخنرانی می کنی .
    آینده این رژیم را چگونه می بینی ؟ با این همه توپ و تانک و نظامیان
    کارکشته و فداییانی که دارد ؟

    - من و شما مسلمانیم . من در پاسخ به سئوال شما به سنت های حتمی و
    لایتغیر الهی اشاره می کنم . بزرگان این کشور، اگر هرچه زود تر به آغوش
    مردم برنگردند و در کنار مردم قرار نگیرند و حق مردم را از آزادی های
    اجتماعی و سیاسی گرفته تا سایر حوزه ها ، برسمیت نشناسند ، دیریا زود فرو
    خواهند پاشید . این فرو پاشی حتمی است دوست من . من صدای شکستن
    استخوانهای این رژیم را می شنوم . ظلم پایدار نمی ماند . و تو ، دوست
    بازجوی من ، در پرونده من ، این پیشگویی حتمی را متذکر شو . بنویس :
    سیدعلی خامنه ای ، طلبه ای بی نشان در مشهد ، در یک چنین روزی ، در
    زندان ساواک ، درسال یکهزار سیصد و پنجاه و چهارهجری شمسی ، رسما به
    فروپاشی این رژیم انگشت نهاد و گفت : اگر این رژیم همچنان از حق عدول
    کند ، و حق مردم را نادیده بگیرد ، و به ظلم خود ادامه دهد ، لاجرم فرو
    خواهد ریخت و چه بسا نامی از او نیز در تاریخ نماند . مثل بسیاری از
    حکومت ها که به سنت های حتمی خدا پشت کردند و گردونه تاریخ آنان را زیر
    چرخهای خود له کرد و هیچ از آنان بجای ننهاد

    *****
    و تاريخ چه زود تكرار ميشود
    ویرایش توسط آمن خادمی : 2011/05/10 در ساعت 21:01
    to continue, please follow me on my page

  14. 11 کاربر به خاطر ارسال مفید آمن خادمی از ایشان تشکر کرده اند:


  15. #8
    مدیر آمن خادمی آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    نوشته ها
    5,230
    تشکر
    32,109
    تشکر شده 59,939 بار در 5,248 ارسال

    پاره کردن چادر خانم ها توسط رئیس شهربانی کاشمر در دوره رضا خان

    در شهر کوچکشان کاشمر، رئیس شهربانی وقت به پاسبان‏ها دستور می‏داد چادر زنان را پاره بکنند.

    در خاطرات صدر الاشراف آمده است: «در اتوبوس زن با حجاب را راه نمی‏دادند و در معابر پاسبان‏ها از اهانت و کتک زدن به زن‏هایی که چادر داشتند، بانهایت بی‏پروایی و بی‏رحمی فروگذار نمی‏کردند.

    حتی بعضی از مأمورین، به خصوص در شهرها و دهات، زن‏هایی که پارچه روی سر انداخته بودند، اگرچه چادر معمولی نبود، از سر آن‏ها کشیده، پاره پاره می‏کردند و اگر زن فرار می‏کرد، او را تا توی خانه‏اش تعقیب می‏کردند و به این هم اکتفا نکرده، اتاق زن‏ها و صندوق لباس آن‏ها را تفتیش کرده، اگر چادر از هر قبیل می‏دیدند، پاره می‏کردند یا به غنیمت می‏بردند»

    در شهر کوچکشان کاشمر، رئیس شهربانی وقت (همان که مدرس را شهید کرده بود)، روی تپه مرتفعی در حاشیه شهر می‏ایستاد و با دوربین نگاه می‏کرد و تا از دور زنی را با چادر می‏دید، به پاسبان‏ها دستور می‏داد با اسب بتازند و او را بگیرند و چادرش را پاره کنند.

    چه بسیار زنانی که مأموران چادرشان را برداشتند و آنهااز شدت غصه و ناراحتی دق کردند و مردند. چه بسیار زنانی که از هول و اضطراب سقط جنین کردند و چه بسیار مادران و مادر بزرگ‏های ما که در همه آن سال‏های وحشت و دیکتاتوری از خانه بیرون نیامدند.

    یکی از علمای بزرگ نقل می‏کند که پدرم شنیده که پاسبانی چادری را از سر زنی می‏کشد. و پاره می‏کند. زن به او می‏گوید: تو را به حضرت عباس قسم، چادر را بده. پاسبان می‏گوید: حضرت عباس بیاید و بگیرد. زن گریه کنان می‏رود. لحظاتی بعد پاسبان که با تفنگ بازی می‏کرده، غفلتا تفنگ را می‏گیرد زیر گلویش.ناگهان به پایش ماشه می‏خورد و تیر از زیر گلویش فرو می‏رود و از سرش در می‏آید.

    و به درک واصل می‏شود. هر پاسبانی که این عمل را انجام داد و به زور چادر را از سر زنان کشید، عاقبت بدی پیدا کرد. بعضی از آنها به مرض‏های عجیبی گرفتار شدند و با فلاکت و بدبختی از دنیا رفتند.

    منبع: مجله گلبرگ، دی 1381، شماره 37

    /62
    to continue, please follow me on my page

  16. 10 کاربر به خاطر ارسال مفید آمن خادمی از ایشان تشکر کرده اند:


  17. #9
    مدیر آمن خادمی آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    نوشته ها
    5,230
    تشکر
    32,109
    تشکر شده 59,939 بار در 5,248 ارسال

    کراوات: یادگار روزگار مادها

    اوستا (وندیداد - فرگرد 14 - بند 9: دوازده چیز را که مرد جنگی به آنها نیازمند است نام میبرد و میگوید: نخست زوبین، دوم خنجر، سوم گرز، چهارم کمان، پنجم ترکشی با شانه بند و سی چوبه تیر برنجین پیکان، ششم فلاخنی با بند بازو آویز و سی سنگ فلاخن، هفتم زره، هشتم کـُئـِرس گردن پوش ، نهم پَنام ، دهم خود، یازدهم کمربند و دوازدهم جفتی ساق پوش
    >«... هفتم زره، هشتم کـُئـِرس، ...»
    >این واژه از ریشهی کـُـئـِرتاست و در برابر آن در پهلوی «گریوپان» آمده است و در فرانمون آن می گویند که «کُئرت» به زره بسته میشود.
    >همچون بسیاری دیگر از پیشرفتها و نیک فرهنگی ها که اروپاییان از روی ناآگاهی به ریشه و پیشینه پیدایش آن و یا با آگاهی و ازروی بدمنشی خود , آنهارا برگرفته از آیین ها و گذشته خویش می دانند کراوات هم گرفتار این رویکرد ناپسند آنان گردیده و گروهی ار مردم پدیدآورنده آن که همانا مردم سرافراز ایران زمین باشند را نیز از دانستن ریشه این یادگار کهن برجای مانده از روزگار مادها , به دور نگاه داشته است.
    >با یک نگاه به نگارهای که در تخت جمشید کنده شده که همان پاپک پدر اردشیر است و رخت مادی بر تن دارد. به خوبی روشن میشود که «کئرت» چیست و واژهی کراوات از ریشه ای ایرانی گرفته شده است.
    >این کراوات بیشتر همچون پیش سینهای دیده میشود که پادشاهان و بزرگان سپاه می بستند و در همه ی پیکره های کنده شده روی سنگ و همچنین برروی سکه های باستانی یافت می شود
    >در مازندران تا چند سال پیش که هنوز از تن پوشهای محلی بهره می بردند، رسم بود که داماد شب عروسی، دستمال گردن سرخ یا سبز ببندد و این کار, نشانه دلبستگی او به نشان کرده اش بود.
    >این پیش سینه که تا روزگار صفویه و پس از آن هم رواج داشته , همان است که به زبان فرانسه

    >کوئراسه"میگویند و ریشهی آن «کئرس» اوستایی است.

    >به گفتهی اروپاییان این واژه از سده پانزدهم در اروپا رواج یافته و چون پیشینه ی کهن آن را نمی دانسته اند ,برای آن ریشه (کوریاسه) تراشیده اند و ریشه آن را از این واژهی نااستوارکه در لاتین نیست ,درنظر گرفته اند و آن را از ریشهی لاتینی "کوریوم" یعنی «چرم»!!! دانسته و ناچار شده اند بگویند که این قسمت زره را در آغاز از چرم می ساخته اند.

    >کژکرداری دیگری که اروپائیان به کار گرفته اند تا به نادرست اینگونه وانمود نمایند که آنان پدیدآورنده کراوات بوده اند این گفته است که چون سربازان کروآت (اهل کرواسی) که در هنگ پادشاهی کروآت در زمان «لوئی چهاردهم» بودند دستمال گردن می بستند و این رسم از آن دوره آغاز یافته است پس برای همین مردم فرانسه دستمال گردن را از روی نام این سربازان، «کراوات» نام نهادند!
    >
    >چه ناآگاهند آن کسانی که نمی دانند مردم کرواسی و صربستان همگی ریشه ای ایرانی داشته و از کوچ کنندگان به این بخش از جهان می باشند چنانکه هردو واژه کروات و صرب ریشه در زبان ایران باستان دارند.
    >
    >پژوهشگر انگلیسی، نوئل مالكوم در كتاب خود به نام "بوسنی:تاریخچه ای کوتاه" بررسی گرانبهایی درباره پیوند ایرانیان و گذشته تیره های یوگوسلاوی پیشین انجام داده است.
    >وی در این كتاب می نویسد: "واژه كروات، یا هراوات در زبان صربی" ریشه در این زبان ندارد. این واژه همانند نامی ایرانی است كه كه در لوحی سنگی در ناحیه یونانی نشین جنوب روسیه یافته شده است. ریشه آن نام، خراوات در اوستا به معنای "دوستانه" است.
    >بررسی های تاریخی نشان می دهد كه نژاد کنونی كرواسی، كرواتها، از ۱۷۰۰ سال پیش آغاز به کوچ از سرزمین مادریشان، ایران به سوی كرواسی، صربستان و بوسنی نموده اند. بر پایه نوشتارهای کهن، تیره های صرب و كروات دارای ریشه ای ایرانی هستند كه رفته رفته به مردم اسلاو پیوسته اند.

    >کوچ کنندگان به ناحیه بالکان برای آنكه از دیگر تیره های آن ناحیه بازشناخته شوند خود را "خراوات" یا همان كروات می نامیده اند. همچنین این مردم ایرانی تبار، برای آنكه ریشه خود را از اسلاوها و دیگر مردم آن سرزمین بازبشناسانند، دستمالی بدور گردنشان میبستند، چیزی كه پس از سده ها دوستارانی جهانی یافت و به كراوات مشهور گشت. در سال 1656، لوئی چهاردهم، هنگی از داوطلبان كروات را در ارتش خود سازمان داد.

    هموندان این هنگ، برسم پیشینیان خود، دستمالی ابریشمین را بدور گردن خود میبستند كه در پایین آن گرهای داشت. همچنین این دستمال برای بستن زخم ، زخمیها به کار می رفت. از آن پس این گریوبان ابریشمی بخشی از زیور نظامی در ارتش فرانسه شناخته شد و واژه یه زبان فرانسه راه یافت. و پس از 170سال ,کراوات زدن رسمی جهان گستر گردید.
    to continue, please follow me on my page

  18. 12 کاربر به خاطر ارسال مفید آمن خادمی از ایشان تشکر کرده اند:


  19. #10
    مدیر آمن خادمی آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    نوشته ها
    5,230
    تشکر
    32,109
    تشکر شده 59,939 بار در 5,248 ارسال

    شگفتی های بنای تکمیل نشده تخت جمشید

    [COLOR="darkred"]ساخت تخت جمشید در دوران حکومت داریوش، پسرش خشایارشاه و پسرزاده اش اردشیر یکم ادامه داشت و هر یک از آنان بخشهایی را به مجموعه افزودند. اما در واقع ساخت و ساز تخت جمشید تا 188 سال، یعنی پایان حکومت هخامنشیان در 330 پیش از میلاد ادامه داشت و هیچگاه به پایان نرسید. از آن دوران کاخ نیمه تمامی در تخت جمشید وجود دارد که مشخص است فرصت نکردهاند به پایان برسانند.

    سال 518 پیش از میلاد داریوش فرمان به ساخت کوشک شاهانهای در سرزمین فارس داد تا ایرانیان اولین بنایی را برپا سازند که بتواند هزاران سال نمادی از صلح و برابری و وحدت جهانی باشد. بناهای باشکوه و شگفت انگیز تخت جمشید بر صخره بزرگی در کوه مهر در دشت مرودشت ساخته شد.

    به گزارش خبرنگار مهر، ایرانیان در قرن ششم پیش از میلاد در زمان پادشاهی کورش و در دوران حکومت داریوش موفق به تشکیل یک دولت جهانی شدند که از رود دانوب در اروپا تا دریای آرال در آسیای مرکزی و از اقیانوس هند و رود سند تا حبشه و لیبی گسترش داشت. در واقع آنان بر نیمی از دنیای آن روز فرمان میراندند و آن را اداره می کردند.

    در سال 518 پیش از میلاد داریوش فرمان به ساخت کوشک شاهان های در سرزمین فارس داد.

    در این زمان تعداد زیادی از باتجربه ترین مهندسان، معماران و هنرمندان از چهار گوشه عالم فرا خوانده شدند تا با مشارکت و هم اندیشی، اولین بنایی را برپا سازند که بتواند هزاران سال نمادی از صلح و برابری و وحدت جهانی باشد و سرانجام بناهای باشکوه و شگفت انگیز تخت جمشید بر صخره بزرگی در کوه مهر، در دشت مرودشت ساخته شد.

    ساخت تخت جمشید در دوران حکومت داریوش، پسرش خشایارشاه و پسرزاده اش اردشیر یکم ادامه داشت و هر یک از آنان بخش هایی را به مجموعه افزودند. اما در واقع ساخت و ساز تخت جمشید تا 188 سال، یعنی پایان حکومت هخامنشیان در 330 پیش از میلاد ادامه داشت و هیچگاه به پایان نرسید. از آن دوران کاخ نیمه تمامی در تخت جمشید وجود دارد که مشخص است فرصت نکردهاند به پایان برسانند.

    تخت جمشید مملو از شگفتی و فرهنگ درخشان مردمانی است که حتی ویرانههای آن امروز پس از گذشت 2500 سال مورد تحسین هر بیننده ایرانی و غیر ایرانی قرار میگیرد. به راستی راز این جاودانگی در چیست؟

    1. تا کنون بیش از 30 هزار گل نبشته از کاوشهای تخت جمشید به دست آمده که از نظر ابعاد و متن کوچک هستند اما به لحاظ محتوا از با ارزش ترین اسناد دوران هخامنشی به شمار می روند. بر اساس این گل نبشته ها که اکنون بیشترشان در آمریکا نگهداری می شوند مشخص شده که در این دوران، به کارگران دستمزد پرداخت می شد، حقوق زن و مرد برابر بود، زنان می توانستند کار کنند و یا کار نیمه وقت داشته باشند، زنان از حق ارث برابر برخورداربودند، مادران از حقوق زایمان و کودکان از حمایت های اجتماعی بهره مند می شدند.

    این تامین اجتماعی که به قول خانم پروفسور کخ حتی امروزه در کشوری مانند آلمان هم به صورت کامل انجام نمیشود، برای 500 سال پیش از میلاد به معجزه شبیه است. بی شک گل نبشتههای اداری، سندی قطعی و بی چون و چرا از نظام اداری و اجتماعی دوران هخامنشان هستند.



    2. آپادانا یا تالار ستون دار کاخی است که بیش از ده هزار متر مربع وسعت دارد و در زمان باستان دارای 72 ستون بوده است. این کاخ به دلیل ارتفاع حدود 20 متری ستون ها و فاصله غیر معمول آنها از یکدیگر، جز شاهکارهای هنر معماری دوران باستان است که دیگر نظیرش ساخته نشد. وزن هریک از ستونها 90 تن بوده و بر فراز آنها سر ستون های گاو دو سر و یا شیر دو سر که هر کدام بیش از 1.5 تن وزن داشت قرار می گرفت.



    3. آپادانا دارای دو جفت پلکان دو طرفه در سمت شمال و شرق است که طول هر یک از دیواره های آن 81 متر است. روی این دیواره های سنگی، صفی از سربازان، بزرگان کشوری و 23 قوم هدیه آور از ایران بزرگ را حک کرده اند. در مرکز این پلکان ها نقشی از پادشاه قرار داشته که در یک دست عصایی به نشانه پادشاهی دارد و در دست دیگر گل نیلوفری را به نشانه صلح و دوستی و دانش تقدیم هدیه آوران می کند.


    4. در تخت جمشید بیش از سه هزار نقش برجسته و تندیس وجود دارد که بی شک بسیاری از آنها الهام گرفته از هنر میان رودان و آشور است اما بر خلاف آنها حتی یک مورد یافت نمی شود که به صحنه جنگ، صف اسیران، از بین بردن دشمنان و یا قدرت نمایی پادشاه پرداخته شده باشد بلکه همواره به اتحاد و دوستی اقوام اشاره دارند.


    5. یکی از شگفت انگیز ترین بخشهای تخت جمشید که معمولا هیچوقت دیده نمیشود، آبراهه های زیر زمینی آن است که بیش از دو کیلومتر طول دارند. هخامنشیان در برخی از قسمتها صخره را تا نه متر تراش داده و پائین رفته اند و در بخشهایی نیز با افزودن سنگهای غول پیکر توانسته اند به شیب مورد نظر دست یابند. آنان با روشهای خاص و مهندسی خود تدابیری اندیشیده بودند که آب بدون گل و لای از کانال خارج شود.

    6. تمام تندیس ها و نقوش حجاری شده در تخت جمشید مزین به رنگهای متنوع بوده است. برای نمونه می توان به نقش داریوش در کاخ تچر اشاره کرد. تاج داریوش از طلا، ریش وی از سنگ لاجورد، دستبند و گوشواره ها از سنگهای قیمتی بودند ولی امروز فقط سوراخهای محل نصب این زیورآلات بر نقش باقی مانده اند اما هنوز در حاشیه لباس وی می توان آثار نقوش بسیار ریزی را یافت که با رنگهای زیبا برجسته می شده اند.

    7. از دیگر شگفتی های بنای تخت جمشید می توان به معادن سنگ آن اشاره کرد. مهندسان و معدن کاران میتوانستند با ابزارهای ساده خود سنگ هایی حتی به وزن 250 تن را از معدن استخراج و سالم به پائین کوه منتقل و پس از ایجاد طرح اولیه آن را به تخت جمشید انتقال دهند.

    8. به نظر می رسد بزرگی و یا کوچکی سنگ برای سنگ تراشان ماهر هخامنشی تفاوتی نداشته است. آنان عطردان و گلدان هایی تراشیدهاند که قطر دهانه آنها بسیار کمتر از قطر داخلی بدنه است و گویای آن است که می توانستند سنگ را به صورت دورانی به گردش درآورده و با ابزارهای خاص داخل آنرا تراش دهند.

    9. برای برهم نهادن پایه ستون، قلمه ستون، گل ستون، سر ستون و یا جرزهای درگاهها هیچ نوع ملاتی به کار نمی بردند و تنها با روش خاصی دو سطح تحتانی و فوقانی سنگ را پاک تراش می کردند. این روش باعث می شد تا ستون و درگاهها در مقابل نیروی زلزله پایدار بمانند.


    10. بر اساس متون تاریخی و کتیبه های موجود، در پیرامون تخت جمشید شهری به نام پارسه وجود داشته که هزاران نفر در آن زندگی میکردند. امروز نشانه های کمی از شهر پارسه بر سطح دشت باقی مانده است ولی کاوش گران به دنبال آن هستند تا این شهر را از زیر خاکهای کشاورزی بیرون آورند.[/
    COLOR]
    11. به نظر می رسد که انتخاب کوه مهر یا رحمت برای ساخت بنای تخت جمشید، به دلیل تقدس آن بوده است. از جمله نشانههای تقدس میتوان به تدفینهای بسیار متنوع از ادوار گوناگون در دامنه این کوه اشاره کرد که به شکل گورهای مخروطی لاشه سنگی، گورهای حفر شده در سنگهای مکعبی و یا حفرههای محل نگهداری استخوان خود نمایی میکنند.

    12. امروز هیچ اثری از سقف چوبی کاخهای تخت جمشید بر جای نمانده است اما خوشبختانه باستان شناسان و پژوهشگران به درستی دریافتند که نقش حجاری شده بر سینه آرامگاه های پادشاهان هخامنشی، در واقع همان نقش کاخ داریوش است و بدین ترتیب موفق شدند بر اساس آن، سقف بخشی از کاخ ملکه را که امروز به موزه تخت جمشید تبدیل شده بازسازی کنند.

    13. بی شک از همان آغاز برپا کردن تخت جمشید، یکی از دغدغههای مهم معماران، حفاظت مجموعه در مقابل عوامل طبیعی و به ویژه بارش باران بوده است. ناودان های آجری و قیر اندود، تنبوشه ای، پرشی، کانالهای روباز و چاه سنگی از جمله تدابیری هستند که مجموعه را از گزند سیلابها محفوظ می کردند.

    14. روشهای مرمت و نگهداری از بناهای تخت جمشید در دوران باستان، به نوبه خود بسیار شگفت انگیز است. از آنجا که هیچگاه ساخت و ساز تخت جمشید به پایان نرسید میتوان نتیجه گرفت که همواره بناها و نقوش آن می توانستند در اثر کوچک ترین ضربهای دچار آسیب شوند ولی معماران با پیش بینی های بسیار ماهرانه خود از این احتمالات جلو گیری و در صورت نیاز با ابتکارات خاصی به ترمیم قطعه سنگ آسیب دیده پرداخته اند.


    15. از دیگر شگفتیهای تخت جمشید میت وان به اهمیت پیام رسانی آن برای آیندگان اشاره کرد. داریوش فرمان داد تا چهار لوح زرین را به همراه چهار لوح سیمین و تعدادی سکه در زیر پی چهار گوشه آپادانا قرار دهند تا بدین شکل بتواند پیامش را شاید در 2500 سال بعد به گوش ما و آیندگان برساند. همچنین وی در بخشی از چهار کتیبه حک شده بر دیوار جنوبی تخت جمشید چنین میگوید: این سرزمین را اهورامزدا از دشمن، از سال بد، از دروغ بپایاد. بدین سرزمین دشمن، بدسالی، دروغ میاد. این را من از اهورامزدا با ایزدان خاندان شاهی به نماز خواستارم.

    ویرایش توسط آمن خادمی : 2011/05/19 در ساعت 22:37
    to continue, please follow me on my page

  20. 10 کاربر به خاطر ارسال مفید آمن خادمی از ایشان تشکر کرده اند:


صفحه 1 از 15 123411 ... آخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •